جمعبندى اوضاع در آستانه كودتا
چنان مى
نمود كه مصدق بر مخالفان خود فايق آمده و آنان را سر
جاى خود نشانده است. همه پرسى همچنان
كه او مى خواست درسر تا سر كشور انجام
گرفته و نظر دولت در خصوص انحلال مجلس هفدهم تأييد شده بود. با
انحلال مجلس نمايندگان مخالف مصونيت
پارلمانى خود و نيز تربيون آزادى را كه براى حمله به مصدق در
اختيار داشتند از دست داده بودند و دولت از اين پس
مى توانست بى
دغدغه خاطر سياست خود را دنبال كند. اگر چه دولت
نتوانسته بود گزارش هيئت هشت نفرى را به تصويب مجلس
برساند اما شاه گفته بود كه مفاد آن را قبول دارد و
عملاً آن را به كار خواهد بست. شاه املاك سلطنتى را هم بر وفق
نظر دكتر مصدق به دولت بازگردانيده
بود. دادگاهى كه به محاكمه مسؤولان حمله به خانه نخست
وزير در ماجراى نهم اسفند 1331 مى
پرداخت كار خود رابه پايان رسانيده و رأى به مجازاتِ
مجرمان صادر كرده بود. كشف جسد سرلشكر افشار طوس و پرده
برداشتن از توطئه ناجوانمردانه ا
ى كه به قتل فجيع او انجاميد
توفيقى براى دولت بود كه دست دكتر مصدق را در مبارزه با
مخالفان سياسى و افسران ارشد بازنشسته قوى
ترمى كرد. اينك پرونده محاكمه
متهمان در جريان بود. برخى از آنان وكلاى مدافع خود را معرفى
كرده بودند و برخى ديگر براى مطالعه دراين باب مهلت خواسته
بودند و با تقاضاى آنان موافقت شده بود.
مصدق اختيارات قانونگذارى را كه
از مجلس هفدهم گرفته بود همچنان داشت و به
رغم آن كه مجلس منحل مى شد او
همچنان می
توانست از اختيارات خود براى تصويب لوايح قانونى استفاده كند
و طرحهاى خود را به جريان اندازد. از مرداد ماه 1321 تا مرداد
ماه1332 مصدق هيچگاه از درگيرى با مخالفان فراغت نيافت و
تقريباً تمام روزهاى او در سال 1331 به بحثهاى طولانى با لوى
هندرسن و بررسىِ پيشنهادها و تهيه طرحهاى
متقابل در زمينه نفت سپرى شد. با اين همه، دستاوردِ اختيارات
او بسيار قابل ملاحظه بود و ما دراين باره باز سخن خواهيم گفت.
در زمينه نفت حالا ديگر مذاكرات
رسمى به پايان آمده بود. تا اينجا نه بريتانيا حاضر شده بود كه
با مصدق كنار آيد و نه امريكا حاضرشده بود جانب بريتانيا را
رها كند. در محدوده شرايط موجود هر دو طرف حرف آخر خود را زده
بودند؛ هم بريتانيا و امريكا و هم
مصدق. بريتانيا تمام كوشش خود را براى محكوميت ايران در مراجع
بينالمللى به كار زده و راه به جايى نبرده بود. شوراى امنيترسيدگى
به شكايت بريتانيا را موكول كرده بود به اعلام رأى ديوان لاهه،
و ديوان لاهه با اعلام عدم صلاحيت راه بر روى شوراى امنيتنيز
فرو بسته بود. بريتانيا هنوز مىتوانست در مراجع ملى به مصاف
ادامه دهد. شركت نفت انگليس و ايران مدعى بود كه خريد نفت
ازمصدق به منزله خريد مال دزدى است و مال دزدى را در هر كجا
گير بيايد ممكن است توقيف كرد و جلوى نقل و انتقال آن را
گرفت.انگلستان يك بار موفق شده بود نفتكش موسوم به روزمرى را
كه محمولهاى از نفت ايران را به ايتاليا مىبرد به بندر عدن
بكشاند و درآنجا توقيف كند. عدن در آن زمان تحتالحمايه
انگلستان بود و قاضى انگليسى به نام كمپبل كه تصدى دادگاه عدن
حداكثر بهرهبردارى راكرد تا خريداران نفت را بترساند و از
معامله با ايران باز دارد. اما صولت آن رأى با صدور رأى عدم
صلاحيت ديوان لاهه تا اندازهاى در همشكست. از آن گذشته تمام
نفتكشها را كه ممكن نبود به بندر عدن بكشانند و به سرنوشت
روزمرى دچار گردانند. شركت نفت انگليسو ايران ناچار بود كه
بخت خود را در دادگاههاى كشورهاى مستقل نيز بيازمايد و در
اينجا بود كه تير آن شركت به سنگ مىخورد.دادگاههاى ونيز و
ساير بنادر ايتاليا گرچه نخست با توقيف محموله نفتكشها
موافقت نمودند اما در رسيدگى ماهوى ادعاى شركتنفت انگليس و
ايران را ناروا دانستند و قرار توقيف را فسخ كردند. شركت نفت
انگليس و ايران درخواست پژوهش كرد كه مىبايست دردادگاه رم
رسيدگى شود. ماجرا در مورد محمولههايى هم كه به بنادر ژاپن
رسيده بودند تكرار شد و دادگاه توكيو ادعاى شركت نفتانگليس و
ايران را مردود شناخت و محمولهها را آزاد كرد.
مصدق مىگفت كه صلاحيت رسيدگى به
ادعاى شركت سابق (شركت نفت انگليس و ايران)با دادگاههاى ايران
است. عدول از دادگاه صالح و مراجعه اختلاف به يك مرجع داورى
محتاجتوافق طرفين دعوى بود و مصدق حرفى نداشت كه چنين توافقى
بكند و قال مشكل غرامت با ارجاع آن به
يك هيئت بىطرف و قابل اعتماد كنده شود، اما بريتانيا مىخواست
قرارنامه داورىرا طورى تنظيم كند كه هيئت داورى از چارچوب آن
نتواند خارج شود و راهى جز تأمين منظوربريتانيا نداشته باشد.
بريتانيا حتى حاضر نشد كه پرده از خواسته خود بردارد و بگويد
چه مبلغىبه عنوان غرامت مطالبه مىكند.دكتر مصدق براى اين كه
موضع خود را به لحاظ دعاوى متقابل ايران روشن گرداندكميسيونى
از مشاوران حقوقى تشكيل داد كه دكتر عميد رئيس دانشكده حقوق و
دكتر علىشايگان و دكتر كريم سنجابى و دكتر محمدحسين علىآبادى
و دكتر عبدالحسينِ علىآبادى ازاستادان آن دانشكده و دكتر
خوشبين و ارسلان خلعتبرى و لسانى و صدر از حقوقدانان خارجدانشگاه
در آن كميسيون عضويت داشتند. مهندس حسيبى نيز عضو كميسيون بود
تا توضيحاتلازم را در اختيار مشاوران حقوقى بگذارد. حسيبى به
عنوان يك شاهد غيرحرفهاى در يكارزيابى سردستى از توانايىهاى
اعضاى كميسيون مىگويد:
ارسلان خلعتبرى به نظر من از همه
ضعيفتر آمد. براى اين كه حرفهاى نامنظمِ غيرمنطقىمىزند و
لسانى ابداً قابل نسبت با او نيست. علىآبادى ما (مقصودِ
عبدالحسين علىآبادى است)دقيق و محمدحسين خيلى متديك و دكتر
خوشبين با نظم فكرى قابل ملاحظه و دكتر عميد همفكر كردن منظم
را علاقه دارد.
كميسيون كار خود را تا اوايل
مرداد سال 1332 تمام كرد و گزارش آن را براى مصدق فرستاد.گفته
شد كه نظر كميسيون جنبه مشورتى دارد و نخستوزير شخصاً راهى را
كه بايد براى اقامهدعوى عليه شركت سابق در محاكم ايران پيش
گرفته شود انتخاب خواهد كرد.
وصاياى
مصدق و پايان ماجرا
به منظور هدايت نسل
جوان مىخواهم از روى يك حقيقتى پرده برگيرم وآن اين است كه در
طول تاريخ مشروطيت ايران اين اولين بار است كه يكنخستوزير
قانونى مملكت را به حبس و بند مىكشند و روى كرسى اتهاممىنشانند.
براى شخص من خوب روشن است كه چرا اين طور شده... به منگناهان
بسيارى نسبت دادهاند ولى من خود مىدانم كه يك گناه بيشتر
ندارم و آناين است كه تسليم تمايلات خارجيان نشده و دست آنان
را از منابع ثروت ملىكوتاه كردهام.
مصدق در چهارمين جلسه
دادرسى
آخرين
دفاع دكتر مصدق
آنچه گذشت داستان
دادگاه بدوى بود كه اكنون به واپسين مراحل خود رسيده بود و
رئيسدادگاه مىكوشيد تا كار را يكسره كند و خود را از شرّ
پرونده خلاص گرداند. مصدق اما كوتاهنمىآمد و مىخواست از
اندك فرصتى كه دارد بيشترين استفاده را بكند. مصدق با مهارت
تمام ازچنبر محدوديتهايى كه رئيس دادگاه بر سر راه او مىتراشيد
سر بر مىكشيد.
هر چه هست رئيس دادگاه ناچار شد
كه آخر سر به دكتر مصدق اجازه بدهد و او به هر طريقىبود
سخنانى را كه مىخواست گفت. دكتر مصدق در آخرين دفاع يك بار
ديگر به جريانناخواستهاى كه به نخستوزيرى او انجاميد اشاره
كرد:
اشخاص مخالف با ملى شدن نفت مىخواستند
قبل از اين كه 9 ماده اجرائيهبه تصويب مجلس برسد دولت آقاى
حسين علا استعفا دهد و شخص معهودىرا روى كار بياورند كه تمام
كارهاى راجع به ملى شدن نفت را از بين ببرد و خنثىكند. اين
جانب به محض اطلاع از اين تصميم 9 ماده را از تصويب كميسيوننفت
گذرانيدم ولى قبل از اين كه در مجلس تصويب شود دولت علا استعفا
داد و
نظر
اعليحضرت اين بود كه شخص معهود دولت را تشكيل دهد و
مخصوصاًهمان ساعتى كه مجلس رأى تمايل مىداد شخص معهود در
پيشگاه همايونىبود براى اين كه وكلا در رأى تمايل تكليف خود
را بدانند.
مقصود مصدق از "شخص معهود" سيدضياءالدين
طباطبايى بود كه ما تفصيل آن داستان رادر دفتر اول خواب آشفته
نفت آوردهايم.
چنين تصور مىكردند كه به دو جهت عمر دولت
اين جانب زياد نخواهدبود: اول اين كه بدون عوايد نفت دولت نمىتواند
مدت زيادى دوام كند. دوم،دولت ايران مجبور خواهد شد كه در
مراجع بينالمللى حاضر شود و جواببدهد. به محض اين كه در آن
مراجع شكست خورد قهراً افكار عامه ايران با اومخالف مىشوند و
بالنتيجه از بين مىرود.
اما آن اقدامات به جايى نرسيد و ديدند كه "اگر
به دولت مجال داده شود تدريجاً وضعيتاقتصادى ايران طورى خواهد
شد كه بدون عوايد نفت هم كار مملكت بگذرد."
در اينجا دكتر مصدق اشاره كرد كه پول نفت
بالمآل باز برمىگردد به كشورهاى غربى و دركيسه آنها ريخته مىشود
و مثلى آورد كه كسى مىخواست سياهى را به غلامى بخرد. از
اوپرسيد: قيمت تو چند است؟هزار دينار. او گفت: خريدم و هزار
دينار داد و آنگاه گفت: العبد و مابيده لمولاه (برده و دارايى
برده از آنِ صاحب برده است)؛ هم غلام را تصاحب كرد و هم
هزاردينارى را كه به او پرداخته بود.
سه
عامل مهم سقوط مصدق
دكتر
مصدق گفت: سه مسئله مهم براى او مطرح بود و در سقوط او مؤثر
افتاد:
اول آن كه اگر ايران از پاى در نمىآمد "ساير
كشورهاى نفتخيز هم تدريجاً از آن درسمىگرفتند و اين كار
براى دولى كه از نفت آنها استفاده مىكنند ضرر داشت". دكتر
مصدق باملاحظه اين نكته فكر مىكرد كه دولتهاى غربى نمىگذاشتند
اختلاف با ايران ساليان دراز ادامهيابد و آخر سر "مجبور بودند
كه قضيه را با ما حل كنند."
دوم، "عقيده من اين بود كه ما عملاً جزو بلوك
غربى هستيم ولى رسماً نباشيم بهتر است. ازنظر وضعيت جغرافيايى
مصلحت ايران در اين است كه بىطرفى خود را حفظ كند". مصدق بر
آنبود كه اگر شوروى بخواهد به ايران حمله كند دولتهاى غربى
در وضعى نيستند كه پيش ازوقوع چنان حملهاى به ايران كمك نظامى
بكنند و جلوى آن حمله را بگيرند "در اين صورت چهقبل وقوع جنگ
ما جزو بلوك غربى باشيم چه بعد از اعلان جنگ، هر دو مساوى
است." اومىگفت:
بلوك شرق و غرب به منافع و مصلحت ملل كوچك
توجهى ندارند... اگرجنگى در گرفت هر يك از دو بلوك كه فاتح
شوند دول كوچك را تحت نفوذخود قرار مىدهند و فقط فايدهاى كه
از بىطرفى عايد ما مىشود حفظ نفوس وجلوگيرى از عواقب وخيمى
است كه در هر جا جنگ روى داده آنجا با خاكيكسان شده است.
سوم، مصدق معتقد بود كه پيش از تجديد روابط
با انگلستان مىبايستى به موجب قراردادى"اصولى براى روابط آتيه
دولتين تدوين شود كه طرفين آن اصول را رعايت كنند و
تماماختلافات ناشيه از ملى شدن صنعت نفت و تأديه غرامت به كلى
حل شود."
مصدق گفت:
اين سه مسئله ايجاب مىكرد كه دولت اين جانب
سقوط كند... اين جانب،چه از نظر قانون، چه از نظر صلاح مملكت،
نخواستم كه دست از كار بكشم ومىخواستم قضيه نفت را كه بسيارى
تشنه حل آن بودند شرافتمندانه حل كنم وبه فرض آنكه نمىخواستند
قرارداد شرافتمندانهاى با دولت اين جانب منعقدكنند وضعيات
اقتصادى مملكت طورى شود كه بدون عوايد نفت مملكتبتواند روى
پاى خود بايستد.
وداع
مصدق
دكتر
مصدق در پايان سخنان خود گفت:
از آنچه برايم پيش آوردهاند هيچ تأسف ندارم
و يقين دارم وظيفه تاريخىخود را تا سر حد امكان انجام دادهام.
من به حس و عيان مىبينم كه اين نهالبرومند در خلال تمام مشقتهايى
كه امروز گريبان همه را گرفته به ثمر رسيدهاست و خواهد رسيد.
عمر من و شما و هر كس چند صباحى دير و يا زود بهپايان مىرسد
ولى آنچه مىماند حيات و سرافرازى يك ملت مظلوم وستمديده است.
آن مرد گفت كه من و اقدامات دولتم سبب شد كه آبروى ايران
وايرانيان در انظار خارجيان ريخته شود و لابد الآن كه من و
همفكران و همكاران
مرا به نام مجرم و خائن و جانى مىنامند و
روى كرسى اتهام مىنشانند آبروىريخته باز مىگردد!... از مردم
رشيد و عزيز ايران، زن و مرد، توديع مىكنم وتأكيد مىنمايم كه
در راه هر افتخارى كه قدم برداشتهاند از هيچ حادثهاى
نهراسندو يقين بدانند كه خدا يار و مددكار آنها خواهد بود.
مصدق
در دادگاه تجديدنظر
بدين
گونه دور اول يا ماجراى محاكمه در دادگاه بدوى نظامى به پايان
رسيد و دور دوم يعنىجريان دادگاه تجديدنظر آغاز شد. لايحه
دفاعيه مصدق در دادگاه تجديدنظر ناظمى منقسم بر دوفصل و هر فصل
آن بر چند بخش بود. در قسمتى از فصل اول ايراد به نقايص پرونده
و در بخشديگر ايراد بر صلاحيت دادگاه مطرح شده بود. فصل دوم
لايحه خود بر سه بخش بود. بخش اولمشتمل بر گزارش مصدق از
وقايع شب 25 مرداد، بخش دوم اعتراض به حكم دادگاه بدوى، وبخش
سوم توضيحاتى درباره سقوط دولت خود...
رئيس دادگاه از مصدق پرسيد كه لايحه را مىخواند
يا تسليم دادگاه مىكند؟ مصدق فوراًپاسخ داد: "اختيار داريد
قربان، تقديم دادگاه كنم كه كسى از آن اطلاع نخواهد يافت. مىخوانم،بعد
تقديم دادگاه مىكنم."
مصدق
اين بگفت و پيش از آن كه به خواندن لايحه بپردازد پنج نسخه آن
را براى مخبرينجرايد كه در پشت جايگاه متهم نشسته بودند پرتاب
كرد. معلوم بود كه دادگاه از مهار او عاجزاست. در همان آغاز كه
مصدق از جاى خويش برخاست درگيرىها ميان او و رئيس محكمهشروع
شد. رئيس مىخواست او را از ورود در مطالبى كه آنها را خارج
از موضوع مىدانست بازدارد. پس از بگو مگوها باز رئيس مجبور شد
سپر اندازد و مصدق فرصت يافت تا آنچه را كهمىخواهد بگويد.
ايرادها و اعتراضهاى او همان بود كه در دادگاه بدوى مطرح كرده
بود منتهاقانون به او اجازه مىداد كه آنچه را در مرحله اول
رسيدگى گفته بود در مرحله تجديدنظر همبگويد تا بار ديگر
دادگاه درباره آن تصميم بگيرد.
كودتا
بود يا نبود؟
از
جمله جالبترين بخشهاى دفاعيه دكتر مصدق بحث درباره كودتاى 25
مرداد بود كهچنين گفت:
هر عمل نظامى كه سپاهيان آن را به منظور
تغيير رژيم يا سقوط دولتمرتكب شوند آن را كودتا گويند. اگر
كودتا نبود بر طبق كدام حكمى از مقاماتصالحه دو وزير و يك
نماينده مجلس را در شميران (در خانههاى خود) دستگيرو مضروب
نموده از آنجا بدون لباس و كفش به سعدآباد و از سعدآباد به
شهرآوردند و چون ديدند كه ستاد ارتش به تصرف همكارانشان در
نيامده مجدداًآنها را به سعدآباد برده و در آنجا بازداشت
كردند. چرا سيم تلفن ستاد ارتش را باپادگان گارد شاهنشاهى در
باغ شاه و سيم تلفن اشخاصى كه بازداشت كردند قبلاز اين كه
دستگير شوند قطع نموده و چرا تلفن خانه بازار را اشغال نمودند؟
چرا با يك عده افراد مسلح به شصت تير و زرهپوش
براى دستگيرى منآمدند... كودتاى شب 25 مرداد بر طبق پيشنهاد
شماره 104870 مورخ اولشهريور ماه 1332 تيمسار دادستان
فرماندار نظامى تهران به تيمسار سپهبدزاهدى كه رونوشت آن در
جلسه نهم آذر ماه تسليم دفتر دادگاه بدوى شده يككودتاى مسلم و
حقيقى بوده...
در سندى كه دكتر مصدق از آن ياد كرد فرماندار
نظامى تهران پيشنهاد كرده بود كه براىسرهنگ فتحاللّه ليتكوهى
پاداش و ارتقاء مقام منظور شود. در اين نامه خطاب به زاهدى
نوشتهشده بود كه ليتكوهى:
1) در وقايع 9 و 10 اسفند ماه 31 در تظاهرات
به نفع شاه و حمله به خانهدكتر مصدق شركت داشته به اتهام حمله
به خانه دكتر مصدق مورد تعدى قرارگرفته و غياباً قرار نامبرده
صادر و متوارى بوده.
2) در مدت از 6 الى 10 اسفند سال 31 الى
كودتا در قم به نفع شاهنشاه ودولت جناب عالى انجام وظيفه
نمودهاند.
3) در كودتا از بيست و پنجم الى مرداد سال
جارى در دو كودتا دراجتماعات، چه قم و چه شهر تهران، رل مهمى
را در واژگون كردن حكومت دكترمصدق داشتند.
4) از 25 مرداد 32 الى اكنون نيز مأموريتهاى
خاص چه در قم، چه درتهران در مورد جناب آيتاللّه بروجردى و
ابوالفضل توليت با دستور اين جانببا موفقيت انجام داده است.
دادگاه بدوى وقايعى را كه فرماندار نظامى
رسماً كودتا خوانده و براى يكى از دستاندركارانآن تقاضاى
تشويق و ارتقاى رتبه كرده، كودتاى ادعايى خوانده بود.
رئيس گفت: "آقاى دكتر، آقاى دكتر، اين مطالب
مربوط به ما نيست. ما با كودتا كارى نداريم.
شما
آنچه راجع به صلاحيت دادگاه مورد نظرتان مىباشد بفرماييد."
مصدق پاسخ داد:
شما نمىگذاريد. شما نمىخواهيد من حرفم را
بزنم... آقاى تيمسار،بىجهت خودتان را معطل نكنيد. من بايد از
خودم دفاع كنم. من بايد مطالبخود را بگويم. شما نخواهيد
توانست مرا وادار كنيد كه بگويم توبه كردم. خيرآقا، خير آقا،
به خدا من تا شاهرگم بجنبد براى وطنم فداكارى مىكنم. من از
اينتشريفات باكى ندارم...
دادگاه
قرق است
جلسه
دوم دادگاه تجديدنظر با اعتراض دكتر مصدق آغاز شد:
دكتر مصدق... من در وضعى واقع شدهام كه از
هر خان بگذرم خان ديگرى جلو من هست.اين كه فرموديد تماشاچيان
برخلاف انتظامات كارى نكنند سالبه به انتفاءموضوع است. دادگاه
عملاً سرّى است. تماشاچى نيست كه رئيس اين طورتوصيه بفرمايند.
دادگاه قرق است. و قرقچيان نگذاشتند اشخاص صندلىهاىدادگاه را
تصرف كنند...
رئيس... ده دقيقه قبل به منشى دادگاه تذكر
دادم كه اگر اشخاصى نتوانستهاندكارت بگيرند و اكنون در مقابل
در ورودى منتظر هستند به آنها كارت داده شود.من با اين بىطرفى
در انجام وظيفه سربازى خود عمرى را گذراندهام. نهايتبىانصافى
است كه چنين نسبتى را مىدهيد... صراحةً عرض مىكنم كه هر گونهاعتراضى
داريد، هر چند ساعت كه ميل داريد بيان كنيد، به هيچ وجه جلوىسخن
سر كار گرفته نمىشود. صريحاً باز تكرار مىكنم آزادى گفتار
داريد. هر چهمىخواهيد بگوييد و هر قدر كه بگوييد و هر چند
روز كه طول بكشد بنده وتمام هيأت دادرسان حاضريم با نهايت صبر
و حوصله گوش كنيم. فقط تذكرىكه دادم اين بود كه به هيچ كس
نبايد اهانتى بشود...
دكتر مصدق... من قضايا را عرض مىكنم. قضايا
كه اهانت نيست. من هرگز به كسى اهانتنمىكنم و از اين كه بين
فرمايشات شما مطلبى گفتم خيلى خجل هستم. حق اينبود كه حرفى
نزنم. اينجا جاى مشاجره و جاى حرفهاى بىمنطق نيست... مندر
هفت خانى هستم، يكى از آن هفت خان دادگاه است. هفت خان دومروزنامههاست.
وقتى كه مىگوييد دادگاه علنى است بايد مذاكرات متهم درروزنامهها
نوشته شود. تحريف نشود، تحريف غير از جعل است. تحريف يعنىقسمتى
از نطق را ننويسند و يا قسمتى به نطق اضافه كنند...
رئيس اين مربوط به بنده است؟... شما مرد
قانون و با سابقه در مجلس شوراى ملى هستيد.انصاف بدهيد اين
اعتراضات شما وارد است كه به رئيس دادگاه بفرماييد مناعتراض
دارم چون در جرايد سخنان مرا منتشر نمىكنند، من لايحه دفاعى
خودرا نمىخوانم؟!
دكتر مصدق... من وظيفهاى دارم كه در دادگاه
از خود دفاع نمايم. وظيفه ديگر اين است كه درجامعه مرا متهم
نكنند و افكار جامعه را بر من مشوش و پريشان نكنند. منهمان
روز با اجازه شما لايحهاى قرائت كردم. براى اين كه از هرگونه
سهو واشتباه تندنويسان مصون بماند با حالت ناتوانى چهار نسخه
حاضر كردم به خطخودم كه يكى تسليم دادگاه شد و سه تا هم به
مخبرين دادم كه مورد اعتراضواقع شدم و امروز سركار سرهنگ فرخنيا
به من اظهار نمود شما اگر لوايحىداريد شايسته نيست كه
مستقيماً خود با نويسندگان جرايد در دادگاه مذاكره كنيد.شما
لايحه خودتان را بدهيد به من، كه من به آنها بدهم...
نمىخواهم
روى اين مرد را ببينم
دكتر
مصدق... من ميل نداشتم كه روى اين مرد را ببينم... او در همين
دادگاه، در آن روزى كهنمىخواستم به دادگاه بيايم گفت من شما
را دستبند مىزنم و از محل خود بهدادگاه مىآورم... او خيال
مىكرد من با اين حرفها از ميدان در مىروم. خيالكرد من بچهاى
هستم كه از دستبند فرار مىكنم. در حالى كه اشتباه كردم آن
روزبه دادگاه آمدم كه او به دست من دستبند نزد. افتخار و
حيثيتم اين بود كه اينمرد به دست من دستبند بزند. اى آقا، من
براى مرگ حاضر شدم. اين گفت كهمن آدمى هستم كه دكتر مصدق را
آوردم و دستگير كردم و زندانى كردم. اونمىداند كه مرا سياست
خارجى به زندان آورده و او كه قادر نبود كسى را دستگيركند، حتى
پشهاى را دستگير كند. و برخلاف قوانين هزار رفتار غلط كرد و
خيالمىكند در اينجا نعره كه مىكشد در پشت اين ميله [اشاره
به ميكروفن]...
اين مرد [اشاره به دادستان] مىگويد من در
زندان مجرد توانستم اسنادى تهيهكنم و در اين دادگاه تقديم كنم.
اينها را از كجا توانستم به دست آورم؟ چه كسانىبه من دادند؟
آنهايى كه وطن خود را به جلو بردند، آنهايى كه استقلال و
آزادىمملكت را در نظر دارند، به هر وسيلهاى بود به من دادند...
كه من از منافع وطنمدفاع كنم، محكوم نشوم. زيرا آنها خوب مىدانند
محكوميت من، كه از وطنمدفاع مىكنم، محكوميت وطنم مىباشد و
اين مرد [اشاره به دادستان] خيال كردبا چهار تا نعره همه حرفهاى
او درست است... تو چه هستى؟ [اشاره بهدادستان] تو يك آلتى
هستى كه دارى مىرقصى. آقا، وقتى مىگويند محاكمه،محاكمه جريان
دادگاه و خارج از دادگاه است. من وقتى حرف بزنم و كسىنشنود،
نطق مرا تحريف كردهاند. وقتى نفهمند من چه حرف زدهام آن وقت
اجازهشما را بايد در كوزه بگذارم و آب آن را بخورم...
متهم در تمام دنيا مترادف است با محترم، يعنى
آزادى و جان و همه چيز اورا احترام مىكنند آقا...
دو جور
دولت داريم
دادستان در بيانات خود گفته بود مصدق چند روز پيش نامهاى به
عنوان "جناب آقاى وزيردفاع ملى" نوشته و حالا در اينجا خودش را
نخستوزير و وزير دفاع ملى مىداند و دولت ودادگاه را
غيرقانونى مىخواند. مصدق در پاسخ گفت:
دو
جور دولت داريم: يك دولت قانونى و يك دولت عملى، دولت عملىماليات
مىگيرد، تبعيد مىكند، همه كار مىكند. من اگر به رياست
دادگاه نوشتمغيرقانونى، من دادگاه را غيرقانونى دانستم. شما
رئيس هستيد، باشيد. اما اگر بهوزير دفاع ملى مىنوشتم وزارت
دفاع ملى غيرقانونى، وزارت دفاع ملى كهغيرقانونى نيست. اين
وزارت را خود من به وجود آوردم. به دولت ايكس
نمىگويند دولت
نيست. اما كارش كار قانونى نيست... اگر من وزير دفاع ملى
شرحى
نوشتم دليل براى اين نيست كه خودم وزير دفاع ملى نباشم. من
هستم،مىخواهيد قبول كنيد، مىخواهيد قبول نكنيد. موضوع
رفراندم اين بود كه اگر به انحلال مجلس معتقد نيستيد رأى به
انحلال آن ندهيد و اگر به دولت معتقدهستيد رأى به انحلال مجلس
بدهيد. دو ميليون و يكصد و پنجاه هزار نفر كه درهيچ يك از
ادوار تقنينيه سابقه نداشت رأى به انحلال مجلس دادند. در هيچ
يكاز ادوار تقنينيه عده رأى دهندگان از يك ميليون و چهارصد
هزار نفر تجاوز نكرد.حالا اين مرد مىگويد من آدمى هستم كه
دكتر مصدق را آوردم و حبس كردم وزنجيرش كردم. ماشاءاللّه [خنده
حضار] اين مرد چه كاره است كه دولت را از بين
ببرد. اين دولت
را مىگويند ملى...
شما بايد اجازه بدهيد كه عرايض و دفاع من در
خارج منتشر شود و اين مردهر چه مىخواهد بر اتهام من بگويد
نوشته شود. آن حكمى كه شما در اين شرايط عليه من صادر كنيد روى
سرم مىگذارم. صريحاً عرض مىكنم اگرلايحه
اى كه من در اين
دادگاه قرائت كردم منتشر شد (اگر روزنامه
ها مىگويندنمىتوانيم
منتشر كنيم پولش را مىدهم. لوايح را منتشر كنند، مذاكرات جلسه
رامنتشر كنند) فردا يا پس فردا مىآيم اينجا از خودم دفاع مىكنم.
اگر نشود منبهتصميمى كه گرفتهام عمل مىكنم. اين دادگاه
دادگاه سرّى است يعنى كسىنمىفهمد كه در آنچه گفتهاند... من
در يك دادگاه حرف بزنم و كسى نفهمد چهگفتهام اين خيانت به
مملكت است... روزنامه كارش اين است كه پول بگيرد وچاپ بكند.
لايحه مرا چاپ بكنند پولش را مىدهم.
"اين
مرد" "اين مرد" شايسته نيست
رئيس
در پاسخ گفت:
... به كنايه فرموديد كه دادگاه تضييقاتى
براى مخبرين و خبرگزاران از لحاظانتشار و درج بيانات شما در
جرايد به عمل آورده. اين موضوع را قوياً تكذيبمىكنم. بيست
خبرنگار در اين دادگاه حضور دارند. نه از طرف من و نه از طرفهمكارانم
كوچكترين دستورى و اظهاراتى كه مؤيد ادعاى شما باشد داده نشدهو
نخواهد شد. خبرنگاران آزاد بوده و آزاد هستند آنچه در اين
دادگاه گفتهمىشود يادداشت كنند و هر نوع ميل دارند آنها را
منتشر كنند... وظيفه ما ايناست كه به آقايان متهمين و وكلاى
مدافعشان آزادى، آزادى مطلق در گفتار، دفاعو بيان خودشان
بدهيم... مىتوانيد هر چه براى دفاع خود مفيد و مؤثر مىدانيداما
با رعايت نزاكت [دكتر مصدق: كاملاً صحيح است] نبايد به
دادستان در يكدادگاه رسمى كه از طرف ارتشتاران فرمانده تشكيل
مىشود مكرر در مكرر، بهطور تحقير "اين مرد" خطاب كنند...
تيمسار دادستان ارتش داراى عنوانمشخص هستند. من به هيچ كس
اجازه نمىدهم عنوان هيچ كس را ادا ننمايد.كلمه "اين مرد"، "اين
مرد"، شايسته جناب عالى كه سمت نخستوزيرى راداشتهايد و قانونگذار
بودهايد و چندين دوره به نمايندگى مجلس انتخابشدهايد نيست و
نبايد عنوان شود.
از اين
به بعد به ايشان مرد نمىگويم
جواب
اين اعتراض رئيس را دكتر مصدق چند روز بعد داد:
رياست دادگاه در يكى از جلسات به من اعتراض
فرمودند كه چرا من كه يكزندانى هستم به يك تيمسار دادستان
گفتهام آن مرد. من از اين اظهار هيچ وقتنظر توهين نداشتهام.
من مىبايست به ايشان مىگفتم دادستان غيرقانونى و چوناين
عبارت خارج از نزاكت بود در دادگاه قبلى و اين دادگاه اكتفا به
گفتن "آن مرد"كردم، مرد كلمهاى است فارسى رديف رجل عربى؛ رجل
يعنى شخص مهم... اگرحالا اشتباه كردهام كه مرد خطاب كردهام
از اين به بعد به ايشان مرد نمىگويم.[خنده شديد حضار و اخطار
رئيس]
رأى
مخالف سرتيپ نوتاش
دادگاه تجديدنظر نظامى پس از نه جلسه در تاريخ 2 ارديبهشت 1332
قرار صلاحيت خود راصادر كرد. قرار صلاحيت، برخلاف انتظار، به
اتفاق آرا صادر نشده بود بدين معنى كه يكى ازدادرسان ايرادهاى
متهمان را وارد و قابل قبول مىدانست. اين دادرس سرتيپ نوتاش
بود. نوتاشدر رأى بسيار مختصر خود صلاحيت دادگاه را از دو جهت
مخدوش دانست: اول از جهت عدمرعايت مواد 22 و 24 قانون دادرسى
و كيفر ارتش و نيز از جهت عدم رعايت ماده 37 همانقانون و دوم
از جهت عدم رعايت مفاد اصل 79 متمم قانون اساسى.
نوتاش حضور آزموده را كه در دادگاه بدوى به
عنوان دادستان شركت كرده بود و اكنون دردادگاه تجديدنظر نيز با
همان عنوان مشاركت داشت با مقررات قانون دادرسى و كيفر ارتش
منافىمىدانست. همچنين وى استدلال اكثريت دادگاه را مبنى بر
اين كه محاكم نظامى بر وفق اصل 87متمم قانون اساسى تابع "قوانين
مخصوص" هستند و حضور هيأت منصفه در اين قوانينپيشبينى نشده
است، قانع كننده نمىدانست و بر آن بود كه مقررات ماده 79 متمم
قانون اساسىدر خصوص هيأت منصفه "در هر حال و در هر محكمه"
بايد رعايت شود.
از اين قرار نوتاش مىبايستى در رأى نهايى
راجع به ماهيت دعوى هم بر نظر خود پافشارىمىنمود و براى آن
كه در چنين وضعى ناممكن قرار نگيرد پيش از آن كه دادرسى به
پايان رسد بهعذر بيمارى در خانه نشست و از شركت در جلسات
انشاى رأى خوددارى ورزيد.
دادستان ارتش و اعتراض بر رأى بدوى
پس از
آنكه دادگاه تجديدنظر قرار بر صلاحيت خود صادر كرد و وارد بحث
در ماهيت شدنخست دادستان اعتراض خود را به رأى دادگاه بدوى
مطرح كرد. او بر آن بود كه دادگاه بدوى درمورد هر دو متهم (مصدق
و رياحى) اشتباه كرده و مىبايستى مجازات سنگينترى براى آنان
درنظر مىگرفت: "از نظر دادستان ارتش چون جرم مقرون به عمل
مشدّده است رأى عادلانه ايناست با قيدى كه قانون مقرر داشته
دادگاه دكتر مصدق را محكوم به ده سال زندان مجردمىنمود."
در مورد رياحى هم دادستان ارتش مدعى بود كه
او "به منظور به هم زدن اساس حكومتمشروطه سلطنتى ايران كه
نتيجه نهايى آن اضمحلال كشور ايران بوده است" با دكتر مصدقهمكارى
داشته و مورد اعتماد او بوده است.
مصدق يك عمر ممارست و مردمشناسى كرده، پيرى
است كه يك عمرگوش خوابانيده بود تا روزهاى 25 الى 28 مرداد زهر
خود را به ملت ايران بريزد.نمىتوان تصور كرد كه چنان مردى
روحيه رئيس ستاد ارتش را، كه خود به ارتشتحميل كرده بود، نمىشناسد.
معذالك دادستان گاهى در مورد رياحى در نوعى
بنبست گير مىكرد. او در يكى از جلساتدادگاه گفت:
معتقدم سرتيپ رياحى بايد اعدام شود. از لحاظ
وظيفه قانونى در عقيدهخود راسخ بوده و به عقيده خود ايمان
دارم ولى وجدان من به من حكم مىكندكه به عرض برسانم من در طول
جريان دادگاه بدوى و اين دادگاه، سعى داشتمكمتر به روى سرتيپ
رياحى نگاه كنم زيرا سرتيپ رياحى از افسرانى بود كهافتخار
ارتش ايران بود. او در خارج كشور افتخار ارتش بود. او واجد
معلوماتكافى است. او بىاندازه متين، محجوب و منظم است. موظفم
به عرض برسانمكه آن روزى كه مصدق سرتيپ رياحى را در رأس ستاد
قرار داد باز هم كسانى كهوارد بودند به خوبى مىدانستند كه
سرتيپ رياحى در يك ورطه هولناكى افتاده."
اعتراضات مصدق
مصدق
سيزده فقره اتهام خود را كه دادگاه بدوى درباره آنها اظهارنظر
كرده و او را محكومشناخته بود يكايك برشمرد و دلايل خود را در
رد اتهامات توضيح داد. خلاصهاى از مهمتريناتهامات و جوابهاى
مصدق را نقل مىكنيم.
1) اتهام اول بازداشت سرهنگ نصيرى فرمانده
گارد شاهنشاهى بود كه پس از ابلاغ فرمانعزل به دستور مصدق
بازداشت گرديد. در رأى دادگاه بدوى آمده بود كه توقيف سرهنگ
نصيرى
به
نيت آن بود كه "صدور ابلاغ فرمان مكتوم بماند."
مصدق گفت:
اگر مقصود از توقيف اين بود كه ابلاغ فرمان
مكتوم بماند پس از وصولنمىبايستى اين جانب رسيد داده باشم...
توقيف او از اين نظر نبود كه كسى ازفرمان اطلاع حاصل نكند بلكه
از اين جهت بود كه به دستور او، برخلاف اصل13 متمم قانون
اساسى كه مىگويد: "منزل و خانه هر كس در حفظ و امان است.در
هيچ مسكنى قهراً نمىتوان وارد شد مگر به حكم و ترتيبى كه
قانون مقررنموده"، دو وزير و يك نماينده مجلس شوراى ملى را در
خانههاى خودمضروب نمودهايد و بىلباس و پاى برهنه به شهر
آوردهاند و از آنجا به سعدآبادبرده بازداشت كردهاند... خود
سرتيپ نصيرى هم ساعت يك بعد از نصف شب25 مرداد با افراد مسلح
به شصت تير و زرهپوش آمد كه مرا هم دستگير كند.چون قبل از اين
كه بيايند به من خبر رسيد و قواى بيشترى در جلوى خانهامتهيه
گرديد به مقصود نرسيد و كودتاى او ناقص ماند.
مصدق با استناد به ماده 82 قانون مجازات
عمومى گفت عمل نصيرى قيام بر ضد حكومتملى است كه مجازاتِ
اعدام براى آن مقرر گرديده است. اين بود علت توقيف سرتيپ نصيرى.
2) در رأى دادگاه بدوى آمده بود كه مصدق پس
از توقيف نصيرى، اعلاميهاى مبنى بر اتهامكودتا منتشر ساخت تا
گارد شاهنشاهى را متجاوز معرفى كند و عدهاى از كارمندان دربار
را همبازداشت كرد "تا مقام شامخ سلطنت بىوقار شده و مردم در
قيام مسلحانه عليه خاندان سلطنتىتحريض گردند."
مصدق گفت: گارد سلطنتى براى اين بود كه از
كاخهاى سلطنتى و ذات ملوكانه محافظت كندنه اين كه وزرا و
نماينده مجلس را در خانه خودشان بازداشت نموده براى دستگيرى من
بيايند.مصدق با استناد به نامه شماره 104870 فرماندار نظامى
تهران كه پيشتر به دفتر دادگاه داده بودگفت اقدام گارد سلطنتى
در 25 مرداد يك كودتاى به تمام معنى بود.
3) بنابرين گارد شاهنشاهى خود را وارد يك
معركه سياسى كرده بود و اين كه دادگاه بدوىگفته است: خلع سلاح
گارد بدين منظور بود كه "اگر اعليحضرت همايونى به تهران نزول
اجلالفرمايند بىمحافظ باشند كه مزاحمت رجاله و دستههاى مغرض
مانعى نداشته باشد" حقيقتندارد. اگر شاه به تهران مىآمد و
دولت وظيفهدار بود كه وسايل حفاظت او را از هر جهت فراهمكند،
"چنان چه در آن وقت دولت وظيفه خود را انجام نمىداد و مسامحه
مىكرد مسؤول بود."
4) همين طور استدلال دادگاه بدوى كه گفته است
نظر دولت از مُهر و موم كردن كاخهاىسلطنتى و خلع يد كردن
متصديان و مباشران دربار "اين بوده كه شاهنشاه حق سلطه به
اموالخود نداشته باشد" بىوجه است زيرا مهر و موم براى
جلوگيرى از حيف و ميل اموال سلطنتىبود و نمىشد پيشبينى كرد
كه شاه چه وقت مراجعت خواهد كرد.
5) اما اين عبارت در رأى دادگاه كه "چون از
عزيمت اعليحضرت همايون شاهنشاهى بهخارج از كشور اطلاع يافتند
به سفارتخانههاى ايران تلگراف كردهاند تا شاهنشاه در معاشرت
وعمل خود محدود گردد" نيز بىمورد است زيرا "از اين تلگراف اين
جانب هيچ اطلاع نداشتم.چنان چه آقاى دكتر فاطمى بگويد به دستور
اين جانب چنين تلگرافى شده هر مجازاتى كه قانونمعين كرده است
تحمل مىكنم."
6) اما اين كه دادگاه بدوى گفته است دستور
دولت داير بر حذف نام شاه از دعاى صبحگاه وشامگاه در
سربازخانهها برخلاف سيره اسلامى بوده زيرا "در احكام اسلامى
مقرر شده كه پادشاهظالم را نيز دعا كنيد تا خداوند به طريق
صواب هدايت فرمايد و در هيچ مورد منع از دعا وتوسل به حق توصيه
نشده است." وظيفه سرباز اين نيست كه اول اطمينان حاصل كند
پادشاهعادل هست يا نيست تا در صورت اخير از خداوند بخواهد كه
او را به طريق صواب هدايتفرمايد. قصد دولت خيانت به شاه نبود
بلكه "اين طور تصور شد كه شاهنشاه نيستند بقاى نامخود را مقدم
بر نام ايران بدانند لذا دستور داده شد كه سرباز به بقاى ايران
دعا كند و اعليحضرتهمايونى هم در يك مملكت مستقل و آزاد سلطنت
بفرمايند."
7) و سرانجام اين اتهام كه در 25 مرداد
"مقدمات ميتينگ فراهم شد تا مردم را به سقوطاساس حكومت تشويق
نمايد" عارى از حقيقت است زيرا به فرض كه سخنرانان در آن
ميتينگچيزى بر خلاف قانون گفته باشند "من نمىبايست براى عمل
آنها متهم شده باشم."
8) در خصوص دستور پايين آوردن مجسمهها كه به
تعبير دادگاه بدوى "تحريك مردم بهضديت با قدرت سلطنت مشروطه و
قيام بر عليه پادشاه كشور" قلمداد گرديده بود مصدقحرفهايى را
كه در جلسات دادرسى و پيش از آن در بازپرسى گفته بود تكرار كرد:
اصولاً با نصب مجسمه مخالف بوده و هستم.
گذشته از اين كه ساخت ونصب مجسمه شرعاً جايز نيست بر فرض اين
كه بخواهند كارى برخلاف شرعبكنند آن را بايد بعد از خاتمه
دوره هر سلطنت در ازاى خدماتى كه پادشاه بهمردم كرده است نصب
كنند.
مصدق و
رفراندم
ديگر
از مطالب مهم دفاعيه مصدق توضيحات او درباره رفراندم بود.
دادگاه بدوى رفراندم را"عنوانى كه در قوانين و سنن پارلمانى
ايران سابقه نداشته" توصيف كرده و آن را در حكم اقدام به"تعطيل
رژيم پارلمانى كشور و بر هم زدن اساس حكومت قانونى" دانسته بود.
مصدق گفت:
آنهايى كه اطلاع ندارند يا اين كه از اجراى
آن متضرر شدهاند مىگويند.رفراندم در قانون اساسى پيشبينى
نشده، مخالف با قانون اساسى است و حتىيكى از روحانيون 9 اسفند
هم حكم به حرمت آن داد. در صورتى كه هر عملى كهشرع انور نهى
نفرموده مباح است. "و امرهم شورى بينهم، وشاور هم فىالامر"دليل
مسلم واضحى است بر استحباب آن. اگر هر چه وجود ندارد نبايد
وجودپيدا كند مستحسن بود قانون اساسى هم كه در سيره سلاطين
دوره استبدادوجود نداشت نمىبايست تدوين شود. قانون اساسى به
ضرر يك عدهاى و بهنفع اكثريت مردم و براساس اصل حكومت مردم
بر مردم تدوين شده، رفراندومهم روى همين اصل به وجود آمده است
و پيروى از هر اصلى كه در مصالح مردمباشد واجب است....
خيرخواه در فشار سياست خارجى به آن متوسل
شوند و از خود مردم خير وصلاح مردم را بخواهند و بپرسند...
مردم
خيرخواه و وطنپرست اين اصل را از صميم قلب پذيرفتند، نه اعلانتحريم
بعضى از روحانيون 9 اسفند نه به تبليغات خلاف قانون اساسى عمالبيگانه
هيچ يك كمترين وقعى نگذاشتند...
تجربه
دموكراسى
چون
در تعريف و توصيف رفراندوم مطالبى گفته شد ممكن استشنوندگان
در اين دادگاه و خوانندگان در خارج نسبت به آن راه مبالغه
بپيمايند وآن را يك علاج قطعى دردها و امراض اجتماعى بدانند،
لازم است عرض كنمرفراندوم و مجلس هر دو خوبند و مفيدند با اين
فرق كه رفراندوم رأيى است كهملت به طور مستقيم مىدهد و مجلس
مركب از افرادى است كه آنها مجازند ازطرف ملت رأى بدهند و هر
يك محاسن و معايبى دارد كه شرح آن از حوصلهاين دادگاه خارج
است. رفراندوم و مجلس هر دو خوبند به شرط اين كه كار دردست
دولت خيرخواه باشد و مردم در اظهار عقيده و رأى آزاد باشند و
دولت بههيچ وجه اعمال نظر نكند.
در انتخابات آزاد نه فقط در يك دوره مردم نمىتوانند
نمايندگان خوب انتخاب كنند بلكه درادوار تقنينيه بسيارى بايد
تجربه حاصل كنند تا بفهمند چه اشخاصى براى نمايندگى صلاحيتدارند
و آنها را انتخاب نمايند. انتخابات بايد براى هميشه و در تمام
ادوار تقنينيه آزاد باشد تامردم بتوانند احزاب سياسى، آن هم
احزاب بزرگى كه در مجلس اكثريت پيدا كنند، تشكيل دهند.رفراندوم
و مجلس هر دو بدند و بسيار هم بدند اگر مردم در اظهار عقيده و
دادن رأى آزاد نباشد ودولت آراى مردم را تعويض كند و نتيجه به
نفع بيگانگان تمام بشود.
تأملى
در رأى دادگاه تجديدنظر
دادگاه تجديدنظر در مقايسه با دادگاه بدوى جمع و جورتر مىنمود
و سريعتر كار مىكرد. ايندادگاه كه نخستين جلسه خود را در 19
فروردين 1333 تشكيل داد رسيدگى به ايرادهاىصلاحيتى را در كمتر
از دو هفته و رسيدگى به ماهيت امر را در كمتر از سه هفته به
پايان رسانيد ودر 22 ارديبهشت 1333 رأى خود را اعلام كرد.
در مقدمه اين رأى گزارش مختصرى از گردش كار
را مىخوانيم و آنگاه خلاصهاى ازاعتراضهاى دادستان ارتش به
رأى دادگاه بدوى و نيز خلاصهاى از اعتراضهاى متهمان (دكترمصدق
و سرتيپ رياحى) بر همان رأى. دادگاه تجديدنظر رأى دادگاه بدوى
را در مورد متهمان"مخدوش" مىداند. مخدوش بودن آن رأى در مورد
دكتر مصدق از دو جهت است اول آن كه"دادگاه بدوى ابلاغيه دربار
شاهنشاهى را تعبير به گذشت اعليحضرت همايون شاهنشاهى از حقخصوصى
كرده، در صورتى كه اصولاً مقام شامخ سلطنت اعلى و اجلّ از اين
است كه مدعىخصوصى... واقع شوند." اما از جنبه عمومى عفو
بخشودگى پيش از قطعيت حكم معنى ندارد وتنها پس از قطعى شدن
محكوميت است كه مىتوان مجرم را عفو كرد و انجام آن "با رعايتتشريفات
قانونى طبق ماده 55 قانون مجازات عمومى بايد به عمل آيد.
بنابراين استناد دادگاهبدوى به ابلاغيه صادره در اين مقام بىمورد
بوده".
دادگاه تجديدنظر اما نمىگويد كه اگر شاه در
مقام مدعى خصوصى نبوده تا از حق خودصرفنظر كند و اگر محكوميت
مصدق هنوز قطعيت نداشته تا عفو و بخشودگى در مورد آنمصداق
پيدا كند پس آن ابلاغيه دربار چه مفهومى داشته و شاه چرا به آن
عمل خلاف قانون، يادست كم لغو و نامعقول كه هيچ اثر قضايى و
منطقى بر آن بار نمىشود، مبادرت ورزيده بود؟
ايراد ديگر دادگاه تجديدنظر به رأى بدوى اين
است كه در آن رأى "اصل مجازات را منطبق باماده 317 قانون
دادرسى و كيفر ارتش دانسته و با رعايت ماده 46 قانون مجازات
عمومى متهمرا به حسب مجرد محكوم" كردهاند و "با اين كه
دادگاه در مقام تخفيف برآمده و به ماده 44 قانون