نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

منیر طه

هم جنسی و هم سنخی ، چماق به دستان و ماشه کشانِ ولگرد را گِردِ هم می آورد  بخصوص که زن های بازیگرش در مصرفِ لیپ استیک اشتراک بازی داشته باشند .

خر که پیدا شد سوارش هم پیدا می شود

  گرفتاری دنیا خرسوار نیست خری است که سوارش می شوند ، زاد و ولد خدا پسندانه دارد و پالان دوزی را رونق می بخشد . از همین قماش است خر عیسی که با اینهمه رفتن ها و آمدن ها همچنان پالان به دوشِ سوارِ فاقدِ هوش است و همچنین سواری می دهد . اینست که در پایانِ انتخابات گذشتۀ امریکا یکی از روزنامه های لندن نوشت :

I couldn’t believe 52 million dumb vote for Bush.  

و اینست که این بار هم هرگاه پنجاه و دو ملیون دراز گوش و کوتاه هوش تکرار گردد ، زمین به آسمان پرتاب خواهد شد . زیرا جان مک کین ، این موجود مکار بسی خطرناک تر از جرج بوشِ سیه کردار است . اگر جرج بوش به بی هوشی دنیا را درهم کوبید او با باده نوشی دنیا را نابود خواهد کرد . اگر جرج بوش گاوچران چراگاه های تکزاس است او لوتی به اسارت رفته و تحقیر شدۀ ویتنام است و به همین جهت جنونِ شکست ویتنام را با رویای خونین عراق می خواهد جبران کند . این است که گربۀ فرسوده بازیچۀ تازه نفس را به بازی خوانده از خنکای نفسش و آتش دهنش نیرو گرفته دم می جنباند و چنگال ناکسی به رخسار کسان می کشاند .

  این دو طرفداران توپ و تفنگ و هوادارانِ آشوب و جنگ ، یکی با لبخندهای ملیحِ فریبکارانه و دیگری با ارائۀ لیپ استیک به همراه ادا و اطوار سرخ رویانه ، با دروغ و دغل سواری می گیرند . خرسوار می داند دروغ می گوید خر هم می داند دروغ را گردن می نهد حوالی و حواشی هم در گنداب این دروغ گاه همراه و گاه گلاویزند . در مجموع همگان در هنگامۀ دروغ شرکت دارند گروهی لب به دندان می گزند گروهی هم لیپ استیک بر لب می پزند .

  آنها که اهل خواندن و دیدن و شنیدن هستند ماهیت سارا پیلین را خوانده ، دیده و شنیده اند و از سوء استفاده های مادی ، معنوی ، انسانی و حیوانیِ حیوانِ آلاسکا آگاهند و جای تکرار ندارد ولی گفتنی ست که سارا پیلین ، بازیگر هاکی ، فوتبال و مصرف کنندۀ لیپ استیک ، نفسِ خونین قفسِ مک کین است . زنی ست عوام فریب و از قهقرای تاریخ ، پا در گِل و لای خرافات مذهبی و غده های مسموم مغزی که مانند دیگر همگنانش خون و جنون و تجاوز به حق و حقوقِ دیگران و کشتار در زمین و آسمانِ این و آن را به خواست و مشیت خدا می چسپاند خدایی که متجاوزین احمق و ابله را هدایت و حمایت می کند . خدایی که به او می آموزد تا می تواند چشم بر راستی و درستی بر بندد . خدایی که خود بر تر و جز خود کهتر بینی را به او آموخته و تلقین کرده است و به همین جهت است که برای خویشتن برکشیدن به دور دنیا لشکر می کشد و بود و توان خود را در نابودی و بی توانی جز خود می بیند .

  در جامعه ای که دختر ها و پسر هایش از خُردسالی در هم می آمیزند فتوی می دهد که دختر تا به وقت ازدواج باید پاک یعنی باکره باشد . ( این فتوای زنانه شامل حال پسر ها نیست ) ولی این واعظ غیر متعظ نتوانسته است فتوایش را به دختر هفده سالۀ خود بقبولاند و این آنقدر مستثنی است که در گرد هم آیی های انتخاباتی شکم برآمدۀ دختر را به همراه پسر بچه ای که در آینده گویا پدر خواهد شد به نمایش و در معرض تماشا می گذارد و بدینسان نو جوانان را به پیش آمدی مشابه تشویق می کند تا بدانجا که یراقِ افتخارش را هم به گردن می گیرد . این مفتخر از حوادث نا مفتخرِ عقاید مذهبیش در چهل و چهار سالگی طفل معلول چهار ماهه ای دارد که در هر جمعیتی به همراه خانوادۀ هفت نفره اش، ( با پسرکِ داماد آینده و جنینی که مایۀ افتخار است ، نه نفره ) ، حضور دارد و حضرات این موجود نا آگاه از آگهی های تبلیغ را برای تبلیغ خانواده داری مرتب مصرف می کنند و دوش به دوش می چرخانند . نا گفته نماند این داماد آینده که کار فردا را به امروز افکنده است ، در محلی از محلات سخن پراکنی آقای مک کین ، که مطابق معمول ته صف ایستاده و به اننظار خروج مک کین از هواپیما پا بپا می کرد ، کلی مورد تفقد و ملاطفت و مرحبای اعلیحضرت مک کین قرار گرفت .

  در جریان این خود نمایی و خود ستایی ها پسر نوزده سالۀ پیلین داوطلبانه عازم عراق است و گویا می خواهد در بازگشت سرِ بن لادن را در تشت طلا برای آقای مک کین سوغات بیاورد . ( با برنامۀ صدساله اگر عمری باقی باشد ) سفر این تافتۀ جدا بافته از دیگر جوانان که نه به اختیار که به حکم حکومتی و اجبار به عراق اعزام شدند ، در بوق و کرنای دمیده می شود و سارا پیلین افتخارِ وطن پرستی را به اعتبارِ لیپ استیک می چسباند . نمایش و در بوق و کرنا دمیدن پسر نوزده ساله و به دوش کشیدن طفل چهار ماهه یادآورِ زن هایی است که به وقت جنگ ایران و عراق با طفلی قنداقی یا چند ماهه روی صفحۀ تلویزیون نشانشان می دادند . آنها حرفشان این بود پسرم را با میل خودم به جنگ فرستادم این یکی را هم یعنی طفل قنداقی را هم اگر لازم باشد می فرستم .

  سخن این است : آن ها برای پس راندنِ متجاوز و دفاع از مرز و بوم  میهنشان عازم میدان جنگ شدند ولی این ها با برنامۀ تنظیم شدۀ تجاوز و چپاول وارد خاک عراق می شوند .

 

ونکوور ، 13 سپتامبر 2008