نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

   www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.ois-iran.com/2013/tir-1392/ois-iran-1190-dr_bayatzadeh_sorat_masalahe_iran_islam_nist-bakhshe-3.htm

چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نيست؟! ـ بخش سوم

*****

تأملی بر نوشته آقای تقی رحمانی ـ يکی از فعالين ملی مذهبی،

تحت عنوان:

«چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام است؟» ،

و توضيحاتی در باره «نظام سکولار» و«ارزش» های تشکيل دهنده «نظام دمکراسی»

دکترمنصور بيات زاده

من طی نوشته های مختلفی، مکررأ متذکرشده ام که «مشکل معرفتی»، يکی از بزرگترين مشکلاتی است که جامعه سياسی ما ـ نيروهای تشکيل دهنده هيئت حاکمه و نيروهای وابسته به جناحهای مختلف اپوزيسيون ــ ، با آن روبروست، متأسفانه بسياری از فعالان و کنشگران سياسی، مقولات سياسی را نه برپايه معانی جهانشمول آن، بلکه برپايۀ منافع و خواست گروهی و مسلکی خود تفسير، تعبير و تحرير می کنند. صرفنظر از اينگونه مواضع سياسی ، برای مبارزه و حل اين مشکل، برخورد عقايد و آراء و نقد يکديگر امری ضروری و لازم است. اگر بناباشد جامعه ای بنانهاد که تمام شهروندان جامعه در مقابل قانون دارای حقوقی برابر و مساوی باشند، بايد ديد چه عللی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ سبب شده و اجازه نداده و نمی دهد تا که تمام شهروندان از آن حقوق بهره مند شوند.این از وظائف مبرم ماست که در بارۀ آن مسائل روشنگری نموده  و به تبادل نظربپردازيم!

در اين بخش از نوشته (بخش سوم)، قبل ازاينکه به بحث در باره محتوی اظهارات آقای تقی رحمانی مبنی بر «فروپاشی نظام پادشاهی شبه سکولار در سال ١٣۵٧ شمسی (١٩٧٩ میلادی)... ادامه دهم، لازم  می دانم تا درباره بعضی از مقولات و مسائل سياسی،اشاره کنم، تا مطالب مطرح شده از سوی من،  برای خوانندگان محترم بهتر قابل درک باشد.

نيروهای« اصلاح طلب»

 

در همين رابطه بی جا نخواهد بود تا متذکر شود، نيروهای «اصلاح طلب»  به آن بخش از فعالين و نيروهای سياسی بايد اطلاق شود که، نه تنها  همچون نيروهای طرفدار حاکميت قانون از «قانونمداری» و خواست استقرار «حاکميت قانون»  دفاع می نمايند و با  «قانون شکنی» و تفسير و برداشت غلط از اصول قانون اساسی، صرفنظر از اينکه از سوی کدام فرد ، ارگان و يا مقام سياسی و مذهبی انجام گرفته باشد مخالفت می نمايند؛ بلکه، همچنين در جهت اصلاح و تغيير قوانين ارتجاعی و عقبگرای موجود که سد پيشرفت، شکوفائی و دمکراتيزه شدن جامعه شده اند، بطور مسالمت آميز فعاليت بنمايند. در واقع نيروهای اصلاح طلب، طی فعاليتهای  سياسی ـ اجتماعی و فرهنگی  خود بخاطر دفاع از حقوق انسانها و سهيم کردن آنان در تغيير و تحولات اجتماعی، دست به روشنگری می زنند و در آن رابطه نظرات عقبگرا و ارتجاعی را به چالش می کشند!

با توجه به توضيحی که رفت، آيا نبايد اين سئوال را مطرح نمود: آن بخش از افرد و نيروهای سياسی که به توجيه «ولايت مطلقه فقيه»، «حقوق فراقانونی»، «حکم حکومتی»، «نظارت استصوابی»...  می پردازند و برآن روابط استبدادی قرون وسطائی و غيردمکراتيک صحه می گذارند، اصولا برپايه ی کدام ارزش و معياری می توانند خود را «اصلاح طلب»  بنامند؟!

آيا فردی، سازمانی و حزبی که خود را «اصلاح طلب» می نامد، نبايد روشنگری و توضيح در باره مشکلات و معضلات حاکم بر جامعه را از وظايف اصلی ومحوری خود تلقی نمايد و سعی کند تا با کمک گرفتن از خرد انسانی و همکاری با ديگرنيروهای آزاديخواه، عدالت طلب و دمکرات، درجهت تغيير وضع ناهنجار و غير دمکراتيک حاکم بر جامعه بکوشد و درنهايت، هدفشان از مبارزه و فعاليتهای سياسی مسالمت آميز، کسب و گسترش«حقوق شهروندی» (٢٨) و کمک به قوی شدن و قدرت گرفتن «جامعه مدنی» باشد؟!  

منظور اصلاح طلبان از «جامعه مدنی»، حتمأ بايد جامعه ای مدّ نظر باشد که حقوق سياسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ مذهبی... انسانها، صرفنظر از جنسيت، قوميت، دين و مذهب، مسلک، شغل، مقام و ثروت، محترم شمرده می شود و «اصل فرديت » و محترم شمردن حرمت انسانی، بعنوان معيار سنجش حقوق شهروندان جامعه رسمأ پذيرفته شده باشد و به آن عمل گردد، بطوريکه شهروندان جامعه بتوانند مستقل از خانواده و دولت، سازمان های مختلف اجتماعی، سياسی، فرهنگی، هنری... مورد نظر خود را تشکيل دهند و هيچ نيرو و نهادی نتواند در رابطه با زندگی خصوصی شهروندان جامعه تعيين تکليف کند. يعنی هيئت حاکمه نتواند و قادر نباشد که هيچگونه مشکل و سدی برای فعاليت و مبارزات عملی و نظری شهروندان جامعه بوجود آورد واين امکان به تمام افراد جامعه داده شود تا طی فعاليتهای سياسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ اقتصادی ... در جهت ارتقاء جامعه و بهزيستی شهروندان مبارزه و فعاليت کنند.(٢٩)

درواقع «جامعه مدنی»، بر محور مسائلی که به زندگی روزمره و چگونگی توسعه و گسترش جامعه و بهزيستی انسانها در اين دنيا مربوط می باشد، دور می زند.    

با توجه به مسائل و ويژه گيهائی که درباره ساختار جامعه مدنی اشاره رفت، نبايد اشتباهأ آنرا با  جامعه «مدنيه النبی » دوران پيغمبر اسلام (حضرت محمد (ص))، مساوی و برابر دانست! آنهم بدين خاطر که جامعه ی («مدنيه النبی »)، بر محور نظرات وعقايدی شکل گرفته بود که به امور معنوی و مقدس و کلا" امور«دين» و« آخرت ـ آن دنيا ـ »  مربوط می شد!

«قوانين عرفی»، بمعنای «نظام سکولار» نيست!

 

تاريخ معاصر ايران گواهی بر اين واقعيت دارد که اکثر آزاديخواهان و فعالين سياسی از جمله کوشندگان مصدقی  در دوران رژيم شاه، با توجه به  احترامی که برای دين اسلام و مذهب شيعه ١٢ امامی قائل بودند،هميشه در مبارزات و فعاليتهای سياسی خود بر قوانين «عرفی » تاکيد می ورزيدند؛ قوانينی که از سوی اکثريت نمايندگان منتخب ملت در مجلس شورای ملی تصويب می شدند.

آن نوع قوانين رامی شد با توافق و صلاح ديد اکثريت نمايندگان مجلس شورای ملی، برعکس«قوانين الهی»، اصلاح، تغيير  ويا حتی  حذف کرد و بجای آن قوانين جديدی تصويب نمود.

برای روشن شدن جوانب اين موضوع ، جملاتی را از نطق دکتر مصدق که در مخالفت با پادشاه شدن رضاخان سردارسپه(رضاشاه بعدی) در دوره پنجم مجلس شورای ملی درروز نهم آبان ماه سال ١٣٠۴ ايراد کرد، نقل می کنم. تا روشن شود که چنين طرز تفکری در بين نيروهای سياسی ايران دارای سابقه ی بسيار طولانی بوده است. دکتر مصدق می گويد:  

«بنده قانون اساسی را يک قانون الهی نمی دانم که قابل تغيير نباشد. بلکه قانون اساسی را کار بشر می دانم و بشر هم بايد اورا تغيير بدهد.» (٣٠)

با توجه به توضيحاتی که رفت، بايد خاطر نشان کرد که بغلط بعضی از فعالين و کوشندگان سياسی، بدون توجه به معنای مقوله سکولارــ جدائی نهاد دولت از نهاد دين ــ ، آن مقوله را مترادف با «قوانين عرفی» تلقی می نمايند.

در دوران سلطنت محمد رضا شاه پهلوی، يکی از اختلافات محوری  نيروهای قانونمدار و آزاديخواه از جمله نيروهای مصدقی با رژيم و هيئت حاکمه برهبری شخص پادشاه،بی توجهی هيئت حاکمه به برقراری «حاکميت قانون» و درآن رابطه جلوگيری از برگزاری «انتخابات آزاد» بود. آزاديخواهان ايران در آنزمان، قصد داشتند تا با برگذاری انتخابات آزاد، «حاکميت ملت»  را بر ميهنمان حاکم کنند. مسائل، مواضع و خواست هائی که همگی  آنها را می شد در آن مقطع تاريخی در چارچوب قانون اساسی مشروطيت  بمرحله اجرا درآورد.(٣١) اما رژيم شاه  نه تنها کوچکترين قدم مثبتی در جهت متحقق شدن آن خواست ها برنداشت، بلکه سعی نمود تا با کمک مأمورين سازمان امنيت (ساواک)، دادگاه های نظامی، جوخه های اعدام ، شکنجه و زندان به مقابله ومبارزه با افراد، احزاب وسازمانهائی که آن مسائل را مطرح می کردند وخواستار بودند، بپردازد.

 اما زمانی که اعتراضات و مبارزات مردم نسبت به عملکرد و سياست رژيم، دامنۀ گسترده تری پيدا کرد و به يک جنبش اعتراضی فراگيری تبديل شد، بطوريکه اعتراضات و راه پيمائيهای چندين ميليونی زنان و مردان ايرانی، موجوديت نظام پادشاهی را بخطر انداخت، محمدرضاشاه پهلوی در آبان ماه ١٣۵٧، حدودأ سه ماه قبل از پيروزی انقلاب بهمن و سرنگونی نظام پادشاهی، طی سخنرانی که بنام «صدای انقلاب شما را شنيدم» معروف شد، بيان کردند:

«... من بنام پادشاه شما که سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری  نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم...

من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی  جامعه و پاسداران اسلامی و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. من از رهبران فکری جوانان میخواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه  مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را همورا کنند. من از شما پدران و مادران ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید می خواهم که با راهنماییهای آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند، و بخود و به میهنشان لطمه وارد سازند...

من از همه شما هموطنان عزیزم میخواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی،  وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستها و آرمانهای ملت ایران همراه  شما خواهم بود...» (٣٢) (تاکيد در همه جا از منصور بيات زاده)

همانطور که در بخش های پيشين اين نوشته اشاره رفت، (٣٣) با حاکم شدن روحانيت شيعه دولتی و نيروهای تماميت خواه، غير دمکرات ــ معروف به نيروهای «خط امام» ــ ، عمر «بهار آزادی» چندان بطول نيانجاميد و سرانجام، رژيم مذهبی عقبگرا، سرکوبگر و استبدادی برجامعه حاکم شد و بسياری ازدست آورد های انقلاب شکوهمند بهمن ١٣۵٧ بمرور زمان از بين رفت و بسياری از آزاديخواهان، افرادی  که عمری در مبارزه در جهت افشای رژيم سرکوبگر و وابسته دست به روشنگری زده بودند بنام «اسلام»، قتل و عام شدند!!

 

جوّ سياسی « ضد حکومت مذهبی» سبب شده و کمک کرده ، تا

طرفداران رژيم سرنگون شده محمدرضا شاه پهلوی، بغلط ادعا نمايند که «نظام مشروطيت» حاکم بر ايران قبل از انقلاب ١٣۵٧ ، يک «نظام سکولار» بوده است!!

 

جوّ سياسی « ضد حکومت مذهبی» در بين ايرانيان، که عملکرد و سياست رژيم سرکوبگر ولايت مطلقه فقيه برهبری آيت الله سيد علی خامنه ای بطور مستمر بر آن دامن زده و می زند، سبب شده و کمک کرده است  تا برخی از طرفداران رژيم سرنگون شده محمدرضاشاه پهلوی با بلند کردن پرچم طرفداری از «نظام سکولار»، به غلط به توجيه سياست و عملکرد رژيم خودکامه محمد رضا شاه پهلوی بپردازند و طی تبليغات خود، مبارزين آزاديخواه و استقلال طلب  آن دوران را مورد سرزنش قرار دهند که چرا عليه رژيم شاه مبارزه کردند، و از طريق اين نوع تبليغات انحرافی، کوشش کرده و می کنند تا برای رژيم سرکوبگر، استبدادی  و وابسته محمدرضا شاه پهلوی کسب آبرو نموده، بغلط نظام سلطنتی دوران شاه را، نظامی«سکولار» معرفی می نمايند. بدون اينکه حتی به اين موضوع توجه داشته باشند، که هر رژيمی بفرض اينکه، اگرهم « سکولار» باشد ــ سکولار بودن نظام، به تنهائی بمعنای وجود دمکراسی نيست، چون آن « ارزش»، فقط يکی از ارزشهای نظام دمکراسی است ــ ، تا زمانيکه به ارزشهای ديگر نظام دمکراسی ،از جمله آزادی بيان، قلم، آزادی فعاليت سياسی برای تمام گروه ها و احزاب سياسی ، انتخابات آزاد، حاکميت قانون، حاکميت ملت، محترم شمردن حقوق اقليت های قومی و دينی ... توجه نشود ــ مسائلی که رژيم شاه کوچکترين توجهی به آنها نداشت ــ ، نمی توان از وجود نظام دمکراسی صحبت نمود!

 مشکل معرفتی و کم آگاهی که بسياری از فعالين سياسی نسبت به ارزش های تشکيل دهنده «نظام دمکراسی» داشتند و متأسفانه هنوز برخی دارند؛ سبب شده تا بسياری تحت تأثير آن تبليغات قرار گيرند. غالب شدن خصلت اپورتونيسم، ابن الوقت بودن و رفتارغير مسئولانه در بين بسياری از فعالين و کوشندگان سياسی ايرانی «هميشه در صحنه» ؛ نيز علل ديگری است که باعث شده تا آن نيروها بعمد بر ارزشهای تشکيل دهنده «نظام دمکراسی» کمتر توجه نمايند و باين وضع سياسی مغشوش دامن زنند! (٣۴)

 البته بی جا نخواهد بود تا همچنين خاطر نشان نمود، نزديکی هائی که در زمان حيات تئوريسن و قائم مقام حزب رستاخيزشاه ( یعنی آقای داریوش همایون ) بين بعضی از فعالين و کوشندگان سياسی منتسب به گروه های «چپ»، «مليگرا» ، «جمهوری خواه» و حتی «جمهوريخواه ملی» ... با تعدادی از «پهلويست» ها  ـ همان افرادی که کودتای سازمانهای جاسوسی «سيا» و «انتليجنت سرويس» در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ عليه دولت ملی و قانونی دکتر مصدق را، «قيام ملی» نام گذاری کرده و کوچکترين ارزشی برای استقلال قائل نبوده و نيستند، در شکل دادن به اين وضع مغشوش سياسی بی تأثير نبوده است!

در چنين جوّ سياسی، آقای تقی رحمانی، بدون توجه به رويدادها، اسناد و مدارک تاريخی وطنمان در نوشته ی مورد بحث («چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام است؟») ، بجای رژيم استبدادی و ديکتاتوری و سرکوبگرمحمدرضاشاه پهلوی، از مقولۀ «نظام پادشاهی شبه سکولار» استفاده کرده و نوشته است:

«فروپاشی نظام پادشاهی شبه سکولار در سال ١٣۵٧ شمسی (١٩٧٩ میلادی)... » [ تاکيد از منصور بيات زاده]

صرفنظر از اينکه چنين اظهارات و ادعاهائی غلط و گمراه کننده ، از سوی چه فردی و يا گروهی طرح شود، باعث خوشنودی پهلويست ها و دوستداران تئوريسين حزب رستاخيز می شود و ناخواسته کمک به تبليعات آن جماعت می نمايد!  

اگر آقای تقی رحمانی قبول داشته باشد که معيارقضاوت درباره «سکولار» بودن نظام حکومتی، بستگی به محتوی اصول قانون اساسی دارد. يعنی، هيچيک از اصول قانون اساسی نبايد، حقوقی برای دخالت رهبران مذهبی و اصولا پيروان اديان مختلف در رابطه با چگونگی نهاد دولت قائل نشده و در نهايت اصل «جدائی نهاد دولت از نهاد دين» را برسمیت پذیرفته  باشد! چنین قانون اساسی ای  سکولار است.  ــ «مترقی» و يا «ارتجاعی» بودن اصول ديگرقانون اساسی در اينمورد مشخص کوچکترين نقش تعيين کننده ای ندارند ــ ، بنابر این وی  حتمأ بايد توضيح دهد که چه مسائلی سبب شده است که وی بجای «رژيم استبدادی شاه»، چنين فرمولبندی بی مسمائی را انتخاب نموده است؟!

با توجه به اصول قانون اساسی مشروطيت،

رژيم محمد رضا شاه پهلوی بهيچوجه نمی توانست «رژيمی سکولار» باشد!

 

روشن نيست که آقای تقی رحمانی در هنگام تحرير مقاله ی «چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام است؟» ، چرا نخواسته است به اسناد و مدارک تاريخی توجه نمايد که  محمد رضاشاه پهلوی اگردر مقطع تاريخی پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ تا قيام ١۵ خرداد ١٣۴٢ همچون يک ديکتاتور سلطنت می کرده است. اما  پس از سرکوب آن قيام در دوران نخست زيری اسدالله علم  و انعقاد قرارداد «کاپيتولاسيون»  با دولت ايالات متحده آمريکا،( يعنی قبول واگذاری حق رسیدگی قضایی جرایم اتباع آمريکائی در ايران به نمایندۀ حقوقی دولت ايالات متحده آمريکا) در دوران نخست وزيری حسن علی منصور، به يک  پادشاه مستبد تمام عيار تبديل شد؛ بطوريکه  فرمان اعليحضرت همايونی ، آريامهر، خدايگان ، بزرگ ارتشداران محمدرضاشاه پهلوی، بالاتر از اصول قانون اساسی مشروطيت قرارگرفت و در واقع پادشاه نظام مشروطيت، رسمأ، همچون دوران«استبدادی» ناصرالدين شاه و محمدعلي شاه قاجار ...، دارای «حقوق فراقانونی» شد!

محمد رضا شاه پهلوی که برخلاف اصول قانون اساسی مشروطيت برای خود حقوق فراقانونی قائل می شد و درحقيقت برخلاف اصول قانون اساسی مشروطيت عمل می کرد. يعنی، قانون شکنی می نمود، فردی ديکتاتور، مستبد  و در واقع «قلدر» بود. برای من روشن نيست که آيا ، استبداد، ديکتاتوری  و قلدری را می توان بحساب مشخصات «نظام سکولار» محسوب داشت؟!

مرحوم مهندس مهدی بازرگان، يکی از پيش کسوتان نوانديشی دينی، در رابطه بامشخصات و صفات غير دمکراتيک شاه و رژيمش  درکتاب «انقلاب ايران در دو حرکت»، در بخش «نقش تعيين کننده ساواک و رهبری کننده شاه»، می نويسد:

«شاه بعد از موفقيت کودتای آمريکائی انگليسی و مراجعت بکشور، همانطور که تصريحأ اعلام داشته بود، نه تنها تصميم به حکومت کردن، بجای سلطنت در چارچوب بسيار محدود قانون اساسی، داشت بلکه چاره ای جز اين برايش نبود که با استبداد و خودکامگی و فراگيری کامل، حکومت نموده شخصأ بهمه چيز و همه جا تسلط و تحکم داشته باشد(١) و با تأسيس و تکيه برسازمان امنيت هردم بر اختناق و انحصار و برخشونت و شدت بيافزايد. قبلا و از همان دوران گفته بوديم که اگر شاه و ساواک ميخواستند بندهای نظارت و اسارت مردم و خشونت را اندکی ملايم کرده مختصر آزادی و امکان اعتراض و عمل به ملت بدهند تمام دستگاه مانند يک سدخاکی مرتفع، که کمترين حفره و رخنۀ آب سراپای آنرا ميشويد و ميبرد، متلاشی و واژگون ميگرديد. شاه در منطق نظام و نقشه اش راه ديگری نداشت و هربار که آمريکا يا انگليس فشار آورده و مصلحت انديشی ميکردند که تا حدودی با افکار عمومی و تسکين نارضايتيها کنار آمده از شدت فساد و فشارها بکاهد، آثارسو، کوتاه مدت آزادی و ملايمت را ميديد و برميگشت...» (٣۵)

آقای تقی رحمانی توجه نکرده اند که بکار بردن صفت «نظام شبه سکولار» برای رژيم محمدرضا شاه پهلوی ( و يا ديگر رژيم های استبدادی و سرکوبگرکشورهای خاورميانه)، ادعا  و اظهاراتی  بی جا و انحرافی است. چنين اظهارات غلطی ، کمک به بدآموزی و سرپوش گذاشتن بر ماهيت استبدادی آن رژيم های ضد مردمی خواهد کرد.

تاريخ معاصر ايران بما می آموزد که عملکردهای غلط و سياست های ضدملی و ضدمردمی  محمد رضا شاه در رابطه با انعقاد «قرار داد کاپيتولاسيون» در مهرماه ١٣۴٣ با دولت ايالات متحده آمريکا، که اعتراض آيت الله خمينی و برخی دیگر از آیات عظام به آن قرارداد را با خود بهمراه داشت، موضوعی که سبب دستگيری مجدد آیت الله خمینی ، پس از ١۵ خرداد ١٣۴٢ گرديد؛  که درپی آن دستگيری در  ١٣ آبان ماه ١٣۴٣ به ترکيه تبعيد شد ، آن مخالفت  و تبعيد به ترکيه  ـ که محل تبعيد از تاريخ ۱۴ شهریور ماه ۱۳۴۴، از ترکیه به شهرنجف در عراق تغيير پيدا کرد ـ  سبب شد و کمک کرد تا ايشان علاوه بر مرجعيت مذهبی که داشت ، به يکی از رهبران سياسی مخالف رژيم شاه در آن مقطع تاريخی تبديل گردد. در آن دوران  کمتر کسی و يا گروهی، وضع استبدادی حاکم بر ايران  را، بنام  نظام «سکولار» و يا « شبه سکولار » می ناميد. با توجه به اين واقعيت که بسياری از فعالين و مبارزين سياسی و مخالفين رژيم نيز آشنائی چندانی با مقولۀ سکولاریسم که نقش بزرگی در چگونگی شکل گرفتن  نظام های دمکراسی در جوامع اروپائی را با خود بهمراه داشته است، نداشتند!

ادامه دارد

دکتر منصور بيات زاده

پنج شنبه ۶ تير ۱۳۹۲ - ٢٧ ژوين ۲۰۱۳

dr.bayatzadeh@ois-iran.com

 

پانويس: 

 ٢٨  ـ  مطا لبی دربار " حقوق شهروندی "  و ارزشها " و " بارسياسی " عناصر تشکيل دهنده " نظام دمکراسی " درباره نظرات و عقايد آقايان سيد محمد خاتمی و دکتر ابراهيم يزدی و نقد " نظام مردم سالاری دينی" ! (١) ـ دکتر منصور بيات زاده ـ شهريور ١٣٨٢ ـ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:

http://www.ois-iran.com/pdf144.pdf

٢٩  ـ فصل هفدهم "کتاب دکتر محمد مصدق و «راه مصدق» ـ صفحات ١۵٧ و ١۵٨ ، بقلم: دکتر منصور بيات زاده ـ  به نقل از سايت راه مصدق

www.rahe-mossadegh.ois-iran.com

٣٠ ـ  نطق دکتر مصدق در مخالفت با پايمال کردن اصول قانون اساسی مشروطيت  و  پادشاه شدن رضاخان سردارسپه در مجلس شورايملی دوره پنجم قانونگذاری ـ نهم آبان ماه ١٣٠٤ ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-notghe-dr-mossadegh-dar-majlese-panjom.htm

٣١ ـ  در اين رابطه می توان به هزاران صفحه تاريخ معاصر ايران،ازجمله نامه سرگشاده دکترکريم سنجابی، دکتر شاپور بختيار، داريوش فروهر به محمد رضا شاه پهلوی در ٢٢ خرداد ١٣٥٦ يعنی ٢٠ ماه قبل از انقلاب بهمن ١٣٥٧ اشاره نمود. به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:

http://www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-namahe-sanjabie-bakhtiyar-frohar-be-shah-22khordad-1356.htm

 

٣٢ ـ صدای انقلاب شما را شنيدم ـ محمدرضا شاه پهلوی ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:

http://video.google.com/videoplay?docid=-6119729762079305070&hl=en

ـــ متن سخنرانی معروف محمدرضا شاه پهلوی ، " صدای انقلاب شما را شنیدم" ، درآبان ١٣۵٧ ، حدودأ سه ماه قبل از سرنگونی رژيم شاه و پيروزی انفلاب بهمن ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4123-SHAH-sedaye_ENGHELABe_shoma_ra_shanidam.htm

٣٣ ـ  چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نيست؟ ـ بخش اول ـ بقلم:دکتر منصور بيات زاده ـ به نقل از سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2013/ordibehesht-1392/ois-iran-1186-dr_bayatzadeh_sorat_masalahe_iran_islam_nist.htm

ـــ چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نيست؟ ـ بخش دوم ـ بقلم:دکتر منصور بيات زاده ـ به نقل از سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2013/khordad-1392/ois-iran-1187-dr_bayatzadeh_sorat_masalahe_iran_islam_nist-bakhshe-2.htm

٣۴ ــ «...از اينکه آقای رضاچرندابی برای چندمين بار عقايد و نظرات سياسی خود را عوض کرده است و مدتی است که پرچم  جديد ديگری را در دست گرفته ، بهيچوجه موضوع  بحث و يا اعتراض من نيست. زيرا من تغيير عقيده سياسی هرفردی را، صرفنظر از سمت و سو و محتوی آن تغيير  ـ  از حقوق دمکراتيک آن فرد می دانم.

 اما،اعتراض من به آنجناب مربوط به چگونگی شيوه اتخاذ شده از سوی وی در توجيه آن «تغيير مواضع» می باشد که با توسل به دروغ، تحريف واقعيات و توهين به دگرانديشان  توام شده است.

 آقای رضاچرندابی بخاطر اينکه بتواند مخالفت خود را با برگزاری آن جشن در نزد خوانندگان، محق جلوه دهد. به تحريف و وارونه جلوه دادن يکسری مسائل و سوء استفاده از يکی از عکس های مربوط به مبارزات دوران کنفدراسيون ــ عکسی که يکی از اسناد و افتخارات تاريخچه  مبارزات کنفدراسيون جهانی  است ــ ، دست زده است، تا  بتواند با تکيه برآن تقلبات، در حين توجيه  دفاع وی  از باصطلاح « نظام سکولار شاهنشاهی»  و سرپوش گذاشتن برجنايات و خيانتهای رژيم شاه، مبارزات استقلال طلبانه، آزاديخواهانه و ضد استبدادی و ضد استعماری کنفدراسيون جهانی که دفاع از زندانيان سياسی يکی از مسائل و وظائف محوری آن تشکيلات بشمار می رفت را، مغشوش جلوه دهد و بطور وقيحانه از آن دورن بنام « سال‌های جنون» صحبت نمايد! بدون اينکه در هنگام تحرير آن اراجيف  وچرنديات، دقيقه ای  باين واقعيت انکار ناپذير توجه داشته باشد که، سياست ترور و خفقان و عملکردهای غير قانونی و فرمان های شاهنشاه آريامهر خدايگان، بجای محترم شمردن اصول  قانون اساسی  مشروطيت از سوی سردمداران باصطلاح « نظام سکولار شاهنشاهی» سبب شده بود  تا مردم ايران نتوانند با ارزشهای جامعه مدنی و روابط  و حقوق دمکراتيک  آشنا شوند!...»

به نقل از "بدون توجه به اسناد و مدارک کنفدراسيون جهانی و سياست و عملکرد رژيم شاه، نتوان قضاوتی صحيح درباره مبارزات کنفدراسيون ارائه داد! ــ در نقد اظهارات دشمنانه آقای رضاچرندابی، تحت عنوان «با اين محتوا به آن گذشته نگاه نکنيم!»" ـ چهار شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۱ - ۹ ژانويه  ۲۰۱۳ ـ بقلم دکتر منصور بيات زاده ــ منبع: سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق :

http://www.ois-iran.com/2013/dey-1391/ois-iran-1179-dr_bayatzadeh-dar_naghde_tcharadabie-wa_defaa_az_CISNU.htm

٣۵ ــ «( ١) ـ در آنزمان و در دادگاه نظامی سلطنت آباد وقتی مصدق ميگفت شاه در رژيم مشروطه سلطنتی سلطنت ميکند نه حکومت، هم شاه و دادگاه و حاميان خارجی شاه معنی و برد اين کلام را که عصارۀ جامع ايراد و اعتراضهای قانونی و شرعی بود، خوب ميفهميدند و هم مردم در آن هيچگونه سستی و سازش نديده انقلابی ترين پُرشهامتترين شعار تلقی ميکردند.نهضت آزادی نيزهمان را در روياروئی با شاه تکرار و تأکيد ميکرد.ولی متأسفانه با گذشت ايام و فراموش شدن جوّ و جريان، بعضی افراد و افکار جاهل يا مغرض که در سوابق عملی و گفتارهای خود جرأت ابراز يک عشر آنرا هم نداشتند و بعضی ها اهل تملق و تبليغ هم بودند، با بی تقوائی تمام خرده ميگيرند که مصدق و مليون طرفدار نظام طاغوتی بوده شاه را دعوت بسلطنت و حکومت مينمودند!» (تکيه از منصور بيات زاده).

به نقل از صفحات ٢٢و ٢٣  کتاب «انقلاب ايران در دوحرکت» ، نويسنده و ناشرمهندس مهدی بازرگان ـ چاپ سوم، تابستان ١٣۶٣ ـ چاپ: نراقی . مرکز پخش:دفتر نهضت آزادی ايران.

تاريخ انتشار  در سايت سازمان سوسياليستهای ايران در روز پنجشنبه ۶ تير ۱۳۹۲ - ۲۷ ژوين ۲۰۱۳