نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

جمعه 19 مهر 1387

کودتاها در زمان قدرت شخصيت ها و جنبش های ملی صورت می گيرند!

کامبيز قائم مقام

به نقل از سايت گويانيوز

از يک سو استدلال بر اين است که مصدق تنها شده بود لذا ناگهان مردم در يک روز او را از نخست وزيری پائين کشيدند. از سوی ديگر دليل خفقان و اعدام و شکنجه و ديکتاتوری مطلق برای بيش از ۲۵ سال پاسخی ندارد. اين چگونه منطقی است؟ بر مبنای منطق شما شاه می بايست بر بالای ابرها پرواز می کرد، چون مردمی که مصدق را از نخست وزيری پائين کشيده بودند ديگر همگی با او بودند!


چندی پيش به مقاله ای از آقای داريوش همايون برخورد کردم که طبق معمول تحليلی از دوران مصدق داشت که ذر سی ام تير روحانيت از مصدق پشتيبانی می کردند ولی پس از اختلافات بين روحانيت و مصدق پايگاه اجتماعی مصدق از بين رفت. نتيجتاً وقتی
۲۸ مرداد پيش آمد کسی نبود که از مصدق حمايت نمايد. تازه فهميدم صحبتهای آقای نوری زاده از کجا سرچشمه می گيرد. اين شگرد جديد با انواع و اقسام استدلالات کوشش دارد تا نقش نهضت ملی، بخصوص در سی ام تير را، کم رنگ نمايد. اين از آخرين تلاش های سلطنت طلبان است که شايد بتوانند از ارزشهای نهضت ملی بکاهند يا اينکه با کم رنگ شدن نهضت ملی سلطنت جلوه نمايد و يا مصدقی ها از خر شيطان پايين آمده و ۲۸ مرداد را فراموش کنند. بعد دست در دست با هم يکی شويم. يکی از دوستان سلطنت طلب بطور خصوصی می گفت هر چه سعی کرديم بشما بفهمانيم که بيائيد ۲۸ مرداد را فراموش کنيد گوش نکرديد لذا ما حالا مصدق را بی اعتبار می کنيم و تمام دستاوردهای آنها را بی ارزش خواهيم کرد. کاری که می بينيد دارند انجام ميدهند. لذا عاشورای ۲۸ مرداد از آنجا سرچشمه می گيرد که اين جمله مشهور توسط نويسندگان مختلف سلطنت طلب يا علنی يا مخفی , و يا برای مطرح شدن عنوان شده است. گر چه داريوش همايون آن را روضه خوانی می نامد و بعضی ديگر سينه زنی، ولی اين طرز تفکر موضوع جديدی نيست. حتی در دوران نهضت ملی هم سوابقی دارد. صحبت "هم شاه هم مصدق"، که روی جلد مجله تهران مصور هم آنرا قرار دادند، را ۵۰ سال پيش هم بزور چسب می خواستند انجام شود، غافل از اينکه اين دو نام نماينده دو طرز فکری هستند که فرسنگها با هم فاصله دارند. يکی سمبل آزادی و ديگری سمبل ديکتاتوری است. در دوران نخست وزيری مصدق يکی از مجلات ،بنظرم روشنفکر، عکس مصدق- کاشانی- و شاه را در کنار يکديگر گذاشته بود و در زيرش نوشته بود "آرزوی ملت"، واقعيت اين بود که خوب بود اينجوری بود ولی آيا چنين بود؟ امروز هم اين طرز تفکر گر چه بر روی صندلی چرخدار نشسته است ولی سعی خود را برای برخاستن از صندلی چرخدار را می نمايد. فقط نبايد فراموش کرد که معنی اين تز اين است که عيسی براه خود و موسی براه خود. يعنی ما ۲۸ مرداد را انقلاب می دانيم شما آن را کودتا بدانيد، فعلاً با آن کاری نخواهيم داشت. من از سلطنت طلبان تعجب نمی کنم، بلکه از آن روشنفکر نمايان، بخصوص بخش خارج از کشور ايشان، تعجب می کنم که امروز يا بصورت « محقق- تاريخ نويس» يا دلسوزان برای نهضت ملی بر اين اصرار هستند که ما قبول نمائيم که راه رسيدن به اتحاد، يعنی سرنگونی رژيم آخوندی، تنها هم بستگی همه نيروها است، اعم از اينکه بعضی از آنها پنجاه سال سرکوبگر آزاديخواهان بوده و تمام هّمت خود را در جهت ريشه کن کردن نهضت ملی بکار برده باشند. بيخود نيست که اين طيف که بصورت اشانتيون (نمونه) در نيروهای غير سلطنت هم فعاليت می کنند، در شعار عاشورا و روضه خوانی ۲۸ مرداد يک زبان هستند. در مقالات و نشريات خود با ابعاد متفاوت آن را طرح می کنند. اما به اين دوستان علنی و غير علنی شاه پسند که امروز با تفکر فرق بين ۳۰ تير و ۲۸ مرداد، باينکه موضوع موافقت و مخالفت روحانيون با مصدق بود، به ميدان آمده اند چند نکته را بايد توضيح داد:
نهضتی که مصدق آن را شروع کرد تمام اقشار مملکت در آن فعال بودند. در نهضت ملی ايران، بزرگترين رقم روحانيت در يک جنبش سياسی سکولار، فعاليت داشت. در سی ام تير نيز چنين بود. ولی شعار مردم "يا مرگ يا مصدق" بود و هرگز بوی مذهبی نمی داد. بسياری از شخصيت های طراز اول روحانيت مانند آيت الله زنجانی، آيت الله ميلانی و بسياری ديگر در کنار مصدق ايستادند. آيت الله طالقانی حتی در انقلاب بهمن در احمد آباد بهترين تجليل را از دکتر مصدق بعمل آورد. آيت الله کاشانی ،مکی و بقايی و عده ای ديگر که از مصدق جدا شدند هرگز پا نگرفتند. حتی وقتی آيت الله کاشانی پس از جدا شدن از مصدق مريض شده بود و به بيمارستان رفت و در روزنامه ها خبر را نوشتند، بجز چند نفر از نزديکانش کسی به ديدن او نرفت. با وجود کارشکنی در مقابل مصدق و دست در دست سلطنت طلبان داشتن هرگز عاقبت بخير نشدند. يعنی در دوران بعد از
۲۸ مرداد مورد اعتماد سلطنت طلبان هم واقع نشدند. اگر پايه های ۳۰ تير روحانيت بود چطور کاشانی نتوانست بعد از مخالفت با مصدق، رهبری جنبش را به عهده بگيرد؟ و بصورت ايزوله، تنها و سرافکنده با ياران خود دست به آدم ربايی زدند (قتل افشار طوس). شکست ۲۸ مرداد آن نبود که پايه های اجتماعی مصدق ويران شده بود و مردم از او رو گردان شده بودند، اگر چنين بود اين همه بگير و ببند و اعدام و شکنجه برای چه بود؟ اگر انقلابی بود و همه روحانيون هم با شاه بودند، شاه چه احتياجی به اين ديکتاتوری وحشتناک داشت؟
از يکسو استدلال بر اين است که مصدق تنها شده بود لذا ناگهان مردم در يک روز او را از نخست وزيری پائين کشيدند. از سوی ديگر دليل خفقان و اعدام و شکنجه و ديکتاتوری مطلق برای بيش از ۲۵ سال پاسخی ندارد. اين چگونه منطقی است؟ بر مبنای منطق شما شاه می بايست بر بالای ابرها پرواز می کرد، چون مردمی که مصدق را از نخست وزيری پائين کشيده بودند ديگر همگی با او بودند! ! بانهايی که از قدرت کودتا يا اطلاع ندارند و يا می دانند ولی بهتر می بينند بازگو نکنند بايد بگويم که در کودتا معادلات ديگری در جريان عمل است. يادمان هست، وقتی سورکارنو را با کودتا بر می داشتند، مقاومت مردم حتی با صد هزار کشته نتوانست جلوی حرکت کودتاچيان را بگيرد. وقتی عليه لومومبا کودتا می شد باز هزاران کشته نتوانست آن را خنثی کند. وقتی عليه آلنده کودتا کردند يادتان نرود چند ماه قبل از آن محبوب ترين انتخابات تاريخ شيلی به نفع آلنده انجام شده بود. چطور يکباره پايه های مردمی آلنده از ميان رفته بود يا سوکارنو، لومومبا و نکرومه پايه های اجتماعی خود را از دست داده بودند؟ و آيا آن کودتا ها با کودتای
۲۸ مرداد فرقی داشتند؟ عجيب اينجاست که طرفداران آن نهضت ها احساس نزديکی بسياری با هم می کنند و همه را جزو قربانيان استعمار می دانند. اگر توجه کنيم نمونه های مصدق در همه جا بوده است. نهضت های ملی جهان به آنها افتخار می کنند و آنها را فراموش نکرده اند. فقط احتمالاً طرفداران موسی چومبه (کنگو) و يا پينوشه (شيلی) آن دوران را "عاشورا" و صحبت از آنرا "روضه خوانی" ميخوانند و يا اصطلاح ديگری برای آن بکار می برند. عجيب اينجاست که آقای نوری زاده خود را طرفدار نهضت ملی می داند و عده ای هم عکس ايشان را در سايتهای ملی می گذارند و حتی از ايشان می خواهند که جوانان جبهه ملی را ارشاد کنند. ولی وقتی صحبت از ۲۸ مرداد و سی ام تير می آيد مردم را رجوع می دهند به کتاب دکتر عباس ميلانی!
در اين مقاله فرصت اين نيست که به تحليل کتاب آقای ميلانی بپردازم ولی بسياری از محققين نهضت ملی تا اکثر رهبران جبهه ملی در رابطه با مصدق و آن دوران نوشته اند. اگر به جوانان جبهه ملی بجای خواندن کتاب دکتر عباس ميلانی نوشته های بزرگان نهضت ملی را پيشنهاد کنيم ديگر آبرويی برای سلطنت نمی ماند.
امروز نزديک به پنجاه سال از کودتا عليه لومومبا گذشته است نه تنها او فراموش نشده است بلکه قهرمانی برای نهضت های ملی افريقاست و مندلا و ديگر رهبران افريقايی خود را ادامه دهنده راه لومومبا می دانند. حتماً آقای همايون يا نوری زاده از نظر فکری درسمت کودتاچيان کنگو ايستاده اند که می گويند لومومبا مرد خوبی بود ولی پايه های مردمی خوذ را ازدست داده بود و موسی چومبه طرفدار بيشتری داشت. هنوز نميدانم اين استدلال سی تير و
۲۸ مرداد يا تنها بودن مصدق از کجا پيدا شده است و اين حکم را چگونه می شود در معادلات کودتا قرار داد؟ فقط بايد بگوييم اين بازی ها فايده ای ندارد. در سلطنت پهلوی شما نمی توانيد معصوميت اختراع کنيد. مصدق، لومومبا، نکروما، آلنده، سوکارنو، کوادرس( برزيل) همه در اوج محبوبيت خود سرنگون شدند. آقايان ۲۵ مرداد را فراموش کرده اند. اين شعار "همه با هم"، ۵۰ سال است که ادامه دارد ولی هرگز نتوانستند طرفداران نهضت ملی را قانع کنند که ۲۸ مرداد جرقه کوچکی بود. و انيکه ای کاش جبهه ملی بجای شعار ملی شدن صنعت نفت شعار پيروزی کنسرسيوم را ميداد.
عجيب تر از آن آقای همايون ادعا دارد اگر مصدق فقط بدنبال ملی شدن صنعت نفت بود و مبارزه برای آزادی نميکرد اعتماد شاه را جلب مينمود و هرچه ميخواست شاه آنرا اجرا ميکرد. نميدانم اين استدلال از کجا امده است چون چند سال پيش در راديو
۲۴ ساعته برنامه ميز گردی بود در رابطه با نمايشنامه (شاه و مصدق) اسم ان خاطرم نيست هوشنگ توزيع و داريوش ايران نژاد نقشهای شاه و مصدق را ايفا ميکردند. در اين ميز گرد من هم شرکت داشتم اقای همايون نيز توسط تلفن در ان حضور داشت. او در جواب اقای عليرضا ميبدی (گرداننده)، که اگر امروز شاه و مصدق حضور داشتند دست در دست يکديگر عليه جمهوری اسلامی مبارزه ميکردند بشدت مخالفت کرد که مصدق وشاه متعلق به دو طرز تفکر مختلف بودند و هرگز در کنار هم مبارزه نميکردند " مصدق متعلق به قرن نوزدهم بود وشاه قرن بيستمی " ! منظورشان مدرن بودن شاه بود حال چگونه ديکتاتوری را در مدرنيسم جا داده بود، بماند.
لذا بدقت اين دو طرز تفکر مختلف است و آنها را در يک جوال نميشود ريخت. يکی دنبال ساختن ديکتاتوری و بازی کردن ناصرالدين شاه با عنوان ظل اللهی است يا لغت قارسی تر آريامهری است و تسلط بر جان و مال همه مردم و ديگری ازاديخواهی و مردم دوستی و در کوششی خستگی ناپذير برای برقراری حکومت مردمسالاری. چه اجباری است که ميخواهند اين هر دو را در عرض هم قرار دهند، خدا داناست! و شگرد های جديد هم که
۳۰ تير روحانيون با مصدق بودند و پيروز شد و ۲۸ مراد برعکس آن بود راه بجائی نخواهد برد. چه کودتاها در زمان قدرت شخصيت ها و جنبش های ملی صورت ميگيرند!

کامبيز قائم مقام- لس آنجلس
۹ اکتبر ۲۰۰۸