|
||
نقد نظرات دگرانديش، بهيچوجه بمعنی پايمال کردن حقوق دمکراتيک دگرانديش نيست!
( اشاره به نقد آقای دکتر حسن کيان زاد در باره نوشته « مطالبی در باره نامه منتشر نشده مهندس بازرگان ...» و دفاع وی از آقای مسعود بهنود) دکتر منصور بيات زاده ***** نبايد ازخاطر بدورداشت که يکی از بزرگترين دشمنان ما ايرانيان ، « مشکل معرفتی» است که خود خواهی و قهرمان پرستی، تعصب خشک وغير مسئول بودن در برابر گفتار، نوشتار و اعمال و کردار خود، بآن «مشکل»اضافه می شوند! بنظر من با شعار «مرگ بر» و توسل به « قهر» و «اتهام» و «برچسب» ، نتوان بر آن «مشکل» غلبه کرد . ***** آقای دکتر حسن کيان زاد ، يکی از فعالين قديمی طيف سياسی معروف به «پان ايرانيست »، طی نوشته ای تحت عنوان « پيرامون نامه بازرگان به محمد رضاشاه پهلوی، انقلاب ٥٧ و حافظه تاريخی ايرانيان »، (١) نوشته مرا که با تيتر« مطالبی درباره نامه منتشر نشده مهندس بازرگان به شاه سابق ايران* و اشاره ای کوتاه به نوشته آقای مسعود بهنود تحت عنوان«عجب کاری نکرد پادشاه» ،(٢) به نگارش درآمده بود،مورد انتقاد قرار داده است. وی در آن نوشته ، همچنين به برخی از نظرات ، سياست و عملکرد های مهندس بازرگان، دکتر ابراهيم يزدی ، آيت الله خمينی ... در رابطه با دوران انقلاب ١٣٥٧ و روند بعدی آن انتقاد نموده است! اگرچه من با محتوی برخی از مطالب مطرح شده از سوی دکتر کيان زاد در آن نوشته مورد بحث توافق ندارم ، آنهم بدين خاطر که من برعکس آن جناب ، خود را از طرفداران انقلاب بهمن ١٣٥٧ می دانم ــ با توجه به امر منحرف شدن سمت و سوی روند مبارزات سياسی ، اجتماعی ، پس از پيروزی انقلاب و فاصله گرفتن حاکمين جديد از شعارها و اهداف انقلاب ــ ، در اين نوشته فقط به توضيح و اظهار نظر در باره چند موضوع مشخص که من در نوشته خود در باره نامه منتشرنشده مهندس بازرگان مطرح کرده بودم، اکتفا می کنم! در نوشته دکتر حسن کيان زاد می خوانيم.: « آقاي دكتر منصور بياتزاده، دبير سازمان سوسياليستهاي ايران كه يك سوسياليست مصدقي است در دفاع از بازرگان با اشاره به نوشتار مسعود بهنود مي نويسند: اگر بنا باشد قضاوتي عادلانه و بي غرضانه نسبت به محتوي نامهي وي به شاه سابق ايران نمود، حتما بايد معيار سنجش و برخورد، نه فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و يا گروهي باشد، همچنين ضروري است در اين سنجش و قضاوت به ارزشهاي دموكراتيك و ميهندوستي، استقلال طلبي و دفاع از تماميت ارضي ايران نيز توجه نمود و قضاوت كرد كه چرا او ٢٥ روز پس از استفعا از مقام نخست وزيري آنرا نوشته است. آيا «سادهانگاري» او باعث شده بود كه او يك چنين سياست و روشي را برگزيند و يا اينكه وي به خطرات ناشي از بالا گرفتن اختلافات با ايالات متحده و در رابطه با اشغال سفارت، او از وظايف ملي خود مي دانسته كه بعنوان يك شهروند وطنپرست، در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به معضل و مشكل باشد. آقاي دكتر بياتزاده سپس اشاره ميكنند، اگر محمدرضاشاه حاضر شده بود به نامهي مهندس بازرگان پاسخ دهد و تلويحاُ اعلام نموده بود كه حاضر به مراجعت به ايران و شركت در يك دادگاه مي باشد، ولي براي مراجعت و شركت در دادگاه، شرايط خود را مطرح مي نمود و در آن رابطه به چگونگي برگزاري يك دادگاه صالح، نه يك دادگاه چند ساعته در اطاقهاي دربسته كه حتا حكمش از قبل نوشته شده بود، تاكيد مي ورزيد و در آن رابطه ضمانت بينالملل را طلب، مي نمود.[ آقای دکترحسن کيان زاد اين بخش از مطالب که من در ابرو قرار داده ام، يعنی ــ اگرچه در دوران سلطنت محمد رضاشاه، يکی از خواست های نيروهای سياسی مخالف رژيم شاه، برگزاری دادگاه برپايه قوانين بين المللی و محترم شمردن اصول قانون اساسی مشروطيت بود ، خواستی که محمدرضاشاه بهيچوجه حاضر نشد به آن گردن نهد ــ را از متن نوشته من نقل نکرده اند، بعدأ آن مطالب را به بخشی ديگری از نوشته من وصل نموده اند، بدون اينکه با گذاشتن چند نقطه (...) مابين اين دوبخش از نوشته ، بخواننده تفهيم نمايند که بخشی از نوشته من را نقل نکرده اند.] اما محمدرضا شاه ــ اگر چه به چگونگي وضع و موفقيت ايران وجهان آگاه بود ــ به نامه مهندس بازرگان جواب نداد. آنهم شايد بدين خاطر كه تصور مينمود با بالا گرفتن و تشديد اختلافات، احتمالاً ارتش ايالات متحده به ايران حمله خواهد كرد و در نتيجه تخت و تاج از دست رفته در شرايط انقلاب ٥٧، همان انقلابي كه عليه ظلم و فساد و بيقانوني به پا شده بود و پادشاه صداي آن را نيز در زمانيكه هنوز خود را پادشاه ايران ميدانست، شنيده بود، مجدداً بدست خواهد آورد.». (٣)در تاريخ ١٩ آبان ١٣٨٧ هموطنی بنام آقای حسين زاهدی ، در نوشته ای تحت عنوان « تاملي در نامه بازرگان به شاه»، (٤) توضيحاتی در رابطه با نامه منتشر نشده مهندس بازرگان (٥) داده است . اگر چه آقای حسين زاهدی در نوشته خود به تعريف و تمجيد نوشته آقای مسعود بهنود پرداخته است، اما نتيجه گيريهای او از محتوی نامه منتشر نشده مرحوم بازرگان و نوشته آقای يوسف اشکوری ، (٦) بسيار روشنگر و مطلبی خواندنی است. در آن نوشته می خوانيم : « ... او فکر ميکرد چنين اقدامي راه را به سوي يک گفتگو و توافقي که متضمن تامين جاني براي شاه و خانواده سلطنتي باشد که نتيجتا زندگي را براي شاه و دولت کشورهايي که شاه احيانا در انجا رفت و امد يا آقامت ميکرد راحت و مطمئن مي ساخت و نيز از طرف ديگر جمهوري اسلامي را از خطر باز گشت شاه بقدرت که به علت تجربه ٢٨ مرداد ١٣٣٢ دغد غه بسيار بزر گ کل دولتمردان و نيروهاي سياسي طالب قدرت بود، مصون مي داشت. و اين براي دست اندرکاران امور سياسي ايران در ان روزها و حتي تا چند سال بعد بسيار ارزشمند بود. به بحران گرو گان گيري و احتمالا روابط ايران و امريکا نيز که براي دولت وقت امريکا بينهايت ارزشمند و پر اهميت بود پآيان ميداد بنا بر اين چنين راهي از پشتيباني ونفوذ امريکا نيز بهره مندمي گرديد. بعيد نيست چنين جنبه هايي يا مشابه ان در شکل هاي ديگر را بازرگان در همان اغاز مذاکرات اوليه، با رهبر انقلاب در ميان گذاشته باشد... ». (٧) بنظر من نقد نظرات دگرانديش برای شکل گرفتن يک فرهنگ دمکراسی در جامعه، امری لازم و ضروريست، بشرط اينکه اين بحث و جدل سياسی با ارائه استدلال و منطق انجام گيرد. روشن است که هر فرد عاقل و علاقمند به تحول و پيشرفت جامعه،به نقد نظرات ، عقايد و عملکردهائی می پردازد که اصولا با محتوی آنها مخالف است و يا اينکه اشکالات و يا کمبودهائی در آنها مشاهده می کند. مگر بخشی از مبارزات احزاب و سازمانهای سياسی در جوامعيکه نظام دمکراسی بر آنها حاکم است ، بر محور نقد نظرات ، عقايد و برنامه های نيروهای رقيب و مخالف صورت نمی گيرد؟ تاکيد برخواست آزادی انديشه ، قلم و بيان نه تنها بدين خاطر است که انسان بتواند به تبليغ و ترويج نظرات و عقايد و انديشه ها و برنامه های سياسی ، اجتماعی، اقتصادی ... و اهداف مورد نظر خود بپردازد و از آن طريق کوشش نمايد تا در اثر ترويج و تبليغ نظرات و عقايد خود درجامعه، بسياری را با خود همسو و همراه نمايد.درهمين رابطه بايد باشد که عليه نظرات و عقايدی که قبول ندارد و وجود آن نظرات و عقايد را برای پيشرفت جامعه نادرست و مضر ارزيابی می کند، کارزار سياسی و تبليغاتی براه می اندازد. چنين شيوه کاری در تمام جوامعی که بر اصل حاکميت قانون پايبند می باشند و اصول قانون اساسی، آزادی انديشه، بيان و قلم را برسميت شناخته و محدوديتی قانونی برای آنها قائل نشده اند، رسم است. اما اگر برجامعه ، حکومتی قانون شکن و مستبد و سرکوبگرحاکم باشد، در جامعه بحث و گفتگو بسادگی امکان نخواهد داشت و در آن رابطه است که نيروهای رقيب و مخالف بهيچوجه نخواهند توانست بصورت آزاد وارد گفتگو و نقد نظرات با يکديگر شوند. پس مجبورند بخاطر جلوگيری از طرح نظرات و عقايد خود تا حدودی به شيوه مخفی کاری متوسل شوند، شيوه مبارزه ای که محدوديت های زيادی با خود بهمراه خواهد داشت. در چنان حالتی نقد نظرات ، بخصوص نقد مسائل درون سازمانی بيش از حد محدود می شود. اگرچه امروزه وجود راديو، تلويزيون، ايميل و اينترنت تا حدودی از اين محدوديت ها کاسته است، ولی بسياری از نويسندگان با اسم مستعار عمل می کنند و در تحليل نهائی حاضر نخواهند شد، مسئوليت اشتباهات، نارسائیها و کمبودهای عملکرد های خود را رسمأ در مقابل افکار عمومی بعهده گيرند! البته بايد درنظرداشت ، زمانيکه از «نقد» نظرات دگرانديش صحبت بميان می آيد و برای نويسنده ی«نقد» ، موضوع و مطلبی که بايد در باره آن «نقد» انجام گيرد، کاملا روشن است و در واقع نوشته خود را بدان منظور و توضيح در آن باره به نگارش در می آورد، بايد سعی کند تا محتوی آن «نقد» را بر محور موضوع مورد بحث متمرکز کند، تا از آن طريق دقيقأ بتواند برای خوانندگان نوشته خود اشتباهات، نارسائیها و کمبودهای نوشتار و گفتاری که «نقد» در باره آن انجام می گيرد روشن گردد. چنين شيوه کاری ـ صرفنظر از اينکه از سوی چه کسی انجام گرفته باشد ـ ، کمک بزرگی به شکل گرفتن مطالب سياسی ، اجتماعی، فرهنگی ، تاريخی ... می نمايد، و از طريق چنين شيوه کاری، می توان قدمی مثبت در جهت بالا بردن اطلاعات عمومی برداشت. شيوه کاری که متأسفانه کمتر مورد توجه ما ايرانيان قرار می گيرد. نبايد ازخاطر بدورداشت که يکی از بزرگترين دشمنان ما ايرانيان ، « مشکل معرفتی» است که خود خواهی و قهرمان پرستی، تعصب خشک وغير مسئول بودن در برابر گفتار، نوشتار و اعمال و کردار خود، بآن «مشکل»اضافه می شوند! بنظر من با شعار «مرگ بر» و توسل به « قهر» و «اتهام» و «برچسب» ، نتوان بر آن «مشکل» غلبه کرد . آنانکه صحبت از خواست برقراری «نظام دمکراسی» در وطنمان ايران می نمايند، حتمأ بايد باين اصل مهم توجه داشته باشند که بهيچوجه امکان نخواهد داشت تا آن «خواست» را با انسانهای غير دمکرات و مستبد متحقق کرد. همچنين بايد درنظر داشت که تحقق « نظام دمکراسی»، به يکسری پيش شرطهای سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی احتياج دارد. پس بايد کوشش کرد تا تمام نيروهای سياسی ـ صرفنظر از وابستکی مسلکی و سازمانی ـ زمانيکه صحبت از خواست برقراری نظام دمکراسی می نمايند، نه تنها با ارزش های تشکيل دهنده آن نظام، ارزشهائی که جهانشمول می باشند، آشنا شوند، (٨) بلکه برای آن «ارزش »ها همچنين احترام قائل شوند و به تبليغ و ترويج آنها بپردازند! بزبان ديگر همچون امروز، هرفرد و يا گروه ، سازمان و يا حزبی برداشت و تفسير مخصوص به خود را در آن باره نداشته باشد ، بلکه قبول کند که «ارزش » های تشکيل دهنده نظام دمکراسی، ارزشهائی جهانشمول هستند! با توجه به توضيحاتی که رفت، محتوی نوشته آقای دکتر حسن کيان زاد در نقد نوشته من ، بيانگر اين امر است که برداشت آقای دکتر حسن کيان زاد از « حقوق دمکراتيک دگرانديش » با برداشت من (منصور بيات زاده) از آن مقوله سياسی کاملا تفاوت دارد! من بر اين نظرم که دفاع از «حقوق دمکراتيک دگرانديش»، بهيچوجه بمعنی دفاع از محتوی نظرات و عقايد دگرانديش نيست ، و برپايه همين نظر است که به نقد بخشی از نوشته آقای مسعود بهنود پرداختم. بنظرمن، اين «حقوق دمکراتيک » به افراد و نيروهای جامعه اين امکان را می دهد تا هر فرد و يا تشکل سياسی به تبليغ ، توضيح و ترويج نظرات و عقايد خود بپردازد و در آن رابطه همچنين به مقابله و مخالفت با برنامه های سياسی و عملکرد نيروهای مخالف نظری و سازمانی خود همت گمارد. دفاع از «حقوق دمکراتيک دگرانديش»، بمعنی پشتيبانی کردن از حق بهره مند شدن تمام افراد جامعه از جمله نيروهای مخالف و دگرانديش از آزادی انديشه، بيان، قلم، تجمعات ، تشکيل سازمان و حزب سياسی و سنديکاهای صنفی و کارگری ... می باشد. امری که هميشه مورد نظر من و دوستان سازمانی من ( سازمان سوسياليست های ايران) بوده و هست! ما سوسياليست های مصدقی در اين طرزتفکر، کوچکترين تجديد نظری نکرده ايم و هميشه براين اصل پافشاری کرده و می کنيم. اما آقای دکتر حسن کيان زاد بمن انتقاد دارند که چرا من در نوشته خود به محتوی نوشته آقای مسعود بهنود انتقاد کرده ام و انتقاد مرا به حساب بی توجهی من به «حقوق دگرانديش» ، در اينمورد مشخص ، حقوق دمکراتيک آقای مسعود بهنود قلمداد کرده اند. امری که بنظر من کاملا بی پايه است و در واقع اين جناب در اشتباه هستند! بخاطر روشن کردن جوانب اين امر که چرا حکم دکتر حسن کيان زاد غلط است ، در زير به بخشی از نوشته او ـ نوشته مورد بحث ـ اشاره ميکنم.: دکتر حسن کيان زاد نوشته اند: « ...جناب دكتر بياتزاده، شما به عنوان يكي از چهرههاي سرشناس و انديشهور و منتقد جامعهي برونمرزي، كه در ميهنپرستيتان و باورتان به دموكراسي و تماميت ارضي و استقلال ايرانزمين، شكي نيست و بر اين پايه هم همواره عمل كردهايد، چگونه است كه در رابطه با نوشتار آقاي مسعود بهنود «عجب كاري نكرد پادشاه» برپايه همان «معيار سنجش و قضاوت» كه شما اشاره برده و ميگوييد - «نبايد فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و ياگروهي باشد، بلكه بايد به ارزشهاي دموكراتيك و ميهندوستي و استقلال طلبي توجه كرد، «سادهدلي» بازرگان را بنا بر گفته آقاي مسعود بهنود به زير انتقاد برده و در دفاع از بازرگان مي نويسيد، آيا «سادهانگاري» او باعث شده بود تا وي چنان سياست و روشي را اتخاذ نمايد و يا اينكه وي به خطراتي كه بالا گرفتن اختلافات بين دولتهاي ايران و ايالات متحده آمريكا در رابطه با اشغال سفارت آمريكا با خود توانسته است، بهمراه داشته باشد، مي انديشيد. و در آن رابطه از وظايف ملي خود ميدانسته است كه بعنوان يك شهروند وطنپرست ايراني در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به ان مشكل و معضل باشد، خود يكسويه قضاوت كرده و براي دفاع از بازرگان، حقوق دموكراتيك دگرانديشان را كه همواره بر آن تكيه ميكنيد و همچنين رويدادهاي ملي را مورد تحليل قرار ميدهيد، ازنظر به دور داشته، و ميگوييد كه آقاي مسعود بهنود به جو ضدبازرگان دامن زده و كوشش نموده تا بدون توجه به خصوصيات شخصي او، شخصيت سياسي اورا، خدشهدار كند.» با توجه به محتوی نقل قول از نوشته آقای دکتر حسن کيان زاد ، همانطور که قبلا نيز اشاره کردم، برداشت آقای دکتر حسن کيان زاد از « حقوق دمکراتيک دگرانديش » با برداشت من (منصور بيات زاده) از آن مقوله سياسی کاملاتفاوت دارد! من بر اين نظرم که دفاع از «حقوق دمکراتيک دگرانديش»، همانطور که قبلا توضيح دادم، بهيچوجه بمعنی «دفاع از محتوی نظرات و عقايد دگرانديش» نيست. بلکه اين «حقوق دمکراتيک» به افراد و نيروها و تشکلات سياسی و صنفی و سنديکائی در جامعه ،اين امکان را می دهد تا هر فرد و يا تشکل سياسی بتواند بطور آزاد به تبليغ و توضيح نظرات و عقايد خود بپردازد و در آن رابطه ، به روشنگری دست بزند و همچنين بمقابله با نظرات ، عقايد و برنامه های سياسی و عملکرد نيروهای مخالف نظری و سازمانی خود همت گمارد. همانطور که قبلا اشاره رفت ، در جوامع دمکراتيک رقابت بين نظرات و عقايد سياسی وجود دارد و همچنين برپايه اين رقابت و مبارزه است که احزاب و سازمانهای سياسی بخشی ازمبارزات سياسی ـ اجتماعی خود را شکل می دهند. با توجه بهمين رقابت و مبارزه بين نيروهای دگرانديش است که من در نوشته خود، محتوی نامه منتشرنشده مهندس بازرگان، به شاه سابق را باين دليل که، می توانست کمکی به پيدا کردن راه حل و پاسخ به مشکلات حاکم بر جامعه در آن مقطع تاريخی در وطنمان باشد ، مثبت ارزيابی کردم و بحمايت از محتوی نامه مرحوم مهندس بازرگان برخاستم . باوجود اينکه در باره بعضی مسائل سياسی ـ اجتماعی و چگونگی روند پيشرفت جامعه و مبارزات سياسی ، برداشت و تفسير من با برداشت و تفسير مهندس بازرگان يکسان نبود و اختلاف نظر داشتيم، او را انسانی «صادق» ، «باهوش» و «زيرک » می دانستم و در همين رابطه بود که با ملقب کردن مرحوم مهندس بازرگان بعنوان فردی «ساده دل » و « ساده انگار» از سوی آقای مسعود بهنود توافق نداشتم، چون ملقب کردن آن مرحوم به چنين القابی، تحريف واقعيات و غير معقول بود، که از طريق آن نوشته به مخالفت با آن نظرات غير معقول پرداختم. برای من روشن نيست ، اگر آقای بهنود به محتوی نامه منتشر نشده مرحوم بازرگان انتقاد داشته و با آن توافق نداشته است ، چرا و بچه دليل آن نظرات و پيشنهاد را ، «غلط» ارزيابی نکرده است، بلکه شخصيت سياسی او را بعنوان فردی «ساده دل»، بزير سئوال برده است؟ حتمأ آقای بهنود می دانند که «صداقت» بمعنی «ساده دل» نيست. متأسفانه در بين سياسيون خيلی کم با «سياستمداران صادق » برخورد می کنيم. اين واقعيتی است که آقای مسعود بهنود يکی از نويسندگان پرکار ايرانی می باشد. روشن است که وی همچون هر نويسنده ای ديگر ، با تحرير نوشته های خود، حتمأ اهدافی را مدّ نظر دارد . همچنين نبايد فراموش کرد که محتوی نوشته های او مورد توجه برخی از خوانندگانش قرار می گيرد. بزبان ديگر محتوی نوشته های او، همچون نوشته های ديگر نويسنگان و کوشنگان می تواند در شکل دادن نظرات سياسی ـ اجتماعی بطور مثبت و يا منفی ، تأثير گذار باشد. پس نقد نظرات او همچون نقد نطرات ديگرانديشان ديگر می تواند کمکی به شکل دادن نظرات موجود باشد! از سوی ديگر نبايد فراموش کرد و از خيال بدور داشت که چون آقای مسعود بهنود، « واژه ها » را هنگام نگارش بر پايه و با توجه به بار و « ارزش» های سياسی آنها مورد استفاده قرار نمی دهد و در نگارش نوشته های خود بيشتر بر زيبائی جملات توجه دارد تا بارسياسی واژه هائی که در آن جملات بکار می برد، در حقيقت آن جناب با الفاظ بازی می کند! برپايه همين شيوه نگارش بايد باشد که آن جناب ، مهندس بازرگان را در نوشته اش تحت عنوان« عجب کاری نکرد پادشاه!»، متهم به «ساده انگاری » نموده است، همان مهندس بازرگانی که همين روزنامه نگار محترم درتاريخ ١٢ دی ماه ١٣٨٦، او را يکی از ٣ نفر« نامداران مصلح » « تاريخ دويست ساله اخير ايران» بشمار آورده بود. در واقع وی همچون بسياری از روزنامه نگاران و کوشندگان سياسی وطنمان در داخل و خارج از کشور، هنگام نگارش مطالب خود، کمتر به اين مسئله فکر می کند که مبادا با نگارش مقاله خود و بی دقتی در هنگام تحرير، قدمی در جهت بدآموزی بردارند. شايد آنهم بدين خاطر که برخی از آن افراد چنين تصور دارند که اکثريت بسيار بزرگی از خوانندگان مقالات ،انسانهائی کم « حافظه» و فراموشکارند! من در زير به نقل قولی از نوشته آقای مسعود بهنود که در ١٢ دی ماه ١٣٨٦ ، در باره خصوصيات مرحوم بازرگان تحت عنوان «فقط يکی،بازرگان» (٩) تحرير کرده اند اشاره می کنم، تا خوانندگان اين نوشته، از جمله جناب دکترحسن کيان زاد، بآسانی بتوانند به چگونگی انتخاب «واژه» ها از سوی آقای مسعود بهنود در هنگام نوشتار مسائل سياسی و تاريخی پی برند و باين امر توجه کنند که، نقد نوشته آن جناب از سوی من ، خدای نکرده بخاطر«دشمنی » و يا تسويه « حسابهای شخصی» من با او ، آنچنانکه برخی از هموطنان «ناشناس» ايرانی مطرح کرده اند، نيست !! آقا و يا خانمی با اسم مستعار «شهروند» در سايت «اخبار روز»، در انتقاد به نوشته من ـ همين نوشته مورد انتقاد دکتر حسن کيان زاد ـ ، مدعی شده بود که « آقای بیات زاده طبق معمول از این فرصت استفاده کرده تا حسابهای شخصی خود را با مسعود بهنود صاف کند». (١٠) حال « آن حسابهای شخصی » چه می باشد، کوچکترين کلمه ای بيان نکرده است، هيچ، حتی هويت سياسی خود را در پشت «شهروند» پنهان نموده است. روشن است که اين نوع طرز تفکر و برخورد به مسائل مورد اختلاف، بيانگر اين واقعيت تلخ است که در فرهنگ سياسی اين نوع هموطنان، « نقد» نظرات و عقايد سياسی ، اصولا جائی ندارد، آنهم باين دليل که چنين افرادی با فرهنگ دمکراسی آشنائی کامل ندارند!! حال ببينيم آقای مسعود بهنود در نوشته «فقط يکی، بازرگان» در رابطه با شخصيت سياسی بازرگان، همين بازرگانی که او را در تاريخ ٢٣ مهر ١٣٨٧ ، «ساده دل » و « ساده انگار» لقب داده است، چگونه اظهار نظر کرده است. آقای مسعود بهنود در ١٢ دی ماه ١٣٨٦ نوشته است.: «تاريخ دويست ساله اخير ايران – قرن نوزده و بيست ميلادی - نام ها و يادها دارد از انقلابيون، راديکال ها، جان باختگان بر سر آرمان و قدرت، به قدرت رسيدگان با احساس رسالت تاريخی، زندان کشيده های سرشار از اطمينان به نفس. اما نامداران مصلح و مصلحان اهل مدارا که مجالی يافته و مقامی گرفته باشند ، به تعبيری، سه تن بيش تر نبوده اند: اميرکبير، دکتر مصدق و مهندس بازرگان.»...(١١) حال نمی دانم ، آقای دکتر حسن کيان زاد که در تيتر نوشته خود ، همچنين از «حافظه تاريخی ايرانيان» صحبت بميان آورده است، با من ، همنظر هستند که در اعتراض و انتقاد به چنين شيوه نگارش آقای مسعود بهنود، آيا نبايد بيان داشت ، بيچاره ملتی که « نامداران مصلح و مصلحان اهل مدارا » اش در مدت ٢٠٠ سال، فقط ٣ تن بوده اند، با توجه به اين موضوع که يکی از آن سه تن هم ، فردی «ساده دل » و « ساده انگار» بوده است!! دکتر حسن کيان زاد، در پايان مقاله خود بخاطر مخالفت با انقلاب بهمن ١٣٥٧ و رژيم مذهبی حاکم بر وطنمان ايران نوشته اند: « دكتر مصدق درمصاحبهاي با خبرنگار فرانسه« آندره هريسو»در تاريخ 15 ژوييه 1951 ميگويد: اميدوارم سركردههاي شيعه قصد جدي براي ورود به عرصه سياست نداشته باشند. اگر چنين شود، ايران در آستانهي وضعيت فاجعهآميزي قرار خواهد گرفت كه بدواً همسايگان ايران را در حالت جنگي با ما قرار ميدهد. من واقعاً از اين تشكيلات مذهبي هراس دارم. درست است كه ما مسلمان هستيم ولي در واقع عرب نيستيم! بدين ترتيب تشكيلات آخوندي شيعه با آن سلسله مراتب و امكانات اگر به قدرت دست يابند، ما در داخل مواجه با انقلابي خونين خواهيم شد و در خارج بايد نتايج جهاد عليه عراق، اردن و سوريه را تحمل كنيم. فكر نميكنم كه مصر و حتا اسراييل مداخله كنند. به هرحال اگر اين فرض آخري تحقق پيدا كند، يك آيتاللهي وارد عرصه ميشود و نهضتي مالامال از نفرت عليه غرب، و ضديهود و دشمني با عربهاي سني به راه خواهد انداخت و اي بسا كه خيابانهاي ما جاي جسد و خون خواهد شد.انقلاب اسلامي ٥٧ با پيامدهاي ويرانگرش بر درستي گفتههاي مصدق مُهر تاييد ميگذارد و تاريخ همواره تكرار ميگردد، اما ما از آن درس نميگيريم.»( ١٢)من در نوشته ای تحت عنوان: «توضيح در باره يک سند که ادعا شده است ، متن گفتگوی دکتر مصدق با يک خبرنگار فرانسوی بنام آندره بريسو در ١٥ ژوئيه ١٩٥١ است»، (١٣) توضيح داده ام که نوشته « خبرنگار فرانسوی بنام آندره بريسو» با واقعيت تاريخی آنزمان ايران نمی تواند اصولا ربط داشته باشد و نسبت دادن جمله « اميدوارم سركردههاي شيعه قصد جدي براي ورود به عرصه سياست نداشته باشند» بمصدق، ادعائی دروغ و غلط است! آقای دکتر حسن کيان زاد در مقطع تاريخی ١٥ ژوئيه ١٩٥١ ، که خود يکی از همفکران و همرزمان آقای محسن پزشک پور و کوشندگان « مکتب پان ايرانيست» بوده اند، حتمأ بايد با اين واقعيت تاريخی آشنائی داشته باشند که در آن مقطع تاريخی که دوران بعد از پيروزی ملی شدن صنعت نفت در سراسر ايران بود، درست چند ماه قبل از انشعاب و جدائی در ميان کوشندگان آن «مکتب» و تقسيم کوشندگان آن به طرفداران سياست دکتر مصدق، افرادی همچون زنده ياد داريوش فروهر (حزب ملت ايران ) و مخالفين سياست دکتر مصدق (حزب پان ايرانيست)، برخی از « سرکرده های شيعه»، از جمله آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی، در «عرصه سياست» وطنمان ايران حضور داشته اند. من (منصور بيات زاده ) در سال ١٩٥١ تقريبأ ١٤ سال داشتم، که بعنوان يک شاهد عينی بخوبی مبارزات آنزمان و حضور نيروهای سياسی مذهبی در کنار نيروهای سياسی ديگر را بخاطر دارم. برايم روشن نيست که آقای دکتر حسن کيانزاد که همچون من يکی از شاهدان عينی آن مقطع تاريخی هستند، چرا و بچه دليل چگونگی ترکيب نيروهای سياسی آن مقطع تاريخ وطنمان را فراموش کرده اند؟! مگر در مبارزات نهضت ملی شدن نفت برهبری دکتر مصدق ، برخی از«سرکرده های شيعه » ، از جمله آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی نقش مثبتی در آن مبارزات و پيروزی آن نهضت در آن مقطع تاريخی نداشتد؟ حال چرا در نوشته مورد بحث کوشش شده است تا ادعای غلط يک خبرنگار فرانسوی بخاطر مخالفت با نيروهای مذهبی و رژيم جمهوری اسلامی ، به دکتر مصدق نسبت داده شود؟ دکتر حسن کيان زاد، حتمأ با من توافق دارند که بيان « حضور در عرصه سياسی» ، فقط بيانگر اين امر است که در آن مقطع تاريخی مورد بحث ، «سرکرده های شيعه» بعنوان يک نيروی سياسی در آن مقطع تاريخی وطنمان ايران وجود داشته اند، حال در همکاری و يا اتحاد با نيروهای ديگر، البته آن وجود و حضور، بهيچوجه ربطی به مثبت بودن و يا منفی بودن نظرات و عقايد و اهداف آن نيروها ندارد! اما ، نفی چنين واقعيتی ، تحريف تاريخ است! برخی از شخصيت های سياسی مذهبی از جمله دکتر سيد محمود کاشانی پسر آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی ، (١٤) و حجت الاسلام روح الله حسينيان، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (١٥) سعی دارند تا با تحريف تاريخ ،چنين جلوه دهند، که رهبری مبارزات ملی شدن صنعت نفت را آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی بعهده داشته است و نه دکترمحمد مصدق. صرفنظر از درست بودن و يا غلط بودن چنين ادعاهائی!! اگر «سرکرده های شيعه» در آن مقطع تاريخی در «عرصه سياست» حضور نداشتند، اصولا آن نيروها می توانستند، چنين ادعائی را مطرح کنند؟! دکتر منصور بيات زاده يکشنبه ٣ آذر ۱٣٨۷ - ۲٣ نوامبر ۲۰۰٨
پانويس:
١ ـ دکتر حسن کيان زاد ـ پيرامون نامه بازرگان به محمد رضاشاه پهلوی، انقلاب ٥٧ و حافظه تاريخی ايرانيان. به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران www.ois-iran.com/ois-iran-3927-dr.hassan_kiyanzad-piramone_namahe_bazargan.htm ٢ ـ دکتر منصور بيات زاده ـ مطالبی درباره نامه منتشر نشده مهندس بازرگان به شاه سابق ايران* و اشاره ای کوتاه به نوشته آقای مسعود بهنود تحت عنوان«عجب کاری نکرد پادشاه» به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ٣ـ دکتر حسن کيان زاد ـ پيرامون نامه بازرگان به محمد رضاشاه پهلوی، انقلاب ٥٧ و حافظه تاريخی ايرانيان. ــ همان پانويس اول. ٤ـ حسين زاهدی ـ تاملي در نامه بازرگان به شاه به نقل از سايت ميزان نيوز http://www.mizanews.com/fa_default.asp?rp=M_ShowNews.asp&aid=718 و به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران www.ois-iran.com/ois-iran-3960-hossin_zahedi-taamoli_dar_namahe_bazergan_be_shah.htm ٥ ـ مهندس مهدی بازرگان ـ نامه منتشر نشده مهندس مهدی بازرگان به محمد رضا پهلوی به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران www.ois-iran.com/ois-iran-3899-mehdi_bazergan_nameh_be_mohamadreza_pahlawi.htm ٦ ـ حسن يوسفی اشکوری ـ بازرگان ساده دل بود اما ... به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران www.ois-iran.com/ois-iran-3958-eshkevari-bazergan_sadahdel_boud_ama.htm ٧ ـ حسين زاهدی ـ تاملي در نامه بازرگان به شاه ــ همان پانويس ٤ . ٨ ـ دکتر منصور بيات زاده ـ مطالبی درباره «حقوق شهروندی» و «ارزشها» و «بارسياسی» عناصر تشکيل دهنده «نظام دمکراسی» ... به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ٩ ـ مسعود بهنود ـ فقط يکی، بازرگان به نقل از سايت گويانيوز http://news.gooya.com/politics/archives/2008/01/066537.php و به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران www.ois-iran.com/ois-iran-3961-massoud_behnoud-faghat_yeki_bazergan.htm ١٠ ـ نظرات ديگران در باره نامه منتشر نشده مهندس بازرگان به شاه سابق ـ دکتر منصور بيات زاده به نقل از سايت اخبار روز http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=17752 ١١ ـ مسعود بهنود ـ فقط يکی، بازرگان ــ همان پانويس ٩ . ١٢ ـ دکتر حسن کيان زاد در نوشته « پيرامون نامه بازرگان به محمد رضاشاه پهلوی، انقلاب ٥٧ و حافظه تاريخی ايرانيان» ، به منبع نقل قول از آندره بريسو، اشاره ای نکرده است، ولی اين نقل قول بايداز نشريه سهند ـ پاريس باشد. نشريه سهند، شماره ٢٦ ، صفحات ٨٥ تا ٨٧ ـ اسفندماه ١٣٨٦ (مارس ٢٠٠٨ ) ـ چاپ پاريس . نشريه سهند، چاپ پاريس ، نشريه ای ايست که آقای رحيم شريفی ، صاحب امتياز و مدير مسئول آن می باشد، آقای رحيم شريفی در مقطع تاريخی ١٥ ژوئيه ١٩٥١، همان مقطع تاريخی که خبرنگار فرانسوی ، آندره بريسو، بغلط مطالبی را به دکتر مصدق نسبت داده است، يکی از فعالين «حزب ايران» و «جبهه ملی ايران» بوده است! ايشان نيز يکی از شاهدان عينی تاريخ آن مقطع تاريخی هستند و روشن نيست که چرا آن جناب، متوجه اشتباه خبرنگار فرانسوی آندره بريسو نشده اند و ترجمه نوشته غلط او را بعنوان يک سند در نشريه «سهند » درج کرده اند؟! ١٣ـ دکتر منصور بيات زاده ـ «توضيح در باره يک سند که ادعا شده است ، متن گفتگوی دکتر مصدق با يک خبرنگار فرانسوی بنام آندره بريسو در ١٥ ژوئيه ١٩٥١ است»، به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ويا www.ois-iran.com/ois-iran-1122-dr.bayatzadeh-dar_barahe_yek_sanad-az-Andre_Bissaud.pdf ١٤ ـ دکتر منصور بيات زاده ، تأملی بر گفتار آقای دکتر سيد محمود کاشانی، فرزند آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی، در رابطه با سياست و عملکرد دکتر مصدق و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ . ١٥ ـ اگرچه در سايت های اينترنتی صدها مطلب در باره اين موضوع بحث ، يعنی حضور عناصر و نيروهای مذهبی در عرصه تاريخی ١٩٥١ در وطنمان ايران وجود دارد، من بعنوان نمونه به «مناظره زيدآبادي و حسينيان در مورد مصدق و ملي شدن نفت » اشاره می کنم. به نقل از سايت ادوارنيوز http://www.advarnews.us/idea/1200.aspx و به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران www.ois-iran.com/ois-iran-3962-monazerahe_zidabadi_wa_hossiniyan-darbarahe_dr.mossadegh_wa.htm
|