|
||
عبدالحسین خان وجدان داری؟ ـ [*] ـمحسن قائم مقام, 10.08.2018,
گر وا کند حصار قزل قلعه لب به گفت ォعبدالحسین خان وجدان داری؟サ این جمله تاریخی را دکترمصدق وقتی با گروه وسیعی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۲۹ برای آزادی انتخابات به دربار متحصن میشد در درب وردی کاخ شاه به عبدالحسین هژیر وزیر دربار گفت و بدنبال آن اضافه کرد ォاز تو میپرسم، این انتخابات آزاد است؟ ترا به وجدانت این انتخابات آزاد است؟サ[۱] امروز این سؤال را از طرفداران دیکتاتوری سیاه ۲۰ ساله رضاشاهی و رژیم دیکتاتوری محمدرضا شاه مینمائیم: ォعبدالحسین خان وجدان داری؟サ و بالاخره از آقای رضا پهلوی که طرفدارانشان ایشان را وارث تخت و تاج سلطنت پهلویها میدانند میپرسیم؟ در مورد ایشان مکرر مینویسند: که ایشان مسؤل آنچه پدر ایشان انجام دادهاند نیستند و پاسخ به این جواب این است که درست است ایشان مسؤلیتی از آن دوران را ندارند ولی نظرات ایشان در مورد آنچه در آن دوران گذشت بسیار مهم است و میتواند معرف ایشان باشد. آنچه کمتر گفته میشود این است که ایشان ادعای رهبری مبارزه اپوزیسیون را دارند یا میخواهند رهبری را کسب نمایند. در اینجا گفتار ایشان، نظرات ایشان و عقاید ایشان در مورد ایران، تاریخ ایران و آنچه بهسر مردم ایران آمده است بسیار مهم است. این نظرات برای کسی که دنبال کسب مقام پرمسؤلیت رهبری مبارزه است و یا در آینده دنبال کسب مقام پادشاهی یا حیاناً ریاست جمهوری است ایجاد مسؤلیت میکند. مردم احیاناً از ایشان به عنوان رهبرمبارزات و یا فردی که دنبال کسب مقام رهبری اداره مملکت در آینده میباشد از او انتظار دارند که آنچه خود اعلام میکند با فکر آزادی و دمکراسی خوانا باشد. آقای رضا پهلوی متاسفانه نظرات مختلفی را در این چند ساله در مورد مملکت، حکومت و تاریخ گذشته مردم اعلام داشتهاند. ایشان در مورد دکتر مصدق از او به عنوان یکی از رجال بزرگ سیاسی ایران تمجید کردند. بعد گفتند ایشان حق بود حکم شاه برای برکناری از نخستوزیری را میپذیرفتند. و فراموش کردند که این حکم ساعت یک صبح ۲۵ مرداد توسط سرهنگ نصیری سوار بر تانک به مصدق در منزلش ابلاغ شده است! ایشان بهفکرشان نرسیده که در یک حکومت مشروطه این شکل ابلاغ حکم برکناری یک نخستوزیر نیست؟ آیا ایشان کپیه این نامه را که تنها بهدست مخبرین خارجی رسیده بود دیدهاند که کاملاً نشان میدهد که سفید امضا بوده. یعنی شاه قبلاً نامهای را امضا کردهاند بعد متن نامه اضافه شده است؟ آیا ایشان گزارشات محرمانه سی آی ا و انتلیجنت سرویس راکه بعد از گذشت سالها برخی از آن را انتشار دادهاند خواندهاند؟ یا مثل پیروانشان همه را دروغ میدانند؟! ایشان میگویند پدرم و دکتر مصدق اختلافاتی با هم داشتهاند. آیا آنچه در مرداد ۱۳۳۲ گذشت ォاختلافات مصدق و شاه بودサ؟ یا برخورد مبارزات آزادیخواهانه مردم به رهبری دکتر مصدق در برابر یک کودتا که امریکا و انگلیس آنرا طرح و با کمک ارتجاع داخلی بهسردمداری دربار وشاه آن را اجرا کردند و بعد از کودتا کنسرسیوم نفت را تشکیل دادند و سالها مبارزه مردم ایران را برای حاکمیت ملی و ملی شدن نفت بههدر دادند؟ آقای رضا پهلوی اگر شما آنطور که عنوان میکنید برای آزادی و دمکراسی در ایران مبارزه میکنید، آیا در دوران پدر شما آزادی و دمکراسی در ایران برقرار بود؟ ォاشکالاتی در آن زمان بودサ با آزادی و دمکراسی در آن زمان نبود فرق دارد. این خیلی مهم است که مردم بدانند که واقعآ شما دنبال آزادی و دمکراسی هستید. آیا مجلسهای دوران بعد از کودتا همهشان ساختگی نبود؟ هیچ فضای آزادی انتخابات که امروز در دوران جمهوری اسلامی بحق مردم نالان آنند، وجود داشت؟ روزنامه آزاد وجود داشت؟ حزب، دسته، جمعیت آزادی وجود داشت؟ رادیو و بعدها تلویزیون تنها در دست دولت نبود؟ کسی از مخالفین میتوانستند خود را کاندید نمایند و موضوعات خود را در فضای آزادی اعلام نمایند؟ بود یا نبود؟ که نبود. شما که از حکومت پدرتان دفاع میکنید که ォاشکالاتی هم وجود داشتهサ! این موارد که در بالا گفتم تنها ォاشکالاتیサ درآن دوران است یا حکومتی با دیکتاتوری مردمی را اسیر و در بند نگاه داشته بود؟ چرا نمیخواهید از دیکتاتوری در آن دوران نام ببرید؟ هراس از چه دارید؟ اگر روند آن دوره را درست میبینید، آیا نه آن است که خود شما هم ممکن است همان راه و روش را در پیش بگیرید؟ آقای رضا پهلوی شما از این حکومت، حکومت استبداد مذهبی، شکایت و انتقاد دارید که جنایت میکنند، آزادی را گرفتهاند، از زندان و شکنجه ایشان میگوئید. از دزدی و غارت ثروت مملکت سخن میگوئید. که بیان درستی از اوضاع این زمان است. سؤال من این است که آیا ォجنایتサ برحسب میزان و اندازهی اقدامی عنوان میشود؟ یا جنایت جنایت است، کّمّی نیست بلکه کیفی حساب میشود. از بس اینها جنایت کردند، جنایات رژیم شاه برای مردم کمرنگتر شد. میگویند در جهنم ما رهائی پیدا میشوند که جهنمیان به مار غاشیه پناه میبرند! از نظر تاریخی دیکتاتورها دو قسم بودهاند: دیکتاتورهائی که صرفآ دنبال دیکتاتوری و پیاده کردن ایده و عقاید خود در مملکت بودند و هیچ نظری به جمعآوری مال و مکنت نداشتند: نظیر هیتلر، موسولینی، استالین و بالاخره خمینی و بسیاری دیگر، دیکتاتورهائی که علاوه بر اعمال دیکتاتوری به جمع آوری مال و ثروت با زور و قدرت دیکتاتوری کوشا بودند نظیر رضا شاه، محمدرضا شاه و بسیاری دیگر از دیکتاتورها. که علاوه بر اعمال دیکتاتوری با همان وسیله دنبال جمع ثروت برای خویش بودند. شما کشتار سه دانشجو در ۱۶ آذر۱۳۳۲ سه ماه بعد از کودتا را در کلاس درس دانشکده فنی دانشگاه تهران توسط نظامیهای حکومت کودتا را چه نام میگذارید؟ جنایت نبود؟ شما چند سال پیش در اعلامیهای برای ۱۶ آذر خشونت حکومت ملایان را به دانشجویان محکوم کردید و هرگز ندانستید که این خشونت و جنایت در زمان پدر شما رخ داده بود نه زمان ملایان. و وقتی من در مقالهای که منتشرنمودم این ایراد را به شما گرفتم، که اولاً این جنایت زمان پدر شما رخ داده است دوم شما چرا نام و احوال این دانشجویان که در کلاس درس توسط سربازان شاه کشته شدهاند را نبردهاید؟ و حالا که این اطلاعات بدستتان رسید چرا اعلامیه خود را تصحیح نکردید؟ لاپوشی جنایت معنیاش چیست؟ بد نیست بدانید که سربازان شاه در اول بهمن ۱۳۴۱ بدرون دانشگاه ریختند و ششصد نفر دانشجو را مجروح کردند، یکی از ایشان کور شد. دقیق مینویسم چون در آن زمان خود انترن بخش جراحی بیمارستان هزار تختخوابی (بیمارستان پهلوی و بعد خمینی نام دادند) بودم و چون تخت کافی در بیمارستان موجود نبود ما روی زمین پتو انداخته بودیم و مجروحین دانشگاه را روی آن خوابانده بودیم و از آسیب دیدگان مراقبت میکردیم. وسائل درون آزمایشگاهها را خرد کردند. آقای دکتر احمد فرهاد رئیس با شخصیت دانشگاه تهران و رئیس دانشکده پزشکی در آن زمان به مناسبت از میان بردن حرمت دانشگاه و بدون اجازه او نظامیها به داخل دانشگاه ریختهاند از سمت خود استعفا داد. اینکار جنایت نبود؟ حکومت شاه فرمانداری نظامی تهران و شهرستانهای عمده ایران را اعلام داشت، در تهران مقر آن مرکز دینی بهائیان (حضیرة القدس) بود و سقف آن را سپهبد باتمانقلیچ از سرکردگان ارتش شاهنشاهی خراب کرده بود. این در حالی بود که شاه همیشه دم از آزادی اقلیتهای مذهبی میزد و اینکار را تنها به خوشآمد روحانیت شیعه انجام داده بود. رادیو دولتی را هم در اختیار فلسفی واعظ معروف آن زمان قرار داده بود که علیه بهائیان در رادیو تهران هر روزه از مسجد سخنرانی نمایند. با برپا ساختن ساواک (سازمان اطلاعات و امینت کشور)، چند ماه از ۲۸ مرداد ۳۲ گذشتهُ به قول مجله نیشنُ مشتی آهنین در دستکش چرمی، آسایش و امنیت را مانند این حکومت از مردم سلب کرد. شکنجههای آن دوران در زمان ساواک بسیار خشن و حیوانی بود: ناخن میکشیدند، سیگار روشن را روی بدن خاموش میکردند، دستبند قپانی میزدند و... و همه جا حضور داشتند. این سازمان با کمک مستقیم سی آی ا تآسیس و به ریاست سرتیپ بختیار، که شخصی سفاک و بیرحم و مورد اعتماد کامل امریکائیها بود به کار ادامه داد. هر وقت از اعدامها و زندانهای سیاسی از شاه میپرسیدند میگفت اینها تودهایها هستند که خلاف قانون رفتار کردهاند. نه تنها چندین گروه افسران تودهای را بهجرم عضویت در سازمان نظامی حزب توده پس از شکنجههای زیاد بیرحمانه اعدام کردند . بلکه دختران عضو سازمان را هم با بیشرمانهترین وجهی شکنجه دادند. جلوی خرسشان انداختند. مار به بدنشان انداختند. چهها که نکردند. همانها در ساواما باقی ماندند و استاد شکنجه برای اسلامیها شدند. اگر حرف آقای شاه درست باشد که اعدامهای تودهایها برای این بوده که در سازمانی که علیه حکومت فعالیت داشتهاند بوده است، پس ایراد شما از کشتار بیرحمانه و سبعانه حکومت اسلامی از خمینی در سال ۶۷ و موارد دیگر به چه دلیل است؟ صحبت جانیهای آن زمان هم این بود که انها علیه جمهوری اسلامی بودند. اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را به چه شکل تعبیر میکنید؟ ایشان که جنایتی انجام نداده بودند ، تنها شجاعانه عقاید خود را پای تلویزیون ابراز داشتند. تکرار این جنایتها برای شما ممکن است ملالآور باشد ولی کدام جنایت فراموش میشود که این جنایات را ما فراموش کنیم؟ صحبت فساد. خانم اشرف پهلوی را به جرم حمل چمدان هروئین در مرز فرانسه و سوئیس بارداشت کردند. این خبر حتی در خواندنیهای آن زمان درج شد. شکنجههائیکه به دستور اشرف به کریم پورشیرازی مدیر با شهامت و شرافتمند روزنامه شورش دادند و بالاخره روی او نفت ریختند و در حضور اشرف پهلوی او را آتش زدند هر زمان که یاد آوری میشود دردناک است. شعبان جعفری هم این را در خاطراتش نقل میکند. من هم یادم هست که زنده یاد دکتر شایگان میگفت در زندان روی کریم پور پالان گذاشته بودند و کسی روی او نشسته بود و با فحش و دگنک او را دور زندان میچرخاند. و او میگفت آقای دکتر شایگان میبینید با من چه میکنند. من این حکایت را از زندانیهای دیگر آن زمان هم شنیده بودم. دربار و خانواده سلطنتی مرکز فساد بودند. از اشرف گذشته، اگر کسی ۲۵ درصد سرمایه کسب و کار جدیدش را به شاهپور غلامرضا نمیداد کارش درست نمیشد. تمام خریدهای تسلیحات ارتش که بسیار گران بودند را شاه انجام میداد و درصد دلالی کار را شخصاً برمیداشت. کتاب خاطرات علم را بخوانید و شاه را بشناسید. مینویسد هر کاری را شاه خودش باید نظر بدهد. حتی در مسائل سخت اقتصادی که خبره کار و دانش را دعوت میکردند آخر کار فقط نظر خودش را اجرا میکرد. حتماً کتاب خاطرات علم را بخوانید. مطالب کوتاه درنمیآید که همه آن را در این مقاله بنویسم. بفرمائید صحبتهای علم هم مانند اسناد کودتا از جانب سی آی ا و بایگانی انگلیس دروغ است! داستان املاک سلطنتی را میدانید؟ رضا شاه که در قشون قزاق از صفر شروع کرده بود و بخاطر لیاقتش بدون اینکه سواد درست خواندن و نوشتن داشته باشد در قشون قراق بالا رفت ولی مانند همردیفانش بیچیز بود. شاه که شد رفت شمال سراغ ملاکین پولدار شمال، که باغهای چای و برنج داشتند و با کمک نظمیه رضاشاهی و ارتش اموال ایشان را تصاحب کرد. و کرد املاک سلطنتی. محمد رضاشاه هم در ابتدای سلطنتش معمرین قوم به او گفتند که این اموال را پس بدهد و او حاضر نشد و لذا ماند ثروت پهلویها. در اصلاح ارضی هم زمینهای غیرمنقول را با نقدینههای بانکی جابجا کرد و لذا هر وقت لازم بود میتوانست اموال منقول سلطنتی را به مصرف لازم برسانند که زدند. رضا شاه اقدامات با ارزشی را باکمک فرهیختگان مملکت انجام داد. برقراری امنیت در مملکت از جمله کارهای ماندنی او بود. ولی مثل سایر دیکتاتورها همه را خفه نگه داشته بود و هر کس صدایش در میآمد یا زندان بود یا مرگ. بسیاری از فرهیختگان مملکت که برخی در کنار خود او بودند را کشت: آمپول هوا به زندانی محکوم به مرگ تزریق میکردند. دکتر تقی ارانی از دانشمدان بزرگ مملکت، شاگرد انینشتن، از اندیشمندان ایران که مجله علمی و اجتماعی با ارزش دنیا را منتشر میکرد را در زندان به تیفوس مبتلا کردند و کشتند. کس دیگری در آن زندان مبتلا به تیفوس نشد![۲] تیمورتاش وزیرتحصیلکرده دربار رضا شاه ، سردار اسعد بختیاری از رهبران نهضت مشروطه ایران، میرزا علی اکبرخان داور که دادگستری به سبک اروپا را شکل داد، فرخی یزدی شاعر و روزنامهنگار (روزنامه طوفان)، میرزاده عشقی شاعر و روزنامهنگار ( روزنامه قرن بیستم)، مستوفی الممالک از سیاستمداران صاحب نام و چندین بار رئیس الوزرا در صدر مشروطه و... را در زندان یا خارج از زندان کشت. شما دانشگاه بسازید بعد اجازه ندهید دانشجویان در آن حرف بزنند یا تفکر کنند، معنیاش چیست؟ مدرنیزم بدون آزادی و دمکراسی معنیای ندارد. مردم کارشان این میشود که صبح بروند اداره و شب برگردند منزل. نه روزنامهای نه مجلس همراه انتخاباتی نه حزبی نه دستهای نه اجازه بیان نظر و هیچ عقیدهای! این شد مملکت. شما جلوی رشد هر حرکتی، هر فرد صاحب فکر و نظری بگیرید فکر میکنید نتیحه میشود کشوری مدرن که طرفداران دیکتاتوری اصرار دارند به مردم بقبولانند؟ مرتب از پیشرفتهای دوران شاه نقل میکنند. صحبت از تقسیم اراضی که به فشار پرزیدنت کندی شد که پایههای شکلگیری جنگهای چریکی دهات که ۷۵ در صد مردم را تشکیل میداد برداشته شود. و زمینداران هم زمینها را نقد کردند. و دهات ماند در دست رعایا که نه سرمایه لاروبی قناتها را داشتند و نه خرج زندگی خود را. چرا که معمولاً قناتها را اربابان لاروبی میکردند. و اصلاح ارضی بیبرنامه و بدون سرمایه نتیجهاش شد فرار رعایا از دهات به شهر و حاشیهنشین شهرها شدن. و بالاخره جمع بزرگی از حاشیهنشینهای جدید شهری با دهنیت دهاتی و عقاید محکم مذهبی شدند ارتش آقای خمینی.
وضع اقتصادی کاملاً وابسته به نفت بود. و روزی که بهای نفت سقوط کرد مملکت
هم فروکش کرد و طرفداران شاه هم از او رو گرداندند و مردم هم طاقتشان برای
زندگی بسیار کم شد. برنامهها همانطور که در بالا نوشتم همه زیر نظر شاه
بود و شاه استراتژیست همه کارها بود. نتیجه بهتر از آن نمیتوانست بشود.
درآمد نفت مقدار زیادیش به خورد و خوراک و رشوه روی کارها رفت و هیچ پروژه
اقتصادی که بتوان به آن تکیه کرد بهوجود نیامید. بله پیشرفتهائی در بسیاری حوزههای صنعتی بود ولی حتی خبرگان مملکت جرات اظهارنظر در باره هیچ پروژهای را نداشتند. و آشکار است که نتایج آن بسیار کمتر از آنچه باید میشد. نگاه کنید آلمان هیتلری با انجام تمام پیشرفتهائیکه قابل مقایسه با دوران شاه نبود سرانجام به خاطر آنکه مملکت در زیر سلطه دیکتاتوری بود کارش بکجا کشید. وقتی یکنفر خود را ابر قدرت میداند و همه فن حریف و قدرت استبدادی مملکت هم در دست اوست کار به جای درستی برده نمیشود: هدف از وسائل رسیدن به هدفها جدا نیست. مدرنیته و پیشبرد ماندنی مملکت نیاز به حضور آزادی و دمکراسی در مملکت را دارد. حالا باید دید آقای رضا پهلوی که خود را حتی کاندید ریاست جمهوری بشرط عدم قبول مردم از حکومت پادشاهی نمودهاند پاسخشان در مورد این سوآلها چیست. من کاری به چوب بستهای دیکتاتوری که با پولهای کلانی که از مملکت بیرون آوردهاند همه وسائل روابط اجتماعی از رادیو و تلویزیون وغیره را در اختیار خود گرفتهاند را ندارم. 覧覧覧覧覧覧 ۱- ... هژیر یه مصدق پاسخی نمیدهد ولی سرانجام ۲۰ نفر از جمعیت عظیمی که جلوی دربار اجتماع کرده بودند به داخل دربار برای تحصن پذیرفته میشوند. پس از چند روز بیاعتنائی با گروه بالاخره شاه نامهای به خط هژیر که مبنی بر آزادی انتخابات نوشته شده بود را همراه تلگرافات مردم از رضایت از اقدام به مصدق دادند. و مصدق و همراهان که تحصن را بیفایده میدیدند با نوشتن نامهای اعتراض آمیز خطاب به هژیر وزیر دربار در ۲۶ مهر از تحصن دربار خارج شدند. سرانجام ۲۰ نفز شرکت کننده در تحصن که در طول دوران تحصن جبهه ملی را طرح نموده بودند و در بیانیهای خطاب به مردم و به امضای دکتر مصدق اعلام داشتند که همه مراجع حکومتی یک به یک به شما دروغ میگویند. و بالاخره در اول آبان ۱۳۲۹ در منزل دکتر مصدق حضور یافتند و به زعامیت دکتر مصدق جبهه ملی را اعلام داشتند. مصدق با انتخاب دربار برای تحصن به فراست به مردم نشان داد که شاه مسؤل خرابی انتخابات است. و بنبال تشکیل جبهه ملی ایران دکتر مصدق مبارزه خود را برای آزادی انتخابات و به دنبال آن ملی شدن نفت با کمک وسیع مردم که درحول نهضت ملی ایران شکل گرفته بودند بحرکت آورد. ٢ ـ دکتر ارانی را تودهایها مؤسس حزب توده اعلام کردند که از محبوبیت او در میان روشنفکران به نفع خود استفاده نمایند در حالیکه او دو سه سال پیش از تشکیل حزب توده در زندان به قتل رسیده بود. و بعدها بیرون آمد که علیه محاکمات قلابی استالین در مسکو و قلع و قمع مخالفین مطالبی انتشار داده است که به روش تا بآخر دنباله رو استالین حزب توده جور در نمیآید. به نقل از سایت ایران امروز تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در روز سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۴ اوت ۲۰۱۸
ـ
[*] ـ
درهمین رابطه:
ــ پوزش روشنفکران از محمدرضا شاه پهلوی؟ ــ دکتر منصور بيات زاده ـ ١ بهمن ١٣٨١ درباره ادعایォبدهکاری پوزش بزرگ روشنفکران ایران، اهل اندیشه و قلم به محمدرضاشاه؟サ به قلم آقای دکتر علی رضا نوری زاده در هفته نامه کیهان چاپ لندن ـ شماره ٩٣١ ـ ١٩ دی ماه ١٣٨١ در ستون یک هفته باخبر، طی نوشته ای تحت عنوان "من سرگشته هم از اهل سلامت بودم...サ http://www.ois-iran.com/pdf120.pdf ــ رؤيای سلطنت و غوغای سلطنت طلبان ــ مهندس اسماعيل شبان بخش اول ـ ٨ اسفند ١٣٨١
بخش دوم
ـ ١۵ اسفند ١٣٨١
بخش سوم
ـ ٢٢ اسفند ١٣٨١ ــ تعبيرات درست از مواضع نادرست ـ سلطنت طلبان، ملی گرايی و مردمسالاری ـ مهندس اسماعيل شبان
ــ اطلاعيه مطبوعاتی سازمان سوسياليستهای ايران ــ به تاريخ ۴ ارديبهشت ماه ١٣٧۴ در رابطه با گفتار رضا پهلوی
ــ اجازه ندهيم تا پهلويست ها و متحدينشان تاريخ معاصر ايران را تحريف کنند
هيئت تحريريه نشريه جنبش سوسياليستي
ــ اسفند
١٣٨٣ /
۴
مارس
٢٠٠۵
http://www.ois-iran.com/pdf-210.pdf
ــ به مناسبت ۱۴ مرداد روز انقلاب مشروطه ـ [*] ـ نهضت مشروطه، نهضت حفظ پادشاهی نیست! ــ دکتر محسن قائم مقام http://www.ois-iran.com/2018/mordad-1397/ois-iran-6047-enghelabe_mashrotah-dr.Ghaem-magham.htm
|