نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

   www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.ois-iran.com/2018/farwardin-1397/ois-iran-7926-bemonasebate_tchaharomin_salgarde_dargozashte_dr_Mehdi_Moayedi.htm

 

به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت زنده یاد دکترمهدی مؤیدزاده

 

به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت زنده یاد دکترمهدی مؤیدزاده ــ از اعضای شورای مرکزی و هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران، (١) ما به باز نشر یکی از نوشته های آن شادروان که تحت عنوان «برتری یک ملت بر ملل دیگر در نهضت ملی ایران راه نداشته است» تحریر شده است، اقدام می کنیم. باتوجه به محتوی آن نوشته، دقیقا ً روشن می گردد که برداشت آن مرحوم  از ارزشهای فکری که او تحت عنوان  «راه مصدق» با آن آشنا بوده و در رابطه با فعالیتها و مبارزات خود تبلیغ می کرده است،بر محور کدام «ارزش» ها دور می زده است.

در آن نوشته می خوانیم:

«...با توجه به حضور مداوم در جبهه ملی ایران از سال ١٣٣٩ و نمایندگی در اولین کنگره جبهه ملی در سال ١٣۴١و پلنوم ١٣٨٢و عضویت شورای مرکزی و دسترسی بمدارک و اسناد جبهه ملی ایران در داخل کشور لازمست در مقدمه بگویم جبهه ملی از احزاب، سازمانها و اشخاصی تشکیل شده است که هدفی جز آزادی و استقلال ایران و استقرار حاکمیت مردم ندارند. نه به اعتبار عضویت حزب ملت ایران جبهه ملی ناسیونالیست است و نه به علت حضور سوسیالیستها، سوسیالیست میشود و نه بدلیل حضور حزب مردم ایران سوسیالیست خدا پرست و نه برای عضویت حزب ایران میتوان جبهه ملی را سوسیال دمکرات نام نهاد. به تعریف زنده یاد دکتر مصدق و به تعریف کنگره اول جبهه ملی و بر اساس اساسنامه دوره های مختلف فعالیت، جبهه ملی به چند اصل کلی باور دارد. جبهه ملی به آزادی و تمامیت ارضی ایران معتقد است ولی انتخاب این هدف نه برای برتری انسانهای ساکن در ایرانست که همه انسانها برابرند و قومی را بر اقوام دیگر برتری نیست و عنوان کردن اصالت ملتی و یا قومی جز نفاق و چندگانگی ایجاد نکرده و نمیکند و انحراف از مسیر هدفهای اعلام شده جز دور شدن از هدف اصلی چیز دیگری نمیتواند باشد. مهمترین مانع در راه استقلال آزادی و تمامیت ارضی ایران را باید در استبداد حاکم یافت و نباید به بیراهه هایی که فرا راه حرکت جنبش قرار میدهند وارد شد. باید به همه توطئه ها آگاه بود و پرداختن به آنچه راهش را برویمان گشوده اند و نیروهای مردمی را دچار تشتت و پراکندگی میکند دقت لازم داشت و در ایران امروز آزادی و دموکراسی دو خواست بنیادیست و درپی راههای دیگر بودن جز دور شدن از آن هدفها نتیجه ای ندارد و حال که جهان بر نبودن آزادی و نقض فاحش حقوق بشر اذعان دارد به راههای دیگر رفتن خواست بر قدرت نشستگان حاکم میباشد. پس از گذشت نزدیک به سی سال از سقوط نظام سلطنت استبدادی در ایران، آزادی و استقرار نظام متکی بر دموکراسی هنوز مهمترین مسئله جامعه ماست. در تمام سالهای سلطه استبداد شاهان و استبداد دینی، آزادیخواهان گاه با ناله و گاه با فریاد پیوسته خواسته اند که سرنوشت ملت بدست ملت تعیین شود و تا نظام دموکراسی در ایران استقرار نیابد و آزادیهای سیاسی و اجتماعی مردم تامین نشود، پرداختن به مسائل دیگر نمیتواند راهگشا باشد. حکومت استبدادی بزرگترین و اصلی ترین عامل نابسامانیها و مشکلات روز افزون مردم ایران است و تا عامل اصلی وجود دارد، پرداختن بمسائل جنبی و امید به حل آن داشتن اگر خطا نباشد روا نیست....».

با توجه به محتوی جملاتی که از آن نوشته تقل شد، ضروریست یادآور شد که محتوی نوشته مورد بحث ــ که حدودا ً  در ده سال قبل از سوی آن مرحوم تحریر شده است ــ ، هدفش روشن کردن «ارزشهائی» است که ، «نهضت ملی» و «جبهه ملی ایران» برهبری دکتر محمد مصدق برپایه آنها شکل گرفت. همان «ارزشهائی» که فعالیتها و مبارزات سیاسی «حبهه ملی» وپویندگان «راه مصدق»، همچنان بر محور آنها، ادامه دارد.

دکتر مهدی مؤیدزاده، نوشته مورد بحث را با جملات زیر شروع کرده است.:

« ملی یعنی ایراندوستی. ملی یعنی استقلال خواهی. هرگز ملی بودن ما بمعنی برتری جوئی ملت ایران بر سایر ملل و یا قومی بر اقوام دیگر نبوده و نمی باشد. (پیام جبهه ملی – ارگان رسمی جبهه ملی ایران شماره ۶١ بیست و دوم فروردینماه ١٣۶٠).

در سلسله مقالاتی که با مصاحبه آقای مهندس زعیم [١] آغاز گردید و آخرین مقاله ای که بقلم آقای حسین منتظر حقیقی [٢] انتشار یافت چنین استنباط شده بود که جبهه ملی ایران بحث جدیدی را در میان صاحبنظران مطرح ساخته است، لذا یکی در توجیه آنچه که نظر جبهه ملی تلقی کرده بود و دیگری در رد آن و بعضی گرفتار این تردید شده اند که کدامین اظهار نظر از آن جبهه ملی است؟ و سئوال های عنوان شده از طرف سایت ملیون نیز گویای این برداشت است.»

در واقع آن نوشته، در نقد اظهارات آقای مهندس کوروش زعیم تحریر شده است. آنهم آن بخش از بیاناتی که آن جناب در مصاحبه با «ادوارنیوز» در تاریخ ۶ آبان ١٣٨۷بیان کرده بود. اظهاراتی که هیچگونه سنخیتی با ارزش های تشکیل دهنده «جبهه ملی ایران»  و «راه مصدق» ندارد.

برای اینکه خواننده دقیقا ً در جریان بحث قرار داشته باشد، که چرا دکتر مهدی مؤید زاده با محتوی اظهارات آقای مهندس کورش زعیم مخالف بوده است، برآن شدیم که متن کامل پنج  نوشته را که مربوط به موضوع بحث می باشند و در ده سال قبل منتشر شده اند، بصورت «مجموعه» ای در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم.

مطالب مندرج در این مجموعه عبارتند از:

١ ـ ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم (متن مصاحبه با ادوارنیوز)

٢ ـ گلایه ای از آقای کورش زعیم ــ محمد امینی

٣ ـ پاسخی به گلایه آقای محمد امینی ــ کورش زعیم

۴ ـ دربارهءپاسخ آقای کوروش زعیم به نقد و گلایهء آقای محمد امینی ــ حسین منتظرحقیقی

۵ ـ  برتری یک ملت بر ملل دیگر در نهضت ملی ایران راه نداشته است ـ دکتر مهدی مؤیدزاده

 

گرامی باد خاطره دکتر مهدی مؤیدزاده

راهش ـ راه مصدق ـ پررهروباد

 

هیئت تحریریه نشریه اینترنتی جنبش سوسیالیستی،

نشریه سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق

دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۶ آپريل ۲۰۱۸

socialistha@ois-iran.com

www.ois-iran.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانویس :

١ ــ  مجموعه ای از پيامهای تسليت به مناسبت درگذشت دکتر مهدی مؤيد زاده

http://www.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6561-Majmuoaie_az_payamahe_tasliyat_bemonasebate_dargozashte_DR_MEHDI_MOAYEDZADEH.htm

 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن کامل پنج نوشته ای که قبلا اشاره رفت، به ترتیب تاریخ انتشار، در زیر درج می گردند

 

ملیت و قومیت در گفتگو با کورش زعیم

دوشنبه، 6 آبان 1387

 

ادوارنیوز:(گفتگو از نجات بهرامی)

 

اگر امکان دارد در ابتدا بفرمایید تعریف شما از" ملیت "و " قومیت" و نیز تفاوت این دو با هم چیست و به عبارتی چه فاکتورها و عواملی باعث تفکیک در تعریف این دو می شود؟

 

کورش زعیم: در این رابطه ما باید تابع تعریف های رسمی بین المللی باشیم. از ديدگاه من ملت (Nation) يك تعريف بين‌المللي دارد يعني مردمی که در درون مرزهای سیاسی تعریف شده یک کشور زندگی می کنند و زبان، قانون‌اساسي و دولت مشترک دارند. کشور هم به موجودیتی می گویند که مرزهای مشخص داشته باشد، دارای جمعیت باشد و دولتی با شخصیت بین المللی داشته باشد. واژه های ملت و خلق را که تجزیه طلبان برای جداانگاری مردم بر پایه گویش بکار می برند، اختراع شوروی بود که در تبلیغات خود برای جدا کردن مناطق جغرافیایی از هم بکار می برد. اما قوميت يا (Ethnicity) شامل مردم مهاجري می شود كه از کشور نیاکانی خود به کشور دیگری مهاجرت می کنند، در اقلیت قرار می گیرند و زبان و آیین های فرهنگی متفاوتی از ملت میزبان دارند. اینها را تا هنگامی که در فرهنگ ملت میزبان ذوب نشده‌اند می توان اقلیت یا قومیت نامید. البته در فرهنگ کشورهای کهن مانند ایران که در طی هزاره ها موجهای مهاجرت و یورش قومها را تجربه کرده، قومیت معنای متفاوتی پیدا می کند. یکی قوم به معنای تیره های یک نژاد که در زمانهای مختلف از تاریخ کشور به اینجا مهاجرت کرده اند، مانند آریایی ها که در سه موج عمده به نام قوم های ماد، پارس و پارت به ایران آمدند. اینها تیره های ایرانی هستند و در طی هزاره ها آن چنان در هم آمیخته شده اند که فقط نام های آنها در کتاب های تاریخ باقی مانده است و اکنون مسخره است که بلوچان، خراسانیان، گرگانیان، گیلکان، لران، آذربایجانیان و کردان را قوم های متفاوتی از بدنه ملت ایران بخوانیم، مگر اینکه مقاصد مشکوک سیاسی داشته باشیم. این مانند آنست که در فرانسه فرانک ها و گل ها ادعای جدایی قومی کنند، یا در انگلستان، انگل ها و ساکسون ها.

 

گذشته از تعریف واژگانی، و با توجه به مسائلی که در کشور ایران و در رابطه با حقوق اقوام ایرانی مطرح است، اگر امکان دارد خواسته ها و مطالبات جریانات مختلف قومی را در داخل و خارج از کشور به صورت گذرا سطح بندی کنید؟ به عبارت دیگر، طرح مطالبات قومی هم اکنون در چه سطوحی و از جانب چه کسانی بیشتر مطرح می شود؟ هدف آنان چیست؟

 

کورش زعیم: به‌عقيده‌ من، ما در ايران مسئله‌اي به نام قوميت به‌ طوري‌كه مجزا از بدنه‌ ملت و مسائل کلی و‌ ملي ما باشد، نداريم. اگر بخواهیم از قوم در ایران نام ببریم، شاید هم میهنان ترکمن ما که از زمان یورش مغول در ایران ساکن شده اند و تا حدودی فرهنگ خود را حفظ کرده اند شایسته چنین تعریفی باشند، یا بخشی از هم میهنان عرب ما که در واقع طایفه های مهاجر عرب بوده اند و تا حدودی فرهنگ طایفه ای خود را حفظ نموده اند. این دو گروه نیز پس از چند صد سالی که در ایران زیسته اند جزوی جدانشدنی از ایران و ایرانی هستند و خود بارها برای حفظ تمامیت ارضی کشور جانفشانی ها کرده اند.

دشواری ما در ایران پس از انقلاب، تبعیض مذهبی است نه قومی. این حاکمیت است که با اعمال محدودیت و محرومیت، نسبت به همه اقلیت های مذهبی ستم روا داشته، آنها را از حقوق قانونی شهروندی خود محروم ساخته و از مشارکت آنها در تعیین سرنوشت و اداره کشور محروم ساخته،و مسبب بسیاری از نارضایتی هایی است که به تدریج با دخالت و تحریک و تبلیغات بیگانگان رنگ قومی به آن زده شده. در واقع، حاکمیت همه شهروندان را در همه زمینه ها و شئون زندگی محدود و محروم و مستاصل کرده، و در شرایطی که وجهه بین المللی ایران به پایین ترین  سطح خود در تاریخ رسیده و ناامیدی از آینده ایجاد انگیزه گریز از مرکز کرده و مغزها و سرمایه ها را در طی سه دهه گذشته به بیرون از کشور فراری داده، طبیعی است که در مناطق مرزی، مردمی که امکان فرار به کشورهای پیشرفته را ندارند، تحت تاثیر تبلیغات شیطنت بار کشورهایی قرار گیرند که اکنون قصد دارند در ارضای شهوات قدرت طلبی و گسترش نفوذ، مردم ناراضی و مستاصل را به سمت جدایی از میهن بکشانند.

بنابراین، من خواسته ها را به دو دسته بخش می کنم. یکی خواسته های به حق مردمی که تحت ستم و تبعیض مذهبی بوده و خواستار حقوق قانونی و مدنی خود هستند و می خواهند در اجرای آیین های خود آزاد باشند، در تمام شئون اداره کشور سهیم باشند و سهم متناسبی از توسعه اقتصادی را ببرند. این هم میهنان ما باید مورد حمایت همه مردم ایران قرار گیرند، چون خواسته آنان به حق و خواسته همه ملت ایران است. دوم، بخش بسیار بسیار کوچک، ولی پر سر و صدایی که با پشتیبانی مالی و تبلیغاتی بیگانگان، به ویژه برخی از همسایگان حق ناشناس، مردم را با اظهارات دروغ و تحریک آمیز، با تحریف تاریخ و سرقت از هویت ملی ایرانیان، برای هویت سازی کاذب، مردم ناراضی را فریب می دهند و زمینه های اندیشه جدا بودن را پی ریزی می کنند. در هر حال، من از استواری همیشگی هم میهنان آذربایجانی و کردمان در حفظ کیان ایران مطمئن هستم و نیز اینکه آنان که فرزندان هوخشتره و کورش هستند، هرگز خود را به چنگیز و تیمور منتسب نخواهند کرد.

دسته اول، با تغییرات بنیادین در حکومت مرکزی ایران، استقرار دموکراسی، و اجرای قانون و بازگشت حقوق مدنی و بشری به ملت ایران، نارضایتی هایشان کاهش خواهد یافت و همانند گذشته فداکارترین نگهبانان هویت فرهنگی و مرزهای ایران خواهند بود. دسته دوم، در شرایط دموکراسی و آزادی های مدنی در ایران و آغاز توسعه اقتصادی، زمینه را برای تبلیغات خیانت آمیز از دست خواهند داد، بسیاری از آنان به آغوش میهن باز خواهند گشت و بقیه به دامان پشتیبانان خود فرار خوهند کرد. شاید هم آنگاه به استخدام خودمان درآیند تا اربابان سابق خود را نگران کنند.   

 

پرسش: به نظر شما اشکال و مانعی برای استفاده اقوام ایرانی از زبان خود در سطح مناطق و در مدارس وجود دارد؟ البته با محوریت زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور. با توجه به اینکه ما در ایران زبانهای ترکی، کردی و عربی هم داریم که همراه با فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود می توان به آنها این حق را داد که در شرایط حاضر خود و زبان و فرهنگ خود را قربانی تسلط یک زبان به نام فارسی بدانند. به نظر شما در این شرایط تنوع فرهنگی در کجا جای می گیرد؟

 

کورش زعیم: شوربختانه بخشی از تبلیغات ضد فرهنگی پان های متکی به برخی همسایگان کم کم توسط برخی از خود ما هم باور شده است. زبان رسمی کشور زبان فارسی دری است که ما فارسی می نامیم. این زبان پس از دویست سال سلطه اعراب بر ایران که سده های تاریک تاریخ و فرهنگ کشور به شمار می آید، توسط سامانیان در ایران رواج یافت. زبان ما پیش از آن پهلوی بود: پهلوی جنوبی و پهلوی شمالی. زبان هم میهنان ما در شمال باختری کشور همان پهلوی شمالی است که پس از یورش مغول به ایران و سپس سلطه سلجوقیان مغول، با بسیاری واژگان ترکستانی و مغول آمیخته شد. آنها زبان نوشتاری نداشتند. به همین دلیل برای صدها سال بقای مغولان در آسیای باختری و اروپای خاوری به شکل حکومت سلجوقیان و سپس امپراتوری عثمانی، همین زبان فارسی، زبان رسمی و دیوانی آنها بود. اکنون هم زبان مردم ترکیه بیش از چهل درصد فارسی است. در واقع، عثمانیان مغول خود نقش مهمی در ترویج زبان فارسی ایفا کردند و فارسی را در سراسر امپراتوری خود از ترکستان چین تا یوگوسلاوی گسترش دادند. از زمان سلطه کمونیسم بود که زبان روسی بطور اجباری جانشین زبان فارسی در ترکستان و آسیای مرکزی و قفقاز شد. ترکستانیها، ازبکها و قرقیزهایی که در آن زمان به عربستان مهاجرت کردند، هنوز به فارسی سخن می گویند. در قفقاز هم تا اوایل سده بیستم که روسها دوباره طمع خاک ایران را کرده و قصد منظم کردن آذربایجان به خاک شوروی را داشتند، زبان روسی و ترکی را به اجبار جانشین زبان فارسی کردند.

زبان عربی را نیز دانشمند ایرانی اهل شیراز، سیبویه، دارای دستور زبان و صرف و نحو به شکل کنونی آن کرد. بنابراین، زبان ایرانیان در سراسر گستره فرهنگی ایران زمین، فارسی بوده است. کما اینکه هنوز کشورهایی در این منطقه، مانند افغانستان و تاجیکستان و بخشهایی از کشورهای دیگر آسیای میانه، قفقاز تا اروپای خاوری این زبان را حفظ کرده اند. زبان رسمی هندوستان، پاکستان، بنگلادش، کشمیر و خاور چین تا زمان سلطه انگلستان بر هندوستان و استرتژی آنها برای ایرانی زدایی و قطع نفوذ ایران، زبان فارسی بوده است.

اکنون هم این زبان، زبان رسمی و وسیله ارتباطی و همبستگی همه شهروندان ایران است. هر گونه اقدام به فارسی زدایی را می توان یکی از ابعاد تضعیف یکپارچگی کشور و جزوی از برنامه های بیگانگان برای خرد کردن ایران دانست.

در حالیکه زبان رسمی و دیوانی ایران باید از کودکی آموزش داده شود، و مدارس دولتی که با بودجه همه ملت ایران اداره می شوند، باید فقط زبان رسمی را که وسیله ارتباطی همه ملت ایران است، آموزش دهند. هیچ منعی برای آموختن هر زبان دیگر نباید وجود داشته باشد. مدرسه های خصوصی می توانند زبان چینی و سواهیلی را هم آموزش بدهند و کسی نباید جلو آنها را بگیرد. کما اینکه برای مثال در گیلان، مازندران، روستاهای استانهای مرکزی اصفهان و یزد و فارس هم مردم به گویش یا زبان هایی سخن می گویند که هیچکس بجز خودشان آنها را نمی فهمد. در استانهای شمالی ایران دهها زبان و گویش در خانواده ها صحبت می شود. ولی اینکه ما بیاییم آموزش زبان ترکی اسلامبولی را به کودکان در استانهای آذربایجان ایران ترویج دهیم، این نشانگر نقشه های دراز مدت برخی همسایگان دارد که به دست هموطنان گمراه و شاید خائن اجرا می شود.

کردی هم یک زبان ایرانی است. کردان همراه با آذریان کهن ترین و اصیل ترین ایرانیان هستند. اگر واژه های بیگانه را از کردی و آذری خارج کنیم همان است که همه ما سخن می گوییم، البته با لهجه ای متفاوت. من بر این باور هستم که اگر روزی دوباره دارای فرهنگستانی شدیم که سواد و انگیزه لازم را داشت، زبان فارسی را می توان با کاربرد واژه های اصیل و کهن کردی و آذری بسیار غنی تر از این کرد و از واژگان بیگانه بی نیاز ساخت.  

 

شرایط فرهنگی و تنوع قومی در ایران از نظر شما چه ملزوماتی را در عرصه سیاسی ایجاب می کند؟ اداره چنین سرزمینی و مدیریت بر چنین مردمی چه لوازم و ابزاری را در عرصه سیاسی لازم دارد؟

 

کورش زعیم: اگر کشور ما را دارای تنوع قومی می پندارید، پس ایالات متحده امریکا را هم باید دارای تنوع قومی بدانید. در واقع مسئله آنها باید بیشتر و بزرگتر از ما باشد، زیرا آنها فقط دویست سال برای آمیختن اقوام خود وقت داشته اند و ما بیش از دوهزار سال. آنها چکار می کنند؟ دموکراسی را برقرار کرده اند، همه مردم بدون توجه به ریشه، زبان، رنگ و مذهب در همه زمینه های تعیین سرنوشت و اداره کشور مشارکت دارند. همه به یک زبان سخن می گویند، یعنی تا شما زبان انگلیسی را نیاموزید، نمی توانید تابعیت امریکا را بدست بیاورید. زبان رسمی در همه مدارس و در همه مدارج اجباری است. شما نه تنها هیچ مدرسه ای را ندارید که زبان انگلیسی را آموزش ندهد، بلکه هیچ کس هم جز این نمی خواهد. در حالیکه همه مهاجران تلاش دارند زبان رسمی را خوب بیاموزند و در فرهنگ امریکا ذوب شوند، آیین های ویژه خود را نیز آزادانه اجرا می کنند و در خانه هایشان زبان پیشین یا مورد علاقه خود را تکلم می کنند. وقتی در کشور ما اینگونه پرسش ها مطرح می شود، به خاطر اینست که دموکراسی نیست، آزادی نیست، رفاه نیست، پیشرفت نیست و غروری نیست. برعکس، دیکتاتوری هست، تبعیض هست، خشونت هست، فساد هست، سقوط اقتصادی هست و سرافکندی.

 

برخی از فعالان سیاسی بارها از راه حلی به نام " پلورالیسم" برای رسیدن به دموکراسی از سویی و احقاق حقوق اقوام از سوی دیگر صحبت کرده اند. به نظر می رسد این واژه و بسیاری دیگر از اصطلاحات در حیطه سیاسی و فکری ایران از یک خاصیت انتزاعی و غیر اجرایی برخوردارند که آنها را از عرصه عمل بیرون می برد و هیچ پشتوانه اجرایی هم ندارند. آیا فکر نمی کنید فدرالیسم عاملی است کاملا اجرایی برای شکستن تمرکز قدرت و از بین بردن لبه های تیز آن و رسیدن به یک ثبات پایدار که هم حقوق اقوام ما تامین شود و هم تفکر تجزیه طلبی را از میدان خارج سازد؟

 

کورش زعیم: فدرالیسم هنگامی کاربرد دارد که ملت هایی یا کشورهایی برای منافع مشترک و تقویت توان گروهی، گرد آیند و یک دولت مرکزی تشکیل دهند. مانند امریکا که استانهای کنونی پیش از همبستگی، همگی یا مستقل بودند یا در مالکیت یک کشور دیگر. در آنجا، تنها راه یکپارچه شدن، فدرالیسم بود. همین شرایط در آلمان پس از دوران فئودالیسم وجود داشت. ما هم در آغاز ایجاد امپراتوری هخامنشی برای همبسته کردن دولت شهرها و کشورهای کوچکی که تسخیر یا هم پیمان شده بودند، کشور را بصورت فدرال اداره می کردیم. ولی در شرایط کنونی، که ایران یکپارچه است، تنها راه، برقراری دموکراسی و تضمین حقوق برابر برای همه شهروندان و فرصت مشارکت در تمامی شئون اداره کشور برای همه، بدون توجه به مذهب است. افزون بر آن، همانگونه که من بارها اظهار کرده ام، روستاها، شهرها و استانها، همانند دولت مرکزی، باید دارای مجلس شورا باشند و باید بتوانند نمایندگان و مدیران سیاسی خود را خود با رای آزاد برگزینند. فراموش نکنید که در شرایط کنونی که کشور ما در بدترین شرایط ممکن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسر می برد، مردم از دولت مرکزی گریزان هستند، کشورهای بیگانه با شدت تمام در حال تبلیغات جداسازی فرهنگی و زبانی هستند و کشورهای تازه به دوران رسیده پیرامون ما هنوز خانه خود را سامان نداده در آزمندی خاک ما تلاش می کنند، یک سامانه سیاسی فدرال کار آنها را آسان می کند. یعنی در واقع ما چیزی را وجود ندارد، یعنی جدایی تاریخی، فرهنگی، قومی، مذهبی یا زبانی، آن را مهر تایید می زنیم.

از بین بردن تمرکز قدرت را با استقرار دموکراسی و انتخابی کردن همه مقام های سیاسی می توان انجام داد. اگر شما طرح پیشنهادی مرا برای آینده ایران بخوانید، خواهید دید که من نه تنها انتخابی شدن دهدارها، شهردارها و استانداران را پیش بینی کرده ام، بلکه برای مردمی تر کردن مجلس شورا، پیشنهاد کرده ام که بجای انتخاب مثلا سی نماینده برای تهران یا شش نماینده برای تبریز، شهرها به حوزه های انتخابی محلی تقسیم شوند و در تهران یک نماینده از هر حوزه سی گانه انتخاب شود. افزون بر آن، من پیشنهاد کرده بودم که افزون بر مجلس شورای ملی، یک مجلس استانها (یا مجلس مهستان) هم ایجاد شود که در آن از هر استان بدون توجه به وسعت و جمعیت استان فقط دو نماینده انتخاب شوند تا صدای همه استانها یکسان در مرکز شنیده شود. همه لایحه ها آنگاه باید توسط هر دو مجلس تصویب شوند.

 

شما به طورکلی طرح مطالبات قومی را تا کجا مجاز می دانید؟ به شکل واضح یک کرد به عنوان مثال تا چه سطحی می تواند از مطالبات خود سخن بگوید؟

 

کورش زعیم: من می گویم که همه شهروندان ایران در سراسر ایران حقوق یکسان دارند. این حقوق از آنها سلب شده و باید با کمک همه شهروندان ایران این حقوق به آنان بازگردانده شود. هیچ کس به بهانه سکونت در جای خاصی از کشور حقوقی فراتر از دیگران ندارد، هرچند که حقوق او بیش از دیگران پایمال شده باشد.

 

گذشته از اینکه مسئله اقوام چه تاثیری در شرایط سیاسی ایران دارد و یا چه راه حلی برای آن در شرایط فعلی به نفع یا ضرر ماست ، یکی از عوامل مهم دیگری که در این عرصه باید مورد توجه قرار گیرد ، بعد حقوق بشری آن است که گاهی اوقات با منافع و یا خواسته های ما می تواند در تعارض باشد. شما در نگاه به مقوله اقوام چه تعامل و احیانا تضادی را بین منافع ملی و تمامیت ارضی ایران از یک سو و رعایت و پایبندی به حقوق بشر از سوی دیگر می بینید؟

 

کورش زعیم: من همیشه پشتیبان و خواستار رعایت حقوق بشر در ایران بوده ام. من باور دارم که بیانیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل که ایران امضا کننده آن است، باید در ایران نهادینه شود. من باور دارم که قانون اساسی ما نباید بهیچ وجه در تضاد با بیانیه حقوق بشر باشد، زیرا این ما ایرانیان بودیم که حقوق بشر را پایه گذاری کردم و امیدوارم که در آینده ای نه چندان دور، بتوانیم دوباره در این راستا پیشتاز باشیم.

 

سوالی هم از شرایط منطقه ای موثر بر این بحث. آیا عراق با توجه مسائل مهم بین المللی و منطقه ای به سمت تجزیه حرکت می کند؟ با توجه به اینکه بر خلاف ایران، اقوام عراقی دیر زمانی نیست که تحت لوای یک حکومت و دولت به صورت یک کشور زندگی می کنند و شاید بتوان از این لحاظ میان این کشور و ایران تفاوت قائل شد.

 

کورش زعیم: در شرایط کنونی، تجزیه عراق به سود ما نیست و باید کمک کنیم تا رخ ندهد. البته، ترکیه بیش از ما از تجزیه عراق هراس دارد، زیرا به علت وجود شوونیسم ترک گرایی در ساختار قدرت، و بیگانگی هویت ترک برای کردان ساکن ترکیه که ایرانی تبار و آریایی هستند، تجزیه عراق یکپارچگی ترکیه را به خطر می اندازد. یکپارچگی عراق بستگی زیادی به سیاست خارجی ایران در منطقه دارد. اگر جمهوری اسلامی هر چه زودتر فعالانه برای ایجاد ثبات و آرامش در عراق نکوشد و همین سیاست تنش زایی را پی بگیرد، شعله هر جنگ داخلی در عراق دامن ایران را خواهد گرفت و ایران بیش از همه بازنده خواهد بود. در شرایط کنونی ما نه تنها هیچ جاذبه ای برای کردان عراق و حتا ترکیه نداریم، بلکه هرگونه جنبش استقلال طلبانه در عراق، مرزهای ما را به روی بی ثباتی و درگیری هایی که هرگز به سود ما نخواهد بود باز خواهد کرد.  

 

به نقل از سایت جلهه ملی ایران ـ اروپا

www.jebhemelli.info/html/tazeha/08/zaeem28.10.08.htm

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

گلایه ای از آقای کورش زعیم

محمد امینی

 

 

دوهفته پیش، آقای مهندس کورش زعیم که یکی از سرشناس ترین چهره های رهبری جبهه ملی درایران هستند، در گفتگویی با «ادوار نیوز»، سخن خویش را از تعریف ملت و قوم و پافشاری بر یگانگی و تمامیت ارضی ایران آغاز کردند و در ادامه آن گفتگو، به بیان «حقایقی» در باره زبان فارسی، زبان های ایرانی، پاکسازی واژگان «بیگانه» از زبان مردم آذربایجان و کردستان و دیگر گرفتاری های فرهنگی و زبانی مردم ایران پرداختند. این بخش از گفتگوی ایشان مرا چنان شگفت زده کرد که نخست پنداشتم که شاید گرانمایه دوستان دفتر ادوار تحکیم وحدت، سخنان ایشان را درست بر کاغذ پیاده نکرده اند. شوربختانه دریافتم که آنچه در ادوارنیوز آمده، بی کم و کاست همان است که آقای زعیم گفته اند و دست دیگری در کار نبوده است.

با ایشان موافقم که در این آشفته بازار قوم گرایی که به یاری پول و سوداهای سیاسی و اقتصادی نومحافظه کاران ایالات متحده و هم پیمانانشان، ده ها دسته و گروه ایلی و قومی در گوشه و کنار جهان برای هواداری از «حقوق ملت های دربند ایران» سربلند کرده و در سُرنای پایان بخشیدن به تمامیت ارضی ایران می دمند، نمی توان خاموش بود. این را هم آقای زعیم گرامی می دانند که من و همفکرانم از شمار منتقدین به کوشش هایی هستیم که هویت طلبی و از جمله هویت طلبی ملی و قومی را از یک چالش فرهنگی به حوزه حقوقی و سیاسی گسترش می دهد. اما من، در جایگاه انسانی که با تبعیض و نابرابری در هرزمینه مخالف است، نمی توانم با بخش مهمی از گفته های آقای زعیم، همراه و همسو باشم و امیدوارم که ایشان، نقد مرا به گفتگوی خویش، نقد دوستی شمارند که به دوستی دیگر خرده می گیرد.

آقای زعیم که گفتگوی خویش را به انگیزه پاسداری از یگانگی ایران و برتافتن به قوم گرایان آغاز کرده اند، از آن بسا فراتر رفته و به یکی از ماندگارترین ارزش های تاریخی جامعه ایران که پلورالیسم فرهنگی و زبانی مردم این سرزمین است تاخته اند. در پایان هم، ای بسا به دلیل نداشتن آگاهی های گسترده از تاریخ ایران، از پیوستگی های تاریخی و تدریجی ایلی و قومی در این سرزمین و چون و چند پیدایش و ماندگاری نزدیک به یک هزار گویش و بن گویش در پهنه ایران، نسخه ای را برای یگانگی زبانی ایران پیچیده اند که نه درست است و نه شدنی. از این هم فراتر روم و شرم سارانه بگویم که پاره ای از سخنان ایشان، رنگ و روی آشنای آن تجدد آمرانه ای را دارد که از دهه نخست ۱۳۰۰ خورشیدی، جایگزین تجدد رایزنانه مشروطه شد.

ایشان در پاسخ به این پرسش که آموزش زبان های ترکی، عربی و کردی و«تنوع فرهنگی در کجای جای می گیرد»، پس از بیان «حقایقی» که پراز اشتباهات تاریخی است، نتیجه می گیرند که «مدرسه های خصوصی می توانند زبان چینی و سواهیلی راهم آموزش بدهند و کسی نباید جلو آنها را بگیرد ... ولی اینکه ما بیاییم آموزش زبان ترکی اسلامبولی را به کودکان در استانهای آذربایجان ایران ترویج دهیم، این نشانگر نقشه های دراز مدت برخی همسایگان دارد که به دست هموطنان گمراه و شاید خائن اجرا می شود». یک راهکار ایشان هم این است که باید از نو فرهنگستانی برپا کرد و به پاکسازی «واژه های بیگانه» از زبان های کردی و آذربایجانی پرداخت: « اگر واژه های بیگانه را از کردی و آذری خارج کنیم همان است که همه ما سخن می گوییم، البته با لهجه ای متفاوت»!

به نادرستی این داوری پایین تر خواهم پرداخت. اما به ایشان یاد آور می شوم که این زبان فارسی امروزینی هم که ما به آن سخن می گوییم و در درازای تاریخ، زبان مشترک نوشتاری و اداری ایران شده است، در سیر زندگی دوهزار و اندی ساله اش از باختر به خاور رفته و باز از خاوران به سراسر ایران سفرکرده و در این سفر تاریخی پر افت و خیز و ماندگارش، با واژگان دیگر زبان ها و گویش های ایرانی و نیز با واژگان عربی و گاه ترکی چنان درهم آمیخته که «پاکسازی فرهنگستانی»، فارسی زبانان امروز را از گنجینه گرانبهای ادبی خویش می گـُسلاند. در آن چشم انداز سرزمین تک زبان و تک فرهنگ ایران که مردم به یک زبان پالایش یافته از «واژه های بیگانه، ... البته با لهجه های متفاوت» سخن بگویند، نوادگان آقای «زعیم» که نام خانوادگی عربی شان هم بی گمان پاکسازی شده و شاید به واژه فارسی «پیشوا» دگرگونی یافته باشد، پیشینه و نام نیاکانشان را درانقلاب مشروطه نیز به آسانی نخواهند یافت!

زبان و آمیزش میان زبان ها فرایندی ایستا نیست. تنها از راه فرمانی و یا به یاری گروهی از ادیبان نمی توان به پالایش و پیرایش زبان و فرهنگ مردمان پرداخت! این نگاه دولت گرایانه که بیش از سد سال است بر اندیشه روشنفکران ایران، از دولتیان تا اپوزیسیون، چیره گشته و راهکار همه بغرنجی های اجتماعی را از تنگنای دولت و سیاست دولتی جستجو می کنند، نمی تواند و نباید به «پاکسازی» فرایندی بیانجامد که پی آمد سدها سال آمیزش برگزیده و ناگزیده میان مرمان ایران بوده است.

تپوری یا تبرستانی، لارستانی یا ویجه ای، لکی، لری، کردی، بلوچی و تاتی، زبان و گویش بخش بزرگی از باشندگان ایران آن روزگار و این روزگار بوده و می باشند. هیچ یک نیز، گویش یا لهجه ای از زبان دری یا پارسی دری نیستند. با ده ها سال «پاکسازی» هم نمی توان کردی، تاتی، وفسی، شهمیرزادی، .... و لارستانی را با فارسی امروز یگانه کرد! اما راستی این است که همین زبان های بومی و تاریخی که بسیاری از آن ها پیشینه ای کهن تر از زبان پارسی دری دارند، در درازای تاریخ و در فرایند آمیزش ها، جنگ و کوچ های برگزیده و ناگزیده، سوداگری و شهر نشینی و هم سرنوشتی و پیمان میان ایل ها و تیره های ایلی و قومی، در هم آمیخته و واژگانی همانند و یا نزدیک به یکدیگر یافته اند. واژگان عربی نیز در پی آمدن اعراب و دین اسلام به همه گویش ها و بن گویش های فلات ایران راه یافت. ترکی و مغولی نیز با کوچ مهاجمانه ترکمانان سلجوقی و سپس لشگر خونریز مغول و تیمور در سرتاسر ایران گسترش یافت.

اما بغرنجی های امروزی که ناشی از فرایند تکوین تاریخی سرزمین ایران با همه چندگونگی های ایلی و زبانی اش می باشد، تنها یک گفتگوی آکادمیک نیست. کردی، لری و بلوچی اگرچه از همان خانواده پارسیگ یا پهلوی ساسانی برخاسته اند و از این رو با فارسی امروزین ما خویشاوندی نزدیک دارند، زبان هایی نیستند که با پاره ای پاکسازی ها، آن هم از سوی گروهی دانشگاهی، به یک زبان با گویش های متفاوت تبدیل شوند. گویش های ترکی هم به هرگونه و انگیزه ای که به ایران آمده باشند، اینک در آمیزش با زبان و گویش های بومی بسیاری از مردم آذربایجان و پاره ای استان های دیگر، به زبان مادری بسیاری از شهروندان ایران تبدیل شده اند. ترکی آذربایجانی یا قفقازی هم اگرچه با ترکی استانبولی یکی نیست، با آن خویشاوندی بسیاری دارد. اما این خویشاوندی زبانی، هیچگاه آذربایجان و قفقاز را بسوی دولت عثمانی و سپس ترکیه سوق نداده است. حتی پیروزی های عثمانیان بر تبریز نیز همواره زود گذربوده است. بخش بزرگی از قفقاز هم نه به انگیزه نزدیکی های دینی و فرهنگی با روس ها، که به دست نیروی برتر نظامی روسیه و ناتوانی قاجاران و حماقت چند تن از پیشوایان دینی از ایران جداشد. از آن پس هم آذربایجان و تا سال ها بخش های پیشین ایرانی قفقاز در کانون ماندگاری و یگانگی ایران بود و همانگونه که بارها گفته و نوشته ام، نوزاد ناسیونالیسم ایرانی از همان هنگام که زاده شد، فارسی را با لهجه شیرین ترکی آذربایجانی و قفقازی سخن می گفت.

دراین جای گفتگو نیست که زبان رسمی کشور ایران، هم آن است که بیش از هزار سال زبان مشترک نوشتاری باشندگان سرتاسر فلات ایران بوده است. جز تاریخ شویان و تاریخ سازان قوم گرایی که سر به سودای از هم گسستن ایران دارند و یا آن ها که چشم عقل را بر دانش و تاریخ بسته اند، می توانند مدعی شوند که زبان فارسی را فرمان رضاشاهی، زبان مشترک نوشتاری و اداری ایران ساخته است! اما در کنار این زبان مشترک نوشتاری و دیوانسالاری، زبان و گویش های بسیاری در چهارسوی ایران آزادانه زیسته و می زیند. پاره ای از آن ها از میان خانواده زبان های ایرانی اند و گاه پیوندهای تاریخی شان با زبان های باستانی ایران توانا تر و کهن تر از زبان فارسی است. پاره ای از زبان ها و گویش ها نیز از پیرامون و یا سرزمین های دورتر به ایران آمده و ماندگار شده اند. چیرگی اعراب مسلمان، عربی را از کناره سرزمین های زیر فرمانروایی ایران به سرتاسر ایران گسترش داد و چنان آثار ماندگاری بجای نهاد که حتی پس از پایان دوره چیرگی زبان عربی در دوسده نخست اسلامی هم از میان نرفت. گویش های ترکی نیز از همان سده های نخست اسلامی با افزایش شمار ایل های ترک تبار در فلات ایران در بخش های مختلف ایران گسترش یافت و با آمدن ترکمانان سلجوقی، مغولان و تیموریان، رفته رفته زبان گفتاری چیره در بخش هایی از ایران شد که برجسته ترین آن ها آذربایجان و قفقاز است.

یکی از زمینه های برجسته ای که از دوران گفتمان مدرنیته، به چالش هایی در راستای زبان ملی (زبان دولت ملی یا زبان دولتی) و زبان های بومی و یا زبان های مادری دامن زده است، ساختار آموزش است. تا پیش از فرارسیدن دوره مدرنیته و اصلاحات در ایران، آموزش زبان و دانش ها، محدود و سازمان نیافته بود. کار آموزش مدرن نخست با دارالفنون آغاز شد که مدرسه نخبگان بود. درآن هنگام در همه ایران، شمار کسانی که درس یا درسکی در خارج از ایران خوانده بودند به دشواری به هفتاد نفر می رسید. امیرکبیر، جان داوود خان (داوید داویدیان) را به اتریش فرستاد تا شش استاد از آن دیار بیاورد! سی و هفت سال پس از آن به کوشش زنده یاد میرزا حسن رشدیه تبریزی، آموزش نوین دبستانی در ایران پاگرفت. زبان آموزش نوین هم جز فارسی که زبان مشترک نوشتاری و دیوانی ایران می بود نمی توانست باشد. همه کتاب های درسی رشدیه که بسیاری عناوین عربی داشتند برای آموزش فارسی بود: بدایة التعلیم، نهایة التعلیم، کفایة التعلیم، هدایة التعلیم، اخلاق و عناوینی دیگر. این راهم بیافزایم که قانون آموزش اجباری، پانزده سال پیش از آن که رضاشاه به پادشاهی ایران برسد و در مجلس دوم مشروطه به تصویب رسید. درآن قانون هم مقرر شد که چهار گروه آموزشگاه ها، «مکاتب ابتدایی دهکده»، «مکاتب ابتدایی بلده»، «مدارس متوسطه» و «مدارس عالیه» و آموزشگاه های خصوصی برپایه برنامه همسانی اداره شوند. ناگفته پیدا بود که زبان آموزش اجباری، زبان فارسی بود.

در این زمینه، گرفتاری من با گفتگوی آقای زعیم دراین است که ایشان در پشتیبانی از یک اصل و روش درست، به رودروریی با آموزش زبان مادری در مدارس می پردازند. ایشان «آموزش به زبان مادری» را با «آموزش زبان مادری» یکسان می گیرند و ناتوانی های مادی و انسانی یکسد و اندی سال پیش را که نمی توانسته اند در کنار آموزش زبان فارسی، زبان مادری کودک را نیز به او بیاموزند، به سطح یک سیاست آموزشی ارتـقاء می دهند. در نخستین آموزشگاه های کردستان، مدرسه کلدانیان سنندج در۱۲٧۴ خورشیدی (یازده سال پیش از فرمان مشروطه)، مدرسه آلیانس یکسال پس از آن و مدرسه سعادت (به کوشش و سرمایه شخصی ملا احمد قطب الاسلام) در ۱۲٧٩ خورشیدی، یافتن آموزگاران فارسی زبان هم دشوار بود تا چه رسد به آموزش به گویش های کردی.

در آن دوران و تا سالیانی دراز پس از آن، تنها زبان آموزشی در دبستان های نو فارسی بود. برای ساختن یک کشور مدرن هم راهکار دیگری وجود نمی داشت. راستی این است جز دوره کوتاهی از چیرگی تجدد آمرانه، از پیدایش مدارس به زبان های دیگر جلوگیری نمی شد. پس از شهریور بیست هم هر گونه مانعی برای پیدایش مدارس خصوصی به هر زبانی در ایران از میان رفت و با این حال مدارس خصوصی به زبانی جز فارسی رونق نگرفت.

در این جای کمترین گفتگویی نیست که زبان آموزش رسمی دبستانی در سرتاسر ایران باید فارسی باشد. اما مفهوم چنین سیاستی دراین نیست که در مدارس کردستان از آموزش زبان کردی و فرهنگ دیرین و کهن آن جلوگیری شود و آموزش این زبان کهن ایرانی در کنار «چینی و سواهیلی» به مدارس خصوصی سپرده شود و آموزش ترکی به کوکان آذربایجانی، همسویی با نقشه شوم بیگانگان قلمداد شود. سال ها است که کودکان ایرانی به انگیزه های دینی باید عربی بیاموزند. آیا آموزش عربی برای کودکان کرد و آذربایجانی و بلوچ ارزشمند تر است یا آموزش درست زبان مادری شان؟ چرا نباید در مدارس تهران و اصفهان و شیراز هم، هرآینه هزینه مالی آن فراهم باشد، به کودکانی که زبان مادریشان فارسی است این امکان را داد که با یکی دیگر از زبان هایی که ملیون های کودک ایرانی دیگر تا پیش از پای نهادن در کودکستان و دبستان با آن سخن می گویند، آشنا شوند؟

در شگفتم که دوست گرامی، آقای زعیم چنین می اندیشند که آموزش سازمان یافته زبان ترکی به کودکان تبریز، اردبیل و خوی، «به نقشه های دراز مدت همسایگان» یاری می رساند؟ آیا براستی گمان می کنند که یک کودک آذربایجانی که در خانه اش به زبانی نزدیک به زبان یکی از آن همسایگان سخن می گوید، هرآینه آن زبان را در مدرسه ای بیاموزد که زبان رسمی و چیره اش فارسی است، یک روز بیدار می شود و در می یابد که دیگر ایرانی نیست و سودای پیوستن به جمهوری آذربایجان و یا ترکیه را دارد؟ در کشوری که ملیادرها دلار درآمد نفتی دارد، چرا نباید آن چنان بودجه ای را در اختیار ساختار آموزشی کشور قرار داد که در کنار بهترین آموزش زبان فارسی، به کودکان سنندجی و سراوانی این امکان را بدهد که کردی و بلوچی را هم بهتر و زیبنده تر از آنچه در خانه آموخته اند بیاموزند و با گوشه های تاریک فرهنگ و تاریخ خاندانی خویش آشنا شوند؟ اگر گمان می کنید که چنین امکان آموزشی، اندیشه جدایی را در ایشان پرورش خواهد داد، آن وحدت ملی که به چنین بند پوسیده ای بسته باشد، به پشیزی نمی ارزد!

چندگانگی یا پلورالیسم فرهنگی، مردمان را به یکدیگر نزدیک می کند! ماندگاری تاریخی ایران هم در همین چندگانگی ها بوده است. چندگانگی و آمیزش ایلی؛ چند گانگی و آمیزش نژادی؛ چندگانگی و آمیزش فرهنگی و زبانی. این ها بخشی از هستی مشترکی است که ایران مارا در درازای تاریخ توانا تر کرده است. سرزمین هایی مانند ترکیه که مدرنیته خویش را با کوشش آمرانه برای تـُـرک سازی همه شهروندان خویش آغاز کردند و حتی نام گذاری کودکان ارمنی را هم ترکیزه کردند، اینک با گرفتاری های بزرگی روبرویند. مدرنیته و ناسیونالیسم ایرانی با کوشش در تک سازی و همسازی آغاز نشد. کوششی بود برای مدرن کردن آن فرش هزار رنگ ایلی و فرهنگی که از درازای تاریخ به سپیده دم مشروطه رسیده بود.

هم از این روست که کمترین گفتگویی میان نخبگان و اندیشمندان مدرنیته و مشروطه ایران که بسیاری از ایشان از آذربایجان و قفقاز برخاسته بودند بر سر این نبود که فرمان ها، قوانین، فرمان مشروطه، قانون اساسی، کتاب های درسی آغازین، گفتگوهای مجلس و ... به زبان فارسی باشد. درآن هنگام، گفتگو بر سر این بود که چگونه می توان کشوری مدرن به سبک و سیاق اروپا ساخت که ایرانی هم باشد. از آن پس هم، حتی در تیره ترین روزهای پریشانی و آشفتگی شیرازه دولت مدرن، اندیشه جداسازی بخش و یا بخش هایی از ایران در میان کسانی که در خانه به زبانی سخن می گفتند با هم میهنانشان به زبان فارسی گفتگو می کردند و می نوشتند، پایگاهی نیافت. گریز گاه و بیگاه از مرکز هم بیشتر برای دست یافتن به قدرت محلی و منطقه ای بود تا در سودای نزدیکی به یکی از همسایگان ایران.

من نیز با آقای زعیم هم اندیشه ام که زبان رسمی و مشترک و زبان رسمی آموزشی ایران زبان فارسی است. در این باره هم با ایشان موافقم که باید بی امان و بی تزلزل با تاریخ سازی ها و دروغ پردازی های کسانی که در سودای از هم گسستن شیرازه کشور ما هستند و ازجمله می نویسند و می گویند که زبان فارسی را رضاشاه بر ایرانیان تحمیل کرده و یا نام ایران تنها ساخته و پرداخته دوره پهلوی است، توفید و دروغ های ایشان را رسوا کرد. اما راه چاره این نیست که به بهانه افشای چنین دروغ هایی و یا بیمناک از آشفتگی ایران، سخنانی گفت که ناخواسته آب به آسیاب همان تبلیغات می ریزد و چنین شبهه ای را ایجاد می کند که گروهی از نخبگان ایران دوست، با ابتدایی ترین حقوق فرهنگی بخش بزرگی از شهروندان ایران سر ستیز دارند.

آموزش زبان مادری برای مردمی که به هریک از سد ها زبان و گویش رایج در ایران سخن می گویند، چه گویشی که تنها بخشی از مردم پیرامون سمنان را در بر گیرد و چه زبانی که زبان مادری ملیون ها شهروند یک استان باشد، بخشی از حقوق شهروندی مردم ایران است. یک روشنفکر آزادیخواه و پیشرو که هوادار حقوق شهروندی همه مردم ایران است، نمی تواند و نباید به بهانه سوء استفاده واقعی و یا موهوم دیگران از این حق، پشتیبان گسترش چندگانگی فرهنگی و زبانی نباشد. فارسی زبان مشترک مردم ایران بوده و خواهد بود. این گزینش نیز، گزینش تاریخی و داوطلبانه مردمی بوده که بیشترینشان، به گویش های دیگری نیز سخن می گویند. باید باور داشت که همسرنوشتی و پیوندهای تاریخی مردم ایران استوار تر ازاین است که چند گونگی فرهنگی و زبانی بتواند شیرازه آن را از هم بدرد. مردمی که با احساس آزادی و برابری در کنار هم می زیند، انگیزه تواناتری برای ماندن در کنار یکدیگر خواهند داشت تا آن ها که به زور و یا با حقوقی نابرابر در کنار هم قرار گرفته اند.

تجربه نابرابری و تبعیض دینی سی ساله گذشته که آقای زعیم هم به درستی به آن پرداخته اند در برابر ما است. بی دینان و نامسلمانان که تکلیفشان روشن است. دراین سی سال بخش بزرگی از مسلمانان ایرانی هم که با برداشت محدود و تبعیض گرایانه دولتی از اسلام، هم سو نیستند و یا زبانم لال، هر چهار خلیفه را جانشین پیامبر اسلام می دانند، به شهروندان درجه دوم تنزل یافته اند. دیدگاه دولتی چیره این است که یک برداشت تبعیض گرایانه از اسلام، اساس همبستگی ایرانیان است. یک روشنفکر سکولار منتقد به چنین دیدگاهی نمی تواند برداشت تبعیض گرایانه دیگری را از ایرانی و ملی بودن، به اساس همبستگی ایران متحول سازد.

این راه را هم ما آزموده ایم و زیان هایش را به یاد داریم. هشتاد سال پیش در هفتمین دوره مجلس شورای ملی در گفتگو پیرامون قانون «متحدالشکل کردن البسه اتباع ایرانی»، حاج سید اسماعیل عراقی، نماینده اراک در مجلس گفت که «انصافاً احساسات هر ملتی را مقدم به هرچيز، متحدالشکل بودن آن ملت نشان می دهد، همان طور که می بينيد در تمام دنيا ملتها متحدالشکل می شوند، اختلاف لباس که از بين رفت، البته انشاء الله در زير سايه اعليحضرت پهلوی اختلافات زبان هم بکلی از بين می رود و معارف ما هم انشاء الله توسعه کاملی پيدا می کند و در سرحدات ما مدارس ابتدائی و متوسطه درست می شود و زبانهای ما هم يکی می شود و اگر اختلاف زبان هم هست ، انشاء الله رفع می شود».

امید من این است که آقای زعیم و دیگر رهبران جبهه ملی، در نوشتار و گفتارهای آتی شان به رفع شبهه بپردازند و این اطمینان را به همه ایرانیان بدهند که در ایران دموکراتیک و سکولار مورد نظر ایشان، هیچ کودکی به بهانه مبارزه با تجزیه طلبی از حق آموختن زبان مادری و فرهنگ بومی خویش محروم نخواهد شد و هیچ انسانی به دلیل کوشش برای گسترش چند گانگی فرهنگی، رنج داغ و درفش و پیگرد را نخواهد چشید.

 

۲۴ آبان ۱٣٨۷

m_amini@cox.net

 

 به نقل از سایت جلهه ملی ایران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/08/amini14.11.08.htm

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

پاسخی به گلایه آقای محمد امینی


کورش زعیم

به نقل از سايت اخبار روز

 www.akhbar-rooz.com
يکشنبه  ٣ آذر ۱٣٨۷ -  ۲٣ نوامبر ۲۰۰٨

دوست گرامی
جناب آقای محمد امینی

من معمولا به انتقادات علیه خودم پاسخ نمی دهم. بیشتر منتقدان من انتقادگران فطری هستند، ولی واکنش شما گلایه بود و از سوی کسی می آمد که برایش احترام و ارزش بسیار قایل هستم و پاسخ ندادن به گلایه یک شخصیت گرانقدر را بی ادبی می دانم. با وجود این، انتظار داشتم پیش از اینکه آنرا رسانه ای کنید پرسشهایی از من می کردید.
پیش از اینکه به نکته های ظریفی که شما اشاره کرده اید بپردازم، باید یادآوری کنم که سخنان من سیاسی است نه آکادمیک، و هدف این سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت جمهوری اسلامی و نیز کاهش زمینه های پاشیدگی هنگام رفتن آن است. من نباید به شما بگویم که جهان سیاست با جهان آکادمی تفاوت دارد. برخی خود را فعال سیاسی می خوانند، ولی در مورد برخی مباحث مربوط به منافع ملی بجای مراجعه به خرد سیاسی خود به کتابخانه مراجعه می کنند، آنهم نه برای اینکه بهترین پاسخ را در راستای منافع ملی بیایند، بلکه برای اینکه نکته ای جهت انتقاد بیابند.
همین سخنان و موضع گیری های فعالانی امثال ماست که اکنون موج فزاینده ای از ملی گرایی بر پایه اصول اخلاقی و فرهنگ کهن ایران را، بویژه در میان جوانان، ایجاد کرده و رژیه جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. ملت ما همیشه با ابزار ملی گرایی کشور را از چنگ بیگانگان نجات داده و اکنون هم که بیگانه فرهنگان بر ما حکومت می کنند با همین ابزار کنار خواهند رفت. گرایش به فرهنگ و تاریخ باستان، زبان ملی و اصول بنیادین تمدن ایرانی پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است. بنابراین، سخنان مرا در زمینه ایران و ایرانی از این دریچه بنگرید. من برای راضی کردن شخص خاص یا گروه خاصی مبارزه نمی کنم و از حمله های جهت دار کسان نیز ترسی ندارم. می دانم که با صراحت خود دشمنان و تهدیدات زیادی برای خود ایجاد کرده و می کنم، ولی هدفم حفظ یکپارچگی ملت ایران است که ارزش پرداختن هر بهایی را دارد.
درباره زبان های ایرانی من بارها گفته ام که هیچ تفاوتی میان فارسی و آذری و کردی و لری و غیره نمی گذارم. همه زبانهای ایرانی هستند و همه شایستگی زبان رسمی برای ایران را دارند. ولی واقعیت اینست که بیش از هزار سال است زبان فارسی دری زبان رسمی ماست و این زبان است که بیش از همه چیز ما را به عنوان یک ملت بهم پیوند می دهد. وگرنه ما با بخشهایی از شبه جزیره عربستان، عراق، آسیای میانه، پاکستان و هندوستان هم پیوند فرهنگی و تاریخی داریم، ولی پیوند ملی نداریم. اگر ما زبان رسمی را سست کنیم، پایه های همبستگی ملی خود را سست کرده ایم. علت حساسیت من فعالیت های ناآشکاری است که در مخدوش کردن واقعیت های فرهنگی و زبانی در برخی نقاط ایران در جریان است. اکنون در برخی شهرهای شمال باختری ایران برخی فارغ التحصیلان دبیرستان به سختی فارسی صحبت می کنند، در صورتیکه تا چند سال پیش اینجور نبود. در شهری دیگر کودک فارسی زبان باید معلم سرخانه بگیرد تا زبان تدریس در مدرسه اش را بفهمد و زبانی که با آن تدریس می کنند آذری خودمان نیست. این برنامه به اصطلاح «خزنده» یا به قول پان ترکیست ها «پروژه ختنه» اکنون حدود هفت سال است که با موفقیت در حال انجام است و روند رشدی فزاینده داشته است. همانگونه که حزب توده در سالهای اول انقلاب در همه وزارتخانه ها و سازمانهای کلیدی رخنه کرده و برای روحانیان بی تجربه سیاست گذاری می کرد، اکنون پان ها در بسیاری از وزارتخانه ها نفوذ کرده و در برخی نقاط کشور سیاست گذاری های ضد ایرانی می کنند.
من به هیچ وجه با آموزش زبانهای بومی یا مادری مخالف نیستم، بر عکس می پندارم که تسلط بر این زبانها به غنی شدن زبان رسمی کمک می کند، نه اینکه آموزش و پرورش را به زبان بومی انجام دهیم، یعنی کودکان خود را به زبانی که زبان رسمی کشور نیست آموزش بدهیم و میان آنها و کودکان دیگر نقاط میهنمان جدایی بیاندازیم. وقتی شما به یک کشور خارجی سفر می کنید، آنچه شما را به عنوان یک خارجی متمایز می کند، ندانستن زبان آن مردم است نه شناسنامه یا گذرنامه شما. آنچه من درک نمی کنم اینست که در زمانی که همه جهان به سوی تک زبانی شدن می رود و ما خواه ناخواه زبان انگلیسی را به عنوان زبان مشترک جهانی بکار می بریم، این تجزیه زبانی چه معنایی می تواند داشته باشد، اگر سیاسی نیست؟
آقای امینی عزیز، واکنش ما نسبت به تحرکاتی که با تایید بر پایه بی اعتنایی جمهوری اسلامی صورت می گیرد، یک واکنش سیاسی است. هواداران ناآشکار پان ها در برخی وزارتخانه های کلیدی بی سروصدا سیاست گذاری می کنند و چون کشور سرگرم مسائل اساسی و راهبردی است، کسی توجهی به این شیطنت ها نمی کند. دوستان ما در اینگونه جاها به ما آگاهی می دهند. اگر یادتان باشد من نامه ای به وزیر آموزش و پرورش زمان خاتمی نوشتم و هشدار دادم که اینگونه حرکات خزنده در حال شکل گیری است. خیلی ها روی احساسات مخالفت کردند، ولی اکنون پیامدهای آن سیاست ها را به چشم می بینیم.
جمهوری اسلامی با سیاستهای نابخردانه و نادانانه خود در طی سه دهه گذشته، مانند کودک شری عمل کرده که در یک فروشگاه اسباب بازی رها شده باشد. همه چیز را می زند، می شکند و تخریب می کند. ما تنها تلاش داریم از آتش زدن فروشگاه جلوگیری کنیم تا سقف روی سرمان پایین نیاید. اگر کسانی هستند که این حساسیت سیاسی ما را که بر پایه آگاهی است، با حساسیت های عاطفی خود می سنجند، ما آنان را به بردباری دعوت می کنیم، ولی در همین راستا مارها هم از سوراخ بیرون می آیند. ما در یک پیکار برای حفظ یکپارچگی ملت ایران هستیم. من در اوایل انقلاب همین مقاله ها و گفتگوها را درباره نفوذ خزنده حزب توده می نوشتم که تاریخ نشان داد درست بود و سرانجام با هزینه سنگینی خنثی شد.
ولی در مورد پالایش زبان، منظورم طرد واژه های وارداتی نیست. زبان ها با گرفتن واژه ها و معنا ها از زبانهای دیگر غنی می شوند، به شرط اینکه این واژه های را در چارچوب دستور زبان خود بکار ببرند. زبان انگلیسی که اکنون کارآمدترین زبان جهان شده، بیشتر واژه های خود را از زبانهای دیگر گرفته، ولی همه آنها در چارچوب قواعد و دستور زبان انگلیسی بکار می برد. ما به علت بی اعتنایی تاریخی، دستور زبان خود را از کارآمدی انداخته ایم و توان جذب آن را محدود کرده ایم. بهمین دلیل ما در بسیاری از دانشها واژه های خارجی را می گیریم بدون اینکه بتوانیم آنها را به واژگان زبان خود بیافزاییم. پیشنهاد من این بوده که برای غنی کردن زبان خود و توان رویارویی با چالشهای فزاینده فرهنگی و دانشی کنونی و آینده بکوشیم از همین زبانهای ایرانی مانند آذری، کردی، گیلک، لری، بلوچ و غیره برای تکمیل واژگان زبان رسمی استفاده کنیم. من با پاکسازی زبان فارسی از واژگان عربی، مغولی، تاتار و حتا اروپایی موافق نیستم، زیرا بخشی از فرهنگ ما و ادبیات ما آسیب می بیند. من می گویم واژگان وارداتی را در چارچوب دستور زبان رسمی خودمان بکار ببریم. اساتید نگوییم، بگوییم استادان، معلمین نگوییم، بگوییم معلمان، مستشرقین نگوییم، بگوییم خاورشناسان یا دستکم شرق شناسان، و فعل های وارداتی را در دستور زبان خودمان بگنجانیم، یا برای واژه های دشوار و نامانوس، با کاربرد توان بالای واژه سازی فارسی بر پایه پسوند و پیشوند، قابلیت زبان رسمی خود را بکار بگیریم. من با نام خانوادگی عربی خود نیز مخالف نیستم و هرگز آن را ترجمه نخواهم کرد، زیرا برآمده از تاریخ و فرهنگ خانوادگی ماست و معنای عاطفی دارد. مرا با آنها که می خواهند زبان فارسی را سره کنند اشتباه نگیرید.
من با سخنان شما درباره زبان رسمی، زبانهای بومی یا مادری موافقم و هیچگاه چیزی جز آن نگفته ام. من همانگونه که شما به درستی اشاره کرده اید با "آموزش" به زبانی بجز زبان رسمی مخالفم، ولی با آموزش زبانهای مادری نه تنها مخالف نیستم بلکه آن را جزوی از پاسداشت فرهنگ ایرانی می دانم و همین معنا را ما در منشور جبهه ملی ایران گنجانده ایم. من به زبانهای بومی ایرانی همانند دیگر میراثهای فرهنگی و تاریخی ایران می نگرم که همیشه در طول زندگی نسبت به حفظ آنها حساس بوده ام.

با گرامیداشت،
دوستدار، کورش زعیم

به نقل از سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/ois-iran-3964-k.zaim-pasokh_be_gelayahe_mohamad_amini.htm

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دربارهءپاسخ آقای کوروش زعیم به نقد و گلایهء آقای محمد امینی

*****

روشن نيست که آقای مهندس کوروش زعيم، برپايه کدام منطق سياسی ،

ازپاسخ گوئی به انتقادات افراد و سازمانهای دگرانديش، شانه خالی می کند؟!

حسين منتظر حقيقی

گفتگوی سایت ادوارنیوز با  آقای زعیم ، « ملیت و قومیت در گفتگو با کوروش زعیم »(1) ، که پاسخ  و نقد عده ای از فعالين و کوشندگان سياسی، از جمله آقای محمد امینی  (2) را بدنبال داشت ،آقای زعیم را بر آن داشته است تا علیرغم سلیقه و رویه شان در مورد انتقاداتی که از ایشان میشود  فقط به « دوست گرانقدر» شان آقای محمد امينی، پاسخ دهند.(3)

آقای زعيم می نويسند:

 « من معمولا به انتقادات عليه خودم پاسخ نمی دهم.  بيشتر منتقدان من انتقاد گران فطری هستند، ولی واکنش شما گلايه بود و از سوی کسی می آمد که برايش احترام و ارزش بسيار قايل هستم و پاسخ ندادن به گلايه يک شخصيت گرانقدر را بی ادبی می دانم. باوجود اين، انتظار داشتم پيش از اينکه آنرا رسانه ای کنيد پرسشهايی از من می کرديد.»

من نمیدانم چرا و بچه دليل کسی که ادعا دارد از آزادی مردم ايران دفاع می کند، نمی خواهد به نظرات انتقادی هموطنان خود توجه کند و بعدأ با منطق و استدلال ثابت کند که منتقدين در اشتباه هستند!

 برايم روشن نيست که آقای مهندس کوروش زعيم بر پايه کدام منطق سياسی میگویند:

 « با وجود این ، انتظار داشتم پیش از آنکه آنرا رسانه ای کنید پرسشهائی از من میکردید» . 

مگر گفتگوی خود  ايشان با «سایت ادوار نیوز»،  رسانه ای نبوده است ؟

مگر آن گفتگوها بمنظور بالابردن آگاهی های عمومی در راستای حل یک مشکل سیاسی و یا اجتماعی وطنمان نبوده است ؟

پس چرا ایشان انتظار داشته اند که آقای محمد امينی پیش از آنکه آنرا رسانه ای کنند ، باید در مرحله اول، پرسشهائی از آقای زعیم میکردند.  برخورد این چنانی با منتقدین ابهامات زیادی بوجود می آورد که ایشان قاعدتا" برای روشن شدن آن عده از خوانندگان مقالات و یا شنیدن مصاحبه های ایشان که بمنظور آشنائی بیشتر با نظرات «جبههء ملی ایران»  ونه نظرات« شخصی» ایشان  ، که متأسفانه بیشتر حال و هوای «مکتب پان ایرانیستی» و آن هم  از نوع « پزشکپوری » ، از آن استشمام میشود که سر انجامش به همسوئی با دربارپهلوی  و مقابله با دکتر مصدق و جنبش ملی ایران منتهی شد.اقدام عاجل نمایند.

در هرحال از آنجا که اعتقاد دارم در روند کار دمکراتیک، «نقد » نظرات و برنامه نيروهای مخالف و رقيب ،یکی از ساز و کارهای ضروری و سازنده است که دوری جستن از آن خسارت بار میباشد. و از آنجا که گفتگوی آقای زعیم با ادوار نیوز و پاسخ به آقای محمد امینی  که جواب آقای زعیم را در پی داشته است ، در مجموع  این گفتگو ها را از حالت دونفره خارج ساخته است و بدیگران از جمله من این امکان را میدهد که درمورد این «مشکل»، که توان  زیادی از نیروهای سیاسی جامعهء را بخود مشغول داشته است ، وارد بحث بشوم. 

 من تصور نمیکردم که آقای زعیم انتقاد را باعث تنزل شأن و موقعیت اجتماعی – سیاسی اشخاص ارزیابی کنند!! مگر اینکه در راستای پالایش زبان پارسی  که در همین  نوشته مورد بحث به آن اشاره کرده اند، فعل « انتقاد کردن » مترادف با فعل « ناسزا گفتن » معنی  شده باشد که اگر چنین باشد ، دیگر آن حدیث و روایت دیگری است، والا اگر فعل انتقاد کردن بهمان معنی که در فرهنگ دمکراتیک در جهان بکار میرود مورد قبول آقای زعیم هم باشد ، جای بسی تأسف است که یکی از اعضاء رهبری سازمانی که پیشینهء دموکراتیک داشته است ، اینگونه با منتقدین نظری خود برخورد نماید که بگویند « من معمولا به انتقادات علیه خودم پاسخ نمی دهم.»  و در واقع طرفدار شيوه «ديالوگ»، امری که در بين  تمام  آزاديخواهان جهان رسم است، نبوده ،بلکه سنت «مونولوگ» حاکم بر جوامع استبدادی  را می خواهد انجام دهد!  و حتی در پاسخ « دوست گرانقدر » خود نیز حاضرنباشند پاسخی به  انتقاد های  او بدهند ، بلکه کوشش میکنند که پاسخ « گلایه» این « دوست گرانقدر» را داده باشند.!!

 تکرار میکنم که جای بسی تأسف است ، اما از آنجا که قصد من از این نوشته این نبوده و نیست که در مورد آنچه تا اینجا  نگاشته ام قلم بزنم و بلکه  میخواهم به نکته دیگری که درواقع هدف آقای زعیم در آن گفتگو بوده است بپردازم از توضيح بيشتر در اينمورد میگذرم و به وقت دیگری موکول میکنم  و به موضوع اصلی میپردازم.

آقای زعیم در پاسخ آقای محمدامينی ، می نويسند:

« پیش از اینکه به نکته های ظریفی که شما اشاره کرده اید بپردازم، باید یادآوری کنم که سخنان من سیاسی است نه آکادمیک، و هدف این سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت جمهوری اسلامی و نیز کاهش زمینه های پاشیدگی هنگام رفتن آن است. من نباید به شما بگویم که جهان سیاست با جهان آکادمی تفاوت دارد…» ، بدون اينکه توضيح دهند به کجای آن بحث آکادميک اشکال  وارد بوده که سياسيون بايد از آن، فاصله بگيرند!! در حالی که اگر در کنار فعالیت های سیاسی ، برخی تلاشهای آکادمیک که میتواند مواضع سیاسی ما را با واقعیات بیشتر جامعهء ملی سازگار نماید،  نتنها مفید که لازم است.

بنظر من اظهارات آقای زعیم در گفتگو با سایت ادوارنیوز آن چنان از واقعیات تاریخی – اجتماعی حاکم بر وطنمان فاصله داشت که  متأسفانه هیچگونه جنبهء آموزشی نداشت  که هیچ و بیا نگر نقطه نظر های سیاسی مورد نظر آقای زعیم که کوشش کرده است در پاسخ به آقای محمد امينی مطرح نمايد،اگر نگوئیم نبود ، حد اقل میتوان گفت که آن منظور از لابلای  آن گفتگو مستفاد نمیشد که آنهمه «نقد» ، « اعتراض» و «مخالفت»  در بارهء آن گفتگو دلیلی بر این مدعا است !

من با آقای زعیم در این موضوع توافق دارم که باید از استقلال و تمامیت ارضی کشورمان ، بخصوص در شرائط حساس امروز سیاست جهانی و برخی سیاست های نا درست  و گمراه کننده جمهوری اسلامی، با هوشیاری خاص مراقبت نمود - موضوعی که انگیزه ایشان در مصاحبه با ادوارنیوز بوده است یعنی «  سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت... »-  اما بر این باور نیز هستم که  به این جهت و با این دغدغهء فکری نباید در« دامهائی» که سیاست های  مسلط جهانی و منطقه ای برای اهداف شوم خود گسترده اند گرفتار شویم .

بنظر من یک قطبی شدن  جهان  باعث شده است که ایالات متحدهء آمریکا  و کشورهای دارای منافع مشترک با آن ، در منطقه ء ما ،  سیاست دوران حضور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی  را که مبتنی  بر « حمایت از یکپارچگی و تمامیت ارضی  کشور های منطقه » بود، رها کرده و برای تداوم منافع خود سیاست تسلط کامل بر این کشورها را ، اگر تحت سلطه اش نباشند، و چنانکه میسر نشد تسلط  بر تکه هائی از این سرزمینها  را در دستور روز سیاست خارجی خود قرار داده اند. زیرا امید وارند که حتی اگر بر قسمتی از خاک یک کشور مسلط گردند بتوانند از طریق ایجاد پایگاههای نظامی  و دیگر اهرمها ئی که در اختیار دارند حکومت های مرکزی این کشور ها را زیر فشار های مستمر قرار داده تا بالاخره  مراد خویش را در آغوش بگیرند.از این رو تحریک احساسات قومی  با هدف تجزیه این کشورها و از جمله کشور مارا، طی پروژه های زرق وبرق دار  به سمینار ها و کنگره های ساختگی  متشکل از عده ای خود فروخته  و حتی عده ای نا آگاه  کشانده  و سیاست های خود را بعنوان قطعنامه و مصوبات  نمایندگان به اصطلاح  اقوام ، در بوق وکرنا میکنند.

بنظر من تلاش برای تحقق حقوق فرهنگی اقوام ، که کاری سنجیده و درست  است، اما ضمنا" همان دامی است که نیروهای آزادیخواه و طرفدار استقلال و تمامیت ارضی ایران چون دارای نگرانی و دغدغه هستند  نباید در آن گرفتار شوند.زیرا بنا بر مثل معروف « میان ماه من تا ماه گردون _ تفاوت از زمین تا آسمان است » . چرا ؟ برای اینکه ما نیز بر این نظریم که  کشور ما، اقوام متعددی را در دل خود دارد و قوانین اساسی کشور ما  چه قانون اساسی مشروطیت  (4)و چه قانون اساسی کنونی ایران  (5)، بتنوع فرهنگی اذعان نموده و خود را در برابرآن مسؤل دانسته  اند. بنا براین نوع و جنس مبارزهء ما برای اجرای قوانین  و از جمله قوانین مربوط به حقوق  اقوام  با ماهیت و چگونگی طرح هائی که  از سوی  سیاست های مداخله جو  و افراد مزدور آنها مطرح میشود  کاملا" متفاوت است .همچنین که هوشیاری سیاسی ما باید در این باشد که افراد و یا نیروهای سیاسی ای که برای حقوق برابر تمامی آحاد کشور صرفنظر از وابستگی قومی و مذهبی شان در مقابل قانون پشتيبانی میکنند. وافراد و يا نيروی های  سياسی ای که بدفاع از حقوق دمکراتيک اقوام ايرانی برخواسته و مطالبه حقوق برابر و مساوی برای تمام اقوام را، در چارچوب حفظ تماميت ارضی  و استقلال ايران می نمايند، با نيروهای وابسته به بيگانگان یکی قلمداد نکنیم!

من بر این باور هستم برای اینکه در دامی که نيروهای بيگانه  گسترده اند گرفتار نشویم از یکسو و از دیگر سو بتوانیم حقوق قانونی و شهروندی آحاد کشور را متحقق کنیم  نباید صورت مسأله را پاک کنیم که این عمل کمک بزرگی به پیشرفت سیاست توطئه گرانهء قدرت های مداخله جو خواهد کرد . راه مقابله با این سیاست ، حذف « خرده فرهنگها» از پیکر هء فرهنگی ایران نیست، زیرا آنها بخشی از فرهنگ ملی ايران هستند. همچنان که توسل به کوروش و پادشاهان 2500 سال قبل که آقای زعیم برای مقابله با چالش های امروز جامعه ایران به آن متوسل شده اند  نیز نمیتواند دغدغه های مارا نسبت به سیاست های شوم  تجزیهء ایران  از میان بر دارد.

 آقای مهندس زعيم  در ادامه مطالب خود که نوشته بودند بحث من سیاسی است و نه آکادمیک، می افزایند: « همین سخنان و موضع گیری های فعالانی امثال ماست که اکنون موج فزاینده ای از ملی گرایی بر پایه اصول اخلاقی و فرهنگ کهن ایران را، بویژه در میان جوانان، ایجاد کرده و رژیه جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است »

تاریخ نه چندان دور کشورمان مؤید این نظر است که ، محمد رضا شاه پهلوی بمنظور مقابله با رشد اسلام سیاسی  که از 15 خرداد ماه 1342 شدت گرفت، تقویم  و تاریخ ایران را به تقویم  شاهنشاهی تبدیل کرد وهمراه با آن ، مراسم جشن های 2500 ساله را نیز در راستای تقویت  و سلطه ء حس ناسیونالیستی بر مبنای  تاریخ شاهان گذشته  بر فرهنگ تلفیقی حاکم و موجود جامعه که نتیجه آمیزش  قرنهای متمادی فرهنگ های متفاوت  است  ، برگزار کرد. نتیجه چه شد ؟ نتیجه این شد که اسلام سیاسی  با احساسات قشری مذهبی جامعه گره خورده  ، هم نظام استبدادی  و غیر دموکراتیک پادشاهی را در نوردید و هم بد لیل انسداد سیاسی ای که در نظام  پادشاهی ، کشور را  به زندان  و  گورستان آزادیخواهان و میهن دوستان  تبدیل کرده بود و فقط  مذهبیون بودند که بدلیل موقعیت ویژه ای که داشتند با استفاده از کانونها ی مذهیی  و سازماندهی مساجد میتوانستند رابطهء تنگاتنگ  خود را  با بدنهء جامعه حفظ نمایند  و پس از فروپاشی نظام  پادشاهی همین مذهبیون با تکیه بر همین نیروها،  بلا فاصله تدابیری اتخاذ کردند که ادامه دهندگان جنبش ملی ایران به رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق و دیگر نیروهای غیر مکتبی و غیر مذهبی ،چپ ، ليبرال و دمکرات  را  از عرصهء فعالیت های علنی سیاسی ایران حذف کردند. 

همچنین نگاهی بتاریخ نچندان دور  کشورمان بخوبی نشان میدهد که سیاست سرکوب اقوام ، نتوانسته است ره بجائی ببرد وآنان را از مطالبات خود منصرف نماید. حتی  قرار و مدار های دو و یا چند جانبه ء دول همسایه با یکدیگر نیز نتوانست  این مطالبات را بفراموشی بسپارد .تلاشهای سرکوبگرانهء قبل از انقلاب فقط توانست  محل ابراز این تمایلات را از لایه های آشکار فضای سیاسی به لایه های پائین تر و غیر آشکار این لایه ها منتقل نماید تا اینکه اولین نسیم های آزادی پس از 22 بهمن ماه 1357  وزیدن گرفت . در این هنگام همان مطالبات بار دیگر از لایه های پنهان فضای سیاسی خود را آشکار نمود و در اولین فرصت برآمده از زمان کوتاه «بهار آزادی» نیز نمایندگان خود را راهی مجلس کردند.

اینها برگهائی از تاریخ معاصر وطنمان ايران هستند و نمیتوان تغییرشان داد و يا از حافظه تاريخ حذف کرد، اما حتما" باید از آنها آموخت و عبرت گرفت ..هم سیاست محمد رضا شاه  که قصد داشت با توسل به کورش و پادشاهان گذشته از رشد اسلام سیاسی جلوگیری نماید شکست خورد و  سیاست سرکوب «مطالبات قومی » از طریق پاک کردن صورت مسأله آن از میان دیگر معضلات اجتماعی – فرهنگی ایران به حل مسأله کمک نکرد و طعم شکست را چشید.  نیاموختن از آن تجربیات و باز اصرار بر همان جوهره های  سیاسی  نتنها راه دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران نیست که نقض غرض میباشد!

به باور من پاسخگوی دغدغه های ما برای حفظ تمامیت ارضی کشور  جز این نمیتواند باشد که کوشش کنیم  تا در چهارچوب ظرفیت های ملی  و قانونی  به این نیاز های فرهنگی پاسخ  داده شود. باید بطور گسترده و هماهنگ تلاش کنیم که نیروی هموطنانما ن را در جهت تحقق  حاکمیت قانون  و مبارزه ء قاطع  بااعمال  و رفتار فراقانونی از سوی هر شخص و نهاد از جمله « حکم حکومتی » و حذف موانع غیر قانونی برای انتخابات یک درجه ای و آزاد  ، از جمله حذف « نظارت استصوابی» غیر قانونی ، که میتوانند همگرائی ملی را درسطح کشور توسعه دهند ، بسیج کنیم و این اولین گام ما خواهد بود تا زمانیکه تعادل نیروهای سیاسی – اجتماعی جامعه بسود «جدائی نهاد  ایدئولوژیک و یا دینی از نهاد حکومت »، بعنوان اصلی  از اصول شهروندی  تغییر یابد. پاک کردن صورت مسأله  واقعیات  و توسل بتاریخ گذ شته های بسیار دور که  با هر دست آورد تازهء باستانشناسی  بسیاری از مسلمات  ما را نسبت به تاریخ آندوره بزیر سؤال میبرد ریسمان های محکمی نیستند  که توسل به آنها بتوانند دغدغه های نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب و خواهان حفظ تمامیت ارضی کشوررا در شرائط بسیار پیچیده ء سیاسی – فرهنگی – اقتصادی و اجتماعی حاکم  از بین ببرند چنانکه آقای زعیم معتقدند « ... و هدف این سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت جمهوری اسلامی و نیز کاهش زمینه های پاشیدگی هنگام رفتن آن است ... »

آنچه که موجب از بین رفتن این دغدغه ها میشود یافتن راه و روشهای معقول و قابل دسترسی است که  با پشتیبانی مردم ایران و با تکیه بر قوانین  و حقوق شهروندی، نیروهای سیاسی کشور، امکان حضور رسمی و علنی خود را در تمام عرصه های زندگی روزمرهء ملت بر حاکمیت تماميت خواه و قانون شکن، تحمیل نمایند.نقیصه ای که در دوران جنبش انقلابی منجر به انقلاب  22 بهمن ماه 1357، گریبانگیر این نیروها بوده  و پس از گذشت سی سال هنوز که هنوز است تاوان آنرا میپردازیم.

در دوران جنبش انقلابی سال  1357 ، نیروهای دمکرات ، نیروهای غیر مکتبی و غیر مذهبی و حتی نيروهای چپ ، یا فاقد تشکل های سیاسی – فرهنگی و اجتماعی با برنامهء مشخص بودند  و یا فضای بستهء و ديکتاتوری سیاسی دوران محمد رضا شاهی و ساواک اجازه تماس این تشکل ها با بدنهء جامعه را  نمیداد. نتیجه این شد که امروز همگی شاهد آن هستیم.

آیا آن نقیصه ها،  امروز از جامعهء سیاسی ایران رخت بر بسته اند ؟

آیا آقای کوروش زعیم بر این باورند که سازمان جبههء ملی ایران  و دیگر سازمانهای سیاسی کشور دارای این امکانات شده اند که بتوانند با بدنه ء جامعه ارتباط ارگانیک بر قرار نمایند.؟

 و بفرض اینکه جمهوری اسلامی به آخر خط خود برسد که وقوع این حادثه،  حتما" تحولات زیادی را در جامعه بوجود خواهد آورد، جبهه ء ملی ایران و دیگر سازمانهای سیاسی اپوزیسیون قادر خواهند بود که در این تحولات نقش مثبت ایفا نموده و کشور را یک گام بسوی استقرار روابط دمکراتیک بپیش ببرند.؟

 آیا باز بدلیل عدم ارتباط ارگانیک نیروهای دمکرات  با بدنهء جامعه،  « در بر روی همان پاشنه های گذشته  نخواهد چرخید»؟ و باز تکرار فاجعه های گذشته ادامه نمییابد وآیا ما بعنوان ناظران  آگاه  !! نظاره گر تکرار ناگوار تاریخ کشورمان نخواهیم بود ؟ اینها سؤالات اساسی و مهمی هستند و کسانی که در برابر سرنوشت سیاسی و جغرافیائی کشورمان خود را مسؤل میدانند باید برای آنها پاسخ های روشن و دقیق داشته و به مردم ارائه کنند و از گفتگو و بحث و تبادل نظر با ديگر نيروهای سياسی جامعه، هراس نداشته باشند؟

من معتقدم که باید  از گذشته بیاموزیم و در راستای ایجاد شرائطی بکوشیم که بتواند امکان تماس نظری و ارگانیک ما را با بدنهء جامعه فراهم نماید. تا اگر فرصت ها پیش آمدند  و سوت داوری بصدا در آمد آماده فعالیت در صحنهء بازی باشیم و از تکرار تاریخ و فاجعه ها جلوگیری نمائیم. این مسأله باید دغدغهء آزادیخواهان ، استقلال طلبان  و علاقمندان به حفظ  تمامیت ارضی ایران باشد.  

حسین منتظر حقیقی

28.11.2008

fm-jmi@gmx.net

پا نویس ها :

1 –  ملیت و قومیت در گفتگو با کوروش زعیم ـ ادوارنيوز ـ نجات بهرامی

به نقل از مرکز اينترنتی سازمانهای جبهه ملی ايران در آمريکا

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Culture&Civilization/2008/Amini_Zaiim.htm

و به نقل از سايت جبهه ملی ايران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/08/zaeem28.10.08.htm

2 –  محمد امينی ـ گلايه ای از آقای کورش زعيم

به نقل از سايت جبهه ملی ايران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/08/amini14.11.08.htm

و به نقل از مرکز اينترنتی سازمانهای جبهه ملی ايران در آمريکا

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Culture&Civilization/2008/Amini_Zaiim.htm

3 –  کورش زعيم ـ  پاسخی به گلايه آقای محمد امينی

به نقل از سايت سکولاريسم نو

http://www.newsecularism.com/2008/1108-C/112408-Kurosh-Zaim-Amini.htm

و به نقل از سايت جبهه ملی ايران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/08/zaeem23.11.08.htm

و به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های مصدقی

http://www.ois-iran.com/ois-iran-3964-k.zaim-pasokh_be_gelayahe_mohamad_amini.htm

4 – به نقل از بخش متمم قانون اساسی مشروطيت :

در خصوص انجمن هاي ايالتي و ولايتي

اصل نودم: در تمام ممالک محروسه انجمن هاي ايالتي و ولايتي به موجب نظامنامه مخصوص مرتب مي شود و قوانين اساسيه آن انحمن ها از اين قرار است.

اصل نود و يکم: اعضاي انجمن هاي ايالتي و ولايتي بلاواسطه از طرف اهالي انتخاب مي شوند مطابق نظامنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي.

اصل نود و دوم: انجمن هاي ايالتي و ولايتي اختيار نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه دارند با رعايت حدود قوانين مقرره.

اصل نود و سيم: صورت خرج و دخل ايالات و ولايات از هر قبيل به توسط انجمن هاي ايالتي و ولايتي طبع و نشر مي شود.

 5– اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید:

 « زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است . اسناد ، مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس ، در کنار زبان فارسی آزاد است ».

اصل ( 100 ): « برای پیشبرد سریع برنامه های اجتماعی ، اقتصادی ، عمرانی ، بهداشتی ، فرهنگی ، آموزشی و سایر امور رفاهی از طریق همکاری مردم با توجه به مقتضیات محلی اداره امور هر روستا ، بخش،شهر ،شهرستان یا استان با نظارت شورائی به نام شورای ده ، بخش،شهر،شهرستان یا استان صورت میگیرد که اعضای آن را مردم همان محل انتخاب میکنند.

شرائط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و حدود و وظائف و اختیارات و نحوهء انتخاب و نظارت شوراهای مذکور و سلسله مراتب آنها که باید با رعایت اصول وحدت ملی و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی و تابعیت مرکزی باشد قانون معین میکند ».

اصل ( 101 ) : « به منظور جلوگیری از تبعیض و جلب همکاری در تهیه برنامه های عمرانی و رفاهی استانها و نظارت بر اجرای هماهنگ آنها ، شورای عالی استان ها مرکب از نمایندگان شوراهای استانها تشکیل می شود، نحوهء تشکیل و وظائف این شورا را قانون معین میکند ».

اصل ( 102 ) : « شورایعالی استانها حق دارد در حدود وظائف خود طرحهائی تهیه و مستقیما" یا از طریق دولت به مجلس شورای اسلامی پیشنهاد کند این طرحها باید در مجلس مورد بررسی قرار گیرد ».

اصل ( 103 ) : « استانداران ، فرمانداران ، بخشداران و سایر مقامات کشوری که از طرف دولت تعیین می شوند در حدود اختیارات شورا ها ملزم به رعایت تصمیمات انها هستند

به نقل از سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/ois-iran-3965-montazare_haghighi-darbarahe_pasokhe_zaim_be-mohammad_amini.htm

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برتری یک ملت بر ملل دیگر در نهضت ملی ایران راه نداشته است

در ماههای اخیر مقالاتی در سایت های مختلف منتشر گردید چون بعضی از نویسندگان آنها وابسته به جبهه ملی و یا طرفدار آن بودند برای عده ای این شبهه ایجاد شد که همه تعاریف و یا اظهار نظرها دیدگاه جبهه ملی ایران بوده و یا هست. در پی آن، سایت محترم ملیون سئوالاتی از اینجانب نمودند که در چند پرسش کلی خلاصه میشد چون: آیا نهضت ملی ایران معتقد به برتری ملت ایران بر ملت های دیگر است؟ و آیا جبهه ملی ایران ضد خارجی است؟ رابطه گروههای افراطی ناسیونالیست با جبهه ملی چگونه بوده و هست؟ ازینرو بر آن شدم تا حدودی که در یک مقاله بگنجد پاسخهائی با توجه به باورهای جبهه ملی در گذشته و حال ارائه نمایم. این نوشته بر مبنای گفته ها و نوشته هائی است که تاکنون انتشار یافته است.

مهدی مویدزاده

تهران 24/9/1387

ملی یعنی ایراندوستی. ملی یعنی استقلال خواهی. هرگز ملی بودن ما بمعنی برتری جوئی ملت ایران بر سایر ملل و یا قومی بر اقوام دیگر نبوده و نمی باشد. (پیام جبهه ملی – ارگان رسمی جبهه ملی ایران شماره 61 بیست و دوم فروردینماه 1360).

در سلسله مقالاتی که با مصاحبه آقای مهندس زعیم [1] آغاز گردید و آخرین مقاله ای که بقلم آقای حسین منتظر حقیقی [2] انتشار یافت چنین استنباط شده بود که جبهه ملی ایران بحث جدیدی را در میان صاحبنظران مطرح ساخته است، لذا یکی در توجیه آنچه که نظر جبهه ملی تلقی کرده بود و دیگری در رد آن و بعضی گرفتار این تردید شده اند که کدامین اظهار نظر از آن جبهه ملی است؟ و سئوال های عنوان شده از طرف سایت ملیون نیز گویای این برداشت است.

با توجه به حضور مداوم در جبهه ملی ایران از سال 1339 و نمایندگی در اولین کنگره جبهه ملی در سال 1341و پلنوم 1382و عضویت شورای مرکزی و دسترسی بمدارک و اسناد جبهه ملی ایران در داخل کشور لازمست در مقدمه بگویم جبهه ملی از احزاب، سازمانها و اشخاصی تشکیل شده است که هدفی جز آزادی و استقلال ایران و استقرار حاکمیت مردم ندارند. نه به اعتبار عضویت حزب ملت ایران جبهه ملی ناسیونالیست است و نه به علت حضور سوسیالیستها، سوسیالیست میشود و نه بدلیل حضور حزب مردم ایران سوسیالیست خدا پرست و نه برای عضویت حزب ایران میتوان جبهه ملی را سوسیال دمکرات نام نهاد. به تعریف زنده یاد دکتر مصدق و به تعریف کنگره اول جبهه ملی و بر اساس اساسنامه دوره های مختلف فعالیت، جبهه ملی به چند اصل کلی باور دارد. جبهه ملی به آزادی و تمامیت ارضی ایران معتقد است ولی انتخاب این هدف نه برای برتری انسانهای ساکن در ایرانست که همه انسانها برابرند و قومی را بر اقوام دیگر برتری نیست و عنوان کردن اصالت ملتی و یا قومی جز نفاق و چندگانگی ایجاد نکرده و نمیکند و انحراف از مسیر هدفهای اعلام شده جز دور شدن از هدف اصلی چیز دیگری نمیتواند باشد. مهمترین مانع در راه استقلال آزادی و تمامیت ارضی ایران را باید در استبداد حاکم یافت و نباید به بیراهه هایی که فرا راه حرکت جنبش قرار میدهند وارد شد. باید به همه توطئه ها آگاه بود و پرداختن به آنچه راهش را برویمان گشوده اند و نیروهای مردمی را دچار تشتت و پراکندگی میکند دقت لازم داشت و در ایران امروز آزادی و دموکراسی دو خواست بنیادیست و درپی راههای دیگر بودن جز دور شدن از آن هدفها نتیجه ای ندارد و حال که جهان بر نبودن آزادی و نقض فاحش حقوق بشر اذعان دارد به راههای دیگر رفتن خواست بر قدرت نشستگان حاکم میباشد. پس از گذشت نزدیک به سی سال از سقوط نظام سلطنت استبدادی در ایران، آزادی و استقرار نظام متکی بر دموکراسی هنوز مهمترین مسئله جامعه ماست. در تمام سالهای سلطه استبداد شاهان و استبداد دینی، آزادیخواهان گاه با ناله و گاه با فریاد پیوسته خواسته اند که سرنوشت ملت بدست ملت تعیین شود و تا نظام دموکراسی در ایران استقرار نیابد و آزادیهای سیاسی و اجتماعی مردم تامین نشود، پرداختن به مسائل دیگر نمیتواند راهگشا باشد. حکومت استبدادی بزرگترین و اصلی ترین عامل نابسامانیها و مشکلات روز افزون مردم ایران است و تا عامل اصلی وجود دارد، پرداختن بمسائل جنبی و امید به حل آن داشتن اگر خطا نباشد روا نیست. مدتیست که بعضی با طرح افتخارات تاریخ ایران باستان و کشاندن بحث ها و گفتگوها از آنچه امروز در ایران و جهان میگذرد به گذشته هائی که به چندین هزاره پیش میرسد بدنبال راهی برای برون شد از استبداد حاکم هستند و زنده کردن نوعی ملی گرائی را راه حل مشکلات ایران امروز میدانند. با بحث در باره واژه (ملی) نهضت ملی ایران و شکل سازمان یافته آن در پنجاه و پنج سال اخیر که همان جبهه ملی است تداعی میشود. از آغاز تشکیل جبهه ملی کلمه ملی در تحولات اجتماعی قرن اخیر تاریخ کشور ایران بمعنای امر ناشی از ملت و مربوط بملت بکار رفته و مترادف با کلمه مردمی است. وقتی که شاهان قاجار با تمایل به سیاست روسیه در شمال و انگلیس در جنوب در حفظ منافع بیگانگان و با استبداد بر مردم ایران حکم میراندند مقاومت ملت ایران آغاز شد و با ورود آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به صحنه سیاست ایران که استعمار نو نامیده میشد مبارزات مردم علیه استبداد و استعمار جنبش ملی نامیده شد و تحت عنوان نهضت ملی ایران ادامه یافت.

این واقعیتی تاریخی است که بعد از سلطه استعماری کشورهای صنعتی اروپا و ورود امریکای تازه نفس برای حفظ منافع خود در کشورهای مختلف در سراسر آفریقا و آمریکای لاتین جنبش های ملت های تحت ستم و محروم با نام نهضت ملی آن کشورها آغاز گردید.

مقصود از نهضت ملی مبارزه مردم علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی بوده است و در مبارزات نهضت ملی ایران برهبری دکتر مصدق ملاحظه میکنیم که دولت انگلیس برای منزوی کردن جنبش مردم ایران شایع ساخت که نهضت ملی ایران ناشی از تعصبات قومی مردم ایران در برابر ملت انگلیس و سایر ملت های اروپای غربی است و دکتر مصدق در برابر فریاد برآورد که: ما برای حقوق از دست رفته خود و استقلال مردم این سرزمین در برابر سلطه استعماری مبارزه میکنیم و بهیچوجه این نهضت علیه سایر ملل و ملت انگلیس نمی باشد. کلمه ملی و عنوان ملی گرائی و اصطلاح ملیت در تاریخ تحولات اجتماعی یکصد سال اخیر ایران بعنوان امر ناشی از مردم این سرزمین که ملت ایران نامیده شده بکار رفته و عمومیت یافته است و کلمه ملی بمعنای برتری یک ملت بر ملل دیگر و یا اصالت یک ملت در برابر ملت های دیگر در نهضت ملی ایران راه نداشته است.

بعد از شهریور1320 شاه هنوز راه و رسم استبداد کامل را نیاموخته بود و در اواخر این دهه است که در امور مملکت با در دست گرفتن فرماندهی کل قوا و استفاده از نفوذ قدرتمندان محلی و ارتش در انتخابات دخالت بیشتری میکند. دکترمصدق در دوران نخست وزیری درپی آنست که شاه را به محدوده تعیین شده در قانون اساسی و متمم آن در عصر مشروطه بازگرداند و این امر به برخورد بین شاه و مصدق می انجامد و در سال 1332 هیئتی بنام هشت نفری ماموریت پیدا میکنند که گزارشی تهیه کنند و به این کشمکش پایان دهند. بحرانهای سیاسی این دوره این امکان را هم نمیدهد که به گزارش هیئت هشت نفری توجه شود و محدوده موقعیت محمد رضا شاه اعلام شود و کودتای  28مرداد 32 برای ایران سرنوشت دیگری را رقم میزند.

آزادیهای احزاب در این ایام امکانات بوجود آمدن دهها حزب و جمعیت را فراهم میسازد. با تشکیل جبهه ملی احزابی با آن همکاری میکنند که همگی خودرا ملی مینامند در اوایل همین دهه گروهی از جوانان ملی گرا در مکتب پان ایرانیسم گردهم میایند. چندی نمیگذرد که در مورد خط مشی سیاسی وحدت نخست به انشعاب می انجامد و این جوانان در سه گروه به فعالیت ادامه میدهند. بشرح زیر:

1- حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم برهبری داریوش فروهر.

2- حزب پان ایرانیست برهبری محسن پزشکپور و محمدرضا عاملی تهرانی

3- سازمان پان ایرا نیست (پرچمداران) برهبری محمد مهرداد.

1 - حزب ملت ایران در کنار دکتر مصدق و از وفاداران نهضت ملی بحساب میامد و بعد از کودتا زیر سخت ترین شکنجه ها و رهبران و اعضاء آن براه ملت ایران که همان راه مصدق بود در نهضت مقاومت ملی وفادار ماندند. و در سال 1339داریوش فروهر همراه یاران ثابت قدم نهضت ملی در کنار دکتر سنجابی، دکتر صدیقی، اللهیار صالح، باقر کاظمی، دکتر محمد علی خنجی و ... از ادامه دهندگان راه مصدق ادامه فعالیت های جبهه ملی ایران را برای کسب آزادی و استقرار حاکمیت ملی اعلام نمودند. دریغا که دو چهره درخشان این حزب پروانه وداریوش فروهر بدست عوامل امنیتی جمهوری اسلامی دشنه آجین شدند ولی این حزب همچنان پوینده راه مصدق است. حزب ملت ایران بر ناسیونالیسم معتدلی تکیه دارد.

2 – سازمان پان ایرانیست برابر اسناد نهضت مقاومت ملی در مبارزات آزادیخواهانه نهضت حضور موثر و فعال داشت و رهبر این سازمان زنده یاد محمد مهرداد که در سال 1331بدست عوامل دربار ترور و دچار فلج نیمی از بدن شده بود براه مصدق و اندیشه های ملی استوار ماند ولی از نظر سازمانی بعد از دوران نهضت مقاومت ملی خبر و نشانی از فعالیت این سازمان در دست نیست زنده یاد مهرداد در دو سال پیش بعد از قریب پنجاه سال در حالیکه از بیماری و فلج نیمی از بدن رنج میبرد با اعتقاد براه مصدق به ابدیت پیوست.

3 - حزب پان ایرانیست برهبری محسن پزشکپور و دکتر عاملی تهرانی برای خویش رسالتی قائل بودند که باید برای شاهنشاهی ایران مبارزه کنند که این خود با آزادی ودمکراسی در تقابل بود، در اختلاف دکتر مصدق و شاه، دربار و شاه را ترجیح دادند و بعد از 28 مرداد هم با دولت کودتا همکاری داشتند و در بهمن ماه 1341به استقبال کودتای سفید شاه که بر آن انقلاب سفید نام داده بودند شتافتند و نوشتند: (شاهنشاه ایرانزمین منشور تحولات اجتماعی ایران را به تصویب ملی گزاردند و در این نهضت بزرگ نیز،  حزب پان ایرانیست با درک آگاه رسالت تاریخی خویش در صف نخستین نبرد قرار گرفت. (به نقل از جزوه سخنی کوتاه پیرامون پان ایرانیسم و حزب پان ایرانیست مورخ اردیبهشت ماه 1346) تا آخرین روزهای حکومت سلطنتی از حمایت شاه فروگذار نکردند. دکتر عاملی تهرانی تئوریسین این حزب به قائم مقامی حزب رستاخیز در آمد و در سال 1357 ابتدا وزیر دولت مهندس شریف امامی رئیس لژ فراماسونری و سپس وزیر دولت نظامی ازهاری شد. پس از انقلاب 1357 دکتر عاملی را اعدام کردند. اعضا این حزب بگفته یکی از وابستگان قدیمی آن انیفورمی مانند نازیهای آلمان می پوشند و چون اس اس های هیتلر دارای گارد میباشند. پس از انقلاب محسن پزشکپور بخارج کشور رفت و در سال 1370به ایران بازگشت و اکنون این حزب در تبلیغ ناسیونالیسم افراطی که رنگ و بوی شوونیستی دارد و بازگشت بدوران شاهنشاهی و سلطنت و توجیه اقدامات پهلویها با سود بردن از عدم آگاهی معدودی از جوانان از نوعی ملی گرایی سخن میگوید که بهیچوجه با دیدگاههای نهضت ملی ایران و پویندگان راه مصدق همخوانی ندارد (لازم به یادآوریست گروهی از منشعبین این حزب به رهبری دکتر طالع نیز جداگانه اجتماعاتی دارند). رهبران امروزی این حزب از سرسپردگان نظام منحط سلطنتی و از علاقمندان پهلویها هستند.

حزب پان ایرانیست با توجه به دفاتر متعددی که در باره اصول عقاید خویش منتشر کرده است بیگانه ستیزی را از اصول اعتقادی حزب میداند (رجوع شود به صفحه22جزوه بنیاد مکتب پان ایرانیسم) در نهضت ملی ایران برای حکومتی متکی به آراء عمومی که در آن مخالف حق بیان آزادانه عقاید خود را داشته باشد مبارزه میشود و انتخابات آزاد همچنانکه دکتر مصدق در برنامه دولت خود اعلام نمود راهگشای دمکراسی است در حالیکه این حزب براین باوراست که: (ماباکسی مباحثه نداریم، حقیقتی راابراز میکنیم وازآن دفاع مینمائیم و هرکس گمراه باشد او را هدایت میکنیم. به نقل از همان جزوه که نام برده شد). ملاحظه میشود که همه عوامل استبداد چه ایدئولوژِی مادی داشته باشند و چه برآمده از ادیان الهی دیگران را گمراه مینامند و چنین اندیشیدن در تضاد آشکار با آزادی و دمکراسی است.

در این مورد سخن را کوتاه کنم چون پرداختن به افکار و اندیشه های این جمعیت و مبارزاتی که علیه نهضت ملی ایران داشته است در این مختصر مقدور نیست. بر جوانان عاشق آزادی و دمکراسی است که با آگاهی به اندیشه های این مدعیان ملی بودن و بررسی سابقه حضور آنان در صحنه سیاست ایران درست را از نادرست باز شناسند.

از سویئ دیگرمدت زمانیست که بعضی افراد از فشارهایی که در سی سال سلطه جمهوری اسلامی بر مردم ایران وارد گشته و با بهره بردن از توجه مردم به باورهای ملی در جایگاه القاء تفکرات برتری قومی و نژادی برآمده اند و گاهگاه افرادی که بنام فعال جبهه ملی مطرح شده اند نیز مطالبی عنوان میکنند که نمیتوان آن نوشته ها و یا گفته ها را نظر جبهه ملی و پیروان راه مصدق دانست.

در سال 1360 زمانیکه جمهوری اسلامی به شدت ملی گرایی را مورد حمله قرار داده بود و آنرا خلاف اسلام بر می شمرد جبهه ملی به پاسخگویی برخاست و اعلام کرد که: (ما به ملی بودن خود افتخار میکنیم، ملی یعنی مقاومت در مقابل مطامع و تجاوزات خارجی، ملی یعنی ایران دوستی، استقلال خواهی برای ایران و هرگز ملی بودن ما بمعنی برتری جویی ملت ایران بر سایر اقوام و ملل نبوده و نمیباشد).

مقاومت مردم ایران برای حفظ استقلال و رسیدن به آزادیهای فردی و اجتماعی و طرد سلطه بیگانه و استبداد نهضت ملی ایران نام گرفته است و همه مردم ایران بدون در نظر گرفتن هرگونه دین و مذهب و گویش و قومیتی را شامل میشود. قومی را بر قومی دیگر ترجیح دادن در جنبش آزادیخواهانه ملت ایران جایی ندارد. هرگونه برتری جویی خواه بنام ملت باشد و یا امت، نفی کننده حقوق گروهی از انسانهاست. جبهه ملی ایران از آغاز تاکنون به اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن که بر برابری ملت ها و پیروان ادیان و قومها و ملیت ها استوار است اعتقاد داشته است و بر اساس احترام به اندیشه ها و باورهای دیگران شکل یافته است.

در آخرین منشور جبهه ملی ایران مصوب مرداد 1386 شورای مرکزی در ایران به گذشته افتخار آمیز ملت ایران اشاره شده است ولی در آن از بازگشت به حکومتهای توسعه طلب دو هزار و پانصد سال پیش سخنی در میان نیست. شاهنشاهی در جهان امروز نه جایی دارد و نه میتواند توجیه کننده هزاران سال استبداد شاهان باشد. منشور کورش به اعتبار داشتن جنبه های دمکراتیک مورد تحسین است و گرنه دوران امپراطوریها سرآمده است مردم ایران سلطه فرد را بهر نامی باشد بر نمیتابند. الگوهای حکومتی که در آن یک فرد در راس هرم قدرت قرار گیرد در دنیای امروز منسوخ است. هماهنگی نیروهای مردم برای دست یافتن به آزادی و دموکراسی تنها راه سعادت ملت ایران است.

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در آذرماه ١٣٨۷

درهمین رابطه:

[1] ــ ملیت و قومیت در گفتگو با کوروش زعیم ـ ادوارنيوز ـ نجات بهرامی ــ به  نقل از مرکز اينترنتی سازمانهای جبهه ملی ايران در آمريکا

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Culture&Civilization/2008/Amini_Zaiim.htm

و به نقل از سايت جبهه ملی ايران ـ اروپا

http://www.jebhemelli.info/html/tazeha/08/zaeem28.10.08.htm

[2] ـــ  دربارهءپاسخ آقای کوروش زعیم به نقد و گلایهء آقای محمد امینی ــ روشن نيست که آقای مهندس کوروش زعيم، برپايه کدام منطق سياسی ، ازپاسخ گوئی به انتقادات افراد و سازمانهای دگرانديش، شانه خالی می کند؟! ــ حسين منتظر حقيقی

http://www.ois-iran.com/ois-iran-3965-montazare_haghighi-darbarahe_pasokhe_zaim_be-mohammad_amini.htm

به نقل از سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4011-dr.moayedzadeh-mellat.htm

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در روز دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۶ آپريل ۲۰۱۸