نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو    

  توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

 

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران: ـ

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4237-hossin_montazare_haghighi_naghde_neweshtehe_yekie_az_tarafdarane_dr.bakhtiar-wa-defaa_az_engelabe_1357.htm

 

نقدی بر نوشته يکی از طرفداران دکتر شاپور بختيار

و در دفاع از انقلاب بهمن ١٣٥٧

حسين منتظر حقيقی

چندی پیش آقای دکتر منصور بیات زاده مقاله ای زیر عنوان « انقلاب ١٣٥٧  و موضع سياسی برخی از طرفداران دکتر شاپور بختیار» به نگارش درآورد.(١) این نوشته انعکاس بسیار زیادی  در سایت های اینترنتی داخل و خارج از کشوریافته  و اظهار نظرهای کاربران بسیاری را بدنبال داشته است(٢)، که حکایت از حساسیت بسیار بالای موضوع  انقلاب و نقش دکتر بختیار بمناسبت پذیرفتن پست نخست وزیری شاه و پشت کردن به همرزمان جبهه ای و حزب ایرانی او در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور دارد.

دکتر بیات زاده در نوشتهء مورد بحث نوشته است که دکتر بختیار هنگامی سمت نخست وزیری را پذیرفت که بخش وسیعی از ملت ایران ، خیابانها را عرصه بیان نظر خود مبنی بر نفی نظام پادشاهی و شخص محمد رضا پهلوی کرده بودند.نیروهای سرکوب انتظامی و نظامی وساواکی دیگر بسان ٢٥سال پس از کودتای انگلیس – آمریکائی سال ١٣٣٢ قادر به کنترل و بخانه فرستادن این ملت نبودند.بدین لحاظ ، مرحوم بختیار در خوشبینانه ترین حالت فقط و فقط میتوانست به نیروهای مسلح ومستشاران خارجی و دیگر نیروهای سرکوب تکیه کند تا اینکه، بزعم خود جنبش نهضت ملی ایران را در اختیار روحانیون قرار ندهد امری که دیگرهمهء شواهد حکایت از نشدنی بودن آن مینمود و زمان چنین ابتکاراتی گذشته بود. بهمین دلیل هم کار اورا نه اینکه با چگونگی نخست وزیری دکتر محمد مصدق همطراز نمیداند که با شرائط نخست وزیری حضرت اشرف ،آقای قوام السلطنه در ٣٠ تیر ماه ١٣٣١ یکسان میگیرد.(تماما" نقل بمعنا است) دکتر بيات زاده در نوشته خود بر دست آورد بزرگ انقلاب مبنی بر سرنگونی رژيم  شاه وابسته به امپرياليسم و بيرون کردن مستشاران نظامی آمريکا تاکيد نموده ، مسائلی که از اهداف و خواست های اصلی و مرکزی انقلاب بوده اند.

آن نوشته،همانطور که اشاره کردم عکس العمل های مختلفی را در موافقت و یا مخالفت برانگیخت و از جمله کسانی که در مخالفت با آن قلم زده است ، آقای تراب مستوفی از شهروین در اطریش،و يکی از اعضای سازمان « نهضت مقاومت ملی»، سازمان سياسی ای که آقای دکتربختيار پس از اقامت در پاريس آنرا تأسيس کرده بود،میباشد.  

آقای مستوفی در نوشته خود تحت عنوان « نهضت مقاومت ملی ایران وروشنفکران معاند» که زینت بخش سايت نهضت مقا ومت ملی گردیده است. (٣)  ابتدا خطای فاحشی را مرتکب شده اند که امیدوارم  غیر عمدی و سهوا" صورت گرفته باشد. وی در نوشتهء خود مینویسد که از آقای بیات زاده سؤال کردم که شما که میگوئید عده ای از افراد نهضت مقاومت ملی که متعلق به دوستان مرحوم بختیار میباشد ودر جشن سياسی هشتادمین سالگی اقای داریوش همایون شرکت کرده بودند ، چه کسانی هستند که  متاسفانه پاسخی از ایشان دریافت نکردم.( نقل بمعنا )

معلوم نیست که جناب مستوفی چرا این سؤال رااز آقای دکتر بیات زاده کرده است.برای دریافت پاسخ خود بهتر بود به نشریه و سایت اینترنتی ای که تا حدود زیادی اخبار مربوط به آن جشن را انعکاس داده است مراجعه میکردند

جناب مستوفی اگر هنگام نوشتن نقد خود، حد اقل یکبار دیگر به نوشتهء آقای بیات زاده مراجعه میکرد ، در می یافت که وی از نهضت مقاومت ملی و اعضاء آن سازمان و شرکت آنان در این جشن اصولا" نامی بمیان نیاورده است. وی به حضور افرادی  از طيف سياسی چپ اشاره کرده است که هیچ ربطی به نهضت مقاومت ملی نداشته و ندارند. بنظر من بیات زاده بسیار آگاهانه  نامی از فرد و يا سازمان سياسی بخصوصی را بمیان نیاورده است تا اینکه نکند بلحاظ ذکر نام افراد و يا سازمان سياسی  خاصی،  بحث از مسیر کلی خود خارج گردد. حال معلوم نیست که آقای تراب مستوفی با چه منظوری نامی از برخی افراد شناخته شده را که در آن جشن شرکت داشته اند در نوشتهء خود مطرح کرده اند که بهیچ وجه در مقالهء آقای بیات زاده ذکری از آنان بمیان نیامده است.آیا این فقط ناشی از  خطای حافظه وی بوده و یا اینکه منظور های دیگری در ورای آن نقل قول وجود دارد که اگر چنین باشد مطمئنا" طولی نخواهد کشید که روشن خواهد شد.

خطای دیگر جناب تراب مستوفی استفاده از نوشته ای بقلم يک خبرنگار فرانسوی  است که تازگی ها در میان برخی از طرفداران آقای دکتر شاپور بختیار و همچنین هوادارن آقای رضا پهلوی ، دست بدست میچرخد. چنین پیدا است که اراده و هدف سياسی ای در پشت آن قرار دارد تا از آن نوشته ، یک سند تاریخی بسازند. این نوشته که پس از گذشت نزديک به ٦ دهه از تاریخ آن ، برای اولین بار در نشریهء سهند شمارهء ٢٦- اسفند ١٣٨٦ برابر با مارس ٢٠٠٨به صاحب امتیازی و مدیر مسؤلی آقای رحیم شریفی ،( يکی ازاعضای سابق حزب ایران و جبههء ملی ایران و از دوستان سياسی وفادار به دکتر شاپور بختيار) و سر دبیری نیو نابت منتشر گردید، از متن آن چنين برداشت ميشود که گويا آن نوشته تفسيری از گفتگوی اندره بريسو، خبر نگار فرانسوی،  با زنده یاد دکتر محمد مصدق است که در ١٥ ژوئیهء ١٩٥١ ،  صورت گرفته است (٤)

در بارهء نا درستی محتوی نوشته ی خبرنگار فرانسوی (آقای اندره بريسو) ، مطلبی تحت عنوان « توضيح در باره يک سند ادعائی مربوط به دکتر مصدق» نيز در تاريخ ۲١ آبان ۱٣٨۷ -  ۱١ نوامبر ۲۰۰٨  انتشار پيدا کرد که  در بسياری از سايت های اينترنتی بچاپ رسيد (٥).

البته بسیار طبیعی است که ناشرین  نوشته خبرنگار فرانسوی (آقای اندره بريسو) با هزاران قسم و اصرار بگویند که این یک سند تاریخی و معتبر است که در آن نظرات دور اندیشانهء  دکتر مصدق در باره روحانيت شیعهء ایران مطرح شده است و با تکيه بر آن و کمک گرفتن از نام دکتر مصدق ، اين امکان را پيدا کنند تا تصميم و عملکرد آقای دکتر بختيار در دوران انقلاب بهمن ١٣٥٧ را  نیز مورد تائید قرار دهند. بدون اينکه به اين مسائل تاريخی توجه کنند که سياست و عملکرد دکتر مصدق در تمام دوران حیات پر بار سیاسی اش بطور کلی، عکس  ادعای خبرنگار فرانسوی را نشان میدهد. زیرا زنده یاد دکتر محمد مصدق تمام عمر خود را صرف سیاست گذاری در جامعه ای با خصوصیات ایران کرده است. او جامعه ء ایران و نیروهای بالقوه و بالفعل آنرا بخوبی می شناخت  واز سوی دیگربخوبی میدانست که  برای دستیابی به هدف استقلال و آزادی جز از طریق احترام به اصول قانون اساسی  هیچ راه دیگری وجود ندارد. و روحانيت شيعه در قانون اساسی مشروطيت جايگاه ويژه و تعيين کننده ای دارد . بهمین لحاظ ، همکاری وی با همه ء نیروهائی که خواهان استقرار حاکمیت ملی و آزادی  بودند با معیار پایبندی این نیروها و افراد به حاکمیت قانون بود. با توجه به این ویژگی ها که در نقطه نظرات دکتر مصدق بسیار میتوان یافت ، نمیتوان نوشته ای را بعنوان «سندی» از دکتر محمد  مصدق پذیرفت که پهنهء فعالیت های اورا در چهار چوب قانون اساسی و چگونگی عملکرد او را درطول دوران فعاليت سياسی اش خدشه دار نماید. بخصوص آنکه بخواهند  آن نوشته را بعنوان «وصیتنامهء سیاسی» او در بارهء چگونگی برخورد با « روحانيت » شیعه ،برای پیروانش  و  پس از مرگ او به آنها حقنه کنند و از همه جالبتر و تأسف بارتر اینکه چنین افرادی که خودرا از طرفدارن آن زنده یاد میدانند متوجه نیستند که با این اصراری که  در انتساب این نوشته و درنگهداری آن در نزد یک خبرنگار خارجی بخرج میدهند ، وانمود میکنند که دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران ،هیچ شخص مورد اعتماد تری از یک خبر نگار فرانسوی را در ایران  و در میان اینهمه طرفداران خود که  حتی برخی از آنان که حاضر بودند با خون خود بنویسند یا مرگ یا مصدق، نیافته بود که این وصییتنامه را بدست او بسپارد !! آیا آنهائی که خود را مصدقی میدانند و قصد دارند این نوشته را بعنوان یک سند تاریخی جا بیاندازند  متوجه هستند که با این اصرار خود ، در اعتماد و عشق دکتر مصدق به ملت ایران  چگونه خدشه وارد میکنند. ؟

از این خطا هائیکه ذکرش رفت اگر بگذریم ، جناب تراب مستوفی عضو سازمان نهضت مقاومت ملی ، در رد استدلالات آقای بیات زاده که میگوید آقای دکتر بختیار ، با تصمیمی که برای  پذیرش مقام نخست وزیری شاه  اتخاذ کرد هم اینکه خود، به خودکشی سیاسی دست زد و هم به یکپارچگی نیرو های ملی  و مصدقی و میزان تأثیر گذاری آنان در جریانات و حوادث پس از سقوط نظام شاهنشاهی  ضربات مهلکی وارد ساخت  ( نقل بمعنا ) میفرمایند:

« در مورد قبول نخست وزیری دکتر بختیار و علت تصمیم ایشان در بالا متذکر شدم. ولی بخاطر این اصرار آقای بیات زاده  باید از ایشان این سئوال را بکنم  که  اگر بختیار این  تصمیم (قبولی پست نخست وزیری ) ( داخل پرانتز از من است ـ حسين منتظر حقيقی )را نمیگرفت در صحنه جامعه ایران که چه اتفاقی غیر از این میافتاد؟ آیا این بختیار بود که جلو انقلاب را گرفت ؟ تصمیمی که یک مرد کارکشته و مدبر سیاسی میگیرد، بر مبنای اعتقاداتش است.»(٦)

من از خوانندگان محترم خواهش میکنم به جملاتی را که از نوشته آقای مستوفی نقل کردم دقت کرده  و حتی چند بار بخوانند زیرا این چند جمله بیان کنندهء این امر است که آقای مستوفی حتی هنگامی که با خود خلوت میکند ، می پذیرد که قبولی پست نخست وزیری آقای بختیار از ابتدا یک طرح شکست خورده برای حفظ  نظام شاهنشاهی ،شخص شاه و برای اجرای نظرات شخص آقای بختیار بوده است  و بهیچ وجه نیز نمیتوانسته است مانع حرکت انقلابی مردم ایران علیه حکومت شاهنشاهی شود و از  سقوط آن نظام جلوگیری نماید

حالا هنگام طرح این سؤال است که آقای مستوفی و دیگرانی که میخواهند از تصمیم تاریخ ساز آقای دکتر شاپور بختیار دفاع کنند پاسخ دهند  که آیا تصمیم آقای بختیار  برای پذیرش پست نخست وزیری شاه یک تصمیم سیاسی فقط برای ثبت در تاریخ بوده است ؟ آیا به تأ ثیر و کار برد این تصمیم  در روند جریانات و تحرکات سیاسی ، اندیشه کرده  بود یا نه؟  ویا برای  نجات  مردم ایران در زمان اخذ آن تصمیم بوده است ، کدامیک؟ . با توضیحی که آقای مستوفی میدهند چنین پیدا است که اتخاذ چنین تصمیمی در آن مقطع زمانی  ناشی از یک درایت سیاسی نبوده است و مبتنی براساس یک تحلیل درست از شرائط خاص سیاسی که درآن هنگام بر کشور ايران حاکم بوده است ، سازگاری نداشته است بلکه «  تصمیمی که یک مرد کارکشته و مدير سیاسی میگیرد، بر مبنای اعتقاداتش است »!! يعنی تعريفی جديد از مدير سياسی  که به تنهائی در صحنه هائی از سياست تصميم ميگيرد که مردم در آن حضور ندارند!!

من نمیدانم چرا آقای مستوفی و دیگر همفکران ایشان (طرفداران دکتر بختيار)  به اسناد و مدارکی که دربارهء تحولات انقلابی در کشورمان  انتشار یافته و هنوز نیز انتشار مییابند توجه نمیکنند. این اسناد حکایت از این دارند که اتخاذ تصمیم آقای دکتر شاپور بختیار ، بیشتر براساس وعده و وعید هائی بوده است که  بیگانگان و بخصوص آمریکائیان داده اند ( مسافرت ژنرال ٤ ستاره آمريکائی هويزر و سفارش او به درجه داران ارتش که از دولت دکتر بختيار حمايت کنند ـ ويدئوی آن ديدار را می توان در سايت های اينترنتی ملاحظه کرد) اين تصميم بر پایهء تحلیل صحیح از  تعادل  نیروهای سیاسی  و یا ارزیابی نیروهای انتظامی و یا نظامی استوار نبوده که بهیچ وجه برازندهء یک رهبر فرهیخته نمیباشد.

بی مناسبت نمی بینم برای اینکه  نظر خوانندگان را به مجموعهء شرائطی که در آن زمان وجود داشت   بیشتر جلب کنم به توضیحی  اشاره میکنم که یکی ازکاربران اینترنتی سایت اخبار روز، در ذیل مقالهء دکتر بیات زاده  ، آورده بود . این کاربر، متنی را انتشار داده که بنا بر ادعای او آن متن یکی از صورتجلسه های حزب ایران در سی سال قبل  بوده است که دست بر قضا، آن جلسه در منزل مرحوم دکتر بختیار تشکیل شده بود. این متن از هنگام درج  در سایت اخبار روز تاکنون از سوی هیچ مرجع شناخته شده ای از حزب ایران، مورد تکذیب قرار نگرفته است. در این صورتجلسه که  در زیرعینا" آنرا می آورم ملاحظه میشود که مجموعهء مسؤلین سطح بالای حزب ایران(يکی از احزاب تشکيل دهنده جبهه ملی در آنزمان)  ضمن تأئید توافق آقای دکتر سنجابی با آقای خمینی در پاریس، هرگونه تکروی را مذموم میشمارد . اقای دکتر بختیار نیز یکی از همان کسانی است که آن صورتجلسه را مورد تأئید قرار داده است.  با توجه به تصمیم حزب، حال باید دید  چه عللی غیر از وعده و وعید های دروغین بیگانگان میتوانسته سبب شده باشد که دکتر بختيارعلیرغم تحلیل واقع بینانهء حزب و همچنین آن مصوبهء حزب ، بدون اطلاع هم حزبی های خود،حاضر به پذیرش حکم نخست وزيری از دست شاه ، میشود. چیزی که باید علاقمندان و طرفداران دکتر بختیار به آن پاسخ دهند. صورتجلسهء حزب ایران چنین است:

 «جلسه اعضای حزب ایران
در ساعت
۰۰/۱۶ مورخ ۷/۱۰/۵۷ جلسه‌ای با شرکت شخصیت ها و افراد فعال حزب ایران در منزل دکتر شاپور بختیار تشکیل گردید . افراد شناخته شده عبارتند از: مهندس بیاتی، دکتر بختیار، مهندس موحد، مهندس ایزدی، دکتر شایگان، ابوالفضل قاسمی، عزالدین کاظمی، عباس محمودی، عبدالحسین ثنایی، شریفی، مهربان.
ابتدا دکتر کریم سنجابی درباره وحدت حزب ایراد مطالبی ایراد نمود و سپس آقای شریفی برای شهیدان حزب اعلام سکوت نمود (منظور افرادی از حزب که در سال
۱۳۳۲ کشته شده بودند) و بعد ابوالفضل قاسمی قطعنامه حزب را در پنج ماده به شرح زیر اعلام نمود.
۱-‌ تایید موافقت‌نامه سنجابی به خمینی ۲- تجلیل از دکتر محمد مصدق ۳- مبارزه با هرگونه استعمار ۴- احتراز از گروه‌بندی و تک روی ۵- هیئت اجراییه مامور اجرایی این اصول است که افراد شرکت‌کننده با دست زدن آن را تایید کردند و دکتر بختیار، مهندس بیاتی و دکتر شایگان نیز با آن اصل موافقت و قرار شد قطعنامه با اصلاحاتی منتشر شود؛ و سه نفر به عنوان دادگاه حزب ایران انتخاب شدند و به نام‌های احدی مطلبی، حاج علائی، وظیفه آنها رسیدگی به وضع کسانی - که تا به حال انحرافات سیاسی و مالی پیدا کرده‌اند- می‌باشد. جلسه مذکور در ساعت ۱۹۰۰ خاتمه یافت. افراد شرکت‌کننده در حدود ۱۰۰ نفر بودند. »
۷۹۶۰« - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷    » (٧)

  توجه نکردن به این اسناد و مدارک تاریخی باعث میگردد که این گروه از علاقمندان آقای دکتر شاپور بختیار نتوانند حوادث و اتفاقات پس از خارج شدن ایشان از ایران و همچنین عملکرد آن مرحوم   در همکاری با اقايان رضا پهلوی ، دکتر علی امينی و برخی ديگر از مهره های طرفدار رژيم شاه ، را بدرستی  مورد ارزیابی قرار دهند بطوریکه بتواند با همان ارزشهای مصدقی که در جبههء ملی و حزب ایران  از آنها دفاع میکردند ، همسوئی و سازگاری برقرار نمایند.( باید توجه داشت که نوشتهء دکتر بیات زاده فقط شرائط زمان پذیرش نخست وزیری دکتر بختیار را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و نه عملکردآن مرحوم را پس از آنکه از ایران خارج شده و در پاریس مستقر گردیده است. بررسی عملکرد او در  دوران اقامتش در خارج از کشور، کوشش های بیشتر  دیگری را می طلبد.)

 مگر دکتر مصدق در بسياری از پيام هايش که بعد از کودتای سازمانهای جاسوسی سيا و انتليجنس سرويس در ٢٨ مرداد ١٣٣٢  ، خطاب به ملت ايران و بويژه به جوانان میفرستاد بر امر آزادی و استقلال تکيه نکرده بود؟ آیا دکتر مصدق از خواست مبارزه با رژيم وابسته شاه  و اربابان او کوتاه  آمده بود تا اینکه طرفداران آن راد مرد بزرگ بخصوص هنگامی که این خواستها تقریبا" همگانی شده و تا آستانهء تحقق آن پیش رفته اند، مجوزی برای همکاری با رژیم شاه دست و پا کرده و به این ترتیب صف خود را از مصدقیها  و مردم جدا نمایند؟

اینها مطالبی هستند که آقای تراب مستوفی  و دیگر همفکران و هم سنگرهای ایشان  باید پاسخ دهند .

من امیدوارم با بحث هائی که اکنون مطرح شده و جلسات و گرد همائی هائی که به این مناسبت ها برگزار میگردد کوشش شود تا از طریق تحلیل های  واقعی شرائط آنروز، به درستی و یا نادرستی مواضع و یا تصمیمات اتخاذ شده  در آن مقطع تاریخی پی برده شود و نه برعکس. بعبارت دیگر علاقمندی به آقای دکتر شاپور بختیار باعث نگردد که ابتدا تصمیمات ایشان را مورد تأئید قرار داده و سپس شرائط آنروز ایران را آنطور تحلیل نموده که بتواند به صحت مواضع  و تصمیمات اتخاذ شده شخص ایشان منتهی شود.این شیوه ، شیوه ای غیر منطقی ، غیر علمی است  که همچو بازی دومینو ، به یک سری تحلیل های نادرست و نتیجتا" بیک سری تصمیم گیریهای نا درست تر منتهی خواهد شد. چنین مباد

 

حسين منتظر حقيقی

١٠ /٠٣ / ٢٠٠٩

Fm-jmi@gmx.net

 

زيرنويس:

١ ـ  انقلاب ١٣٥٧  و موضع سياسی برخی از طرفداران دکتر شاپور بختیار، بقلم دکتر منصور بيات زاده .

به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران:

http://www.ois-iran.com/ois-iran-1128-dr.bayatzadeh-enghelabe_bahman_1357-wa-tarafdarane_bakhtiar.htm

و سايت اخبار روز

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=19510

 ٢ ـ انقلاب بهمن ۱۳۵۷
و موضع سیاسی برخی از طرفداران دکتر بختیار
- دکتر منصور بیات زاده

نظرات دیگران

به نقل از سايت اخبار روز

http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=19510

٣ ـ  تراب مستوفی ـ نهضت مقاومت ملی ایران وروشنفکران معاند

به نقل از سايت نهضت مقاومت ملی

http://www.namir.info/home/pdf/melliun/turab-mostoufi.htm

و سايت مليون

http://www.melliun.org/didgah/d09/03/09mostorabi.htm

٤ و ٥ ـ توضيح در باره يک سند ادعائی مربوط به دکتر مصدق

بقلم دکتر منصور بيات زاده

در بخش ٤ «توضيح دکتر بيات زاده »  در رد اظهارات خبرنگار فرانسوی( آندره بريسو)ذکر شده است که:«٤ ـ در نوشته « آندره بريسو» که در ميان برخی از ايرانیان از جمله ناشرين نشريه سهند بعنوان يک سند تاريخی از آن نام برده شده است، به نقل از دکتر مصدق می خوانيم:« امیدوارم سر کرده های شیعه قصد جدی برای ورود به عرصه سیاست نداشته باشند.» ، بنظر من (منصور بيات زاده) اين اظهار نظر هيچگونه شباهتی با طرز تفکر  و چگونگی عملکرد دکتر مصدق و واقعيت حاکم بر آن دوران ايران ندارد. آنهم بدين خاطر که  در همان مقطع تاريخی که آن باصطلاح گفتگو انجام گرفته است ، برخی از شخصيت های مذهب شيعه (سرکرده های شيعه) « درعرصه سياست» ايران حضور داشته اند و اصولا صحبت از « ورود به عرصه سياست» روحانيت نمی توانسته است از سوی دکتر مصدق مطرح شده باشد.

علاوه بر آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی که در آن مقطع تاريخی در « عرصه سياست» ايران ، آنهم در سطح بالا حضور داشت، اتفاقأ وی در آنزمان يکی از منتخبين مردم تهران برای نمايندگی هفدهمين دوره مجلس شورايملی بود. همچنين تعدادی از نمايندگان هفدهمين دوره مجلس شورايملی که معمم و آيت الله و حجت الاسلام بودند، از طرفداران دکتر مصدق و اعضای فراکسيون جبهه ملی بشمار می رفتند. همچنين بسياری از روحانيون طرفدار شاه و دربار، از جمله دکتر سيد حسن امامی ،امام جمعه تهران که همچنين رئيس مجلس شورايملی تا روز قيام سی تيربود، در« عرصه سياست» ايران حضور داشتند.(٢)

مصدق طرفدار حاکميت قانون بود و يکی از موارد اختلاف او با محمدرضا شاه در رابطه با اجرای قانون اساسی مشروطيت بود و در همان رابطه بود که وی  از شعار« شاه بايد سلطنت کند و نه حکومت» پشتيبانی می کرد.

قانون اساسی مشروطيت برای روحانيت شيعه، حقوق ويژه ای را برسميت شناخته بود ، ازجمله  حق وتوی قوانينی که از سوی نمايندگان مجلس  تصويب می شدند.

تاريخ انقلاب مشروطيت بيانگر اين واقعيت است که جناحهای مختلف روحانيت ، در« عرصه سياست» ايران حضور داشته اند!  

آيت الله سيد حسن مدرس يکی از «سرکرده های شيعه»  در اوائل انقلاب مشروطيت بود که نقش بزرگی در امور سياسی وطنمان ايران داشت. مدرس  طرفدار «سياست موازنه عدمی» بود، شخصيتی  که مورد احترام دکتر مصدق بود!

با توضيحاتی که رفت ، من شک دارم که نوشته «آندره بريسو» ، مطلبی که ترجمه فارسی آن در نشريه سهند ـ پاريس چاپ شده است ، سندی معتبر باشد!»

به نقل از سايت عصرنو

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=1132

و  وبلاگ احترام آزادی

http://davarpanahp.blogfa.com/post-414.aspx

و سايت سکولاريسم نو

http://www.newsecularism.com/2008/1108-B/111408-Mansur-Bayat-zadeh-Mossadegh.htm

و سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.ois-iran.com/ois-iran-1122-dr.bayatzadeh-tozihe_dr_bayatzadeh_darbarahe_yek_sanad_ke_eddeashodeh_ast_goftego_ba_dr.Mossadegh_ast-neweshtehe-Andre_Bissaud.htm

٦ ـ  همان زير نويس ٣

٧ ـ  همان زير نويس ٢