نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

چرا باز هم مصدق ؟

نویسنده : سید محمد وحید میرزاده

   

به نقل از سايت ميزان نيوز
شنبه 16 اسفند 1387
Satur 7 Mar 2009


 

 

بنام خدا

 

نزديک به دو قرن است که در ايران مفاهيمي چون پيشرفت و ترقي و تمدن در بين گروهاي نخبه و سياستمداران ، مطرح و براي نيل به آن جامعه مطلوب ، تلاش و ادعاهاي فراواني شده است .

 

شروع انگيزه برای جلو رفتن و يا به تعبيري پيدايش حس عقب ماندگي را مي توان پس از جنگهاي دوگانه ايران و روس در دو سده گذشته قلمداد کرد . غلبه نيروهاي روس و جداشدن بخش هايي از سرزمين ايران و تحقيرهايي که هر شکست نظامي براي حاکمان و گروههاي روشنفکري جامعه دارد ، همگي دست به دست هم داد تا نسبت به علت اصلي شکست ، تفکر شود و در پي دلايل آن برآيند . از مجموعه اين رخدادها چنين نتيجه گيري شد که نداشتن پيشرفت به ويژه در عرصه نیروهای نظامي ، علت اصلي شکست ملي ايران بوده است .

 

عباس ميرزا نايب السلطنه هر چند خود در کسوت حاکمان و وليعهدي نظام قرارداشت ، اما چون در مواجه مستقيم با آن شکست بود با راهنمايي هاي قائم مقام فراهاني ، از اولين پيشاهنگان توسعه اجتماعي و به زبان آن روزگار" اخذ علوم و صنایع متداولیه اروپا " شد ، هرچند مرگ زود هنگام او منجر به ايستادن چنين تفکري گرديد . مشغله فکری و دغدغه ذهنی او در گفتاری که به فرستاده ناپلئون گفته ، کاملا نمایان است : " این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست ؟ وموجب ضعف ما و ترقی شما چیست ؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر می گیریم . اجنبی حرف بزن ! بگو چه بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم ؟" . کنکاش روی علل توفیق غرب پرسش اصلی دوران بود و افق دید در پیشرفت و ترقی هم ، سلاح نظامی و توپ و تفنگ و چاپ و بافندگی و چدن ریزی را دربر می گرفت .

 

راهنما و همراهش میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی اندکی پس از مرگ او به صدارت رسید وتلاش نمود تا برنامه های اصلاحی و یا همان اخذ علوم و صنایع متداولیه اروپا را عملی کند ، اما ساختار واپس گرای نظام حاکم ، بر او شورید  و دولت مستعجل یک ساله اش ، با خفه کردنش در باغ نگارستان با دستور محمد شاه قاجار ، به تاریخ پیوست .

 

 با گذشت بیش از یک دهه ، دوباره اين حرکت با ظهور ميرزا تقي خان امير کبير جاني تازه يافت . اين بار امير اسب خود را زين کرد تا در راه پيشرفت ايران ، بتازد اما در شروع کار با حسدهاي اطرافيان و افکار عقب مانده حاکم مطلق زمان يعني شاه ، مواجه شد و جان در اين راه باخت . دوران سه ساله صدارت او تلاشی برای جبران عقب ماندگی جامعه ایرانی بود . البته کوشش امیر برای سازماندهی نوین اداری و تنظیمات مملکتی و اعمال نظم و قانون ، عامل اصلی مخالفت ها و دشمنی ها ی طبقه فاسد حاکم نظام استبداد ناصری بود . در حوزه فرهنگی هم تا سیس مدارس دارالفنون و فرستادن محصلین به اروپا و استخدام معلمان خارجی برای تدریس در دارالفنون و همچنین ترجمه کتاب های علمی به فارسی از اقدامات او بود . در عرصه اجتماعی هم تلاش فراوانی کرد تا با راه اندازی چاپخانه و انتشار روزنامه  "وقایع اتفاقیه " حرکت رو به رشد اجتماعی را در ظرفیت های آن روزگار فراهم آورد .

 

مرگ امير کبير و ناکام ماندن برنامه هاي اجتماعي و سياسي او از مرگبارترين صدماتي است که تاريخ ايران در راه پيشرفت برخود ديده است . زيرا تنها کنار رفتن صدراعظم و کشته شدن يک شخصيت سياسي در ميان نبود بلکهفاجعه لگد مال شدن جوانه هاي پيشرفت ايران در بين بود . حتي اگر برکناري و فاجعه کشتن امير يک دهه ديرتر انجام مي شد ، شايد اين امکان وجود داشت تا جوانه هاي پيشرفت نيرويي مي يافتند و در حالت جنيني از ميان نمي رفتند . اما تقدير ايران چنين بود .

 

 استبداد ناصري با قتل سياسي شاه به پايان رسيد و يک دهه بعد ، آرزوی يک سده ايرانيان ، با انقلاب مشروطيت به بار نشست و فرصت جديدي براي هموار شدن مسير ترقي ايران پديدار شد .

 

نبود آزادی و عدالت و همچنین نبود نهادی بی طرف برای احقاق حقوق مظلومین از دلایل اصلی حرکت مردم در حمایت از انقلاب مشروطیت بود . در فرمان مشروطیت "تاسیس عدالتخانه" و تشکیل "مجلس شورای ملی " جهت  "مشاوره و مداقه " در "مهام امور مملکتی و مصالح عامه " توسط منتخبین ملت به رسمیت شناخته شد و اصل تفکیک قوای سه گانه مملکت برای شکستن سیطره قدرت مطلقه شاه مورد تاکید قرار گرفت .

 

وقوع جنگ جهانگير اول و دخالتهاي نيروهاي بيگانه در آن برهه از زمان و نداشتن ظرفيت هاي لازم فرهنگي در ميان گروهها ، دست به دست شد تا  سلسله از درون پوسيده قاجار متلاشي و چهره اي جدا از طبقه شاهزادگان و درباريان  وارد عرصه سياسي ايران شود . رضا شاه در روند قدرتمداري ، استبداد کهن جامعه ايران را در شکل و شمايلي نوين عرضه نمود . او توانست در حوزه کارهاي اداري و تدوين قوانين و آباداني و صنعت کشور به اقدامات موثري با توجه به ظرفيت هاي آن زمان نايل آمد . اين اقدامات با هيچيک از دوره هاي قبلي قابل مقايسه نبود . اما اين بار هم درِ  حکومت بر روي پاشنه قديمي استبداد چرخيد .

 

اعمال سياست بسته حکومتي و تحمل نکردن حق هر گونه انتقاد در حوزه امور حکومتی  و به رسميت نشناختن حق تعيين سرنوشت کشور توسط مردم ، بيماري لاعلاجي بود که پيکره نظام سياسي حاکم رضا شاهي را دچار تلاشي نمود . رضاشاه شکل بدون محتوای نمادهای مشروطیت همچون مجلس شورای ملی ، مطبوعات ، دادگستری را به نمایش گذاشت اما قدرت بلامنازع و اراده ملوکانه او ، امکانی برای استقلال ، در اختیار مجلس و یا مطبوعات قرار نمی داد .

 

 جنگ جهانگير دوم اين بار مقدمات مرگ سياسي رضا شاه را عامل شد و روزگار دیگری برای ایران پیش آمد . يک دهه  پس از افتادن دیکتاتور بار ديگر فردي که از تبار قائم مقام و ميرزا تقي خان و انقلاب مشروطيت  بود به جايگاه نخست وزيري ايران رسید . مصدق بدنبال کنش ها ی سیاسی فراوان ، زمام امور دولت را در دست گرفت .در اين هنگامه با ملی شدن صنعت نفت بزرگترين منبع حياتي کشور در طول تاريخ کشور ، از اختيار بيگانگان بيرون آمد و در حاکميت ايران قرار گرفت .

 

انتخاب مصدق ، نتيجه بده و بستان خارجي و يا قرارهاي گروهاي سنتي قدرت در ايران نبود . او در واقع ثمره خود آگاهي مردم و آزادي های  سياسي در آن برش زماني ايران بود . ستونهاي اصلي حاميان آن را روشنفکران و درس خواندگان شامل مي شدند و در پاسخ به صداقت سياسي او بود که مردم کوچه و بازار به حمايت از او برخاستند . صداقت سياستمداران اولين دليل حمايت بي دريغ مردم از رهبران سياسي است و پايداري مردم با ميزان صداقت رهبران رقم مي خورد .

 

داستان نهضت ملي و ملي شدن صنعت نفت و تشکيل دولت و ماجراهاي بيست و هشت ماهه دولت و در نهايت کودتاي بدفرجام مرداد سي و دو را همگان مي دانيم . اما آنچه قابل توجه است اينست که جايگاه تاريخي دولت مصدق کمتر مورد تاکيد قرار گرفته است . عمده انتقادات به کودتا و سرنگوني دولت مصدق اين است که يک دولت ملي و طرفدار مردم که در حوزه امور اداري داراي پاک دامني و دوري از فساد مالي بوده و همچنين بدنه کارشناسي متناسب با نيازهاي آن روز ايران را همراه داشته ، با يک اقدام مشترک توسط فرصت طلبان داخلي با حمايت نيروهاي بيگانه سرنگون و دولتي غير ملي جايگزين آن شده است .

 

سرنگوني دولت مصدق تنها برکناري يک هيئت دولت و به قدرت رسيدن جناحي ديگر با هر دستاويزي نبود ، بلکه اين رخداد به مفهوم از ميان رفتن نخستين اقدام عملي براي برپايي سامانه دموکراسي در ايران بود . يعني زيان وارده تنها به يک مقطع زماني در گذشته محدود نمي شد بلکه اين زيان وارده به صورت پيوسته در آينده ايران همواره بروز کرد .

 

ضعف و ناتواني عرصه سياسي ايران بدليل کمبود پديده دموکراسي ، درد کهنه اي است که تمام حوزه هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي را در مي نوردد . دوران مصدق در واقع هنگامه اي است که امکانات دروني براي شکل گيري اوليه دموکراسي در ايران مهيا بود . نزديک به چهل سال از تجربه انقلاب مشروطيت گذشته بود و دوران استبداد رضاشاهی  را ، جامعه ايراني از سر گذرانيده بود .

 

در آن هنگام جامعه ایرانی اشغال سرزمين ، توسط نيروهاي بيگانه را بدليل سياست هايي که ظرفيت های داخلي و توازن نیروهای بين المللي را ناديده مي گرفت و در برج عاج خودکامگي فرو رفته بود را با حواس پنجگانه احساس کرده بود . آيا اگر امکاني وجود داشت تا سياست خارجي رضا شاه و مخالفت لجوجانه او با اجماع بين المللي و اصرار بر سياست نادرست حمايت از آلمان نازي مورد نقد و بررسي قرار مي گرفت ، اشغال ايران توسط نيروهاي نظامي بیگانه ، سرنوشت محتوم ايران بود ؟ تمامي خسارتهاي جبران ناپذير اقتصادي و انساني و حیثيت ملي در دوران اشغال و پی آمدهای  پس از آن ، هزینه ای بود که از محل خودکامگي و استبداد سیاسی رضا شاه پرداخت می شد . استفاده ابزاری از احساسات بخش هایی از مردم در حمایت از آلمان نازی به دلیل پیشینه  بد  دخالت های انگلیس در امور ایران نمی توانست دلیلی برای جلوگیری از ابراز نظر صاحب نظران و با تجربه های سیاسی شود .

 

حال پس از طي کردن اين مسير پر هزينه ، حق جامعه ايراني بود که در دوران نهضت ملی  به سمت يک حکومت دموکرات که يکايک شهروندان اختيار و حق تعيين سرنوشت خود را داشته باشند ، برود . نقش کودتا قطع نمودن رگهاي حياتي دموکراسي براي پيکره نیمه جان سياسي ايران بود . اما این بار هم سرنوشت ایران چنین شد .

 

در راه طی شده جامعه ایرانی می بینیم که مراحل مختلفی را با کندی و ایستادن پی در پی اما رو به جلو ،  طی کرده است . در دوران قائم مقام و عباس میرزا ، هدف غایی به دست آوردن ارتش منظم وصنایع اولیه بود . در مرحله بعد یعنی زمان امیر کبیر داشتن دانشگاه و کتاب های علمی و دانش آموختگان علم جدید و انتشار روزنامه ،حد مطلوب به حساب می آمد . در دوران مشروطیت داشتن قانون اساسی و مجلس شورای ملی و دادگستری هدف و آرزو بود . در دوران رضاشاه بخش هایی از آن اهداف و آرزوها به واقعیت نشست .تاسیس دانشگاه و تدوین قوانین دادگستری و ثبتی وراه اندازی صنایع و راهسازی از آن جمله بود .اما تجربه نشان داد که بدست آوردن این دستاورد بدون اصلاحات مدنی هم تراز ، کاری عقیم و بی نتیجه است .رضاشاه اعتقادی به ضرورت تحول در عرصه اجتماعی نداشت . اگر چه این کاستی منحصر به وجه اعتقادات او نبود بلکه انگیزه های قدرت طلبی و منفعت جویی او و طبقه پیرامونش در به کار بستن این خط مشی تاثیر بسزایی داشت .کارکرد تاریخی مصدق این بود که آن مفاهیم و دستاورد های تاریخی را به بالاترین وجه یعنی دموکراسی واقعیت بخشد . اعتقاد و تاکید او بر آزادی های سیاسی و جلوگیری از سلطه فردی بر سپهر سیاسی ایران از همان کارکرد تاریخی او ناشی می شد .

 

دلیل مدعای تاریخی بودن کارکرد مصدق همین بس که در میان دهها نخست وزیر و صدراعظمی که دوران اخیر در حاکمیت ایران دیده است ، برای هیچیک از آنها پس از گذشت زمانی افزون بر نیم قرن این حجم گسترده از حمایت وعلاقه مندی نشان داده نمی شود . اکثریت حامیان کنونی مصدق حتی از نظر زمانی مصدق را درک نکرده اند  و  همگی در سالهای پس از مرگ او قدم به جهان گذاشته اند . اما رمز محبوبیت او را تنها در ایران دوستی ، پاکی  ماالی  و نحوه مدیریت و آزاد منشی او نمی توان یافت . بلکه شعار و طرح برنامه اصلی سیاسی او که همانا دموکراسی برای ایران است ، منبع اصلی جذابیت و پیدا نمودن مخاطبین جدید از نسل های بعدی است . یعنی تا هنگامی که درد مزمن جامعه ایرانی با داروی دموکراسی التیام نیابد ، تجویز کننده آن داروی حیات بخش ، همواره در ذهن بیماران زنده خواهد بود . هر چند او  مردي بود كه در سراسر عمر خود ، نسبت به اصولي كه داشت وفا دار ماند و تصدي پست‌هاي حكومتي در دولت و يا مجلس و همچنين رنج دوران تبعيد و زندان نتوانست او را از اصول خودش برگرداند. دفاع از آزادي و دفاع از استقلال سياسي و اقتصادي ايران ، اصول اساسي او بود. او در هنگام قرارگرفتن در قدرت سياسي دچار لغزش نشد و اصول و شعارهاي خود را به فراموشي نسپرد. او مردي بود كه در دوران نخست‌وزيري‌اش هيچ كس را به جرم اعتقادات فكري و سياسي بازداشت نكرد و هيچكس را به خاطر فعاليت سياسي اعدام و شكنجه ننمود. بابت حقوق و مزاياي نخست‌وزيري‌اش ريالي دريافت نكرد ، هزينه‌هاي سفرهاي خارجي خود و وابستگانش را شخصاً پرداخت مي‌كردو هزينه ديگر همراهاني را كه تمكن مالي داشتند ، از آنان مي‌گرفت. مخارج دفتر نخست‌وزيري را كه عملاً در منزلش بود ، خود متقبل مي‌شد. خود و اطرافيانش از رانت‌هاي دولتي هيچگاه استفاده نكردند. از تسهيلات دولتي جهت احداث و تأسيس نهادهاي اقتصادي هرگز بهره‌مند نشد. برخي از هداياي اعطايي به نمايندگان خارجي را خود تهيه مي‌كرد و هداياي دريافتي از رؤساي ممالك ديگر را به موزه مي‌سپارد. اراضي كشاورزي را كه در مالكيت خود بود ، قبل از اجراي قانون اصلاحات اراضي ، داوطلبانه بين زارعين تقسيم نمود و با تمام تلاشی كه عناصر كودتاگر پس از كودتاي 28 مرداد به خرج دادند تا ذره‌اي از فساد مالي او را كشف كنند ، هيچ نتيجه‌اي حاصل نشد. او به راستی افتخار تاریخی هر ایرانی است .