نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

نوام چامسكى :تروريستهاى واقعى چه كسانى هستند

به نقل از سايت آينه روز

نوام چامسكى : ‌آمريكايى ها و اسراييلى ها مى دانند كه بر اثر حملاتى كه صورت مى گيرد،‌مردم دچار چه مشكلاتى خواهند شد و چه تبعات جبران ناپذيرى به بار خواهد آمد. با اين وجود،‌ دائم ادعا مى كنند كه قصد كشتن مردم را نداشته اند. اگر براى چند لحظه سعى كنيم كه با عينك جهان واقعى به دنيا نگاه كنيم،‌خواهيم ديد كه جنايتكاران و تروريستهاى واقعى در اين جهان،‌چه كسانى هستند.
در آوريل سال ۲۰۰۲ ميلادي، دو معلول فلسطينى با نامهاى كمال و جمال در جريان يورش نظامى اسراييل به اردوگاه آوارگان جنين در كرانه باخترى جان خود را از دست دادند. بدن بى جان كمال، ويلچر او و باقيمانده پرچم سفيدى كه او در دست گرفته بود تا هدف تانكهاى اسراييلى واقع نشود بعدها توسط چند خبرنگار انگليسى پيدا شد.هيچ كس هيچ گاه از اين دو فلسطينى معلول و وحشى گرى اسراييلى ها در مقابل آنها سخنى به ميان نياورد.
فرهنگ لغتى كه مقامات آمريكايى و اسراييلى براى خودشان ساخته اند و بر اساس آن موضع مى گيرند،‌ گاهى واقعا جالب توجه مى شود. (مدتى) پيش كه عماد مغنيه استراتژيست حزب الله ترور شد، مقامات آمريكايى و اسراييلى به دست و پا زدن افتادند و ادعا كردند يكى از افرادى كه براى “جهان” خطرناك بود از صحنه كنار گذاشته شده است. اما اين كلمه “جهان”، معانى زيادى را با خود به همراه مى آورد. در فرهنگ لغتى كه براى بعضى از كشورها تعريف شده، “جهان” به سياستمداران آمريكايي، انگليسي، اسراييلى (و هركس كه با آنها موافق باشد) اطلاق مى شود. بر اين اساس،‌”جهان” بوده كه از حمله آمريكا به افغانستان حمايت كرده. اما نمى دانيم چرا اين “جهان” با آن جهانى كه طبق نظرسنجى موسسه گالوپ، مخالف حمله به افغانستان بود فرق دارد!
بر اساس نظرسنجى گالوپ، مثلا در آمريكاى لاتين كه در گذشته تجربه نفوذ واشنگتن را داشته،‌ حمايت از بمباران افغانستان بسيار پايين بود. حمايت از اين حمله، بين مردم مكزيك دو درصد بود و بقيه كشورهاى آمريكاى لاتين هم بين دو تا ۱۶ درصد حامى حمله به افغانستان بودند. تازه همين حاميان اندك هم اذعان داشتند كه بايد حساب اهداف نظامى و غيرنظامى را در افغانستان از هم جدا كرد (چيزى كه اصلا اتفاق نيفتاد). اكثر كشورهاى جهان اعلام كرده بودند كه بايد راه حل غيرنظامى و ديپلماتيك را براى حل اين بحران مورد توجه قرار داد. اما كو گوش شنوا؟ “جهان” مورد نظر بوش موافق اين حمله بود!
بگذريم. به هر حال ادعاهايى كه مقامات آمريكايى و اسراييلى در خصوص مغنيه مطرح كردند بيشتر باعث رسوايى خودشان شد. به نوشته روزنامه فايننشال تايمز، آنها اصرار داشتند كه يكى از مواردى كه مى توان مغنيه را به دست داشتن در آن متهم كرد،‌ربودن يك هواپيماى تى. دبليو.اى در سال ۱۹۸۵ ميلادى بوده است. مورد ديگر از ادعا عليه او نيز دست داشتن وى در ربودن هواپيماى آشيل لورو بوده كه در جريان آن، يك آمريكايى معلول به نام لئون كلينگهوفر كشته شده بود. مرگ او ماجراى بزرگى به پا كرد و حتى به سوژه برنامه هايى در شبكه هاى تلويزيونى تبديل شد كه در آنها از فلسطينيان چهره دهشتناكى ترسيم مى شد. كار چنان بالا گرفت كه حتى صداى سياستمداران تندرو اسراييل هم درآمد.
اما بالاخره ما كى مى خواهيم به تمام ابعاد قضايا توجه كنيم؟ واقعيت اين است كه ربودن هواپيماى آشيل لورو پاسخى بود به بمباران تونس توسط اسراييل كه دقيقا يك هفته پيش از آن هواپيماربايى و به دستور شيمون پرز نخست وزير وقت اسراييل انجام شده بود. حمله هوايى اسراييل در آن زمان موجب كشته شدن ۷۵ تبعه تونسى و فلسطينى شد. مى گويند بمبهاى هوشمند اسراييلى آنها را تكه تكه كرده بود. واشنگتن كه مثلا در آن زمان متحد تونس به شمار مى رفت،‌ اين كشور را از بمباران قريب الوقوع اسراييل باخبر نكرد. البته جورج شولتز وزير خارجه وقت آمريكا در تماس با اسحاق شامير همتاى اسراييلى اش، اين بمباران را پاسخى مشروع به حملات “تروريستى” دانسته بود.
چند روز بعد از اين ماجرا، پرز به واشنگتن رفت تا با رونالد ريگان در خصوص واكنش جهان به آن حملات “تروريستى” به صحبت بنشيند. اتفاقى كه شولتز و پرز و جهان از آن به عنوان توجيه و دستاويزى براى بمباران تونس ياد مى كردند،‌كشته شدن سه اسراييلى در قبرس بود. مقامات اسراييل دريافته بودند كه قاتلان اين سه نفر، تونسى نيستند و ممكن است تبعه سوريه باشند. اما تونس هدف خوبى براى بمباران بود. هم كشور بى دفاعى بود و هم شمار زيادى فلسطينى در آن ساكن بودند.
برخلاف ماجراى كلينگهوفر، هيچ گاه از فلسطينيان معلولى كه طى حملات اسراييل جان خود را از دست مى دادند سخنى به ميان نيامده است. مى توان يك مورد مشابه را در اين راستا مورد توجه قرار داد. در آوريل سال ۲۰۰۲ ميلادي، دو معلول فلسطينى با نامهاى كمال و جمال در جريان يورش نظامى اسراييل به اردوگاه آوارگان جنين در كرانه باخترى جان خود را از دست دادند. بدن بى جان كمال، ويلچر او و باقيمانده پرچم سفيدى كه او در دست گرفته بود تا هدف تانكهاى اسراييلى واقع نشود بعدها توسط چند خبرنگار انگليسى پيدا شد. جمال هم سرنوشت مشابهى داشت. هيچ كس هيچ گاه از اين دو فلسطينى معلول و وحشى گرى اسراييلى ها در مقابل آنها سخنى به ميان نياورد.
به هر صورت، شكى نيست كه ابعاد غير انسانى بمباران تونس اصلا با ربوده شدن هواپيماى آشيل لورو قابل مقايسه نبود. اسراييل و آمريكا هر دو نامزدهاى مناسبى براى بدترين تروريستهاى سال ۱۹۸۵ ميلادى بودند؛ زيرا آمريكا هم به شكل ديگرى در همان سال در فعاليتهاى تروريستى دست داشت.
در آن سال،‌بمبى در يك اتومبيل منفجر شد؛‌آن هم اتومبيلى كه بيرون يك مسجد در بيروت پارك شده بود. تايمر بمب براى زمانى تنظيم شده بود كه شركت كنندگان در نماز جمعه از مسجد خارج مى شدند. بمب بموقع منفجر شد؛ و به نوشته روزنامه واشنگتن پست، هشتاد نفر را كشت و ۲۵۶ نفر را زخمى كرد. اكثر كشته شدگان زنان و دختران بودند. اما هدف اين بمب گذاري، شيخ محمد حسين فضل الله بود. بمب گذارى را رونالد ريگان و سازمان سيا ترتيب داده بودند؛‌آن هم با كمك برخى از متحدان عربشان. اين را باب وودوارد مى گويد كه كتابى هم در خصوص جنگهاى مخفى سيا در فاصله سالهاى ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۷ نوشته است. واقعيت اين است كه اطلاعات زيادى در خصوص نحوه برنامه ريزى براى اين بمب گذارى در دست نيست. چون آمريكا جنايات خودش را بررسى نمى كند و صدايش را هم در نمى آورد!
كانديداى بعدى براى بدترين اعمال تروريستى در آن سال،‌شيمون پرز نخست وزير اسراييل است و عمليات “مشت آهنين” كه در جنوب لبنان اجرا شد. در آن زمان، اراضى جنوب لبنان توسط اسراييل اشغال شده بود و شيمون پرز هم اوج خشونتش را در صدور حكم حمله به اين اراضى به نمايش گذاشت. اما خب مى دانيد كه، چنين جناياتى معمولا از چشم “جهان” پنهان مى ماند. به همين جهت جناياتى از اين دست را در فهرست تروريسم “جهانى” قرار نمى دهند. اما شايد با ارائه اطلاعاتى از اين دست بتوان اميدوار بود كه مردم ساكن در ساير نقاط جهان از جنايات “جهانيانى” مثل اسراييل و آمريكا باخبر شوند.
يكى ديگر از مواردى كه عماد مغنيه به دست داشتن در آن متهم شده است،‌ حمله به گروهى از نيروهاى آمريكايى و فرانسوى در لبنان در سال ۱۹۸۳ ميلادى است. شايد بد نباشد بدانيم كه همين نيروهاى آمريكايى و فرانسوى به انجام حملات هوايى و دريايى در لبنان مشغول بودند و درست قبل از اين حمله هم آمريكا حمايت تمام و كمالى از حمله اسراييل به لبنان در سال ۱۹۸۲ ميلادى به عمل آورده بود؛‌حمله اى كه موجب كشته شدن ۲۰ هزار نفر و خرابى بخشهاى زيادى از بيروت شد. اين وحشى گرى تنها زمانى پايان گرفت كه فاجعه صبرا و شتيلا باعث شد توجه جامعه بين المللى جلب شود.
حمله اسراييل به لبنان در آن سال در بسيارى از رسانه هاى غربى به عنوان واكنشى نسبت به حملات سازمان آزادى بخش فلسطين به شمال اسراييل معرفى شد. همين استدلال است كه در كتاب جيمى كارتر با عنوان “فلسطين:‌صلح،‌نه تبعيض” هم ذكر شده و البته اشتباه هم هست. حملات سازمان آزادى بخش فلسطين از خاك لبنان نبود كه باعث حمله اسراييل به لبنان شد. واقعيت اين بود كه مرز لبنان آرام بود و اسراييل سعى داشت با حملات گاه و بيگاهش،‌ سازمان آزادى بخش فلسطين را به واكنشى خشونت آميز وادارد تا بهانه اى براى ادامه حملات اسراييل تراشيده شود. اسراييل در واقع مى خواست از اين طريق،‌ حضور خود در مناطق اشغال شده كرانه باخترى را ادامه دهد.
اتهام ديگرى كه از سوى آمريكا و اسراييل به مغنيه وارد شده، برنامه ريزى براى بمباران سفارت اسراييل در بوئنوس آيرس در سال ۱۹۹۲ ميلادى است. به نوشته روزنامه فايننشال تايمز، در اين حمله كه در واكنش به ترور عباس الموسوى رهبر حزب الله توسط اسراييل انجام گرفته بود،‌۲۹ نفر كشته شدند. اسراييل خود مسئوليت ترور او را به عهده گرفته بود؛ و بنابراين نبايد از واكنش ها نسبت به اين حمله تعجب مى كرد. شاهدان عينى حتى مى گويند هليكوپتر اسراييلى كه الموسوى را هدف قرار داد، به ‌همسر و فرزند پنج ساله او هم شليك كرد و بعد به اتومبيلى كه مجروحان حادثه را به بيمارستان مى برد نيز حمله ور شد.
پس از اين حمله،‌ حزب الله هم قواعد بازى را تغيير داد و هرگاه اسراييل حمله اى عليه لبنان را كليد مى زد، حزب الله نيز راكتهايش را به شمال اسراييل شليك مى كرد. اسراييل اصلا تاب اين حملات را نداشت و در مقابل چنان يورشى را آغاز كرد كه ۵۰ هزار نفر از خانه هايشان آواره شدند و حتى شمال لبنان هم هدف قرار گرفت.
يكى از مناطقى كه در اين زمان مورد حمله قرار گرفت، محل زندگى عبدالكريم عبيد بود كه چند سال قبل تر ربوده و در اسراييل زندانى شده بود. رابرت فيسك روزنامه نگار انگليسى در اين خصوص مى نويسد: “منزل او مستقيما هدف حمله موشكى قرار گرفت و البته اسراييلى ها هدفشان همسر و سه فرزند عبدالكريم عبيد بود.”
مارك نيكلسون خبرنگار روزنامه فايننشال تايمز هم صحنه را چنين توصيف مى كند:‌ ” از اهالى محل ،آنان كه موفق به فرار نشده بودند،‌ مجبور شدند پنهان شوند زيرا هر حركت محسوسى در داخل و خارج خانه ممكن بود توجه هواپيماهاى جاسوسى اسراييل را جلب كند و به حمله اى ديگر ختم شود.”
اين جنايات در نگاه “جهان” اهميتى نداشت. حتى ذكر هم نمى شد. اما حالا كه چنين اتهاماتى از سوى اسراييل و آمريكا عليه عماد مغنيه مطرح مى شود جا دارد كه آن طرف قضيه را هم ببينيم و دقت كنيم كه چگونه اسراييل و آمريكا خودشان تروريسم بين المللى را شكل مى دهند و تقويت مى كنند.
ديگر اتهامى كه از سوى اسراييل و آمريكا عليه عماد مغنيه مطرح شده، اين است كه او حزب الله را براى انجام عمليات دفاعى در مقابل حملات اسراييل به لبنان در سال ۲۰۰۶ ميلادى آماده مى كرده است. عجب جرم بزرگى. حتما اين فعاليتها طبق استانداردهاى “جهان” جرم محسوب مى شوند! اسراييل و آمريكا در واقع مى خواهند در راه انجام فعاليتهاى تروريستى خودشان با هيچ مانعى هم مواجه نشوند. علت ناراحتى شان همين است.
يك توجيه شرم آور “جهان” براى فعاليتهاى تروريستى اسراييل و آمريكا اين است كه فلسطينيها و لبنانيها و هركس كه بخواهد مقاومت كند،‌ “عمدا” باعث كشته شدن اتباع كشورهاى ديگر مى شود. اما آمريكا واسراييل اصلا اين كار را به صورت عمدى دنبال نمى كنند! آنها فقط به صورت تصادفى آدم مى كشند. اصلا قصدشان آدم كشى نيست! به همين جهت،‌جناياتى كه آنها مرتكب مى شوند را نبايد جنايت به شمار آورد.
تازه ترين نمونه اى كه از اين برخورد مشاهده شده، تصميم دادگاه عالى اسراييل براى تحت فشار گذاشتن مردم غزه است. مردم غزه بايد به صورت دسته جمعى تحت فشار قرار بگيرند؛ يعنى از آب و برق و غذا و هر ضرورت ديگر زندگى محروم بمانند. اما اين اقدام اصلا جنايتكارانه به شمار نمى آيد!
همين توجيه را آمريكا هم براى بسيارى از اقداماتش به كار گرفته و مى گيرد. به ياد داريم كه آمريكا در سال ۱۹۹۸ ميلادى چگونه كارخانه داروسازى الشفا در سودان را هدف قرار داد و آن را نابود كرد. اين حمله باعث مرگ آدمهاى زيادى شد؛‌ زيرا تنها جايى بود كه داروهاى مورد نياز مردم سودان را تامين مى كرد. طبق استانداردهاى جهانى كه آمريكا و اسراييل به صورت خيالى براى خودشان ساخته اند،‌ آمريكا به صورت عمدى باعث مرگ اين سودانيها نشده است! آنها دائم به توجيه خودشان مشغولند. توجيه خودشان براى خودشان.
اصولا سه جور كشتار داريم: كشتار عمدي، كشتار تصادفي، و كشتارى كه از وقوع آن اطلاع داشته باشيم اما قصد خاصى از آن در كار نباشد. طبق استانداردهاى “جهان”، جنايات و كشتارهايى كه توسط آمريكا و اسراييل انجام مى پذيرد قطعا در گروه سوم جا مى گيرد! بنابراين،‌ وقتى اسراييل برق و آب غزه را قطع مى كند يا در مرز كرانه باخترى ايست بازرسى مى گذارد،‌به صورت خاص قصد ندارد موجب كشته شدن فلسطينيان شود اما عملا باعث مى شود فاجعه انسانى در غزه و كرانه باخترى اتفاق بيفتد و مردم فلسطين به خاطر استفاده از آب آلوده يا ممانعت نيروهاى اسراييل از عبور آمبولانسهاى حامل بيماران كشته شوند!
زمانى هم كه بيل كلينتون فرمان بمباران الشفا را تحت بررسى داشت،‌سازمان ديده بان حقوق بشر به او هشدار داد كه چه فاجعه انسانى از پس اين حمله سر خواهد كشيد. اما براى بيل كلينتون اهميتى نداشت. در جريان اين حمله، داروهاى زيادى در يك كشور فقير آفريقايى نابود شد و بيماران زيادى جان خود را از دست دادند.
با اين ترتيب،‌آمريكايى ها و اسراييلى ها مى دانند كه بر اثر حملاتى كه صورت مى گيرد،‌مردم دچار چه مشكلاتى خواهند شد و چه تبعات جبران ناپذيرى به بار خواهد آمد. با اين وجود،‌ دائم ادعا مى كنند كه قصد كشتن مردم را نداشته اند. اگر براى چند لحظه سعى كنيم كه با عينك جهان واقعى به دنيا نگاه كنيم،‌خواهيم ديد كه جنايتكاران و تروريستهاى واقعى در اين جهان،‌چه كسانى هستند. البته اگر بخواهيم.