نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

جعل و تهمت بجای نقد،

نبايد راه و رسم طرفداران واقعی دکترمصدق و مصدقیها باشد!

*****

نقدی بر نوشته آقای رحيم شريفی تحت عنوان

« دفاع از انقلاب اسلامی با دستاویز ملی »

حسين منتظرحقيقی

 

بمناسبت سی امین سالگرد انقلاب ایران جریانات مختلف سیاسی خارج از ایران از دیدگاههای مختلف، فرصت را مناسب تشخیص دادند تا مروری بر حوادث و اتفاقاتی که در ماههای پایانی نظام شاهنشاهی  بوقوع پیوست،نموده ،روشن نمایند که آیا سرنوشت محتوم جنبش انقلابی ملت ایران فقط  نظام نوینی بنام جمهوری اسلامی بوده و یا اینکه امکانات و راهکارهای دیگری وجود داشته که  میتوانسته است کشور ایران را با نظم سیاسی دیگری اما بسوی سعادت و رفاه هدایت کند و از آن غفلت شده است.

در این میان عده ای از علاقمندان به سازمان" نهضت مقاومت ملی" و شخص آقای دکتر شاپور بختیار از جمله آقای دکتر همایون مهمنش (1)  و همچنین آقای مهندس حسین اسدی  رئیس شورای  نهضت مقاومت ملی ،(2) کوشش کردند تا  با ارائهء تحلیل های خود درحمايت  از اقدام ایشان در پذیرش پست نخست وزیری شاه که منشأ انشقاق در صفوف نیروهای جبههءملی ایران گردید حمایت نموده و دیگرانی را که  در آن هنگام حاضر نشدند از نخست وزیری آقای دکتر بختیار جانبداری نمایند به خروج از سلوک آزادی خواهی ومشارکت در آنچه که طی سی سال گذشته اتفاق افتاده است متهم نمایند.

 در بر خورد با این نوع نگرش، آقای دکتر منصور بیات زاده  طی نوشته ای، (3) ضمن رد نظرات طرفداران دکتر بختيار پذیرش پست نخست وزیری شاه توسط آقای بختیار  را در راستای مبارزات ملت ایران  و نهضت ملی ایران از زمان کودتا علیه زنده یاد دکتر محمد مصدق در سال 1332 تا 22 بهمن ماه 1357 و سقوط نظام پادشاهی  ارزیابی نکرده  و نشان دادند که  قبول پست نخست وزیری توسط دکتر شاپور بختيار فقط بکار ابقای سلطنت محمدرضاشاه در ایران می آمده و بس .

این تحلیل بازتاب گسترده ای داشت  و از جمله شخصی بنام آقای تراب مستوفی ، یکی دیگر از طرفداران  سازمان «نهضت مقاومت ملی » و شخص دکتر بختیار ،دربارهء آن اظهار نظر کردند  (4) که با  تحریف و جعل  همراه بود و از نظر من میبایستی مورد کالبد شکافی قرار میگرفت که اینکار را انجام داده مطلب خود را زیر عنوان  « نقدی بر نوشتهء یکی از طرفداران دکتر شاپور بختیار و در دفاع از انقلاب بهمن 1357  » در تاریخ 10.03.2009 انتشار دادم.(5)

در این نقد ضمن ابراز مخالفت خود با پذیرش نخست وزیری شاه توسط آقای دکتر شاپور بختیار، همچنين به دو نوشته برخورد کردم که یکی در نشریهء سهند  به صاحب امتیازی و مدیر مسؤلی آقای رحیم شریفی آمده (6) و دیگری توسط یکی از «کاربران»  «سایت اخبار روز» در ذیل نوشتهء دکتر بیات زاده منعکس شده بود.(7)

جناب آقای رحیم شریفی از نوشته و موضع من در برابر دفاع از انقلاب بهمن ماه 1357، موضع من  در مخالفت با قبول نخست وزیری شاه توسط  آقای دکتر شاپور بختیار، موضع من در ساختگی بودن «سندی » که مدعی انتساب آن به زنده یاد مرحوم دکتر محمد مصدق میباشند (نوشتهء خبرنگار فرانسوی بنام آندره بریسو) و بالاخره بخاطر نقل نظر یک« کار بر» اینترنتی بخشم آمده و مطلبی زیر عنوان « دفاع از انقلاب اسلامی با دستاویز ملی » بتاریخ ماه مه 2009 منتشر ساختند که در چند سایت انترنتی از جمله سایت سازمان نهضت مقاومت ملی  ـ نمير(8) انعکاس یافت.

نوشتهء جناب آقای رحيم شریفی بنحوی آغاز شده است که نشان از بی دقتی و عدم رعایت امانت در نقل مطالب دارد.من دلیل این بی توجهی را نمیدانم اما متأسفانه ،در چند مورد و تا پایان نوشته ادامه یافته است که ضمن بحث ناگزیر از برخورد با آنها نیز هستم.

جناب آقای شریفی طی اقامت چندین سالهء خود در خارج از کشوربخاطر دوستی با مرحوم دکتر شاپوربختیار و مخلوط کردن مرزهای دوستی های شخصی و مرزبندی های سیاسی از یک سو و با دستاویز قرار دادن عملکرد جمهوری اسلامی در دوران حاکمیت سی ساله اش از دیگر سو ، تا آنجا که توانسته است متأسفانه آگاهانه و یا از سر لجبازی ،در مخدوش کردن «ارزش های » مصدقی و نهضت ملی ایران کوشیده است.

جناب آقای رحيم شریفی که از اعضای حزب ایران و همچنین از اعضای قدیمی جبههء ملی ایران بودند . در تمام مدت عضویت خود در جبههء ملی ایران هیچگونه مخالفت آشکاری نسبت به عملکرد رهبری جبهه نداشته است. جبهه گیری وی علیه رهبری جبهه از هنگامی آغاز میگردد که جنبش مردم ایران علیه نظام  و دربار وابسته  به بیگانگان محمدرضاشاه پهلوی، خفقان سیاسی، سانسور، فساد ، تبعیض و بالاخره پایمال شدن کلیهء حقوق سياسی در کشور بمرحله ء باز گشت ناپذیری رسیده بود.

در آن مقطع تاريخی که محمدرضا شاه پهلوی ناچار از شنیدن صدای انقلاب مردم ایران شد  ونیز حامیان خارجی او که دیگرادامهء وضع موجود را بخاطر حفظ منافعشان در ايران غیر ممکن میدیدند، کوشش نمودند تا بهر قيمتی شده ملت را از ادامهء راه خود منصرف نمایند، مکانیزم  و ابزارهای اغلب این اقدامات ، از جنس همان حکومتی بود که با کودتای آمریکائی – انگلیسی 28 مردادماه 1332 بر سر کار آمده بود وعامل همهء آن تجاوزاتی بود که بحقوق ملت روا داشته بودند. اقداماتی مانند تغییر دولت ها که معمولا" از افراد شناخته شدهء  حکومتی بوده و یکی دوماهی بیشتر دوام نمی آوردند و یا مانند آزادکردن برخی از زندانیان که معلوم نبود آنان از چه گروه و حرفه ای بودند و یا دستگیری برخی از مسؤلین حکومتی و ... در آن رابطه بود که  بخش بزرگی از مردم  ايران علیه آن نامردميها  بپا خاسته بودند. پس از آنکه هیچیک از آن اقدامات نتیجه ای در بر نداشت ، شاه و حامیانش به این نتیجه رسیدند که بعنوان آخرین شانس از ابزار ی استفاده کنند که مورد توجه و احترام اکثر مردم ایران قرار دارد و آن استفاده از عناصر و یا سازمانهای ملی که در آن زمان عمده ترینش جبههء ملی ایران بود.

در همان رابطه است که دربار شاه کوشش کرد تا با عناصر مختلف جبههء ملی ایران تماس بگیرد تا شاید با کمک آنان بتواند بحیات ننگینش ادامه دهد. با مرحو م دکتر کریم سنجابی تماس گرفته شد که سکان کشتی در حال غرق آنان رابه دست گرفته  و آنرا  نجات دهد او بهر دلیلی  که جای بحث آن در اینجا نیست از پذیرفتن آن در خواست خوداری کرد. تماس بعدی با مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی بود که چقدر خداوند به او کمک کرد که پیشنهادش مورد توجه شاه قرار نگرفت. پیشنهادی که بر مبنای آن، محمدرضا شاه پهلوی باید در ایران می ماند و دکتر صدیقی  در سمت نخست وزیری او دست بکارمیشد تا شاید بتواند با استفاده از وجههء شخصی خود  و ارتباطش با دکتر مصدق و جبههء ملی ایران ،شرائط را بنفع بقای دربار  و محکومیت ملت ایران تغییر دهد.

برخلاف نظرآقایان ، سنجابی ، صدیقی و شورای مرکزی جبههء ملی ایران آقای دکتر شاپور بختیارتصمیم میگیرد که بنا بر گفتهء آقای رحيم شریفی « یکه و تنها » پا به میدان مبارزه بگذارد که ، باز بنا بر نظر آقای شریفی « تکروی » نیز نکرده است!!! و جالب اینکه آقای شریفی توضیح نمیدهند که اگر دکتر بختیار « تکروی » نکرده است پس چرا « یکه و تنها » پا در میدان مبارزه گذاشته است.!!

بررسی شرائط آن مقطع تاریخی حکایت از آن داشت که دربار شاه و حامیانش دیگر متقاعد شده بودند که علیرغم میل و ارادهء آنان « نیروهائی از ملت » آزاد شده است که دیگر قابل باز گشت نخواهد بود. دستگاه های سرکوب  و ارعاب رژيم شاه کارائی خود را از دست داده اند و دیگر در برابر نیروی آزاد شدهء مردمی  تاب مقاومت  ندارند. جنبش مردمی بمرحله ای از نفوذ سياسی در بين ملت ايران رسیده بود که ماشین حکومتی باید در هم می شکست. حکومت نظامی رژيم وابسته به امپرياليسم شاه شکسته میشد .شلیک گلوله ارتش شاهنشاهی دیگر هراس انگیز نبود ، بلکه باعث تشجیع مردم میگشت. ساواک و ساواکی ها ابهتشان ریخته بود و کاری از دستشان برنمیامد. این شرائط را یک فرد سیاسی همچون دکتر شاپور بختيار که ادعای رهبری  هم در سر داشت بایستی می فهمید و با سر به دیوار نمی کوفت.

بنا براین پذیرش نخست وزیری شاه در موقعیتی که آقای بختیار آنرا به بهانهء جلوگیری از سلطهء روحانیت شیعه پذیرفت نه تنها نبايد بحساب درايت سياسی و کاردانی و نقطهء قوت وی گذاشته شود ، بلکه باید او را بخاطر آن بی توجهی و جاه طلبی شدیدا" سرزنش کرد.دکتر شاپور بختيار با قبول پست نخست وزيری در اوج مبارزات مليونها ايرانی در واقع قدرت مانور نیروهای ملی و مصدقی را در برابرنيروئی که بتدریج اعتماد بنفس خود را باز مییافت ، تضعیف کرد.

 راه مقابله با تسلط « روحانیون» بر دستگاه های حکومتی بفرض اینکه در آن مقطع زمانی  امکان پذیر می بود  « تک روی کردن »  و « یکه و تنها »  پا بمیدان گذاشتن  نبود. راه احتمالی جلوگیری از سلطهء روحانیون در « تقویت و انسجام » بیشتر نیروهای  ملی و دمکرات و آزاديخواه بود که  مشروعیت سیاسی حکومت را مردم ايران دانسته  و آنرا زمینی می پنداشتند ،بود که پر واضح است تا آن زمان شاه و دستگاه های سرکوبش کوچکترين اجازه فعاليت سياسی را به آنها  نداده بودند.

مگر مرحوم دکتر بختیار نمیدانست که حکومت شاه تا چه اندازه نیروهای ملی و غیر روحانی را محدود و از ارتباط آنها با مردم جلوگیری کرده بود؟

مگر دکتر بختیار از ارتباط روحانیون با مردم و امکانات مالی و تبلیغی آنان اطلاع نداشت؟

مگر از پایگاههای روحانيون  از قبیل مسجد ، هیأ ت های مذهبی ، تکایا  و ..... بی اطلاع بود؟

در مقابل امکاناتی که روحانيون و طرفدارانشان در آن مقطع تاريخی داشتند، بايد ديد نیروهای «ملی و مصدقی» چه امکان ،چه پایگاه هائی و چه ارتباطی با مردم  در اختيار داشتند؟ آیا اصولا" این دو امکان با یکدیگر قابل مقایسه بودند؟

در برابر این عدم موازنهء نیرو ها،  راه جلوگیری از سلطهء روحانیون، پناه بردن به قلعهء حکومتی شاه که دیوار های آن ترک های عمیقی برداشته و در حال فرو ریختن بود ،نبود . بلکه نیروهای ملی می بایستی « عامل زمان » را بخدمت میگرفتند تا بتوانند امکانات بالقوهء خود را به بالفعل تبدیل نمایند  و مرحوم دکتر بختیار با پذیرش نخست وزیری شاه ضربهء مهلکی به این نیروها  و روند تقویت و انسجام آن وارد کرد و در واقع راه را  برای سلطهء روحانیون هموار تر ساخت !!!

پذیرش نخست وزیری شاه در آن مقطع زمانی از سوی هر یک از افراد جبههء ملی  ، چه سنجابی ، چه صدیقی  صورت میگرفت، سرنوشتی بهتر از دکتر بختیار نداشت. بسیار جای تعجب است که هنوز هستند عده ای که نسبت  به قدرت توفنده جنبش آن هنگام  و مقاومت این افراد دچار توهم هستند. و تعجب انگیز تر آنکه با اصرار و تشبث  به یک سری « اما و اگرها» ، که « اگر » تیمسار قره باقی خیانت نمیکرد ، « اگر» جبههء ملی از بختیار حمایت میکرد ، « اگر» آمریکائیها بر روی قول وقرار های خود با دکتر بختیار مانده بودند ، «اگر» ملت ایران میدانست که در حال انجام یک « قيام کور» است  و صدها «اگر» دیگر،   حتما" بختیار پیروز میشد  و ایران گرفتار استبداد نعلین نمیگردید که صد البته این نوع سیاستگزاری  و تحليل وقايع تاريخی نیز در نوع خودش نوبر است که به نوشتهء دیگر و زمانی دیگر نیازمند است واکنون از آن می گذرم. این افراد از قبيل آقای رحيم شريفی نمیخواهند از این توهم خارج شوند. تعجب است که از یک سو میگوئیم « گذشته چراغ راه آینده است » و از سوی دیگر چنان که پیداست بهنگام ضرورت از آن استفاده نمیکنیم.

مگر تجربهء اختلافات دکتر مصدق با محمدرضا شاه پهلوی که منتهی به 25 تیر ماه 1331 شد و قیام ملی 30 تیر ماه همان سال جزء تجربیات تاریخی گذشتهء ما نبوده و نیست ؟ مگر تصمیم شاه و انتصاب قوام السلطنه  بجای دکتر مصدق  ، در برابر حضور مردم در صحنهء مبارزات سیاسی ایران  توانست بیش از پنج روز  دوام یابد؟ که آقای دکتر بختیار تصمیم میگیرد « یکه و تنها » در مقابل مردم حاضر در صحنه  به ایستد؟

متأسفانه این گروه از «مصدقی» ها  الگوهای مصدقی را از یاد میبرند که هنگامی که  نمایندگان غیر مردمی و طرفداران استعمار انگليس در مجلس شورايملی با فریاد و هیاهو  و یا با ابزار از« حد نصاب انداختن» مجلس قصد دارند از سخنرانی دکتر مصدق در مجلس جلوگیری نمایند، زنده یاد دکتر مصدق در بیرون ساختمان مجلس در بين جمعيتی که در جلوی مجلس تجمع کرده بودند بر روی چهار پایه قرار میگیرد و فریاد میزند، « مجلس آنجا ست که مردم آنجا هستند ». در حالیکه دکترشاپور بختيار مردم را در صحنه مبارزه عليه رژيم شاه می بیند ولی در مقابل آنان

قرار گرفته و از آن مهمتر اینکه به قلعهء دیوار ترک خورده دربار محمدرضاشاه و حاميانش پناه میبرد .جای بسی تأسف 

آقای رحیم شریفی از زمانی که مجبور به ترک وطن عزیز گردیده و  در مدتی که در خارج از کشور بسر میبرد  با تعصبی  «حزب الله » گونه  نسبت به مرحوم دکتر شاپور بختیار و دشمنی با  جبههء ملی دست بقلم برده  و گفته است آنچه دلش خواسته است و حالا نوبت به حسین منتظر حقیقی و دکتر منصور بيات زاده ، افرادی که از ارزش های نهضت ملی و راه مصدق دفاع می کنند، رسیده است .

در اين رابطه بيجا نخواهد بود به اين موضوع اشاره کنم که من (حسين منظرحقيقی) در دوران نوجوانی ام  شاگرد حوزهء  تعليماتی آقای رحيم شريفی در  جبههء ملی  دوم ( در سال 1340 ) بوده ام؟ و ما در آن زمان در رابطه با مسائل ملی و ارزش های تشکيل دهنده نهضت ملی ايران تا حدودی آشنا شديم. متأسفانه آقای دکتر شاپور بختيار با قبول نخست وزيری شاه و بعدأ در خارج از کشور و تشکيل سازمان نهضت مقاومت ملی و همصدا شدن آن جناب با افرادی همچون آقايان دکتر علی امينی و رضا پهلوی ، از آن« ارزشها » فاصله گرفتند!!

بنظر من آقای رحيم شريفی بخاطر« نقدی » که در آغاز همين نوشته ذکر آن رفت و من به دو موضوع  آن اشاره کرده بودم، خشمگين و ناراحت شده اند و بجای ارائه استدلال در رد مطالب مطرح شده از سوی من به شيوه اتهام و برچسب متوسل شده اند. این دو موضوع عبارت بودند :

1) نوشته ای از آقای « آندره بریسو » خبر نگار  فرانسوی  که مدعی شده است یکبار با مرحوم دکتر مصدق گفتگوئی داشته است و بنا بردرخواست دکتر مصدق ، آن خبر نگار متعهد شده است که از افشای محتوای آن گفتگو در زمان حیات دکتر مصدق خودداری نماید. و

2) نقل مطلب یک  «کاربر» اینترنتی در نقد فوق الذکر  که مدعی شده بود یکی از صورتجلسه های حزب ایران در سال 1357  است که در ذیل نوشته دوست محترم آقای دکتر بیات زاده، در سایت خبری « اخبار روز » انعکاس یافته بود .

انعکاس این دو مورد آقای شریفی را برآشفته است و برای غیر موجه جلوه دادن آنها متأسفانه متوسل  به جعل و تحریف  و اتهام زدن شده اند که اختصارا" به آنها اشاره خواهم کرد.

1) ایشان عبارتی به تیتر نوشتهء من اضافه کرده اند با این انگیزه که لابد زمینهء  را برای تغییر صحنهء نقد که قاعدتا" باید در عرصهء نظری باشد  به عرصهء شخصی مهیا نمایند. نوشته اند « مطلبی را از آقای حسین منتظر حقیقی که در تاریخ 10.3.2009  با عنوان دیدگاه ملیون ایران  با تیتر نقدی بر نوشتهء یکی از طرفداران شاپور بختیاردر اینترنت آمده بود خواندم....» (تکيه از من است). متأسفانه آقای شريفی علاوه بر اينکه به  «تيتر» واقعی نوشته من اشاره ای  درست نمی کند ، حتی بر سنت متداول به نوشته من ، «لينک»  نيز نداده است تا خواننده کنجکاو مقاله ايشان بتواند با اندکی دقت متوجه شود که عبارت « با عنوان دیدگاه ملیون ایران» ، اصولا نه  در تیتر و نه  حتی در متن  نوشتهء من وجود ندارد. اما آقای رحيم شريفی با اضافه کردن آن عبارت میخواستند به این نتیجهء دلخواه خود برسند که «... صرف نظر از عنوان دیدگاه ملیون ایران که معلوم نیست این ملیون از چه زمانی  سخنگو  پیدا کرده اند .....» ،امری که کذب محض است  و با توجه به این واقعيت که نه «ملیون» ایران چنین تجمعی دارند ونه من خود را «  سخنگوی » چنین جریانی معرفی کرده ام.

 حال این سؤال مطرح است که چه انگیزه هائی سبب شده است که آقای شريفی طی چند سطر از نوشتهء خود چنین تلاش  نا میمونی  را سامان دهند؟

2) من د ر نقد خود  به متنی اشاره کرده ام  که یک «کاربر» اینترنتی در ذ یل مقالهء دکتر بیات زاده در سایت اخبار روز آورده بود. من نوشته ام که « ...بنا بر ادعای او ["کاربر"] آن متن یکی از صورتجلسه های حزب ایران در سی سال قبل بوده است ...»  من هرگز ازاین متن «کاربر» بعنوان یک « سند تاریخی » نام نبرده ام . شاید صحیح نباشد که من به آقای شریفی  توصیه کنم که در نقل مطالب باید امانت دار بود. از اینها که بگذریم ،اما ایشان باید توجه داشته باشند که من بدون اینکه بخواهم وارد کار، کارشناسی بشوم و در مورد صحت و سقم این صورتجلسه اظهار نظر کنم، معتقدم اظهار نظر در بارهء صحت و سقم این صورت جلسه  ، وظیفهء حزب ایران است. حزبی که هم اکنون فعال است و ارگانهای خود را نیز دارد و پر واضح است که برای اظهار نظرحد اقل در این مورد مشخص با مشکلات امنیتی نیز مواجه نخواهد شد.

تذکر این نکته نیز ضروری است  که معلوم نیست آقای رحيم شريفی دیگر عضویت حزب ایران را داشته باشند. موضع سیاسی کنونی  شان  در حال حاضر با هیچ یک از نظرات و مواضع اعلام شدهء حزب ایران سازگاری ندارد تا بشود اظهار نظر ایشان را جایگزین اظهار نظر حزب ایران کرد. منظورم همان «حزبی»  است که در دوران انقلاب بهیچوجه  حاضر نشد بمواضع جبههء ملی و رهبر فقید آن، آقای دکتر کریم سنجابی پشت کرده و یا از جبههء ملی ایران خارج شده و یا، جانب آخرین نخست وزیر شاه یعنی آقای دکتر شاپور بختیار را بگیرد و نه تنها این مواضع را نگرفت  و این  اقدامات را انجام  نداد که هیچ ، حتی اورا بخاطر پذيرفتن حکم نخست وزيری ، از حزب نیز اخراج نمود.!

من در سطور بالا گفتم که قصد اظهار نظر کارشناسانه ندارم، اما اصرارهای  آقای شريفی برای نادرست خواندن نظر آن «کاربر» اینترنتی  و حمله به شادروان دکتر کريم سنجابی ، پیش از آنکه خواننده را متقاعد نماید اورا وادار به تأمل مینماید.

آقای رحيم شريفی دلائل غیر واقعی بودن آن صورتجلسه را اینگونه آغاز کزده اند:

« 1- جلسه ای با این مشخصات و آنچه در آن آمده  واقعیت ندارد و ساختگی است» و در پایان ادله خود آورده اند؛ «جالب تر از همه نامهء شمارهء 7960 است که تاریخ انتشار آن 13 اسفند 1387 عنوان شده که برای اینجانب مفهوم نیست چون در حزب ایران چنین رسمی وجود نداشت که مطلبی را ضمن نامه رسمی با شماره اعلام نمایند. »

جناب آقای شریفی! حتما توجه دارند که اگرخواننده اولین مادهء استدلالات ایشان را بپذیرد تصور میفرمایند که دیگر نیازی برای برشمردن سایر ادله باقی میماند.؟ پذیرش اولین ماده از استدلالها  ، بدین معنی است که خواننده به ایشان اعتماد کرده و فرمایشات وی را در بست پذیرفته است اما چه کند هنگامیکه بی دقتی های آقای شریفی را  در نقل مطالب  و افزودن عباراتی چنانکه که فوقا به آنها اشاره شد و همچنین بی دقتی ایشان را  در موارد دیگری که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد  می بیند چگونه  خود را راضی کرده ، به فرمایشات ایشان اعتماد کند !. مثلا آقای شریفی تاریخ  اظهار نظر «کاربر» سایت اخبارروز و شمارهء ردیف آنرا  به این حساب گذاشته اند که این جعال نا خلف، بر خلاف رویهء جاری در حزب ایران ، برای متن خود شماره و تاریخ هم گذاشته است و باز با این بی دقتی که به سی سال اختلاف سال 1357 و 1387 توجه نفرموده اند.

3) جناب شریفی در مقاله خویش آورده اند « ... نگارنده ، زمانی که ناچار از ترک ایران شدم برای خداحافظی بدیدن صدیقی رفتم. ضمن تجلیل فراوان از بختیار برایم تعریف کرد که وقتی از قبول پست نخست وزیری  امتناع ورزیدم  شاه راجع به نخست وزیر نظرم را پرسید و من بختیار را نام بردم. شاه یک مرتبه بطرف من برگشت و گفت تکلیف پدرکشتگی چه میشود، عرض کردم بختیار آنچنان آدمی است که وقتی مصالح مملکت مطرح باشد از همه چیزش میگذرد.... »

 حال خواننده اگر یکبار دیگر این نقل قول را مرور نماید متوجه میشود  که با قبول این روایت باید بپذیرد که مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی آنچه را که بخود روا نداشته برای آقای دکتر بختیار تجویز کرده است. ما میدانیم که یکی از علل امتناع آقای دکترصدیقی در پذیرش حکم نخست وزیری این بوده است که شاه حاضر نشد شرط دکتر صدیقی را مبنی  بر ماندن در کشور بپذیرد در حالی که  قبول پست نخست وزیری از سوی آقای دکتر بختیار مشروط به این شرط نبوده است.پس چگونه میتوان پذیرفت که دکتر صدیقی ، این مرد ادب و اخلاق  چیزی را که خود  به آن باور ندارد برای دیگری تجویز نماید . آیا خواننده حق دارد از جناب شریفی سؤال کند که در آن جلسهء خدا حافظی که خدمت مرحوم دکتر صدیقی رسیده اند از وی سؤال نکردند که چطور میشود سرنوشت کشور در آن مقطع زمانی  با حضور و یا عدم حضور شاه  به نقطهء واحدی برسد و  بنا بر این اگر چنین بود ، در آن صورت چرا خود جنابعالی  بر روی شرط خود مبنی بر حضور اعلیحضرت پافشاری نموده که در نتیجه به امتناع  قبول پست نخست وزیری  انجامیده است ؟

من تصور میکنم شخص آقای شریفی نیز با مطالعهء این سطور متوجه خواهند شد که « یک جای این نقل قول نیز لنگ » است .

4) جناب آقای شریفی در نوشتهء خود  یکبار بحال افرادی مانند من تأسف خورده اند و فرموده اند « ..متأسفم که گروهی از ایرانیان به برکت اسلام ناب محمدی دست آورد خمینی به آن درجه از انحطاط اخلاقی رسیده اند که برای پیشبرد مقاصد خود به هر دروغ و یاوه ای دست میزنند ...»

 و در جای دیگری در رابطه با اینکه من نیز نوشتهء و تفسير« اقای بریسو» ی فرانسوی را فاقد اعتبار میدانم ، من را جزء « ... قلم بمزدان مرئی و نامرئی  مأمور شده اند که آنرا ( نوشتهء خبرنگار فرانسوی بنام بریسو) تخطئه  و سند را ساختگی اعلام نمایند ...» معرفی کرده اند.

در مورد اول خدمت ایشان عرض میکنم  که من قبل از انقلاب باورهای مذهبی داشته ام و اکنون نیز دارم. از ابتدای فعالیت های  سیاسی – اجتماعی خود با اینکه همیشه مخالف رژيم شاه و  سیاست ها و عملکردهای او بوده ام ، اما هیچگاه  تمایلی  به راه و روش و شخص آيت الله خمینی و اسلام ناب محمدی ايشان نداشته ام . آقای شریفی خود بخوبی به این امر آگاه هستند و می دانند که من در اوائل انقلاب با «حزب خلق مسلمان»، حزبی که خود را طرفدارآيت الله کاظم شريعتمداری می دانست فعاليت داشتم و مسئوليت تشکيلات آن حزب را عهده دار بودم و در رابطه با مبارزات مردم تبريز تحت تعقيب حاکمين جمهوری اسلامی قرار گرفتم، که مجبور به ترک وطن شدم.  اما شور بختانه جناب شريفی  برای اثبات حقانیت نظرات خود ، همانطور که جعل و تحریف  و نقل نادرست مطالب را  مجاز میدانند  برچسب و تهمت را  نیز امری عادی و در زمرهء فعالیت های سیاسی خود  بشمار می آورند .

در مورد دوم و نوشتهء آندره بریسو ،به این دلیل که ما نوشتهء خبرنگار فرانسوی ، آقای بریسو را فاقد اعتبار دانسته ایم  پس نتیجه گرفته اند که میخواهیم «حاکمیت روحانیت شیعه» در ایران را  تائید کنیم  و بنا بر این در زمرهء افراد « قلم به مزد » قرار گرفته ایم. خدمت ایشان عرض میکنم که اجازه بفرمایند که این بار من برای اینکه برخی از افراد که  تا این اندازه سقوط میکنند  و تمام مرز های اخلاقی و سیاسی را می شکنند تأسف بخورم.  من و بسیاری دیگر از مبارزان سیاسی که تعداد آنها کم هم نیست ، در فعالیت های خود بخوبی آگاه هستیم که  چه چیزی میخواهیم و چه چیزی نمیخواهیم و برای این منظور سرمایه ای که برای فعالیت های خود در نظر گرفته ایم سرمایه ء بسیار گرانی است.« این سرمایه یکی استقلال فکر و اندیشه است و دیگری استغنای طبع  که ورود هر اهریمن طماعی را از ورود به این حوزه  ناکام کرده و خواهد کرد» . لذا یاد آور میشوم که  برچسب « قلم بمزدی » با هیچ چسبی بمن و همنظران من  نمی چسبد. در حاليکه آقای رحيم شريفی اگر هد فش مبارزه با قلم بمزدها است ، چنان خائنينی را ايشان میتوانند در محفلها و تشکلاتی پیدا کنند  که با « پولهای  کشور های بیگانه  » خود را سامان دادند . گمان ندارم احتياج باشد که من نام چنان تشکلاتی را به آقای شريفی و دوستان سياسی اش معرفی کنم!! در اين باره توجه آقای شريفی و خوانندگان محترم را به نوشته دريادار اميرهوشنگ آريانپور جلب کرده(9) و به این جملهء معروف اکتفا میکنم که «  تو خود حد یث مفصل بخوان  از این مجمل.»

در بارهء نامهء خبرنگار بریسو من ضمن تأئید توضيحاتی که دوستم دکتر بیات زاده در باره آن ابراز کرده ،(10) مواردی را در نوشتهء خود زیر عنوان « نقدی بر نوشتهء یکی از طرفداران دکتر شاپور بختيار ـ در دفاع از انقلاب بهمن 1357 ـ حسين منتظر حقيقی » اضافه کرده ام که اگر کسی مایل بخواندن آن باشد میتواند به آن نوشته که لینک آن ذیلا آمده است مراجعه نماید. (11)

 اما در همین رابطه با طرح یک سؤال از جناب شریفی  به نوشته ام پایان میدهم .آن سؤال چنین است:

آیا آقای شریفی در هنگامیکه  آقای بریسو با زنده یاد دکتر محمد مصدق  گفتگو میکرده  در کنار  آن روانشاد نشسته و ناظر بر آن گفتگو بوده اند  که  در حال حاضر (بدون توجه به نظرات و سياست ها و عملکرد های دکتر مصدق) هیچ آمادگی برای پذیرش اینکه  ممکن است به  احتمال چند درصد ، این نوشته که تفسير و برداشت خبرنگار فرانسوی از گفتاردکتر مصدق است، ساختگی باشد ، ندارند  و در مقابل  حاضرند تا بخاطر اثبات آن ، آنهم فقط و فقط بخاطر توجيه سياست و عملکرد غلط دکترشاپوربختيار در پذيرفتن حکم نخست وزيری شاه و پشت کردن او به مبارزات و خواست های مليونها ايرانی عليه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه، به جعل و تحریف و اتهام و احیانا نقل قولهای  غیر مطمئن متوسل بشوند؟

حسین منتظر حقیقی

3/3/ 1388  برابر با 25.05.2009 

Fm-jmi@gmx.net

 

پانويس:

1 ـ  مصاحبه فريبا امينی با همايون مهمنش، به مناسبت سی امين سالگرد انقلاب ايران.

www.ois-iran.com/ois-iran-4174-dr.mehmanish-30_omin_salgarde_enghelab.htm

2 ـ سی سال پس از 37 روز حکومت دکتر شاپور بختيار ـ بمناسبت 22 بهمن 1357 ـ

مهندس حسين اسدی رئيس هيأت اجرائيه نهضت مقاوت ملی ايران

www.ois-iran.com/ois-iran-4175-nehzate_moghawemat-siesal_pasaz.htm

3 ـ انقلاب بهمن 1357 و موضع سياسی برخی از طرفداران دکتر بختيار ـ دکتر منصور بيات زاده

http://www.ois-iran.com/ois-iran-1128-dr.bayatzadeh-enghelabe_bahman_1357-wa-tarafdarane_bakhtiar.htm

4 ـ  تراب مستوفی ـ وين ـ نهضت مقاومت ملی ايران و روشنفکران معاند

http://www.namir.info/home/pdf/melliun/turab-motofi.htm

5 ـ نقدی بر نوشتهء یکی از طرفداران دکتر شاپور بختيار ـ     

در دفاع از انقلاب بهمن 1357 ـ حسين منتظر حقيقی

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4237-hossin_montazare_haghighi_naghde_neweshtehe_yekie_az_tarafdarane_dr.bakhtiar-wa-defaa_az_engelabe_1357.htm

6 ـ  در «پانويس»  مطلبی تحت عنوان : توضيح  در باره يک سند که ادعا شده است ، متن گفتگوی دکترمصدق با يک خبرنگار فرانسوی بنام آندره بريسو در ١٥ ژوئيه ١٩٥١ است بقلم  دکتر منصور بيات زاده ، نوشته آندره بريسو به نقل از شماره ٢٦ نشريه سهند،صفحات ٨٥ تا ٨٧ ـ  اسفندماه ١٣٨٦ (مارس ٢٠٠٨ ) ـ چاپ پاريس، درج شده است.

http://www.ois-iran.com/ois-iran-1122-dr.bayatzadeh-tozihe_dr_bayatzadeh_darbarahe_yek_sanad_ke_eddeashodeh_ast_goftego_ba_dr.Mossadegh_ast-neweshtehe-Andre_Brissaud.htm

7 ـ به زير نويس شماره 5  مراجعه کنيد.

8 ـ رحيم شريفی ـ  دفاع از انقلاب اسلامی با دستاویز ملی

http://www.namir.info/home/pdf/bakhtiar/rahim-sharifi.htm

9 ـ نامه آقای امير هوشنگ آريان پور به برگزارکنندگان کنفرانس دانشگاه نورت ايسترن ايلينوی ـ شيکاگوـ  به مناسبت سی امين سال انقلاب 1357 در ايران.

طرح چند سئوال در باره دکتر شاپور بختيار

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4238-amir_hoshang_ariyanpour-tchan-soal-darbarahe_dr.bakhtiar.htm

10 ـ توضيح  در باره يک سند که ادعا شده است ، متن گفتگوی دکترمصدق با يک خبرنگار فرانسوی بنام آندره بريسو در ١٥ ژوئيه ١٩٥١ است ـ دکتر منصور بيات زاده

http://www.ois-iran.com/ois-iran-1122-dr.bayatzadeh-tozihe_dr_bayatzadeh_darbarahe_yek_sanad_ke_eddeashodeh_ast_goftego_ba_dr.Mossadegh_ast-neweshtehe-Andre_Brissaud.htm به نقل از شماره ٢٦ نشريه سهند،صفحات ٨٥ تا ٨٧ ـ  اسفندماه ١٣٨٦ (مارس ٢٠٠٨ ) ـ چاپ پاريس

11 ـ به زير نويس شماره 5 مراجعه کنيد.