نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com

 socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.ois-iran.com/ois-iran-3165-dara-niroie-hashiyaie-bar-goftegiye-ashrafe-pahlawie--kodetaye-28-mordad-1332-1386.htm

 

حاشیه ای بر گفتگوی اشرف پهلوی با حسین مهری

از: دارا نیروئی

 

آفرین بر حسین مهری که بانی خیری شد تا مهر از دهان اشرف پهلوی بر گرفته شود تا این بانو اسرار سر بمهر و راز های مگو را در ارتباط با وقایع 28 مرداد 1332 بر ملا کند. او پا در راهی میگذارد که  مقصد وهدف مشترک همهُ کسانیست که اینروز ها سعی بیحاصل در مخدوش ساختن چهرهُ دکتر مصدق از خود نشان میدهند. تلاش اشرف پهلوی نیز لکن مانند تمامی آنهای دیگر نه تنها بجائی نمیرسد بلکه بیش از پیش چهرهُ آ ن مرد بزرگ را روشن وتابناک جلوه گر میسازد.

اشرف پهلوی در این گفتگو که متن کامل آن در سایت های خبری منتشر شده است، پاسخ سُوالات آقای مهری را بنحوی بیسر و ته – پرت و پلا- گسیخته و بی ارتباط بهمدیگر و بموضوع و بسیار عامیانه   داده است که البته از آدم بیسوادو نا آگاهی مانند او جزین انتظاری هم نمیرفت و مورد اهمیت و بحث این نوشته نیز نمیباشد که  گفته اند

تا مرد سخن نگفته باشد         عیب و هنرش نهفته یاشد

اما اشاره بچند نکته از فرمایشات ایشان بطور مختصر لازم است تا جوانان مبارز امروز ایران که تشنهُ دانستن حقایق گذشته در جهت بکار گیری در فردای مملکت هستند، پس از خواندن آن  و مطالعات بیشتر درین زمینه  بداوری بپردازند.    

    1- آیا رزم آرا قرارداد 50و50 را با انگلیس ها در جیب داشت؟

والاحضرت در انکار و رد کامل مصدق میگوید:  

" واقعاً میتوانم بگویم که هیچکاری هم درزمانی که او آمد نشد و مملکت 20 سال باز هم بعقب رفت. برای اینکه درزمانی که رزم آرا را کشتند قرارداد 50و50 را با انگلیس ها در جیب داشت."

پرداختن باین موضوع ولو مختصراً ازین جهت اهمیت دارد که محمد رضا شاه هم در کتاب پاسخ بتاریخ خود همین جمله را عیناً آورده است که گوئی خواهر و برادر آنرا از روی یکدگرکپی کرده اند.  

مسیرتحولاتی که منجر به ملی شدن صنایع نفت ایران و پیش آمدن مطلب 50-50 گردید را ذیلاً بطور خلاصه نقل میکنیم ( تمامی این مطالب در صورت جلسه های مجلس شورای ملی ثبت و در  دسترس است) :

در فروردین سال 1325  دولت قوام السلطنه قولنامه ای را  با سفیر شوروی در بارهُ تشکیل یک شرکت مختلط نفت بین دو کشور امضا کرد. این قولنامه اندکی پس از خروج ارتشهای خارجی از ایران در30 مهر ماه همان     سال توسط مجلس شورا کان لم یکن و بلا اثر قلمداد گردید. اما رد قولنامه برای مجلس و دو لت تعهدی ایجاد کرد که کلیه قراردادهای مشابه  - منجمله قرارداد نفت جنوب – مورد تجدید نظر و باز بینی قرار گیرد.  در نتیجه دولت ایران از  شرکت  نفت  دعوت کرد تا نمایندگانی را جهت مذاکره اعزام دارد. 

دو  دور  مذاکرات دولت و شرکت بترتیب  در مهر ماه 1327 با دولت هژیر و بهمن ماه 1327 با دولت ساعد بانجام رسید و فهرستی بزرگ از دعاوی دولت که حاکی از تخطّی و سهل انگاری و سر پیچیهای شرکت بود ( 25 مورد با ارزش های بزرگ مالی)  بررسی شد و مجادلات وموجب کشمکش بسیار گردید تا سر انجام در تیر ماه سال 1328 طرحی بنام " قرارداد الحاقی" که در بر گیرندهُ بخشی از شکایات و تجدید نظر های در خواستی دولت بود امضا و تقدیم مجلس پانزدهم گردید

بحث و مداقه در باره این لایحه الحاقی تا پایان دورهُ پانزدهم بطول کشید و پس از افتتاح دوره شانزدهم ( 20/11/1328) مذاکرات ادامه یافت .  دولت  ساعد مراغه ای در  28/12/1328 استعفا داده و علی منصور در تاریخ 14/1/1329تشکیل کابینه داد.

 کابینهُ منصور در مورد قرارداد الحاقی هیچ  نظری اظهار نکرده تعیین تکلیف آنرا بمجلس وامیگذارد و پیشنهاد تشکیل کمیسیون   مخصوصی برای بررسی آن میدهد که این کمیسیون بنام " کمیسیون مخصوص نفت   " مرکب از 18 تن از نمایندگان تشکیل و کار بررسی را آغاز کرد.

در تاریخ پنجم تیر ماه 1329 دولت منصور استعفا و سپهبد رزم آرا ماُ مور تشکیل کابینه گردید.

 اشرف پهلوی بدئرستی مگوید که : ".....مجلس دولتها را یکی بعد از دیگری میانداخت."  اما علت آنرا غیر مستقیم بمصدق نسبت میدهد.    در حالیکه علت تمام این جابجائیها و تغییر و تبدیلها  - بعقیدهُ مورخین و مفسرین -  فشار هائی است که شرکت در جهت نرفتن  زیر بار هرگونه تجدید نظر و  همان " لایحهُ الحاقی" از طریق عوامل ذینفوذ خود بدولتها وارد میآورد.  مقاومت گروهی از نمایندگان مجلس در برابر فشار های شرکت  (ومستقیماً در برابر ستون پنجم پر قدرت آن در تمام رده های مملکتی) سببب اصلی و اجتناب ناپذیر سقوط یا کناره گیری دولتهای هژیر، ساعد، ومنصوریک بیک و در فاصلهُ حدود 20 ماه بوده است.

اما رزم آرا اتز لحظهُ روی کار آمدن تا روزی که ترور شد، بنظر میرسد که سیاست بنعل و بمیخ زدن را پیشه ساخته است.  باین معنی که از طرفی دریافته بود بحث « مـــلی کردن صـــنایع نفت » در میان افکار  وانظار عمومی و بین نمایندگان مجلس بمراحل جدّی و بسیار پر طرفدارو غیر قابل باز گشت رسیده است   واز طرف دیگر در مماشات با شرکت بحالت  رو دربایستی و شاید ترس رفتار میکرد.

 در طی ماههای مهر و آبان 1329 رزم آرا ضمن مذاکراتی مفصل تلاش بینهایت برای متقاعد کردن شرکت به اصلاحات بیشتری در " لایحه الحاقی " که مورد در خواست  " کمیسیون مخصوص نفت " بود بعمل آورد ولی با مخالفت و ابرام سرسختانهُ شرکت مواجه شد.  راستی لینکه شرکت هنوز باور داشت که مملکت از آن او ست و میتواند کماکان بمانند گذشته به دیکته کردن نظرات و منویات خویش ادامه دهد

درهمان ایامی که " قرارداد الحاقی" در کشاکش مذاکرات  کمیسیون نفت بود در تهران شایع شد که شرکت امریکائی " آرامکو" با عربستان سعودی مقاوله نامه ای براساس تقسیم نصف- نصف منافع امضا کرده است ولی شرکت نفت انگلیس و ایران در پاسخ استفسار رزم آرا این موضوع را انکار کرد.چرا که تلاش شرکت تنها در این متمرکز شده بود که " قرارداد الحاقی" مورد تصویب مجلس واقع شود و درین راه حاضر بدادن کوچکترین تخفیفی در جهت ترمیم خلافکاریهای گذشته نبود

درتاریخ 19/9/1329 سرانجام کمیسیون نفت گزارش نهائی خود را دائر بر رد " قرارداد الحاقی" تقدیم مجلس       نمود ودر پی آن رزم آرا بمدت حدود 2 ماه با جدیت بسیار بدنبال یافتن راه حل میانه ای که متضمن ادعاهای دولت و ادامه جریان نفت باشد بکار بردو لی با سیاست دفع الوقت شرکت کاری از پیش نرفت. گذشت زمان اما شرکت  را در شرائط روز بروز بد تری قرار داد بطوریکه در تاریخ 21/11/1329 " بطور شفاهی " خود را آماده قبول معامله 50-50 نشان داد

 اما در 2/12/1329 رزم آرا بسفیر انگلستان  اطلاع داد که پیشنهاد ادامهُ بررسی ملی کردن صنعت نفت در مجلس را همزمان با سیستم نصف بالنصف با شرکت میتواندرکنار هم بپیش برد.  لکن در 4/12/1329 سفیر پاسخ میدهد که  هیچگونه طرحی که شامل ملی کردن نفت باشد را نخواهد پذیرفت.

 جان سخن اما درینجاست که  رزم آرا هرگز وحتی در جلسهُ 12/12/1329 که در مجلس علناً مخالفت خود رابا ملی شدن صنعت نفت ابراز کرد حتی اشاره ای هم به پیشنهاد معتاملهُ 50 – 50 یا طرحی دیگر نکرد و باینطریق راه را برای مذاکرات بیشتر بین دولت و کمیسیون نفت بسته نگاه داشت.

رزم  ارا در 16 اسفند 1329 بقتل رسید و کمیسیون نفت در 17 اسفند باتفاق آرا لایحه ملی شدن صنعت نفت را مورد تصویب قرارداد.  این لایحه درتواریخ 24 و 29 اسفند 1329 بتصویب مجلسین رسید و بصورت قانون درآمد

نتیجه اینکه هیچ مدرکی دائر  بر قبولی شرکت با تقسیم عوائد بصورت 50 – 50 نه در  جیب  سپهبد رزم آراو نه در هیچ کجای دیگر تا این لحظه سراغ نشده است

 2-  مجلس شورای  ملی چه کاره است؟

اشرف پهلوی میگوید:                                                                                                                " بله، بشما گفتم آن وقت یک اوضاع فوق العاده بود، همه چیز در دست مجلس بود و مجلس هر کار دلش میخواست میکرد ودولت ها را یکی بعد از دیگری می انداخت.................   اصلاً ثباتی نبود که کار ما پیشرفتی بکند و این ثبات فقط اززمان بعد از مصدق پیدا شد. از وقتی که خود اعلیحضرت اختیارات را درمملکت بدست گرفتند و شروع کردند به یک سلسله اقدامات پیشرو." 

والاحضرت اشرف بااین فرمایشات بطور آشکار طرز فکر ونیت باطنی خود را بروز میدهد. او درین رابطه حتی حاضر نیست بمثل دیگر دشمنان مصدق صورت ظاهر را حفظ کند و تعارف هم سرش نمیشود. او زاویه های پنهان درون خودرا با اظهار نا خوشنودی ازینکه : " همه چیز دردست مجلس بود ومجلس هر کاری دلش میخواست میکرد،"   اشکار میسازد. یعنی که بنظر والاحضرت همه چیز که سهل است هیچ چیز نبایستی دردست مجلس باشد. خمیره و وجدان باطن اشرف و دیگر همفکرانش درین طرزتفکربسته شده است که مجلس نباید کاره ای باشد چرا که این میشود سیستم پارلمانی پیشرفته – میشود دمکراسی – میشود حکومت مردم بر مردم و مخالف آمال و نیات والاحضرت.  بنظر ایشان فقط وقتی که     " اعلیحضرت شخصاً  اختیارت مملکت را در دست  بگیرند"   همه کارها  درست میشود  و« میتوان یکسری اقدامات پیشرو را » انجام داد. بعبارت دیگر اختیارات باید تنها در کف شاه باشد و بس.  یعنی مجلس و نماینده های مردم غلط میکنند که اختیاری داشته باشند. .   یعنی همان سیستمی باید باشد که بعد از 28 مرداد بر قرار شد ومشروطیت در وجود شخص همایونی خلاصه شد و مجلسین شورا وسنا تبدیل شدند به بدنه های بی خاصیت و ناکارامد. درست بر عکس منشور قانون اساسی مشروطه که مجلسین را درمقام قدرت تام و سلطنت را درجایگاه فاقد مسُو لیت قرارداده است.  لازم بپرسش  نیست که چرا والاحضرت و دیگران بدنبال بقدرت نشاندن محمد رضا شاه بوده اند. 

3- رابطهُ والاحضرت با اجانب چه بود؟

 در جای دیگر والاحضرت از سفر غیر قانونی خود بمملکت سخن میگوید:

"فراموش نمیکنم موقعی که میخواستم سوار هواپیما بشوم نمیدانم چطور این اعضای سرویس که نمیدانم سیا بودند یا سفارت انگلیس مرا بردند توی طیاره بدون ویزا تا اینکه مطمئن شدند که من حرکت خواهم کرد.......... بدون هیچ چیز وتقریباً از فرودگاه فرارکردم و رفتم بطرف تاکسی و هیچکس ملتفت نشد. باین طریق ازروی باند فرودگاه یکسره رفتم به خارج از فرودگاه . نه اینکه بروم درداخل محل بازبینی گذرنامه ها."

  اعترافات والاحضرت را ملاحظه بفرمائید.   اشخاصی که ایشان در  مامورسیا  و یا مامور انگلیس بودنشان تردید دارد، ایشان را با نداشتن گذرنامه بداخل هواپیما برده اند تا اینکه خاطر جمع شده اند که ایشان حرکت خواهند کرد. بعد از رسیدن به میهن هم چگونه قاچاقی وارد شده و یکسر از فرودگاه بمنزل برادرشان غلامرضا رفته اند.

بنابرین قابل تصور است کسی در چنین شرایطی با چنان گستاخی بکار خلاف قانونی بدان بزرگی دست میزند، یقیناً درزمان قدرت گرفتن برادرش دست باعمال خلافی مانند قاچاق مواد مخدر وعتیقه و امثالهم بزند که سوابق و پرونده های آن موجود میباشد.

4- چه مقرری برای والاحضرت  وچرا ؟

نکتهُ شایان توجه دیگر اینکه ایشان در طول مکالمهُ خود چندین بار تکیه بر این کرده اند که:

" بله از آن ببعد با من خیلی بد رفتاری کرد، حتی بطوری که دیگر برای من پول نمیفرستاد."  ویا " دخترم شش ماهه بود. یک پسرم شش ساله بود و یکی دیگر هم در دورهُ تحصیلات ابتدائی بود.    من این چهار سال را با خیلی مصیبت سر کردم و صدمهُ شدیدی خوردم برای اینکه مصادف شده بود با بی پولی من."   ویا :   "پول اینکه سوار طیاره بشوم  و بروم نداشتم ..........وضع پولی من اینطور بود و مصدق السلطنه اینطور سه سال مرا گذاشته بود."

گذشته از اینکه دلخوری والاحضرت ظاهراً بیشتر به علت بی پولی بوده تا غم ملت و مملکت ، معلوم نیست چرا ایشان توقع داشته اند پول برایشان فرستاده شود.   در جائی که در اثر توطئه های استعمار کهن بقول خود ایشان "یک قطره نفت فروخته نمیشد."  ( که البته گناه اینرا هم والاحضرت و جیره بگیران امروزی ایشان  بگردن دکتر مصدق می اندازند.)  -  در موقعی که کارگران صنایع نفت مملکت، برای همدلی و همیاری  با پیشوای قهرمان خویش، ماهها با نگرفتن دستمزد سر کرده بودند. در شرائطی که نخست وزیر مملکت حتی هزینه های سفرخودرا – برای حضور در سازمان ملل ودفاع از حقوق ملت محروم ایران – از بودجهُ شخصی متحمل شده بود. در آن زمان که بودجهُ کشور ماه بماه و بصورت یکدوازدهم تصویب واجرا میشد، چه انتظار احمقانه و طلبکارانه ایست که پول برای ایشان در پاریس ارسال گردد تا بچهُ ایشان "نرس سویسی" داشته باشد  وبرای معالجه به زوریخ اعزام گردد درحالیکه بچه های محروم ایرانی در همان موقع از نرسیدن دارو و درمان با رنج وحرمان دست و پنجه نرم میکردند.  پرواضح است که والاحضرت وسایر والاهای حضرات ودیگر ارباب لفت و لیس    وچپاول چشم دیدن کسی را که بساط " غارت و دزدی" آنان را برچیده باشد و به خاصه خرجیها و یکه تازیها و تجاوزات آنها خاتمه داده باشد را نداشته باشند.    طبعاً و فطرتاً کسانی که بعد از سرنگونی دکتر مصدق دست سرقت باموال مردم ستمدیده دراز کرده اموال عمومی را با چندان بیرحمی ووقاحت تاراج کرده اند که هنوز هم پس از سی سال و با بوجود پرداختهای کلان به تحریف نویسان حرفه – تا چهرهُ دکتر مصدق را خراب کنند – کماکان بزندگی اشرافی خود ادامه میدهند، باید از مصدق بد بگویند.  باید از والاحضرت و والاهای حضرات دیگر پرسید: « شغل آقایان و خانمها چه بوده و درکدام پست و منصبی مشغول خدمت بمملکت بوده اید که بابت آن خدمت به کشورتان طلب مواجب و مقرری میداشتید؟» 

    5- آیا مرکب همیشه سیاه مینویسد؟

اما شاه بیت مصاحبهُ اشرف پهلوی با حسین مهری در این است که اشرف با تمام تلاشی که در جهت لجن مالی دکتر مصدق بخرج میدهد سر نخ از دستش در میرود و بند را آب میدهد. مرکّب سیاهی که او بکار گرفته تا چهرهُ مصدق را بیالاید تبدیل برنگ رخشان ونور تابان میگردد.     اشرف از جریانات 28 مرداد چنین یاد میکند:

"......و فقط کارمملکت با کوچه و بازار جلو میرفت و هرروز همینطور بود تا منجرشد باین که مصدق خواست وازاول هم فکرش این بود که اعلیحضرت را بلند کند........ووقتی قبول نکرد اعلیحضرت مجبورشد ایران را ترک بکنند که بعد آن اتفاقات افتاد و حالا میگویند که دست <  ســیا > بود درصورتیکه اصلاًکار سیا نبود.......... وقتی که خارجی ها شروع کردند با من تماس بگیرند، یعنی امریکائیها و انگلیسیها تماس بگیرند، مراانتخاب کرده بودند به عنوان یک فرستنده پیش اعلیحضرت..........دو نفر بودند یک انگلیسی بود و یک امریکائی، یکی از طرف آیزنهاور بود ویکی از طرف چرچیل ............"

والاحضرت میهن پرست پاکت سر بستهُ ماُموران انگلیسی و امریکائی را با امانت کامل و در واقع در نقش "امربر" یا  "نامه رسان" و " پادو" حتی باز هم نمیکند و طبق دستورات اربابان از پای نمی نشیند تا بدست برادر برساند.

  اشرف پهلوی اما خوشحال است که در مقابل جاسوسی که برای اجانب میکند نظر او را در مورد نخست وزیر بعد از 28 مرداد پرسیده اند. او گر چه از محتویات پاکت امانتی با خبر نیست اما امید وارست که اربابان ارتشبد زاهدی را که بعقیدهُ اشرف آدم خوبیست برگزیده باشند تا جای مصدق که آدم بدیست رابگیرد. 

والاحضرت وطنپرست ایران – خواهر دو قلوی محمد رضا شاه پهلوی- دم خروسی را که از کنار پاکت امانتی و از لابلای سخنان خودشان پیداست نمی بینند و قسم میخورند که : اصلاً کار سیا نبود!!!! 

من نمیدانم این پوست خربزه مصاحبه را جه کسی پیش پای اشرف پهلوی انداخت ولی هرکه بود دست مریزاد دارد چونکه تمام رشته های جیره خوارانی راکه  از کیسهُ اشرف خورانده میشدند تا بدیهیات ثبت و ثابت شدهُ این واقعهُ نلخ و پر ادبار را وارونه جلوه دهند پنبه کرد. درواقع خانم والاحضرت خط بطلان به ادعا های میرفطرس و متینی و دیگرانی که مذبوحانه میکوشیدند کودتای 28 مرداد را قیام قلمدادکنند کشیدند.

این آقایان بایستی احتیاطاً به ولینعمت خود سفارش میکردند که « حاشا لب بگفتگو نگشایند تا بندی بآب داده نشود.»   نیز توصیه میشود که شاهزاده رضا هم به عمه خانم توصیه کنند که از تکرار موارد مشابه جدّاً احتراز فرمایند تا مبادا رشته های یرادرزاده را در بنعل و بمیخ زدن وقایع 28 مرداد بيش ازین  پنبه نکرده باشند.

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در شهریور ماه ١٣٨۶ /  سپتامبر ٢٠٠٧

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ