نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

www.ois-iran.com/ois-iran-3960-hossin_zahedi-taamoli_dar_namahe_bazergan_be_shah.htm

 

تاملي در نامه بازرگان به شاه

  نویسنده : حسين زاهدي
يکشنبه 19 آبان 1387
Sun 9 Nov 2008

به نقل از   سايت ميزان   نيوز

 

‏انتشار نامه مهندس مهدي بازرگان به شاه و نوشته هاي آقاي مسعود بهنود وآقاي حسن يوسفي اشکوري در اين ‏رابطه در سايت روز آنلاين مرا بر ان داشت که کوشش کنم تحليلي در اين مورد بنويسم ودر پآيان به دو نکته کوتا‏هي که بي ارتباط با مطالب مطرح شده در اين تحليل نيست اشاره نمايم به اميد اينکه جلب توجهي به اين دو مورد ‏که از گرفتاريها ي جامعه امروز ماست بشود. ‏

نگارنده چند ماه قبل از طريق دوست ارجمندم آقاي عبدالعلي بازرگان از وجود چنين نامه اي مطلع شده بودم. به ‏گفته ايشان، کپي اي از اين نامه بعد از فوت مهندس بازرگان در ميان مدارک و اوراق باقي مانده از ايشان پيدا و ‏براي خانواده مکشوف شده بود، بنياد فرهنگي بازرگان قصد داشت انرا همراه اسناد و مدارک متعدد ديگر به ‏چاپ برساند که متاسفانه در هجوم ماموران امنيتي در سال 1379. به بنياد بازرگان و نهضت ازادي و خانه افراد ‏وابسته، ضبط و برده شده است اما نسخه هايي از بعضي مدارک و از جمله اين نامه باقي ماند. آقاي عبدالعلي ‏بازرگان ضمن بيان اينکه از ارسال چنين نامه اي تا بعد از فوت پدرشان خبر نداشته اند، مشورتا پرسش نمودند آيا ‏انتشار اين نامه در ايران مي تواند مفيد براي جامعه و يا حداقل تاريخ نگاري اين دوران باشد يا بر عکس موجب ‏بحث هاي بي ثمري خواهد شد که جز تلف کردن وقت مردم نتيجه ديگري نخواهد داشت؟ بنده پس از دقت در متن ‏نامه گفتم با شناختي که من از ان زنده ياد دارم برايم باور کردني نيست که ايشان با تجربه هائي که داشتند، بدون ‏صحبت با رهبر انقلاب و کسب موافقت و تضمين هاي لازم، مبادرت به نوشتن چنين نامه اي کرده باشند... بازر ‏گان مي دانست که حتي در زمان نخست وزيري با همه تلاشي که براي نجات و يا حداقل ترتيب دادگاه و محاکمه ‏اي عادلانه در مورد امير عباس هويدا بکار برد نتوانست کوچکترين موففيتي به دست اورد و نامبرده اعدام شد. ‏اومتوجه بوده است، حالا ( در ان زمان) که قدرت و سمت دولتي ندارد و حتي اماج شديدترين حملات از طرف ‏همه گروهاي فعال سياسي نيز هست، بخشش خواستن براي شاه در ان جوي که عليه اش وجود داشت کار ممکني ‏نخواهد بود. ظاهرا بايد طرح و مسائل ديگري نيز پشت صورت ظاهر اين نامه وجود داشته با شد که از ان ‏اطلاعي در دست نداريد لذا بنظر مي رسدانتشار اين نامه نتواند کوچکترين فائده اي ببار اورد. ‏

با موافقت ايشان براي اينکه بررسي کاملتري شده با شد موضوع را با دوستاني صاحب نظر در ميان گذاشتم. ‏نامبردگان نيز معتقد بودند چنين نامه اي در ان شرايط مملکت نمي تواند بدون گرفتن موافقت و تضمين و حتي ‏احتمالا همکاري رهبر انقلاب و شايد ديگران نوشته شده باشد. واين مسئله مطرح شد که قطعا بازرگان در خاطر ‏داشته که وقتي به دنبال اظهار تمايل دکتر بختيار براي رفتن پاريس به عنوان يک ايراني (ونه نخست وزير اما ‏بدون استعفا دادن) و ديدار با رهبر انقلاب، براي يافتن راه حلي براي مشکلات ان روز مملکت، تلاش کرد ‏موافقت شوراي انقلاب در تهران را که که آقايان بهشتي و هاشمي رفسنجاني و رهبر فعلي جمهوري اسلامي از ‏جمله انان بودند به دست اورد و از اين طريق موافقت ايت الله خميني نيز با اين شرط کسب شد که متني که به ‏تصويب رهبر انقلاب و دکتر بختيار رسيده بود از راديو تلويزيون اعلام گردد. بختيار اين شرط را انجام داد، ‏معهذا فرداي ان روز که بختيار عازم مسافرت بود ناگهان ايت الله از نظر خويش عدول کردند و گفتند بايد اول ‏استعفا کند تا پذيرفته شود (آقاي ابوالحسن بني صدر مي گويند که ايشان تلاش کرد تظر آيت الله را تغيير دهد). ‏

بازرگان که اصولا مردي بسيار پايبند مباني اخلاقي، و با شکستن قرار و پيمان مخالف بود، به اين اقدام با بياني ‏قريب به اين مضمون، انقلاب به نام اسلام و پيمان شکني.... اعتراض جدي نمود. بالاخره رهبر فقيد انقلاب ‏شخصا تمام مسئوليت اين اقدام را از هر لحاظ بعهده گرفتند (مشروح اينمطلب در کتاب اخرين تلاشها نوشته آقاي ‏دکتر يزدي در همان سالهاي اوليه انقلاب منتشر شده است). درست است که رهبر انقلاب در مقابل مصلحت ‏بزرگ پيشبرد و موفقيت انقلاب چنين اقدامي را مصلحت ديده اند اما به يقين بازرگان ميدانست که باز ممکن است ‏مصلحت بزرگتري براي ايت الله خميني پيش ايد که بخشيدن شاه را غير ممکن سازد. لذا بعيد است او که پا يبند ‏اخلاق بود، چنين مسئوليتي را فقط به اعتماد قول بپذيرد. قاعدتا بايد طرح جامع تري در پشت اين نامه باشد. بهر ‏حال دوستان انتشار نامه را به تنهايي کار مفيدي ندانستند ولي انتشار انرا در مجموعه اي از اسناد و مدارک ‏تاريخي از جهت تاريخ ان دوران مفيد دانستند. ‏

اخيرا متوجه شدم نامه مزبور توسط آقاي دکتر يزدي در سايت ميزان نيوز منتشر شده که تحليل آقاي مسعود بهنود ‏را به دنبال داشت که انرا نشانه ساده دلي و شايد در معنا ساده لوحي او تلقي کرده بودند. گرچه در اواخر نوشته ‏خود در پاراگراف "يک فرض ديگر" بصيرت و ذهن وقاد ايشان به طرف در ک درستري رفته و نشان داده اند ‏که همان" مسعود بهنود" تحليگر شايسته هستند. کاش با بصيرتي که در تحليل مسائل دارند به اين "فرض ديگر" ‏بيشتر پرداخته بودند. خوشبختانه نوشته آقاي يوسفي اشکوري روشني تازه اي به گوشه اي از اين موضوع انداخت ‏و انتشار نامه را مفيد گرداند. نگارنده در اين نوشته ميخواهد کوشش کند که چه نکات ديگري ميتوان از نامه ‏بازرگان با توجه به نوشته آقاي اشکوري و با شناخت افکار و منش بازرگان در زندگيش، استنباط کرد :‏

‏1- توضيح روشن آقاي اشکوري اشکارا تاييدي است برمطلبي که از قراين قابل استنباط بود يعني طرح موضوع ‏از طرف بازرگان با ايت الله خميني و گرفتن قول وضمانت از ايشان. ‏

‏2- نامه آقاي هاشمي رفسنجاني به بازرگان در پاسخ انتقاديا اعتراض بازرگان به روش هاي ايشان و نظام ‏حکومتي، بر طبق نوشته آقاي اشکوري نشان ميدهد :

الف – بر خلاف عهد وپيمان که مو ضوع بايد اکيدا منحصرا نزد رهبر انقلاب و فرزندشان آقاي سيداحمد کاملا ‏محرمانه بماند، موضوع با آقاي هاشمي رفسنجاني و احتمالا با مشاوران نزديک ديگر در ميان گذارده شده است. ‏

ب‌-‏ مي توان احتمال داد موضوع نه مدتي بعد که در اثر نرسيدن پاسخ از پادشاه مسئله اي تمام شده و مرده بوده، ‏بلکه در همان اغاز توسط رهبر انقلاب با مشاوران بسيار نزديک نظير آقاي هاشمي رفسنجاني در ميان گذارده ‏شده است. ‏

وباز به خاطر مصالح بزرگتر مملکت، يک اصل اخلاقي در مورد حفظ تعهد و پيمان ناديده گرفته شد. تجربه نشان ‏داده است که اين روش ها نها يتا زيان بخش خواهد شد. ‏
‏ ‏
ت‌-‏ نامه آقاي هاشمي به بازرگان و متهم کردن بازرگان به اينکه "شما بوديد که با نوشتن نامه به شاه فراري ‏ميخواستيد شاه را به کشور باز گردانيد" اين پرسش را پيش مياورد که چرا نامه بازر گان که ازان استنباط کرده ‏اند که او ساده دلانه داشت شاه را گرفتار مرگ ميکرد و بنوشته بهنود "عجب کاري نکرد پا دشاه" در نظر آقاي ‏هاشمي درست معکوس ان يعني برگرداندن شاه به قدرت تلقي شده است. بعيد به نظر ميرسد آقاي هاشمي براي ‏گرفتن انتقام از انتقاد بازرگان، به او چنين تهمتي بزنند بلکه بشتر بنظر ميرسد از مجمو عه طرح و گفتگو ها در ‏ان زمان واقعا چنين نگراني برايشان پيش امده بوده است. ‏

ث‌-‏ آيا ممکن است تصور کرد همانگونه که از اولين روز هاي سقوط بختيار طالبان قدرت از همه گروهها ‏ميدانستند که شرط لازم براي به قدرت رسيدنشان شکست کابينه موقت بازرگان و به لجن کشيدن او و يارانش مي ‏باشد و در ان زمان هم احساس خطر باز گشت احتمالي بازرگان به قدرت را داشته ودنبال ضربه زدن و خراب ‏کردن او در افکار عمومي بوده اند، احيانا يکي دو نفر از انها از جريان توافق بازرکان ورهبر انقلاب بنوعي ‏مطلع شده و با امکاناتي که داشته اند مانع رسيدن نامه به شاه شده باشند؟ اعلاميه دفتر فرح پهلوي مبني عدم ‏وصول چنين نامه اي ميتواند دليلي بر صحت اين فرض باشد. اگر نامه به دفتر شاه ميرسيد قطعا عده اي از ان ‏مطلع مي شدند و احتمالا به نوعي مطلب درز ميکرد. با توجه به اينکه نامه چيزي نبوده است که بازرگان با پست ‏فرستاده باشد واحتمالا توسط پيکي فرستاده شده اما ظاهرا تحويل نشده است. ميداتيم که مرا ودات بازر گان ‏ازهمان اغاز انقلاب توسط گروه هاي مختلف کنترل ميشد.

‏3- آيا بازر گان مردي ساده انديش و در حقيقت ساده لوح و به دور از درک واقعيت ها بود؟ گذشته زندگي او نشان ‏ميدهد که فردي بود که به ابعاد مختلف هر مسئله اي نگاه ميکرد. بهيجوجه ارمانگرا به معناي خوشخيال نبود.. فرد ‏ساده انديش ممکن است بتوا ند مدارج عالي علمي را بگذراند، اما قادر نخواهد بود مديريت موفقي در يک سازمان ‏داشته با شد. بازرگان علاوه بر استادي دانشگاه هشت سال (دو دوره) رياست دانشکده فني را بعهده داشت که ‏رقباي متشخصي در انجا وجود داشت، رياست هيئت خلع يد و مدير شرکت نفت، رياست سازمان اب تهران و... ‏را داشته که به گواهي همکارانش همه را با شايستگي انجام داده است. هشدار هاي ارزنده اش در ماههاي اخر ‏حرکت هاي انقلابي، تاکيد و هشدارش به اينکه نظام موجود را بخا طر نظامي که معلوم نيست چيست بهم نزنيد. ‏شرايطي که براي پذيرش نخست وزيري گذاشت و هم از رهبر انقلاب و هم از شوراي انقلاب تصويب و تاييد انرا ‏گرفت، همه نشان از بصيرت و واقع گرائي او دارد. توجه به همين گفته بازرگان "اگر آقاي خميني جواب نداد يا ‏تکذيب کرد چي؟" که در پاسخ به پيشنهاد آقاي اشکوري براي نوشتن نامه به رهبر انقلاب واعتراض به به نقض ‏پيمان، کفته است، نشان ميدهد که بازر گا ن با اينکه بسيار صديق و پاک طينت بود ساده لوح نبود و در هر مسئله ‏احتمالات و امکانا ت مختلف را در نظر مي گرفت. ‏

به باور نگارنده با توجه به شخصيت فکري و حلقي بازرگا ن، انشائ متن نامه و نوشته آقاي اشکوري و قرائن ‏ديگر، مي توان استنباط کرد که بازر گان به خوبي اگاه بود که شاه محال است دران شرايط و ان نوع دادگاه ها ‏خود را به حکومت ايران بسپارد اما احتمال ميداد که شاه با تشريح وضع دادگاههاي انقلابي ان زمان و احيانا ‏مسائل ديگري در دفاع از خود به نامه واکنش نشان دهد. او فکر ميکرد چنين اقدامي راه را به سوي يک گفتگو و ‏توافقي که متضمن تامين جاني براي شاه و خانواده سلطنتي باشد که نتيجتا زندگي را براي شاه و دولت کشورهايي ‏که شاه احيانا در انجا رفت و امد يا آقامت ميکرد راحت و مطمئن مي ساخت و نيز از طرف ديگر جمهوري ‏اسلامي را از خطر باز گشت شاه بقدرت که به علت تجربه 28 مرداد 1332 دغد غه بسيار بزر گ کل دولتمردان ‏و نيروهاي سياسي طالب قدرت بود، مصون مي داشت. و اين براي دست اندرکاران امور سياسي ايران در ان ‏روزها و حتي تا چند سال بعد بسيار ارزشمند بود. به بحران گرو گان گيري و احتمالا روابط ايران و امريکا نيز ‏که براي دولت وقت امريکا بينهايت ارزشمند و پر اهميت بود پآيان ميداد بنا بر اين چنين راهي از پشتيباني ونفوذ ‏امريکا نيز بهره مندمي گرديد. بعيد نيست چنين جنبه هايي يا مشابه ان در شکل هاي ديگر را بازرگان در همان ‏اغاز مذاکرات اوليه، با رهبر انقلاب در ميان گذاشته باشد... آري جناب بهنود در ست نوشته اند، ميتوان و "بايد ‏بار ديگر بر او درود فرستاد"، "بر مردي که تباهي ارزش ها رامي ديد" و همچنان پايبند ارزشهاي اخلاقي که به ‏ان باور داشت استوار ميماند و عليرغم بي مهري عظيمي که از مردمي ديد که پنجاه سال براي ازادي انها تلا ش ‏کرده بوده، وقتي احساس کرد ممکن است در معرض احتمال خطر جنگ قرار گيرند، همه حيثيت خودرا گرو ‏گذاشت و به تلاش براي نجات انها بر خاست.

اما دو نکته ايکه در اول مقاله به ان اشاره کردم : ‏

فرهنگ جامعه ايران، ما را افرادي شکاک وبدبين با طرز فکر کردني بسيار پيچيده و توهم اميز بار اورده است. ‏اين مسئله و بويژه شکاک و بدبين بودن که عامل فکر وجود توطئعه نيز هست مورد اشاره وتاکيد سياحاني که در ‏قرون کذشته به ايران امده اند قرار گرفته است. در اين فرهنگ اگر کسي ان ويژگي ها را نداشته و در هر مسئله با ‏خردمندي، سود و زيان و احتمالات عقلاني ونه توهم اميز، را بسنجد، او را "صا ف و صادق" به معناي ساده لوح ‏قلمداد مي کنند امريکائي يا سوئدي ها و... را ادم هاي احمق و ساده ميپندادرند، خلاصه "زرنگي" به معناي ويژه ‏و رايج در جامعه، مورد ستايش است وهر کس زرنگ نباشد ساده و بلکه ابله است. انهائيکه پنجاه/ شصت سال ‏پيش به اروپا و امريکا مسافرت کرده اند بياد دارند که چه اعتما دي در اين جوامع وجود داشت و چه راستگويي ‏اي حاکم بود. از وقت ورود به گمرک وباز ديد چمدان که به حرف انسان اعتماد ميکردند و چمدان را زيرو رو ‏نمي نمودند تا در بقيه مراحل زندگي روز مره اعتماد در سطح وسيعي در جامعه وجود داشت و يکي از دلائل ‏پيشرفت اين جوامع همين درستي و راستي و اعتماد موجود بين مردم بود. جوامعي نظير ما که خيلي زرنگ بودند ‏عقب ماندند. عدم امکان تحزب در مملکت و عدم شکل گيري يک تشکل سياسي منجسم و وسيع بين ايرانيان مهاجر ‏به دليل ذهنيت شکاک و بد بيني ريشه دار بين ماست. بايد باور داشت که خردمندي در بدبيني و شکاک بودن نيست ‏بلکه در صداقت و بررسي عاقلانه و نه توهم اميز مسائل است و داشتن اعتماد به يک ديگر. ‏

‏4- بنابر اخبار و نوشته هاي روزنامه هاي ايران و جهان، اخلاق در جامعه ايران به ويژه در دستگاه دولتي و ‏ساختار حکومتي به گونه وحشتناکي تنزل يافته است وکم کم به سطح افراد برجسته دولت و حتي بخشي از ‏روحانيت نيز رسيده است. دروغ، تهمت، تقلب، جعل و نظائر ان بگونه عادي شده که حتي دولت براي رهائي از ‏استيضاح وزير متهم به جعل مدرک که گويا منحصر به اين يکي هم نيست اشکارا اقدام به خريدن نمايندگان با ‏پرداخت پول هاي کلان به انها کرده است. مقامات مسئول نظاره گر اين جريان ها هستند بدون اينکه اعتراض و ‏اقدامي بکنند. ژان پل ساتر در کتاب اگزيستانسياليسم يا مکتب انسانيت مي گويد:‏

هرفردي بايد متوجه باشد عملي که انجام ميدهدهمانند قانوني است که براي مجاز بودن ان کار وضع ميکند. بنا بر ‏اين اگر کسي در پيروي از او ويا برحسب اموختن از او ان کار را انجام دهد، مسئوليت ان با اوست. (نقل به ‏مفهوم و از روي حافظه) واصولا اعمال و رفتار انسان در اطرافيانش تاثير گذار است وبه نسبت پايگاه اجتماعي ‏اش در افراد بيشتر ي. وقتي اصولي اخلاقي به خاطر مصالحي ولو خيلي بزرگ که به سود مليون ها انسان باشد ‏از طرف مقامات بالا ناديده کرفته شود ودر حقيقت قرباني گردد تدريجا براي مصالح کمي کوچکتر هم نا ديده ‏گرفته ميشود و بالاخره کار به جائي ميرسد که به مصلحت و سود بيشتر شخصي اصول اخلاقي زير پا نهاده ‏ميشود. واين ظاهرا وضعي است که در ايران پيش امده است. من يقين دارم افرادي نظير آقاي کردان و يا ديگران ‏ايمان به خدا دارند ونماز و روزه خود را بجا مي اورند و چه بسا اعمالي مستحبي نيز انجام دهند. ‏

اما بعضي از انها بسياري از اعمال خلاف اخلاق نظير دروغ گفتن، تهمت ناروا، تقلب، تجاوز به حقوق ديگران ‏در رقابت ها و جعل مدرک براي تصاحب منصبي که خق انرا ندارند و... نيز به راحتي و بدون دغدغه از خدا ‏انجام مي دهند و مطمئن هستند به اخرتشان لطمه اي نمي خورد. انتظار مي رفت در جمهوري اسلامي به علت جنبه ‏ديني داشتن اگر هنر و علم و اقتصاد پيشرفت نکند لا اقل در اخلاق وساختن جامعه اي اخلاقي و راستگو و درست ‏کردار کاملا موفق شود، اما بنظر ميرسد در اين مورد شکست بزرگتري دارد. شايد علت اين باشد که در فقه ما به ‏ويژه در قرون اخير توجه به اخلاق به کلي مغفول مانده و همه کار ها و تلاشها در اين حوزه متوجه احکام و ‏حدود، مناسک و عبادات وشعا ئر و امور فرعي ديگر شده است و اثر قابل توجهي در حوزه اخلاق پديد نيامده ‏است. ‏

اگر زعماي برجسته مملکت چه در ميان دولتمردان و چه در ميان روحانيون بلند پايه سريعا و شديدا به چاره ‏جوئي عملي نه شعاري نپردازند جامعه نهايتا از هم مي پاشد. اينجاست که در مي يابيم پا فشاري و اصرار مرحوم ‏مهندس بازرگان بر رعايت مباني اخلاقي در هر شرايطي تا چه حد بالائي در ست و عاقلانه بوده.

منبع:روزآنلاین