نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

خاطره ای از زنده یاد آقای محمد مدیر شانه چی  وانتخابات ریاست جمهوری

مهدی ممکن

 

آپارتمان دواطاقه آقای شانه چی درطبقه هفتم یک ساختمان درمنطقه پاریس هفدهم  ویژگی خاصی نداشت جزاینکه محل سکونت آقای شانه چی بود وبه همین جهت تفاوت چشمگیری با سایرآپارتمان های مشابه پیدا کرده بود گوئی همان بیت خیابان ایران (درتهران) است  که با برکاتش به پاریس نقل مکان یافته,  گرچه بسیار محقرتر ولی  به هرحال بیت آقای شانه چی بود وهمچنان خانه امید ومحل رفت وآمد, خیل ایرانیان ازهرجا وهردیاروهرجناح سیاسی , اوخود مسلمانی معتقد بود ولی فرقی نمیکرد هرکس درمقام "انسان" برای ایشان عزیزومقدمش گرامی  بود واز گشاده روئی, گشاده دستی ومهمان نوازیش برخوردار میگردید. کمتر شبی بود بر سفره ایشان چند نفر مهمان حضور نداشته باشد  وطبعا از هر دری سخنی؛

 مخلص به علت سوابق دوستی طولانی با این همشهری بزرگوار, از این شانس برخوردار بودم که خوانده وناخوانده برخوانش وشنیدن سخنانش حضور یابم ؛ آقای شانه چی به هر مناسبتی که سخن میگفت خواه نا خواه خاطره ای از فرزندان به خون تپیده اش به میان می آورد وبویژه هرگاه از دخترانش یاد میکرد بشدت متاثروقطرات اشک بر گونه هایش جاری میشد ودر همام حال با صدای مصمم خطاب به حاضران   باقید سوگند چنین میگفت : شاهد باشید من از خون فرزندانم درگذشته ام وبانیان وقاتلان آنها را بخشیده ام چراکه باید این چرخه کشت وکشتار وانتقام کشی وخشونت درجائی قطع شود والا تا قیامت ملت ایران روی خوش نخواهد دید.  ازعظمت پیام , سکوت  مطلق  حاکم میشد , پس از لحظاتی ادامه میداد ومجددا سوگند یادمیکرد زندگی دراینجا برای من از سلول زندان اوین جانکاه تراست و  تنها آرزوئی که دارم این است  به ایران باز گردم ودر آنجا که فرزندانم آرمیده اند سر به خاک فروبرم...  این صحنه ای بود وپیامی بود که بارها وبارها ناظر تکرارش بودم .

 درآن سال ها باتوجه به  روحیات آقای شانه چی وعلاقه شدیدی که به مراجعت به میهن داشت , بعضی  دوستان نظر خودرا مبنی براینکه  آقای شانه چی  دربازگشت به ایران بامشکلی روبرو نخواهد شد بیان میکردند وخود ایشان هم براین نکته صحه میگذاشت  اما همواره تاکید میکرد تا  کتبا ورسما از ایشان عذرخواهی  به عمل نیاید به میهن بازنخواهد گشت .!  تلقی دوستان از تحقق چنین آرزوئی امری محال مینمود  وچشم داشتن از کسانی که سال ها مورد محبت های  آقای شانه چی قرار گرفته واینک  براریکه قدرت خود را به خواب زده اند  عبث بنظر میرسید.

نفس کز گرمگاه سینه می آیدبرون  ابری شود تاریک  چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاین است  پس دیگر چه داری چشم  زچشم دوستان دوریا نزدیک؟ *

سال ها می گذشت  وآقای شانه چی دلسوخته همچنان برموضع خود پافشاری میکرد وامیدواربود که آرزویش برآورده شود ورسما از ایشان عذر خواهی بعمل آورند...

چند روزی از حماسه خرداد وانتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری در سال 76 نگذشته بود  آقای شانه چی تلفن کرد وپیروز مندانه گفت "موفق شدم وعاقبت نامه ای را که در انتظارش بودم دریافت کردم " وافزود نامه ای ازآقای سید محمود دعائی دریافت داشته است که در مراسم تحلیف ریاست جمهوری آقای خاتمی شرکت نماید وباشعف زیاد اعلام داشت که  با اولین پرواز به تهران خواهد رفت , روز موعود فرا رسید ودوستان ازاینکه آقای شانه چی, نامه دعوت آقای سید محمود دعائی** را به عنوان عذرخواهی مقامات تلقی کرده وبدینترتیب بن بست شکنی میشود خوشحال ودر فرودگاه برای بدرقه حضور یافته بودند. پرواز انجام شد وآقای شانه چی دوروز قبل از مراسم تحلیف با هواپیمائی ایران به تهران رفت.

 

 

هفته ای از عزیمت ایشان نگذشته بود که تلفن به صدا درآمد وبا کمال تعجب  آقای شانه چی بود که پریشان حال ازفرودگاه اورلی تماس گرفت ومیخواست برای ورود ایشان از مرزفرودگاه چاره ای اندیشیده شود چرا که ایشان به هنگام خروج از مرزهوائی, بدان امید که بازگشتی در کار نخواهد بود,کارت اقامت خود در فرانسه را, تسلیم پلیس کرده بود واکنون پلیس فرودگاه, اجازه ورود  ایشان به خاک فرانسه را نمیداد, درنهایت با کوشش دوستان, پلیس اجازه  ورود مجدد برای آقای شانه چی صادر نمود.

ماجرای این رفت وبرگشت را خود ایشان چنین شرح میداد: درفرودگاه مهرآباد پس از استقرارهواپیما, بلندگوی هواپیما اعلام کرد آقای محمد مدیر شانه چی قبل از سایرمسافرین پیاده شوند ومن خوشحال ازاینکه به دنبال دعوت مخصوص, کسانی هم به استقبال آمده اند, پیاده شدم, اتومبیلی با چند سرنشین انتظارم را میکشید؛ دونفرپیاده شده با احترام مرا سوار کردند واتومبیل به راه افتاد, هنوز ازمحوطه فرودگاه دورنشده بودیم که با چشم بند چشمهایم رابستند ونمیدانستم کجا میرویم فقط چند لحظه چشم بند کنارزده شد وچشمم به مجسمه فردوسی*** در میدان فردوسی افتاد ومعلوم شد که رهسپار کمیته مشترک  درشهربانی کل هستیم , در آنجا تمام تشریفات یک زندانی تازه وارد ازقبیل ضبط محتویات جیب ها, تعویض لباس با لباس مخصوص ووو انجام شد ودر یک سلول زندانی شدم تاروز پروازبعدی هواپیمائی ایران ازتهران به پاریس که مجددا مرا باهمان تشریفات به فرودگاه آوردند وروانه پاریس کردند, آنها در مورد این عمل خود توضیحی نمیدادند واز پاسپورت ومدارک سفر هم هیچ ایرادی نگرفتند تنها درآخرین لحظات گفتند که اگرمدتی قبل ازمراسم تحلیف ریاست جمهوری یا بعدازآن  تهران آمده بودی با این مشکل روبرو نمیشدی!(نقل مختصربه مضمون)

 این ماجرا برای آقای شانه چی موقعی رخ میدهد که هنوز آقای خاتمی برکرسی ریاست جمهوری تکیه نزده بود وهنوز درمقام ریاست جمهوری به کاری دست نزده بود وهنوز تکلبف اعضاء دولتش نا روشن بود! آیا این ماجرا نشا ن برنامه ریزی دقیق وپیش آکهی  بحران هائی نبود که دولت خاتمی باآنها رو بروگشت؟.

به هرحال خاتمی دوران هشت ساله ریاست جمهوری را با وجود بحران ها, با درایت پشت سر گذارد ودرجهت توفیق برنامه هایش بویژه درارتقاء فرهنگ وخردجمعی, حتی ازاعتبار وآبروی خود شجاعانه مایه گذاشت وعلی رغم توصیه بسیاری, به حربه استعفا برای فراراز مسئولیت متوسل نگردید .

اکنون بار دیگر انتخابات ریاست جمهوری درپیش میباشد, امیداست آقای خاتمی در حالیکه مجهز به تجربیات گران بهائی برای در دست گرفتن سکان اداره میهن میباشد, شجاعانه قدم به پیش بگذارد, همچنین امید است بحران سازان عبرت گرفته  به خود آیند ودریابند که دراین جهان پر آشوب, نجات میهن جز به وفاق ملی وهمدلی جمعی  تمام ایرانیان امکان پذیر نیست.

آقای شانه چی پس ازحادثه فوق الذکر بسیار افسرده بود وسپس  دچارمشکلات قلبی شدید گردید بطوریکه مدت ها دربخش مراقبت های ویژه دربیمارستان بستری  بود وپزشکان از اینکه بتواند آن بحران را از سربگذراند امید زیادی نداشتند. خوشبختانه آثار بهبود کم کم ظاهرگشت معهذا به توصیه پزشکان مدت طولانی دربیمارستان, تحت نظر قرار داشت. فرصت کوتاه بود؛ پیش ازاینکه از بیمارستان خارج شود بلیط سفر مجدد به تهران تهیه شد وبا همان پاسپورت قبلی عازم تهران گردید؛ اینباربدون هیچ مشکلی درتهران مورد استقبال آشنایان ودوستان قرار گرفت  پس از چندی به زادگاه خود, مشهد منتقل شد واززندگی آرامی بر خوردار بود تا اینکه در بیست وهشتم آذرماه به رحمت خدارفت,  آرزویش تحقق یافت ودر سرزمینی که فرزندانش آرمیده اند سر به خاک فروبرد روانش شاد.

 

*بر گرفته از سروده" زمستان است"تصویرسازی شادروان مهدی اخوان ثالث, درسال 1334 ازاختناق وسرکوب حاکم برمیهن, پس ازکودتای 28 مرداد32

** استباط این بود که انگیزه آقای دعائی از این دعوت هم میتوانست نمادی از آشتی ملی وهم نوعی دلجوئی ازاین پیر دلسوخته باشد.

*** آقای شانه چی از اینکه موفق شده بود مجسمه فردوسی را ببیند باشعف یاد میکرد.