|
||
مصدق و ملیكردن نفت درگفتوگو با دكتر فخرالدین عظیمی
مصائب 100ساله نفت - 4 علی ملیحی:دكترفخرالدین عظیمی، استاد تاریخ دانشگاه كانتیكت آمریكا و از پژوهشگرانی است كه وقت فراوانی صرف بررسی و تفحص پیرامون دوران نخستوزیری دكتر محمد مصدق كرده است. عظیمی در سال 1383، كتاب «حاكمیت ملی و دشمنان آن» را پیرامون كارنامه مخالفان بومی و بیگانه مصدق و برپایه اسناد بایگانیهای آمریكایی و انگلیسی منتشر ساخته است. او به همین جهت سوالات شهروند امروز را درخصوص عملكرد دكتر مصدق و یارانش در جریان ملی شدن صنعت نفت و مذاكرات انجام شده میان مصدق و انگلیسیها، پاسخ گفته است كه در ادامه میخوانید. میدانیم كه مصدق و یارانش بر دو هدف «ملی شدن نفت» و ایجاد دموكراسی از طریق« برگزاری انتخابات آزاد» تاكید داشتهاند، اینجا این سوال پیش میآید كه چرا مسئله نفت را مقدم دانستند؟ آیا اگر ابتدا از مسیر انتخابات آزاد یك حكومت دموكراتیك ایجاد میشد، مصدق با دست بازتری امكان مانور در برابر دولتهای غربی را نداشت؟در شرایطی كه نهضت دشمن بزرگ داخلیای مثل شاه داشت، آیا صلاح نبود مصدق با اعطای امتیازاتی به طرف خارجی چنین دشمن بزرگی را خنثی كند و هم زمان با دو دشمن بزرگ خارجی و داخلی رودررو نشود؟ پاسخ به این گونه سوالها، بدون توجه به تاریخ پیچیده ایران در آن سالها، ممكن نیست و نیازمند یادآوری مختصر تاریخ گذشته است. زمینه نهضت ملی كردن نفت به تدریج پس از شهریور 1320 فراهم شد. البته شكوههای ایرانیان علیه شركت نفت سابقه بسیار طولانیتری داشت. در سال 1323 «غلامحسین رحیمیان» نماینده مجلس چهاردهم ، طرحی را در مورد لغو امتیاز نفت جنوب مطرح كرد ولی نماینده دیگر، دكتر محمد مصدق، زمینه را آماده نمیدید و او را متقاعد كرد كه برای اینكار باید صبر كرد. بعد از آنكه مجلس پانزدهم اواخر مهر 1326 موافقتنامه «قوام-سادچیكف» را- كه به شوروی به شرط تصویب مجلس قول امتیاز نفت داده بود- رد كرد، جملهای در طرح مجلس گنجانده شد كه دولت ایران را ملزم میكرد برای استیفای حقوق تضییع شده ایران از نفت جنوب اقدام كند. این اتفاق، طرح مسئله نفت را در راس برنامههای سیاسی ایران قرار داد. خودداری انگلیسیان از دادن امتیازكافی و به موقع، احساسات ملی را در ایران تحریك كرد و اندیشه ملی كردن نفت روز به روز بیشتر نیرو گرفت. از طرف دیگر، شاه و دربار هم از همان آغاز پادشاهی محمدرضا شاه، تلاششان برای افزایش قدرت و اختیارات سلطنت را ادامه داده بودند . یكی از راههای تحقق این هدف سر كار آوردن نخستوزیرانی دستنشانده دربار بود و راه دیگر، تقلب در انتخابات برای حصول مجلسی كه از مقاومت در برابر شاه ناتوان باشد. در آستانه انتخابات مجلس شانزدهم مصدق و همفكران او معتقد بودند هدف دولت و دربار این است كه مجلسی بر سر كار بیاورند كه مذاكرات نفت را به سود و دلخواه انگلیس پیش ببرد. به این سبب، به اعتراض و تحصن دست زدند. جبهه ملی كه در آبان 1328 تشكیل شد، حاصل این حركت اعتراضی بود وخواهان رعایت آزادیهای اساسی. سرانجام مصدق و شش-هفت نفر از طرفداران او بهرغم مخالفت دولت به مجلس راه یافتند و توانستند به پشتوانه افكار عمومی و رشد احساسات ملی نفوذ زیادی كسب كنند. به این ترتیب، از همان آغاز تاكید جبهه ملی بر انتخابات آزاد، بر مطبوعات آزاد و به طور كلی بر اصول و موازین دموكراتیك، با تاكید آنها بر احقاق حقوق ایران در امر نفت آمیخته شد. به بیان دیگر، مصدقیها حاكمیت مردمی را كه نماد آن ترتیبات دموكراتیك بود با حاكمیت ملی كه تبلور آن ملی كردن صنعت نفت بود، درآمیختند. این دو هدف را نمیشد از هم جدا كرد. تنها به پشتوانه نهضت و عواطف ملی میشد هدفهای دموكراتیك را پیش برد و شاه را ناگزیر كرد كه به ایفای نقشی تشریفاتی تن در بدهد. مبارزه با نفوذ انگلیس و مبارزه با سلطه دربار و نقش فعال شاه از هم قابل تفكیك نبود وعملا مبارزه در یك جبهه بود. ناگزیر كردن شاه كه، به قول مصدق، سلطنت كند نه حكومت، از اساسیترین شرایط پیشبرد كار نفت و تحقق حاكمیت ایران بود. آیا با قبول این پیشفرض كه، برای ادامه نهضت ملی، دولت دكتر مصدق میبایست مشكلات خود را با غرب بر سر نفت حل كند، نباید انتظار داشت كه مصدق پیشنهاداتی همچون پیشنهاد بانك جهانی یا پیشنهاد هندرسون را (در اسفند 1331) بپذیرد كه به گفته اكثر منتقدان و حتی طرفداران مصدق پیشنهاداتی قابل قبول بودند؟ شما در كتابتان یكی از مهمترین عوامل را در خصوص شكست مذاكرات نفت بیاعتمادی كامل دكتر مصدق نسبت به انگلستان میبینید؛ به گونهای كه نمیتوانسته اعطای هر نوع امتیازی را بپذیرد. آیا این توجیه قابل قبولی است؟ برای مصدق مسئله اساسی این بود كه هر قراردادی در امر نفت با حاكمیت ملی ایران و موازین قانون ملی شدن نفت كه در مجلس به تصویب رسیده بود سازگار باشد. انگلیسیها اصل ملی كردن نفت را در ظاهر پذیرفتند، ولی در عمل به هیچ وجه آماده قبول چیزی جز ترتیباتی كه بر اساس آن نصف درآمد نفت ایران به آنها تعلق بگیرد نبودند. من در دورهای كه در انگلستان- اول در لندن و بعد در آكسفورد - دانشجو بودم از بررسی مفصلی كه طی چندین سال در اسناد وزارت خارجه انگلیس انجام دادم، به این نتیجه رسیدم كه مقامات انگلیسی با وجود مذاكرات گوناگون هیچ وقت تلاشهای خود را برای متزلزل كردن و ساقط نمودن حكومت مصدق متوقف نكردند. به رغم این ادعای بیاساس كه مصدق اصلا اهل انعطاف نبود یا علاقه جدی به حل مسئله نفت نداشت، هیچ چیز بیشتر از تلاش برای حل مسئله نفت مصدق را به خود مشغول نكرد. در مورد راهحلهایی مانند پیشنهاد بانك جهانی تنها چند نكته را یادآوری میكنم. از مدتها پیش از آنكه مفاد پیشنهاد به اطلاع مقامات ایران برسد، انگلیسیها در جریان تمام جزئیات وچند و چون آن بودند و شماری از انگلیسیان با نفوذ از مقامات مهم بانك جهانی بودند. دولت مصدق به مواردی از پیشنهاد بانك ایراد گرفت، از جمله كنترل كامل بانك بر اداره نفت یا این بند كه بانك نماینده هر دو طرف ایرانی و انگلیسی خواهد بود یا فروش نفت به شركت سابق نفت ایران و انگلیس با تخفیف اساسی صورت خواهد گرفت و از این قبیل. هدف و امید مصدق به كار بردن حداكثر تلاش برای حصول بهترین شرایط ممكن برای ایران بود. او میگفت نفت ایران ملی شده است و بانك باید نماینده منافع ایران باشد و حاضر نبود كه كسی از اتباع انگلیس در هیاتمدیره منصوب بانك شركت داشته باشد. ولی دولت انگلیس و شركت نفت در این دو مورد كوتاه نیامدند و معاون بانك (رابرت گارنر) میخواست قراردادی را با ایران تنظیم كند كه از هر جهت مورد قبول شركت سابق نفت ایران و انگلیس باشد. مصدق و مشاوران او هم حاضر به پذیرش شرایطی نبودند كه، چه به طور واقعی و چه نمادین، بازگشت شركت نفت تلقی بشود. بهعلاوه فضای آن زمان را نیز باید در نظر گرفت. دولت مصدق و به ویژه شخص او از چپ و راست در فشار بود و حتی هواداران سرشناس انگلستان، مصدق را متهم به آمادگی به سازشگری میكردند. این شرایط و تبلیغات واقدامات فرسایشی دامنهداری را كه در جریان بود نباید نادیده گرفت. مصدق كاملا به دادن غرامتی عادلانه و در چارچوب شرایط متعارف بینالمللی پایبند بود، ولی مخالفان وحتی بعضی از طرفدارانی كه به تدریج موضع مخالفت در پیش گرفتند میگفتند ایران هیچ غرامتی نباید بپردازد. در مورد فضای آكنده از بیاعتمادی به انگلستان و نگرانی از ترفندهای آن كشور، هم زمینه تاریخی اینگونه برداشتها را باید در نظر گرفت و هم این واقعیت را كه در دوره بحران نفت اقدامات و دسیسههای انگلستان دیگر به هیچ وجه خیال و توهم نبود. گذشته از این، رابطه ایران و انگلستان رابطه مبتنی بر احترام متقابل دو كشور همپایه یكدیگر نبود، بلكه عملا رابطه یك كشور استعماری با یك كشور استعمار زده بود. از اینها كه بگذریم اگر شرایط ایران آن روز را در نظر بگیریم. متوجه میشویم كه دولت ایران مانند دیگر دولتهای جهان سوم، از نظر ساختاری بسیار آسیبپذیر بود. تشكیلاتی كه مصدق در مقام نخستوزیری بر آنها ریاست داشت بسیارشكنندهتر از حد متعارف بود. او اگر چه در ظاهر كنترل نیروهای انتظامی و اطلاعاتی و نظامی را در اختیار داشت اما در عمل، وابستگی و شاید وفاداری این نیروها به دربار حوزه امكانات و اقتدار او را بسیار محدود میكرد. امپراتوری انگلیس با اینكه از هند و فلسطین بیرون رفته بود ولی هنوز در خاورمیانه نفوذ زیادی داشت. در خود ایران، شمار زیادی از اهل سیاست پیوندهای محكمی با انگلستان داشتند و تشكیلات گستردهای در ارتباط با سفارت و دستگاه اطلاعاتی انگلیس سرگرم زمینهچینی برای سقوط دولت مصدق بود. یكی از مقامات اطلاعاتی پیشین انگلیس كه در دوره مصدق در ایران فعال بود. در گفتوگویی كه چند سال پیش با او انجام دادم صریحا میگفت تمام اقداماتی كه برای مذاكره با مصدق و حل مسئله نفت صورت گرفت برای حفظ ظاهر بود و هدف اصلی از میان بردن او بود. مصدق ازهمه جزئیات اقدامات انگلیسیها باخبر نبود ولی تردیدی در كلیات نداشت. به این ترتیب، گفتوگو بین دو طرف در شرایطی كه هیچ اعتماد متقابلی وجود نداشت كار آسانی نبود. گفتوگو بین دو طرف، در شرایطی كه یك طرف سرگرم زمینهچینی گسترده برای از میان بردن طرف دیگر است، كارچندان ثمربخش یا خوشفرجامی نیست. با این همه، مصدق آماده هر گفتوگویی در چارچوب عرف و قوانین بینالمللی بود و همان طور كه گفتم تلاش زیادی هم كرد ولی عوامل گوناگون، به ویژه از میان رفتن همبستگی در صف هواداران او و كینهجویی بیامان یاران پیشین، امید انگلیسیان را به توفیق در از میان بردن حكومت او روزبه روز بیشتر كرد.
برخی معتقدند با توجه به شرایط داخلی و جهانی طرح دو خواسته؛ یعنی حكومت
دموكراتیك و ملی شدن نفت به صورت موازی باز هم از سوی مصدق به نوعی غیرقابل
توجیه بوده است. قبلا گفتم كه مصدق درگیری با شركت نفت را در مجلس چهاردهم عملا ناممكن یا بیحاصل میدانست، ولی در شرایطی كه یك جنبش اجتماعی شكل گرفته بود امید به امكان موفقیت خیلی بیشتر بود. اقدام مصدق در مقابله با دربار و نفوذ انگلیس ادامه همان امیدهایی بود كه موجب انقلاب مشروطه شده بود. از اینها كه بگذریم، اگر اهل مبارزه همیشه واز قبل خواهان تضمین موفقیت خود باشند، هیچ تلاش آرمانخواهانهای شكل نخواهد گرفت. مصدق بیرون راندن شركت نفت را از ایران گام اساسی برای استقلال و سربلندی كشور میدانست و ناگزیر كردن شاه به دست برداشتن از هوای حكومتگری راهم از اساسیترین لوازم حكومت مشروطه تلقی میكرد. برخی درایران آن روز، به این دو هدف دلبستگی نداشتند و شاید برخی هنوز هم نداشته باشند، اما گمان نمیكنم اشخاص منصف و روشنبین ارج تلاشهای آزادیخواهانه را- به سبب پیامدهایی كه شاید نپسندند- ناچیز بشمارند.
گروهی این شبهه را مطرح میكنند كه مصدق نفت را ملی نكرد، بلكه آن را دولتی
كرد؛ یعنی صنعت نفت و تمامی درآمدهای سرشار از آن را كاملا به كنترل دولت
درآورد. دیدگاه شما چیست؟ این بخشی از اقدامات دولت كارگری در ایجاد «دولت رفاه بخش» بود و یكی از پیامدهای عمده آن نظام بهداشت همگانی بود. اینگونه نهادهای رفاهی، بهرغم بیرنگ شدن بعدی حزب كارگر در انگلیس و اقدامات كسانی مانند مارگارت تاچر و دیگر معتقدان سرمایهداری لگام گسیخته، هنوز از میان نرفته است. در واقع، همین چیزها جوامع اروپایی را از جامعه مثلا آمریكای امروز متمایز میكند. در اروپا، هنوز در برابر سیاستهای نئولیبرال، كه مردم آسیبپذیر جهان امروز را با دشواریها و تلخیهای زیادی دست به گریبان كرده است، مقاومت زیادی صورت میگیرد. پایبندی به عدالت اجتماعی هنوز از ارزشهای والاست. اعتقاد بر این است كه هدف دولت تامین رفاه عمومی است و طبقات آسیب پذیر را نباید به امید معجزه بازار آزاد یا سخاوت و خیرات اغنیا رها كرد.
شهروند تنها از حقوقی انتزاعی بهرهور نیست، بلكه باید نظام سیاسی-اجتماعی
و دولت، امكانات تحقق استعدادهای او را هم فراهم كنند. درآن كشورهای
اروپایی، كه تمدن و روح شهروندی ریشههای عمیقتری دارد، هنوز دلبستگیهای
سوسیال- دموكراتیك آیین مطرود یا به قول عبید زاكانی «مذهب منسوخ» جامعه
نشده است. با تاسف میشنوم كه در ایران ظاهرا بین برخی روشنفكران چنین شده
است. به نقل از سایت اندیشه
|