يرواند آبراهاميان(Ervand
Abrahamian)
مجله علم و جامعه،
(Science and Society)
نيويورك، تابستان
2001
مقدمات كودتا
اميدهاي بريتانيا براي به راه انداختن كودتا با انتخاب
آيزنهاور به رياستجمهوري در نوامبر 1952 تقويت شد.
دولت جديد، برخلاف دولت
پيشين امريكا، واهمه چنداني براي سرنگونساختن حكومت كشورهاي
ديگر از خود نشان
نميداد و از همراهي با شركتهاي نفتي نيز ابا نداشت. يك عامل
شخصي نيز دولت جديد
را به بحران ايران ربط ميداد، چون جان فاستر دالس، وزير خارجه
و آلن دالس، رئيس
سيا از قديم جزو اعضاي يك دفتر وكالت بودند كه دفاع از منافع
شركت نفت ايران و
انگليس را در ايالاتمتحده برعهده داشت.
نخست، وزير خارجه امريكا با آنتوني
ايدن، وزير خارجه دولت چرچيل براي بحث درباره مسئله ايران
ملاقات كرد. يك هفته بعد
MI-6
همين موضوع را با رئيس بخش خاورميانه سيا مورد بحث قرار داد.
آيزنهاور،
اندكي پس از انتخاب خود به رياست جمهوري، ايدن را به كاخ سفيد
دعوت كرد تا براي حل
معضل بهدنبال راههاي ابتكارآميزتري بگردند.
مطابق سند ويلبر، نتيجه اين ملاقات
چراغ سبزي بود براي سيا و
MI-6
جهت به راه انداختن جنگ.انگليسيها طرحي را باعنوان
عمليات چكمه
(Boot)
ارائه كردند.
امريكا نيز پروژهاي را كه از سال 1948 و با
هدف مقابله با حزبتوده روي آن كار كرده بودند در جلسه معرفي
نمودند.
از ادغام
اين دو طرح، نقشه عمليات موسوم به آژاكس
(Ajax)
بهوجود آمد.
آنها نخست مركز
عمليات خود را در لندن قرار دادند و سپس بهدليل امكان ارتباط
آسانتر با انگلستان
و
ايران، اين مركز به قبرس منتقل شد.
نقشه نهايي در اول ژوئيه به تأييد چرچيل و
در 11 ژوئيه به امضاي آيزنهاور رسيد. كرميت روزولت كه فارسي
بلد نبود و با ايران
نيز آشنايي كمي داشت، بهعنوان رهبر عمليات محلي برگزيده شد.
او ميتوانست بدون
شناختهشدن به ايران سفر كند؛ بهعنوان يك امريكايي بهراحتي
به سفارت آن كشور
دسترسي داشت و بهعنوان نوه تئودور روزولت و برادرزاده
فرانكلين روزولت ميتوانست
بهعنوان نماينده رئيسجمهور امريكا با شاه صحبت كند.
انگليسيها به سهم خود
امكانات ارزشمندي را در اختيار كل عمليات گذاشتند.
اولاً، آنها از نيروهاي
كارآزمودهاي برخوردار بودند كه با ايران آشنايي كامل داشتند.
اين افراد عبارت
بودند از لين پيمن
(Lane Peyman)،
ديپلمات گوشهگير و مسئول ميز ايران در وزارت
خارجه انگلستان از اواخر دهه 1930.
در سال 1952، شاه از اين موضوع ابراز
نارضايتي كرد كه پيمن در سال 1941 شخصاً طراحي عمليات بركناري
پدر وي از سلطنت را
برعهده داشت.
عوامل ديگر عبارت بودند از نورمن داربي شاير
(Norman Darbyshire)،
يكي از جاسوسان قديمي
MI-6
و
مسلط به زبان فارسي كه بيشتر مدت زمان جنگ جهاني دوم
را در ايران حضور داشت؛ سرهنگ جفري ويلر
(Geaffrey Willer)
كه از دهه 1920 مرتب به
ايران سفر كرده بود و در مذاكرات اخير نفتي نيز نقش مترجم را
ايفا كرده بود؛ رابين
زانر
(Robin Zahner)،
وابسته خبري و متخصص عرفان اسلامي كه بعدها به مقام استادي
دانشگاه آكسفورد در زمينه مذاهب و اخلاق شرقي رسيد؛ و البته
خانم پروفسور لمبتون
در لندن كه همچنان بر ضرورت سرنگونكردن مصدق اصرار ميورزيد.
وودهاوس
(Woodehouse)
رئيس عمليات
MI-6
در تهران متخصص مسائل ايران نبود، اما از جنگهاي
داخلي يونان تجربيات بسياري آموخته بود.
دوم آنكه، انگليسيها يك شبكه
غيررسمي را در داخل نيروهاي مسلح اداره ميكردند.
از زمان جنگ دوم، اين شبكه از
ميان افسران محافظهكار كه عمدتاً به خانوادههاي اشرافي تعلق
داشتند، تشكيل شد.
اين افراد عبارت بودند از: ژنرال حسن عرفا، ژنرال [سرهنگ]
تيمور بختيار، سرهنگ
هدايتالله گيلانشاه و از همه مهمتر، سرهنگ حسن اخوي كه
سالها رئيس اداره اطلاعات
ارتش بود.
اين شبكه، عمدتاً از طريق سرهنگ اخوي، اعضاي خود را به ردههاي
بالاتر
ارتقا ميداد، چپگراها را از پستهاي حساس كنار ميزد و مسائل
نظامي را خصوصاً در
رابطه با گرايشهاي سياسي ديگر افسران مطلع مينمود. بدين
ترتيب،
MI-6
مجموعه
اطلاعات كاملي از وضعيت نظاميان را گردآوري كرده بود كه سيا
اصلاً از آن بيبهره
بود.
براساس گزارش ويلبر، قسمت اعظم تمهيدات سيا و
MI-6
در لندن شامل مطالعه اين
پروندهها ميشد.
درس روشني كه ويلبر از كل عمليات گرفت آن بود كه اگر سيا
بخواهد كودتاهاي مشابهي را در ديگر نقاط جهان تدارك ببيند،
نخست بايد شمهاي از
زندگي نظاميان محل كودتا را گردآوري نمايد.
به گفته وي، سيا بايد اطلاعات تفصيلي
شخصي، ولو اطلاعات پيش پا افتاده نظاميان را در اختيار داشته
باشد تا دقيقاً بداند
كه افسر مربوطه كيست، چه چيزي موجب خشنودي وي ميشود، دوستان
وي چه كساني هستند و
امثال آن.
سوم آنكه، انگليسيها دوستاني در ردههاي بالاي دولت ايران
داشتند:
ارنست پرون
(Ernst Perron)
دوست دوران كودكي شاه در سوئيس (پرون در كاخ سلطنتي
اقامت دائم داشت)؛ سليمان بهبودي، رئيس تشريفات دربار؛ شاپور
ريپورتر
(Shapour Reporter)،
يك زرتشتي اهل دهلي كه در تهران بهعنوان مشاور سفارت هندوستان
كار
ميكرد و خبرنگار ويژه تايمز لندن بود و درضمن به ملكه ثريا
بهطور خصوصي درس
انگليسي ميداد (اندكي پس از كودتا وي از دربار انگلستان مقام
شواليه گرفت)؛
آيتالله محمد بهبهاني، فرزند روحاني مشهور كه انقلاب 1905 را
رهبري كرده بود و از
همه برجستهتر، سيدضياطباطبايي، رهبر حزب اراده ملي كه علناً
از انگلستان طرفداري
ميكرد.
سيدضيا فعاليت خود را در سال 1919 بهعنوان يك روزنامهنگار
طرفدار
انگلستان آغاز كرد، در كودتاي 1921 شركت نمود و مدت كوتاهي پيش
از آنكه به دستور
رضاشاه تبعيد شود، بهعنوان نخستوزيري رسيد.
از سال 1941، سفارت انگلستان اغلب
وي را براي تصدي پست نخستوزيري معرفي ميكرد، ولي شاه از
جاهطلبيهاي وي
ميترسيد.
با اين حال، تا سال 1953 شاه با وي ملاقاتهاي هفتگي ترتيب
ميداد تا
مراتب ارادت خود را به انگليسيها ابراز كند.
چهارم آنكه، انگليسيها عواملي هم
داشتند كه اگرچه نقش آنها چندان مشهود نبود، اما از جايگاه
حساسي برخوردار بودند.
اين عوامل عبارت بودند از برخي روساي قبايل بختياري،
بويراحمدي، ذوالفقاري، خمسه،
مقدم و قبايل عرب (بختياريها بهتنهايي ميتوانستند 10هزار
مرد مسلح را وارد صحنه
كنند.) ديگر عوامل انگلستان عبارت بودند از سردبيران سه
روزنامه پرسروصداي "داد"،
"آتش"
و "فرمان" و برادران رشيديان كه واردكننده كالاهاي انگليسي و
تأمينكننده
بودجه حزب اراده ملي بودند.
(سفارت
انگلستان از آنها بهعنوان دوستان وفادار و
حقيقي ياد ميكرد كه همواره بهدنبال كسب فرصتهاي تجاري
بودند.) برادران رشيديان
نيز به نوبه خود رابطهاي خوبي در بازار داشتند؛ افرادي همچون
شعبان جعفري معروف به
شعبان بيمخ، خطرناكترين رهبر دستههاي اوباش؛ و كسبه قديمي
در اصناف قصابان،
نانوايان و قنادها و همچنين روحانيون ميان پايه وابسته به گروه
محافظهكار مجاهدين
اسلام و گروه فداييان اسلام.
طبق تخمين وودهاوس، برادران رشيديان هر ماه دستكم
دههزار پوند خرج اين روحانيون، سياستمداران و سردبيران
روزنامهها
ميكردند.
دست آخر اينكه، ژنرال زاهدي، وزير سابق كشور دولت مصدق از
اكتبر 1951
به انگليسيها چراغ سبز نشان داده بود.
زاهدي خود را بهعنوان بهترين نامزد
رهبري كودتا شناساند كه از حمايت افراد زيادي در ارتش برخوردار
بود.
اگرچه
ادعاهاي وي تا حدود زيادي توخالي از آب درآمد، اما در عين حال
تعدادي از نظاميان كه
در زمان جنگ بهدليل ارتباط با آلمان نازي در حبس بودند از او
طرفداري
ميكردند.
او در سازمان افسران بازنشسته نيز متحداني داشت كه اكثريت
اعضاي آن
بهتازگي از ارتش پاكسازي شده بودند.
با اين حال، قدرت اصلي زاهدي در ميان
شاخه
مذهبي جبههملي نهفته بود: آيتالله ابوالقاسم كاشاني، روحاني
برجسته جنبش مليگراي
ايران (كاشاني و زاهدي در زمان جنگ در يك اردوگاه اسير بودند)؛
سيدشمسالدين
قناتآبادي رهبر مجاهدين اسلام و سه نماينده سخنور مجلس يعني
مظفر بقايي، حسين مكي
و
ابوالحسن حائريزاده.
در سال 1952، رابطه ميان شاخههاي سكولار و مذهبي
جبههملي بهدليل اختلاف بر سر چند موضوع تيره شد: تفسير
قوانين قرآني، حق رأي
بانوان، ماليات بازاريان، فروش مشروبات الكلي و تعيين متصديان
برخي پستهاي عالي،
خصوصاً وزارتخانههاي دادگستري و آموزش و پرورش.
بدينترتيب، سفارت انگلستان
تماسهاي خود را از طريق زاهدي و سيدضيا و برادران رشيديان با
اين افراد حفظ كرد.
در ماه مي 1952، زانر چنين گزارش داد:
"مذاكره
با دفاع همهجانبه پرون از
سياست هوشمندانه شاه به پايان رسيد. او ادعا نمود كه شاه
توانسته كاشاني، مكي و
بقايي را از مصدق جدا كند و به يمن اين سياست شاه، جبههملي
عملاً موجوديت خود را
از دست داده است.
من با اين عقيده مخالفت نكردم، ولي بايد در سوابق، نظر خود را
چنين بيان كنم كه جداشدن كاشاني و مكي دلايل ديگري داشت و
زمينه اين دلايل را
برادران رشيديان فراهم نمودند."
ازسوي ديگر، امريكاييها نيز سهم خود را به
كودتا پرداخت نمودند.
مهمترين آورده آنها ساختمان سفارتخانه بود.
پس از
اكتبر 1952 ـ يعني زماني كه مصدق با استناد به مداخلات
انگلستان در امور ايران،
روابط ديپلماتيك با لندن را قطع كرد ـ اهميت ويژهاي پيدا نمود.
طبق محاسبه
وزارت خارجه انگلستان، تعداد پرسنل برخوردار از وضعيت
ديپلماتيك در سفارت
ايالاتمتحده به 59 تن ميرسيد، درحاليكه اين رقم در مورد
سفارت شوروي 21 نفر،
سفارت فرانسه 9 نفر و سفارت خود آن كشور پيش از تعطيلي 21 نفر
بود.
روشن بود كه
افراد سيا در سفارتخانه با عناوين معمول وابسته فرهنگي،
مطبوعاتي، امور كار و تجاري
حضور دارند. امريكاييها همچنين 123 مشاور نظامي در ارتش و
ژاندارمري داشتند. اين
نيروها كه از سال 1942 مأموريت خود را در ايران آغاز كردند،
تحت رهبري ژنرال رابرت
مككلور
(Mc Clure)
متخصص جنگهاي رواني بودند كه بهتازگي از كره به ايران اعزام
شده بودند. اين افراد با افسران عملياتي بهطور روزانه ارتباط
برقرار ميكردند و
خصوصاً با فرماندهان رستههاي تانك در تماس بودند.
از سال 1946، پنتاگون بهطور
منظم شروع به صدور تانك به ايران كرد. فقط در سال 1952، 42
تانك شرمن به ايران صادر
و
حدود 300 افسر ايراني براي آموزشهاي مربوطه به امريكا اعزام
شدند.
سفارت
امريكا در سال 1952 با خوشحالي گزارش كرد كه حتي افسران
دستچين شده توسط دولت مصدق
نيز به مستشاران امريكايي دوستي و وفاداري نشان دادهاند.
مككلور و همكارانش در
مراحل تدارك كودتا با افسران كليدي ارتش ـ حتي ژنرال تقي رياحي
رئيس ستاد مشترك و
مورد اعتماد مصدق ـ تماس گرفتند.
متخصص اصلي سيا در امور ايران ويلبر بود. او كه
اغلب بهعنوان "جاسوس جنتلمن" شناخته ميشد، درحقيقت يك مأمور
مخفي حرفهاي بود كه
از دهه 1930 تحت عناوين مختلف ـ ازقبيل باستانشناس، متخصص
تاريخ هنر و كارشناس نسخ
جعلي ـ به خاورميانه سفر مينمود. موفقيت قبلي وي اين بود كه
شاعر معروف ايراني و
مقيم مسكو بهنام لاهوتي را تا دم مرگ پيش ببرد. ويلبر خاطرات
وي را جعل نمود و
منتشر ساخت و ادعا كرد كه اين خاطرات بهصورت مخفيانه از مسكو
ربوده شده است.
لاهوتي خوششانس بود كه از جنون دشمنستيزي استالين جان سالم
بهدر برد.
سيا در
تهران يك مأمور جوان بهنام ريچارد كاتم
(Cottam)
نيز داشت. اين جوان با استعداد
بعدها استاد علوم سياسي دانشگاه پيتسبورگ پنسيلوانيا شد. او
اطلاعات مختلفي را
نهتنها در مورد حزبتوده بلكه درخصوص حزب زحمتكشان بقايي و
حزب دستراستي افراطي
آريا و سومكا (حزب ناسيونال سوسياليست كارگران ايران) جمعآوري
كرده بود.
اين دو
حزب اخيرـ كه احزاب بسيار كوچكي بودند ـ در تقليد از نازيها
با يكديگر رقابت
مينمودند و خصوصاً با يهوديان و كمونيستها ضديت شديد نشان
ميدادند. رهبران اين
احزاب نيز در زمان جنگ با زاهدي محبوس بودند. كاتم همچنين
مقالاتي را براي چاپ در
روزنامههاي مزدبگير به رشته تحرير درميآورد. در يكي از اين
مقالات ادعا شده بود
كه فاطمي قبلاً محكوم به سوءاستفاده از اموال شده، به
همجنسبازي معروف است و دين
خود را به مسيحيت و همچنين به بهائيت تغيير داده است.
اين اتهامات فاطمي را در
ديد بنيادگراها دستكم به سه بار اعدام محكوم مينمود.
جاي تعجب نيست كه
فداييان اسلام سعي كردند وي را به قتل برسانند. سيا همچنين
بيعلاقه نبود كه براي
مصدق اصل و نسب يهودي دست و پا كند.
سازمان سيا دستكم چهار مأمور محلي مهم
داشت: سرهنگ عباس فرزانگان، احسان لنكراني و دو جاسوس معروف به
برادران بسكو
(Boscoes).
سرهنگ فرزانگان كه افسر ستاد بود به تازگي پس از گذراندن دوره
فشرده
عمليات مخفي در واشنگتن، به ايران بازگشته بود.
فرزانگان پس از كار در ستاد
مشترك، بيشتر افسران عملياتي در تهران را ميشناخت.
لنكراني از فعالان حزبتوده
بود كه مشكل موادمخدر داشت.
اگرچه او در رده رهبران حزب حضور نداشت، اما از يك
خانواده سرشناس بود و بهعنوان يك انقلابي افراطي شناخته ميشد.
به عبارت ديگر،
او بهترين نامزد براي جاسوسي بود.
برادران بسكو كه ويلبر آنها را كيواني و جلالي
ميناميد، به احتمال زياد همان فرخ كيواني و علي جلالي بودند.
نفر اول خبرنگار
روزنامه اطلاعات و نفر دوم رابط روزنامه ديلي تلگراف بود و
همچنين مجله
ايرانپرستان را منتشر ميساخت.
اين دو نفر با باشگاه ورزشي تاج و همچنين با
وزنهبرداران، لوطيها و چاقوكشان عضو زورخانههاي سنتي ارتباط
داشتند.
آنها
وجوه دريافتي از سيا را نهتنها در روزنامههاي خود بلكه در
ديگر روزنامهها
ازقبيل كيهان، ملت ايران، ملت ما، آرام، ستاره اسلام و آسياي
جوانان خرج
ميكردند.
روزولت در خاطرات خود به اين نكته اشاره ميكند كه سيا از
برادران
بسكو خواسته بود كه در روز ورود هريمن به تهران در ژوئيه 1951
به گردهمايي حزبتوده
حمله كنند.
نكتهاي كه وي نگفته آن است كه حمله مزبور منجر به تلفات سنگين
شد و
از طرفداران حزب نازي در آن استفاده به عمل آمد.
دست آخر اينكه، سيا موفق شد در
ميان عناصر مذهبي جبههملي نيز با افرادي ارتباط برقرار كند.
در نوامبر سال
1951،
كاردار سفارت انگلستان گزارش داد كه كاشاني پس از سنجيدن كامل
جوانب اوضاع،
هم با سفارت امريكا و هم با شاه ارتباط برقرار كرده است.
وزارتخارجه انگلستان
از منابع ديگر شنيده بود كه حزب زحمتكشان بقايي از امريكاييها
وجوه مخفيانه دريافت
ميكرد.
در هفته كودتا، سيا آنقدر پول خرج روحانيون [درباري] كرد كه
اصطلاح
"دلارهاي
بهبهاني" رواج يافت و قيمت ارز در بازار سياه به يك سوم تنزل
پيدا
كرد.
سيا و
MI-6
براي تدارك كودتا با يكديگر همكاري نزديك داشتند تا اراده شاه
را تقويت نمايند. آنها نمايندگان بلندپايهاي را به ملاقات وي
ميفرستادند تا به وي
اطمينان دهند كه اجراي كودتا امكانپذير است و دو كشور بهطور
كامل از آن حمايت
مينمايند. سرهنگ اخوي، رئيس سابق اطلاعات ارتش، فهرستي از
افسران كليدي مايل به
شركت در كودتا را به شاه داد. خواهر قدرتمند وي، شاهزاده اشرف
به اصرار آلن دالس از
سوئيس به ايران بازگشت تا پيامهاي لندن و واشنگتن براي شخص
شاه را به سمع وي
برساند. روزولت چندين نوبت بهطور مخفيانه وارد كاخ شد تا از
طرف آيزنهاور شخصاً به
شاه اطمينان بدهد. در همين راستا، ژنرال نورمن شوارتسكف كه از
سال 1942 تا 1949
هدايت تيم مستشاران امريكايي در ژاندارمري ايران را به عهده
داشت، در اوايل ماه
آگوست به تهران برگشت تا به شاه بيشتر اطمينان بدهد.
او همچنين از فرصت استفاده
كرد و به ملاقات شاگردان خود رفت تا مطمئن شود كه آنها از توان
خود براي تقويت
كودتا استفاده ميكنند.
اگرچه انگليسيها و امريكاييها، ترديدهاي شاه را به
شخصيت هملتگونه وي نسبت ميدادند، اما او براي ترديد، دلايل
موجه داشت.
او
ميخواست نسبت به حمايت افسران اطمينان كامل حاصل نمايد. او
همچنين از امريكا تعهد
ميخواست كه پس از كودتا در حد وسيع به ايران كمك كند و همچنين
قرارداد جديد نفت به
گونهاي بسته شود كه ظاهر آبرومندانهاي داشته باشد.
در سال 1949، پس از سوءقصد
به جان شاه، او خود يك كودتاي كوچك به راه انداخت [و با تشكيل
مجلس موسسان] و با
تغيير قانوناساسي و تحكيم امتيازات سلطنتي، بيشتر مخالفان را
دستگير نمود، اما پس
از آن امريكاييها كمكهاي خود را قطع نمودند و به انگلستان
نيز قرارداد آزاردهنده
الحاقي را پيشنهاد كردند.
در نقشه كودتاي آژاكس فقط از قول ارسال كمكهاي كافي
ازسوي امريكا صحبت شده بود، اما قرار بود انگلستان نيز تضمين
كتبي بدهد كه در فضاي
حسننيت و انصاف، در كوتاهترين زمان درخصوص نفت با ايران به
تفاهم برسد.
نكته
آخر اينكه شاه اطمينان ميخواست كه زاهدي خود در آينده به يك
تهديد مبدل
نشود.
زاهدي پيشنهاد كرد كه استعفانامه خود را بدون قيد تاريخ امضا
نمايد. شاه
با دريافت اين تضمينها، امضاي خود را پاي كودتا گذاشت اما با
يك شرط مهم. او از
امضاي فرمان ملوكانه عزل مصدق از نخستوزيري خودداري نمود.
او ميخواست در صورت
شكست كودتا، قادر به انكار نقش خود باشد. ويلبر مجبور شد امضاي
او را جعل كند، به
عبارت ديگر، پوشش قانوني كودتا يك سند فاقد اعتبار قانوني
بود.
كـودتـا
در ماههاي منجر به كودتا، بريتانيا و ايالاتمتحده جنگ
رواني خود را تشديد كردند و تلاش نمودند تا با تبليغات خود
دولت مصدق را از هر طريق
ممكن، تضعيف نمايند.
در ميان اتهامات وارده به دولت مصدق ميتوان به تمايلات
كمونيستي، تهديد اسلام، ايجاد اغتشاش عمومي، قدرتدادن به
سياستمداران نادرست و
هدايت عمدي كشور به سمت آشفتگي اقتصادي اشاره نمود.
به گفته تايم، آيزنهاور
اعلام نمود كه تا زمان حل اختلاف ميان مصدق و انگلستان، امريكا
مايل به خريدن نفت
ايران و ارائه كمكهاي اقتصادي به اين كشور نيست.
سفارت امريكا اين اعلام نظر را
بهعنوان يكي از ترفندهاي شوك درماني توصيف كرد. تلاش براي
بيثباتكردن دولت محدود
به فعاليتهاي تبليغاتي نبود.
قبايل محلي بهطور مخفيانه اسلحه دريافت
ميكردند.
از آن هم بيسروصداتر، يك گروه مسلح ـ متشكل از افسران
بازنشسته
وابسته به زاهدي و بقايي ـ ژنرال محمد افشارطوس، رئيس پليس
مصدق را ربودند. چند روز
بعد، جنازه وي كه بهشدت شكنجه شده بود در اطراف تهران كشف
گرديد. اين اقدام يك
ضربه كاري به دولت بود و هشدار واضحي براي ديگر افسران بهحساب
ميآمد. در عين حال،
وجود بيثباتي را به همگان القا مينمود و بالاخره اينكه
شايعاتي به راه افتاد در
اين خصوص كه افراد بعدي فهرست چه كساني هستند. هنگاميكه مصدق
از حضور در انظار
عمومي خودداري كرد و درعوض از منزل خود به اداره امور دولت
پرداخت، رسانههاي غربي
ادعا كردند كه او دچار بيماري ترس و توهم شده است.
يكي از يادداشتهاي وزارت
خارجه با بياني ابهامآميز عنوان مينمود: "اين داستان جالبي
است كه گفته شود
كمونيستها قصد جان مصدق را كردهاند و ميخواهند تقصير آن را
به گردن انگلستان
بيندازند."
در همين راستا، لنكراني منزل يكي از روحانيون برجسته را
بمبگذاري
نمود و شبنامههايي را بهنام حزبتوده براي ديگران فرستاد كه
نويد ظهور يك جمهوري
نوين و بدون خدا را ميداد. اين كار برخي را به وحشت انداخت كه
در ميان آنها رهبران
آينده جمهوري اسلامي نيز بودند.
ويلبر همچنين در گزارش خود نوشته است كه مقالات
مناسب ابتدا در روزنامههاي غربي و سپس دوباره در روزنامههاي
ايراني به چاپ
ميرسيد.
نشرياتي همچون نيوزويك جنجال به راه انداختند كه كشور در
آستانه افتادن
به دام كمونيستهاست.
آنها ادعا كردند كه حزبتوده به جبههملي نفوذ پيدا كرده و
اعضاي كليدي دولت يعني فاطمي، عبدالعلي لطفي، وزير دادگستري و
دكتر مهدي آذر، وزير
آموزش و پرورش رابطان مخفي حزبتوده هستند؛ مصدق بهزودي با
شوروي معامله خواهد كرد
و
اگر اين اتفاق نيفتد، حزبتوده شورش مسلحانه به راه خواهد
انداخت.
دولتهاي
امريكا و انگلستان ميدانستند كه مصدق نسبت به شوروي به اندازه
غرب بياعتماد
است.
درواقع آنها اغلب از اين بيطرفي مصدق ابراز نارضايتي
مينمودند. آنها
بهخوبي آگاه بودند كه طرفداران مصدق، مليگرايان افراطي هستند
(پس از كودتا تعدادي
از آنها در ايالاتمتحده سكنا گزيدند.) آنها همچنين آگاه بودند
كه اگرچه حزبتوده
بزرگترين سازمان سياسي ايران است، اصلاً در موقعيتي قرار ندارد
كه بتواند قدرت را
تصاحب كند. اگرچه حزبتوده 20000 عضو رسمي و 110000 طرفدار
داشت، اين تعداد درمقابل
قبايل مسلح و ارتش 129000 نفري ايران تعداد قابل ملاحظهاي
بهشمار
نميآمد.
علاوه بر آن، انگليسيها و امريكاييها به اندازه كافي اطلاعات
داخلي
از حزب داشتند كه بدانند توده برنامهاي براي به راه انداختن
شورش مسلحانه
ندارد.
در آغاز بحران، هنگامي كه دولت ترومن تصور مينمود امكان
مصالحه وجود
دارد، آچسون بر خطر كمونيسم تأكيد داشت و هشدار داد كه اگر به
مصدق كمك نشود توده
قدرت را بهدست خواهد گرفت.
وزارتخارجه انگلستان به وي پاسخ دادكه توده يك
تهديد واقعي نيست؛ اما در اوت 1953، هنگاميكه وزارت خارجه اين
ادعاي دولت آيزنهاور
را تكرار مينمود كه ممكن است توده قدرت را بهدست بگيرد،
آچسون پاسخ ميداد كه
چنين خطري وجود ندارد.
آچسون به حد كافي صداقت داشت كه اعتراف كند مسئله حزب
توده فقط يك پوشش براي مخفيكردن حقيقت بوده است.
نقشه كودتا بسيار ساده بود. در
نيمههايشب، سرهنگ نعمتالله نصيري فرمانده گارد سلطنتي كه
700 نيرو در اختيار
داشت ميبايست يك خودروي زرهي، شش افسر و دو كاميون سرباز را
با خود برميداشت و در
يك عمليات زنجيرهاي، رئيس ستاد مشترك و وزراي اصلي كابينه را
ـ كه بيشترشان در
شمال تهران و نزديك پادگان گارد منزل داشتند ـ دستگير مينمود.
آنگاه نصيري
ميبايست به اقامتگاه مصدق ميرفت و فرمان شاه مبني بر عز�
هندرسون در ادامه
صحبت خود هشدار داد كه ايران نميتواند از امريكا انتظار
همدردي داشته باشد.
درحاليكه جمعيت در خيابانها اموال امريكاييها را مورد تهديد
قرار ميدهد و فرياد
ميزند "يانكي، برو گمشو!" او تهديد نمود كه تمام امريكاييها
ـ ازجمله پرسنل
سفارتخانه و زنان و فرزندان آنها ـ را از ايران خارج مينمايد،
مگر آنكه براي
ايجاد نظم و قانون، تدابير قاطع و فوري اتخاذ گردد. اين حرف
مانند يك اولتيماتوم
بود: اگر اين اقدامات صورت نگيرد، ايالاتمتحده ديگر مصدق را
بهعنوان رئيس دولت
قانوني ايران به رسميت نخواهد شناخت. برعكس، هندرسون عنوان
نمود كه اگر اقدام لازم
ازسوي دولت به عمل آيد، ايالاتمتحده ارائه كمكهاي بيشتر به
ايران را مدنظر قرار
ميدهد.
مصدق در حضور هندرسون به فرماندار نظامي تهران تلفن كرد و به
او دستور
داد كه براي پاكسازي خيابانها از قواي لازم استفاده بهعمل
آورد. مجله تايم چنين
اظهارنظر كرد كه "پس از اين مذاكره، وقايع سرعت فراوان به خود
گرفت" و "اشتباه
مرگبار" مصدق اين بود كه دست ارتش را بدينترتيب بازگذاشت.
مصدق نهتنها تظاهرات
خيابان را ممنوع اعلام كرد، بلكه برادرزاده خود، ژنرال دفتري
را كه مخفيانه با
عوامل كودتا همكاري ميكرد به سمت رئيس پليس و فرماندار نظامي
تهران
برگزيد.
جبهه ملي و حزبتوده كه مشتاق بودند يك جبهه واحد را تشكيل
دهند از
هواداران خود خواستند كه در خانههاي خود باقي بمانند.
سفارت امريكا به واشنگتن
تلگراف زد كه مصدق خود دستور ورود ارتش به خيابانها را داده
است.
سفارت
انگلستان طي بررسي پس از اين حادثه، خاطرنشان ساخت كه دستور
مصدق براي شكستن صف
تظاهركنندگان يكي از تصميماتي بود كه سقوط وي را نزديك ساخت.
به همين ترتيب،
وزارت خارجه انگلستان به هنگام اظهارنظر درخصوص گزارش
سانسورشده سفارت امريكا تأكيد
نمود كه لحظه حياتي و سرنوشتساز در طول بحران زماني فرارسيد
كه مصدق ارتش را به
خيابانها فرستاد.
بدينترتيب، 19 اوت با اين وضعيت آغاز شد كه طرفداران مصدق از
آمدن به خيابانها خودداري كردند، درحاليكه دستههاي
سلطنتطلب، پليس و ژاندارمري
با دريافت فرمان دولت مبني بر ايجاد نظم به قلب شهر رفتند.
از همه مهمتر آنكه
هنگ اول زرهي به راحتي براي 32 دستگاه تانك خود از پادگان
سلطنتآباد سوخت و مهمات
دريافت كرد.
در عين حال، گردان سوم كوهستان كه طرفدار مصدق بود، در پادگان
باقي
ماند، زيرا مطمئن بود كه حركت ديگر نيروها به داخل شهر براي
دفاع از دولت
است.
نيروهاي سلطنتطلب به محض ورود به شهر نقشه اصلي كودتا را اجرا
كردند. آنها
مركز مخابرات و ايستگاه راديو را به اشغال خود درآوردند؛ خطوط
تلفن بازار و گردان
سوم كوهستان را قطع كردند؛ سلطنتطلبان بازداشت شده را آزاد
نمودند (اعضاي گارد
سلطنتي، رهبران دستههاي اوباش و قاتلان افشارطوس)؛ و رئيس
ستاد مشترك و چندتن از
وزراي كابينه را بازداشت كردند.
در همين زمان، نيروهاي نظامي يك دسته از اوباش
را كه از جنوب تهران به راه افتاده بود و دفاتر پنج سازمان و
هشت روزنامه را به آتش
كشيده بود همراهي مينمودند.
جاي تعجب نيست كه خبرنگاران غربي گرفتارتر از آن
بودند كه از اين "نمايندگان واقعي مردم" عكس بگيرند. يكي از
اين خبرنگاران به صورت
گذرا اشاره كرد كه تعداد جمعيت سلطنتطلبان ـ مسلح به چماق ـ
در ابتدا 500 نفر بود،
ولي پس از حمايت سربازان، افراد پليس و ژاندارمها تعداد آنان
به 3000 نفر افزايش
پيدا كرد. يك روزنامهنگار ديگر اين وضعيت را پيشرفت مضحك
ناميد.
احتمالاً
تعدادي از طرفداران كاشاني هم در اين جماعت حضور داشتند؛ يك
ديپلمات عراقي گزارش
داد كه شاه يك روز پس از بازگشت پيروزمندانه خويش، اقدام
بيسابقهاي را انجام داد
و
كاشاني را به منزل خود دعوت نموده، براي همكاري در اعاده سلطنت
از وي تشكر
نمود.
پرده آخر نمايش در بعدازظهر آن روز اجرا شد.
يعني هنگاميكه 27 تانك
شرمن محل سكونت مصدق را كه تحت حمايت نيروهاي سرهنگ ممتاز و سه
دستگاه تانك وي بود،
محاصره كردند.
نبرد آنها سه ساعت به طول انجاميد و قسمت اعظم ساختمان تخريب
شد.
در جريان اين محاصره، رهبران حزبتوده پيشنهاد كمك نمودند، اما
مصدق از قبول
آن خودداري نمود ـ يا بهدليل آنكه از ميزان توانايي واقعي
آنها آگاهي داشت و يا
بدان جهت كه هنوز به حرفهاي هندرسون اعتقاد داشت ـ (او حتي در
جريان محاكمه خود
نيز ايالاتمتحده را مستقيماً متهم نساخت). شايد هم علت اين
رفتار مصدق آن بود كه
طالب خشونت بيشتر نبود؛ آنها كه با وي در محاصره افتادند تعريف
ميكنند كه او حتي
حاضر نشد از جبههملي كمك بخواهد. يكي از وزرا توضيح داد كه او
ميخواست به هر
قيمتي كه شده از بروز جنگ داخلي اجتناب كند، چون اين امر ممكن
بود به تقسيم ايران
ميان انگلستان و شوروي بينجامد. به گفته خبرنگار نيويورك تايمز
كه در تمام مدت
كودتا در صحنه حضور داشت، ميزان تلفات در زدوخورد بيرون منزل
مصدق بالغ بر
100
زخمي
و
300 تن كشته بود.
(20
اوت 1953). تايم هم آمار مشابهي را ارائه داد (31 اوت
1953).
اما آرنودو بورشگريس
(Arnaud de Burchgrace)
كه در آن زمان مخبر نيوزويك بود
و
بعدها سردبير واشنگتن تايمز شد، يك هفته بعد به محل حادثه رسيد
و گزارش داد كه
فقط 63 نفر در شورش عمومي عليه مصدق كشته شدهاند، (31 اوت
1953). به همين ترتيب،
روزنامه كريستين ساينس مانيتور(Christian
Science Monitor)
ادعا نمود كه شورش
مردمي، بهدليل آن اتفاق افتاد كه شاه ايران فردي بود ليبرال،
پيشرو و قهرمان
اصلاحات، در حاليكه مصدق فردي بود پوچگرا، ضدخارجي و بهشدت
معتقد به حكومت
تودهاي مردم.
بديهي است اندك روزنامههاي منتشر شده در تهران از ذكر آمار
تلفات
خودداري كردند و در عوض در اين خصوص به داد سخن پرداختند كه
مردم بازار، محلههاي
فقير جنوب شهر و حتي مردم روستاها تا چه حد ميهنپرستي از خود
نشان دادند و با
اشتياق به مركز تهران سرازير شدند تا عشق بيپايان خويش را
نسبت به شاه نشان بدهند.
هنوز گرد و غبار درگيريها فرو ننشسته بود كه آيزنهاور خطاب به
مستمعين خود در
كاخسفيد اعلام نمود، ارتش ميهنپرست به همراه مردم بهدليل
نفرتشان از كمونيسم و
عشق به سلطنت به پيروزي رسيدند. (اسناد خارجشده از طبقهبندي
كاخسفيد،1978،
كاخسفيد، سند 318). اين سخنراني وي، ديدگاه امريكا را خصوصاً
براي محققان در طي 30
سال بعد تعيين نمود. پيتر آوري
(Peter Avery)،
استاد زبان فارسي دانشگاه كمبريج
ادعا كرد "موجي كه عليه مصدق بهپاخاست، ناشي از معايب خود وي
بوده است ـ معايبي
همچون توهمات، نزديكي با حزبتوده، روشهاي ديكتاتورمآبانه و
البته ناتواني در
مصالحه با انگلستان". جرج لنچووسكي
(George Lenczowski)،
استاد علوم سياسي دانشگاه
بركلي چنين استدلال نموده كه مردم غيرنظامي از جان گذشته، بدون
كمك نيروهاي خارجي،
با نبرد قهرمانانه خود براي بيرون راندن نخستوزير ياغي،
استقلال كشور را نجات
دادند. به همين ترتيب، كاتم ـ حتي پس از نارضايتي از سيا و شاه
ـ بر اين عقيده بود
كه 19 اوت بيشتر يك جنبش خودجوش مردمي بود كه هراس كشور از
كمونيسم و نارضايتي آنها
از مصدق را نشان ميداد. پس از كودتا كودتا زمينهساز
مليزدايي از صنعت نفت بود.
دولت جديد ايران پس از كودتا امتياز نفت ايران را به كنسرسيومي
از چند شركت بزرگ
واگذار نمود. بهظاهر، شركت ملي نفت ايران همچنان تصدي امور
نفت ايران را در دست
داشت، اما درحقيقت، كنسرسيوم مزبور كنترل كامل مديريت، پالايش،
توليد و توزيع نفت
را بهدست گرفت. 40% سهام كنسرسيوم به شركت نفت ايران و انگليس
رسيد كه نام خود را
به بريتيش پتروليوم
(British Petroleum- BP)
تغيير داد، 14% به شريك
BP
يعني رويال
شل تعلق پيدا كرد (بدينترتيب اكثريت سهام متعلق به انگليسيها
بود)؛ 40% سهام از
آنِ شركتهاي امريكايي شد و 6% نيز به شركت نفت دولتي فرانسه
تعلق يافت. كنسرسيوم
ميبايست 50% سود خود را به ايران ميداد. به گفته كاردار جديد
بريتانيا، فرمولي كه
ايجاد شده بود، كنترل لازم را در اختيار كنسرسيوم قرار ميداد.
ايالاتمتحده براي
شيرينتركردن معامله 40 ميليون دلار كمك براي ايران صادر كرد.
28
ميليون دلار از
اين كمك در ماه سپتامبر و 5 ميليون دلار آن مخفيانه و درست در
روز پس از كودتا به
ايران تعديل گرديد.
اين كودتا همچنين خاستگاه يك دوران سركوب سياسي بود.
بلافاصله پس از وقوع كودتا، نظاميان، مصدق و نزديكترين دوستان
وي در كابينه را به
همراه 1200 تن از فعالان حزبتوده دستگير نمودند.
تعداد دستگيرشدگان تا آگوست
1954
به 4000 تن رسيد.
تعداد زياد افراد دستگيرشده عدهاي را از اين موضوع متعجب
ساخت كه چرا حزبتوده از وقوع كودتا پيشگيري نكرده است.
حقيقت آن است كه كل
تعداد اين افراد در مقايسه با افراد رسمي ارتش (بيش از 15000
نفر) و افراد وظيفه
(بيش
از 51000 نفر) ناچيز بود. نكته مهم آنكه بيشتر افراد بازداشت
شده پزشك،
مهندس، معلم و افسران پليس، ژاندارمري و پيادهنظامهايي بودند
كه در نقاط خارج از
مراكز خدمت ميكردند.
فقط 26 تن از اين افراد جزو سواره نظام بوده، تنها دونفر
از آنان در تهران، تانك در اختيار داشتند (يكي از آنها مشغول
دفاع از منزل مصدق بود
و
ديگري در خارج ايستگاه راديو به مقاومت در برابر كودتاچيان
پرداخت.)
بهطوركلي، رفتار رژيم جديد ايران با جبههملي ملايم ولي با
حزبتوده
بسيار خشن بود. مصدق، بيشتر وزراي كابينه و افسران نظامي مورد
اعتماد وي با احكام
حبس درحدود سهسال مواجه شدند. محاكمه شديداً سياسي مصدق باعث
دردسر زيادي براي
رژيم شد؛ بهجاي آنكه دادگاه نظامي او را محاكمه نمايد، مصدق
دادگاه را به محاكمه
كشيد.
از ميان وزراي مصدق، فقط دكترفاطمي اعدام شد. او پس از شكست
كودتاي اول،
خواهان تشكيل جمهوري گرديد و پس از كودتاي 28مرداد در يكي از
مخفيگاههاي زيرزميني
پنهان شد و از اتحاد ميان توده و جبههملي دفاع كرد.
حزبتوده با رفتاري بهشدت
خشونتآميز روبهرو شد.
بين سالهاي 1953 و 1958 رژيم، 11 تن از اعضاي اين حزب
را زير شكنجه به قتل رساند، 31 نفر از آنها را اعدام كرد، 52
نفر ديگر را به اعدام
محكوم نمود (اين احكام بعدها به حبس ابد كاهش يافت)، 92 نفر را
به حبس ابد با
اعمال شاقه و 100 نفر را نيز به حبس از 1 تا 15 سال محكوم ساخت.
براساس گزارش
سفارتخانههاي انگلستان و امريكا، اعدامهاي نخست با سروصداي
زياد انجام شد، اما
اعدامهاي بعدي بهدليل ترس از اعتراضات مردمي، شجاعت محكومان
در مقابل مرگ، اكراه
جوخههاي آتش از تيراندازي مستقيم به طرف محكومين و تصور عموم
مبني بر اينكه
ايالاتمتحده دولت ايران را به چنين كارهاي وحشيانهاي
واداشته، در خفا صورت
گرفت.
اين تصور عمومي كاملاً درست بود. وزارت خارجه انگلستان توضيح
داد كه شدت
سركوب، ناشي از تمايل دولت ايران براي جلب نظر ايالاتمتحده
است كه ايران انتظار
زيادي براي كمك از آن كشور دارد. سفارت ايالاتمتحده در تحقيق
گستردهاي كه در مورد
حزبتوده انجام داد چنين عنوان كرد كه فقط سركوب گسترده
ميتواند اين حزب را در هم
بشكند و تطميع اجتماعي ـ اقتصادي اثر چنداني ندارد، چون بيشتر
اعضاي حزب افراد
متخصص يا كارگران ماهر كارخانهها با حقوقي مناسب هستند.
گزارش مزبور با اين
استدلال از سركوب دفاع كرد كه پاي شكسته را بايد تا زمان جوش
خوردن شكستگي گچ گرفت
و
از حركات زيانبار آن جلوگيري كرد.
گزارش مزبور در پايان با تلخي اضافه ميكرد:
"اين
عقيده كه كمونيسم از سركوب تغذيه ميكند خود زاييده ذهن
كمونيستهاست."
در
طرح اصلي عمليات آژاكس به اين مطلب اشاره شده بود كه اگر
عمليات شكست بخورد، براي
امريكا آثار بسيار سنگيني دربرخواهد داشت؛ منظور از اين آثار،
قطع روابط ديپلماتيك
و
اخراج تمام امريكاييها از ايران بود.
البته كودتا پيروز شد و چنين آثار
زيانباري بهوقوع نپيوست، ولي اگر طراحان اصلي كودتا اكنون
زنده بودند اذعان
ميكردند كه آثار بلندمدت كودتا براي امريكا فاجعهآميز بوده
است.
كودتا همان
لكه ننگ انگلستان را بر دامن امريكا نشاند، يعني شناختهشدن
بهعنوان يك قدرت
استعمارگر؛ تصويري كه موجب عدم اعتماد عميق در روابط ميان
ايران و ايالاتمتحده
گرديد. اين كودتا موجب شكلگيري يك نظام ديكتاتوري شد كه هر
روز بيش از پيش محبوبيت
خود را از دست ميداد و دچار فساد ميشد. كودتاي 28 مرداد ميخي
بود بر تابوت نظام
سلطنتي، چرا كه آن را با قدرتهاي استعماري پيوند زد.
كودتا، ارتش ايران را
دستنشانده شاه، سيا و
MI-6
نشان داد؛ احزاب سكولار يعني توده و جبههملي را متلاشي
ساخت و راه را براي ظهور مخالفان مذهبي به رهبري [آيتالله]
خميني باز كرد. مصدق
بيطرف جاي خود را به [آيتالله]خميني مذهبي داد.
جنبش مصدق نتوانست رهايي ملي
را به همراه بياورد، اما سالها بعد اين رهايي در قالب جنبش
[آيتالله]خميني ظاهر
شد.
نقش كودتا بر فرهنگ ايران نيز عميق بود، ملت ايران دچار اين
توهم شد كه دست
بيگانگان همواره امور ايران را اداره ميكند؛ و به اين اعتقاد
رسيد كه تنها راه
جلوگيري از تكرار كودتاي 1953 توسل به زور است.
بهطور خلاصه، كودتا ضربه سختي
به ليبراليسم و همچنين به سوسياليسم و مليگرايي سكولار وارد
ساخت.
در سال 1981،
در چهاردهمين سالگرد وفات مصدق، [آيتالله] عليخامنهاي كه
اكنون رهبر ايران است،
اعلام كرد: "ما مثل آلنده (و مصدق) ليبرال نيستيم كه سيا
بتواند ما را سرنگون
كند.
"
اين نگرش همچنان بر ايران امروز سايه افكنده
است.
يادداشتها:
٭مايلم از كنگره نيروهاي مختصص
(Professional Staff Congress)
و
دانشگاه شهر نيويورك بهخاطر اجازه سفري كه در سال 1982 براي
رفتن به
لندن و تحقيق در مورد بحران نفت ايران در سالهاي 53 ـ 1951
براي من دريافت كردند
تشكر كنم. همچنين بايد از اريك هوگلاند
(Eric Hugland)
براي نظراتش و از حميد
احمدي، هدايتالله متين دفتري و سينا سعيدي بهخاطر مطالبي كه
در اختيارم گذاشتند
تشكر نمايم.
٭براي بحث در مورد اسناد سيا نگاه كنيد به مقاله تي.واينر
(T.Weiner)
باعنوان "سيا در بيان حقايق سالهاي اول جنگ سرد، كند است."
در
نيويورك تايمز، 8 آوريل 1996؛ "سيا مدارك كودتاي 1953 ايران را
نابود كرده است"، در
نيويورك تايمز 29 مي 1997؛ "سيا به قول خود عمل نكرد و گشودن
پروندههاي جنگ سرد
را به تعويق انداخت."
در نيويورك تايمز 15 ژوئيه 1998؛ مقاله كيمبال
(Kimbal)
باعنوان "طبقهبندي شده!" در نشريه
Perspections
،
فوريه 1997، صفحات 10ـ9 و
23ـ22.
٭در طول جنگ سرد، وزارت
خارجه انگلستان دولت ايران را قانع كرد كه
پروفسور الول ساتن
(Elwell – Sutton)
را به ايران راه ندهد، چون وي "ضدانگليسي،
ضداستعمار و ضدشاه" است. اندكي پس از كودتا، الول ساتن كتاب
"نفت ايران" را نوشت كه
از معدود كتابهايي بود كه مصدق را ميستود. هيچ دانشگاه و
روزنامه تجاري در
انگلستان به اين كتاب اشاره نكرد. ناشر كتاب
(Lowrence and Wishart)
بود. [اين كتاب
توسط دكتررضا رئيس طوسي، باعنوان "نفت ايران" ترجمه شده است.]
٭
بهعنوان يك
تحليل عالي از نحوه تصويركردن مصدق توسط رسانههاي امريكا
مراجعه كنيد به كتاب
دورمان
(W.Dorman)
و
فرهنگ
(M.Farhang)،
1987.
٭
درسال 1951، 1500 تانكر در
جهان وجود داشت: 395 فروند آن امريكايي، 214 فروند نروژي و
155 فروند آن
پانامايي بود و تقريباً همگي در مالكيت شركتهاي بزرگ نفتي
قرار داشت. فقط 10 فروند
نفتكش در اختيار شوروي و كشورهاي اروپاي شرقي بود.
در يادداشت سيا، ويلبر
مينويسد كه به گفته سرهنگ نصيري، شاه فرمان را به اصرار ملكه
ثريا امضا كرد، اما
اضافه ميكند "اين مطلب را نميتوان تأييد كرد." در مكالمهاي
با من در سال 1969،
ويلبر اين عقيده را در ذهن من بهوجود آورد كه خودش امضاي شاه
را جعل كرده است.
اين موضوع شايد علت تأخير دو روزه تلاش اول براي كودتا را
توضيح بدهد. روزولت
ادعا ميكند كه دليل تأخير، بيكفايتي ايرانيها و مشكلات
داخلي كاخ سلطنتي براي
امضاي فرمان بود.
اما علت ميتوانست آن باشد كه فرمان براي امضا توسط ويلبر با
هواپيما به قبرس فرستاده شد.
پس از غارت منزل مصدق، فرمان مفقود شد.
٭
دو تن
از اعضاي حزبتوده عضو گارد سلطنتي بودند؛ ستوان عبدالصمد
خيرخواه و ستوان مهدي
همايوني. براي بررسي نقش احتمالي اين دو در جلوگيري از موفقيت
كودتا نگاه كنيد به
كتابهاي
جوانشير (1987، صص 79ـ278)؛ كيانوري (1992، صص 66ـ264)؛ امير
خسروي
(1996،
صص 27ـ526)؛ خسرو پناه (1998، صص 73ـ241).
٭فقط شخص هندرسون ميتوانست
محتواي مكالمات خود با مصدق را فاش كند. او در گزارش رسمي خود
به واشنگتن، موضوع
دادن اولتيماتوم را چندان برجسته نكرده است. نگاه كنيد به
"مصاحبه سفير امريكا با
مصدق" در سند
“F.O371/Persia 1953/104570”
يادداشتهاي خصوصي هندرسون مويد گزارش
غيررسمي و مفصلتري است كه در تايم به چاپ رسيد.
٭در مورد شواهد پيشنهاد كمك
حزبتوده به مصدق، نگاه كنيد به:
F.O371/Persia 1957 12?075؛
داورپناه 1979،
كيانوري 1992، صص 79ـ276.
توضيح: متن اصلي به همراه دهها منبع و مأخذ اين مقاله
تحقيقي در دفتر نشريه و همچنين در سايت اينترنتي
www.meisami.com
موجود
است.
سوتيترها:
انگليسيها يك شبكه غيررسمي را در داخل نيروهاي مسلح اداره
ميكردند.
از زمان جنگ دوم، اين شبكه از ميان افسران محافظهكار كه
عمدتاً به
خانوادههاي اشرافي تعلق داشتند، تشكيل شد. اين افراد عبارت
بودند از: ژنرال حسن
عرفا، ژنرال [سرهنگ] تيمور بختيار، سرهنگ هدايتالله گيلانشاه
و از همه مهمتر،
سرهنگ حسن اخوي كه سالها رئيس اداره اطلاعات ارتش بود
درس روشني كه ويلبر از كل
عمليات گرفت آن بود كه اگر سيا بخواهد كودتاهاي مشابهي را در
ديگر نقاط جهان تدارك
ببيند، نخست بايد شمهاي از زندگي نظاميان محل كودتا را
گردآوري نمايد. به گفته وي،
سيا بايد اطلاعات تفصيلي شخصي، ولو اطلاعات پيش پا افتاده
نظاميان را در اختيار
داشته باشد تا دقيقاً بداند كه افسر مربوطه كيست، چه چيزي موجب
خشنودي وي ميشود،
دوستان وي چه كساني هستند و امثال آن
ژنرال زاهدي، وزير سابق كشور دولت مصدق از
اكتبر 1951 به انگليسيها چراغ سبز نشان داده بود. زاهدي خود
را بهعنوان بهترين
نامزد رهبري كودتا شناساند كه از حمايت افراد زيادي در ارتش
برخوردار بود.
اگرچه
ادعاهاي وي تا حدود زيادي توخالي از آب درآمد، اما در عين حال
تعدادي از نظاميان كه
در زمان جنگ بهدليل ارتباط با آلمان نازي در حبس بودند از او
طرفداري ميكردند
قدرت اصلي زاهدي در ميان شاخه مذهبي جبههملي نهفته بود:
آيتالله ابوالقاسم
كاشاني، روحاني برجسته جنبش مليگراي ايران (كاشاني و زاهدي در
زمان جنگ در يك
اردوگاه اسير بودند)؛ سيدشمسالدين قناتآبادي رهبر مجاهدين
اسلام و سه نماينده
سخنور مجلس يعني مظفر بقايي، حسين مكي و ابوالحسن حائريزاده
در سال 1952، رابطه
ميان شاخههاي سكولار و مذهبي جبههملي بهدليل اختلاف بر سر
چند موضوع تيره شد:
تفسير قوانين قرآني، حق رأي بانوان، ماليات بازاريان، فروش
مشروبات الكلي و تعيين
متصديان برخي پستهاي عالي، خصوصاً وزارتخانههاي دادگستري و
آموزش و
پرورش
متخصص اصلي سيا در امور ايران ويلبر بود. او كه اغلب بهعنوان
"جاسوس
جنتلمن" شناخته ميشد، درحقيقت يك مأمور مخفي حرفهاي بود كه
از دهه 1930 تحت
عناوين مختلف ـ ازقبيل باستانشناس، متخصص تاريخ هنر و كارشناس
نسخ جعلي ـ به
خاورميانه سفر مينمود
سيا در تهران يك مأمور جوان بهنام ريچارد كاتم
(Cottam)
نيز داشت.
اين جوان با استعداد بعدها استاد علوم سياسي دانشگاه پيتسبورگ
پنسيلوانيا شد. او اطلاعات مختلفي را نهتنها در مورد حزبتوده
بلكه درخصوص حزب
زحمتكشان بقايي و حزب دستراستي افراطي آريا و سومكا (حزب
ناسيونال سوسياليست
كارگران ايران) جمعآوري كرده بود وزارتخارجه انگلستان از
منابع ديگر شنيده بود كه
حزب زحمتكشان بقايي از امريكاييها وجوه مخفيانه دريافت ميكرد.
در هفته كودتا،
سيا آنقدر پول خرج روحانيون [درباري] كرد كه اصطلاح "دلارهاي
بهبهاني" رواج يافت و
قيمت ارز در بازار سياه به يك سوم تنزل پيدا كرد
سيا و
MI-6
براي تدارك كودتا با
يكديگر همكاري نزديك داشتند تا اراده شاه را تقويت نمايند.
آنها نمايندگان
بلندپايهاي را به ملاقات وي ميفرستادند تا به وي اطمينان
دهند كه اجراي كودتا
امكانپذير است و دو كشور بهطور كامل از آن حمايت مينمايند
برادران رشيديان و
برادران بسكو براي آنكه به كودتا ظاهري از حمايت مردمي
ببخشند، مجبور بودند اعضاي
حزب سومكا، آريا و فدائيان اسلام، ورزشكاران باشگاه تاج و
لوطيها و زورگيرهاي
محلههاي فاسد را در بازار جمع كنند، اينها وظيفه داشتند به
وزراي كابينه و همچنين
دفاتر سازمانهاي طرفدار مصدق حمله كنند
هندرسون صحبت خود با مصدق را با اشاره
به اين مطلب آغاز كرد كه واشنگتن مطمئن نيست كه آيا مصدق
همچنان نخستوزير قانوني
ايران است يا خير.
مصدق جواب داد كه طبق قانوناساسي، مجلس از اختيار انتخاب
نخستوزير برخوردار است و بنابراين، فرد منتخب همچنان
نخستوزير باقي خواهد ماند تا
زمانيكه جلسه بعدي پارلمان تشكيل شود؛ او همچنين تأكيد نمود
كه انتخابات مجلس بعدي
در آينده خيلي نزديك برگزار خواهد گرديد
كودتا زمينهساز مليزدايي از صنعت نفت
بود.
دولت جديد ايران پس از كودتا امتياز نفت ايران را به كنسرسيومي
از چند شركت
بزرگ واگذار نمود.
بهظاهر، شركت ملي نفت ايران همچنان تصدي امور نفت ايران را
در دست داشت، اما درحقيقت، كنسرسيوم مزبور كنترل كامل مديريت،
پالايش، توليد و
توزيع نفت را بهدست گرفت
اين كودتا همچنين خاستگاه يك دوران سركوب سياسي
بود.
بلافاصله پس از وقوع كودتا، نظاميان مصدق و نزديكترين دوستان
وي در كابينه
را به همراه 1200 تن از فعالان حزبتوده دستگير نمودند
كودتا همان لكه ننگ
انگلستان را بر دامن امريكا نشاند، يعني شناختهشدن بهعنوان
يك قدرت استعمارگر؛
تصويري كه موجب عدم اعتماد عميق در روابط ميان ايران و
ايالاتمتحده گرديد.
اين
كودتا موجب شكلگيري يك نظام ديكتاتوري شد كه هر روز بيش از
پيش محبوبيت خود را از
دست ميداد و دچار فساد ميشد
كودتاي 28 مرداد ميخي بود بر تابوت نظام سلطنتي،
چرا كه آن را با قدرتهاي استعماري پيوند زد.
منبع: سايت
صدای مردم
http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=325
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درهمین رابطه
ــــــ
کودتای ٢٨مرداد
ــ
پروفسور یرواند آبراهامیان
روزنامه نیویورك تایمز اخیراً گزارشی از سیا را به چاپ رساند
كه به عملیات مشترك امریكا و بریتانیا در سال ١٩٥٣ (١٣٣٢) برای
سرنگونی مصدق، نخستوزیر ایران مربوط میشد. نیویورك تایمز این
گزارش را بهعنوان تاریخچه سری یك كودتای سری معرفی نمود و آن
را جایگزین ارزشمندی برای پروندههای دولت ایالات متحده كه
هنوز قابل دسترسی نیستند قلمداد كرد.
قسمت اول
http://www.ois-iran.com/ois-iran-4220-ervand_abrahamian-kodetaye_28_mordad.htm
ــــ ويژه نامه کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢
http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-wizahnamahe-28-mordad-1386.htm
ـــ
روزنامه نيويورک تايمز در سال ٢٠٠٠ در
يک شماره اختصاصی به چاپ گزارش محرمانه در باره کودتای
٢٨ مرداد ١٣٣٢مبادرت
ورزيد
برای دسترسی
به متن کامل اين سند محرمانه از لينک زير استفاده نمائيد
http://www.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-cia-index.html
هيئت
تحريريه نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
|