نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

[Mo 12.01.2009 07:54]

به بربریت پایان بدهیم!

زنده باد صلح غیر مسلح!

ابی آدالبرت، بابک رضوانی، محسن بهار، مسعود آزاده، مهران زنگنه

رفتار آلمانی‏ها و ایرانی‏ها در مورد یک مسئله شباهت به یکدیگر دارد: مسئله فلسطین. آلمانی‏ها به واسطه‏ی جنایات  دولت آلمان و یهودستیزی آن در دوران رایش سوم احساس گناه می‏کنند و بخش اعظم آنان به اعتبار این احساس چشم بر روی اقدامات و سیاست ضد انسانی و راسیستی دولت اسرائیل می‏بندند، گویا دولت اسرائیل در مقام مقایسه با دول دیگر یک استثناء است و به خاطر یهودی‏کشی در خلال جنگ دوم اقدامات این دولت مشروعیت می‏یابند. در آلمان به هر کس که در مقام نقد دولت اسرائیل  -چه رادیکال و چه غیر آن- بربیاید معمولا برچسب یهودستیزی زده می‏شود. اهمیت ندارد انسان راجع به جنایات جنگی شارون منجمله در جنوب لبنان حرف بزند، یا از قتل عام دیریاسین به رهبری مناحیم بگین برنده‏ی جایزه‏ی نوبل (صلح) بگوید، و  ...، او علی‏العموم یهودستیز تلقی می‏شود. "ما مشروط به تاریخ به شکلی فراحزبی از زمان تشکیل دولت فدرال آلمان ... همبسته با اسرائیل ... هستیم"[1]  (بخوان به اعتبار جنایات هیتلر به جنایات اسرائیل مشروعیت می‏بخشیم.) این گفته فقط گفته‏ی فیشر وزیر خارجه‏ی سابق آلمان نیست و یا فقط یک دریافت حزبی نیست، بخش اعظم آلمانی‏ها همین را می‏گویند .همبستگی گروه‏های مسلط بر آلمان به قسمی است که حتی جلوی بحث و گفتگوی آزاد در تلویزیون‏ نیز گرفته ميشود.[2

اما به اعتبار سلطه‏ ی دولت اسلامی‏ی زن-کارگر-خرد و جان‏ستیز بر ایران نه فقط در رابطه با مسئله‏ی فلسطین بلکه در رابطه با هر درگیری نظامی در سطح بین‏المللی که یکی از طرف‏های درگیر یک جریان منحط اسلامی (از هر نوع آن) باشد ایرانی‏های مخالف حکومت اسلامی در موضع‏گیری پیرامون آن مسئله دچار "مشکل" می‏شوند. چرا؟ این بار به هر کس(چه فرد و چه جمع) که موضعی در نفی‏ی بربریت بگیرد، صرفنظر از اینکه از چه موضعی این نفی صورت گرفته است و می‏گیرد، به نحوی از انحاء توسط عوامفریبان، بویژه توسط عوامفریبان راست‏گرا برچسب اسلامی زده می‏شود. از نظر اینان اگر به کشتار و جنگ در افغانستان، یا جنگ در عراق، و فلسطین اعتراض بشود، گویا معترض باید با یکی از طرفین جنگ این‏همان و یا وابستگی  عملی و یا نظری داشته باشد. این نحوه‏ی برخورد را باید فقط عوامفریبی تلقی کرد. اگر قرار باشد این چنین به مسائل نگریسته شود آنوقت باید در عمل و نظر بسیاری از افراد آزادی‏طلب وعدالت‏جو را نیز مرتجع ارزیابی کرد: برحسب این دریافت باید گاندی را فاشیست تلقی کرد، چرا که او درست در شرایطی که انگلیس با آلمان نازی درگیر جنگ بود برای استقلال هند بر علیه انگلیس مبارزه می‏کرد، و لنین را همبسته‏ با دولت آلمان در دوران خویش چرا که خواهان تبدیل جنگ به جنگ داخلی  بود آنهم زمانی که دولت تزار درگیر جنگ با آلمان بود! صلح‏جویانان، چه آنانی که از موضعی انساندوستانه و چه آنانی که از منظر رادیکال یکی از تفاسیر نظریه‏ی انتقادی با جنگ مخالفت می‏کنند، همواره بین فرادستان و جنگ طلبان از یک سو و از سوی دیگر فرودستان در یک جامعه تفاوت می‏نهند و در نتیجه نه به اعتبار محاسبات حقیر سیاسی این یا آن گروه یا دستگاه سیاسی، بلکه در دفاع از فرودستان جهان خواهان صلح‏اند.

همانقدر فرودستان یک جامعه با احزاب و دول حاکم بر آنان این همانند که فرودستان ایرانی با دولت زن-کارگر-خرد و جان‏ستیز اسلامی. نقطه‏ی عزیمت ما به عنوان منتقدان رادیکال اجتماعی که با رژیم زن-کارگر-خرد و جان‏ستیز اسلامی به طور مستقیم سر و کار داریم و خواستمان نه رفرم بلکه برچیدن نظم اسلامی در ایران است عدم وجود این‏همانی تاریخی بین این دو، یعنی فرودستان و دولت است. با تسری این دریافت به دیگر جوامع است که ما بدون قید وشرط، به خصوص بدون در نظر گرفتن نوع آگاهی کاذب مسلط بر جامعه و یا اعتقادات بلاواسطه‏ی فرودستانی که در معرض جنگِ فرادستان قرار دارند، از آنان با مطرح نمودن خواست صلح غیر مسلح بدون قید و شرط دفاع می‏کنیم.

تشخیص فاجعه و فهم دلائل آن دو امر متفاوتند. فاجعه قابل روئیت است: جنگ! در حالیکه علل سیاسی/اجتماعی/تاریخی جنگ به سادگی قابل روئیت نیستند. در مورد علت و نوع جنگ می‏توان اختلاف نظر داشت اما از این اختلاف نظر یا از هر تفاوت دیگری نمی‏توان عدم دفاع از فرودستان و عدم خواست صلح غیر مسلح و جلوگیری از فاجعه و یا جلوگیری از ادامه‏ی آن را نتیجه گرفت. به هیچ ترتیبی نمی‏توان همچون مرکل (صدراعظم آلمان) سعی نمود ابعاد فاجعه‏ا‏ی که بر زنان، کودکان و ... یا در یک کلام غیرنظامیان فلسطینی نازل شده است را با توسل به اینکه چه کسی مقصر است و یا چه کسی جنگ را شروع کرده است و یا اباطیل دیگری از این قبیل تقلیل داد و به فاجعه مشروعیت بخشید.[3]

***

آیا می‏توان جنگ غزه را چیزی جز فاجعه تلقی کرد؟ به زعم ما  خیر! دولت اسرائیل بار دیگر شروع به کشتار جمعی فلسطینی‏ها در غزه کرده است. در مقابل آن جریان اسلامی/ارتجاعی حماس نیز اگرچه به دلایل فنی، در ابعاد کوچکتری، همان می‏کند که دولت اسرائیل. با اینکه به علت توان نظامی‏ی متفاوت دو جریان ارتجایی درگیر ابعاد فاجعه‏آمیز اثرات جنگ برای مردمی که در معرض آن قرار دارند متفاوت است، باید تاکید کرد این تفاوت کمّی منجر به تغییر در طبیعت جنگ این دول نمی‏شود.

 

اما چرا جنگ؟

دولت اسرائیل در پی محاصره‏ی "اقتصادی" و گرسنگی دادن به مردم فلسطین که بر طبق قوانین بین‏المللی جنایت جنگی است[4] به غزه حمله کرده است. جنگ فعلی و یورش اسرائیل به غزه را نباید فقط در پرتو خواست نابودی کامل دیگری، یا به بیانی دیگر خواست تحقق آرمان‏شهر بربران اسرائیلی/اسلامی نگریست بلکه به زعم ما می‏باید در چارچوب استراتژی میان مدت اسرائیل که نظر به تغییر در شرایط سیاسی در فلسطین و تعمیق شکاف بین فلسطینی دارد تعبیر نمود. 1) از طریق جنگ می‏باید نیروهای حماس را تضعیف نمود، 2) به مردم فلسطین نشان داد، اگر جریانی را انتخاب بکنند که مورد تایید غرب سیاسی و اسرائیل نباشد، نتایج آن چیست!

علاوه بر این دو می‏باید اهمیت این جنگ را در انتخابات آتی اسرائیل مورد توجه قرار داد. دولت اسرائیل که همواره در طول حیاتش بر آن گرایشات صیهونیستی جنگ‏طلب غالب بوده است، نتایج ناشی از انتخابات در فلسطین، یعنی برتری حماس را به رسمیت نمی‏شناسد، در این مورد رفتار این دولت درست همچون دول غربی منجمله فرانسه و آمریکا است که آنان نیز معمولا نتایج انتخابات در کشورهای پیرامونی را در صورتی که منتخب مورد پسندشان نباشد، نپذیرفته و نمی‏پذیرند (مثال هائیتی، الجزایر و ...) و در صورت امکان به طور مستقیم یا غیر مستقیم، منجمله از طریق محاصره‏ی اقتصادی و ... در صدد تغییر مورد نظرشان در این کشورها بر می‏آیند. همچون تمام توتالیترها، که به زعم آنان مردم آزادند که فقط حرف آنان را بپذیرند، از نظر این دول با استدلالی علی‏العموم راسیستی نیز مردم نواحی پیرامونی آزادند در صورتیکه نمایندگان مورد نظر آنان، یعنی طرفداران و یا دست نشستگان غرب را انتخاب بکنند. از نظر اینان هر انتخاب دیگری مبین این است که هنوز مردم برای "دمکراسی" آماده نیستند و بنابراین رای مردم برای آنان غیر قابل قبول است!

حال آنکه از منظری انتقادی می‏باید تصریح نمود: تکلیف هر دولت را باید مبارزات اجتماعی/طبقاتی در داخل جامعه روشن کنند.

به زعم ما در چارچوب استراتژی غرب دولت اسرائیل می‏خواهد با این جنگ قدم اولی را که دول غربی اروپایی و آمریکا با سیاست‏های اقتصادی خود در قبال فلسطینی‏ها پس از پیروزی حماس در انتخابات برداشتند یعنی ایجاد شکاف بین فلسطینی‏ها، را تکمیل کند، و جریاناتی که مورد طبعشان نیستند و در صحنه‏ی سیاسی در فلسطین فعالند را از میان بردارد. به این معنا جنگ ادامه‏ی سیاست اروپای متحد غربی و آمریکا به شکلی دیگر است: فشار برای تولید یک دولت دست نشانده‏ی غرب، همچون دولت مصر و ... در فلسطین.

این امر در عین حال مصادف با دو امر دیگر است: پایان دوره‏ی رئیس جمهور آمریکا بوش و شروع مبارزات انتخابی برای انتخابات آتی اسرائیل.

بوش آخرین روز‏های حیات فعال و مستقیم سیاسی خود را می‏گذراند. اسرائیلی‏ها زمان مناسبی را برای یورش خود انتخاب کرده‏اند چرا که در ایام ریاست جمهوری بوش، تجسم بربریت و حماقت سیاسی، و با اتکا به تز رایس-شارون که پیشتر در زمان حمله به جنوب لبنان صورتبندی شده است، بهتر می‏توان آدم کشت.

 

در این راستا می‏باید منافع حقیر احزاب راسیست و بنیادگرای حاکم بر اسرائیل را نیز در نظر گرفت. راسیسم در این جریانات آن چنان مشهود است، که حتی میگوئل اسکوتو بروکمان رئیس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در 27 نوامبر 2008 نیز اسرائیل را متهم به آپارتاید کرد و خواهان بایکوت و مجازات و عدم سرمایه گذاری در اسرائیل شد. این احزاب اکنون درگیر مبارزه‏ی انتخاباتی شده‏اند که چندی دیگر در اسرائیل قرار است برگزار شوند. از آنجا که گویا یکی از معیارهای انتخاب شدن خونین‏تر بودن چکمه‏ی دژخیم است، جنگ فرصت خوبی است برای نشان دادن اینکه چه کسی یا کدام جریان بهتر می‏تواند انسان‏ها را مثله بکند: ظاهرا این جنگ تاثیر مثبتی بر انتخابات برای لیو-نی وزیر امور خارجه‏ی فعلی دارد. به زعم برخی از روزنامه‏نگاران غربی جنگ باید نشان بدهد: بارک، وزیر دفاع اسرائیل، که با شعار "اسرائیل احتیاج به یک پیشوا دارد" و "جنگ تا پایان" وارد انتخابات شده است، که او پیشوای معهود است.[5]

 

در جهانی زندگی می‏کنیم که زندگی مردم فرودست و بی‏دفاع منوط به یک انتخابات، وجود یا خواست این یا آن حزب و .... است. آیا ما را سزاوار است زندگی در یک چنین جهانی؟ بله و خیر! تا آنجا که برای آزادی،  عدالت و صلح غیر مسلح مبارزه می‏کنیم نشان می‏دهیم که این جهان سزاوار ما نیست، و آنجا که تن به این جهان می‏دهیم و چشم بر روی بربریت می‏بندیم باید گفت این جهان سزاوار ماست.

فرودستی بدون تن دادن به فرودستی میسر نیست!

زنده باد صلح غیر مسلح!

زنده باد انقلاب!

                                                 زنده باد سوسیالیسم!                                                

اگر چه هر روز نمیتوان انقلاب نمود ولی تدارک انقلاب و مبارزه برای صلح هم اکنون میسراست!

آدرس تماس: gosast@gmx.net

لطفا با چاپ و پخش این نوشتار به اشاعه و سازمانیابی صلح غیرمسلح کمک کنید!


[2]  گزارش داده شده است که آنه ویل Anne Will یکی از کارکنان ARD (فرستنده‏ی دولتی آلمان)، قرار بوده است برای 11 ژانویه یک برنامه‏ی تلویزیونی در رابطه با جنگ غزه با شرکت فیشر (وزیر امور خارجه سابق آلمان)، آوی پریمور، دانیل بارن‏بویم و پرفسور فلسطینی سمیه فرهت-ناصر برگزار کند، که جلوی آن گرفته شده است.

[4]  در مورد این مسئله به زیر رجوع شود:

UNRWA, FAO , programme alimentaire mondial, 23.Aug. 2008.