انتشار نامه مهندس مهدي بازرگان به شاه و نوشته هاي آقاي
مسعود
بهنود وآقاي حسن يوسفي اشکوري در اين رابطه در سايت روز
آنلاين مرا بر ان داشت که
کوشش کنم تحليلي در اين مورد بنويسم ودر پآيان به دو نکته
کوتاهي که بي ارتباط با
مطالب مطرح شده در اين تحليل نيست اشاره نمايم به اميد اينکه
جلب توجهي به اين دو
مورد که از گرفتاريها ي جامعه امروز ماست بشود.
نگارنده چند ماه قبل از طريق دوست ارجمندم آقاي عبدالعلي
بازرگان
از وجود چنين نامه اي مطلع شده بودم. به گفته ايشان، کپي اي
از اين نامه بعد از
فوت مهندس بازرگان در ميان مدارک و اوراق باقي مانده از ايشان
پيدا و براي خانواده
مکشوف شده بود، بنياد فرهنگي بازرگان قصد داشت انرا همراه
اسناد و مدارک متعدد ديگر
به چاپ برساند که متاسفانه در هجوم ماموران امنيتي در سال
1379. به بنياد بازرگان
و نهضت ازادي و خانه افراد وابسته، ضبط و برده شده است اما
نسخه هايي از بعضي
مدارک و از جمله اين نامه باقي ماند. آقاي عبدالعلي بازرگان
ضمن بيان اينکه از
ارسال چنين نامه اي تا بعد از فوت پدرشان خبر نداشته اند،
مشورتا پرسش نمودند آيا
انتشار اين نامه در ايران مي تواند مفيد براي جامعه و يا
حداقل تاريخ نگاري اين
دوران باشد يا بر عکس موجب بحث هاي بي ثمري خواهد شد که جز
تلف کردن وقت مردم
نتيجه ديگري نخواهد داشت؟ بنده پس از دقت در متن نامه گفتم با
شناختي که من از ان
زنده ياد دارم برايم باور کردني نيست که ايشان با تجربه هائي
که داشتند، بدون صحبت
با رهبر انقلاب و کسب موافقت و تضمين هاي لازم، مبادرت به
نوشتن چنين نامه اي کرده
باشند... بازر گان مي دانست که حتي در زمان نخست وزيري با همه
تلاشي که براي نجات
و يا حداقل ترتيب دادگاه و محاکمه اي عادلانه در مورد امير
عباس هويدا بکار برد
نتوانست کوچکترين موففيتي به دست اورد و نامبرده اعدام شد.
اومتوجه بوده است، حالا
(
در ان زمان) که قدرت و سمت دولتي ندارد و حتي اماج شديدترين
حملات از طرف همه
گروهاي فعال سياسي نيز هست، بخشش خواستن براي شاه در ان جوي که
عليه اش وجود داشت
کار ممکني نخواهد بود. ظاهرا بايد طرح و مسائل ديگري نيز پشت
صورت ظاهر اين نامه
وجود داشته با شد که از ان اطلاعي در دست نداريد لذا بنظر مي
رسدانتشار اين نامه
نتواند کوچکترين فائده اي ببار اورد.
با موافقت ايشان براي اينکه بررسي کاملتري شده با شد موضوع را
با
دوستاني صاحب نظر در ميان گذاشتم. نامبردگان نيز معتقد بودند
چنين نامه اي در ان
شرايط مملکت نمي تواند بدون گرفتن موافقت و تضمين و حتي
احتمالا همکاري رهبر
انقلاب و شايد ديگران نوشته شده باشد. واين مسئله مطرح شد که
قطعا بازرگان در خاطر
داشته که وقتي به دنبال اظهار تمايل دکتر بختيار براي رفتن
پاريس به عنوان يک
ايراني (ونه نخست وزير اما بدون استعفا دادن) و ديدار با رهبر
انقلاب، براي يافتن
راه حلي براي مشکلات ان روز مملکت، تلاش کرد موافقت شوراي
انقلاب در تهران را که
که آقايان بهشتي و هاشمي رفسنجاني و رهبر فعلي جمهوري اسلامي
از جمله انان بودند
به دست اورد و از اين طريق موافقت ايت الله خميني نيز با اين
شرط کسب شد که متني که
به تصويب رهبر انقلاب و دکتر بختيار رسيده بود از راديو
تلويزيون اعلام گردد.
بختيار اين شرط را انجام داد، معهذا فرداي ان روز که بختيار
عازم مسافرت بود
ناگهان ايت الله از نظر خويش عدول کردند و گفتند بايد اول
استعفا کند تا پذيرفته
شود (آقاي ابوالحسن بني صدر مي گويند که ايشان تلاش کرد تظر
آيت الله را تغيير
دهد).
بازرگان که اصولا مردي بسيار پايبند مباني اخلاقي، و با شکستن
قرار و پيمان مخالف بود، به اين اقدام با بياني قريب به اين
مضمون، انقلاب به نام
اسلام و پيمان شکني.... اعتراض جدي نمود. بالاخره رهبر فقيد
انقلاب شخصا تمام
مسئوليت اين اقدام را از هر لحاظ بعهده گرفتند (مشروح اينمطلب
در کتاب اخرين تلاشها
نوشته آقاي دکتر يزدي در همان سالهاي اوليه انقلاب منتشر شده
است). درست است که
رهبر انقلاب در مقابل مصلحت بزرگ پيشبرد و موفقيت انقلاب چنين
اقدامي را مصلحت
ديده اند اما به يقين بازرگان ميدانست که باز ممکن است مصلحت
بزرگتري براي ايت
الله خميني پيش ايد که بخشيدن شاه را غير ممکن سازد. لذا بعيد
است او که پا يبند
اخلاق بود، چنين مسئوليتي را فقط به اعتماد قول بپذيرد.
قاعدتا بايد طرح جامع تري
در پشت اين نامه باشد. بهر حال دوستان انتشار نامه را به
تنهايي کار مفيدي
ندانستند ولي انتشار انرا در مجموعه اي از اسناد و مدارک
تاريخي از جهت تاريخ ان
دوران مفيد دانستند.
اخيرا متوجه شدم نامه مزبور توسط آقاي دکتر يزدي در سايت ميزان
نيوز منتشر شده که تحليل آقاي مسعود بهنود را به دنبال داشت
که انرا نشانه ساده
دلي و شايد در معنا ساده لوحي او تلقي کرده بودند. گرچه در
اواخر نوشته خود در
پاراگراف "يک فرض ديگر" بصيرت و ذهن وقاد ايشان به طرف در ک
درستري رفته و نشان
داده اند که همان" مسعود بهنود" تحليگر شايسته هستند. کاش با
بصيرتي که در تحليل
مسائل دارند به اين "فرض ديگر" بيشتر پرداخته بودند.
خوشبختانه نوشته آقاي يوسفي
اشکوري روشني تازه اي به گوشه اي از اين موضوع انداخت و
انتشار نامه را مفيد
گرداند. نگارنده در اين نوشته ميخواهد کوشش کند که چه نکات
ديگري ميتوان از نامه
بازرگان با توجه به نوشته آقاي اشکوري و با شناخت افکار و منش
بازرگان در زندگيش،
استنباط کرد :
1- توضيح روشن آقاي اشکوري اشکارا تاييدي است برمطلبي که از
قراين قابل استنباط بود يعني طرح موضوع از طرف بازرگان با ايت
الله خميني و گرفتن
قول وضمانت از ايشان.
2- نامه آقاي هاشمي رفسنجاني به بازرگان در پاسخ انتقاديا
اعتراض
بازرگان به روش هاي ايشان و نظام حکومتي، بر طبق نوشته آقاي
اشکوري نشان ميدهد
:
الف – بر خلاف عهد وپيمان که مو ضوع بايد اکيدا منحصرا نزد
رهبر
انقلاب و فرزندشان آقاي سيداحمد کاملا محرمانه بماند، موضوع
با آقاي هاشمي
رفسنجاني و احتمالا با مشاوران نزديک ديگر در ميان گذارده شده
است.
ب- مي توان احتمال داد موضوع نه مدتي بعد که در اثر نرسيدن
پاسخ
از پادشاه مسئله اي تمام شده و مرده بوده، بلکه در همان اغاز
توسط رهبر انقلاب با
مشاوران بسيار نزديک نظير آقاي هاشمي رفسنجاني در ميان گذارده
شده است.
وباز به خاطر مصالح بزرگتر مملکت، يک اصل اخلاقي در مورد حفظ
تعهد
و پيمان ناديده گرفته شد. تجربه نشان داده است که اين روش ها
نها يتا زيان بخش
خواهد شد.
ت- نامه آقاي هاشمي به بازرگان و متهم کردن بازرگان به
اينکه "شما بوديد که با نوشتن نامه به شاه فراري ميخواستيد
شاه را به کشور باز
گردانيد" اين پرسش را پيش مياورد که چرا نامه بازر گان که ازان
استنباط کرده اند
که او ساده دلانه داشت شاه را گرفتار مرگ ميکرد و بنوشته بهنود
"عجب کاري نکرد پا
دشاه" در نظر آقاي هاشمي درست معکوس ان يعني برگرداندن شاه به
قدرت تلقي شده است.
بعيد به نظر ميرسد آقاي هاشمي براي گرفتن انتقام از انتقاد
بازرگان، به او چنين
تهمتي بزنند بلکه بشتر بنظر ميرسد از مجمو عه طرح و گفتگو ها
در ان زمان واقعا
چنين نگراني برايشان پيش امده بوده است.
ث- آيا ممکن است تصور کرد همانگونه که از اولين روز هاي سقوط
بختيار طالبان قدرت از همه گروهها ميدانستند که شرط لازم براي
به قدرت رسيدنشان
شکست کابينه موقت بازرگان و به لجن کشيدن او و يارانش مي باشد
و در ان زمان هم
احساس خطر باز گشت احتمالي بازرگان به قدرت را داشته ودنبال
ضربه زدن و خراب کردن
او در افکار عمومي بوده اند، احيانا يکي دو نفر از انها از
جريان توافق بازرکان
ورهبر انقلاب بنوعي مطلع شده و با امکاناتي که داشته اند مانع
رسيدن نامه به شاه
شده باشند؟ اعلاميه دفتر فرح پهلوي مبني عدم وصول چنين نامه
اي ميتواند دليلي بر
صحت اين فرض باشد. اگر نامه به دفتر شاه ميرسيد قطعا عده اي از
ان مطلع مي شدند و
احتمالا به نوعي مطلب درز ميکرد. با توجه به اينکه نامه چيزي
نبوده است که بازرگان
با پست فرستاده باشد واحتمالا توسط پيکي فرستاده شده اما
ظاهرا تحويل نشده است.
ميداتيم که مرا ودات بازر گان ازهمان اغاز انقلاب توسط گروه
هاي مختلف کنترل ميشد.
3- آيا بازر گان مردي ساده انديش و در حقيقت ساده لوح و به
دور
از درک واقعيت ها بود؟ گذشته زندگي او نشان ميدهد که فردي بود
که به ابعاد مختلف
هر مسئله اي نگاه ميکرد. بهيجوجه ارمانگرا به معناي خوشخيال
نبود.. فرد ساده انديش
ممکن است بتوا ند مدارج عالي علمي را بگذراند، اما قادر نخواهد
بود مديريت موفقي در
يک سازمان داشته با شد. بازرگان علاوه بر استادي دانشگاه هشت
سال (دو دوره) رياست
دانشکده فني را بعهده داشت که رقباي متشخصي در انجا وجود
داشت، رياست هيئت خلع يد
و مدير شرکت نفت، رياست سازمان اب تهران و... را داشته که به
گواهي همکارانش همه
را با شايستگي انجام داده است. هشدار هاي ارزنده اش در ماههاي
اخر حرکت هاي
انقلابي، تاکيد و هشدارش به اينکه نظام موجود را بخا طر نظامي
که معلوم نيست چيست
بهم نزنيد. شرايطي که براي پذيرش نخست وزيري گذاشت و هم از
رهبر انقلاب و هم از
شوراي انقلاب تصويب و تاييد انرا گرفت، همه نشان از بصيرت و
واقع گرائي او دارد.
توجه به همين گفته بازرگان "اگر آقاي خميني جواب نداد يا
تکذيب کرد چي؟" که در
پاسخ به پيشنهاد آقاي اشکوري براي نوشتن نامه به رهبر انقلاب
واعتراض به به نقض
پيمان، کفته است، نشان ميدهد که بازر گا ن با اينکه بسيار
صديق و پاک طينت بود
ساده لوح نبود و در هر مسئله احتمالات و امکانا ت مختلف را در
نظر مي گرفت.
به باور نگارنده با توجه به شخصيت فکري و حلقي بازرگا ن، انشائ
متن نامه و نوشته آقاي اشکوري و قرائن ديگر، مي توان استنباط
کرد که بازر گان به
خوبي اگاه بود که شاه محال است دران شرايط و ان نوع دادگاه ها
خود را به حکومت
ايران بسپارد اما احتمال ميداد که شاه با تشريح وضع دادگاههاي
انقلابي ان زمان و
احيانا مسائل ديگري در دفاع از خود به نامه واکنش نشان دهد.
او فکر ميکرد چنين
اقدامي راه را به سوي يک گفتگو و توافقي که متضمن تامين جاني
براي شاه و خانواده
سلطنتي باشد که نتيجتا زندگي را براي شاه و دولت کشورهايي که
شاه احيانا در انجا
رفت و امد يا آقامت ميکرد راحت و مطمئن مي ساخت و نيز از طرف
ديگر جمهوري اسلامي
را از خطر باز گشت شاه بقدرت که به علت تجربه 28 مرداد 1332
دغد غه بسيار بزر گ کل
دولتمردان و نيروهاي سياسي طالب قدرت بود، مصون مي داشت. و
اين براي دست اندرکاران
امور سياسي ايران در ان روزها و حتي تا چند سال بعد بسيار
ارزشمند بود. به بحران
گرو گان گيري و احتمالا روابط ايران و امريکا نيز که براي
دولت وقت امريکا بينهايت
ارزشمند و پر اهميت بود پآيان ميداد بنا بر اين چنين راهي از
پشتيباني ونفوذ
امريکا نيز بهره مندمي گرديد. بعيد نيست چنين جنبه هايي يا
مشابه ان در شکل هاي
ديگر را بازرگان در همان اغاز مذاکرات اوليه، با رهبر انقلاب
در ميان گذاشته
باشد... آري جناب بهنود در ست نوشته اند، ميتوان و "بايد بار
ديگر بر او درود
فرستاد"، "بر مردي که تباهي ارزش ها رامي ديد" و همچنان پايبند
ارزشهاي اخلاقي که
به ان باور داشت استوار ميماند و عليرغم بي مهري عظيمي که از
مردمي ديد که پنجاه
سال براي ازادي انها تلا ش کرده بوده، وقتي احساس کرد ممکن
است در معرض احتمال خطر
جنگ قرار گيرند، همه حيثيت خودرا گرو گذاشت و به تلاش براي
نجات انها بر خاست.
اما دو نکته ايکه در اول مقاله به ان اشاره کردم :
فرهنگ جامعه ايران، ما را افرادي شکاک وبدبين با طرز فکر کردني
بسيار پيچيده و توهم اميز بار اورده است. اين مسئله و بويژه
شکاک و بدبين بودن که
عامل فکر وجود توطئعه نيز هست مورد اشاره وتاکيد سياحاني که در
قرون کذشته به
ايران امده اند قرار گرفته است. در اين فرهنگ اگر کسي ان ويژگي
ها را نداشته و در
هر مسئله با خردمندي، سود و زيان و احتمالات عقلاني ونه توهم
اميز، را بسنجد، او
را "صا ف و صادق" به معناي ساده لوح قلمداد مي کنند امريکائي
يا سوئدي ها و... را
ادم هاي احمق و ساده ميپندادرند، خلاصه "زرنگي" به معناي ويژه
و رايج در جامعه،
مورد ستايش است وهر کس زرنگ نباشد ساده و بلکه ابله است.
انهائيکه پنجاه/ شصت سال
پيش به اروپا و امريکا مسافرت کرده اند بياد دارند که چه
اعتما دي در اين جوامع
وجود داشت و چه راستگويي اي حاکم بود. از وقت ورود به گمرک
وباز ديد چمدان که به
حرف انسان اعتماد ميکردند و چمدان را زيرو رو نمي نمودند تا
در بقيه مراحل زندگي
روز مره اعتماد در سطح وسيعي در جامعه وجود داشت و يکي از
دلائل پيشرفت اين جوامع
همين درستي و راستي و اعتماد موجود بين مردم بود. جوامعي نظير
ما که خيلي زرنگ
بودند عقب ماندند. عدم امکان تحزب در مملکت و عدم شکل گيري يک
تشکل سياسي منجسم و
وسيع بين ايرانيان مهاجر به دليل ذهنيت شکاک و بد بيني ريشه
دار بين ماست. بايد
باور داشت که خردمندي در بدبيني و شکاک بودن نيست بلکه در
صداقت و بررسي عاقلانه و
نه توهم اميز مسائل است و داشتن اعتماد به يک ديگر.
4- بنابر اخبار و نوشته هاي روزنامه هاي ايران و جهان، اخلاق
در
جامعه ايران به ويژه در دستگاه دولتي و ساختار حکومتي به گونه
وحشتناکي تنزل يافته
است وکم کم به سطح افراد برجسته دولت و حتي بخشي از روحانيت
نيز رسيده است. دروغ،
تهمت، تقلب، جعل و نظائر ان بگونه عادي شده که حتي دولت براي
رهائي از استيضاح
وزير متهم به جعل مدرک که گويا منحصر به اين يکي هم نيست
اشکارا اقدام به خريدن
نمايندگان با پرداخت پول هاي کلان به انها کرده است. مقامات
مسئول نظاره گر اين
جريان ها هستند بدون اينکه اعتراض و اقدامي بکنند. ژان پل
ساتر در کتاب
اگزيستانسياليسم يا مکتب انسانيت مي گويد:
هرفردي بايد متوجه باشد عملي که انجام ميدهدهمانند قانوني است
که
براي مجاز بودن ان کار وضع ميکند. بنا بر اين اگر کسي در
پيروي از او ويا برحسب
اموختن از او ان کار را انجام دهد، مسئوليت ان با اوست. (نقل
به مفهوم و از روي
حافظه) واصولا اعمال و رفتار انسان در اطرافيانش تاثير گذار
است وبه نسبت پايگاه
اجتماعي اش در افراد بيشتر ي. وقتي اصولي اخلاقي به خاطر
مصالحي ولو خيلي بزرگ که
به سود مليون ها انسان باشد از طرف مقامات بالا ناديده کرفته
شود ودر حقيقت قرباني
گردد تدريجا براي مصالح کمي کوچکتر هم نا ديده گرفته ميشود و
بالاخره کار به جائي
ميرسد که به مصلحت و سود بيشتر شخصي اصول اخلاقي زير پا نهاده
ميشود. واين ظاهرا
وضعي است که در ايران پيش امده است. من يقين دارم افرادي نظير
آقاي کردان و يا
ديگران ايمان به خدا دارند ونماز و روزه خود را بجا مي اورند
و چه بسا اعمالي
مستحبي نيز انجام دهند.
اما بعضي از انها بسياري از اعمال خلاف اخلاق نظير دروغ گفتن،
تهمت ناروا، تقلب، تجاوز به حقوق ديگران در رقابت ها و جعل
مدرک براي تصاحب منصبي
که خق انرا ندارند و... نيز به راحتي و بدون دغدغه از خدا
انجام مي دهند و مطمئن
هستند به اخرتشان لطمه اي نمي خورد. انتظار مي رفت در جمهوري
اسلامي به علت جنبه
ديني داشتن اگر هنر و علم و اقتصاد پيشرفت نکند لا اقل در
اخلاق وساختن جامعه اي
اخلاقي و راستگو و درست کردار کاملا موفق شود، اما بنظر ميرسد
در اين مورد شکست
بزرگتري دارد. شايد علت اين باشد که در فقه ما به ويژه در
قرون اخير توجه به اخلاق
به کلي مغفول مانده و همه کار ها و تلاشها در اين حوزه متوجه
احکام و حدود، مناسک
و عبادات وشعا ئر و امور فرعي ديگر شده است و اثر قابل توجهي
در حوزه اخلاق پديد
نيامده است.
اگر زعماي برجسته مملکت چه در ميان دولتمردان و چه در ميان
روحانيون بلند پايه سريعا و شديدا به چاره جوئي عملي نه شعاري
نپردازند جامعه
نهايتا از هم مي پاشد. اينجاست که در مي يابيم پا فشاري و
اصرار مرحوم مهندس
بازرگان بر رعايت مباني اخلاقي در هر شرايطي تا چه حد بالائي
در ست و عاقلانه بوده.
منبع:روزآنلاین
|