نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

فرهنگ و هنر | 10.04.2008

ایرانیان و مشکل تقلید و تبعیت
گفت‌وگویی با دکتراصغر شیرازی نویسنده کتاب "مدرنیته، شبهه و دمکراسی"

به نقل از سايت دويچه وله

کتاب «مدرنیته، شُبهه و دموکراسى» نتیجه پژوهشى در دانشگاه هومبولت و دانشگاه آزاد برلین است. مشخصات اصل آلمانی کتاب چنین است:

 

 

Asghar Schirazi: Modernität und gestörte Wahrnehmung. Eine Fallstudie über die Tudeh-Partei des Iran und ihr Verhältnis zur Demokratie, Hamburg 2003. (Schriften des Deutschen Orient-Institutes, Hamburg, und der Arbeitsstelle Politik des Vorderen Orients, Freie Universität Berlin/ Hrsg. von Friedemann Büttner und Udo Steinbach).

 

کتاب «مدرنیته، شُبهه و دموکراسى» را انتشارات اختران در تهران در سال ۱۳۸۶ در ۵۰۱ صفحه با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و قیمت ۶۲۰۰۰ منتشر کرده است.

 

دکتر اصغر شیرازیBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift:  دکتر اصغر شیرازی

 

دکتر اصغر شیرازی در این کتاب انحطاط و بحران نظرى در تاریخ معاصر ایران  را وامی‌کاود  و با نظر به نمونه "حزب توده ایران" منش  تقلید و تبعیت در حوزه سیاست را آسیب‌شناسی می‌کند.

با ایشان در مورد "مدرنیته، شُبهه و دموکراسى" مصاحبه کرده‌ایم:

 

 

دویچه وله: با خواندن پیشگفتار کتاب می‌توان گفت که شما بحث انحطاط در ایران را به‌طور کلی پذیرفتید و مقدمات کتاب بر اصل ناکارآیی تمدن ایرانی در مقابل تمدن غربی استوار است. آیا این برداشت درست است؟

 

شیرازی: بله، برداشت درست است. در این مورد اما من این تذکر را باید بدهم که من آنچه راجع به انحطاط گفته ام مربوط می‌شود به دوره‌ای که ایران، ویا تمدن ایرانی در مقابل تمدن غربی قرار می‌گیرد و خودش را در این اجبار می‌بیند که به این تمدن پاسخ بدهد و با آن دربیفتد. من نخواستم راجع به انحطاط به ‌طور کلی، و یا انحطاط تمدن ایران به ‌طور کلی نظر بدهم. همانطور که می‌دانید، هستند کسانی که معتقدند اصلا اعتلایی وجود نداشته است که به‌ دنبالش انحطاط  بوجود بیاید. خب وارد این بحث‌شدن، یعنی کار وسیعی را انجام‌دادن که از حوصله‌ی این کتاب خارج می‌بود و از حوزه‌ی بضاعت من نیز خارج بود.

 

دویچه وله: می‌ توانید از لحاظ زمانی دوره‌ی مورد نظرتان را مشخص کنید؟

 

شیرازی: دوره‌ای که ایران با غرب آشنا می‌شود، یعنی حتا می‌شود گفت از دوره‌ی صفویه... به این معنا که صفویه نفهمید با چه روبه‌رو شده است. این نیرویی که آمده و جنوب ایران را مثلا اشغال کرده و آمده وارد دادوستد با او شده و امکانات تجاری‌اش را دارد از دستش می‌گیرد،  چیست؟ این خود به این معناست که تمدنی که در آنزمان در ایران حاکم بوده، قدرت فهمیدن آنچه در اطراف خودش می‌گذشته را نداشته است. به این معنا می‌شود گفت که این تمدن در آنزمان هم حتا دچار انحطاط شده بود، ولی خب انحطاطی که پس از صفویه یا از اواخر صفویه به بعد رو به تندی گذاشت تا موقعی که ایران در دوره‌ی قاجاریه، یعنی  در تماس وسیع‌تری و عمیق‌تری با تمدن غربی قرار گرفت و انحطاطش بیشتر روآمد و معلوم شد که به چه معنا و در چه زمینه‌هایی این انحطاط وجود دارد. بهرحال تمدن ایرانی تمدنی نبود که بتواند با تمدن غربی برابری بکند. ویا بتواند با این تمدن وارد دادوستد بشود. آن کاری که می‌توانست بکند همین بود که یا از این تمدن تقلید بکند ، و یا اینکه بخاطر تجاوزاتی که این تمدن به حیطه‌های مختلف زندگی ایرانی می‌کرد، معترض آن بشود.

 

دویچه وله: پس به یک اعتبار سرنوشت و تقدیر تاریخی ایران از قبل رقم خورده بود، یعنی راه دیگری وجود نداشت؟

 

شیرازی: بله. به نظر من سرنوشت ایران از قبل رقم خورده بود. انحطاط تمدن ایران چیزی نبود که از خارج وارد ایران شده باشد. از قبل وجود داشته و در اثر عوامل داخلی بوده که بوجود آمده بود. البته می‌توانیم به گذشته‌های دورتر رجوع بکنیم که بعضی از صاحب‌نظرها این کار می‌کنند و مثلا هجوم مغول به ایران را موجب این انحطاط می‌دانند یا هجوم سلجوقیان را، یا حتا اعراب را ، ولی آنها دیگر وارد جامعه‌ ایران شده بودند و بخشی از ایران شده بودند و هر اثری گذاشته بودند، اثری بود که جامعه ایران یا تمدن ایران را به آن صورتی که بود ساخته بود. بنابراین یک عامل داخلی شده بود. به هرحال وقتی ایران  در مقابل یک تمدن قوی و مدرن قرار گرفت، به صورت یک تلاقی سرنوشت‌ساز بود یا تلاقی‌ای که تکلیف‌اش از قبل تهیه یا تعیین شده بود.

 

دویچه وله: نام کتاب "مدرنیته، شبهه و دموکراسی" است. این شبهه در مورد چه موضوع یا موضوعاتی‌ است؟

 

شیرازی: در این کتاب این "شبهه" مربوط می‌شود به تمام موضوعاتی که شناخت‌شان لازم است، برای اینکه جریانهای سیاسی بتواند یک استراتژی سیاسی برای حل مسایلی که جامعه ایران با آنها روبه‌رو است، انتخاب بکنند. از این نظر موضوعات خیلی وسیعی را دربر میگیرد. من در فصل دوم این کتاب سعی کردم این موضوعات را یک به یک نام ببرم و نظریه‌ حزب توده را راجع به تک تک این موضوعات عنوان کنم و نشان بدهم که چگونه در این موارد حزب توده دچار شبهه شده است. از برخوردهای حزب توده به فلسفه شروع کردم و به نظریاتش راجع به صورت‌بندی جامعه ایران و بعد از آن به مسایل دولت، دین و مسئله‌ی عقب‌افتادگی یا پیشرفت و مناسبات ایران با خارج و غیره پرداخته‌ام. اینها مجموعه‌ای از این موضوعات هستند که در واقع باید نسبت به آنها شناخت حاصل بشود، برای اینکه بتوانیم یک استراتژی کارآمد برای حل مسایل ایران تعریف بکنیم.

 

دویچه وله: یکی از بحث‌های محوری کتاب درباره‌ی مسئله‌ی واکنش تقلیدی‌ است. ضرورت تقلید در زمینه‌ی مسایل اجتماعی از کجا ناشی می‌شود، یا حداقل اجبار در این موارد چیست؟

 

شیرازی: این ضرورت به نظر من از نابرابری حاصل می‌شود. نابرابری دو تمدن موجب می‌شود که تمدن ضعیف‌تر، تمدن درمانده‌ای که در واقع اینجا تمدن ایرانی  هست، اگر میل به دست‌یافتن به دستاوردهای آن تمدن قویتر بکند، مجبور می‌شود که از آن تقلید بکند. البته می‌تواند توجه هم نکند، میل هم نکند. بنابراین تقلید هم نمی‌کند. ولی وقتی خواست آن دستاوردها را از آن خودش بکند، دچار تقلید می‌شود. دروهله‌ی اول هم هیچ چاره‌ای ندارد جز اینکه تقلید بکند. برای اینکه در پروسه‌ی آشنایی و حتا در پروژه‌ی خود تقلید تازه یاد بگیرد که چگونه خودش سازنده بشود و بتدریج از تقلید کردن دوری بجوید و خود را بسازد.

 

دویچه وله: این مسئله تا حدودی به معنی سلب مسئولیت از جریانات یا افراد روشنفکری که دست به تقلید زدند و رفتار تقلیدی داشتند، نیست ؟ در واقع ما از اینها سلب مسئولیت می‌کنیم و اشتباهی را متوجه این جریانات و این افراد در تاریخ معاصر ایران نمی‌ دانیم؟

 

شیرازی: البته من هم نخواستم اصلا برای کسی یا جریانی مسئولیت ایجاد بکنم. از نظر من مشکل، مشکل جامعه بوده است، مشکل برای همه وجود داشته است. بنابراین اگر بخواهیم هم مسئولیتی را به کسی نسبت بدهیم، این مسئولیت نسبت به کل جامعه است، نسبت به آنچه محور تمدن ایرانی عنوان کردیم. یعنی چاره‌ناپذیر بودن این تقلید. مشکل این بوده که آگاهی پیدا نکنی به این چاره‌ناپذیری و سعی نکنی از این اگاهی استفاده کنی برای اینکه خودت را رها کنی از مقلدبودن صرف.

 

دویچه وله: چرا نمونه‌ی حزب توده را برای بررسی تلاقی تمدنها برگزیدید؟ آیا این امر بخاطر تسلط گفتمان چپ در تاریخ معاصر ایران یا احیانا در کل تاریخ معاصر جهان می‌باشد؟

 

شیرازی: بدون شک  عامل اصلی همین مطلب است. بهرحال حزب توده و ادبیاتی که حزب توده بوجود آورد، عقایدی که عنوان کرد، نظریاتی که گرفت و داخل  جامعه‌ی ایران کرد، این موارد  باقی جریانهای سیاسی و نظر موجود در ایران را تحت تاثیر خودشان قرار دادند. این  علت اصلی برای انتخاب حزب توده بود. علاوه براین دستیابی راحت‌تر به منابع برای کسی که در خارج از ایران روی این مسایل کار می‌کند،  عامل دیگری بود برای اینکه من حزب توده را انتخاب بکنم. یک عامل دیگر هم که وجود دارد، بخاطر گذشته‌ی خود من است. من هم بهرحال تحت تاثیر، اگرچه نه حزب توده، ولی تحت تاثیر جریان چپ بودم و پرداختن به حزب توده، به خاطر اینکه حزب توده روی همه‌ی جریانهای چپ تاثیر گذاشته و ازجمله بر خود من، در واقع گذری بود، یا مروری بود به زندگی خودم، ویا درستتر به زندگی سیاسی خودم. البته این هم هست که من در مورد جریانهای دیگر هم کار کرده‌ام، البته نه تحت این عنوان. مثلا من کارم پیش از پرداختن به حزب توده در درجه‌ی اول مربوط بود به جریان های اسلامی بود. من دو­ سه کتاب راجع به این موضوع منتشر کردم که به زبانهای انگلیسی و آلمانی منتشر شده‌اند.

 

دویچه وله: آیا در آنجا هم به مسئله‌ی تقلید یا رفتار تقلیدی گروههای دیگری از جمله جریانات اسلامی پرداخته‌اید ؟

 

شیرازی: در آنجا من به این کار دست نزده‌ام. در آنجا من سعی کردم پاسخ بدهم به این سوال که این اسلام‌گرایی که بعنوان یک آلترناتیو در جامعه ایران مطرح شد، آلترناتیویی که مدعی بود پاسخ به تمام مسایل جامعه می‌دهد ، درعمل چه کار می‌کند؟ آیا واقعا می‌تواند این پاسخ را بدهد، یا نمی‌تواند بدهد؟ اشکالاتش کجاست، چه عواملی باعث می‌شوند که درپاسخگویی به مسایلی که می‌خواهد حل بکند درمی‌ماند و خودش تحت تاثیر این برخورد با مسایل و ناکامی‌هایی که به آن دست می‌دهد دچار چه تغییراتی می‌شود. بیشتر من از این نقطه‌نظر به آن جریانات پرداخته‌ام که خب در ضمن بخش وسیع‌اش متضمن نقد نظریات صاحب‌نظران جنبش اسلامی هست که ضمن این نقد به این نوع مسایل هم می‌پردازم.

 

دویچه وله: در ضمن بررسی‌تان درباره‌ی حزب توده به برخی از جریاناتی که از حزب توده در خلال کار و فعالیت از این حزب جدا شدند اشاره می‌کنید، از جمله خلیل ملکی. آیا نمونه‌ی خلیل ملکی نمونه‌ای استثنایی است، و یا این که نظرات وی نیز ریشه در کج‌فهمی از شرایط ملی و جهانی داشته است؟ چون در کتاب عنوان می‌شود که بهر صورت نظرات او هم دچار شکست شده است. آیا شکست او نهایتا تاییدی بر نارسایی‌های نظری وی در زمینه‌ی تحلیل درست از شرایط ملی و جهانی نیست؟

 

شیرازی: بی‌شک خلیل ملکی هم از تاثیراتی که این تلاقی تمدن ایرانی با تمدن غربی در ذهن روشنفکران ایرانی ایجاد کرده بود، مصون نبوده است. تاثیراتی که به صورت واکنش‌های تقلیدی و اعتراضی ظهور کرده بودند. تفاوت ملکی این است که اولا تا اندازه‌ای آگاهی پیدا می‌کند به این مشکل و تصحیح این نوع تاثیرات و سعی می‌کند راهی را پیدا بکند برای رهاکردن خودش و روشنفکران ایرانی‌ و جریانات سیاسی از این نوع تاثیرات. منتها باز راهی که انتخاب می‌کند نمی‌تواند خارج از آن چیزی باشد که دنیای مدرن در معرض دید و انتخاب او قرار داده بود. مدلی که مثلا ملکی انتخاب می‌کند، دکترینی که عنوان می‌کند، دکترین نیروی سوم، در واقع آمیزشی‌ست از دو مدل مختلف که در جهان آن زمان وجود داشته است، مدل غربی و مدل شرقی. به این معنا  ملکی دوباره از این دو مدل تقلید می‌کند و نظری که می‌سازد، خب بهرحال موفق نمی‌شود. می‌ توان گفت که این عدم موفقیت به این معنا هست که آنطوری که بایسته است، عوامل موثر را نمی‌شناخته است. و طرحی که ریخته، طرحی نبوده که بتواند مورد قبول جامعه سیاسی قرار بگیرد و به همین دلیل هم ملکی دچار شکست می‌شود. در مورد بقیه نیروها هم می‌شود عنوان کرد که بهرحال مقاومت‌هایی که در جامعه وجود داشته، موجب شکست آن شده است. آدم می‌تواند تاسف بخورد که شکست خورده اند، ولی بهرحال شکست او هم اجتناب‌ناپذیر بوده است.

 

دویچه وله: اگر اشتباه نکنم، نمونه‌های دیگری در سطح جهان وجود دارد که نوعی نیروی سوم بوده‌اند که بعدها هم در جنبش غیرمتعهدها خودش را نشان می‌دهد، از جمله‌ نمونه‌ا‌ی نه دور از ایران، یعنی نمونه‌ی هندوستان و مبارزات ضد استعماری مردم هند به رهبری گاندی. در واقع ما آنجا می‌بینیم که با همه‌ی  نارسایی‌ها این جنبش به پیروزی می‌رسد و بقول معروف آلترناتیو، و یا گزینه‌ای بعنوان نیروی سوم به طور واقعی بوجود می‌آید. اما در مورد ایران شما صحبت از اجتناب‌ناپذیربودن شکست‌ها می کنید، از جمله شکست خلیل ملکی و کسانی که به روشها و شیوه‌های تقلیدی بهر صورت اعتراض داشتند و ظاهراً به این دید رسیده بودند که این روش ها اشتباه است.  ولی با وجود آنان نیزموفقیتی بدست نمی آورند.

 

شیرازی: البته وارد این بحث شدن، این که چرا در هندوستان موفق شدند و چرا در ایران موفق نشدند، کار خیلی مشکلی است. من هم کارم این نبوده است که در اینجا به این مقایسه دست بزنم . خب بهرحال تاریخ ایران تاریخ دیگری‌ست و نیروهایی که موثر در ایجاد این تاریخ هستند، نیز نیروهای دیگری هستند. و این نکته جالب است که مثلا خلیل ملکی، من این را ازقول یک کارشناس شنیدم، اولین کسی در دنیای کمونیست است ،یعنی در دنیای زیر سلطه‌ی شوروی که خودش را از زیر این سلطه رها می‌کند. حتا قبل از یوگسلاوی، قبل از تیتو. ولی خب تیتو موفق می‌شود، ملکی موفق نمی‌شود. ما می‌توانیم مقاطع مختلف کار ملکی را مثلا بررسی بکنیم و ببینیم که ملکی با چه نیروهایی سروکار داشته و چرا نتوانسته است روی آنها تاثیر بگذارد. مثلا زمان مصدق، ملکی به وی انتقاد می‌کرد و نظریاتی را به مصدق عرضه می‌کرد که اگر مصدق از آن نظریات پیروی می‌کرد، و آنها را می‌پذیرفت، ممکن بود که حتا سقوط نکند. از جمله در مورد نفت. مثلا ملکی به مصدق توصیه می‌کرد که دنبال راه‌ حل نهایی مسئله نرود، وارد یک مصالحه‌ای موقتا با انگلیس بشود و فرصت پیدا بکند برای اینکه بتواند به مسایل دیگر جامعه بپردازد. خب مصدق این را نپذیرفت یا نتوانست بپذیرد. اگر می‌پذیرفت، خب نظر ملکی هم واقعیت پیدا کرده بود و ما می‌توانستیم امروزه بگویم که "ملکی شکست نخورد". همینطور دوره‌های بعد مثلا در رابطه با جبهه‌ی ملی دوم. ملکی توصیه‌هایی کرد که جبهه‌ ملی در مقابل دولت امینی چگونه باید واکنش نشان بدهد. ولی جبهه ملی آنزمان نپذیرفت و بعدا همه گفتند، بله، ملکی راست می‌گفت. یا مثلا توی همین کتاب می‌بینید که بابک امیرخسروی که سابقا یکی از دشمنان ملکی بود، بعدا به این نتیجه می‌رسد که بابا اگر حرف ملکی را گوش می‌کردیم، خیلی وضع بهتر از این بود که امروز هست. ولی خب دیگر نکردیم.

 

دویچه وله: پس این درواقع نمونه‌ای استثنایی است و شما می‌پذیرید که یکی از نمونه‌های استثنایی است در میان روشنفکرهایی که به مسئله‌ی سیاسی و مشکلات اجتماعی ایران می‌پرداختند؟

 

شیرازی: بله، به نظر من اینطور هست. ملکی واقعا یک استثنا در ایران است. هم چنان که قبلا گفتم، ما در چند مورد می‌توانیم، اگر مجاز باشیم، با تاسف بگوییم که ایشان موفق نشد. منتها تاریخ را با اگر نمی‌شود تعریف کرد.

 

دویچه وله: آیا جریانات و افرادی که در سالهای اخیر از حزب توده جدا شدند، واقعا دست به نقد رفتار تقلیدی گذشته‌ی خودشان زدند؟ آیا تعویض مارکسیسم روسی با نظرات دیگر، از جمله سوسیال دموکراسی غربی، در نبود "دستگاه مفاهیم نظری توانا" می‌تواند به عنوان شیوه درست تلقی شود؟

 

شیرازی:  اینجا باز ما با تقلید روبه‌رو هستیم. این جریانها، مخصوصا آن جریانی که من در این کتاب مورد بررسی قرار داده‌ام، "حزب دموکراتیک مردم ایران"، بلافاصله بعد از جدایی از شوروی به جانب غرب رجوع می‌کند و با ترک ایدئولوژی‌های ساخته‌ شوروی دست می‌زند به نظریاتی که در غرب وجود دارد. به این ترتیب خودش را نمی‌تواند از بار تقلید جدا بکند. البته درمیان کسانی که در داخل این سازمان، در حول و حوش این سازمان نظریاتی را عنوان کردند که بعضا هم در مجله‌ی «راه آزادی» منعکس شد، بودند کسانی که متوجه‌ی این نقص بودند و حتا انتقاد کردند و مقالات انتقادی در مورد این نوشتند. یا حتا مثلا بابک امیرخسروی در یکی از مقالاتش تذکر می‌دهد که باید سعی کنیم در این مورد هم دچار تقلید نشویم. ولی این سازمان و همچنین سازمانهای دیگری که از حزب توده جدا شدند، هیچکدام دارای آن بار دانشی لازم نبودند، برای اینکه بتوانند خودشان را از این نقص جدا کنند. شاید لازم بود که اینها یک مدتی فاصله می‌گرفتند از سیاست و بیشتر همان کاری را می‌کردند که ملکی بعد از جداشدن از حزب توده کرد. می‌رفتند توی خودشان، می‌نشستند فکر می‌کردند. فوری یک حزب درست نمی‌کردند. ولی خب اینها آدمهایی بودند اهل سیاست، یعنی نه زیاد اهل نظریه و اهل اندیشه. بنابراین  در کشمکش سیاسی هم با رقبای خودشان قرار داشتند و بنابراین رفتند فوری یک حزب درست کردند. نتیجه هم این شد که آن حزب هم از بین رفت.

 

دویچه وله: یکی از مسایل جالب در کتاب شما مسئله‌ی تقلیدی بودن خود امر اعتراض به اشکال مختلف مدرنیته و تجدد در ایران است که یا احیانا حتا می‌تواند انتقاد به فرم دموکراسی غربی هم باشد. اگر ممکن است نظرتان را در رابطه با اعتراض تقلیدی بعضی از روشنفکران ایرانی بیان کنید.

 

شیرازی: بله، این نکته‌‌ خیلی جالب است. من در این کتاب اشاره کرده‌ام به اینکه حزب توده آنجا که اعتراض می‌کند، در واقع اعتراض‌اش باز یک تقلید است. یعنی فرم اعتراض‌ سردمداران شوروی یا حزب کمونیست شوروی به غرب را از آن خودش می‌کند و به خیال خودش دارد به غرب اعتراض می‌کند. در صورتی که اولا این کار بازهم تقلیدی است و به صورت وسیع‌تر هم می‌شود این موضوع را عنوان کرد. چون فقط حزب توده نیست که به غرب و به دنیای مدرن اعتراض می‌کند ، بلکه تقریبا تمام جریانات سیاسی ایران هستند که این کار را انجام می‌دهند. در بسیاری از این موارد توجه نمی‌شود به این واقعیت که یکی از مشخصات این تمدن غربی درست این است که خودش اعتراض به خودش را خودش انجام می‌دهد، خودش اولین و رساترین و مهم‌ترین منتقد خودش هست. طوری که  برای جوامعی مثل جامعه ایران فرصت زیادی باقی نمی‌گذارد برای اینکه مستقلا اعتراضی انجام بدهند. این اعتراض‌ها قبلا همه شده است. 

 

مصاحبه‌گر: شهرام اسلامی