بخشی از کتاب خاطرات فرح در باره کودتای 28 مرداد 1332
سپس شایعهای در تهران رواج گرفت که به موجب آن پادشاه برای جلوگیری از بحرانی که ممکن بود به جنگی داخلی منجر شود، قصد ترک ایران را دارد. هزاران نفر، خصوصاً جوانان، در مقابل کاخ جمع شدند تا او را از رفتن منصرف کنند. مردم نگران بودند و به نظر میآمد که مملکت یک بار دیگر به خطر افتاده است. بخاطر دارم که در تهران تانکها سر چهار راهها مستقر شدهبودند. خدای من اگر پادشاه ما را تنها میگذاشت چه پیش میآمد؟ ...هنگامی که خبر عزیمت شاه از ایران رسید، من پانزده سالگیام را با خانواده در بندر پهلوی جشن گرفته بودم. این بار دیگر رفتن شاه شایعه نبود و اخیار رادیو آن تأیید میکرد...
سه روز بعد پادشاه در میان فریادهای شادی مردم به تهران بازگشت. مسافرت اجباری او به همراهی ملکه ثریا که بیش از یک هفته بطول نیانجامیده بود مرا نیز مانند دیگر ایرانیان مضطرب کرده بود.
پادشاه در خاطراتی که قبل از مرگ خود نوشته است از این مسافرت کوتاه مدت یاد میکند. من در این جا آن چه را که او نوشته است می آورم چراکه خاطرات کودکی من ارزش تاریخی کافی ندارند:«... من که از طرح های سیاسی و جاه طلبیهای او کاملاً با خبر بودم، تصمیم گرفتم که برای جلوگیری از هر گونه خون ریزی، کشور را ترک کنم و ایرانیان را در انتخاب راه آینده کشور آزاد گذارم...
«پس از آن که من ایران را ترک کردم، کشور سه روز دچار فتنه و آشوب بود. بخصوص در دو روز اول در تهران، هواداران مصدق و تودهایها، تظاهرات وسیع و خشونت آمیزی ترتیب دادند. در روز سوم، یعنی 28 مرداد کارگران و اصناف و دانشجویان و پیشه وران و صاحبان مشاغل آزاد، سربازان و پاسبانان، همه زنان و مردان و حتی کودکان با همتی بینظیر و شجاعتی وصفناپذیر به میدانها و خیابانها ریختند و به مقابله با تفنگها و مسلسلها و حتی تانکهای زمامدار غیر مسئول پرداختند و اوضاع را یک روزه دگرگون کردند...»
«پس از این ماجراها، من بیدرنگ به وطن بازگشتم و با استقبالی پرشور و گرم از جانب هموطنانم مواجه گشتم. گرمی و وسعت احساسات مردم در حقیقت رأی اعتمادی بیچون و چرا به من بود. من تاآن زمان پادشاهی بودم که سلطنت را به ارث دریافت کرده بودم و ازآن پس پادشاه منتخب ملتم شدم ...»
مصدق بعد از پایان مدت محکومیت به ملک بزرگ خود در احمدآباد که در غرب تهران واقع است، رفت و در سال 1346 درگذشت »[3].
بخشی از کتاب رضا پهلوی
اگر پدر شما به اندازه مصدق ملی گرا بود، چگونه با کودتای سیا در 1953 به قدرت بازگشت؟
درست است که پدرم از پشتیبانی آمریکا بهره مند بود. اما صحبت از کودتا کردن افسانه پردازی است[4]. حکومت مصدق محبوبیتش را از دست داده بود، اگر نه چطور می توان فروپاشی آن را در کمتر از سه روز توضیح داد؟ هیچ کانون توطئه ای، هیچ حکومت خارجی نمی توانست، ولو با گسترده ترین وسائل، چنین معجزه ای از خود نشان بدهد.
رفتن پدرم به رم، همانند یک شوک برقی بود. مردم ایران متوجه روند وقایع شدند و به دلیل تهدید قدرت گیری حزب توده، ترس از آشوب وجود آنان را فراگرفت و هنگامی که مذهبیونی همچون آیت الله بهبهانی و آیت الله کاشانی توده ها را خطاب قرار دادند، همان کسانی که فریاد «زنده باد مصدق» سر می دادند، «زنده باد شاه» سر دادند[5]. باید اضافه کنم که دکتر مصدق، میهن دوست سرسخت، درآن لحظه مشخص گرفتار یک مخمصه شده بود.
یادداشتهای علم
جلد سوم ، ۱۳۵۲ به کوشش علینقی عادلخانی در صفحات ۱۳۰ و ۱۳۱.
یکشنبه ۵۲/۵/۲۸
صبح بر مزار شهدای ۲۸ مرداد و سپهبد زاهدی گل گذاشتم. فاتحه[ای] هم در آرامگاه شاهنشاه فقید خواندم. قسمت امور اجتماعی دربار شاهنشاهی در مورد شهدا واقعا عالی عمل کرده است. در آن جا یک استخر شنا و وسایل ورزشی بسیار خوب آماده شده است. سابقاً مردم دسته گلهای بزرگ میآوردند. ما غدغن کردیم هر کسی یک شاخه گل بیاورد وبقیه بهای دسته گل (یا سبد گل را) پول نقد بدهد. از این کار سالی یک ملیون تومان جمع میشود. البته در فرصتهای مختلف و تشریفات متفاوت با این پول ما مدرسه، استخر شنا، درمانگاه و غیره میسازیم که خیلی طرف توجه مردم واقع شده است. امروز هم احساسات خوبی نشان میدادند. اما عجب این بود که بر سر مقبره زاهدی بانی کودتای ۲۸ مرداد و ساقط کننده مصدق مگس هم پرنمی زد. یاللعجب از این مردم ابنالوقت.
جلد ششم، 1355-1356؛ چهارشنبه 27 امرداد 1355
عرض کردم، ولی کتابی که (کرمیت) روزولت (مامور سیا هنگام برانداختن مصدق) می خواست بنویسد، بسیار مزخرف است و خوب شد با او تماس گرفتیم و تطمیع شد و به ما قول داد حالا به خرج ما چاپ می شود. هر قسمتی را بخواهیم حذف می کند، اگر هم بخواهیم آن را موقوف می کند (یعنی حق التالیف مرا بدهید، خود دانید!). شاهنشاه خیلی خندیدند، فرمودند هر چه لازم است، بکن.(ص208)
سه شنبه 20 اردیبهشت 1356
عرض کردم، کتابی که (کیم) روزولت، مامور سیاه، راجع به قضایای 28 مرداد می خواهد چاپ کند و همچنین کتاب مامور مافوق او، در شرفیابی که داشته، اجازه فرموده اید چاپ شود. ما این کتاب را خواندیم بسیار بد است و شاهنشاه را خیلی غیر مصمم و مردد جلوه داده و فقط فشار روزولت، شاهنشاه را به اتخاذ بعضی تصمیمات، منجمله صدور فرمان نخست وزیری زاهدی، وادار کرده است. در صورتی که چنین نبود و این مردکه می خواهد از خودش (قهرمان) درست hero کند، چرا همچو اجازاه (ای) بدون خواندن کتاب صادر فرمودید؟ فرمودند، فکر نمی کردم این طور باشد. عرض کردم، به هر حال من ناچارم ولو با خریدن خود اینها، جلوی چاپ آن را بگیرم. فرمودند، هر چه مصلحت می دانی بکن. (صص412-411)
[1] سایت انقلاب اسلامی: کرمیت روزولت ، رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا ـ سیا که فرمانده کودتای 28 مرداد بود
[2] دوارد بنش -Edvard Beneš (۱۸۸۴ - ۱۹۴۸) سیاستمدار و رهبر سیاسی چکسلواکی که از ۱۹۳۵ تا 1938 و بعد از 1939 تا ۱۹۴۸ رئیسجمهور چکسلواکی بود. او با کمونیستها همکاری کرد اما آنها با حمایت و دخالت شوروی، دولت را در 1948 تصرف کردند و بنش هم وادار به استعفا گشت.
[3] البته خانم فرح پهلوی نمیگوید که دکتر مصدق در خانه خود در احمدآباد زندانی بود. بعد از مرگ، پیکر او نیز در همان خانه زندانی ماند. شاه اجازه نداد یپکر دکتر مصدق در قبرستان ابن بابویه در کنار شهدای 30 تیر به خاک سپرده شود.
[4] عاملان امریکائی و انگلیسی مسئولیت کودتا را پذیرفتند و برخی از آنها مردم ایران پوزش خواستند اما او حتی آن میزان ادب، احترام را برای مردم ایران قائل نیست!
[5] میزان احترام و شعوری که او برای مردم ایران قائل هست