اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

تخریب مقبره سرگرد محمود سخائی افسر شهید جبهه ملی ایران

بقلم: دکتر پرویز داورپناه

چند روز پیش آرامگاه سرگرد محمود سخائی قربانی کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲  در کرمان توسط شهرداری کرمان تخریب شد.

به گزارش خبرنگار آفتاب(نهم مهرماه  ۱۳۸۷) از کرمان، مدفن سرگرد سید محمود سخائی رئیس شهربانی کرمان که پس از مقاومت شجاعانه در برابر عمال شاه در کودتای بیست و هشت مرداد به طرز فجیعی به قتل رسید و در یک قبرستان قدیمی قرار داشت، تخریب شد.

در بیرون شهر کرمان گورستانی است به نام (قبرستان سید حسین) که وقتی مردم شب های جمعه به این گورستان می روند گویی وظیفه وجدانی خود میدانند به مزار غریبی دور افتاده از دیار خویش بنام (سید محمود) سری بزنند و با ذکر فاتحه ای از این مرد به نیکی یاد کنند. ۱

در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در خاندان حاج سید احمد که اصلا" از شهر کاشان بودند، پسری بدنیا آمد که محمود نامیده شد.با شروع سال های جوانی شور و شوق او به مطالعه در مسائل گوناگون بویزه مسائل نظامی آغاز شد و آنچنان عاشق خواندن کتاب بود که لحظه ای از ایام فراغت را بی کتاب نمی گذراند.

محمود سخائی از همان عنفوان جوانی راه و روش آینده و هدف سیاسی خود را مشخص کرده به حزب ایران پیوست و تا واپسین لحظه حیات نیز از راهی که در پیش گرفته بودمنحرف نشد. ۲

در سال۱۳۲۱ سخائی دانشکده افسری را به پایان رسانید و به سازمان ارتش قدم گذاشت. در اندک مدتی سخائی در ارتش چون ستاره ای درخشید. فرماندهان و کسانی که با او برخورد داشتند از شخصیت ممتاز نظامی او با تحسین یاد میکردند.سخائی جوان در حالیکه در قالب یک نظامی با انضباط و جدی شکل میگرفت از ورزش نیز غافل نبود. او در مسابقات تيراندازي در ایران نفر اول شد و به مسابقات المپيك اعزام گردید ۱

با شروع نهضت ملي شدن نفت، فعالیت سخائي در  صف مليون  فزونی گرفت.

پس از غائله نهم اسفند، سخائی به مقام رئيس گارد مجلس منصوب شد، اما نمايندگان درباري اعتراض كردند و آيت الله كاشاني در اعتراض حتي چند جلسه مجلس را تعطيل كرد.وي در اين سمت نقش موثري در حفاظت از جان دکتر مصدق در برابر اوباشي داشت كه مي‌خواستند در مجلس شورایملی كار مصدق را بسازند.

 

هنگام رفراندوم قرار بود از کرمان اغتشاش شروع ‌شود، دکتر مصدق آن ماموریت خطیر را به  سرگرد سخائی واگذار کرد  و وی را که افسر ارتش بود به عنوان رئیس شهرباني استان كرمان منصوب کرد با این اختیار که عملیات فرمانده لشگر را نیز که از ایادی در بار بود زیر نظر داشته باشد.

ماموریت خطیری بود، او بایدبا جسارت و حسن تدبیر موجباتی فراهم کند که مردم کرمان بدون دخالت و مزاحمت ماموران ارتش و دار و دسته دکتر بقایی در رفراندوم شرکت کنند و سرانجام علیرغم همه تهدید ها و کارشکنی های دشمنان، موفق شد این ماموریت را به نحو مناسبي به انجام رساند. ۱

 

"مصدق و رستاخيز ملت " نام كتابي است به قلم سرگرد سخائي رئيس شهرباني منتخب دكتر مصدق در كرمان. اين كتاب به وقايع بين شهريور ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۰  مي‌پردازد و در نخستين صفحات چنين مي نويسد:پس از سال ها اسارت و بندگي از ميان اين طوفان ها و امواج سهمگيني كه يكي پس از ديگري بر ملت ما مي گذشت،  پيرمردي ۷۶ ساله به كمك ياراني با وفا و مصمم برخاست‌ و با محاسبات دقيقي كه بعدا" تشريح مي‌شود،ملت را براي يك جهاد مقدس و پيگير عليه همه اين دسائس و نيرنگ ها كه نتيجه اش فقر و پراكندگي و بدبختي ملت بزرگ ايران بود ، دعوت كرد. ملت بزرگ ما به استثناي خائنيني كه مجري دسائس گذشته بودند،دعوت اين پيرمرد را پذيرفت و هر كس به قدر توانايي خود تحت رهبري او در اين قيام ملت شركت كرد.سخائي اين كتاب را به پدر ملت ايران تقديم كرد و اعلام كرد آماده است تا براي پيشبرد نهضت ملي هر مانعي را خرد كند چراكه شعار او اين بود كه هر كس بترسد پيش از مرگ هزاران بار مرده‌ و آنكه ترس به خود راه ندهد زنده ابدي خواهد بود و تاريخ صحت اين شعار را به همگان نشان داد . ۳

بعد از ظهر  ۲۸ مرداد ۳۲  چاقو کشان بهمراه قداره بندان و گروهبان های سرلشگر امانپور بسیج شده بودند و روانه مقر ریاست شهربانی شدند. سرگرد سخائی در اين موقع بي خبر از همه جا در خانه اش بود كه راننده اش خود را به او رسانید و جريان حركت اوباشان را اطلاع داد و گفت مي‌توانيد با جيپ كه پر از بنزين است، فرار كنيد ...اما سخائي كه به عقيده وآرمان راهي كه برگزيده بود ايمان واعتقاد راستين داشت، راننده اش را مرخص كرد و  به او گفت"تو با این جیپ به خانه نزد زن و بچه ات برو، این یک دستور است. من امروز می خواهم پیاده سر کارم بروم." سپس در برابر چشمان حیرت زده راننده با کمال خونسردی بسوی شهربانی راه افتاد. ۱

خودش به سوي شهرباني حركت كرد، روي پله هاي شهرباني هنگامي كه براي گروهي كه در آنجا جمع بودند سخنراني مي‌كرد ، قداره بندان او را مورد حمله قرار دادند كه ناگزير سروان صالح زاده رئيس نامرد دژباني كه بعدها به درجه سرلشكري رسيد، او را به دفتر ستاد لشكر برد.فرمانده لشكر به او مي گويد : اگر مي‌خواهي از دست اين مردم خلاص شوی، برو روي بالكن و نسبت به دكتر مصدق ابراز انزجار كن و وفاداري خود را به شاه اعلام كن. اما سرگرد سخايي به جاي قبول اين پيشنهاد و با آگاهي از عمق دسيسه‌اي كه در كار بود گفت: - من زنداني شما هستم و حرف هاي خود را در دادگاه خواهم زد. آنگاه تیمسار امان پور، فرمانده لشكر از اتاقش بيرون رفت و در جايي كه سعي داشت صدايش به گوش سخائي برسد به عوامل خود گفت:سخائي اينجا نيست.و در همان حال با اشاره سر، محل او را نشان داد و دستور يورش چاقو كشان را صادر كرد. با خارج شدن سرلشكر امان پور فرمانده لشكر، مهاجمين وارد اتاق شدند و به سرگرد سخايي ناجوانمردانه حمله كردند سپس پيكر نيمه جان او را از بالكن به پائين پرت كردند و با چوب و چاقو به جان او افتادند سرلشگر امانپور برای اینکه مهر خود را زیر این جنایت بزند و از مزایای آتی آن بهره مند گردد، سوار برجبپ ارتش از روی پیکر سرگرد سخائی عبور کرد.  آنگاه جسد سخائی را به طناب بستند، در خيابان ها كشيدند و سرانجام "جاوید شاه" گویان در میدان شهر تن او را به تير چراغ برق آويختند. ۱،۲

مردم مرعوب کرمان آن شب را نخوابیدند و تا سپیده دم در سوگ او نالان و گریان بودند. شاهدی می گفت اواخر شب بود که دیدم پيرمردي گریه کنان ولی با گامهای استوار خود را جنازه شادروان سخائی رسانید و با پارچه‌اي تن عريان و مثله شده او را پوشاند.(كيهان ۱۸/۲/۵۸).۲

 براي درك بهتر اين جنايت بخشي از روزنامه صرصر تاريخ ۱۷ مهر ۱۳۳۲ را در ادامه مي‌آوريم :  … مي‌گويند در سفر اخيري كه آقاي بقایي به كرمان مي‌رود در يك مجمع بزرگ بعد از سخنراني در پايان بيانات خود مي‌گويد : شما در روز ۲۸ مرداد بزرگترين فداكاري را در سقوط و برچيدن حكومت ياغي مصدق از خود نشان داده و خائنين را به جزاي اعمال خود رسانديد .من امروز آن مرد قهرماني را كه اولين ضربه مهلك را به سرگرد سخائي رئيس شهرباني مصدق در كرمان نواخت مي‌خواهم خود را معرفي كند تا روي او را ببوسم .مردي از ميان جماعت از زمين برخاسته خود را معرفي مي‌كند و به دستور دكتر پيش رفته و دكتر بقایي روي او را ‌بوسيد .او نيز دست و روي دكتر را مي‌بوسد و سپس آن مرد رو به طرف مردم كرده مي‌گويد : « من هم افتخار مي‌كنم موفق شدم دست رهبر و استاد خود دكتر بقایي را كه رئيس شهرباني مملكت را كشت ببوسم !!!» ۲

یکی از خواننگان سایت آفتاب پس از اطلاع از خبر تخریب مقبره سرگرد سخائی در این سایت می نویسد: "اميدوارم شهردار محترم كرمان يك جو انصاف و مروت داشته و تحقيق كوتاهي در مورد اين سرگرد وطن پرست و مومن خصوصا نحوه شهادت آن شادروان نمايد و قبر او را مانند شهداي گمنام كه در پارك ها و محل هاي علمي و فرهنگي ايجاد شده / محافظتي در خور يك شهيد وطن پرست را بنمايند. البته بر مردم ان منطقه و خانواده او و همچنين جبهپه ملي واجب است موضوع را بصورت جدي دنبال نمايند."

دکتر پرویز داورپناه

۱۴ مهر ۱٣٨۷ -  ۵ اکتبر ۲۰۰٨

منابع :

  ۱ ـ  جبهه آزادی، ارگان رسمی حزب ایران، شماره ۲۵۹ و ۲۶۰  فروردین  ۱۳۵۸

 ۲ ـ  سرگرد سید محمود سخائی،  به کوشش حمید رضا مسیبیان

۳  ـ مصدق و رستاخيز ملت / به قلم سرگرد سيد محمود سخائي

تصاویر تخریب: http://www.aftabnews.ir/vglbz8bw.rhbg9.qqouredhliop.uuri2r.html