
فاطمي چرا فاطمي است ؟

منير طه
حسين فاطمي ، شكار گردن افراخته و لقمة بسي سنگين تر
از اشتهاي مغز سبك محمد رضا شاه به دام افتاد و به ضرب
ساتور ميرآخوران و چاقوكشان دربار و به فرمان ضحاك
گرسنه و خونخوار شقه شقه شد . ضحاكي كه خون آدم خورد و
خونخواري چنين آدم نديد . اين خونخوار آدميخوار هرگاه
از خشم ملت و دل ناگراني اربابانش نميهراسيد مصدق را
هم ميكشت . ولي چه كُنَد بينوا ،كه فروش رفته بود و
غلامي گوش به فرمان و دست به دامان بيش نبود . بيچارة
بيمايهاي كه براي نابودي مصدق بيشتر از بودِ پادشاهي
خود ميكوشيد . به گوشش رسانده بودند كه : مرحبا
بوزينه عنتر گشتهاي / كدخدا بودي كلانتر گشتهاي . و
بدينسان شب پره وار بازيگر ميدان شده بود و قرص ماه را
كه تا به امروز در تاريخ ايران ميدرخشد و جاودانه
خواهد درخشيد ، نميديد. كه سفله خداوند هستي مباد .
امروز نيز فكر جاودانگي و محبوبيت مصدق و يارانِ صديق
و صادقش چون دكتر حسين فاطمي مانند خورهاي مغز عليل
ته مانده ها و پس مانده هاي پهلوي را سوراخ ميكند كه
هر يك قارقاركي به دست گرفته آنچه باد هواست در آن
ميدمند كه قبول راستي و اعتراف به نامردي ، مردانگي و
درستي ميخواهد و باد هوا اين هر دوان ندارد .
چرا مصدق را برانداختند ؟ چرا فاطمي را كشتند و چرا
او را در التهاب تب و آزار كشتند ؟ از اين كابوس
وحشتناك چگونه ميتوان بدر آمد ؟ در برابر آن رويداد
شيطاني و آن جنايت چگونه ميتوان داعية شهرونديِ اين
سرخ رويان را احتمال كرد ؟ شهرونداني كه شهر را به خون
و آتش كشيدهاند .
هرگاه با نام مصدق و فاطمي روبرو ميشويم از خود
ميپرسيم اينها چگونه انساني بودند چه خوني در
رگهايشان ميجوشيد ، چه آتشي در نهانشان ميخروشيد كه
اينچنين نامشان به جاودانگي و روشنايي تاريخ پيوست ؟
اينهمه هياهو چيست كه با خود آوردند و برجاي نهادند ؟
چرا آرزو ها در كنارشان متولد شد و در كنارشان رشد كرد
و هنوز هم در حال باليدن است ؟ آن بي خردان كه اين
موهبت را از ما گرفتند چرا اصرار ميورزند خاطره و
يادشان را هم از ما بگيرند ؟ چرا جلادان هر دو حكومت
از خاك سردشان هم هراس دارند ؟ چرا دست از سر آن خانة
گرفتار بر نميدارند ؟ خانهاي كه اگر برجاست روي شانه
هاي مقاوم جوانان گرفتارترش برجاست . جوانانيكه شايد
فاطمي ديگري در درونشان نفس ميكشد و آنان را به سوي
استقلال ، آزادي و عدالت اجتماعي رهبري ميكند . آن
فاطمي كه براي رهايي سرزمينش از چنگ غارتگران خارجي و
چپاولگران داخلي اينچنين مقاوم و استوار ايستادهاست .
آن فاطمي كه فريب وسوسه هاي مار هفت خط و حيله گر را
نميخورد . آن فاطميكه براي خود قيمت تعيين نميكند.
آن فاطميكه در برابر حتاكي و حملة درندگان نميشكند
. آن فاطمي كه يك بُعد بيشتر ندارد و به مصلحت و تن
آساني در ساية فريبندة ديوار اين و آن اتراق نميكند .
آن فاطمي كه آن گريختة ضعيف النفس را به ملامت و شماتت
ميگيرد و نميخواهد سرنوشت وطنش در دست اينچنين
بيمايهاي تباه شود و هم نميخواهد خانهاش آقا بالا
سر داشته باشد آقا بالا سري كه مفت بخورد و بخوابد و
در اين مفتخوريِ بي حساب و كتاب آدم هم بكشد . آن
فاطمي كه كاخ در فساد غوطهورِ شاهنشهان را برنميتابد
و آن را با كلوخي سرنگون ميكند آن فاطمي كه ميخواهد
تنديس هاي خود پرستي و استبداد را درشكند و پرچمِ سه
رنگ ايران را بجايشان به اهتزاز در آورد . آن فاطمي كه
شخصيت ثابت و دگرگون نشدني خودش را دارد و همين ثبات
شخصيت از او حسين فاطمي را ساخته است و آن فاطمي كه
تا آخرين لحظة زندگي به سرزمين و باور مقدس خود عشق
ميورزد .
ونكوور ، نوزده آبان
1385-
دهم نوامبر
2006 |