نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com

 socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.ois-iran.com/2020/mordad-1399/ois-iran-8739-majeraye-sepahe-shiraz-ghatlhaye-zanjirahie.Daid-Emamie-Mostafa-Kazemie....htm

یکی از آقایانی که الان هم مسئولیت دارد پرونده قتل‌ها را به انحراف برد/ از وقتی که این فرد مسئولیت پرونده را بر عهده گرفت و تیم بازجویی را آن ۴ نفر چید انحراف شروع شد
 

*ایران هم نیست...

 

نه. به نظر من این پرونده از جای دیگری مشکل دارد. یکی از آقایانی که الان هم مسئولیت دارد پرونده را به آن سمت برد. مدت‌ها بود از وزرات اطلاعات جدا شده بود. گفت، من هستم که می‌توانم منویات مقامات کشور را از زبان اینها در بیاورم. از وقتی که او مسئولیت پرونده را بر عهده گرفت و تیم بازجویی را آن چهار نفر چید انحراف شروع شد. باید این تیم ثابت می‌کرد اینها وابسته به اسرائیل هستند، از نظر اخلاقی فاسد هستند، دیندار نیستند، روی قرآن فلان کار را می‌کنند. چیزهایی که واقعاً مسخره و خنده‌دار بود...

 

*بیشتر گریه‌دار بود.

 

به حالت جوک تبدیلش کردند یا همه به لحاظ جنسی فلان هستند، آن پروژه اصلاً منحرف شد.

 

*چه کسی فیلم قتل‌های زنجیره‌ای را توزیع کرد؟

 

نمی‌دانم.

 

*شما که به آقای منتظری هم نزدیک بودید! با احمدآقای منتظری...

 

آن‌موقع در این دستگاه‌ها نبود.

 

یکی از کارهای خوبی که آقای خاتمی کرد این بود که گفت از بازجویی‌ها فیلم گرفته شود
 

*نه، احمدآقای منتظری...

 

او پخش کرده باشد؟ نه. دست آنها نیست. اصلاً آنها دور بودند. کاری که دولت آقای خاتمی کرد و کار خوبی بود گفت از بازجویی‌ها فیلم گرفته شود. این را الزامی کردند که فیلم گرفته شود. یک تکه از آن فیلم‌ها پخش شد. خیلی‌ها بودند که انگیزه داشتند پخش کنند. باید یک موقعی روی این موضوع فکر کرد.

 

*ولی خروجی‌ این شد که سعید امامی از دستگاه‌های امنیتی ایران حذف شد.

 

نه فقط او، خیلی‌ها حذف شدند. بعد از آن اتفاق تعداد بسیار زیادی بازخرید شدند.

 

*شما اطلاع دارید که آقای مصطفی کاظمی قبل از اینکه ماجرای قتل‌ها اتفاق بیفتد اطلاع داده بود که قرار است چنین قتل‌های زنجیره‌ای در دستگاه اتفاق بیفتد؟

 

می‌گفتند این دروغ است. همان‌موقع هم که پیگیری می‌کردیم ادعای خودش بود.

 

آقای باقی در نامه‌ای به آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی همه مسائل مربوط به قتل‌ها را نوشت
 

*ادعای خودش بود یا تک‌نویسی آقای خسرو تهرانی بود وقتی توسط آقای نیازی بازداشت شد؟

 

نه، من از هیچ‌کدام از این آقایان نشنیدم. آقای کاظمی یک جلسه به ‌طور اتفاقی بر اساس یک اشتباه با آقای باقی موقع انتقال از اوین به بهداری در یک اتاق قرار گرفته بودند. ایشان شروع کرد به یک‌سری حلالیت طلبیدن‌ها و اعتراف‌ها. آقای باقی همه اینها را در یک نامه‌ای به آقای شاهرودی نوشت و داد.

 

*چه چیزهایی بود؟

 

ایشان داستان مفصلی تعریف کرده بود که مرا به چه چیزهایی وادار کردند، که به من گفتند یک سناریوی جاسوسی بنویس، افراد را در آن جا بده و بگو اینها با خارج ارتباط داشتند و ما در سیستم یک کارهایی انجام دادیم. مفصل گفته بود. در مورد قتل‌ها گفته بود که خیلی‌ها الان خبر ندارند. آن نامه خیلی محدود پخش شد، ولی یک موقع باید خود آقای باقی دوباره پخش کند. به آقای شاهروی داد. در آن فرصتی که اینها داشتند و منتظر اتوبوس بودند خوشبختانه به یک دلیلی تاخیر شده بود، مینی‌بوس دیر آمده بود، برای آقای باقی مفصل حرف زده بود.

 

*حالا این قتل‌های زنجیره‌ای خیلی چیز نیست... آقای سعید امامی هم شیرازی‌الاصل بودند درست است؟

 

نه، ایشان مال آباده بودند.

 

*مال استان فارس. چرا این‌قدر این استان فارس استان عجیب‌وغریبی است؟

 

نیروپرور است. نگاه کنید دو طرف رادیکال دارد. البته چون بعضی از شهرها از قدیم سیاسی بودند؛ مثل فسا که آقای ذوالقدر یا آقای زیبایی‌نژاد مال آنجاست.

 

*یا سردار وحیدی؟

 

وحیدی باید شیرازی باشد.

 

*آقای زیبایی‌نژاد و...

 

و آقای گل و سنبل.

 

صادق گل و سنبل در یک مقطعی مسئول اطلاعات در سپاه استان فارس بود
 

*آقای صادق گل و سنبل کیست؟

 

آقای صادق گل سنبل در سپاه شیراز نبود. در سپاه فارس بود. به نظرم اگر اشتباه نکنم آدم قدبلند درشت‌هیکلی بود که من می‌دیدم. فکر می‌کنم در یک مقطعی مسئول اطلاعات سپاه استان فارس بود نه شیراز.

 

*اسم و فامیلش...

 

ما با همین نام، اسم اصلی‌اش را می‌شناختیم.

 

*آقای صادق گل و سنبل...

 

نه، در سپاه صادق می‌گفتند.

 

*خب، صادق...

 

صادق گل و سنبل.

 

*صادق گل و سنبل سپاه، سردار ذوالقدرنیا نیست؟

 

نمی‌دانم.

 

*مطمئنید؟

 

بله.

 

*نه سردار ذوالقدر معروف، سردار ذوالقدرنیا؟

 

نمی‌دانم.

 

*بعد از بچه‌های سپاه شیراز آقای...

 

ایشان اخیراً مسئولیتی داشت. قد بلندی داشت، آن‌موقع کاملاً لهجه فسایی داشت. البته شما لهجه فسایی را تشخیص نمی‌دهید.

 

*چون ما یکی ۲ همکار شیرازی داریم.

 

به آنها بگویید که بگویند «قربان قدت بروم»! اگر گفت: «قّربان قّدت بروم» معلوم است فسایی است. قاف را درست تلفظ می‌کنند.

 

سردار وحیدی از بچه‌های مسجدالرضای سیدعلی اصغر دستغیب بود
 

*آقای سردار احمد وحیدی در سپاه شیراز در آن مقطع چه گفتمان و چه جریان سیاسی را نمایندگی می‌کردند و به چه جریان سیاسی نزدیک بودند؟

 

ایشان قبل از انقلاب از بچه‌های مسجدالرضای سیدعلی‌اصغر دستغیب بود. در شیراز من خیلی ندیدم فعال باشند. آن‌موقع ایشان خیلی زود به تهران آمد یا جای دیگر بود. ما خیلی در شیراز ایشان را نمی‌دیدیم. البته من در سپاه شیراز نبودم. حتی مقر ما در پادگانی به اسم پادگان شهید عبدالله مسگر بیرون از شیراز بود- پادگان امام حسین فعلی که تقریباً داخل شهر است- ما جزو لشکر فجر بودیم. لشکر فجر ۴ استان پشتیبان داشت. ایشان را آن‌موقع خیلی کم دیده بودم.

 

فامیلی آقای سردار وحیدی، شاه‌چراغی بود
 

*آقای وحیدی فامیلی‌شان را تغییر داده بودند؟

 

نمی‌دانم. ولی فامیلی آن‌موقع ایشان چیز دیگری بود.

 

*وحیدی شاهچراغی بودند.

 

اینها یک پسرعموی اخوی شهید هم داشتند.

 

*یعنی در سپاه شیراز که بودند به عنوان وحید شاه‌چراغی شناخته شده بودند.

 

بله.

 

آقای وحیدی جزو جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب بود
 

*ایشان در آن مقطع هیچ قرابت و نزدیکی با سیدمهدی هاشمی نداشتند؟

 

خیر، جزو جناح راست مجاهدین انقلاب بود. آن‌موقع به عنوان یکی از چهره‌های جناح راست مجاهدین انقلاب بود. فکر می‌کنم به یک دلیلی خیلی زود به تهران منتقل شد. ابتدای جنگ به یاد دارم وقتی که جنگ شروع شده بود ایشان جزو کسانی بود که خیلی با من صحبت می‌کرد که مسئول آموزش بسیج شوم.

 

*آقای وحیدی؟

 

بله، آن‌موقع سپاهی بود. ۲ نفر نماینده‌ یکی از سیدعلی محمد دستغیب و یکی از سیدعلی‌اصغر با من صحبت کردند. همان‌طور که گفتم مدتی به عنوان مسئول آموزش انتخاب شدم. نماینده سیدعلی‌اصغر ایشان بود.

 

بچه‌های لشکر فجر خیلی با آقای ربانی‌شیرازی خوب نبودند
 

*۲ پرونده خیلی مشهور هم‌استانی‌ها و هم‌شهری‌های شما دارند. یکی ماجرای مرحوم آیت‌الله ربانی‌شیرازی است و دیگری پرونده خسروخان قشقایی. چقدر از کم‌وکیف این دو پرونده اطلاع دارید؟ نه به عنوان یک روزنامه‌نگار یا محقق، به عنوان کسی که هم در لشکر فجر بوده و هم بچه‌های سپاه را می‌شناخته و هم اینکه در استان این اتفاق افتاده...

 

در مورد آقای ربانی به یاد دارم اوایل انقلاب تصور ما این بود که ایشان به شدت ضد چپ است و از مفاهیم چپ خیلی عصبانی می‌شود. اصطلاحی مثل طبقه، مستضعف را خیلی خوش نداشت و با آن مصادره اموالی که در ابتدای انقلاب اتفاق افتاده بود، به خصوص در ارتباط با زمین‌داران، به شدت مخالف بوده و معتقد بوده اینها غیرشرعی است و حتی ساختمان‌هایی که از مسئولان رژیم قبل گرفته بودند دوستان نقل می‌کردند که ایشان نماز خواندن در آنجا را مجاز نمی‌داند. ایشان پسری داشت که در بنیاد شهید فعال بود. آن هم معمولاً در بین بچه‌های سپاه و بچه‌های چپ به عنوان کسی که از موقعیت پدر سوءاستفاده می‌کند- گردن آنهایی که می‌گفتند من واقعاً نمی‌شناختم. بدبینی زیادی نسبت به ایشان بود. در درگیری‌های شیراز ایشان رادیکال و چپ محسوب نمی‌شد، به همین دلیل بچه‌ها خیلی با او خوب نبودند و او را دوست نداشتند.

 

بچه‌ها از پسر آقای ربانی متنفر بودند

 

*همان‌طور که خود آقای ربانی را دوست نداشتند.

 

آقای ربانی را می‌گویم. از پسرش که متنفر بودند. آقای ربانی را دوست نداشتند.

 

*به آقای ربانی می‌گفتند که ایشان فئودال است؟

 

می‌گفتند ایشان از فئودال‌هایی که اموال‌شان مصادره شده دفاع می‌کند. ایشان خیلی روی مساله مالکیت حساس بود و تصرف‌های اول انقلاب در مالکیت‌ها را خیلی مجاز نمی‌دانست.

 

*در ماجرای خسرو قشقایی چه نقشی داشت؟

 

داستان آقای قشقایی این‌طور بود که از اول انقلاب مساله داشت. نیروهای انقلاب دنبال این بودند که اداره ایلات عشایری دیگر دست خوانین نباشد، دست شورای عشایری باشد. یک شورا انتخاب بکنند؛ مثلاً شورای ایل قشقایی و خوانین نقشی نداشته باشند. اوایل انقلاب مطرح شد که دولت موقت تصمیم گرفته که سلاح در اختیار خسروخان و ناصرخان برای تامین امنیت آن مناطق قرار دهد. یک مقدار ظاهراً راهزنی‌هایی هم اتفاق می‌افتاد. به یاد دارم با بچه‌های دانشگاه شیراز به تهران آمدم. با مرحوم مهندس بازرگان ملاقات کردیم. مخالف بودیم که چرا می‌خواهید خان‌ها را مسلح کنید؟ خان یعنی- توهین‌آمیز هم می‌گفتیم- خرِ احمقِ نفهم! خان نباید دوباره برگردد. شورا باید انتخاب شود. رأی بدهند. یک مدت بالا گرفت، بعد فروکش کرد، تا دعوای بنی‌صدر که اوج گرفت. قشقایی‌ها هم سالانه یک اردو داشتند و ییلاق و قشلاق می‌کردند. اردویشان را برده بودند در یک منطقه‌ای به نام «سیاخ دارنگون» که محل تمرین‌های نظامی بود. آنجا محلی بود که ارتش تمرین نظامی می‌کرد و توپخانه داشت و از آنجا تکان نمی‌دادند. دعوا بین نیروهای حاکمیت و قشقایی‌ها بالا گرفت. اردو کمی به حالت دفاعی رفت و زن و بچه‌ها را دور کردند و حالت نظامی گرفت. سپاه منطقه در منطقه فیروزآباد اعلام کرد که قشقایی‌ها در حال آماده شدن برای درگیری مسلحانه هستند. ناصرخان و خسروخان بودند. گروه‌های قشقایی مارکسیست هم به آنها پیوسته بودند؛ مثل ایرج کشکولی که در حزب رنجبران بود. رفته بود آنجا برای خودش یک اردو زده بود. فکر می‌کرد آنجا محلی است برای قیام علیه جمهوری اسلامی. اینها محاصره شده بودند. در واقع نیروهای سپاه به آنجا رفتند و مستقر شدند. آنها را محاصره کردند. چندین مذاکره بین آنها صورت گرفت. نماینده استانداری آقای شاپوریان بود نه آقای ربانی. فکر می‌کنم آقای ربانی مدت‌ها بود که فوت شده بود. اصلاً آقای ربانی در آن مذاکرات اول انقلاب بوده باشند ولی در این مذاکراتی که...

 

*پس اینکه گفته می‌شود آقای ربانی از امام درخواست می‌کنند که این ماجرا را حل‌وفصل می‌کنم که یک تنش نظامی یا مسلحانه بین جمهوری اسلامی و قشقایی‌ها برگزار نشود و امام به حرمت آقای ربانی به ایشان می‌سپارند و ایشان می‌روند با خسروخان قشقایی صحبت می‌کنند، خسروخان خودش را تحویل می‌دهد...

 

این اتفاقی که می‌گویم مال سال ۶۰ است.

 

*قبل از اعدام آقای قشقایی؟

 

بله. یک نماینده استانداری آقای شاپوریان بود. رفت مذاکره کند [که] توسط قشقایی‌ها گروگان گرفته شد. سپاه اعلام آماده‌باش دادند. برای آنجا نیرو بردند. درگیری شد، یک درگیری مسلحانه آنجا صورت گرفت. چند نفر کشته شدند، هم از قشقایی‌ها و هم به یاد دارم یکی ‌از بچه‌های سپاه که یک گلوله به دهنش خورده بود و از صورتش بیرون رفته بود. در حین داد زدن گلوله از دهنش در رفته بود. ولی یکی دو نفر هم از بسیج محل و منطقه کشته شدند. فکر می‌کنم یکی از آنها خودش هم قشقایی بود. وقتی به اردو حمله کرده بودند ناصرخان قشقایی به همراه محافظش از طریق کوه‌ها فرار کرده بود. بعد هم فکر می‌کنم از طریق کردستان به آلمان رفته بود [و] آنجا فوت شد. ناصرخان برادر بزرگ‌تر خسروخان [بود]. خسروخان قشقایی به آنجا فرار کرده بود، بعد از مدتی در شیراز دستگیرش کردند. در شیراز در خیابان رودکی...

 

مذاکره‌ای با خسروخان قشقایی نبود، ریختند و ایشان را عملیاتی گرفتند
 

*ایشان را به مذاکره محرمانه دعوت نکرده بودند؟

 

نه، ایشان را در خانه دستگیر کردند.

 

*می‌دانم، امان‌نامه نگرفته بود. خسروخان قشقایی چرا باید وسط شهر شیراز در یک آپارتمان باشد؟

 

نمی‌دانم داستان چه بود.

 

*قطع به یقین فکر نمی‌کنیم فرضیه سناریویی نیست که با آنها مذاکره‌ای صورت گرفته بود، امان‌نامه داده بودند، ایشان آمده بود مذاکره کند و غش در معامله شد.

 

دوستان‌شان می‌گفتند، ولی نه، مذاکره‌ای نبود. ریختند و ایشان را عملیاتی گرفتند.

 

*خسروخان قشقایی چرا باید وسط شیراز در یک خانه‌ای باشد؟ این سوال نیست؟

 

نمی‌دانم. من اطلاعات ریزی در این مورد نداشتم. فقط صحبت سر این بود که ایشان در اردو دستگیر نشده، به شیراز آمده بود. ظاهراً ناصرخان هم به شیراز یا به شهر دیگری آمده بود از آنجا رفته بود. در واقع اینها ۲ مرحله‌ای دور شدند. مطمئن نیستم از منطقه اطراف فیروزآباد یا سیاخ دارنگون- من این را مطمئن نیستم- آمده بودند. خسروخان قشقایی دستگیر شد. آن‌موقع بحث این نبود که با ایشان مذاکره کنند، چون مذاکرات به بن‌بست رسیده بود، با درگیری فرار کردند.

 

*فرار در شیراز! بعید می‌دانم در مرکز استان! چهره‌های سرشناس سپاه آن مقطع استان فارس یا شیراز چه کسانی بودند؟ اشاره کردید آقای زیبایی‌نژاد همین سردار نجات معروف یا اخوی‌اش...

 

نه، آقای زیبایی‌نژاد آن‌موقع مسئولیتی نداشت. همین آقای گل‌‌وسنبل استان بود. فکر می‌کنم اینها مسئول بودند.

 

*یک نفر دیگر البته به اسم آقای هادی سمتی که در حال حاضر استان دانشگاه امام صادق هستند. ایشان آنجا نبودند؟

 

می‌دانم که ایشان در اطلاعات سپاه بود، ولی اطلاعات فکر نمی‌کنم یا من نمی‌دانم.

 

*آقای سردار ذوالقدر آنجا بودند؟

 

نه. آن‌موقع تهران بود.

 

*آقای سردار وحیدی بودند؟

 

نمی‌دانم.

 

*چه کسانی بودند؟

 

کسانی را که من می‌شناختم...

 

*کسانی که در سپاه شیراز بودند و با آقای ربانی‌شیرازی در آن مقطع مشکل یا زاویه داشتند؟

 

به نظرم این داستان‌هایی که من شنیدم بعد از فوت آقای ربانی باشد. حدسم این است.

 

*بخش اعظمش مال قبل است چون اصلاً بچه‌های...

 

این درگیری‌هایی که من می‌گویم مال سال ۶۰ است.

 

*شما از اختلافات بین مرحوم ربانی‌شیرازی و بچه‌های سپاه استان فارس و بچه‌های سپاه شیراز اطلاعاتی دارید یا خیر؟

 

خیر.

 

*اصلاً در این مورد چیزی نشنیدید؟

 

می‌دانم جناح چپ با ایشان خوب نبود، ولی جزئیات این اختلاف را نمی‌دانم. یک داستانی سر بعضی از محاکمات بود ولی واقعاً من از جزئیات چیزی نمی‌دانم. اگر اشتباه نکنم آن‌موقع آقای ربانی فوت شده بود. البته من آن‌موقع شیراز نبودم، رفت‌وآمد می‌کردم، جبهه بودم، جنگ شروع شده بود. وقتی آمدم شنیدم خسرو قشقایی را در خیابان رودکی [گرفتند]. خانه‌اش هم مال یکی از آشنایان‌شان بود.

 

**مشروح این گفت‌وگو را اینجا ببینیم و بخوانیم.

 

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق درروزسه شنبه  ٧ مرداد ۱۳۹۹ / ٢٨ژوئیه ٢٠٢٠

 

درهمین رابطه

ــ شهیدوطن خسرو خان قشقایی

http://www.ois-iran.com/2020/khordad-1399/ois-iran-8718-schahide-watan-khosro-khan-ghashghayie.htm

ــ درنگی بر کودتای 28 مرداد و قشقایی ها ـ [*] ـ

www.ois-iran.com/2016/mehr-1395/ois-iran-7464-kodetaye-28-mordad-wa-ghashghayieha.htm

ــ کودتای 28 مرداد و قشقايي ها

http://www.ois-iran.com/2017/mordad-1396/ois-iran-7581-kodetaye-28-mordad-wa-ghashghayieha.htm

ــ در گرامی­داشت یاد ایرج عزیز (کاک اسماعیل) ـ [*] ـ

http://www.ois-iran.com/2020/ordibehesht-1399/ois-iran-8698-dar-geramiedashte-iradj-kashkolie.htm

ــ ويژه نامه کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ــ مجموعه ای از مقالات، بيانيه ها و اعلاميه ها در باره کودتای سازمانهای جاسوسی سيا و اينتليجنت سرويس عليه حکومت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ) ـ

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-wizahnamahe-%2028-mordad-1386.htm

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ