نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.ois-iran.com/2009/ordibehesht-1388/ois-iran-4315-ghaahe_ahmadabad-ehteram_azadi.htm

 

یادداشت روز، احترام آزادی

  قلعه احمدآباد، میعادگاه عاشقان آزادی

 

قلعه بان در بگشا

 

قلعه بان در بگشا

راه را، دور و  دراز. 

با طنين پويه

و هوای پرواز

و دلی درد انبار

اين منم، زائر هر ساله ی اين معبد عشق

اين زيارتگه رندان جهان

که صدای حلاج

بر سر چوبه دار

که خروش آرش

رستخيز کاوه

همه در آن جاريست

قلعه بان، در بگشا

با چراغ لاله

راه را روشن کن و برافراز به بام

رايت آزادی

گره بگشای ز رخ

دل من می گويد

با بهاری که ز ره می آيد

رعد خواهد غريد

ابر خواهد باريد

دشت خواهد روئيد

(سروده ای از زنده ياد پروانه فروهر )

روز ۲۹ اردیبهشت ماه، سالگرد تولد دکتر محمد مصدق، آموزگار دموکراسی است .به همین مناسبت در جهت تجلیل از خدمات این مرد بزرگ تاریخ ایران و جهان مراسم بزرگداشتی به دعوت هیاًت امنای احمد آباد از ساعت ۱۰ صبح در احمدآباد برگذار می‌گردد.

بنای تاريخی قلعه احمدآباد در روستای آبيک از توابع شهرستان ساوجبلاغ واقع شده است. دکتر مصدق پس از پايان دوران محکوميت از سال ۱۳۳۵تا پايان عمر خود به اين محل تبعيد شد و به دليل ممانعت محمدرضا پهلوی از انتقال پيکر وی به قبرستان ابن‌‏بابويه، پيکر دکتر مصدق در اين قلعه به امانت به خاک سپرده شد.

علی‌‏‏رغم ثبت اين بنای تاريخی در فهرست آثار ملی، بازسازی آن از سوی هیأت امناء قلعه و بدون كمك مالی سازمان ميراث فرهنگی صورت می‌‏گيرد و هم‌‏اكنون وسايل داخل قلعه احمدآباد شامل وسايل شخصی و تابلوی يادبود دكتر مصدق، به خارج از ساختمان انتقال يافته است.

خانواده دکتر مصدق این بنا را متعلق به مردم ایران دانسته و در سال ۱۳۷۳ آنرا وقف کردند.

 اعضای هیات امنای آن :"مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر محمود مصدق، دکتر نورعلی تابنده، داریوش فروهر، علی اردلان، حسین شاه‌حسینی و سید جواد مادرشاهی بودند که با مرگ تنی چند از جمله مهندس بازرگان و قتل داریوش فروهر توسط وزارت اطلاعات در جریان قتل های زنجیره ای، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر فروزان، خسرو سیف و قاضی خزاعی به هیات امنا اضافه شدند.

حفظ و نگهداری اين بنا نه تنها خدمتی به تاريخ و مردم است، بلکه عملی سترگ برای حفظ آخرين يادگارهای مردی است که جز سرافرازی ايران هيچ نمی خواست.

روستا یا قلعه احمد آباد توسط دکترمحمد مصدق و در اراضی شخصی وی احداث شد و بنام پسرش آنرا «احمد آباد» نامید. بنای قلعه در فهرست آثار ملی ایران به شماره ثبت ۲۹۴۳ قرار دارد. 

هم اکنون این روستا مرکز دهستان احمد آباد در بخش مرکزی شهرستان نظرآباد، غربی ترین شهرستان استان تهران است. (۵/۷ کیلومتری جنوب غربی شهر آبیک و در موقعیت جغرافیایی ۵۰ درجه و ۲۸ دقیقه و ۲۴ ثانیه طول جغرافیایی و ۳۵ درجه و ۵۹ دقیقه و ۳۸ ثانیه عرض جغرافیایی و در ۱۱۹۵ متر ارتفاع از سطح دریا) اراضی این روستا پیش از این جزء املاک عضدالسلطان پسر مظفرالدین شاه و شوهر خواهر دکتر مصدق بوده‌است که مصدق آنرا با زمین‌هایی که در اراک داشت تعویض کرد.

دکتر مصدق مدت مدیدی از دوران انزوای سیاسی خود را در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی در این روستا گذراند. پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز پس از ۳ سال زندان در زندان لشگر ۲ زرهی ارتش، به احمدآباد تبعید شد و تا آخر عمر در حالت تبعید در آنجا بود

مصدق در این باره می‌گوید:

 

"دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ مرداد۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای این‌که آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم."


 مهدی اخوان ثالت در سال هزار و سیصد و سی و پنج زمانی که رهبر نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق در زندان خانگی "احمد آباد" زندانی بود، در روزگاری که حتی اسم بردن از وی گناهی نابخشودنی بشمار می ‌رفت، شعری سرود که عنوان آن
"تسلی و سلام" بود

 اخوان این شعر را به "پیر محمد احمد آبادی" تقدیم کرد: 


  
 مهدی اخوان ثالث

برای "پیر محمد احمد آبادی"


دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و . . . سوار نیامد

بگداخت شمع و سوخت سراپای
وآن صبح زرنگار نیامد

آراستیم خانه و خوان را
و آن ضیف نامدار نیامد

دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد

آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت
و آن کرده ها به کار نیامد

سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان، بهار نیامد

بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد

خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد

ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد

سودت حصار ، و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد

زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر زهربار نیامد

یکی از آن قوافل پربا . . .
. . . ران گهر نثار نیامد

ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت ، یار نیامد

دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد

افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد

و آن رنج بی حساب تو ، درداک
چون هیچ در شمار نیامد

وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری بجز فرار نیامد

من دانم و دلت ، که غمان چند
آمد ،‌ ور آشکار نیامد

چندان که غم به جان تو بارید
باران به کوهسار نیامد

  یادداشت روز، احترام آزادی، ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ 

به نقل از وبلاگ احترام آزادی

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران در اردیبهشت ١٣٨٨ -  / ٢٠٠٩