|
||
|
به مراسم بزرگداشت پروفسور خسرو شاکری
حاضران گرامی، بانوان و آقایان درگذشت دکتر خسرو شاکری در ژوئیهی گذشته، ما را که دوستان و همراهان و همفکران او بودیم، در اندوهی سخت فرو برد. هر چند با گذشت این چند ماه با خبر رهسپاری همشیگیِ او کنار آمدهایم، اما هنوز در پیچ و خم اندوهی هستیم که از فقدان آن «خسرو خوبان» (به گفتهی احمد شاملو) برخاسته و، به نظر، پایان نمیگیرد. نبودِ خسرو شاکری، تنها از دست دادن دوستی مهربان و قدیمی نیست، بلکه نشانگر تهی شدن جایگاه مهم او در ساحت روشنفکری پیشرو و کنشگری نقادانهی در زمانهای نامهربان است، زمانهای که در آن افرادی همانند خسرو شاکری میتوانند با نقد رویکردهای پیشینیانمان، روشنگران راههای آینده باشند از جوانی تا واپسین روزهایش، خسرو نازنین بیتردید خود را در زمرهی عدالتخواهان اجتماعی میدانست. او که کنشگری پرسابقه و برخاسته از دانشجویان جبهه ملی ایران و نیز تجربهی بیهمتای «کنفدراسیون دانشجویان و محصلان ایرانی ــ اتحادیه ملی» بود، تلاش برای آیندهای دمکراتیک را در وفاداری بیتزلزل به پرنسیبهای آزادیخواهانه و مترقی و اصولمند میدانست. او جوهر اندیشهی چپ را به درستی در رویکرد انتقادی آن شناخته بود، و از این رو، به گفتهی خودش، اندیشهای «مارکسی» داشت. از آنجا که چپ ایران ــ به واقع رویکرد سیاسی در ایران ــ به گونهای آسیبشناسانه سکتاریستی، خودشیفته، مدرسهای، و نانقادانه بوده و هست، اندیشه و رویکرد عدالتخواهانهی خسرو شاکری به گونهای ریشهای حرکت برخلاف جریان بود. چنین شد که تکرو و کمهمتا ماند، و همواره چپ حزبی و سازمانی را مورد نقد قرار داد، نقدی که وی را آماج ترورهای شخصیتیِ ارزانِ پرچمدارانِ پرادعا و بیبضاعت و خودمنصوب «چپ» میکرد. شاکری منتقد پیگیر و سرسخت استالینیسم و فرصتطلبی و وابستگی چپ ایران به دولتهای سوسیالیستی بود. از این روست که تاریخنگاری چپ برای وی نه تنها پرداختن به تاریخ احزاب چپ که نقد همزمان و آشتیناپذیر رویکردهای آنها نیز بود. از آنجا که خود تکرو بود، در بستر تاریخنگاری چپ، چهرههای کمتر شناخته شده و تکرو چپ را به دیگران شناساند. او بود که آوتیس میکائیلیان ــ مشهور به سلطانزاده ــ از رهبران حزب کمونیست ایران را، که در اوایل دههی ۱۹۳۰ قربانی تصفیههای استالینی شد، به درستی معرفی کرد و غبار ابهام از این چهرهی تاریخی زدود. خسرو شاکری بود که چهرهی برجستهی تقی ارانی رهبر فکری گروه معروف به «پنجاه و سه نفر» را از قاب تبلیغات حزبی، که از ارانی چهرهای کلیشهای و حزبی ساخته بود، آزاد کرد، و جایگاه روشنفکریِ کمهمتای ارانی را نشان داد. و نیز شاکری بود که با انتشار آثار مصطفی شعاعیان در اروپا او را از فراموشی تحمیلشده بر وی توسط چپ چریکی رها کرد. اینها کنشگرانی کمهمتا و اندیشمندانی مستقل بودند، همچون خسرو شاکری. تاریخنگاری نقادانه شاکری نیز همچون خود او کمهمتاست. همو بود که تاریخنگاریهای به ظاهر دانشگاهی اما سهلانگارانه و عاری از متد نقادانه را برنمیتابید. برای او مراجعهچندباره به منابع دست اول، تطبیق منابع، و تمیز دادن روایت درست از نادرست کلید تاریخنگاری بود. از همین رو بود که برعکس وقایعنگارانی که مدعی دانش تاریخهستند، خسرو سالهای بسیار را صرف پژوهش و نگارش و ویرایش هر اثر خود میکرد. پس جای شگفتی نیست که هر نوشتهی او امروز به اثری مرجع بدل شده است. بیجا نیست که در این فرصت به این بیندیشیم که چگونه میراث خسرو شاکری را محفوظ داریم و به نسلهای آینده بیاموزیم. اکنون که جای خالی خسرو شاکری ما را به بزرگداشت او آورده، من که در اینجا نمیتوانم در کنار شما باشم، به یاد این گفتهی جیمز جویس میافتم که: «غیبت عالیترین شکل حضور است.» از توجه شما سپاسگزارم. پیمان وهابزاده ویکتوریا، کانادا درهمین رابطه: مجموعه ای از نوشته ها، بیانیه ها و پیام های تسلیت به مناسبت درگذشت دکتر خسرو شاکری(زند) http://www.ois-iran.com/2015/tir-1394/ois-iran-7115-A-majmouaie_az_paymahaye_tasliyat....htm
|