نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

   www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

 

بنام احترام به تاریخ و ثبت مسؤلانه آن
مروری در جعل تاریخ سیاسی جبهه ملی ایران

 محسن قائم مقام
 

«زمانی بود بآنچه کرده بودند فخر میفروختند و امروزه بآنچه نکرده اند فخر میفروشند.»
   خواجه عبدالله انصاری                             

آقای کورش زعیم در چند مصاحبه مدعی شده اند که سازماندهی جبهه ملی ایران در امریکا و بخصوص جبهه ملی ایران در شهر شیکاګو، در زمانی که ایشان در آنشهر تحصیل مینموده اند را داده اند. از آنجاکه این اطلاعات تاریخی بی اساس و جعلی را برای انتشار در دائرة المعارف بزرگ اسلامی فرستاده اند، وظیفه خود دانستم که در نوشته های ضمیمه به افشای این ادعا های بی اساس و خالی از حقیقت بپردازم.

نامه و اسناد ضمیمه ابتدا برای «آقای ادیب برومند، ریاست شورای رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران واعضای محترم شورای مرکزی جبهه ملی ایران» ارسال ګردید. پس از ارسال نامه مزبور متوجه شدیم که آقای کورش زعیم مجددآ مطالبی جدید از خود بافته اند و بر تاریخ سازی خود افزوده اند. آقای زعیم در این مصاحبه تازه خود با «نشریه بین المللی کورش» مدعی میشود که:  «در سال 1341 (1962)، من در شیکاگو  نخستین شاخه جبهه ملی ایران را با کمک سه نفر دیگر از دوستان ملی خود بوجود آوردم. وقتی انجمن دانشجویان ایرانی در دانشگاه برکلی امریکا تشکیل شد، ما میهماندار نخستین کنگره آنها در شیکاگو شدیم، زیرا فکر می کنم تا آن هنگام تنها گروه دانشجویی منسجم و فعال ما بودیم. سال بعد بود که دکتر علی شایگان جبهه ملی خارج از کشور را در نیویورک بنیان گذارد.»

ایشان اولآ فراموش میکنند که دو سه سال پیش ایشان در مصاحبه ای با آقای دکتر اسمعیل نوری علا ګفته اند که ایشان در سال ۱۹۶۳ بشهر شیکاګو رفته اند. در ثانی انجمن دانشجویان ایرانی در دانشګاه برکلی امریکا کنګره ای نداشته اند که آنهم آنرا در شهر دیګری مثل شیکاګو ترتیب دهند. کنګره ها مخصوص سازمان دانشجویان ایرانی در امریکا بوده است. لذا اګر منظور نخستین کنګره سازمان دانشجویان ایرانی در امریکا است که آن در سال ۱۹۶۱ در شهر ایپسالا در ایالت میشیګان بوده که بشهر شیکاګو مربوط نمیشود. و بالاخره کسی در آنسالها برقراری همایشی دانشجویی را در شیکاګو یاد ندارد. من خودم در سال ۱۹۶۳ در شهر شیکاګو بودم این صحبت هایی را که ایشان میګویند خواب و خیالات نامربوطی بیش نیست. در مورد تشکیل نخستین شاخه جبهه ملی در شهر شیکاګو ایشان باز مدعی میشوند که ایشان  در ۱۹۶۲ این شاخه را بوجود آورده اند و اضافه میکنند که سال بعد، یعنی ۱۹۶۳ دکتر شایګان جبهه ملی خارج از کشور را در نیویورک بوجود آورد. متآسفانه سراسر ساختګی است و از خود بافته اند، چه دکتر شایکان در سال ۱۹۵۹ به امریکا آمد و در سال ۱۹۶۰ اولین همایش تشکیل جبهه ملی در خارج از کشور را در شهر نیویورک تشکیل دادند. بسیاری از افراد شرکت کننده در این همایش هنوز زنده اند و شاهد رویدادهای آن زمان بوده اند[1]. این تاریخسازی های هدفمند آقای زعیم تنها برای نشان دادن بی اساسی از حضور خودشان در فعالیت های سیاسی ای که در آن حضوری نداشته اند جعل میشود. اینګونه قلب تاریخ در عین آنکه اسباب تآسف است اسباب خنده فعالین قدیم نیز میګردد. در مورد تشکیل جبهه ملی ایران در شهر شیکاګو در بخش های بعد با تفصیل بیشتری نوشته ام.

من پاسخګویی به شرکت فعال ایشان در میان رهبران جبهه ملی ایران در زمان انقلاب را بعهده فعالین جبهه ملی در ایران میګذارم . و با صجبت های ایشان از دوران کودکی اش و قرار دادن خود در مرکز فعالیت جبهه ملی ایران در دوران انقلاب متعجب نخواهم شد که روزی ایشان اعلام کند که در همان زمان نو جوانی پیشنهاد تشکیل جبهه ملی و ملی شدن صنایع نفت را ایشان به دکتر مصدق داده اند! من بحث روانشناسی اینګونه ادعا های بی اساس را بعهده صاحبان فن میګذارم.   


-        - 1- من ترتیب تاریخی وقایع بالا و بیان کوتاه برخی از جزییات آنرا با کمک دوستانی که در آن روزدادها شرکت داشته اند نوشته ام: دکتر فرامرز فاطمی، استاد دانشګاه، دکتر فرج اردلان، استاد دانشګاه، دکتر عباس حیدری، استاد دانشګاه، هر سه شخص در اولین همایش دانشجویان ایرانی درشهر اپسالا در ایالت میشیګان شرکت داشته اند. دو شخص اول در اولین همایش جبهه ملی ایران در شهر نیویورک در سال ۱۹۶۰ شرکت داشته اند و عضو اولین هیآت اجرائیه جبهه ملی ایران در امریکا بوده اند. و نیز اقای مهندس مرتضی رحیمی از فعالین شهر شیکاګو در همان دوران.[1]

]

    ضمیمه ها:

جناب آقای ادیب برومند، ریاست شورای رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران

واعضای محترم شورای مرکزی جبهه ملی ایران

پس از عرض ادب. اخیرآ متنی بدستم رسید که بناست در دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر شود. این متن بنا به عنوانی که برای آن انتخاب شده مربوط به "شاخه خارج از کشور" جبهه ملی ایران است و درآن اشارات نادرست و ساختگی کوتاهی به تاریخچه آن سازمان شده است. مطالب مندرج در این متن که با مطالب عنوان شده در مصاحبه آقای مهندس کورش زعیم همخوانی دارد و بعضآ عینآ کپی شده همان اطلاعات نادرست وجعلی است . در این متن همراه اطلاعات نادرست دیگری، آقای کورش زعیم از سازماندهندگان جبهه ملی ایران در امریکا معرفی شده است . که بهچوجه واقعیت ندارد. آقای مهنس کورش زعیم بنا بشهادت آنهائیکه همکلاس ایشان بوده اند و در شهر شیکاگو همزمان حضور داشته اند، و در ضمیمه با ذکر نام و شواهد دیگر مفصل تر آنرا نوشته ام، هیچگونه  فعالیت دانشچوئی و سیاسی در خارج از کشور نداشته اند. من در پاسخگوئی به همین مطالب نادرست در مصاحبه آقای اسمعیل نوری علا با آقای زعیم بملاحظه سازمان و اینکه حوزه انتشار مصاحبه بسیار محدود خواهد بود، شتابی نکردم ولی از آنجا که انتشارتاریخچه نادرست و "ساختگی" به دائرة المعارف مهمی داده میشود وظیفه خود دانستم که از انتشار تاریخچه ای ساختگی شاید بتوانم جلو گیری نمایم.

من این نامه را  در نهایت کراهت مینویسم. آقای مهندس کورش زعیم از صاحبمنصبان جبهه ملی ایران شده اند و در برابر دیکتاتوری مبارزه میکنند ورنج  زندان رفتن را برای خود خریده اند و لذا دلیلی و لزومی برای جعل تاریخ گذشته را ندارند. ایشان یکبار چند سال پیش در مصاحبه ای گفتند زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند سازمانهای اروپا را ساختند و ایشان سازمان امریکا را ساختند. مطالب در مورد زنده یاد دکتر ورجاوند صحیح بود و آقای ورجاوند از جمله پایه گزاران کنفدراسیون جهانی و جبهه ملی ایران در اروپا بوده اند ولی ادعا در مورد آقای زعیم نادرست بود. بدنبال چنیین ادعای نادرستی اعتراضیه ای با امضای چندین نفر از قدیمی های جبهه ملی انتشار یافت و آقای کورش زعیم خود را از انتشار این ادعا ها مبری شناخته و اشکال را در انتشار نادرست مطالب ایشان خواندند. این ادعای جدید مصاحبه کنندگانرا خشمگین کرد. حالا ادعای فعالیت دانشجوئی را پس گرفته اند و تنها خود را از پایه گزاران سازمان جبهه ملی ایران در امریکا معرفی مینمایند. این حکایت گفتار نغزی از خواجه عبداالله انصاری را تداعی میکند که " زمانی بود که بآنچه کرده بودند فخر میفروختند، وامروز بآنچه نکرده اند فخر میفروشند."

براستی نه تنها نوشتن این نامه بشما سکانداران جبهه ملی ایران بسیار برایم سخت است بلکه اگر این تحریفات در دائرة المعارف بزرگ اسلامی  انتشار پیدا نماید و من اجبار به تکذیب علنی و عمومی آن شوم بسیار ناگوار تر خواهد بود.

من در ضمیه برای نشان دادن این تحریفات با تفصیل بیشتری نوشته ام. و تمامی مطالبی که نوشته ام با همفکری و تآیید شخصیت های قدیمی جبهه ملی ایران در امریکا نظیر آقای دکتر فرامرز فاطمی[1]، دکتر فرج اردلان[2]، مهندس مرتضی رحیمی، از فعالین دانشجوئی و جبهه ملی ایران در شیکاگو، و چندین شخصیت دیگر در شهر شیکاگو و شهرهای دیگر که مایل نیستند نامشان منتشر شود تهیه شده است.

امید وارم آقای مهندس کورش زعیم از شیوه تاریخ سازی برای مطرح ساختن جعلی خود دست بردارند تا دیگران مجبور نشوند این فاش سازی ها را علنی کنند.

با احترام.

محسن قائم مقام

هشتم ژانویه 2011

ضمیمه ها:

1-      متن تفصیلی در آشکار ساختن ادعا های بی پایه و جعلی آقای کورش زعیم

2-      - متن آنچه بناست در دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر شود

3-      کپی نامه سازمان دانشجویان امریکا بسازمان دانشجویان ایرائی در شیکاگو – فوریه 1964


-           - از شرکت کنندگان اولین نشست جبهه ملی ایران در امریکا، برادرزاده دکتر حسین فاطمی، استاد داشگاه و رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه فرلی دیکنسن د رایالت نیوجرسی در امریکا.[1]

-           - از شرکت کنندگان اولین نشست جبهه ملی ایران در امریکا، از فعالین سالهای مبارزات جبهه ملی ایران، از صاحبمنصبان وزارت خارجه در زمان تصدی وزارت دکتر کریم سنجابی، استاد افتصاد .[2]

 

 
بخش تفصيلي در تکميل نامه خطاب بجناب آقاي اديب برومند و شورا
 

من در نوشته پائین که با تفصیل نوشته شده بشرح  شکل گیری سازمان جبهه ملی ایران در امریکا و بطور مشخص در شهر شیکاگو پرداخته ام وادعا های آقای مهندس کورش زعیم در این زمنیه ها را هم

برای مقایسه در کنار آنها قرار داده ام.

1-      آقای مهندس کورش زعیم در مصاحبه ای بسیار طولانی با آقای اسمعیل نوری علا شرح مبسوطی  از "فعالیت های سیاسی" خود در سازماندهی تشکیلات جبهه ملی ایران در شهرشیکاگو  در سالهای 1963 تا 1965 میدهند. آقای زعیم در این مصاحبه برخلاف مصاحبه های ایشان در چند سال پیش که خود را هم ردیف زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند معرفی نمودند و شرح آنرا در بالا نوشتم، ایشان در اینجا از ادعا در فعالیت های دانشجوئی دست برداشته خود را سازنده سازمانهای جبهه ملی در امریکا و شهر شیکاگو معرفی کرده اند. در حالیکه شکل گیری سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا و امریکا با فعالیتهای دانشجوئی گره خورده بود. و فعالین سیاسی وظیفه داشتند که درفعالیتهای دانشجوئی شرکت نمایند تا با سایر دانشجویان خارج از سازمان سیاسی و مردم در تماس باشند. و درعمل مشاهده کردیم که فعالیتهای دانشجوئی که درابتدا برهبری جبهه ملی ها صورت میگرفت، نمایش بزرگ از مبارزات خارج ازکشورعلیه استبداد حاکم در ایران بود.

2-       در مصاحبه مزبورایشان از "هسته ی چهار نفری" در شهر شیکاگو ، بدون ذکر نام ایشان بجز نام کورش زعیم یاد میکند که  مخفیانه بدون اطلاع کس دیگری "هیآت اجرائیه جبهه ملی ایران در شیکاگو" را ساخته بودند. معلوم نیست اگر بناست گروهی بدون اطلاع دیگران "جلساتی با خود" داشته باشند چه نیازی باین است که نام گروه چهار نفری را "هیآت اجرائیه جبهه ملی ایران در شیکاگو" بگذارند. برای اجرای چه کاری "هیآت اجرائیه" ساخته بودند؟  ایشان در مصاحبه با آقای نوری علا اضافه مینمانید که  این هیآت اجرائیه با نیویورک که مرکز جبهه ملی و حضور شخصیتی مانند دکتر شایگان هم بوده در تماس نبودند. ایشان در این مصاحبه از طرفی میگویند " من خودم را وابسته به جبهه ملی میدانستم دیگر رفتن به نیویورک و نام نویسی را ضروری نمیدانستم."، اولآ معلوم نیست این وابستگی به جبهه ملی چگونه و چه زمانی بوجود آمده بود؟ در ثانی ایشان در پاسخ بسؤال بعد میگویند "ما تا مدتها فکر میکردیم تنها هستیم"، و باز در جای دیگری اشاره میکنند که از "رفت آمد ها" ی آقای دکتر شایگان بایالت ایلی نوی در 1962 ، یعنی یکسال جلو تر از حضورآقای زعیم در شیکاگو خبر داشته اند!! با این ترتیب بالاخره معلوم نمیکنند که از تشکیلات جبهه ملی و حضور آقای دکتر شایگان در ایران "خبر داشته اند" یا "خبر نداشته اند" چون هر دو احتمال را در کنار هم آورده اند؟. توجه داشته باشید که چهار نفر نام "هیآت اجرائیه " بخود قرارداده اند، با کسی تماس نمیگیرند و تبلیغی هم نمیکنند! و در شهر هم که سخنرانی[1] برای جبهه ملی میشود تآثیری در از صندوقخانه بیرون آمدن و معرفی ایشان بعموم را ندارد ، با احتمالی که خودشان معترف اند از حضور دکتر شایگان هم مطلع بوده اند. آیا این تفاصیل ضد و نقیض و ادعای پنهان شدن بیدلیل، خود جعلی بودن ادعا را ثابت نمیکند؟ باز در دنباله پاسخگوئی میگویند "تا اینکه آمد و رفت های شایگان به ایلی نوی ما را از بودن گروههای دیگر مطلع کرد.". دکتر شایگان بجز سال 1967 که شرح آنرا خواهم داد تنها در سال 1962، زمان زلزله بوئین زهرا در ایران بدعوت آقای اسمعیل بنی اسد ( دانشجوی معماری) و هوشنگ شقفی ( دانشجوی باستانشناسی) و دانشجوی دیگری[2] به ایلی نوی رفت. به گواهی فعالین آنروز دکتر شایگان "رفت و آمد" به ایلی نوی نداشته اند. و این سفر هم در سال 1962 بوده وآقای زعیم در مصاحبه خود  با آقای نوری علا در بالا تر گفته اند که سال 63 بشهر شیکاگو رفته اند. پس ملاقات های ایشان با دکتر شایگان در ایلی نوی یا شنیدن "آمد و رفت " های شایگان همه در "خیال " صورت میگرفته است! در دنباله شرح خیالبافانه در همان مصاحبه باز ایشان اشاره میکنند که " وقتی کنفدراسیون تشکیل شد (تاریخ دقیق یادم نیست) هنوز واحد دانشجوئی شیکاگو و خانه ایران فعال بود.." در اینجا ایشان میخواهند خود را در صحنه دانشجوئی نیز آگاه معرفی نمایند در حالیکه این ادعا سخت نادرست است، چه کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در ژانویه 1962 در شهر پاریس تشکیل شد و نمایندگی سازمان امریکا را هم آقای دکتر فرج اردلان از امریکا بعهده داشتند و یکی از دبیران منتخب هیآت دبیران پنج نفری آن کنگره گردیدند. لذا تشکیل کنفدراسیون بر خلاف ادعای آقای زعیم  سه سال جلو تر از حضور ایشان درشهرشیکاگو انجام گرفته و چهار سال جلو تر ای تآسیس خانه ایران در شهر شیکاگو بوده است! نگاه کنید به سند ضمیمه که نامه ای سازمان دانشجویان امریکاست که تشکیل سازمان دانشجویان ایرانی در شیکاگو را تبریک میگویند ( 1964).

3-        تنها بار دیگری که آقای دکتر شایگان بشیکاگو سفر کردند درجریان کنگره  دوم جبهه ملی ایران در امریکا در سال 1967 در شهرشیکاگو بود که بسیاری از فعالین در آن حضور داشتند ازجمله دکتر خسرو پارسا، دکتر محمد علی خوانساری،، احمد شایگان، دکتر محمد اقتداری، مهندس عبدالله طاهری، مدیر کل وزارت کار در زمان وزارت زنده یاد فروهر، حیدر رقابی (هاله)، خسرو کلانتری ، کامبیز قائم مقام، حمید کوثری ( سه نفر اخیر از شمال کالیفرنیا نمایندگی داشتند) و بسیاری دیگر حضور داشتند. یکنفرهم از حزب مردم ایران که تازه از ایران آمده بود حضور داشت و سخنرانی بسیار جالبی در شرح آنزمان جبهه ملی ایران ایراد نمود که مورد تمجید حضار قرار گرفت، متآسفانه اسم ایشان را نتوانستم پیدا کنم. لذا دکتر شایگان سفر دیگری بشیکاگو نداشتند که آقای مهندس کورش زعیم در معیت ایشان باشند یا از ایشان صحبتی شنیده باشند!

4-      سازمان جبهه ملی ایران در شیگاگو بهمت دکترهوشمند ممتاز، اسمعیل بنی اسد که بعد ها دکترایش را از دانشگاه لندن در آرشیتکت گرفت، مهندس مرتضی رحیمی، مجید مطفف، هاشمی، دکتر منوچهر مزینی،آرشیتکت و استاد دانشگاه که با نهایت تآسف در چند سال پیش درگذشت، در سال 1965 در شهر شیکاگو تشکیل شد. هیچکس از ایشان آقای زعیم را در فعالیت سیاسی یا دانشجوئی ندیده بودند. ما فعالین سالهای گذشته در شهر شیکاگو دوسال پیش بهمت و دعوت آقای بهروز آذرنوش از نقاط مختلف امریکا آمدیم و در شهر شیکاگو دور هم جمع شدیم. لذا این ارتباطات هنوز باقی است و براحتی نمیشود تاریخ بافی کرد و خود را مرکز تاریخ نشان داد. از این گروه که شاید بیش از سی نفرشان در آن جمع گرد هم آمدند چند نفر مرا در نوشتن این خاطرات کمک فکری نموده اند. آقای مهنس مرتضی رحیمی و در تماس با ایشان مهندس حسین پازند از جمله ایشانند. در آن دوران حضور در خانه ایران برای دانشجویان ایرانی میتوانست نوعی سرگرمی در هفته باشد. ولی فعالیت در خانه ایران با حضور در مجالس آن متفاوت بود. شاید آقای زعیم چند باری برای نوشیدن چای به خانه ایران سر زده باشند!

 ایشان در مصاحبه خود میگوید جبهه ملی ایران در شیکاگو را ایشان ساخته اند و در یک جمع 18 نفری دانشجوئی، همه بطور مخفی عضو جبهه ملی ایران بوده اند، و بجز اقای زعیم  هیچ  نام دیگری از ایشان گفته نمیشود، رآی گرفته اند و ایشان و سه نفر دیگر کنار رفته اند. این دروغ ها و خیال بافی ها در زمانی گفته میشود که افراد سرشناس دانشجوئی و جبهه ملی مانند دکترهوشمند ممتاز و دکتر بنی اسد و مهندس مرتضی رحیمی  درهمانسال جبهه ملی ایران در شیکاگو را در آنشهر اعلام کرده اند و رابطشان هم در نیویورک من بوده ام. من در سالهای 63 و 64 در شیکاگو بودم فعالیت های دانشجوئی داشتیم و با آقایان اسمعیل بنی اسد، مرتضی رحیمی، حسین پازند، دکتر منوچهر مزینی ومهندس  محمد توسلی، شهردار سابق تهران، که در دانشگاه ایلی نوی در شم پین درس میخواند، دوست بودیم و فعالیتهای دانشجوئی جالبی با هم در شیکاگو انجام دادیم. برای اولین بار جشن عید چهار صد نفره گرفتیم و با سازمانهای دانشجوئی دیگر تماس حاصل کردیم ( نگاه کنید به نامه ضمیمه از طرف سازمان دانشجویان امریکا). من در شب عید آن گرد همائی بزرگ سخنرانی داشتم و از فعالیت های جبهه ملی در ایران صحبت کردم، آیا ایشان نمیتوانستند بمن نزدیک شوند و فعالیتهای جبهه ملی خودشانرا در شهر بمن بگویند؟!  آقای زعیم میگوید با هیچکس در تماس نبوده اند نامی از سه نفر" اشباح" دیگر "هیآت اجرائی جبهه ملی در شیکاگو" را هم نمینویسند که داستان روشنتر شود. چون هرچه  بیشتربنویسند بر آشکار شدن بیشتر لاف زدن بی اساس خودشان حکایت خواهد داشت. لذا همه صحبت ها متآسفانه ساختگی و تاریخ بافی است که برای تاریخی نشان دادن فعالیت هائی که نداشته اند نوشته شده.  ایشان دلشان   میخواهد اینگونه ایشان را بشناسند و چون چنین نیوده اند بجعل تاریخ دست زده اند. باز در اهمیت خود لاف زنانه در همان مصاحبه  مینویسند "چپ ها و کمونیستها مواظب او بودند"!!  

5-      شرحی را که برای دائرة المعارف بزرگ اسلامی فرستاده اند که تنها برای ثبت ساختگی نام ایشان در آن مجموعه و معرفی ایشان بعنوان یکی از سازمان دهندگان جبهه ملی ایران در امریکا انجام گیرد حاوی مشتی اطلاعات نادرست و در مورد خودشان کاملآ جعلی و ساختگی است. ایشان برای خوشنود کردن یک انسکلوپیدی اسلامی، خودشان مناصبی را برای مذهبی های سازمان امریکا تراشیده اند. جبهه ملی ایران در امریکا با حضور دکتر شایگان تشکیل شد و هیآت اجرائیه ای معین شد ولی این هیآت اجرائی مقامی بعنوان "دبیر" نداشت که ایشان بآقای دکتر ابراهیم یزدی عنایت کرده اند. آقای دکتر یزدی "خزانه دار" هیآت شد و خسرو پارسا، شاهین فاطمی، فرج اردلان و فرامرز فاطمی ( عنوانهای دکترای همه ایشان را بکار نبردم) هیآت اجرائی را تشکیل دادند وآقایان احمد لاریزاده و حیدر رقابی (هاله) هم با ایشان در یک جمع فعالیت داشتند. آقای زعیم نامهای " بنی اسد( چون فقط شنیده اند ایشان همه جا بطور غلط آنرا بنی اسعد مینویسند)، پازند و زعیم" را بر گروه سازندگان تشکیلات جبهه ملی میافزایند : مینویسند این سه نفر نام برده " ازجمله کسانی بودند که جبهه ملی را ساختند". آشکارا برای بزرگ نشان دادن آقای زعیم دروغ میگویند و تاریخ بافی میکنند و این در حالی استکه آن نسلی که آن سازندگی را نموده هنوز زنده است!. وقتی بآقای مهندس حسین پازند این موضوع را گفتند بسیار خندید. برگردیم به شروع جبهه ملی ایران درامریکا، افرادی بنام اعضای شورا نامزد شدند ولی واقعآ شورائی تشکیل نشد که آقای دکتر شایگان رئیس آن باشد یا نشریه اندیشه جبهه سخنگوی آن شوری گردد. آقای دکتر شایگان از نظر همه مافوق سازمان بندی های داخل سازمانی بود.در آنزمان دو نشریه وجود داشت که متعلق به جبهه ملی ایران در امریکا محسوب میشد ولی هیچکدام ارگان رسمی سازمان نبودند. یکی " ایران نامه" بود که بانگلیسی بیرون میآمد و آنرا شاهین فاطمی، فرج اردلان و فرامرز فاطمی اداره میکردند و بسیاری از روشنفکران با آن همکاری داشتند و چند سال بیرون آمد. دیگری "اندیشه جبهه" بود که بفارسی نشر داده میشد. این نشریه را زنده یاد دکتر محمد نخشب و دوستانش بیرون میدادند و چند شماره ای بیشتر بیرون نیامد. دوستانی که دور نخشب بودند افرادی بسیار صمیمی و فعال بودند. یادم هست مهندس برزگر که نام کوچکش فراموشم شده در زمانی که من شیکاگو بودم بعنوان رابط سازمان دانشجوئی بشهر شیکاگو میآمد و ما را از فعالیت های نیویورک که مرکز عمده ای بود مطلع میکرد. اختلاف میان "مذهبی" ها و "سکولار"ها یا بهتر آنهائیکه مسائل مذهبی را در جبهه ملی نمیخواستند طرح کنند، در جبهه ملی از ایران شروع شد و در امریکا هم ادامه پیدا کرد. "سکولار" ها ضد مذهب نبودند بلکه اغلب دیندار هم بودند ولی سازمان را جدا از موضوعات مذهبی میخواستند. بشهادت فعالین آنزمان آقای دکتر یزدی از همان زمان دنبال تشکیل"سازمان مذهبی " خودش بود و بالاخره هم به تکزاس رفت  و سالها در آنجا ماند و تنها به ذبح اسلامی و تربیت جوانان مسلمان پرداخت . دکتر ابراهیم یزدی بسیار فعال بود ولی همه فعالیت های او در جهت سازمانهای اسلامی و مسائل اسلامی بود و بهیچ وجه تا سال انقلاب که شاه بامریکا آمد و تظاهرات بزرگی علیه شاه با شرکت سازمانها بسیاری در واشنگتن انجام گرفت (1957) و آقای دکتر یزدی همراه گروهش در آن تظاهرات شرکت جست، هیچگاه در هیچ حرکت سیاسی علیه حکومت شاه شرکت نداشت و اعلامیه ای سیاسی ما از او ندیدیم. دکتر یزدی از زمان انقلاب تا بامروز فعال سیاسی باقی ماند و ما تنها بخاطر دفاع از حقوق مدنی شهروندان از او دفاع میکنیم. محمد نخشب تا هنگام مرگ سیاسی و ضد حکومت باقی ماند. فرق او با دکتر یزدی بسیار بود. او نتنها سیاسی باقی ماند بلکه با افراد غیر مذهبی هم با دوستی عمل مینمود. ایشان بدلیل آنکه در سازمان ملل کار میکردند مناصب رسمی سازمانی را قبول نمیکردند و حتی در تظاهرات جلوی سازمان ملل متحد که داشتیم ایشان همیشه فعالانه شرکت میکردند ولی عینک دودی بزرگی میزدند تا در عکس برداری ها شناخته نشوند و مسؤلیتی از جانب سازمان ملل متوجه ایشان نشود. دکتر محمد نخشب در کنگره اول جبهه ملی ایران در امریکا در سال 1966 در شهر نیویورک شرکت فعال داشت. ولی اختلافات "مذهبی " ها و آنها که نمیخواستند مسائل مذهبی در سازمان مطرح شود همواره یک نوع شکاف در سازمان ایجاد میکرد. هرچند علنی نمیشد و بالا نمیگرفت. در سطح دانشجوئی این مسائل حتی به تشکیل دو خانه ایران کشید.[3] ولی پس از مدتی دوباره آشتی بین شان برقرار شد و یک خانه ایران باقی ماند. بدلائل مختلف جبهه ملی ایران در امریکا سه بار سازمان بندی و نامش برگردانده شد. ابتدا جبهه ملی ایران در امریکا سپس جبهه ملی ایران در تبعید و بالاخره  مجددآ جبهه ملی ایران درامریکا با سازماندهی جدید نام گرفتند. این دوره که از سالهای 1965 به بعد شکل گرفت روزنامه ارگان پیدا کرد، "باختر امروز" که زیر نظر هیآت اجرائی منتخب کنگره سازمان اداره میشد. هیات اجرائی اول در گردهمائی مؤسسین تعیین شده بود وهیآت اجرائی این دوره متتخب کنگره سازمان بود. سردبیری باختر امروز را دکتر خسرو پارسا داشت و منهم افتخار عضویت هیآت تحریریه را داشتم . هیات اجرائی درآنزمان عبارت بودند: خسرو پارسا، محسن قائم مقام، محمد علی خوانساری، بیژن مصاحب نیا و فرج اردلان. این سازمان با سازمان جبهه ملی ایران در اروپا در سال 1968 در فرانکفورت کنگره مشترک تشکیل دادند. دکتر باقر صمصامی و من نماینده سازمان جبهه ملی ایران در امریکا در کنگره مشترک بودیم. شرح رویدادهای این کنگره و آنچه پس از آن پیش آمد بسیار تاریخی و با اهمیت بود. تنها میتوان گفت که شروع جدا شدن کامل "مذهبی" ها با بقیه سازمان که "مذهبی " عمل نمیکردند اززمان پایان این کنگره شروع شد.

آقای زعیم در متنی که برای دائرة المعارف فرستاده اند از صادق قطب زاده بعنوان یکی از بنیانگذاران جبهه ملی ایران در امریکا یاد کرده اند. درحالیکه ایشان از مؤسسین جبهه ملی ایران در امریکا نبودند بلکه از افرادی بودند که بدلیل علایق باطنی ملی خودش در آن جمع حضور یافته بودند.  قطب زاده شخصی بسیار فعال و "مذهبی" بود و مذهبی بودن خود را در هر مراسمی بصورت نمایشی نشان میداد.   او شخصی بسیار تند و بد دهن و قدرت طلب بود و لذا در هر سازمانی که میرفت آن منصبی را که جستجو میکرد نمی یافت. در جبهه ملی هم همینطور بود . اواز کنفدراسیون هم اخراج شد. ولی در عین حال او آدمی با پشتکار، جسور و شجاع بود و با مانور قدرت میتوانست مجلسی را مرعوب کند و بهمین دلیل دیگر بآن مجلس راهی نداشت.  برعکس دکتر مصطفی چمران که از دوستانمان بود، شخصیتی بود مصدقی، مذهبی، پاک، مورد اعتماد، محترم، تحصیل کرده، باسواد و بتمام معنی در خدمت مردم. او درکالیفرنی زندگی میکرد و در جلسات حوزه های جبهه ملی در شمال کالیفرنی شرکت داشت. چمران در ابتدا تشکیل جبهه ملی، آمد شد زیاد به نیویورک داشت ولی هیچگاه دنبال منصب وعنوان سازمانی نبود. نمونه خط زیبای او را در شعارهای پائین صفحات نشریه باختر امروز میتوانید تماشا کنید.  

 آقای زعیم  در باره برادرش سیامک زعیم صحبت هائی نوشته اند که تنها بجهت نشان دادن بی اعتباری صحبت هایشان اینجا میآورم. ایشان نوشته اند سیامک زعیم ابتدا "گرایش های ملی شدیدی داشت" و در جای دیگر مینویسند ".. من هیچ ارتباطی با کنفدراسیون نداشتم در حالیکه برادرم از بنیانگذاران آن در امریکا بود..". آقای سیامک زعیم همیشه "مائوئیست" بودند و هیج علاقه ای بنزدیکی با گروههای ملی از خود نشان ندادند. و بالاخره ایشان سالها بعد از تآسیس کنفدراسیون بامریکا آمدند و دوستان قدیمی همه آمدن ایشان به شمال کالیفرنی را یاد دارند.

ایشان در مطلب فرستده شده به دائرةالمعارف در جائی از (شایگان 118/2) بشکل نقل از سندی ذکر میکنند. اگر این کتاب منظور "خاطرات دکتر شایگان" بتآلیف احمد شایگان است که مطالب آن صفحه مربوط است بسال 1328 و صحبتی از خارج از کشور ندارد. اگر خودشان کتابی باین اسم نوشته اند و جعلیات را در آنجا قرار داده اند ما خبر نداریم . بهترین حدس آنستکه چنین کتابی مثل سایر گفته های ایشان "خیالی" است.

بسیار اسباب تآسف  است که آقای زعیم دست از کوشش برای قرار دادن نام خویش در فهرست فعالین سیاسی آنزمان بر نمیدارند. و این بار اینکار را بدائرة المعارف کشانده اند. جعل تاریخ و بزرگ نشاندادن آنهائیکه بزرگ نبوده اند سابقه فراوانی دارد. بیشتر اینکار را با زور میکردند مثل اعلام دوران حکومت شاه باینکه نفت را شاه ملی کرده است یا در این دوران که نفت را آیت الله کاشانی ملی کرده است. موارد بدون زور زمانی بود که بازیگران آن صفحات از میدان بیرون رفته اند یا مرده اند وکسی نیست که جوابگوئی کند. اینکار مرده خوری بود ولی معمولآ در اینکار ها وقتی فعالین گذشته زنده و فعال هستند زنده خوری نمیکنند. آقای زعیم از زنده خوری هم ابائی نکرده اند. و شاهد این هستیم که جعل تاریخ را با حضور ده ها شاهد زنده آن دوران، چطور بی پروا انجام میدهند.

بهر حال این نوشته کوششی است که باکمک شخصیت های قدیمی دانشجوئی و سیاسی آندوران در امریکا صورت میگیرد و هدفش جلو گیری از تاریخسازی های هدفمند و انتشار صحیح تاریخ مبارزاتی در امریکا است. در این فکر هستیم که با کمک دوستان قدیمی  که کم نیستند اگرچه  بیشترشان در این زمان فعال نیستند بتوانیم شرح مبسوط تری از این مبارزات را برشته تحریر درآوریم تا از سوء استفاده های شخصی بدلیل نبودن یک نوشته مورد قبول فعالین قدیمی جلو گیری شود.

ضمیمه:

1- متن نوشته آقای زعیم که بناست در دائرة المعارف بزرگ اسلامی انتشار یابد

2 - کپی نامه سازمان دانشجویان امریکا در تبریک به تآسیس سازمان دانشجویان ایرانی در شیکاگو ( 1964


 

-          - اشاره بسخنرانی در جشن عید سال 1964 در شهر شیکاگو میباشد که در قسمت های بعدی نوشته ملاحظه خواهید نمود.[1]

-          نام این شخص را دوستانی که بمن در نوشتن این تاریخجه کمک نمودند رابخاطر نمیآورند ( آقای زعیم نیست!) ولی یادشان هست که با آقایان بنی اسد و شقفی در کنار دکتر شایگان نشسته بودند.[2]

-          [3]  - "خانه ایران" که از ابتدا بود  و "خانه دانشجو" که دوستان آقای نخشب آنرا تشکیل دادند.



 
متن مطالبي که آقاي زعيم به دائرةالمعارف بزرګ اسلامی فرستاده اند


9.
شاخۀ خارج از کشور: پس از کودتای 28 مرداد 1332، دانشجویان ایرانی خارج از کشور و هوادار جبهۀ ملی، به‌ویژه در اروپا که شمارشان در آن زمان بیش از دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا بود، با استفاده از آزادی آن جوامع توانستند بر ضد حکومت نظامی و اقدامات سرکوبگرانۀ دولت ایران، به اعتراضاتی دست بزنند، اما چند سالی طول کشید تا تشکلهای دانشجویی ایجاد شود. سیدعلی شایگان، پس از آزادی از زندان به فرانسه، و از آنجا به آمریکا رفت و حضور او به انجمن دانشجویان ایرانی کمک کرد تا به گرد یکی از یاران نزدیک دکتر محمد مصدق و از بنیادگذاران و رهبران اصلی جبهۀ ملی جمع شوند. خسرو پارسا، مصطفى چمران، شاهین فاطمی، صادق قطب‌زاده، محمد نخشب و ابراهیم یزدی که بعدها هرکدام به سهم خود در عرصۀ فعالیتهای سیاسی شهرت یافتند، و بنی اسعد، پازند، زعیم و شماری دیگر از جملۀ نخستین کسانی بودند که تشکل جبهه را در آمریکا به وجود آوردند (شایگان، 2/118). این تشکل، فعالیت خود را با فاصلۀ تقریباً دو سال با جبهۀ ملی دوم در ایران، آغاز کرد و نخستین همایش خود را در تیر 1341/ ژوئیۀ 1962 در نیویورک برگذار نمود و اساسنامه و منشور جبهه را در آن همایش به تصویب رساند. شورای مرکزی جبهه به ریاست سیدعلی شایگان و دبیری ابراهیم یزدی تشکیل گردید، نشریۀ اندیشۀ جبهه سخنگوی آن شورا شد و فعالیت متشکل رسمی جبهه در آمریکا آغاز گردید ( ایران آزاد، 2؛ بهرامی، 81-87).
در اروپا حضور برادران قشقایی (ناصر و خسرو)، عاملی برای تشکل نیروهایی از هواداران جبهه بود. تقریباً هم‌زمان با اواسط فعالیت جبهۀ ملی دوم در ایران و جبهه در آمریکا، پرویز ورجاوند که در آن زمان در فرانسه دانشجو بود، در راه تشکل هواداران جبهه کوشید. به یاری اتحادیۀ دانشجویان ایرانی در فرانسه، نخستین کنگرۀ جبهۀ ملی در اروپا برگذار شد و روزنامۀ ایران آزاد به عنوان سخنگوی جبهه در اروپا انتشار یافت (ورجاوند، «زندگی سیاسی...»،
4)

 


نامه سازمان ملی دانشجویان امریکا - فوریه ۱۹۶۴
تبریک بسازمان جدید التآسیس دانشجویان ایرانی  در شیکاګو

 

بخشی از مصاحبه آقای دکتر اسمعیل نوری علا
با آقای مهندس کورش زعیم
سایت سکولاریسم نو

 

نوری علا: من اين نوع نگاه را در چند جای ديگر از سخنرانی ها و مقالات شما هم ديده ام و اگر فرصتی شد به آن باز خواهيم گشت. اما در اينجا بفرمائيد که هنگام تشکيل جبههء ملی در خارج از کشور شما چه می کرديد؟

زعيم: همانطور که گفتم، من در سال 1963، به شیکاگو نقل مکان کرده و در آنجا وارد دانشگاه برای فوق لیسانس در مدیریت شدم. در همان زمان شنیدم که آقای شایگان تشکیل جبهه ملی خارج از کشور را بطور رسمی اعلام کرده است. شماری از دانشجویان هم که در نیویورک و پیرامون آن ناحيه زندگی می کردند در آن نام نویسی کرده بودند. ولی کسان ديگری هم بودند که پیش از آن نیز فعالیت می کردند، مانند علی رشیدی در فیلادلفیا، هرمیداس باوند و صادق قطب زاده و سه چهار نفر در واشنگتن، و نخشب و شاهین فاطمی و فرید زنجانی در نیویورک. در برکلی هم سه چهار نفر، از جمله حسن لباسچی و چمران، بودند...

نوری علا: آيا شما هم به دکتر شايگان و جبهه ای که تشکيل داده بود پيوستيد؟

زعيم: من چون خودم را وابسته به جبهه ملی می دانستم دیگر رفتن به نیویورک و نام نویسی را ضروری نمی دانستم. لذا، با سه نفر دیگر از دانشجویان فارغ التحصیل ديگر، هیئت اجرایی شیکاگو را تشکیل دادیم  و جلسات مرتب هفتگی هم برقرار می کرديم  که گاهی تا بیست نفر از دانشجویان در اين جلسات شرکت می کردند.

نوری علا: آيا اين «هيئت اجرائی شيکاگو» با «تشکيلات نيويورک» در ارتباط بود؟

زعيم: ببينيد، ما تا مدت ها که فکر می کردیم تنها هستیم. تا اينکه آمد و رفت های شایگان به ايلی نوی ما را از بودن گروه های دیگر با خبر کرد و دانستيم که مثلاً دانشجويان فیلادلفیا، مثل رشیدی و دوستانش، یکبار شایگان را برای ايراد سخنرانی به واشنگتن دعوت کرده اند. ولی ما با هیچ شهر دیگری در تماس نبودیم و همهء فعاليت هايمان بر محور تصميمات خودمان بود.

سال 64 یکی از دوستان شيکاگو ـ فکر می کنم اسماعیل بنی اسعد یا حسین پازند ـ پیشنهاد تشکیل «خانهء ایران» را داد تا شرکت خانواده های ایرانیان را در جلسات ما ممکن کند. ايجاد خانه ایران بسیار موفقیت آمیز بود و بر شمار اعضا بسرعت افزوده شد و ماهی یکبار هم خانم ها برای اعضاء آشپزی می کردند. بعدها شنیدیم در نیویورک و واشنگتن هم خانهء ایران وجود دارد.

در سال 65 من فوق لیسانس خود را گرفته و به کار مشغول شدم و، در عين حال، از دانشگاه های مختلف، از جمله واشتگن سنت لوئیس، هاروارد و استانفورد درخواست پذیرش برای دکترا کردم.

در آن زمان، برادر کوچکتر من، سیامک، هم به آمریکا و پیش من آمده بود و چون گرایش های ملی شدیدی داشت، می خواستم  که درگیر فعالیت در تشکيلات ما، که آن را بخشی از واحدهای دانشجوئی جبهه ملی می دانستيم، بشود.

در همان زمان هم بود که ما چهار نفر هيئت اجرائی شيکاگو تصمیم گرفتیم که اين امکان را بوجود آوريم که جوانان دانشجو وارد هیئت اجرایی شوند و ما که ديگر دانشجو محسوب نمی شديم کنار برويم. یکروز، در یک جلسهء 18 نفره، من اعلام کردم که ما چهار نفر دیگر دانشجو نیستیم و مایل هستیم ماهیت دانشجویی این سازمان حفظ شود، بنابراین پیشنهاد می کنم که امروز برای یک هیئت اجرایی جدید رای گیری کنیم. البته همه تعارف کردند که ما در این سمت بمانیم، ولی با اصرار من قرار شد هر کس خود یا دیگری را کاندید کند. همه به یکدیگر تعارف و یکدیگر را کاندید کردند. من دیدم با رودربایستی هایی که وجود دارد، ما به نتیجه نخواهیم رسید و پیشنهاد رای مخفی کردم. وقتی رای ها را خواندیم 14 نفر رای آورده بودند!

نوری علا: فکر می کنم در همان سال ها هم بود که فکر تشکيل «کنفدراسيون دانشجويان ايرانی» در آمريکا مطرح شد. آيا شما در جريان تشکيل کنفدراسيون دانشجويان شرکت داشتيد؟

زعيم: نه. من هیچ ارتباطی با کنفدراسیون نداشتم در حاليکه برادرم از بنيانگزاران آن در آمريکا بود. او، پس از چندی که پيش من ماند، توانست از دانشگاه کالیفرنیا ـ شاخهء برکلی ـ پذیرش گرفته و به آنجا برود. او در آنجا بود که با دانشجویان چپ و آدم های انقلابی، از جمله مصطفی چمران، آشنا شده و کم کم گرایش چپی مائوئیستی پیدا کرد. در واقع آن زعيمی که می گويند در شکل گیری کنفدراسیون مشارکت داشته برادرم بود و نه من.

وقتی کنفدراسیون تشکیل شد (تاریخ دقیق یادم نیست) هنوز واحد دانشجوئی شیکاگو و خانهء ایران فعال بود و ما هم با آن همکاری داشتیم. و چون اين یک سازمان ایرانی متشکل و سابقه دار دانشجوئی محسوب می شد از کاليفرنيا با ما تماس گرفتند که آیا امکان برگزاری نخستین کنگرهء کنفدراسیون در شیکاگو هست یا نه؟ بخصوص برادرم هم در اين زمينه از ما کمک خواست.

من و يکی دو تا از بچه های خانهء ايران فقط قبول کرديم که به آنها کمک کنيم. به همين دليل تالاری را در هتل هیلتون شيکاگو برايشان رزرو کردیم، ولی فکر نمی کنم حتی هزینه اش را ما داده باشیم. وقتی هم که کنگره تشکیل شد حسن لباسچی و سیامک زعیم جزو اعضاء بودند و لباسچی جلسه را اداره می کرد. من، به عنوان نمایندهء میزبانان، در گوشهء تالار، پشت یک میز کوچک قهوه خوری، نشسته بودم ولی در کنگره شرکت نداشتم.

کنفدراسيون از همان ابتدا مجتمعی از دانشجويان چپ گرا و ملی - مذهبی بود (هرچند که ملی گرایان در آغاز اکثریت داشتند) که در شهرهای ديگر به فعاليت مشغول بودند و در پی برگزاری کنگره شان در سازمان ما در شیکاگو هم فعال شدند. شاخص ترین اعضای جدید سازمان شيکاگو مهندس بنی اسدی و دکتر ممتاز بودند و رفته رفته کنترل سازمان از دست ما ـ که البته ادارهء آن را به جوانترها سپرده بودیم ـ خارج شد.

نوری علا: بنظرم می رسد که با تشکيل کنفدراسيون شما به نوعی از جريانات سياسی / دانشجوئی آن زمان کناره گرفتيد. آيا اين برداشت درست است؟

زعيم: فعالیت من در خانهء ایران از سال 1966 به بعد به چند دليل کاهش یافت، هر چند که طی سه چهار سال بعد هم گهگاه در جلسات دانشجويان شرکت می کردم یا به خانه ایران سر می زدم.

از يکسو، دوستان اولیهء من پراکنده شده بودند و خانهء ایران هم کم کم تبدیل به یک باشگاه خانوادگی شده بود.

از سوی ديگر، سازمان دانشجوئی شيکاگو نيز، رفته رفته، از اعضای چپ و چپ مذهبی پر شده و بحث هايشان هم بیشتر جنبهء تئوریک پیدا کرده بود. و من می پنداشتم که وقتم باید بازده بيشتری داشته باشد.

ولی آنچه مرا بیش از همه آزار می داد، این بود که من خط مشی جبهه ملی را یک دموکراسی سکولار همراه با آزادی های مدنی و سیاست اقتصادی لیبرال با چاشنی سوسیالیسم می دانستم، و مبارزه برای اصلاح در حکومت را فشار هوشمندانه نرم افزاری تلقی می کردم. در صورتی که نفوذ کمونیسم ـ که آن روزها وجهه ای گسترده در میان دانشجویان پیدا کرده بود ـ موجب بروز گرایش به چپ شدیدی در بين دانشجويان شده بود و برخی هم به عملیات چریکی علیه رژیم معتقد بودند. در واقع، در آن سال ها، این شکاف ایدئولوژیک در میان جنبش دانشجویی آسیب زیادی به موجودیت و هویت راستین جبهه ملی در خارج کشور زد، اصول پايه ای کار جبهه را کمرنگ کرد، و راه را برای فعال شده چپ مذهبی باز نموده و سرانجام هم نفوذ کامل آنها را در جریان انقلاب 57 موجب شد.

من اگرچه با مطرح بودن اندیشه های چپ یا مذهبی در یک ایران آزاد و دموکرات مخالف نبودم، ولی بقدرت رسيدن اینگونه سیستم های بسته را برای آینده کشور سودمند نمی دانستم. برای من معنای آزادی عقيده و بيان آن بسيار جدی بود. یادم می آید که در سال 1361 در بند 206 زندان اوین، یکبار بازجوی من، که ظاهراً بازجوی برادر من هم بود، از من پرسید که چطور همه این گروهک های چپی که با جبههء ملی مخالفند و آنرا یک سازمان ارتجاعی می خوانند، به تو یکی احترام می گذارند و می گویند این یکی متفاوت است؟ من پاسخ دادم: برای اینکه می دانند من جان خود را می دهم که آنها حرف خود را بزنند، با وجود اینکه می دانم آنها حاضرند جان مرا بگیرند که حرفم را نزنم!

بهر حال و بطور کلی، در آن سال ها من از اين امر آزرده و دلزده شده بودم که چرا برخی که خود را وابسته به جبههء ملی می دانند و آگاهند که جبههء ملی در زمان مصدق ـ يعنی در اوج قدرت حتی ـ برای بقای خود هرگز دست به خشونت نزده بود، اکنون باید آلودهء خشونت گرایی و یکسونگری شوند.

در اواخر دههء 60، چندین نفر از دانشجویان برکلی وابسته به جبههء ملی، از جمله برادر من، چمران و دو سه نفر دیگر، برای آموزش چریکی به فلسطین رفتند. از نیویورک هم کسانی که با گرایش چپ به جبهه ملی پیوسته بودند، به عراق و سوریه رفتند تا در اردوی فلسطینیان به آموزش چریکی بپردازد.  این برای من چندش آور بود و آن را خیانت به آرمان های جبههء ملی می دانستم. البته امثال چمران و برادرم اینقدر عزت نفس و شهامت داشتند که دیگر خود را از پيوستگان به جبههء ملی نخوانند و راهشان را از جبههء ملی جدا کنند. ولی این قاعده شامل همهء جوانانی که خود را وابسته به جبهه ملی معرفی می کردند نمی شد.

بهر حال می ديدم که من اهل توی خیابان رفتن و شعار و فحش دادن و گوجه فرنگی پرتاب کردن (همان کاری که امثال قطب زاده در واشتگتن و برخی هم در نیویورک می کردند) نيستم. من باور داشتم که راه های بسیار متین تر و هوشندانه تری برای رسیدن به هدف وجود دارد.

 نوری علا: اين هم هست که شما در آن زمان ديگر دانشجو نبوديد و دوران پس از دانشجوئی را شروع کرده بوديد، دورانی که اغلب جوانان به فکر تشکيل خانواده و بازگشت به ميهن می افتند. شما از اين نظر چه می کرديد؟

زعيم: من در همان سال 1966، یک سفر یک ماهه برای دیدن خانواده به ایران کردم و در آنجا صحبت برگشت من به ایران هم پيش آمد. من، هنوز تنها بودم اما فرصت های شغلی جذابی در امريکا داشتم که نمی خواستم به این زودی رهاشان کنم. پس تصميم گرفتم که برگردم...

نوری علا: ببخشيد که حرفتان را قطع می کنم. می خواستم بپرسم که در آن اولين سفر بازگشت به ايران آيا هراسی از گرفتار شدن نداشتيد؟ و آيا مسئله ای برايتان پيش نيامد؟

زعيم: چرا، من از بابت بازگشت به ايران کمی نگران بودم، ولی نه آنقدر که مرا از رفتن منصرف کند.  وقتی وارد فرودگاه مهرآباد شدم، ماموری که باید مهر ورود می زد، گذرنامه مرا که بررسی می کرد، به یک دفترچه نام ها که جلویش بود مراجعه کرد و مرا نگه داشت و به جایی تلفن کرد. چند دقیقه بعد هم یک مأمور لباس شخصی آمد و مرا مؤدبانه به اتاقکی راهنمایی کرد. من پرسیدم که آیا مشکلی پیش آمده؟ او پاسخ داد، «نه مهم نیست، لطفاً کمی تأمل کنید درست می شود». این تأمل چهار ساعت طول کشید. بعد همان مامور وارد شد و گفت بفرمایید، و مرا دوباره به پیشخوان گذرنامه هدایت کرد و در آنجا گذرنامه مرا مهر کردند و وارد شدم. من فکر کردم هرچند که فعال بودم ولی از آنجا که من فعالیت میدانی یا چریکی نمی کردم و با کمونيست ها هم، که در آن زمان تنها دغدغهء رژیم بودند، همکاری نداشتم، آنها فقط باید مواظب من می بودند و کاری بکارم نداشتند. در صورتیکه در همان زمان برادرم، بخاطر افکار چپی اش ممنوع الورود شده بود و شنیدم که بعدها هم غیابی محکوم به اعدام شد.

نوری علا: پس، بزودی به امريکا بر گشتيد تا مشغول آن شغل جداب شويد که گفتيد. جذابيتش در چه بود؟

زعيم: در آن زمان، دوسال از کار من در راه آهن «راک آیلند» می گذشت که شغل دلخواه من نبود، هر چند که در آنجا از کیفیت کار من استقبال شده و برخی از پیشنهادهای من برای بهبود کارها عملیاتی شده بود. پس از راه آهن، در یک شرکت مهندسی مهم متخصص در طراحی و مهندسی نیروگاه ها مشغول به کار شده بودم. در آنجا پس از مدت کوتاهی محاسبات سازهء تونل های بزرگ پوسته نازک فلزی را (که از آنها می توان به عنوان تونل های 5 متر قطر برای آب و زیر جاده ها استفاده کرد) را که برای نخستین بار انجام می شد به من سپردند. این کار را من بخوبی انجام داده بودم و ثابت کرده بودم که انجام پذیر است. هر چند که یکی دوبار آزمایش و بارگزاریِ مسئله دار شده و تونل فرو ریخته بود، ولی سرانجام ثابت شده بود که محاسبات من درست بوده و روش بارگزاری غلط بوده است، و از آن پس هم بود که استفاده از این تونل ها در آمریکا مرسوم شد.

در پی اين ماجرا بود که ـ درست پيش از ديدار از ايران ـ  همان شرکت مرا برای کار روی یک پروژهء جالب که به آنها واگذار شده بود دعوت کرد؛ کاری که به تمرکز فنی و علمی و ابتکار و نوآوری زيادی نیاز داشت و مرا سخت جذب کرده بود. این پروژه طراحی مهندسی نخستین راکتور گلابی شکل نیروگاه های اتمی بود که محاسبات سازهء آن را به من سپرده بودند. مجریان پروژه تشخیص داده بودند که من از عهدهء این کار بر می آیم چرا که نوآوری من در محاسبات سازهء تونل های بزرگ پوسته نازک فلزی مرا برای مشارکت در طراحی راکتوری که برای نخستین بار در جهان ساخته می شد دارای صلاحیت کرده بود. من یک ماه مرخصی گرفتم و شرکت هم، برای اطمینان از بازگشت من، ویزای اقامت دائم برایم گرفت.

بهر حال، همين امر موجب شد که در ايران نمانم و به امريکا برگردم. پس از بازگشت، محاسبات مهندسی راکتور نیروگاه اتمی را بخوبی انجام دادم که با امضای من و رییس من برای تایید به سازمان انرژی اتمی امریکا رفت. سپس محاسبات سازهء حفاظت بتون آرمهء نیروگاه اتمی را به من و یک مهندس امریکایی دادند که آن هم بخوبی انجام شد و مورد تایید قرار گرفت. فقط یک بار، پس از ساخت آن، يک روز صبح زود، در ساعت چهار بامداد، به من زنگ زدند که تونل بتونی دفع هرزآب رادیواکتیو نیروگاه فروریخته و باید فوری برای بازدید بروم. اما وقتی به دفتر کارم رسیدم به من گفتند که اشتباه خیلی جزیی و از جانب پیمانکار بوده است. پس از آن دو نیروگاه در شهر «درزدن» در ایالت ایلی نوی ساخته شدند که دارای راکتور های گلابی شکل بودند و اين ساختار نوترين تکنولوژی روز شد.

جالب اینکه در آن زمان جنگ ویتنام به اوج خود رسیده بود و هر کس که زیر 35 سال داشت ـ حتا دارندگان ویزای اقامت دائم ـ را به سربازی می بردند که اين امر شامل یک ایرانی که در شرکت ما نقشه کشی می کرد هم شد و او را به ویتنام اعزام کردند. ولی در مورد من که 27 سال داشتم مدیران شرکت سخت مقاومت کردند که وجود من اهميت استراتژیک دارد و سرانجام برایم معافیت گرفتند.

در ورزش هم افزون بر تنیس، به آموختن جودو تحت نظر یک مربی کره ای پرداختم و در کلاس گیتار هم نام نویسی کردم.

نوری علا: ببخشيد آقای مهندس زعيم؛ اگر فرصت شد به تخصص شما در زمينهء مهندسی راکتورهای اتمی در اين گفتگو باز خواهيم گشت. اما در اينجا برای من پرسشی پيش آمده است. من، در اواخر دههء 1960 در سازمان برنامهء ايران کارشناس دفتر فرهنگ و هنر بودم. در طبقهء پنجم ساختمان سازمان برنامه دفتری بوجود آمده بود که ما اسم آن را «بوتيک» گذاشته بوديم. علت هم آن بود که رفته رفته سرو کلهء جوانانی که در خارج کشور فعاليت سياسی کرده بودند در ايران پيدا شده و بخش مهمی از آنها در سازمان برنامه و بودجه بعنوان متخصصان «برنامه ريزی ماکرو» متمرکز شده بودند. داستان اينگونه بود که دولت آقای هويدا هيئت هائی را به خارج می فرستاد و آنها با دانشجويان موفق تماس گرفته و آنها را تشويق به بازگشت به کشور می کردند و به اصطلاح قصدشان آن بود که مسير «فرار مغزها» را معکوس کنند. آيا آنها با شما هم تماس می گرفتند؟

کورش زعیم: در آن روزها این هیئت ها مرتب می آمدند و با دانشجویان صحبت می کردند، ولی من هیچوقت به ديدارشان نمی رفتم. برخی از دوستانم که می رفتند اصرار می کردند که من هم بروم، و از من می شنیدند که: «من برای اینها کار نمی کنم. اینها حق حکومت بر من را ندارند».

یک بار هم، در 1970، يعنی زمانی که نام من بعلت ابتکارات و اختراعاتم گهگاهی در ستون خبرهای کوتاه و شایعات روزنامه های بزرگ می آمد، سرکنسول ایران در شیکاگو که نام مرا در مطبوعات یا تلویزیون شنیده و فهميده بود که چهرهء نسبتا مشهوری در شهر محسوب می شوم، مرا دعوت به ضیافت شامی در محل کنسولگری کرد. من پیغام دادم که: «شما به چه حقی پول ملت ایران را برای ضیافت و خوشگذرانی خرج می کنيد و چه حقی داريد که مرا دعوت کنيد و از کیسهء ملت خرج من کنید؟»

ولی کنسول بعدی، که آقای مجید مهران بود، بعد از اینکه سر جریانی از من دلخور شد، توسط مستاجر من که با او دوست بود بخانهء ما آورده شد، و با هم آشتی کردیم و در آنجا متوجه شدم که چه مرد میهن پرست و ملی گرائی است. اما اين آشنائی به دعوت و غيره زبط نداشت.

نوری علا: به اين ترتيب شما در سال های نيمهء نخست دهه 1350 ايرانی همجنان در آمريکا بوديد، بدون اينکه دانشجو باشيد يا فعاليت سياسی داشته باشيد. در آن سال ها روزگارتان چگونه می گذشت؟

کورش زعیم: برای پاسخ به اين پرسش بايد دو سه سالی به عقب بر گرديم. در سال 1968 من با الهام از ابتکار یک دانشجوی دکترای دانشگاه هاروارد، نخستین بانک اطلاعاتی (database) همگانی را نوشتم که بسیار مورد توجه قرار گرفت. برخی انجمن های حرفه ای، مانند آموزگران و معاملات املاک و غیره از من شفاهی و کتبی تقدیر کردند و شبکه ABC  در یک برنامه نیمساعته پروژه مرا شرح داد و با من مصاحبه کرد، ولی من اجازه ندادم بجز صدا و دستانم را نشان بدهند.

از ديگر اتفاقات جالب آن بود که سال 1968 کنوانسیون حزب دموکرات در شیکاگو برپا شد و من که با مطبوعات همگاری داشتم و بخصوص در مورد کانديداهای انتخاباتی مقاله می نوشتم، به عنوان روزنامه نگار با کارت خبرنگاری تایید شدهء اداره پلیس خواستم وارد محل تشکل کنوانسيون شوم که پس از بررسی نام من از ورود من جلوگیری کردند. حالا نمی دانم به علت مقاله هایی بود که در حمایت از مک گاورن و علیه نیکسون می نوشتم یا دلیل دیگری داشت.

سال بعد شهرداری شیکاگو را راضی کردم بگذارند سیستم حقوق و دستمزدشان رایانه ای کنم که با کمک یک حسابدار ارشد که از طراحی سیستم ها آگاه بود این کار را کردم و فکر می کنم این نخستین شهری بود که حقوق و دستمزد خود را رایانه ای کرد. بعد شهرداری مکزیکو سیتی از من دعوت کرد برای انجام این پروژه به مکزیک بروم که من همکارم را برای مذاکره فرستادم که یا قرارداد امضاء نشد یا او بنام خودش کار راگرفت.

سال بعد من یک وسیلهء نقلیه را اختراع کردم که می توانست، بطور نشسته و بی خطر، بی موتور برای اسکی کردن روی برف و با موتور بروی يخ و آب ، بکار رود. دفتر حقوقی که کار ثبت اختراع را انجام داد به من گفت که در جلسهء ارزیابی و پذیرش اختراع، آن را به عنوان مهمترین اختراع دهه قلمداد کرده بودند. ما امروزه مدل های پیشرفتهء اینها را مورد مصرف می بینیم.

منبع: سايت مرکز اينترنتی سازمانهای جبهه ملی ايران در آمريکا

http://www.jebhemelli.net/htdocs/ghaemmaghamM_ZaimK.html

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليست های ايران  در روز   يکشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۳ ژانويه ۲۰۱۱