نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

   www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

  

چشم انداز ایران - وي‍ژه نامه مصدق خرداد 1396

مصدق مرد خدا ـ لطف الله میثمی

کلاس دوم متوسطه بودم که به روستایی در اصفهان رفتم که امروزه به آن رضوانشهر می‌گویند. آنجا بود که مصدق را به نیکی شناختم. به یاد دارم کارگری از اهالی اسفیدواجان، از پالایشگاه آبادان به آن روستا آمده بود. اهالی روستا برای نماز مغرب و عشا به مسجد آمده بودند. همه حضور داشتند: کدخدا، ژاندارم، مباشر مالک، خرده‌مالکان، دهقانان، روحانی مسجد و چند نفر از کسبه. برخلاف معمول پس از نماز مغرب و عشا به‌جای اینکه روحانی به منبر برود آن کارگر به منبر رفت و روضه ملی شدن نفت؛ یعنی، آنچه در آبادان اتفاق افتاده بود را خواند. ملاحظه کردم همه‌چیز واژگون شده. آن‌هایی که در روستا حکومت می‌کردند، همه پای منبر یک کارگر نشسته بودند و به سیر ملی شدن نفت در آبادان گوش می‌دادند، در حالی‌که آن کارگر بالای منبر رفته بود توضیح داد که چگونه انگلیسی‌ها آبادان را ترک کردند. وجد و شکوفایی بسیاری احساس می‌شد و من در آنجا با خود عهد کردم که در آینده سران نهضت ملی را ببینم. در سال ۱۳۳۸ که به دانشگاه رفتم و در دانشکده فنی پذیرفته شدم رشته مهندسی نفت را انتخاب کردم تا شاید بتوانم گامی در راه مصدق و یارانش بردارم.

آنچه در روستا مشاهده کرده بودم سرنوشت مرا رقم زد. پوستری از مصدق به ستون اتاق نشیمن خانه زده بودم. پس از کودتای ۲۸ مرداد با فشار اقوام آن را برداشتم، اما نابودش نکردم. آن را تا کردم و زیر فرش اتاق گذاشتم و هرچند روز یک بار فرش را پس‌زده و پوستر را بازکرده و مصدق را می‌دیدم و روحیه می‌گرفتم. خانه مصدق، نخست‌وزیر آن روز را با توپ و تانک به ویرانه‌ای تبدیل کردند و اثاثیه آن را اراذل و اوباش غارت کردند و او را و محاکمه کردند و به زندان انداختند. فکر کردند با این کار مصدق را برای ابد از صحنه حکومت ایران حذف کردند، ولی کور خواندند و غافل شدند و از غفلت خود هم غافل بودند که او در قلب جوانان راه‌ یافته و در قلب آن‌ها لانه کرده و روز و روزگاری از گلوی آوای او منعکس خواهد شد.

چیزی نگذشت که من روز ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰ شاهد حضور صدهزارنفری مردم به نفع مصدق، در میدان جلالیه (پارک لاله) بودم. همچنین پیش از پیروزی انقلاب، شاه برای رهایی از مخمصه‌ای که دچار آن شده بود دست به دامان بختیار، یکی از یاران مصدق شد که آن هم فایده‌ای نکرد.

دوران مصدق علاوه بر ملی‌کردن نفت، شیلات هم ملی شد و ماهی به‌وفور و قیمت ارزان در اختیار مردم قرار گرفت و از این طریق مصدق با معیشت مردم پیوند خورد. در دبیرستان تقریباً شاگردی نبود که به مصدق علاقه نداشته باشد. من نیز یکی از اوراق قرضه ملی مصدق را خریده بودم و آن را لای قرآن گذاشته بودم و هر روز که یک صفحه قرآن را می‌خواندم جای این ورق را تغییر می‌دادم. تا اینکه وارد دانشگاه شدیم و چیزی نگذشت که با چهره‌های درخشانی که ملی شدن نفت را رقم زده بودند آشنا شدیم: مهندس مهدی بازرگان، مهندس کاظم حسیبی، دکتر کریم سنجابی، دکتر صدیقی و شمس‌الدین امیرعلایی. در سال ۱۳۳۹ عضو جبهه ملی ایران شدم و در تظاهرات و سخنرانی‌های آن دوران شرکت می‌کردم. ۱۶ آذر که قلب تپنده جنبش دانشجویی بود، در دانشکده فنی اتفاق افتاده بود و جای خون شهدا روی موزاییک‌ها هنوز نقش بسته بود و جای گلوله‌ها به ستونی که پهلوی کتابخانه بود دیده می‌شد. دیدگاه‌ها و عملکرد مصدق در من و امثال ما نهادینه‌تر می‌شد. در عمر ۷۷ ساله‌ام تنها حکومتی که پس از سرنگونی و علی‌رغم تبلیغات زهرآگین، رو به رشد بوده و مردم به آن وفادارتر می‌شدند حکومت ۲۸ ماهه مصدق بود. او بساط جاسوس‌ها در ایران را جمع کرد و خبرهای دسته اول را در کوتاه‌ترین فاصله برای مردم توضیح می‌داد. آزادی مطبوعات در اوج خود بود. باختر امروز، روزنامه دکتر فاطمی که قیمت آن سه ریال بود، در اصفهان بازار سیاه پیدا می‌کرد و ۲۸ تا ۳۰ ریال به فروش می‌رفت. هرگاه موفق می‌شدیم باختر امروز را از میدان نقش‌جهان بخریم به خانه عمویم می‌آوردیم در آنجا همه آماده بودند که یکی آن را بلند بخواند و دیگران گوش کنند.

درخشش او به حدی بود که ابرهای تیره را هم کم‌رنگ و بی‌رنگ کرد. امروزه همه جناح‌ها از مصدق نام می‌برند. در سال ۱۳۵۰ که همراه با بنیانگذاران مجاهدین دستگیر شدم یک روز که به ما هواخوری دادند یکی از استوارهای زندان اوین، به نام کیقبادی، برای من قرآنی را آورد که مادرم داده بود. حسینی، جلاد اوین با صدای بلند به کیقبادی گفت این‌ها که مسلمان نیستند، این‌ها مصدقی‌اند. این‌ها همان‌هایی هستند که شاه را از مملکت بیرون کردند و بدین‌سان کینه‌اش را به مصدق نشان داد.

در شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۳ قصد داشتیم با کار گذاشتن چند بمب صوتی در میدان مخبرالدوله معروف به ۲۸ مرداد، رژه ارتش را به هم بزنیم تا در تلویزیون سراسر نشان داده شود. ضمن اعتراض به کودتا، کسی هم آسیب نبیند که در حال ساختن یکی از بمب‌ها بودم که بمب در دستم منفجر شد و بی‌هوش شدم. در راه بیمارستان می‌گفتم حداقل شهید راه مصدق شدم. ولی سیانور هم نتوانست مرا از پای درآورد.

پس از پیروزی انقلاب اسناد ارزشمندی در خانه آزموده، آیشمن ایران، به دست آمد که یکی از آن سندها خاطرات دکتر فاطمی با خودنویس سبزش بود که وقتی آن را برایم می‌خواندند اشک‌هایم جاری شد. اولین کتابی که درباره فاطمی نوشته شد با عنوان با چشمی گریان تقدیم به عشق بود. فاطمی در آن خاطرات نقل کرده بود: ابتدای حکومت مصدق شاه او را به کاخ خود دعوت کرده و با او به مدت چهار ساعت صحبت کرده و از او خواسته که جایگزین مصدق شود تا مصدق به استراحت بپردازد. در پایان به او می‌گوید که این مطالب بین خودمان باشد. ولی فاطمی به شاه می‌گوید که من همه آن را به مصدق خواهم گفت و همین کار را هم کرد و مصدق از نیات باطنی شاه باخبر شد و شاه نیز کینه فاطمی را به دل گرفت و پس از کودتا او را اعدام کرد.

پس از انقلاب وقتی خاطرات مصدق به‌نام خاطرات و تألمات منتشر شد یک نسخه آن را برای مهندس حسیبی بردم و او گفت باید واقعیات را از زبان مصدق شنید. مصدق در خاطرات خود نوشته که اگر استالین زنده بود کودتای ۲۸ مرداد شکل نمی‌گرفت. این پیرمرد دل خوشی از عملکردهای استالین نداشت، ولی نخواسته بود نقطه ‌قوت او را هم نقد کند که در برابر امپریالیسم حساسیت دارد. می‌توان نتیجه گرفت که جانشینان استالین آن حساسیت او را نسبت به امپریالیسم نداشتند و به نظر می‌رسد در روزهای واپسین حکومت خود این نگرش تأثیر خود را به‌جای گذاشت. بدین معنا که امریکا و انگلیس که دشمنان قسم‌خورده مصدق بودند و شوروی هم در برابر کودتای امریکایی ـ انگلیسی واکنشی نشان نخواهد داد؛ بنابراین به حزب توده هم که پروسه تصمیم‌گیری مستقلی نداشت نمی‌توانست اطمینان کند.

آقای پرکینز در کتاب قاتل اقتصادی نقل می‌کند که امریکا از آنجا که شوروی صاحب بمب اتمی شده بود نمی‌توانست از طریق جنگ آشکار، مصدق را سرنگون کند؛ بنابراین تصمیم گرفتند از راه پرورش کادرهایی برای کودتا به این اقدام دست بزنند. پرکینز معتقد است کرومیت روزولت یکی از کادرهایی بود که برای کودتا پرورده شده بود و خود او نیز. درواقع پرکینز اعتراف می‌کند که کودتای ۲۸ مرداد جنگی در قالب کودتا بود.

درباره مصدق مطالب زیادی نوشته شده، ولی در یک کلمه می‌توان به کتاب نیکسون، رئیس‌جمهور اسبق امریکا و وکیل کمپانی‌های نفتی، استناد کرد که او در کتاب جنگ حقیقی نوشته خود آورده است که مصدق به‌مثابه ریشه درختی است که ساق و شاخه و برگ‌های آن درخت برای اولین بار جرئت کردند به منافع امریکا ضربه بزنند.

شادروان هدی صابر یکی از وفاداران راه مصدق بود و بینش و روش و منش مصدق در او نهادینه شده بود. وی درباره مصدق کاری کارستان کرد و با نزدیکان او در دوران حکومت و حصر او علی‌رغم مشکلات فراوان گفت‌وگو کرد و فیلمی تهیه کرد که پس از عروج شهادت‌گونه او با تلاش‌های خواهر و دوستانش به معرض نمایش گذاشته شد. نشریه چشم‌انداز ایران افتخار دارد مطالب پیاده‌شده این فیلم را در قالب ویژه‌نامه «روایت نزدیکان مصدق از حصر» انتشار کند و در اختیار هم‌وطنان قرار دهد. باشد بینش و روش و منش این فرزند برومند ایران راهنمای جوانان ما باشد.

به نقل از سایت چشم اندازایران

http://meisami.net/Cheshm/Cheshm/Special/V-Mosadegh-Kh96/V-96%20(01).htm

تاريخ انتشار  در سايت سازمان سوسياليستهای ايران درروزشنبه  ٢٨ مرداد ۱٣۹۶ -  ۱۹ اوت ۲۰۱۷

  درهمین رابطه:

    ــ   مجموعه ای از مقالات، بيانيه ها و اعلاميه ها در باره کودتای سازمانهای جاسوسی سيا و اينتليجنت سرويس عليه حکومت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق در  ٢٨ مرداد ١٣٣٢

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-wizahnamahe-%2028-mordad-1386.htm