نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

گوته و ادبيات مشرق‌زمين

خسرو ناقد

به نقل از سايت خسرو ناقد

 

فصلنامه نگاه نو 

خسرو ناقد
شبهای شعر و داستانخوانی در «انستيتو گوته» را در آغاز دوران پُر شور انقلاب ايران هنوز به‏ياد داريد؟ بی‏گمان شنيده و يا خوانده‏ايد كه در آن شب‌های خاطره‏انگيز و در آن روزهای سرنوشت‏ساز، گروه‏هايی از مردم كه اكثر آنان را دانشجويان و دانش‏آموختگان و دانشگاهيان تشكيل می‏دادند، با سينه‏هايی سرشار از اميد به‏آزادی و آزادانديشی و در آرزوی آينده‏ای بهتر و عزتمندتر، گرد شاعران و نويسندگان ايران حلقه می‏زدند تا نه با قهر و غضب و خشونت بلكه با زبان شعر و ادبيات كه همواره بُرنده‏ترين سلاح مقاومت ايرانيان در برابر ظلم و ستمِ بيدادگران و مستبدان تاريخ بوده ‏است، صدای دادخواهی خود را به‏گوش جهانيان برسانند. از آن دوران اكنون نزديک به‌سه دهه می‏گذرد و دريغا كه از آن شور و شوق و اميد‌ها و آرزوها امروز جز خاطره‏ای و رؤيايی چيزی به‏جا نمانده است.
باری، «انستيتو گوته» نام مكان آشنايی بود كه در آن زمان پذيرای ايشان شد و آنان را پناه داد تا بی‏هيچ وابستگی و تعهدی، ندای آزادی‏خواهی و آزادانديشی سردهند. اين نهاد فرهنگی كه بيش از نيم قرن از تجديد حيات آن می‏گذرد و امروز در تمام جهان نماد هويت مردم آلمان و مظهر توانايی فرهنگ و زبان آلمانی است، نام «يوهان وُلفگانگ فُن گوته»، بزرگترين و نامدارترين شاعر آلمانی‏زبان همه دورانها را بر خود دارد.

مردم آلمان يكبار در سال ۱۹۴۹ ميلادی، يعنی زمانی كه هنوز ويرانی‏های ناشی از جنگ جهانی دوم كاملاً بازسازی نشده ‏بود، بازسازی كليسای پاول شهر فرانكفورت را ارجح دانستند تا هم صدمين سالگرد تشكيل نخستين مجلس مؤسسانِ آلمان را و هم مراسم جشن‌های دويستمين زادروز گوته را در شهر زادگاهش و در اين مكان تاريخی برگزار كنند. البته نه انتخاب كليسای پاول فرانكفورت به‏منظور برپايی جشن‌های دويستمين سالروز تولد گوته اتفاقی بود و نه انتخاب گوته به‏عنوان نماد هويتِ فرهنگی آلمانِ بعد از جنگ. در هر دو انتخاب پيامی نهفته بود. پس از گذشت يك دوره پُرآشوب و نكبت‏بار در تاريخ اين كشور، گراميداشت گوته، آنهم در چنين مكانی تاريخی، اشارتی بود به‏رويگردانی آلمانی‏ها از ديكتاتوری و جنگ و خشونت، و نويدی به‏بازگشت دوباره به‏سنت دمكراسی پارلمانی و تكيه بر پيشينه ديرپای فرهنگی آلمان كه بلندآوازگانی انساندوست و آزاده همچون «لايبنيتس» و «كانت» و «لِسينگ» و «هِردِر» و «گوته» و «شيلر» و «روكِرت» و «بوشنر» و «هولدرلين» و «هاينه» و ديگران را در دامن خود پرورانده‏ بود. كليسای پاول مكان برگزاری نخستين مجلس مؤسسان آلمان در سالهای ۴۹-۱۸۴۸ ميلادی بود كه در آن پايه‏های حاكميت ملی و دمكراسی پارلمانی آلمانی ريخته شد و در تاريخ معاصر اين كشور از جايگاه ويژه‏ای برخوردار است.
و گوته؟ گوته مظهر آزادانديشی و تجسم آيينِ «جهانْ‏شهری» دوران خود بود؛ انسانی وارسته‏ كه جهانِ پيرامونش را از دريچه تنگ و تاريكِ ملت‏گرايی (ناسيوناليسم) و برتری قومی و نژادی و مذهبی نمی‏نگريست، بلكه بر بنياد فلسفه اجتماعی والايی كه بر اصل «انسانيت» استوار بود و از همان آغازِ دوران جوانی سرشت او را شكل داده و سرنوشت او را رقم زده ‏بود، دست به‏آفرينش آثاری زد كه چون جام‏جهان‏نما، شرق و غرب و شمال و جنوب را به‏سان طبيعتی رنگارنگ و دريايی مواج در جلو ديدگانِ جهانيان به‏نمايش می‏گذارد و با شكوه تمام وحدت وجود جهان را به‏بينندگانِ راستين نشان می‏دهد.
گوته با آفرينش آثاری فراتر از زمان و مكان، شايد برای نخستين‌بار مفهوم "ادبيات جهانی" را معنا بخشيد. آنهم در روزگاری كه اثرات منفی پيشداوی‏های قرون پيشين در ميان عامه مردم و بخش بزرگی از نخبگان جامعه هنوز از ميان نرفته بود. با اين همه نمی‏توان از تأثيرات انديشمندان «عصر روشنگری» بر افكار و آثار گوته غافل ماند. كسانی چون لِسينگ كه با خلق درام «ناتانِ حكيم»، قلم بطلان بر مطلق‏گرايی نژادی و قومی و دينی كشيد. او اعتقاد داشت كه تنها زمانی بر پيشداوری‏های شوم و فاجعه‏آميزِ ناشی از نابردباری و تعصب مطلق‏گرايانه مذهب‌ها و ملت‌های می‏توان غلبه كرد كه هر مذهب و ملت و نژادی، افزون بر احترام متقابل به‏ديگران، اين بينايی و بصيرت را نيز داشته باشد كه تنها از راه آزمون تجربی ايمان و اعتقادات خود و سرفراز بيرون آمدن از آن است كه می‏تواند ارزشمندی و حقانيت ارزش‌ها و ارزيابی‌های خود را به‏اثبات برساند. پيام نهفته در درام لِسينگ را می‏توان در يك كلام چنين خلاصه كرد: انسانی‏ترينِ اديان، راستين‏ترين اديانند.
و گوته؟ گوته با چنين پشتوانه‏های فرهنگی دست به‏آفرينش «ديوان غربی- شرقی» زد؛ اثری كه در كنار درام مشهور فاوست از پُرآوازه‏ترين آثار او به‏شمار می‏آيد و در زمره شاهكارهای ادبيات جهان محسوب می‏شود. او در اين اثر، آميزه‏ای دلنشين از آثار بزرگان شرق را با تصورات و تخيلات شاعرانه خود در هم‏آميخت. عنوانی كه گوته با شجاعت و جسارت تمام در آن دوران برای اين كتاب برگزيد، نشان از پنداره او از جهانی دارد كه در آن غرب و شرق در كنار هم و در «دفتر و ديوانی مشترك» با هم پيوند دوستی و پيمان مودت می‏بندند. اين تركيب بی‌سابقه و غيرمنتظره در عنوان كتاب، همراه با خلاقيت شاعر در هماهنگ و همراه كردن موفقيت‏آميز كلام شاعران و عارفان غرب و شرق، خواننده را به‏گونه‏ای دلنشين و دل‏انگيز، به‏تجربه يگانگی جهان و پذيرش گوناگونی آن می‏كشاند. پيوندی كه گوته در ديوان به‏نمايش می‏گذارد، چنان استوار و پايدار است كه امروز به‏تدريج اثرات آن آشكار می‏شود و آرزوی ديرين گوته كه در نامه‏ای برای ناشر آثارش نگاشته بود، می‏رود كه تحقق يابد. گوته در شانزدهم ماه مه سال ۱۸۱۵ ميلادی در نامه‌ای که قرار داشت برای ناشر آثارش «يوهان فريدريش کوتا» بفرستد، به‏هدف اصلی خود در آفرينش ديوان غربی- شرقی اشاره می‏كند و می‏نويسد:
«دير زمانی است كه در خلوت خود را با ادبيات ‏مشرق‏زمين مشغول داشته و برای آشنايی عميق‏تر با آن، شعرهای بسياری نيز به‏سبك و معنای اشعار شرقی سروده‏ام. قصدم اين است كه به‏گونه‏ای دل‏زنده و دلپذير، غرب و شرق، گذشته و حال و فرهنگ ايرانی و آلمانی را با هم پيوند دهم و طرز فكر و آداب و سنن مردمان اين دو جهان را با هم قرين و دمساز كنم».

ديوان غربی- شرقی محل تلاقی فرهنگ و ادبيات شرق و غرب است؛ مكان ديدار و گفت و شنود فرزانگان غرب و شرق. گوته با خلق اين اثر جاودانه، پيش از هر چيز جهان غرب را به‏آشنايی و شناخت عميقِ فرهنگ و تمدن و ادبيات سرزمين‌های شرق دعوت نمود. او بر باور بود كه هر كس فرهنگ خود و فرهنگ ديگر ملت‌های جهان را بشناسد، درخواهد يافت كه شرق و غرب از هم جدا نيستند.


* * *


«ديوان غربی- شرقی»[۱] گوته با اين ابيات آغاز می‌شود:
بيست سال را سپری کردم
وز آنچه تقديرم بود بهره بُردم
روزگاری همه خوش، پی‌در‌پی
همچو دورانِ زمامداری برمکيان
از نخستين سفر گوته به‌ايتاليا تا زمان مرگ «يوهان فريدريش شيلر» و پايان «نبرد يِنا» [۲]، بيست سال سپری شده است؛ سپتامبر سال ۱۷۸۶ تا اکتبر سال ۱۸۰۶ ميلادی. بيست سال تجربه آموزی، دانش پژوهی، سير و سلوک و گشت و گذار؛ سال‌هايی چنان نشاط آور و پُربار که گوته آنرا با دوران حکمرانی خاندان ايرانی برامکه، که با شکوفايیِ فرهنگ و دانش‌های گوناگون در بخش بزرگی از ‏مشرق‏زمين همراه بود، مانند می‌کند. [۳]اما اکنون زمانه ديگرگون شده و عمر گوته نيز از پنجاه و پنج فزونی يافته، سال‌های خوش جوانی و دوران لذت بخش ميانسالی‌اش به‌سر رسيده، و همزمان با آن دگرگونی ژرفی در روح و سبک آثارش پديدار شده است. واپسين سال‌های عمر گوته دوران پختگی و کمال هنری اوست، و دستاورد اين دوران «ديوان غربی- شرقی» است و «حقيقت و مجاز»[۴]؛ يکی دفتر خاطرات او را ماند و ديگری زندگينامة اوست.
گوته در اين سال‌ها آهنگ «هجرت» دارد؛ عزم سير و سلوک. می‌خواهد که از جار و جنجال و قيل و قال زمانه بگريزد. گم کرده‌ای دارد، خود نيز نمی‌داند؛ ليک اين قدر داند که چيزی هست و او گم کرده است. سال‌هاست که در جست و جوست. توشه‌باری نيز برای سفرِ دور و درازش گرد آورده است و دير زمانی است که در انتظار فرصت مناسبی نشسته است.
آنگاه که جنوب و شمال و غرب از هم می‌گسلند؛
در هنگامه‌ای که امپراتوری‌ها به‌لرزه درمی‌آيند
و تخت و تاج‌ها واژگون می‌شوند
به‌شرقِ پاک پناه بَر!
و بيازمای هوای پدرسالاری را. [۵]

گوته سفر معنوی خود را آغاز می‌کند. راهی دراز در پيش دارد؛ از کويرِ سوزان سينا تا باغ‌های پُرطراوت شيراز. با آنکه پيش از او تنی چند از مردمان ‏مغرب‏زمين اين راه را طی کرده‌اند، اما او قافله‌سالار کاروانِ سفر به‌‏مشرق‏زمين است. دريغا که گوته در طول سفرش، با کاروان تندی می‌دارد و آرام و قرار ندارد. او از شهری به‌شهری و از دياری به‌دياری ديگر می‌شتابد و سرزمين‌های خيال‌انگيز شرق را در عالم خيال می‌پيمايد. از هر خرمن خوشه‌ای می‌چيند و از هر گلستان گلی؛ بی آنکه دمی بياسايد و همة آنچه ديده و شنيده است، نکته به‌نکته، در دفتری گرد آورد تا آيندگان نيز از آن بهره‌مند شوند و حظ وافر بَرند. او به‌اشاراتی بسنده می‌کند؛ اما همين اندک از چنان زيبايی زبانی و ژرفای معنوی و پهنای فکری برخوردار است که آشنايان راه از آن به‌عنوان سروده‌هايی پُر رمز و راز و عميق ياد می‌کنند که ناخودآگاه از اشعار «حسين بن منصور حلاج» در «کتاب الطواسين» الهام گرفته است. [۶]
گوته در سير و سلوکش در سرزمين‌های شرق، گاه دمساز با هُدهُد سبا، چنان از آواز مغنيان عشق به‌وجد می‌آيد که ندا سر می‌دهد:
آی هُدهُد!
راستی که چه زيبا پرنده‌ای.
شتاب کن هُدهُد! شتاب!
و به‌معشوق من خبر رسان
که پيوند من و او تا به‌ابد
پايدار خواهد ماند. [۷]

و زمانی از فراق يار اندوهی عظيم او را دربر می‌گيرد و شباهنگام، گريان و نالان، با ارواح شبانه به‌گفت و شنود می‌نشيند و از درد فراق قصه‌ها می‌گويد:
به‌نيمه شبان گريستم و ناليدم،
چرا که تو را کم داشتم.
حضور ارواح شبانه
و شرمساری من.
گفتم:
«ای ارواح شبانه!
شما که هماره از کنار خفتگان درمی‌گذريد،
مرا گريان و نالان می‌يابيد.
عزيزِ عزيزانم را گم کرده‌ام.
درباره‌ام انديشة بد روا مداريد
آنکه شما فرزانه‌اش می‌خوانديد،
اندوهی عظيم دربر گرفته‌اش!»
و ارواح شبانه
با چهره‌هايی سرخورده
از کنارم گذشتند،
بی اعتنا به‌دانايی يا نادانيم. [۸]

سفر گوته، از آغاز تا به‌انجام، پُربار است و پُرماجرا. او تهی‌دست به‌خانه باز نمی‌گردد؛ ره‌آوردِ سفرش دفترِ منظومی است که به‌رسم شرقيان «ديوان» می‌خواندش، تا يادگاری باشد از همزادِ شرقی‌اش؛ از آن گم‌کرده‌ای که در پايان سفر می‌يابد او را و گرامی می‌دارد شکوه و زيبايی غزل‌هايش را با اين دفتر. «ديوان غربی- شرقی» ارمغانی است ارجمند و گرانمايه برای هم‌زبانان و هم‌کيشانش؛ برای غربيان. و غرورْآميز اثری است برای ميزبانانش؛ برای شرقيان. پيوندی است سخت‌بنياد و جاودانه ميان شرق و غرب؛ و يا حداقل آرزوی گوته چنين است. اميد دارد تا ديوانش به‌ميان مردم کوچه و بازار راه يابد، همة مردمان آنرا بخوانند و قادر باشند به‌درک شاعر و دريافت شعرهايش. [۹] از اين رو فصلی با عنوان «يادداشت‌ها و رساله‌هايی برای درک بهتر ديوان غربی- شرقی» به‌پايان ديوان می‌افزايد. [۱۰]


* * *
 

«هر چيز به‌جای خويش نيکوست».[۱۱] فصل «يادداشت‌ها و رساله‌هايی برای درک بهتر ديوان غربی- شرقی» با اين سخن حکيمانه آغاز می‌شود. گوته پيش از اين بر هيچ يک از آثارش مقدمه يا مؤخره‌ای ننگاشته بود؛ با اين باور که «مردم دير يا زود از نوشته‌های شاعر بهره خواهند بُرد».[۱۲] او علت شکستن سکوتش در مورد «ديوان غربی- شرقی» را چنين توضيح می‌دهد:
«هر چيز به‌جای خويش نيکوست! آدمی در طول زندگی همواره می‌آموزد تا به‌اهميت اين سخنِ حکمت‌آميز بيشتر پی‌بَرد. از اين سخن چنين بر‌می‌آيد که زمانی خاموشی و دگر وقت لب به‌سخن گشودن رواست؛ و اين بار شاعر طريق اخير را برگزيده است. زيرا که اگر روزگارِ جوانی بايسته کار و کوشش، پيرانهْ سر، شايسته انديشيدن و آگاهيدن است».[۱۳]

اما هراس گوته از آن است که مبادا يادداشت‌ها و رساله‌های کوتاهی که بر «ديوان غربی- شرقی» نگاشته است، از تأثير مطلوبی که اشعار ديوانش در نظر اول بر خواننده تواند گذارد، اندکی بکاهد. به‌اين دليل مصمم است که تنها به‌شرح دادن و حجت آوردن بسنده کند تا از اين طريق به‌قوة درک خواننده‌ای که با شرق ناآشناست- يا آشنايی اندکی دارد- ياری رساند. «در مقابل، آنکه با تاريخ و ادبياتِ ‏مشرق‏زمين، اين پهناور‌سرزمينِ شگفت انگيز در جهان، از نزديک آشناست، نيازی به‌مطالعة اين مؤخره ندارد. او بيشتر به‌توصيفِ سادة چشمه‌ساران و جويباران آن ديار خواهد پرداخت؛ چشمه سارها و جويبارهايی که من با آب طرب‌انگيزشان، گلزار شعرم را صفا می‌بخشم».[۱۴] آرزوی قلبی گوته آن است که در گشت و گذارش در شرق، به‌سان مسافری به‌او نگاه کنند که مشتاقانه آماده است تا با خلقيات غريبه‌ها سازش کند، زبان آنان را بياموزد، با آنان همفکری کند و در درک عرف و عادات مردمان ‏مشرق‏زمين کوشا باشد.


* * *
 

گوته در يادداشت‌های ديوان، بخش درخور توجه‌ای را به‌معرفی دين باستانی ايرانيان و آداب و آيين مذهبی آنان اختصاص داده است و در مجموع بيش از نيمی از فصل «يادداشت‌ها و رساله‌هايی برای درک بهتر ديوان غربی- شرقی» دربرگيرندة مباحثی است که به‌گونه‌ای با فرهنگ و تاريخ و تمدن ايران و نيز نقد و بررسی شعر و ادب فارسی مربوط است. اما پيش از اين همه، و در آغاز اين فصل، گوته به‌اختصار نظرِ کلی خود را دربارة ايران و ايرانيان بيان می‌کند:
«وقتی که ما نگاهمان را متوجة ملت صلح‌دوست و با فرهنگ ايران می‌کنيم- و از آنجا که در واقع هنر سرايندگی ايشان انگيزة نگارش اين کتاب بوده است- نخست بايد به‌زمان‌های دور بازگرديم تا دوران کنونی برايمان قابل درک شود. برای پژوهندة تاريخ اين نکته همواره غريب و در خور تأمل باقی می‌ماند که به‌رغم آنکه سرزمينی بارها مغلوب و مقهورِ دشمن بوده و حتی تا سرحدّ نابودی نيز رفته است، ولی هميشه کانونی پايدار در ميان ملت وجود داشته که سرشت و طبيعت خود را حفظ کرده است؛ و در چشم برهم زدنی، پديدة قومیِ کهنسالی که تصور می‌شده از ميان رفته است، دوباره ظهور می‌کند».[۱۵]

اظهار نظر و داوری گوته دربارة ايران و ايرانيان دربرگيرندة چند نکتة مهم است که نشان از باريک‌بينی و نازک‌انديشی او دارد. گوته از عقايد رايج در ميان اروپائيان دربارة ملل شرق و به‌ويژه ايرانيان آگاه است. او نيک می‌داند که غربيان تحت تأثير گزارش‌های مغرضانة مورخان يونانی و همچنين پيشداوری‌های متفکران و مفسران اروپايی، به‌شرقيان به‌چشم حقارت می‌نگرند و ايرانيان را «بَربَر و ملتی جنگ طلب و بی فرهنگ» می‌انگارند.[۱۶] او با وقوف به‌اين امر و با هدف روشنگری در افکار عمومی، آگاهانه صفات «صلح‌دوست» و «با فرهنگ» را برای معرفی ايرانيان برمی‌گزيند که درست نقطة مقابل تصوير و تصوری است که مورخان دنيای کهن از ايرانيان در کتاب‌هاي تاريخ ترسيم کرده و از نسلی به‌نسل ديگر انتقال يافته و حداقل تا قرون هفده و هجده ميلادی همچنان افکار و اذهان اروپاييان را تسخير کرده بود. گوته پس از دفع اين شبهه، بلافاصله خاطرنشان می‌سازد که در اصل شعر فارسی و شاعران ايرانی محرک او در نگارش «ديوان غربی- شرقی» بوده است. گذشته از اين، ما را از پيشداوری دربارة ملت‌های ديگر برحذر می‌دارد و متذکر می‌شود که برای درک و فهم هر ملتی، ناگزير بايد به‌مطالعه و بررسی گذشتة آن ملت پرداخت؛ تا بر اساس شناخت از گذشته، بهتر بتوان حال و احوال کنونی ايشان را دريافت. او که از انحطاط امپراتوری‌ها و نابودی ملت‌ها و تمدن‌های بسياری در طول تاريخ آگاهی دارد، با فروتنی اذعان می‌کند که راز بقای سرزمين و رمز پايداری ملت ايران، حتی پژوهندگان تاريخ را نيز به‌شگفت و انديشه واداشته است.
گوته پس از اين مقدمة کوتاه، ولی پُر‌معنا، همچنان که خود نيز توصيه کرده است، به‌گذشته‌های دور بازمی‌گردد و نخست به‌دين باستانی ايرانيان و بنيانگذار آن زرتشت و ارکان و آيين آن می‌پردازد. سپس تاريخ ايران، از پادشاهی «داريوش بزرگ» تا شکست آخرين پادشاه سلسله ساسانيان، «يزد گرد سوم» را مرور می‌کند تا به‌دربار «سلطان محمود غزنوی» و مقام و منزلت والايی که «عنصری» و «اسدی طوسی» در نزد غزنويان داشتند، برسد. اکنون اما زمان آن فرارسيده است که گوته به‌عهد خود وفا کند و به‌منظور و هدف اصلی خود که بررسی شعر فارسی و معرفی شاعران ايرانی است، بپردازد. او با حماسه‌سرای نامی ايران «فردوسی» و شاهکار عظيم او «شاهنامه» آغاز می‌کند و از آن به‌عنوان اثری ارجمند و استوار و بنيادِ عرفانی- تاريخی ملت ايران ياد می‌کند.[۱۷] پس از فردوسی، به‌ترتيب، «انوری»، «نظامی گنجه‌ای»، «جلال الدين محمد رومی»، «سعدی»، «حافظ» و «جامی» را در هفت رسالة کوتاه به‌خوانندگان می‌شناساند و آنان را هفت ستاره درخشان آسمان شعر و ادب فارسی می‌خواند. گوته در يادداشت‌های اين فصل، از «فريدالدين عطار نيشابوری» و اثر ارجمندش «منطق الطير» سخن به‌ميان می‌آورد و اشاراتی نيز به‌سرايندگان فارسی زبان چون «خاقانی شروانی»، «ظهير فاريابی»، «اثيرالدين محمد اخسيکتی» و «سنايی غزنوی» دارد. او ويژگی‌های شعر شرق را برمی‌شمارد و بحثی دارد پيرامون وزن و قافيه و نقش تمثيل در شعر فارسی. گوته محققان و منتقدان اروپايی را از قياس شاعران شرق با سرايندگان غرب بر حذر می‌دارد و مثلاً به‌طور قاطع در مخالفت با مقايسه فردوسی با حماسه سرای يونان باستان، «هُمر» و يا حافظ با «هراس»، غزل سرای روم باستان، می‌ايستد.[۱۸] او ضمن گفت و شنودی، در ستايش از شاعران ايرانی، با کمال فروتنی می‌گويد: «ايرانيان در طول پنج قرن تنها برای هفت تن از شاعران خود ارزش و اعتبار قايل شدند؛ و در ميان رانده‌شدگان، رِندان بسياری وجود داشتند که بهتر از من بودند.»[۱۹]

آنچه اما در نگاه اول خواننده را به‌شگفت می‌آورد آن است که گوته اين آگاهی‌های گسترده از شعر و ادب پارسی را چگونه کسب کرده است؟
نخستين تماس مؤثر گوته با شعر و ادب شرق، به‌احتمال زياد، با آشنايی او با قصايد هفتگانة شاعران عرب در دورة پيش از اسلام، که به «معلقات» شهرت يافته است، می‌بايد آغاز شده باشد. «معلقات» را اولين بار زبانشناس و مترجم شهير انگليسی، «ويليام جونز» در سال ۱۷۷۴ ميلادی در کتابی که به‌زبان لاتين دربارة شعر شرق نوشته بود، به‌اروپاييان معرفی کرد.[۲۰] سه سال بعد، اين کتاب در آلمان تجديد چاپ شد و نسخه‌ای از آن نيز در دسترس گوته قرار گرفت. ترجمة انگليسی اين قصيده‌ها را جونز به‌سال ۱۷۸۳ ميلادی انتشار داد؛ و چيزی نگذشت که جاذبه اين قصايد، گوته را برانگيزاند تا با ياری دوستش هِردِر، آنها را از انگليسی به‌زبان آلمانی ترجمه کند. گرچه گوته در جايی متذکر می‌شود که تعدادی از معلقات را به‌آلمانی ترجمه کرده است، ولی در ميان نوشته‌های او تنها ترجمة هجده بيت نخست از قصيدة هشتاد و شش بيتی منسوب به‌«امرؤالقيس ابوالحارث حندج بن حجرکندی» ديده می‌شود.[۲۱] در سال ۱۸۰۲ ميلادی ترجمة کاملی از معلقات را «آنتون تئودور هارتمان» با حواشی و توضيحاتی بسيار به‌زبان آلمانی منتشر می‌کند.[۲۲]

به‌هر حال، از تأثير شعر عرب پيش از اسلام بر گوته و اثرات آن در «ديوان غربی- شرقی» و ديگر آثارش همين بس که او در تقديرنامه‌ای که به‌منظور درج در صفحات اول ديوان آماده کرده بود، از «معلقات ديرينة کوير» با احترام ياد می‌کنند. طرح و مضمون تقديرنامه که گوته در بزرگداشت آثار ارزشمند مشرق زمين آماده نموده بود و قرار داشت در ديوان منتشر کند به‌اين صورت است:


به‌حرمتِ
مثنوی معنوی محمد جلال الدين رومی
پندنامة فريدالدين
شاهنامة فردوسی
تحفه‌الاحرار جامی
معلقات ديرينة کوير
و
قرآن اعجاب انگيز


* * *
 

پيشتر اشاره کردم که گوته تمام آگاهی‌های خود را دربارة تاريخ و تمدن و فرهنگ و ادبيات مشرق زمين از طريق مطالعة و بررسی آثار مترجمان و محققان و متفکران اروپايی به‌دست آورده بود. بايد دانست كه از اواخر سده هجده تا اوايل سده نوزده ميلادی، دانشمندان و پژوهندگان و خاورشناسانِ غربی مجموعه‏ای از گنجينه ادبی و تاريخی ‏مشرق‏زمين را به‏زبان‌های لاتين، انگليسی، آلمانی، فرانسوی و جز اينها، ترجمه كرده و انتشار داده بودند و پژوهش‌هايی دامنه‏دار نيز در اين زمينه آغاز شده بود. در اين دوره تلاشیِ كم‏نظير و بی‌سابقه برای شناختِ فرهنگ و تمدن شرق در جريان بود؛ تا جايی كه فرهيختگان اروپايی برای آشنايی با آثار فرهنگی و هنری ‏مشرق‏زمين با هم در رقابت بودند و می‏كوشيدند تا در ترجمه و بررسی متون، دقت بيشتری به‌کار برند و در مطالعات و تدقيقات علمی از هم پيشی گيرند. اين جنب و جوش كه درجهت آشنايی و شناخت هر چه بيشتر و عميق‏تر از تاريخ و تمدن و فرهنگ و ادبيات سرزمين‌های شرقی و به‏ويژه شاعران و عارفان و متفكران ايرانی به‏راه افتاده بود، بعد از انتشار «ديوان غربی- شرقی» شدت بيشتری گرفت و تا اواخر قرن ۱۹ ميلادی نيز ادامه يافت. در تاريخ ادبيات سرزمين‏های آلمانی‏زبان از دوره با نام «نهضت شرقی» ياد می‏شود. از اين‏رو برای گوته در آن دوران از هر جهت تمام امكانات فراهم آمده بود تا بيش از پيش خود را با تاريخِ حيات فكری ‏مشرق‏زمين مشغول دارد و با آثار ارزشمند حكيمان و عارفان و شاعرانِ شرق و سير تكامل فرهنگ و ادبيات و هنرهای گوناگون در خاورزمين آشنا شود. او در فصل پايانی «ديوان غربی- شرقی» از همه دانشمندان و پژوهشگران و مترجمان كه با آثارشان موجبات آشنايی او را با فرهنگ و تمدن ‏مشرق‏زمين فراهم آوردند، قدردانی می‏كند و يادشان را به‏عنوان «استاد» گرامی می‏دارد.
فهرست اين آثار نشان‏دهنده سطح آگاهی و شناخت فرهيختگان اروپايی در سده‏های ۱۸ و ۱۹ ميلادی از تمدن و تاريخ و فرهنگِ ‏مشرق‏زمين است و نيز بيانگر اين واقعيت كه فرزانگان و دانش‏پژوهانِ شرق و غرب در همه دوران‏ها به‏گونه‏ای با هم در ارتباط بوده و از هم تأثير پذيرفته‏اند. اما به‏ندرت می‏توان شاعر و نويسنده و انديشمندی را در آن دوران در ‏مغرب‏زمين يافت كه به‏اندازه گوته از شعر و ادبيات و حكمت شرق تأثير پذيرفته و با آن خو گرفته و از آن بهره‏مند شده‏باشد. كافی است كه به‏شماری از كتابهايی كه گوته به‏هنگام مطالعه و بررسی تاريخ و فرهنگ ‏مشرق‏زمين در اختيار داشته ‏و همچنين به‌آثاری كه در ايام تصنيف و تأليف «ديوان غربی- شرقی» و مؤخره آن در دسترس داشته ‏است، نگاهی انداخت تا به‏عمق شناخت گوته از تاريخ و تمدن و فرهنگ شرق پی‏بُرد. شايد در اين زمينه تنها بتوان «فريدريش روکرت» و گسترة مطالعات و تحقيقات و ترجمه‌های او از آثار مشرق‌زمين را با تلاش گوته برای شناخت از فرهنگ اين سرزمين ها مقايسه کرد. پژوهشگران غربی تاکنون توانسته‌اند فهرستِ شماری از آثاری که گوته به‌گونه‌ای از آنها در تأليفات خود بهره جسته است، به‌دست دهند. من در اينجا تنها چند اثر را که تأثير آنها در آثار گوته به‌وضوح به‌چشم می‌خورد نام می‌برم و در صورت نياز، توضيح کوتاهی نيز اضافه می‌کنم:
• هزار و يک شب. قصه‌های شهرزاد. ترجمة آنتون گالان. پاريس، ۱۷۴۷. (تأثير داستانهای هزار و يک شب بر آثار گوته را «کاتارينا مِمسِن»، بانوی محقق و گوته‌شناس نامدار در کتاب «گوته و هزار و يک شب» به‌تفصيل و به‌طور همه جانبه بررسی کرده است.[۲۳] از ديگر آثار اين بانوی گرانقدر، کتاب «گوته و جهان عرب» است. اين دو کتاب از جمله آثاری بودند که من در نگارش اين گفتار از آنها بهره بُردم).
• قرآن. ترجمة به‌زبان لاتين. مترجم و ويراستار لودوويکو مارچی. پاتاوی (ايتاليا)، ۱۶۹۸. (گوته افزون برترجمة لاتين قرآن، دو ترجمه به‌زبان آلمانی نيز در کتابخانة خود داشته است که يکی را «داويد فريدريش مِگرلين» مستقيم از عربی ترجمه کرده و به‌آن نام «انجيل ترکی» داده بود و ديگری نسخه‌ای بود که «تئودور آرنولد» بر اساس ترجمة انگليسی «جورج زِيل» به‌آلمانی برگردانده بود).
• زندگينامة محمد. تأليف ژان گانيه. دو جلد. آمستردام، ۱۷۳۲.
• زندگی محمد. با اشارات تاريخی دربارة دين محمدی. تأليف هانری دِبولانويه. ترجمه از زبان فرانسه. لِمگو، ۱۷۴۷.
• زندگينامة محمد. نوشتة فرانسوا هانری تورپن. پاريس، ۱۷۷۳. (گوته بعد از مطالعة سه کتاب اخير- همانگونه که پيشتر اشاره کردم- تصميم به‌نگارش نمايشنامه‌ای دربارة زندگی پيامبر اسلام گرفت).
• شرح و تفسير شعر آسيايی. تأليف ويليام جونز. لندن، ۱۷۷۴. (گوته از راه مطالعة اين کتاب برای نخستين بار با هفت قصيده‌سرای نامی عرب در دوران پيش از اسلام و ترانه‌های اعراب بدوی آشنا شد. او در يادداشت‌های ديوان از خدمات ارزندة جونز که سبب شهرت جهانی اين محقق انگليسی شده است، قدردانی می‌کند).
• معلقات. معلقات يا هفت قصيده‌ای که در کعبه ‌آويخته شده بود. ترجمة ويليام جونز. لندن، ۱۷۸۳.
• ليلی و مجنون. نورالدين عبدالرحمن جامی. ترجمه از زبان فرانسه از آنتون تئودور هارتمان. آمستردام، ۱۸۰۸.
• گلستان سعدی. ترجمة آدام اولئاريوس. شِلِسويگ، ۱۶۵۴.
• شکونتلا. شکونتلا يا انگشتر گمشده. نمايشنامه منظوم هندی. تصنيف کاليداس. ترجمة گئورگ فورستر. ماينتس و لايپزيگ، ۱۷۹۱.
• قابوسنامه. کتابی که قابوس برای پسرش گيلانشاه نوشته بود. ترجمه از زبانهای ترکی و فارسی و عربی از هاينريش فريدريش فُن ديتس. برلين، ۱۸۱۱. (ديتس، يکی ديگر از محققان آلمانی است که گوته در يادداشت‌های ديوان از او و آثارش به‌احترام ياد می‌کند).
• ديوان محمد شمس الدين حافظ. ترجمة يوزف فُن هامر- پورگشتال. برای نخستين بار به‌طور کامل از زبان فارسی. دو جلد. اشتوتگارت و توبينگن. ۱۸۱۲، ۱۸۱۳.
• تأملاتی دربارة آسيا. تأليف از هاينريش فريدريش فُن ديتس. برلين، ۱۸۸۱.
• يافته‌های شرق. (مجله). به‌کوشش يوزف فُن هامر- پورگشتال. مجلدات ۱ تا ۴. وين، ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۴.
• تاريخ دين باستانی ايرانيان. تأليف توماس هايد. اکسفورد، ۱۷۰۰.
• دربارة ادبيات ترکها. گيامباتيسا تودِرينی. ترجمه از زبان ايتاليايی از فليپ ويلهم گوتليب هاوس لويتس. کونيگسبرگ، ۱۷۹۰.
• داستانهای بيدپای. (مترجم و محل و تاريخ انتشار اين کتاب که در دسترس گوته بوده است، مشخص نيست. کتاب «کليله و دمنه» در اروپا از همان آغاز به‌نام «داستانهای بيدپای» شهرت داشت).
• تاريخ سخنوری در ايران. به‌همراه گلچينی از اشعار دويست شاعر ايرانی. تأليف يوزف فُن هامر- پورگشتال. وين، ۱۸۱۸.
• قلمرو پادشاهی ايرانيان. تأليف بارناس بِرسوبيوس. پاريس ۱۵۹۵.

افزون بر اينها، سفرنامه‌های اروپائيان نيز جزو آن دسته از منابع پُراهميتی بودند که گوته برای آشنايی با سرزمين‌های شرق از آنها بهره بسيار برد. علاقة او به‌مطالعة اخبار و گزارش‌های سياحان اروپايی از زمان دانشجويی او آغاز شد و تا پايان عمر ادامه داشت. گوته در فصل «يادداشت‌ها و رساله‌هايی برای درک بهتر ديوان غربی- شرقی» از تنی چند از مسافران غربی که با تحمل دشواری‌ها و قبول خطراتی، گزارش‌ها و آگاهی‌های ارزشمندی با خود به‌خانه آورده‌اند، نام می‌برد، ولی پيش از آن به‌نکتة جالبی اشاره می کند. او می‌نويسد که گرچه اين سفرنامه‌ها هر يک به‌نوعی آموزنده و باارزشاند، اما گزارش‌هايشان دربارة وضعيت واقعی مشرقزمين، بيشتر باعث آشفتگی قوة تخيل ما می‌شود و کمتر به‌ياری خيالپردازی‌های ما می‌آيد.[۲۴]

در ميان آثاری که گوته در زمان سرودن «ديوان غربی- شرقی» و نگارش «يادداشت‌ها و رساله‌هايی برای درک بهتر ديوان غربی- شرقی» در دسترس داشته و از آنها سود برده است، چند اثر مهم و اساسی را می‌توان نام بُرد که « ديوان شمس‌الدين محمد حافظ شيرازی»، بی هيچ گفت و شنود، در صدر آنها قرار دارد. ديوان حافظ را نخستين بار «يوزف فُن هامر- پورگشتال»، دانشمند و محقق و مترجم مشهور اتريشی، به‌طور کامل به‌زبان آلمانی ترجمه کرد و در دو مجلد به‌سال‌های ۱۸۱۲ و ۱۸۱۳ منتشر کرد. گوته در يادداشت‌های ديوان، دربارة هامر و ترجمة ديوان حافظ و همچنين تأثيری که اين ترجمه بر اشعار «ديوان غربی- شرقی» داشته است، می‌نويسد:
«کتابچة من (ديوان) در همة بخش‌هايش دليلی است بر آنکه من تا چه اندازه مديون اين مرد بزرگوارم. من از مدتها پيش به‌حافظ و اشعارش توجه داشتم؛ اما آنچه در کتب ادبی، سفرنامه‌ها، مجله‌ها و جز اينها ديده بودم، به‌من آن آگاهی و تصور را نمی‌داد تا به‌ارزش و شايستگی حافظ، اين مرد خارق‌العاده، پی‌بَرم. تا سرانجام، در بهار سال ۱۸۱۴ ميلادی، ترجمة کامل ديوان حافظ به‌دستم رسيد و با علاقه‌ای خاصی قادر به‌درک باطن وجود او شدم و کوشيدم تا با سروده‌های خود به‌حافظ رابطه برقرار کنم. اين مشغلة شادی‌آفرين مرا ياری داد تا دورانِ نگران‌کننده‌ای را پشت سر گذارم و در پايان کار، اين امکان برايم فراهم آمد تا از ثمراتِ حاصل از برقراری صلح، به‌گونه‌ای دلپذير بهره‌مند شوم».[۲۵]


* * *
 

آری، پس از مطالعات بسيار و بر اثر تأمل و تعمق در اين آثار بود که گوته قادر به‌درک ارتباط ميان اديان کهن مشرق‌زمين و فلسفة حيات و طبيعت انسان شرقی شد و در راه جست و جو برای يافتن رمز و رازهای شعر فارسی افتاد. اما آنچه در اين سير سلوک آتش در اعماق وجودش افکند و او را از خود بی خود کرد، آشنايی با غزل‌های شمس‌الدين محمد شيرازی بود؛ آن که از چشمة جاودان غزلهايش آب حيات می‌جوشد؛ آن که قرآن را ثبت سينه داشت و گوته خود را با او، با حافظ، همزاد و هم سرشت می‌يابد. اميد دارد که به‌سان او بتواند شعر بسرايد و همچو او نَرد عشق ببازد و شرابِ ناب شيراز بنوشد. گوته با يافتن حافظ، گمشده‌ای را می‌يابد که انگار در تمام زندگی در جست و جويش بوده است. گوته با يافتن حافظ، نه تنها گمشدة خود، که خود را درمی‌يابد؛ استاد و پيرِ هميشه جوان خود را می‌يابد. گوته به‌جاودانگی، به‌ بی‌پايانی حافظ باور دارد و در يکی از زيباترين غزلهايش، مست و خراب از ديدار دوست، آواز عشق سرمی‌دهد و می‌خواند که:
گر به‏پايان نبری حرف خود از حشمت تست‏
هم گر آغاز ندارد سخنت، قسمت تست‏
شعر تو چون فلك ارزق دوّار بود
كاوّل و آخر آن همسر و هموار بود
آنچه تابان شود از مركز اين سقف بلند
در سرانجام و در آغاز همه نقش همند
چشمه خالص شعری و پُر از شور و سرور
گفته نغز تو جاريست چو امواج بحور
لبْ تو آماده بوسيدن دلبر داری‏
باشد از سينه تو نغمه دلكش جاری‏
هر زمان تشنه آنی قدحی نوش كنی‏
آتش سينه بدان جرعه تو خاموش كنی‏
گر فرو ريزد و در هم شكند اين عالم‏
حافظ! از شوق به‏همچشمی تو می‏بالم‏
در بد و خوب شريكيم و وفادار و سهيم‏
تؤامانيم و ز يك گوهر و همزاد هميم‏
چون تو خواهم ره دل پويم و نوشم می ناب‏
هم كنم فخر بر اين زندگی شعر و شراب‏
شو كنون با شرر آتش خود نغمه سرا!
گر چه پيری، دل پُر شور و جوانست ترا[۲۶]

پانوشت‌ها:



1- West-östlicher Divan. Johan Wolfgang Goethe. Herausgegeben und erläutert von Hans-J. Weitz. Frankfurt am Main, 1974.
 

اين چاپ از «ديوان غربی- شرقی» نسخه‌ای است که من در نگارش اين گفتار از آن بهره جسته‌ام و پس از اين به‌اختصار از آن به‌صورت »ديوان. ص ...» ياد می‌کنم.
۲- Schlacht von Jena نبردی که ميان ناپلئون و پروس‌ها در شهر ينا در ۱۴ اکتبر سال ۱۸۰۶ ميلادی به‌وقوع پيوست و به‌شکست نهايی سپاهيان پروس انجاميد. اين نبرد نقطة عطفی در تاريخ آلمان در سدة نوزده ميلادی به‌شمار می آيد.
۳- برای آگاهی بيشتر از تفسيرهای گوناگون در اين باره، نگاه کنيد به:


Goethe und ۱۰۰۱ Nacht. Katharina Mommsen. Frankfurt am Main, 1981. S. 109-118.
4- Aus meinem Leben. Dichtung und Wahrheit. Goethes Werke in zwölf Bänden. Berlin, 1988.
 

۵- «ديوان، ص ۹».
۶- نگاه کنيد به:


Studien zum West-östlichen Divan Goethe. Herausgegeben von Edgar Lohner. Darmstadt, 1971. S. 194-196.
 

۷- «ديوان، ص ۳۳».
۸- «ديوان، ص ۳۲».
۹- گوته در شانزدهم ماه مه سال ۱۸۱۵ ميلادی در نامه‌ای که قرار داشت برای ناشر آثارش بفرستد، از جمله می‌نويسد: «آرزو دارم که اين ديوانِ آلمانی به صورت کتاب جيبی منتشر شود تا به دست بسياری برسد».


10- Noten und Abhandlungen zu besserem Verständnis des West- östlichen Divans.
 

اين فصل بيش از نيمی از ديوان گوته را دربر می گيرد. از اين فصل، پس از اين، به‌اختصار به‌صورت «يادداشتهای ديوان، ص ...» ياد خواهم کرد.


۱۱- Alles hat seine Zeit! ترجمة تحت‌اللفظی اين ضرب‌المثل آلمانی «هر چيز زمان خودش را دارد» است. ضرب‌المثل فارسی «هر چيز به‌جای خويش نيکوست»، مضمونی رسا و گويا برای آن است.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست/ که هر چيزی به جای خويش نيکوست (شيخ محمود شبستری).
۱۲- «يادداشتهای ديوان، ص ۱۲۷».
۱۳- همانجا، ص ۱۲۷.
۱۴- «يادداشتهای ديوان، ص ۱۲۷».
۱۵- «يادداشتهای ديوان، ص ۱۳۶».
۱۶- برای مثال نگاه کنيد به: «يونانيان و بربرها». (جلد اول و دوم). امير مهدی بديع. ترجمه احمد آرام. تهران، ۱۳۶۴. و همچنين به:


Griechen, Barbaren und „Wilde“. Alte Geschichte und Sozialanthropologie. Wilfried Nippel. Frankfurt am Main, 1990.

 

۱۷- «يادداشتهای ديوان، ص ۱۵۶».
۱۸- همانجا، ص ۱۸۱ تا ۱۸۷.


19- Unterhaltung mit Goethe. Friedrich von Müller. Weimar,
1956. (Gespräch vom 2. Oktober 1823).

 

۲۰- ويليم جونز ۱۷۴۶ تا ۱۷۹۴ Sir William Jones  قاضی ديوان عالی کلکته بود؛ ولی شهرت جهانی او به‌سبب تأليفات و ترجمه‌های بسياری است که در زمينة زبانشناسی و ادبيات شرق انجام داده است. او در سال‌هايی که در هندوستان اقامت داشت، تحقيقاتی گسترده پيرامون زبان‌های شرقی و به‌ويژه زبان‌های سنکريست و فارسی آغاز نمود و در سال ۱۷۷۲ ميلادی، کتابی دربارة قواعد زبان فارسی منتشر کرد. افزون بر اين، «داستان‌های بيدپای» و «منظومة شکونتلا» اثر کاليداس را نيز به‌زبان انگليسی ترجمه نمود.


21- Goethe und die arabische Welt. Katharina Mommsen. Frankfurt am Main, 1989. S. 59.

22- Die hellstrahlenden Plejanden am arabischen poetischen Himmel oder die ۷ am Tempel zu Mekka aufgehängten Gedichte. Übersetz und erläutert von Anton Theodor Hartmann. Münster, 1802.

23- Goethe und 1001 Nacht. Katharina Mommsen. Frankfurt am Main, 1981.
 

۲۴- «يادداشتهای ديوان، ص ۲۳۱».
۲۵- «يادداشتهای ديوان، ص ۲۵۸».
۲۶- «ديوان، ص ۲۵». ترجمة زنده‌ياد محمود کورس.

 

متن کامل ديوان غربی- شرقی گوته به‌زبان آلمانی، به‌انضمام يادادشت‌هايی برای درک بهتر ديوان را اينجا بخوانيد!


انتشار در: فصلنامه نگاه نو. شماره  ۷۶. بهمن ماه ۱۳۸۶