به نقل از سايت سلام دمکرات
این
عبارت " تکرار تاریح در دو وجهه کمدی
و تراژدی " خود آن چنان تکرار شده که
تبدیل به یک تراژدی شده و هگل و مارکس
را هم تبدیل به کمدین های صحنه تاریخ
کرده است. اما هیچ گاه از منظری "رادیکال
و بنیادین" به این عبارت سرتاسر
هوشمندانه پرداخته نشده است.
۲-آری تاریخ به واقع دوبار تکرار می شود و در این پیوستار تکرارش مقصدی از یک تراژدی درد آور را تا یک کمدی خنده دار می پیماید آن هم به صورت تکاملی معکوس! باور ندارید احمدی نژاد و مصدق برای تان نقش بازی می کنند تا باور کنید.
۳-سویه ها و گزاره های یک تراژدی تاریخی در اثر تکامل یافتگی وارونه تاریخی که سازندگان اش " نه" اراده ی آزاد انسان ها ی متحد و " عمل آگاهانه جمعی " (پراکسیس) آنان که قهرمانان پوشالی هستند. جامعه ای که بورژوازی اش "اخته" و پرولتاریا یش "اخته شده" است در این شرایط این سویه ها تراژدی تبدیل به سویه هایی از یک کمدی می شود و تاریخ تکرار می شود این بار در قامت یک مد تکامل یافته تر از تراژدی گذشته اش!
۴-احمدی نژاد کمدی مصدق است! شکل تکامل یافته ی آرزوی داشتن یک قهرمان ملی و البته مذهبی که بتواند دست بیگانگان را از منابع سرزمین آریایی- اسلامی ما کوتاه کند. شکل آرزو های برباد رفته ی لیبرالیسم اخته ایرانی که می خواهد هم واره تافته ی جدا بافته ای از نظم سرمایه داری جهانی باشد.
احمدی نژاد عمل مصدق را تکامل داد به خاطر آن که تناقضات درونی را حل کرد. ملیت ایرانی را با مذهب شیعی آشتی داده و ناسیونالیسمی آفرید، بدون تناقض درونی!
۵- اشتباه نکنید احمدی نژاد کار مهمی نکرده است. چون مذهب و ملیت لااقل در جامعه ایران هیچ گاه با هم در تضاد نبودند که نیازی به "وحدت دیالکتیکی" آن حس شود تا نیاز به یک کنش رادیکال باشد. بلکه در یک حالت میانی "متناقض نما" بودند و احمد نژاد کار مهمی نکرده که آنان را با هم آشتی داده است.
کاری که مصدق و کاشانی نتوانستند بکنند همین حل کردن تناقض درونی بود چون بر سر تقسیم غنائم نتوانستند کنار بیایند چون هنوز غریشه ی طبقاتی بورژوازی خوب رشد نکرده بود.
۶- احمد نژاد نه تنها فرزند خلف بورژوازی ملی مذهبی است که قهرمان آن هم هست. او از مصدق هم قهرمان تر است. چون انرژی هسته ای را از اول ملی کرد! اگر مصدق نفت را در 29 اسفند ملی کرد احمدی نژاد روز 20 فروردین را روز ملی انرژی هسته ای کرد. این دو با هم فرق دارند احمدی نژاد یک روز تاریخ را ملی کرد! نه یک محصول و کالا را! بورژوازی ایران اگر عاقل باشد این قهرمان را محکم می چسبد چون دیگر راهی غیر از او ندارد. در این جا است که صحنه ی تاریخ برای آنانی که در یک صد سال اخیر همواره به دنبال یک بورژوازی قهرمان وطنی و مترقی و پیشرو بوده اند خنده دار تر از همیشه می شود. این قهرمان که بر " اسب سفید مهر ورزی" نشسته است را از دست ندهید. مصدق بر سوار این اسب بازگشته است در قامتی تکامل یافته تر! و التبه اندکی جوان تر و در همه جا حاضر است نه تنها در زیر پتو اش!
۷-در این جاست که بیوه قهرمان ملی دوران مصدق (همسر دکتر فاطمی) از تمام این اندیشمندان بورژوا زودتر داستان را فهمیده است و به استقبال این قهرمان بزرگ رفته است. تاریخ تکرار شده و جابه جایی نیز صورت گرفته است اگر مصدق دست "بیوه" ها را می بوسید، اکنون بیوه قهرمانش به "دست بوس" می رود.
در تاریخی که نتوان آن را با اراده ی آزاد مردان و زنان "آفریدش " و "باز آفریدش" همواره بیوه های یائسه حکم می رانند چه این بیوه از تبار مصدقیون باشد چه بیوه مائو!
اما چه حیف شد که بیوه کیانوری زود فوت کرد وگرنه این صحنه کمدی تاریخ زیبا تر و البته کامل تر به اجرا در می آمد. آن زمانی که "ملی مذهبیان به ظاهر چپ" نیز به وسیله بیوه کیانوری در این باز شرکت می کردند.
در تاریخی که بر اصول "مردانه و عقب مانده" بنا شده است این "بیوه" ها هستند که نقش ها عمده کمدی اش را بازی می کنند. پس جایزه اسکار نقش اول زن این صحنه ی نمایش کمدی تارخ را به بیوه دکتر فاطمی اهدا می کنم.