اتفاقآ  آقای امیر محبیان  بعنوان یک صاحب نظر و  تئوریسن  یکی از جناحهای هیئت حاکمه بد نیست در صورت امکان  در این مورد مشخص  توضیح دهند  که اگر  بنا باشد  ملت ایران  در مقطع کنونی  به  «  وفاق ملی  »  دست یابد ،  آیا نباید  «  هیئت  حاکمه  »  از  قانون شکنی  و تجاوز به حقوق ملت برای همیشه  د ست بردارد ؟ 

 

اگر بنا شود که در جهت  دست یابی به  «  وفاق ملی  »  عمل کرد ،  در مرحله نخست  ضروریست اشکالات  و  انتقادات خود را نسبت  به  وضع  موجود  حاکم بر جامعه  مطرح کرد و  در  رابطه  با وارد بودن و یا  نبودن این  انتقادات به بحث و تبادل نظر نشت  و  کوشش کرد  با  ارائه استدلال و منطق نظرات  منتقدین  را تصحیح کرد و  یا انتقاد های مطرح شده را  اگر وارد باشند  پذیرفت و در جهت بر طرف کردن عیوب ،     نقا ئص و کمبود ها کوشید .

 

ما سوسیالیستهای ایران  بر این  نظریم  که  بخاطر برقراری   «  حاکمیت قانون  »  در ایران ، ایرانیان باید «  ا لتزام اجرائی  »  (  التزام عملی  )   به قانون اساسی جمهوری اسلامی داشته باشند و تا

  زمانیکه تغییرات  قانونی در قانون اساسی داده نشده است  ،  تمام اصول  ، حتی به آن اصولی  که مورد قبول   نیست ،    «  ا لتزام اجرائی »  داشت .  ولی همزمان  مخالفین و  یا  منتقدین قانون اساسی  باید این حق را  داشته باشند  تا  نظرات خود  را  در باره اصولی که قبول ندارند و این اصول بنظر آنها  باید  اصلاح شوند ،  و یا ترمیم گردند  و یا اصولا حذف شوند ،  بطور  آزاد  و  بدون هیچگونه تهدید و ارعاب برای دیگران توضیح دهند و در افکار عمومی به تبلیغ آنها بپردازند .  همچنین یکی دیگر از شرایط  اصلی و بسیار مهم  مربوط به  «  ا لتزام اجرائی  »  این مسئله است که تمام  نهاد های حکومتی در چارچوب قانون عمل کنند و هیچ مقامی حق قانون شکنی و یا عملکرد های فراقانونی نداشته باشد .

 

برای اینکه برای خواننده این مطلب دقیقا روشن باشد که منظور من در مخالفت با عملکرد های فرا قانونی و یا خلاف قانون و قانون شکنی چیست در زیز به نمونه هائی اشاره میکنم  ، باین امید که اگر آقای امیر محبیان این انتقادات را وارد ندانست و امکان آن  بود ، نظرات اصلاحی خود را باطلاع  ا فکار عمومی برسانند .

 

در نظام جمهوری اسلامی بالاترین نهاد حکومتی ، مقام رهبری میباشد .  با وجود اینکه در اصل 110  قانون اساسی ،  دقیقا  به  رئوس  وظایف  یازده گانه  مقام رهبری  اشاره  رفته است  و  در قانون اساسی ،  چارچوب قانونی و حدود اختیارات آن   ذکر  شده است  ـ  صرفنظر از اینکه این اختیارات بسیار زیاد میباشند  و اصولا  در نقطه مخالف  آنچه که  آیت الله  خمینی  دربهشت زهرا   قبل  از  سقوط  رژیم شاه  در باره  حق تعیین سرنوشت  مردم بدست  خود مردم  بیان داشت ، قرار دارد  و   در واقع  حاکمیت ملت را شدیدا خدشه دار  کرده است  ـ ،  با وجود این همه اختیارات    قانونی ، مقام رهبری در اثر تفسیر غلط از قانون اساسی از سوی   جناحی  از  حاکمیت  که موقعیتش در اثر  رأی  ملت شدیدا  بخطر افتاده است ( همان جناحی که با اصل جمهوریت نظام مخالف است  ،  اکثریت مجلس خبرگان  ،  قوه قضائیه  ،  شورای نگهبان ، اکثریت اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام ، بخشی از نیروهای امنیتی ، بیشتر نهادهای اقتصادی و موقوفه ها و بنیاد ها و اکثر خطبا و امامان جمعه ... را هنوز در اختیار دارد ) ،    تحت عنوان    « حقوق فراقانونی »   وادار به قانون شکنی می شود  و  همچون دوران پادشاهان قاجار  ،  «  حکم حکومتی  »   صادر میکند و  از  قانونگذاری مجلس شورای اسلامی  جلوگیری میکند ،  در حالیکه هر گونه عملکرد  «  فراقانونی »   در مغایرت کامل با روح قانون اساسی جمهوری اسلامی  قرار دارد .  زیرا در قانون اساسی صریحا با استبداد مخالفت شده است و   «  حقوق فراقانونی  »  معنی ای جز  استبداد ندارد .

 

در اصل  107  قانون اساسی صریحا آورده شده است که  «  رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است » .

آیا کسی که در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است ، بر پایه کدام منطق می تواند از حقوق  «  فرا قانونی  »  برخوردار باشد .

                                                                                        

آیا این سئوال نمی تواند مطرح شود که اگر بنا بود مقام رهبری ، از حقوق  «  فراقانونی » برخوردار شود ، اصولا  احتیاج نبود تا  در قانون اساسی ، اصلی تحت عنوان  اصل 110 آورده شود . چونکه وجود چنین اصلی با توجه بمحتوی اش که اختیارات بسیار زیادی  در اختیار مقام رهبری قرار داده است در واقع  بمعنی محدود کردن اختیارات  آن مقام  نیز تلقی میشود  .

 

صفحه بعد