به نقل از
سايت شماليها
www.shomaliha.com
اردشير محصص
و مرثيه برای بره های معصوم
"طرحهای او برخلاف اصراری كه در نامگذاری آنها كردهاند،
كاريكاتور نيست، چرا كه ريشخند نميكند و با ديدی طنزآلود يا
هوچی بر كاغذ نيامده است. اگر آدمكهای اردشير مسخرهاند، نه
بهخاطر آن است كه منظور از نمايش آنها مسخرگی بوده است، او
لودگی نميكند و به شرف انسان بودن معتقدتر از آن است كه به
دست انداختن انسان وقت بگذراند يا هنرنمايی كند. پژوهندهای
جدی و اندوهگين است كه شوربختيها را ميكاود و در برابر
تحميلشدگان بر سرنوشت انسان ميايستد و به كندوكاو شخصيتشان
ميپردازد... اردشير كاريكاتوريست نيست، تشريحكنندهی تاريخ
است."
احمد شاملو |
|
اگر از خواب بلند يلدا برخيزيم
در آن ايام که مردی از خطه ی شمال از تبار راست قامتانی چون مازيار و
مردآويج ، همان تباری که خزر به نامشان زنده بوده و رسم شان هست که
نهراسيده و عليرغم زخم کاری ی دشمن بايستند و ايستاده بميرند، همان ايامی
که خسرو گلسرخی مردم را به دوست داشتن و يکی شدن دعوت کرده و رزمجويانه با
شوريدگی همچون سروی استوار، دليرانه و راست قامت که برازنده ی تمام جان های
شيفته ی اين مرز و بوم می باشد فرياد بر می آورد:
اگر از خواب بلند يلدا، برخيزيم
ما همين فردا
کاری خواهيم کرد
کاری کارستان
از همان ايام تا به امروز مردی ديگر از همان خطه و تبار و همان اهداف، جان
شيفته ای ديگر با روحی لطيف و نازنين به نام اردشير محصص نه با کلمات بلکه
با طرح و کاريکاتور به تشريح و وصف وضعيت موجود پرداخته و دعوت به تامل ،
انديشيدن، بيداری و برخاستن از خواب بلند مان می کند. "بايد که رنج را
بشناسيم" و او نيز چون گلسرخی رنج را شناخت و گفت : "من عادت كردهام صداها
را ببينم. نه فقط صداها، من همه بوها و حسهاى غريب و گمشده را ميبينم،
گوش من پُر از صداها و بوهاى ناشناس است كه انگار از خواب ميآيند و در وهم
و خيال فرو ميريزند و من روى غرقاب درونم خم ميشوم، به اعماق تاريك و
غليظى كه نميدانم جهنم است يا عرش خيره ميشوم صداى استغاثهها و نفرينها
از اعماق وجود من، از انتهاى آن تاريكى خيس و شوم ميجوشد و بهصورت
كابوسهاى پريشان بر من نازل ميشود."( گفتگوى منوچهر آتشى با اردشير محصص/
مجله تماشا، پاييز 1351).او نيز چون گلسرخی در برابر زورمندان خودی و
راهزنان و استيلاگران غريبه کرنش نکرد و برخلاف عمله ها ی فکری قدرت های
خودی و بيگانه، قلمش هرگز جز در راه خدمت به مردم و انعکاس عقدهها، دردها
و آرزوهای آنان به کار نرفت. در سال 1354 نمايشگاهی از آثارش را در
نيويورك برگزار كرد و در مقدمهی كاتالوگ نمايشگاه نوشت: "در کشور من
مردم از هنرمند انتظارات زيادی دارند . در طول تاريخ هنر آيينه عقدهها،
دردها و آرزوهای مردم بوده است. اگر در چنين محيطی شخصی هنرش را جدی
نگيرد، نهتنها مردمش بلكه خودش را از دست داده است". برخلاف کارهای
اغلب کاريکاتوريست ها با ديدن آثار اردشير محصص آدم بيشتر مجبور به
انديشيدن می شود تا خنديدن. گرچه عيبی در خواندن و شنيدن و ديدن برای
خنديدن نيست اگر که به مشغله اصلی و روزانه ی آدم تبديل نشود، وگرنه در
زمانه و سامانه ای که زندگی می کنيم و و ضعيتی که به سر می بريم جز لودگی و
بی عاری نام ديگری برآن نمی توان گذاشت.
محصص يکی از برجسته ترين کاريکاتوريست های جهان و سالها نماينده ی شناخته
شده ی ايران در عرصه ی هنر طراحی و کاريکاتور می باشد که حدود سی سال است
چون بسياری از هنرمندان و شاعران و نويسندگان مطرح کشورمان دور از ميهن و
در غربت به سر می برد. وی در هجده شهريور سال 1317 در شهر رشت زاده شد. پدر
وی قاضی و مادرش مهکامه (سرور) محصص شاعر آزاديخواه زاده لاهيجان فرزند
ميرزا احمدخان مستوفی محصص از فضلای معروف گيلان و ساره سلطان که او
نيز استاد خط و نقاشی بود می باشد. سال 1341 تحصيلات خود را درشته حقوق
دانشگاه تهران به اتمام رساند . در ايامی که زنده ياد احمد شاملو سردبيری
كتاب هفته وابسته به موسسه کيهان را به عهده داشت مسئوليت طرح ها و
کاريکاتورهای کتاب هفته تا زمانيکه توسط ساواک تعطيل نشده بود به عهده ی
اردشير بود. آثار اردشير در بسياری از روزنامه ها و مجلات معتبر جهان از
جمله لوموند و گاردين به چاپ رسيدند. نخستين مجموعه طرح های اردشير به نام
کاکتوس در سال 1350 در سری دفترهای زمانه به چاپ رسيد. سال 1354
نمايشگاهی از طر ح های وی در گالری گراهام نيويورك برگزار گرديد.
متاسفانه در کشورمان مدت سی سال علاقه مندان از ديدن آثار وی محروم بودند.
تا اينکه در خرداد ماه 1385 و سپس سال 1386 در ايران برخی از آثار وی در
معرض نمايش گذاشته شدند. شهريور امسال قرار است به مناسبت 69 سالگی و
بزرگداشت وی مراسمی توسط انجمن آسيايی نيويورک و به همت نيكزاد نجومى
هنرمند نقاش و دوست نزديك محصص و شيرين نشاط ،ديگر هنرمند ايرانى برگزار
گردد. وضعيت جسمی اردشير محصص رضايت بخش نبوده و مبتلا به بيماری پاركينسون
می باشد. ضمن آرزوی سلامتی برای اين هنرمند خوب و ارزشمند شمالی توصيه می
کنم برای شناخت بهتر از اردشير محصص مقاله خسرو گلسرخی که درباره ی کارهای
او نوشته و يک سال قبل از اعدام ناجوانمردانه اش در کيهان منتشر شد را
مطالعه نماييد
ماکان
---------------------------------------------------------------------
خسرو گلسرخی |
|
اردشير عوامل جهت دهنده
زندگی انسان را در موقع تاريخی خاص باز می شناسد و آن را در خود انسان
پياده می کند، و اين است که انسان های او تاريخچه غمبار و پرعقوبت دنيای
بورژوازی اند.
اردشير محصص به شکفتگی و دانائی در کار خويش رسيده است و همين است که انسان
را در اينگونه جوامع غولی نمی بيند که مسلط به شرايط زيستی خويش است، بلکه
او را زبون و درمانده می بيند. او را حشره ای می بيند، که در چهار چوب يک
نظام می فرسايد، تهی می شود، تقلا می کند، راه رهائی را گم می کند و از اصل
خويش مهجور می ماند. اين انسان به هرز رفته، بی چهره می شود و تن به هر
راهی که برايش پيش می کشند می دهد. چقدر مضحک است که اين انسان سربدنبال
افتخارات نيز هست، و همين انسان خنجر به روی "خودی" می کشد، چرا که در
تالاب های عفن، مطرح نيست. منافع انگيزه ادامه و مبارزه است. منافع تنها و
تنها فردی می شود، برای آنکه افتخارات به انسان رو آورد، بايد انسان بی
مفهوم باشد، بايد تن به هر حقارت و تملقی بدهد. اردشير گاه انسان را چنان
درمانده نمايانده که رستگاری را با پرچم ساختن از دستمال اشتباه گرفته است،
در پاره ای از کارها اردشير وقايع نگار عصر تملق است.
آقايان! می دانيد؟ اردشير با آن لبخند بودائی که هرگز از مهربانی و نوازش
بوئی نبرده است، تنها کاريکاتوريست نيست و يا مشتی خط و احيانا فکر و رنگ
سياه مرکب. او طراح سران است، ما را به اصل خويش رجعت می دهد، تاريخ را
متوقف می کند، تا امروز را در آينه ديروز بنگری. در هنگامی که کلمات در
برابر تابلو های "ورود ممنوع" قرار گرفته اند، اردشير علامتگزاری و نقطه
گذاری نمی کند. فرصت انطباق را به ما می سپارد. شمايل قاجاری برای او
تمثيلی بيش نيست.
"اردشير" در اين راه "دن کيشوت" نيست با شمشير و سپر کاغذی و فاتح سرزمين
های موهوم. او شواليه خشمگين هم نيست در پشت ميز گرد. او دهان اعتراض است.
در ميان ما تيغ می کشد، تيغ در چشم من و تو که حقيقت را همواره با واقعيت
روزمره اشتباه گرفته ايم. او می خواهد روزگاری را بازگويد که در آن حقوق
بشر، نوعدوستی روابط متعالی انساني، احساسات والای بشر شوخی شيرينی بيش
نيست.
"سياه" از گرسنگی با حنجره ای دريده فرياد می کند، انسان ها از سگ ها دم
تکان دادن را آموخته اند، سرها قبل از مبارزه بريده شده است. بی چهرگی حاکم
است. زبان با چرخش در دهان "افتخار" اعطاء می کند، چه فرقی می کند که صد
نفر يک سر داشته باشند؟ معصوميت بره وار و دست به سينه ماندن رسالت تاريخی
بشريت نيست!
دختری لبش را گم کرده و راستی چه فرقی می کند که سرانسان بر تن او باشد و
يا در قابی اسير آمده بر ديوار؟
شمشير زن در سرزمين "سر" های بريده فاتح مطلق است، برای جنگيدن به انديشه و
سر نيازی نيست، ديگران می توانند بجای ما بنويسند، ديگران می توانند به جای
ما زندگی کنند، خوب! چه می شود کرد؟ اردشير اين ها را می گويد.
اردشير هجوم به کادرهای "مهربانانه" و "نوعدوستانه" بشری برده است تا
آقايان نقاب دار مضحک تر باشند.
پاره ای از کارهای اين مرد زياده از حد فروتن، اين کافکای کاريکاتوريست،
شانه به شانه هنر انگيزه ای می سازد. از قوه محرکه کافی برخوردار است، به
تو هشدار می دهد که نمی توانی از سر آسودگی در سالن های دربسته، به سونات
های ملايم گوش فرادهی و در فاصله سونات ها سيگاری دود کنی.
اردشير توانسته کلمه را که مهم ترين عامل ارتباط است، به خط نزديک کند. اگر
يک کلمه می تواند بزرگترين مفاهيم را بيان کند، او با خط به بيان اين
مفاهيم نشسته است. کارهای "اردشير" مرثيه ای برای بره های معصوم است!
برای ديدن برخی از کاريکاتورهای اردشير
محصص
اينجا
کليک کنيد
|