نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com

 socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

ـ«...دادستان در بيانات خود گفته بود مصدق چند روز پيش نامه ‏اى به عنوان "جناب آقاى وزيردفاع ملى" نوشته و حالا در اينجا خودش را نخست‏وزير و وزير دفاع ملى مى‏داند و دولت ودادگاه را غيرقانونى مى‏خواند. مصدق در پاسخ گفت:

 دوجور دولت داريم: يك دولت قانونى و يك دولت عملى، دولت عملى ‏ماليات مى‏گيرد، تبعيد مى‏كند، همه كار مى‏كند. من اگر به رياست دادگاه نوشتم ‏غيرقانونى، من دادگاه را غيرقانونى دانستم. شما رئيس هستيد، باشيد. اما اگر به ‏وزير دفاع ملى مى‏نوشتم وزارت دفاع ملى غيرقانونى، وزارت دفاع ملى كه‏ غيرقانونى نيست. اين وزارت را خود من به وجود آوردم. به دولت ايكس‏نمى‏گويند دولت نيست. اما كارش كار قانونى نيست... اگر من وزير دفاع ملى‏شرحى نوشتم دليل براى اين نيست كه خودم وزير دفاع ملى نباشم. من هستم،مى‏خواهيد قبول كنيد، مى‏خواهيد قبول نكنيد. موضوع رفراندم اين بود كه اگر به‏انحلال مجلس معتقد نيستيد رأى به انحلال آن ندهيد و اگر به دولت معتقدهستيد رأى به انحلال مجلس بدهيد. دو ميليون و يكصد و پنجاه هزار نفر كه درهيچ يك از ادوار تقنينيه سابقه نداشت رأى به انحلال مجلس دادند. در هيچ يك‏از ادوار تقنينيه عده رأى دهندگان از يك ميليون و چهارصد هزار نفر تجاوز نكرد.حالا اين مرد مى‏گويد من آدمى هستم كه دكتر مصدق را آوردم و حبس كردم وزنجيرش كردم. ماشاءاللّه [خنده حضار] اين مرد چه كاره است كه دولت را از بين‏ببرد. اين دولت را مى‏گويند ملى...

شما بايد اجازه بدهيد كه عرايض و دفاع من در خارج منتشر شود و اين مردهر چه مى‏خواهد بر اتهام من بگويد نوشته شود. آن حكمى كه شما در اين‏شرايط عليه من صادر كنيد روى سرم مى‏گذارم. صريحاً عرض مى‏كنم اگرلايحه‏اى كه من در اين دادگاه قرائت كردم منتشر شد (اگر روزنامه‏ها مى‏گويندنمى‏توانيم منتشر كنيم پولش را مى‏دهم. لوايح را منتشر كنند، مذاكرات جلسه رامنتشر كنند) فردا يا پس فردا مى‏آيم اينجا از خودم دفاع مى‏كنم. اگر نشود من‏به‏تصميمى كه گرفته‏ام عمل مى‏كنم. اين دادگاه دادگاه سرّى است يعنى كسى‏نمى‏فهمد كه در آن‏چه گفته‏اند... من در يك دادگاه حرف بزنم و كسى نفهمد چه‏ گفته ‏ام اين خيانت به مملكت است...روزنامه كارش اين است كه پول بگيرد وچاپ بكند. لايحه مرا چاپ بكنند پولش را مى‏دهم.» ـ دکتر مصدق

 

***********

 

به نقل از  مجله بخارا > شماره ۳۱ > تاریخ > صفحات ۱۵ تا ۴۰

http://bukharamagazine.com/treatise_print.php?tre_id=1257

كودتا و وصاياى مصدق
دكتر محمدعلى موحد
 

 

جمع‏بندى اوضاع در آستانه كودتا

چنان مى ‏نمود كه مصدق بر مخالفان خود فايق آمده و آنان را سر جاى خود نشانده است. همه ‏پرسى همچنان كه او مى‏ خواست درسر تا سر كشور انجام گرفته و نظر دولت در خصوص انحلال مجلس هفدهم تأييد شده بود. با انحلال مجلس نمايندگان مخالف ‏مصونيت پارلمانى خود و نيز تربيون آزادى را كه براى حمله به مصدق در اختيار داشتند از دست داده بودند و دولت از اين پس ‏مى ‏توانست بى‏ دغدغه خاطر سياست خود را دنبال كند. اگر چه دولت نتوانسته بود گزارش هيئت هشت نفرى را به تصويب مجلس‏ برساند اما شاه گفته بود كه مفاد آن را قبول دارد و عملاً آن را به كار خواهد بست. شاه املاك سلطنتى را هم بر وفق نظر دكتر مصدق به ‏دولت بازگردانيده بود. دادگاهى كه به محاكمه مسؤولان حمله به خانه نخست‏ وزير در ماجراى نهم اسفند 1331 مى‏ پرداخت كار خود رابه پايان رسانيده و رأى به مجازاتِ مجرمان صادر كرده بود. كشف جسد سرلشكر افشار طوس و پرده برداشتن از توطئه ناجوانمردانه ‏ا ى‏ كه به قتل فجيع او انجاميد توفيقى براى دولت بود كه دست دكتر مصدق را در مبارزه با مخالفان سياسى و افسران ارشد بازنشسته قوى‏ ترمى‏ كرد. اينك پرونده محاكمه متهمان در جريان بود. برخى از آنان وكلاى مدافع خود را معرفى كرده بودند و برخى ديگر براى مطالعه دراين باب مهلت خواسته بودند و با تقاضاى آنان موافقت شده بود.

مصدق اختيارات قانون‏گذارى را كه از مجلس هفدهم گرفته بود همچنان داشت و به‏ رغم آن كه مجلس منحل مى‏ شد او همچنان ‏می ‏توانست از اختيارات خود براى تصويب لوايح قانونى استفاده كند و طرح‏هاى خود را به جريان اندازد. از مرداد ماه 1321 تا مرداد ماه‏1332 مصدق هيچ‏گاه از درگيرى با مخالفان فراغت نيافت و تقريباً تمام روزهاى او در سال 1331 به بحث‏هاى طولانى با لوى هندرسن‏ و بررسىِ پيشنهادها و تهيه طرح‏هاى متقابل در زمينه نفت سپرى شد. با اين همه، دستاوردِ اختيارات او بسيار قابل ملاحظه بود و ما دراين باره باز سخن خواهيم گفت.

در زمينه نفت حالا ديگر مذاكرات رسمى به پايان آمده بود. تا اينجا نه بريتانيا حاضر شده بود كه با مصدق كنار آيد و نه امريكا حاضرشده بود جانب بريتانيا را رها كند. در محدوده شرايط موجود هر دو طرف حرف آخر خود را زده بودند؛ هم بريتانيا و امريكا و هم‏ مصدق. بريتانيا تمام كوشش خود را براى محكوميت ايران در مراجع بين‏المللى به كار زده و راه به جايى نبرده بود. شوراى امنيت‏رسيدگى به شكايت بريتانيا را موكول كرده بود به اعلام رأى ديوان لاهه، و ديوان لاهه با اعلام عدم صلاحيت راه بر روى شوراى امنيت‏نيز فرو بسته بود. بريتانيا هنوز مى‏توانست در مراجع ملى به مصاف ادامه دهد. شركت نفت انگليس و ايران مدعى بود كه خريد نفت ازمصدق به منزله خريد مال دزدى است و مال دزدى را در هر كجا گير بيايد ممكن است توقيف كرد و جلوى نقل و انتقال آن را گرفت.انگلستان يك بار موفق شده بود نفت‏كش موسوم به روزمرى را كه محموله‏اى از نفت ايران را به ايتاليا مى‏برد به بندر عدن بكشاند و درآنجا توقيف كند. عدن در آن زمان تحت‏الحمايه انگلستان بود و قاضى انگليسى به نام كمپبل كه تصدى دادگاه عدن حداكثر بهره‏بردارى راكرد تا خريداران نفت را بترساند و از معامله با ايران باز دارد. اما صولت آن رأى با صدور رأى عدم صلاحيت ديوان لاهه تا اندازه‏اى در هم‏شكست. از آن گذشته تمام نفت‏كش‏ها را كه ممكن نبود به بندر عدن بكشانند و به سرنوشت روزمرى دچار گردانند. شركت نفت انگليس‏و ايران ناچار بود كه بخت خود را در دادگاه‏هاى كشورهاى مستقل نيز بيازمايد و در اينجا بود كه تير آن شركت به سنگ مى‏خورد.دادگاه‏هاى ونيز و ساير بنادر ايتاليا گرچه نخست با توقيف محموله نفت‏كش‏ها موافقت نمودند اما در رسيدگى ماهوى ادعاى شركت‏نفت انگليس و ايران را ناروا دانستند و قرار توقيف را فسخ كردند. شركت نفت انگليس و ايران درخواست پژوهش كرد كه مى‏بايست دردادگاه رم رسيدگى شود. ماجرا در مورد محموله‏هايى هم كه به بنادر ژاپن رسيده بودند تكرار شد و دادگاه توكيو ادعاى شركت نفت‏انگليس و ايران را مردود شناخت و محموله‏ها را آزاد كرد.

مصدق مى‏گفت كه صلاحيت رسيدگى به ادعاى شركت سابق (شركت نفت انگليس و ايران)با دادگاه‏هاى ايران است. عدول از دادگاه صالح و مراجعه اختلاف به يك مرجع داورى محتاج‏توافق طرفين دعوى بود و مصدق حرفى نداشت كه چنين توافقى بكند و قال مشكل غرامت با ارجاع آن به يك هيئت بى‏طرف و قابل اعتماد كنده شود، اما بريتانيا مى‏خواست قرارنامه داورى‏را طورى تنظيم كند كه هيئت داورى از چارچوب آن نتواند خارج شود و راهى جز تأمين منظوربريتانيا نداشته باشد. بريتانيا حتى حاضر نشد كه پرده از خواسته خود بردارد و بگويد چه مبلغى‏به عنوان غرامت مطالبه مى‏كند.دكتر مصدق براى اين كه موضع خود را به لحاظ دعاوى متقابل ايران روشن گرداندكميسيونى از مشاوران حقوقى تشكيل داد كه دكتر عميد رئيس دانشكده حقوق و دكتر على‏شايگان و دكتر كريم سنجابى و دكتر محمدحسين على‏آبادى و دكتر عبدالحسينِ على‏آبادى ازاستادان آن دانشكده و دكتر خوشبين و ارسلان خلعتبرى و لسانى و صدر از حقوقدانان خارج‏دانشگاه در آن كميسيون عضويت داشتند. مهندس حسيبى نيز عضو كميسيون بود تا توضيحات‏لازم را در اختيار مشاوران حقوقى بگذارد. حسيبى به عنوان يك شاهد غيرحرفه‏اى در يك‏ارزيابى سردستى از توانايى‏هاى اعضاى كميسيون مى‏گويد:

ارسلان خلعتبرى به نظر من از همه ضعيف‏تر آمد. براى اين كه حرف‏هاى نامنظمِ غيرمنطقى‏مى‏زند و لسانى ابداً قابل نسبت با او نيست. على‏آبادى ما (مقصودِ عبدالحسين على‏آبادى است)دقيق و محمدحسين خيلى متديك و دكتر خوشبين با نظم فكرى قابل ملاحظه و دكتر عميد هم‏فكر كردن منظم را علاقه دارد.

كميسيون كار خود را تا اوايل مرداد سال 1332 تمام كرد و گزارش آن را براى مصدق فرستاد.گفته شد كه نظر كميسيون جنبه مشورتى دارد و نخست‏وزير شخصاً راهى را كه بايد براى اقامه‏دعوى عليه شركت سابق در محاكم ايران پيش گرفته شود انتخاب خواهد كرد.

 

وصاياى مصدق و پايان ماجرا

 

به منظور هدايت نسل جوان مى‏خواهم از روى يك حقيقتى پرده برگيرم وآن اين است كه در طول تاريخ مشروطيت ايران اين اولين بار است كه يك‏نخست‏وزير قانونى مملكت را به حبس و بند مى‏كشند و روى كرسى اتهام‏مى‏نشانند. براى شخص من خوب روشن است كه چرا اين طور شده... به من‏گناهان بسيارى نسبت داده‏اند ولى من خود مى‏دانم كه يك گناه بيش‏تر ندارم و آن‏اين است كه تسليم تمايلات خارجيان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملى‏كوتاه كرده‏ام.

مصدق در چهارمين جلسه دادرسى‏

 

آخرين دفاع دكتر مصدق‏

 

آنچه گذشت داستان دادگاه بدوى بود كه اكنون به واپسين مراحل خود رسيده بود و رئيس‏دادگاه مى‏كوشيد تا كار را يكسره كند و خود را از شرّ پرونده خلاص گرداند. مصدق اما كوتاه‏نمى‏آمد و مى‏خواست از اندك فرصتى كه دارد بيشترين استفاده را بكند. مصدق با مهارت تمام ازچنبر محدوديت‏هايى كه رئيس دادگاه بر سر راه او مى‏تراشيد سر بر مى‏كشيد.

هر چه هست رئيس دادگاه ناچار شد كه آخر سر به دكتر مصدق اجازه بدهد و او به هر طريقى‏بود سخنانى را كه مى‏خواست گفت. دكتر مصدق در آخرين دفاع يك بار ديگر به جريان‏ناخواسته‏اى كه به نخست‏وزيرى او انجاميد اشاره كرد:

اشخاص مخالف با ملى شدن نفت مى‏خواستند قبل از اين كه 9 ماده اجرائيه‏به تصويب مجلس برسد دولت آقاى حسين علا استعفا دهد و شخص معهودى‏را روى كار بياورند كه تمام كارهاى راجع به ملى شدن نفت را از بين ببرد و خنثى‏كند. اين جانب به محض اطلاع از اين تصميم 9 ماده را از تصويب كميسيون‏نفت گذرانيدم ولى قبل از اين كه در مجلس تصويب شود دولت علا استعفا داد و

نظر اعليحضرت اين بود كه شخص معهود دولت را تشكيل دهد و مخصوصاًهمان ساعتى كه مجلس رأى تمايل مى‏داد شخص معهود در پيشگاه همايونى‏بود براى اين كه وكلا در رأى تمايل تكليف خود را بدانند.

مقصود مصدق از "شخص معهود" سيدضياءالدين طباطبايى بود كه ما تفصيل آن داستان رادر دفتر اول خواب آشفته نفت آورده‏ايم.

چنين تصور مى‏كردند كه به دو جهت عمر دولت اين جانب زياد نخواهدبود: اول اين كه بدون عوايد نفت دولت نمى‏تواند مدت زيادى دوام كند. دوم،دولت ايران مجبور خواهد شد كه در مراجع بين‏المللى حاضر شود و جواب‏بدهد. به محض اين كه در آن مراجع شكست خورد قهراً افكار عامه ايران با اومخالف مى‏شوند و بالنتيجه از بين مى‏رود.

اما آن اقدامات به جايى نرسيد و ديدند كه "اگر به دولت مجال داده شود تدريجاً وضعيت‏اقتصادى ايران طورى خواهد شد كه بدون عوايد نفت هم كار مملكت بگذرد."

در اينجا دكتر مصدق اشاره كرد كه پول نفت بالمآل باز برمى‏گردد به كشورهاى غربى و دركيسه آن‏ها ريخته مى‏شود و مثلى آورد كه كسى مى‏خواست سياهى را به غلامى بخرد. از اوپرسيد: قيمت تو چند است؟هزار دينار. او گفت: خريدم و هزار دينار داد و آنگاه گفت: العبد و مابيده لمولاه (برده و دارايى برده از آنِ صاحب برده است)؛ هم غلام را تصاحب كرد و هم هزاردينارى را كه به او پرداخته بود.

 

سه عامل مهم سقوط مصدق‏

 

دكتر مصدق گفت: سه مسئله مهم براى او مطرح بود و در سقوط او مؤثر افتاد:

اول آن كه اگر ايران از پاى در نمى‏آمد "ساير كشورهاى نفت‏خيز هم تدريجاً از آن درس‏مى‏گرفتند و اين كار براى دولى كه از نفت آن‏ها استفاده مى‏كنند ضرر داشت". دكتر مصدق باملاحظه اين نكته فكر مى‏كرد كه دولت‏هاى غربى نمى‏گذاشتند اختلاف با ايران ساليان دراز ادامه‏يابد و آخر سر "مجبور بودند كه قضيه را با ما حل كنند."

دوم، "عقيده من اين بود كه ما عملاً جزو بلوك غربى هستيم ولى رسماً نباشيم بهتر است. ازنظر وضعيت جغرافيايى مصلحت ايران در اين است كه بى‏طرفى خود را حفظ كند". مصدق بر آن‏بود كه اگر شوروى بخواهد به ايران حمله كند دولت‏هاى غربى در وضعى نيستند كه پيش ازوقوع چنان حمله‏اى به ايران كمك نظامى بكنند و جلوى آن حمله را بگيرند "در اين صورت چه‏قبل وقوع جنگ ما جزو بلوك غربى باشيم چه بعد از اعلان جنگ، هر دو مساوى است." اومى‏گفت:

بلوك شرق و غرب به منافع و مصلحت ملل كوچك توجهى ندارند... اگرجنگى در گرفت هر يك از دو بلوك كه فاتح شوند دول كوچك را تحت نفوذخود قرار مى‏دهند و فقط فايده‏اى كه از بى‏طرفى عايد ما مى‏شود حفظ نفوس وجلوگيرى از عواقب وخيمى است كه در هر جا جنگ روى داده آنجا با خاك‏يكسان شده است.

سوم، مصدق معتقد بود كه پيش از تجديد روابط با انگلستان مى‏بايستى به موجب قراردادى"اصولى براى روابط آتيه دولتين تدوين شود كه طرفين آن اصول را رعايت كنند و تمام‏اختلافات ناشيه از ملى شدن صنعت نفت و تأديه غرامت به كلى حل شود."

مصدق گفت:

اين سه مسئله ايجاب مى‏كرد كه دولت اين جانب سقوط كند... اين جانب،چه از نظر قانون، چه از نظر صلاح مملكت، نخواستم كه دست از كار بكشم ومى‏خواستم قضيه نفت را كه بسيارى تشنه حل آن بودند شرافتمندانه حل كنم وبه فرض آنكه نمى‏خواستند قرارداد شرافتمندانه‏اى با دولت اين جانب منعقدكنند وضعيات اقتصادى مملكت طورى شود كه بدون عوايد نفت مملكت‏بتواند روى پاى خود بايستد.

 

وداع مصدق‏

 

دكتر مصدق در پايان سخنان خود گفت:

از آنچه برايم پيش آورده‏اند هيچ تأسف ندارم و يقين دارم وظيفه تاريخى‏خود را تا سر حد امكان انجام داده‏ام. من به حس و عيان مى‏بينم كه اين نهال‏برومند در خلال تمام مشقت‏هايى كه امروز گريبان همه را گرفته به ثمر رسيده‏است و خواهد رسيد. عمر من و شما و هر كس چند صباحى دير و يا زود به‏پايان مى‏رسد ولى آن‏چه مى‏ماند حيات و سرافرازى يك ملت مظلوم وستمديده است. آن مرد گفت كه من و اقدامات دولتم سبب شد كه آبروى ايران وايرانيان در انظار خارجيان ريخته شود و لابد الآن كه من و همفكران و همكاران‏

مرا به نام مجرم و خائن و جانى مى‏نامند و روى كرسى اتهام مى‏نشانند آبروى‏ريخته باز مى‏گردد!... از مردم رشيد و عزيز ايران، زن و مرد، توديع مى‏كنم وتأكيد مى‏نمايم كه در راه هر افتخارى كه قدم برداشته‏اند از هيچ حادثه‏اى نهراسندو يقين بدانند كه خدا يار و مددكار آن‏ها خواهد بود.

 

مصدق در دادگاه تجديدنظر

 

بدين گونه دور اول يا ماجراى محاكمه در دادگاه بدوى نظامى به پايان رسيد و دور دوم يعنى‏جريان دادگاه تجديدنظر آغاز شد. لايحه دفاعيه مصدق در دادگاه تجديدنظر ناظمى منقسم بر دوفصل و هر فصل آن بر چند بخش بود. در قسمتى از فصل اول ايراد به نقايص پرونده و در بخش‏ديگر ايراد بر صلاحيت دادگاه مطرح شده بود. فصل دوم لايحه خود بر سه بخش بود. بخش اول‏مشتمل بر گزارش مصدق از وقايع شب 25 مرداد، بخش دوم اعتراض به حكم دادگاه بدوى، وبخش سوم توضيحاتى درباره سقوط دولت خود...

رئيس دادگاه از مصدق پرسيد كه لايحه را مى‏خواند يا تسليم دادگاه مى‏كند؟ مصدق فوراًپاسخ داد: "اختيار داريد قربان، تقديم دادگاه كنم كه كسى از آن اطلاع نخواهد يافت. مى‏خوانم،بعد تقديم دادگاه مى‏كنم."

مصدق اين بگفت و پيش از آن كه به خواندن لايحه بپردازد پنج نسخه آن را براى مخبرين‏جرايد كه در پشت جايگاه متهم نشسته بودند پرتاب كرد. معلوم بود كه دادگاه از مهار او عاجزاست. در همان آغاز كه مصدق از جاى خويش برخاست درگيرى‏ها ميان او و رئيس محكمه‏شروع شد. رئيس مى‏خواست او را از ورود در مطالبى كه آن‏ها را خارج از موضوع مى‏دانست بازدارد. پس از بگو مگوها باز رئيس مجبور شد سپر اندازد و مصدق فرصت يافت تا آن‏چه را كه‏مى‏خواهد بگويد. ايرادها و اعتراض‏هاى او همان بود كه در دادگاه بدوى مطرح كرده بود منتهاقانون به او اجازه مى‏داد كه آن‏چه را در مرحله اول رسيدگى گفته بود در مرحله تجديدنظر هم‏بگويد تا بار ديگر دادگاه درباره آن تصميم بگيرد.

كودتا بود يا نبود؟

 

از جمله جالب‏ترين بخش‏هاى دفاعيه دكتر مصدق بحث درباره كودتاى 25 مرداد بود كه‏چنين گفت:

هر عمل نظامى كه سپاهيان آن را به منظور تغيير رژيم يا سقوط دولت‏مرتكب شوند آن را كودتا گويند. اگر كودتا نبود بر طبق كدام حكمى از مقامات‏صالحه دو وزير و يك نماينده مجلس را در شميران (در خانه‏هاى خود) دستگيرو مضروب نموده از آنجا بدون لباس و كفش به سعدآباد و از سعدآباد به شهرآوردند و چون ديدند كه ستاد ارتش به تصرف همكاران‏شان در نيامده مجدداًآن‏ها را به سعدآباد برده و در آنجا بازداشت كردند. چرا سيم تلفن ستاد ارتش را باپادگان گارد شاهنشاهى در باغ شاه و سيم تلفن اشخاصى كه بازداشت كردند قبل‏از اين كه دستگير شوند قطع نموده و چرا تلفن خانه بازار را اشغال نمودند؟

چرا با يك عده افراد مسلح به شصت تير و زره‏پوش براى دستگيرى من‏آمدند... كودتاى شب 25 مرداد بر طبق پيشنهاد شماره 104870 مورخ اول‏شهريور ماه 1332 تيمسار دادستان فرماندار نظامى تهران به تيمسار سپهبدزاهدى كه رونوشت آن در جلسه نهم آذر ماه تسليم دفتر دادگاه بدوى شده يك‏كودتاى مسلم و حقيقى بوده...

در سندى كه دكتر مصدق از آن ياد كرد فرماندار نظامى تهران پيشنهاد كرده بود كه براى‏سرهنگ فتح‏اللّه ليتكوهى پاداش و ارتقاء مقام منظور شود. در اين نامه خطاب به زاهدى نوشته‏شده بود كه ليتكوهى:

1) در وقايع 9 و 10 اسفند ماه 31 در تظاهرات به نفع شاه و حمله به خانه‏دكتر مصدق شركت داشته به اتهام حمله به خانه دكتر مصدق مورد تعدى قرارگرفته و غياباً قرار نامبرده صادر و متوارى بوده.

2) در مدت از 6 الى 10 اسفند سال 31 الى كودتا در قم به نفع شاهنشاه ودولت جناب عالى انجام وظيفه نموده‏اند.

3) در كودتا از بيست و پنجم الى مرداد سال جارى در دو كودتا دراجتماعات، چه قم و چه شهر تهران، رل مهمى را در واژگون كردن حكومت دكترمصدق داشتند.

4) از 25 مرداد 32 الى اكنون نيز مأموريت‏هاى خاص چه در قم، چه درتهران در مورد جناب آيت‏اللّه بروجردى و ابوالفضل توليت با دستور اين جانب‏با موفقيت انجام داده است.

دادگاه بدوى وقايعى را كه فرماندار نظامى رسماً كودتا خوانده و براى يكى از دست‏اندركاران‏آن تقاضاى تشويق و ارتقاى رتبه كرده، كودتاى ادعايى خوانده بود.

رئيس گفت: "آقاى دكتر، آقاى دكتر، اين مطالب مربوط به ما نيست. ما با كودتا كارى نداريم.

شما آن‏چه راجع به صلاحيت دادگاه مورد نظرتان مى‏باشد بفرماييد."

مصدق پاسخ داد:

شما نمى‏گذاريد. شما نمى‏خواهيد من حرفم را بزنم... آقاى تيمسار،بى‏جهت خودتان را معطل نكنيد. من بايد از خودم دفاع كنم. من بايد مطالب‏خود را بگويم. شما نخواهيد توانست مرا وادار كنيد كه بگويم توبه كردم. خيرآقا، خير آقا، به خدا من تا شاهرگم بجنبد براى وطنم فداكارى مى‏كنم. من از اين‏تشريفات باكى ندارم...

 

دادگاه قرق است‏

جلسه دوم دادگاه تجديدنظر با اعتراض دكتر مصدق آغاز شد:

دكتر مصدق... من در وضعى واقع شده‏ام كه از هر خان بگذرم خان ديگرى جلو من هست.اين كه فرموديد تماشاچيان برخلاف انتظامات كارى نكنند سالبه به انتفاءموضوع است. دادگاه عملاً سرّى است. تماشاچى نيست كه رئيس اين طورتوصيه بفرمايند. دادگاه قرق است. و قرقچيان نگذاشتند اشخاص صندلى‏هاى‏دادگاه را تصرف كنند...

رئيس... ده دقيقه قبل به منشى دادگاه تذكر دادم كه اگر اشخاصى نتوانسته‏اندكارت بگيرند و اكنون در مقابل در ورودى منتظر هستند به آن‏ها كارت داده شود.من با اين بى‏طرفى در انجام وظيفه سربازى خود عمرى را گذرانده‏ام. نهايت‏بى‏انصافى است كه چنين نسبتى را مى‏دهيد... صراحةً عرض مى‏كنم كه هر گونه‏اعتراضى داريد، هر چند ساعت كه ميل داريد بيان كنيد، به هيچ وجه جلوى‏سخن سر كار گرفته نمى‏شود. صريحاً باز تكرار مى‏كنم آزادى گفتار داريد. هر چه‏مى‏خواهيد بگوييد و هر قدر كه بگوييد و هر چند روز كه طول بكشد بنده وتمام هيأت دادرسان حاضريم با نهايت صبر و حوصله گوش كنيم. فقط تذكرى‏كه دادم اين بود كه به هيچ كس نبايد اهانتى بشود...

دكتر مصدق... من قضايا را عرض مى‏كنم. قضايا كه اهانت نيست. من هرگز به كسى اهانت‏نمى‏كنم و از اين كه بين فرمايشات شما مطلبى گفتم خيلى خجل هستم. حق اين‏بود كه حرفى نزنم. اينجا جاى مشاجره و جاى حرف‏هاى بى‏منطق نيست... من‏در هفت خانى هستم، يكى از آن هفت خان دادگاه است. هفت خان دوم‏روزنامه‏هاست. وقتى كه مى‏گوييد دادگاه علنى است بايد مذاكرات متهم درروزنامه‏ها نوشته شود. تحريف نشود، تحريف غير از جعل است. تحريف يعنى‏قسمتى از نطق را ننويسند و يا قسمتى به نطق اضافه كنند...

رئيس اين مربوط به بنده است؟... شما مرد قانون و با سابقه در مجلس شوراى ملى هستيد.انصاف بدهيد اين اعتراضات شما وارد است كه به رئيس دادگاه بفرماييد من‏اعتراض دارم چون در جرايد سخنان مرا منتشر نمى‏كنند، من لايحه دفاعى خودرا نمى‏خوانم؟!

دكتر مصدق... من وظيفه‏اى دارم كه در دادگاه از خود دفاع نمايم. وظيفه ديگر اين است كه درجامعه مرا متهم نكنند و افكار جامعه را بر من مشوش و پريشان نكنند. من‏همان روز با اجازه شما لايحه‏اى قرائت كردم. براى اين كه از هرگونه سهو واشتباه تندنويسان مصون بماند با حالت ناتوانى چهار نسخه حاضر كردم به خطخودم كه يكى تسليم دادگاه شد و سه تا هم به مخبرين دادم كه مورد اعتراض‏واقع شدم و امروز سركار سرهنگ فرخ‏نيا به من اظهار نمود شما اگر لوايحى‏داريد شايسته نيست كه مستقيماً خود با نويسندگان جرايد در دادگاه مذاكره كنيد.شما لايحه خودتان را بدهيد به من، كه من به آن‏ها بدهم...

نمى‏خواهم روى اين مرد را ببينم‏

دكتر مصدق... من ميل نداشتم كه روى اين مرد را ببينم... او در همين دادگاه، در آن روزى كه‏نمى‏خواستم به دادگاه بيايم گفت من شما را دست‏بند مى‏زنم و از محل خود به‏دادگاه مى‏آورم... او خيال مى‏كرد من با اين حرف‏ها از ميدان در مى‏روم. خيال‏كرد من بچه‏اى هستم كه از دست‏بند فرار مى‏كنم. در حالى كه اشتباه كردم آن روزبه دادگاه آمدم كه او به دست من دست‏بند نزد. افتخار و حيثيتم اين بود كه اين‏مرد به دست من دست‏بند بزند. اى آقا، من براى مرگ حاضر شدم. اين گفت كه‏من آدمى هستم كه دكتر مصدق را آوردم و دستگير كردم و زندانى كردم. اونمى‏داند كه مرا سياست خارجى به زندان آورده و او كه قادر نبود كسى را دستگيركند، حتى پشه‏اى را دستگير كند. و برخلاف قوانين هزار رفتار غلط كرد و خيال‏مى‏كند در اينجا نعره كه مى‏كشد در پشت اين ميله [اشاره به ميكروفن‏]...

اين مرد [اشاره به دادستان‏] مى‏گويد من در زندان مجرد توانستم اسنادى تهيه‏كنم و در اين دادگاه تقديم كنم. اين‏ها را از كجا توانستم به دست آورم؟ چه كسانى‏به من دادند؟ آن‏هايى كه وطن خود را به جلو بردند، آن‏هايى كه استقلال و آزادى‏مملكت را در نظر دارند، به هر وسيله‏اى بود به من دادند... كه من از منافع وطنم‏دفاع كنم، محكوم نشوم. زيرا آن‏ها خوب مى‏دانند محكوميت من، كه از وطنم‏دفاع مى‏كنم، محكوميت وطنم مى‏باشد و اين مرد [اشاره به دادستان‏] خيال كردبا چهار تا نعره همه حرف‏هاى او درست است... تو چه هستى؟ [اشاره به‏دادستان‏] تو يك آلتى هستى كه دارى مى‏رقصى. آقا، وقتى مى‏گويند محاكمه،محاكمه جريان دادگاه و خارج از دادگاه است. من وقتى حرف بزنم و كسى‏نشنود، نطق مرا تحريف كرده‏اند. وقتى نفهمند من چه حرف زده‏ام آن وقت اجازه‏شما را بايد در كوزه بگذارم و آب آن را بخورم...

متهم در تمام دنيا مترادف است با محترم، يعنى آزادى و جان و همه چيز اورا احترام مى‏كنند آقا...

 

دو جور دولت داريم‏

دادستان در بيانات خود گفته بود مصدق چند روز پيش نامه‏اى به عنوان "جناب آقاى وزيردفاع ملى" نوشته و حالا در اينجا خودش را نخست‏وزير و وزير دفاع ملى مى‏داند و دولت ودادگاه را غيرقانونى مى‏خواند. مصدق در پاسخ گفت:

دو جور دولت داريم: يك دولت قانونى و يك دولت عملى، دولت عملى‏ماليات مى‏گيرد، تبعيد مى‏كند، همه كار مى‏كند. من اگر به رياست دادگاه نوشتم‏غيرقانونى، من دادگاه را غيرقانونى دانستم. شما رئيس هستيد، باشيد. اما اگر به‏وزير دفاع ملى مى‏نوشتم وزارت دفاع ملى غيرقانونى، وزارت دفاع ملى كه‏غيرقانونى نيست. اين وزارت را خود من به وجود آوردم. به دولت ايكس ‏نمى‏گويند دولت نيست. اما كارش كار قانونى نيست... اگر من وزير دفاع ملى ‏شرحى نوشتم دليل براى اين نيست كه خودم وزير دفاع ملى نباشم. من هستم،مى‏خواهيد قبول كنيد، مى‏خواهيد قبول نكنيد. موضوع رفراندم اين بود كه اگر به‏ انحلال مجلس معتقد نيستيد رأى به انحلال آن ندهيد و اگر به دولت معتقدهستيد رأى به انحلال مجلس بدهيد. دو ميليون و يكصد و پنجاه هزار نفر كه درهيچ يك از ادوار تقنينيه سابقه نداشت رأى به انحلال مجلس دادند. در هيچ يك‏از ادوار تقنينيه عده رأى دهندگان از يك ميليون و چهارصد هزار نفر تجاوز نكرد.حالا اين مرد مى‏گويد من آدمى هستم كه دكتر مصدق را آوردم و حبس كردم وزنجيرش كردم. ماشاءاللّه [خنده حضار] اين مرد چه كاره است كه دولت را از بين ‏ببرد. اين دولت را مى‏گويند ملى...

شما بايد اجازه بدهيد كه عرايض و دفاع من در خارج منتشر شود و اين مردهر چه مى‏خواهد بر اتهام من بگويد نوشته شود. آن حكمى كه شما در اين ‏شرايط عليه من صادر كنيد روى سرم مى‏گذارم. صريحاً عرض مى‏كنم اگرلايحه‏ اى كه من در اين دادگاه قرائت كردم منتشر شد (اگر روزنامه ها مى‏گويندنمى‏توانيم منتشر كنيم پولش را مى‏دهم. لوايح را منتشر كنند، مذاكرات جلسه رامنتشر كنند) فردا يا پس فردا مى‏آيم اينجا از خودم دفاع مى‏كنم. اگر نشود من‏به‏تصميمى كه گرفته‏ام عمل مى‏كنم. اين دادگاه دادگاه سرّى است يعنى كسى‏نمى‏فهمد كه در آن‏چه گفته‏اند... من در يك دادگاه حرف بزنم و كسى نفهمد چه‏گفته‏ام اين خيانت به مملكت است... روزنامه كارش اين است كه پول بگيرد وچاپ بكند. لايحه مرا چاپ بكنند پولش را مى‏دهم.

 

"اين مرد" "اين مرد" شايسته نيست‏

 

رئيس در پاسخ گفت:

... به كنايه فرموديد كه دادگاه تضييقاتى براى مخبرين و خبرگزاران از لحاظانتشار و درج بيانات شما در جرايد به عمل آورده. اين موضوع را قوياً تكذيب‏مى‏كنم. بيست خبرنگار در اين دادگاه حضور دارند. نه از طرف من و نه از طرف‏همكارانم كوچك‏ترين دستورى و اظهاراتى كه مؤيد ادعاى شما باشد داده نشده‏و نخواهد شد. خبرنگاران آزاد بوده و آزاد هستند آن‏چه در اين دادگاه گفته‏مى‏شود يادداشت كنند و هر نوع ميل دارند آن‏ها را منتشر كنند... وظيفه ما اين‏است كه به آقايان متهمين و وكلاى مدافع‏شان آزادى، آزادى مطلق در گفتار، دفاع‏و بيان خودشان بدهيم... مى‏توانيد هر چه براى دفاع خود مفيد و مؤثر مى‏دانيداما با رعايت نزاكت [دكتر مصدق: كاملاً صحيح است‏] نبايد به دادستان در يك‏دادگاه رسمى كه از طرف ارتشتاران فرمانده تشكيل مى‏شود مكرر در مكرر، به‏طور تحقير "اين مرد" خطاب كنند... تيمسار دادستان ارتش داراى عنوان‏مشخص هستند. من به هيچ كس اجازه نمى‏دهم عنوان هيچ كس را ادا ننمايد.كلمه "اين مرد"، "اين مرد"، شايسته جناب عالى كه سمت نخست‏وزيرى راداشته‏ايد و قانون‏گذار بوده‏ايد و چندين دوره به نمايندگى مجلس انتخاب‏شده‏ايد نيست و نبايد عنوان شود.

 

از اين به بعد به ايشان مرد نمى‏گويم‏

 

جواب اين اعتراض رئيس را دكتر مصدق چند روز بعد داد:

رياست دادگاه در يكى از جلسات به من اعتراض فرمودند كه چرا من كه يك‏زندانى هستم به يك تيمسار دادستان گفته‏ام آن مرد. من از اين اظهار هيچ وقت‏نظر توهين نداشته‏ام. من مى‏بايست به ايشان مى‏گفتم دادستان غيرقانونى و چون‏اين عبارت خارج از نزاكت بود در دادگاه قبلى و اين دادگاه اكتفا به گفتن "آن مرد"كردم، مرد كلمه‏اى است فارسى رديف رجل عربى؛ رجل يعنى شخص مهم... اگرحالا اشتباه كرده‏ام كه مرد خطاب كرده‏ام از اين به بعد به ايشان مرد نمى‏گويم.[خنده شديد حضار و اخطار رئيس‏]

 

رأى مخالف سرتيپ نوتاش‏

دادگاه تجديدنظر نظامى پس از نه جلسه در تاريخ 2 ارديبهشت 1332 قرار صلاحيت خود راصادر كرد. قرار صلاحيت، برخلاف انتظار، به اتفاق آرا صادر نشده بود بدين معنى كه يكى ازدادرسان ايرادهاى متهمان را وارد و قابل قبول مى‏دانست. اين دادرس سرتيپ نوتاش بود. نوتاش‏در رأى بسيار مختصر خود صلاحيت دادگاه را از دو جهت مخدوش دانست: اول از جهت عدم‏رعايت مواد 22 و 24 قانون دادرسى و كيفر ارتش و نيز از جهت عدم رعايت ماده 37 همان‏قانون و دوم از جهت عدم رعايت مفاد اصل 79 متمم قانون اساسى.

نوتاش حضور آزموده را كه در دادگاه بدوى به عنوان دادستان شركت كرده بود و اكنون دردادگاه تجديدنظر نيز با همان عنوان مشاركت داشت با مقررات قانون دادرسى و كيفر ارتش منافى‏مى‏دانست. همچنين وى استدلال اكثريت دادگاه را مبنى بر اين كه محاكم نظامى بر وفق اصل 87متمم قانون اساسى تابع "قوانين مخصوص" هستند و حضور هيأت منصفه در اين قوانين‏پيش‏بينى نشده است، قانع كننده نمى‏دانست و بر آن بود كه مقررات ماده 79 متمم قانون اساسى‏در خصوص هيأت منصفه "در هر حال و در هر محكمه" بايد رعايت شود.

از اين قرار نوتاش مى‏بايستى در رأى نهايى راجع به ماهيت دعوى هم بر نظر خود پافشارى‏مى‏نمود و براى آن كه در چنين وضعى ناممكن قرار نگيرد پيش از آن كه دادرسى به پايان رسد به‏عذر بيمارى در خانه نشست و از شركت در جلسات انشاى رأى خوددارى ورزيد.

 

دادستان ارتش و اعتراض بر رأى بدوى‏

 

پس از آنكه دادگاه تجديدنظر قرار بر صلاحيت خود صادر كرد و وارد بحث در ماهيت شدنخست دادستان اعتراض خود را به رأى دادگاه بدوى مطرح كرد. او بر آن بود كه دادگاه بدوى درمورد هر دو متهم (مصدق و رياحى) اشتباه كرده و مى‏بايستى مجازات سنگين‏ترى براى آنان درنظر مى‏گرفت: "از نظر دادستان ارتش چون جرم مقرون به عمل مشدّده است رأى عادلانه اين‏است با قيدى كه قانون مقرر داشته دادگاه دكتر مصدق را محكوم به ده سال زندان مجردمى‏نمود."

در مورد رياحى هم دادستان ارتش مدعى بود كه او "به منظور به هم زدن اساس حكومت‏مشروطه سلطنتى ايران كه نتيجه نهايى آن اضمحلال كشور ايران بوده است" با دكتر مصدق‏همكارى داشته و مورد اعتماد او بوده است.

مصدق يك عمر ممارست و مردم‏شناسى كرده، پيرى است كه يك عمرگوش خوابانيده بود تا روزهاى 25 الى 28 مرداد زهر خود را به ملت ايران بريزد.نمى‏توان تصور كرد كه چنان مردى روحيه رئيس ستاد ارتش را، كه خود به ارتش‏تحميل كرده بود، نمى‏شناسد.

مع‏ذالك دادستان گاهى در مورد رياحى در نوعى بن‏بست گير مى‏كرد. او در يكى از جلسات‏دادگاه گفت:

معتقدم سرتيپ رياحى بايد اعدام شود. از لحاظ وظيفه قانونى در عقيده‏خود راسخ بوده و به عقيده خود ايمان دارم ولى وجدان من به من حكم مى‏كندكه به عرض برسانم من در طول جريان دادگاه بدوى و اين دادگاه، سعى داشتم‏كم‏تر به روى سرتيپ رياحى نگاه كنم زيرا سرتيپ رياحى از افسرانى بود كه‏افتخار ارتش ايران بود. او در خارج كشور افتخار ارتش بود. او واجد معلومات‏كافى است. او بى‏اندازه متين، محجوب و منظم است. موظفم به عرض برسانم‏كه آن روزى كه مصدق سرتيپ رياحى را در رأس ستاد قرار داد باز هم كسانى كه‏وارد بودند به خوبى مى‏دانستند كه سرتيپ رياحى در يك ورطه هولناكى افتاده."

 

اعتراضات مصدق‏

 

مصدق سيزده فقره اتهام خود را كه دادگاه بدوى درباره آن‏ها اظهارنظر كرده و او را محكوم‏شناخته بود يكايك برشمرد و دلايل خود را در رد اتهامات توضيح داد. خلاصه‏اى از مهم‏ترين‏اتهامات و جواب‏هاى مصدق را نقل مى‏كنيم.

1) اتهام اول بازداشت سرهنگ نصيرى فرمانده گارد شاهنشاهى بود كه پس از ابلاغ فرمان‏عزل به دستور مصدق بازداشت گرديد. در رأى دادگاه بدوى آمده بود كه توقيف سرهنگ نصيرى‏

به نيت آن بود كه "صدور ابلاغ فرمان مكتوم بماند."

مصدق گفت:

اگر مقصود از توقيف اين بود كه ابلاغ فرمان مكتوم بماند پس از وصول‏نمى‏بايستى اين جانب رسيد داده باشم... توقيف او از اين نظر نبود كه كسى ازفرمان اطلاع حاصل نكند بلكه از اين جهت بود كه به دستور او، برخلاف اصل‏13 متمم قانون اساسى كه مى‏گويد: "منزل و خانه هر كس در حفظ و امان است.در هيچ مسكنى قهراً نمى‏توان وارد شد مگر به حكم و ترتيبى كه قانون مقررنموده"، دو وزير و يك نماينده مجلس شوراى ملى را در خانه‏هاى خودمضروب نموده‏ايد و بى‏لباس و پاى برهنه به شهر آورده‏اند و از آنجا به سعدآبادبرده بازداشت كرده‏اند... خود سرتيپ نصيرى هم ساعت يك بعد از نصف شب‏25 مرداد با افراد مسلح به شصت تير و زره‏پوش آمد كه مرا هم دستگير كند.چون قبل از اين كه بيايند به من خبر رسيد و قواى بيش‏ترى در جلوى خانه‏ام‏تهيه گرديد به مقصود نرسيد و كودتاى او ناقص ماند.

مصدق با استناد به ماده 82 قانون مجازات عمومى گفت عمل نصيرى قيام بر ضد حكومت‏ملى است كه مجازاتِ اعدام براى آن مقرر گرديده است. اين بود علت توقيف سرتيپ نصيرى.

2) در رأى دادگاه بدوى آمده بود كه مصدق پس از توقيف نصيرى، اعلاميه‏اى مبنى بر اتهام‏كودتا منتشر ساخت تا گارد شاهنشاهى را متجاوز معرفى كند و عده‏اى از كارمندان دربار را هم‏بازداشت كرد "تا مقام شامخ سلطنت بى‏وقار شده و مردم در قيام مسلحانه عليه خاندان سلطنتى‏تحريض گردند."

مصدق گفت: گارد سلطنتى براى اين بود كه از كاخ‏هاى سلطنتى و ذات ملوكانه محافظت كندنه اين كه وزرا و نماينده مجلس را در خانه خودشان بازداشت نموده براى دستگيرى من بيايند.مصدق با استناد به نامه شماره 104870 فرماندار نظامى تهران كه پيش‏تر به دفتر دادگاه داده بودگفت اقدام گارد سلطنتى در 25 مرداد يك كودتاى به تمام معنى بود.

3) بنابرين گارد شاهنشاهى خود را وارد يك معركه سياسى كرده بود و اين كه دادگاه بدوى‏گفته است: خلع سلاح گارد بدين منظور بود كه "اگر اعليحضرت همايونى به تهران نزول اجلال‏فرمايند بى‏محافظ باشند كه مزاحمت رجاله و دسته‏هاى مغرض مانعى نداشته باشد" حقيقت‏ندارد. اگر شاه به تهران مى‏آمد و دولت وظيفه‏دار بود كه وسايل حفاظت او را از هر جهت فراهم‏كند، "چنان چه در آن وقت دولت وظيفه خود را انجام نمى‏داد و مسامحه مى‏كرد مسؤول بود."

4) همين طور استدلال دادگاه بدوى كه گفته است نظر دولت از مُهر و موم كردن كاخ‏هاى‏سلطنتى و خلع يد كردن متصديان و مباشران دربار "اين بوده كه شاهنشاه حق سلطه به اموال‏خود نداشته باشد" بى‏وجه است زيرا مهر و موم براى جلوگيرى از حيف و ميل اموال سلطنتى‏بود و نمى‏شد پيش‏بينى كرد كه شاه چه وقت مراجعت خواهد كرد.

5) اما اين عبارت در رأى دادگاه كه "چون از عزيمت اعليحضرت همايون شاهنشاهى به‏خارج از كشور اطلاع يافتند به سفارت‏خانه‏هاى ايران تلگراف كرده‏اند تا شاهنشاه در معاشرت وعمل خود محدود گردد" نيز بى‏مورد است زيرا "از اين تلگراف اين جانب هيچ اطلاع نداشتم.چنان چه آقاى دكتر فاطمى بگويد به دستور اين جانب چنين تلگرافى شده هر مجازاتى كه قانون‏معين كرده است تحمل مى‏كنم."

6) اما اين كه دادگاه بدوى گفته است دستور دولت داير بر حذف نام شاه از دعاى صبحگاه وشامگاه در سربازخانه‏ها برخلاف سيره اسلامى بوده زيرا "در احكام اسلامى مقرر شده كه پادشاه‏ظالم را نيز دعا كنيد تا خداوند به طريق صواب هدايت فرمايد و در هيچ مورد منع از دعا وتوسل به حق توصيه نشده است." وظيفه سرباز اين نيست كه اول اطمينان حاصل كند پادشاه‏عادل هست يا نيست تا در صورت اخير از خداوند بخواهد كه او را به طريق صواب هدايت‏فرمايد. قصد دولت خيانت به شاه نبود بلكه "اين طور تصور شد كه شاهنشاه نيستند بقاى نام‏خود را مقدم بر نام ايران بدانند لذا دستور داده شد كه سرباز به بقاى ايران دعا كند و اعليحضرت‏همايونى هم در يك مملكت مستقل و آزاد سلطنت بفرمايند."

7) و سرانجام اين اتهام كه در 25 مرداد "مقدمات ميتينگ فراهم شد تا مردم را به سقوطاساس حكومت تشويق نمايد" عارى از حقيقت است زيرا به فرض كه سخنرانان در آن ميتينگ‏چيزى بر خلاف قانون گفته باشند "من نمى‏بايست براى عمل آن‏ها متهم شده باشم."

8) در خصوص دستور پايين آوردن مجسمه‏ها كه به تعبير دادگاه بدوى "تحريك مردم به‏ضديت با قدرت سلطنت مشروطه و قيام بر عليه پادشاه كشور" قلمداد گرديده بود مصدق‏حرف‏هايى را كه در جلسات دادرسى و پيش از آن در بازپرسى گفته بود تكرار كرد:

اصولاً با نصب مجسمه مخالف بوده و هستم. گذشته از اين كه ساخت ونصب مجسمه شرعاً جايز نيست بر فرض اين كه بخواهند كارى برخلاف شرع‏بكنند آن را بايد بعد از خاتمه دوره هر سلطنت در ازاى خدماتى كه پادشاه به‏مردم كرده است نصب كنند.

 

مصدق و رفراندم‏

 

ديگر از مطالب مهم دفاعيه مصدق توضيحات او درباره رفراندم بود. دادگاه بدوى رفراندم را"عنوانى كه در قوانين و سنن پارلمانى ايران سابقه نداشته" توصيف كرده و آن را در حكم اقدام به"تعطيل رژيم پارلمانى كشور و بر هم زدن اساس حكومت قانونى" دانسته بود.

مصدق گفت:

آن‏هايى كه اطلاع ندارند يا اين كه از اجراى آن متضرر شده‏اند مى‏گويند.رفراندم در قانون اساسى پيش‏بينى نشده، مخالف با قانون اساسى است و حتى‏يكى از روحانيون 9 اسفند هم حكم به حرمت آن داد. در صورتى كه هر عملى كه‏شرع انور نهى نفرموده مباح است. "و امرهم شورى بينهم، وشاور هم فى‏الامر"دليل مسلم واضحى است بر استحباب آن. اگر هر چه وجود ندارد نبايد وجودپيدا كند مستحسن بود قانون اساسى هم كه در سيره سلاطين دوره استبدادوجود نداشت نمى‏بايست تدوين شود. قانون اساسى به ضرر يك عده‏اى و به‏نفع اكثريت مردم و براساس اصل حكومت مردم بر مردم تدوين شده، رفراندوم‏هم روى همين اصل به وجود آمده است و پيروى از هر اصلى كه در مصالح مردم‏باشد واجب است....

خيرخواه در فشار سياست خارجى به آن متوسل شوند و از خود مردم خير وصلاح مردم را بخواهند و بپرسند...

مردم خيرخواه و وطن‏پرست اين اصل را از صميم قلب پذيرفتند، نه اعلان‏تحريم بعضى از روحانيون 9 اسفند نه به تبليغات خلاف قانون اساسى عمال‏بيگانه هيچ يك كم‏ترين وقعى نگذاشتند...

 

تجربه دموكراسى‏

 

چون در تعريف و توصيف رفراندوم مطالبى گفته شد ممكن است‏شنوندگان در اين دادگاه و خوانندگان در خارج نسبت به آن راه مبالغه بپيمايند وآن را يك علاج قطعى دردها و امراض اجتماعى بدانند، لازم است عرض كنم‏رفراندوم و مجلس هر دو خوبند و مفيدند با اين فرق كه رفراندوم رأيى است كه‏ملت به طور مستقيم مى‏دهد و مجلس مركب از افرادى است كه آن‏ها مجازند ازطرف ملت رأى بدهند و هر يك محاسن و معايبى دارد كه شرح آن از حوصله‏اين دادگاه خارج است. رفراندوم و مجلس هر دو خوبند به شرط اين كه كار دردست دولت خيرخواه باشد و مردم در اظهار عقيده و رأى آزاد باشند و دولت به‏هيچ وجه اعمال نظر نكند.

در انتخابات آزاد نه فقط در يك دوره مردم نمى‏توانند نمايندگان خوب انتخاب كنند بلكه درادوار تقنينيه بسيارى بايد تجربه حاصل كنند تا بفهمند چه اشخاصى براى نمايندگى صلاحيت‏دارند و آن‏ها را انتخاب نمايند. انتخابات بايد براى هميشه و در تمام ادوار تقنينيه آزاد باشد تامردم بتوانند احزاب سياسى، آن هم احزاب بزرگى كه در مجلس اكثريت پيدا كنند، تشكيل دهند.رفراندوم و مجلس هر دو بدند و بسيار هم بدند اگر مردم در اظهار عقيده و دادن رأى آزاد نباشد ودولت آراى مردم را تعويض كند و نتيجه به نفع بيگانگان تمام بشود.

 

تأملى در رأى دادگاه تجديدنظر

 

دادگاه تجديدنظر در مقايسه با دادگاه بدوى جمع و جورتر مى‏نمود و سريع‏تر كار مى‏كرد. اين‏دادگاه كه نخستين جلسه خود را در 19 فروردين 1333 تشكيل داد رسيدگى به ايرادهاى‏صلاحيتى را در كمتر از دو هفته و رسيدگى به ماهيت امر را در كمتر از سه هفته به پايان رسانيد ودر 22 ارديبهشت 1333 رأى خود را اعلام كرد.

در مقدمه اين رأى گزارش مختصرى از گردش كار را مى‏خوانيم و آنگاه خلاصه‏اى ازاعتراض‏هاى دادستان ارتش به رأى دادگاه بدوى و نيز خلاصه‏اى از اعتراض‏هاى متهمان (دكترمصدق و سرتيپ رياحى) بر همان رأى. دادگاه تجديدنظر رأى دادگاه بدوى را در مورد متهمان"مخدوش" مى‏داند. مخدوش بودن آن رأى در مورد دكتر مصدق از دو جهت است اول آن كه"دادگاه بدوى ابلاغيه دربار شاهنشاهى را تعبير به گذشت اعليحضرت همايون شاهنشاهى از حق‏خصوصى كرده، در صورتى كه اصولاً مقام شامخ سلطنت اعلى و اجلّ از اين است كه مدعى‏خصوصى... واقع شوند." اما از جنبه عمومى عفو بخشودگى پيش از قطعيت حكم معنى ندارد وتنها پس از قطعى شدن محكوميت است كه مى‏توان مجرم را عفو كرد و انجام آن "با رعايت‏تشريفات قانونى طبق ماده 55 قانون مجازات عمومى بايد به عمل آيد. بنابراين استناد دادگاه‏بدوى به ابلاغيه صادره در اين مقام بى‏مورد بوده".

دادگاه تجديدنظر اما نمى‏گويد كه اگر شاه در مقام مدعى خصوصى نبوده تا از حق خودصرف‏نظر كند و اگر محكوميت مصدق هنوز قطعيت نداشته تا عفو و بخشودگى در مورد آن‏مصداق پيدا كند پس آن ابلاغيه دربار چه مفهومى داشته و شاه چرا به آن عمل خلاف قانون، يادست كم لغو و نامعقول كه هيچ اثر قضايى و منطقى بر آن بار نمى‏شود، مبادرت ورزيده بود؟

ايراد ديگر دادگاه تجديدنظر به رأى بدوى اين است كه در آن رأى "اصل مجازات را منطبق باماده 317 قانون دادرسى و كيفر ارتش دانسته و با رعايت ماده 46 قانون مجازات عمومى متهم‏را به حسب مجرد محكوم" كرده‏اند و "با اين كه دادگاه در مقام تخفيف برآمده و به ماده 44 قانون‏

مجازات عمومى استناد نموده ولى اثر قانونى ماده 44 در تعيين كيفر مشاهده نمى‏شود."

دادگاه تجديدنظر رأى بدوى را در مورد سرتيپ رياحى نيز "مدللّ و موجّه" نمى‏داند زيرا آن‏دادگاه "مجموع اعمال منتسبه به متهم رديف دو (سرتيپ تقى رياحى) را، به طور مستقيم ياغيرمستقيم، مربوط و مرتبط با قسمتى از اعمال انتسابى به متهم رديف يك (دكتر محمدمصدق) دانسته، بنابراين با در نظر گرفتن وحدت موضوع بزه انحراف از تطبيق بدون وجودافتراق، صحيح به نظر نمى‏رسد."

عبارت‏هاى دادگاه چندان روشن و رسا نيست ماحصل آن اين است كه اگر اعمال دكتر مصدق‏منطبق بر ماده 317 قانون دادرسى و كيفر ارتش است اعمال سرتيپ رياحى نيز بايد با همان ماده‏تطبيق داده شود زيرا "سرتيپ رياحى در تمام اعمال ارتكابى صرفاً به منظور تسهيل منويات‏متهم رديف يك (دكتر محمد مصدق) بوده و با علم و اطلاع به هدف و منظور نامبرده و مواضعه‏و تبانى با مشارُاليه به تضعيف حسّ شاه دوستى و تزلزل مقام شامخ سلطنت و محو آثارى كه‏موجب تذكر وجود سلطنت بوده و تشويق مخالفين سلطنت و ارعاب و آزار كسانى كه حرارت‏سلطنت‏خواهى و شاه‏دوستى در آن‏ها شعله‏ور بوده مبادرت نموده است" و اين اقدامات به نظردادرسان دادگاه "دليل كافى براى اثبات همكارى و معاونت او با متهم رديف يك (دكتر محمدمصدق) مى‏باشد".

دادگاه تجديدنظر با طرح اين مقدمات حكم دادگاه بدوى را در مورد هر دو متهم فسخ كرد، وآنگاه حكم داد كه خود مصدق "به استناد ماده 317 قانون دادرسى و كيفر ارتش و رعايت ماده‏46 قانون كيفر ع مومى از لحاظ تجاوز سنّ او از شصت سال محكوم است به سه سال حبس‏مجرد و بايد مدتى را كه از تاريخ 19 مرداد 1332 بازداشت بوده در حساب محكوميت او منظورنمود." و سرتيپ رياحى نيز "به استناد ماده 317 قانون دادرسى و كيفر ارتش و ماده 28 و 29قانون مجازات عمومى و توجه به ماده 30 همان قانون محكوم است به سه سال حبس با كار وبايد مدتى كه از تاريخ 28 مرداد 1332 بازداشت بوده در حساب محكوميت او منظور گردد."

سرتيپ احمد آجودانى از اعضاء هيأت دادرسان دادگاه تجديدنظر تنها كسى بود كه هم درباره‏مجازات سرتيپ رياحى و هم درباره مجازات دكتر مصدق با رأى اكثريت دادگاه مخالفت نمود.به نظر او اعمال سرتيپ رياحى با ماده 81 قانون مجازات عمومى انطباق داشته و مى‏بايستى بروفق حكم اين ماده به يك سال حبس تأديبى محكوم مى‏شد. در مورد دكتر مصدق نيز اگرچه‏اعمال او با ماده 317 قانون دادرسى و كيفر ارتش انطباق داشته ليكن وى مى‏بايستى بر طبق ماده‏44 قانون مجازات عمومى مشمول يك درجه تخفيف مى‏شد و به مجازات سه سال حبس‏تأديبى (نه حبس مجرّد) محكوم مى‏گرديد.

اين نكته در خور توجه است كه دادگاه تجديدنظر در مورد سرتيپ رياحى رأى به تشديدمجازات داده و او را كه در مرحله بدوى به دو سال حبس تأديبى محكوم شده بود در تجديدنظربه سه سال حبس با كار محكوم شناخته ولى در مورد دكتر مصدق اگرچه با نحوه انشاء رأى‏دادگاه بدوى مخالفت نموده در نهايت به همان مجازات سه سال حبس مجرد كه در رأى دادگاه‏بدوى آمده بود رسيده است. در واقع در شرايط تاريخى آن روز از دادگاه نظامى انتظار آزادى عمل‏و انعطاف زياد نمى‏رفت. اوضاع و احوال نشانگر آن بود كه نه تنها مقدار مجازات متهمين‏پيشاپيش معين شده بود احتمالاً بخش‏هاى اصلى قرارها و احكام دادگاه هم از خارج به وسيله‏كسانى كه سابقه و اطلاعات حقوقى بيشترى داشتند انشاء مى‏گرديد و در اختيار رئيس دادگاه‏گذاشته مى‏شد. حتى اگر بتوان به گزارش‏هاى كرميت روزولت در جزئيات آن اعتماد نمود او درحكايت نخستين ملاقات خود با شاه، بعد از بازگشت وى از رم، از قول شاه مى‏نويسد:

اگر دادگاه نظر مرا به كار بندد به سه سال حبس در ده خود محكوم خواهد شدو پس از آن آزاد خواهد بود كه در محوطه ده، و نه در خارج آن، رفت و آمد كند.رياحى سه سال در زندان خواهد ماند.

شاه اين حرف‏ها را در نيمه شب اول شهريور 1332 مى‏گويد و اگر حكايت كرميت روزولت‏ حقيقت داشته باشد معلوم مى‏شود كه از همان ساعت كه با نقشه كودتا موافقت نموده و فرمان ‏نخست‏وزيرى زاهدى را امضا كرده بود راجع به سرنوشت مصدق و اين كه چه معامله ‏اى با اوبايد كرد نيز انديشيده بود. شاه از ميان هواداران مصدق تنها به اعدام دكتر حسين فاطمى نظرداشت و اين نكته البته با توجه به مفاد مقالات روزنامه باختر امروز در فاصله 25 تا 28 مرداد ونيز سخنرانى تند و حساب ناشده فاطمى در ميتينگ 25 مرداد و دستورهاى تلگرافى كه او به‏ سفارتخانه‏ هاى ايران در بغداد و رم صادر كرده بود قابل فهم است. و چنين بود كه شيوخ ديوان‏عالى تميز نيز، كه راه بحث و اعمال نظر را بر روى خويش بسته مى‏ديدند، بازگشايىِ پرونده را به‏مصلحت خود نيافتند و رأى دادگاه تجديدنظر را كه مصدق از آن فرجام خواسته بود به اتفاق آراءابرام كردند. شعبه 9 ديوان عالى تميز كه تقاضاى فرجام دكتر مصدق به آن ارجاع و احوال‏خصوصى مورد، اعتراضات فرجامى مؤثر به نظر نرسيد." و با اين كه جمله ابتر و بى‏نمك و باردكه زبونى و لاعلاجى يك قوه قضائيه كور و سترون در نظامى خودكامه را ندا مى‏داد پرونده‏بزرگ‏ترين محاكمه تاريخ ايران بسته شد.

به نقل از مجله بخاراBukhara Magazine - www.bukharamagazine.com - Powered by: ketabname.com -- copyright: 2006

 

تاريخ انتشار  در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در روز شنبه ٢۴ شهریور / ١۵ سپتامبر ٢٠٠٧



درهمین رابطه: ـ


ــ ويژه نامه کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ــ مجموعه ای از مقالات، بيانيه ها و اعلاميه ها در باره کودتای سازمانهای جاسوسی سيا و اينتليجنت سرويس عليه حکومت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ) ـ

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-wizahnamahe-%2028-mordad-1386.htm

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ