نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

سی تیر و بیست و هشت مرداد

رامین كامران

بخش 2

 

 

بخش دوم

بحران حساب شده

طی جریاناتی كه به قیام سی ام تیر 1331 منجر شد ابتكار عمل كاملاً از آن مصدق بود. او كه پس از بازگشت از لاهه موقعیت خویش را در مقابل مجالس شورا و سنا و به عبارت گسترده تر هیئت حاكمهٌ آن روزگار ایران تضعیف شده ارزیابی میكرد دست به مانوری زد كه احتمالاً بزرگترین ریسك حساب شده در حیات سیاسیش بود. وی نه فقط چنان رفتار نكرد كه باقی نخست وزیران در چنین موقعیتی میكردند بلكه درست رفتار عكس در پیش گرفت.

در بازی سیاست ایران چنانكه پس از مشروطیت شكل گرفته بود و بعد از شهریور1320  از سر گرفته شده بود، دولتی كه در مقابل پارلمان تضعیف میشد میبایست میكوشید تا با خواست اكثریت مجلس همراهی نشان دهد و احیاناً با ترمیم كابینه بر شمار پشتیبانان خود بیافزاید و عمر بیشتری برای خود بخرد. مصدق درست عكس این كار را كرد چون به جای همراهی با مجلس از آن اختیارات فوق العاده خواست و از شاه هم مقام وزارت جنگ را طلب كرد تا بتواند با آزادی هر چه بیشتر عمل كند. وی با این كار بحرانی ایجاد كرد كه یكی از نقط عطف تاریخ معاصر ایران است.

در این تاریخ دیوان لاهه ادعاهای طرفین را استماع كرده بود ولی هنوز حكمی را صادر ننموده بود و نهضت ملی در موقعیت حساسی قرار داشت. به احتمال قوی مصدق اعتقاد داشت كه در دادگاه برنده خواهد شد و حركتی كه انجام داد به این حساب بود كه میدانست با سرمایهٌ پیروزی خارجی در داخل هم برنده خواهد بود و میتواند با اطمینان خطر كند. در هر حال این نكته هم هست كه وی بخصوص از نظر داخلی به نقطه ای رسیده بود كه باید حركتی انجام میداد تا سیر تحول سیاست داخلی ایران را عوض كند چون ادامهٌ راه با ترتیبی كه تا آنجا رفته بود ممكن نبود و مخالفان وارد مراحل مقدماتی فروكشیدنش از مسند نخست وزیری شده بودند.

مصدق هم بهانهٌ بحران را انتخاب كرد و هم زمانش را. به هر صورت تصور مصدق از برد و باخت در لاهه هر چه بود حسابش در مرحلهٌ ابتدایی مانور به احتمال قوی بر این پایه استوار بود كه در شرایط روز و با غلیان احساسات مردم و دلبستگی فراوان آنها به مسئلهٌ نفت كسی غیر از خودش توان این را ندارد كه به مسند نخست وزیری تكیه بزند و باید از فرصت استفاده كرد و به مجلس حالی كرد كه قدرت اسمی آن از پشتیبانی واقعی مردم برخوردار نیست. استعفای ناگهانی او در بیست و شش تیر مخالفانش را در تنگنا گذاشت چون برای مقابله با آن تهیه ای ندیده بودند و غافلگیر شدند. آنها پای تضعیف مصدق رفته بودند نه ساقط كردنش و نقداً توان اینكه از قدرت بزیرش بكشند نداشتند. مصدق به كلی تعادل آنها را بر هم زده بود، ناچار با سراسیمگی به دنبال نخست وزیر گشتند و فقط قوام را یافتند. به هر حال به میدان فرستادن نامزد دیگر نخست وزیری كه سیدضیاء بود با آنهمه سوابق نوكریش برای انگلیس اصلاً عملی نبود و حتماً واكنشی شدیدتر از سی تیر ایجاد میكرد.

 

قوام السلطنه

پشتوانهٌ قوام یكی پشتیبانی خارجی بود و دیگر هیئت حاكمه ای كه چشم دیدن مصدق را نداشت (شاه به انتصاب او تمایل زیادی نداشت). او مسئلهٌ آذربایجان را با پشتیبانی همین دو نیرو و طبعاً با قابلیت سیاسی استثنایی خویش حل كرده بود و به همین دلیل بر خلاف نوشتهٌ ابتدایی و نسنجیده ای كه چندی پیش بحث بی موضوعی ایجاد كرد، امكان حل مسئلهٌ نفت را هم به نفع ایران نداشت. تنها نیرویی كه میتوانست به وی امكان بدهد تا در برابر قدرت انگلستان و آمریكا و هیئت حاكمه ای كه همدست آنها بود (یعنی در جمع پشتیبانان خودش) بایستد قدرت مردم بود ولی مردم در نگرش سیاسی وی جایی جز سیاهی لشكر نداشتند و چون پشتیبانی آنها را فاقد بود توان این را هم كه در برابر نیروی خارجی بایستد نداشت و به همین دلیل قادر نبود حقوق ایران را مسترد سازد. یادآوری بكنم كه اصلاً قرار هم نبود چنین بكند وگرنه به میدان فرستاده نمیشد. همهٌ محدودیت های امكانات قوام در اعلامیهٌ معروفش منعكس بود و اگر به قول بسیاری این نطق زمینش زد به دلیل لحن تند آن نبود، به این دلیل بود كه تمامی روش و منش سیاسی قوام السلطنه در آن خلاصه شده بود و از هیچكدام این دو در آن موقعیت كاری برنمیامد. مردم هیچگاه در معادلات سیاسی قوام جایی نداشتند و با به میدان آمدنشان حسابهای او سراپا غلط شده بود. عاقبت قوام در نهایت همانند وثوق الدوله شد. برادر مهتر با دست كم گرفتن افكار عمومی خودكشی سیاسی كرده بود و برادر كهتر با نادیده انگاشتن نیروی مردم این كار را كرد. هر دو به حق و به ترتیبی مشابه از میدان سیاست به در شدند. فقط دومی خدمتی بزرگ به ایران كرده بود كه برایش قدری نیكنامی ذخیره كرد.

مصدق – کاشانی – مکی و ...

تا آنجا كه میدانیم واكنش در برابر قوام از طرف شخص مصدق سازمان داده نشد و تنها چهره ای كه وقایع نگاری روزهای منتهی به سی تیر از مصدق برای ما به یادگار گذاشته است تصویر سكوت است. ابراز نارضایی مردم و نشان دادن مخالفت از همان روز اول انتصاب نخست وزیر جدید شروع شد و به تدریج اوج گرفت. این اعضای جبههٌ ملی بودند (چه آنهایی كه عضو مجلس بودند و چه آنهایی كه در خارج از این نهاد فعالیت میكردند) كه مردم را به واكنش نشان دادن تشویق كردند و در نهایت برای روز دوشنبه سی تیر 1331 اعلام تظاهرات عمومی كردند. ضعف قوام طی این سه روز آشكار و آشكارتر شده بود، بخصوص به دلیل احتراز شاه از انحلال مجلس. برای محمدرضا شاه روشن بود كه اگر مجلس را منحل بكند اختیار مملكت را برای مدت نامعلومی به دست قوام داده است بدون اینكه اهرمی برای فشار آوردن به وی داشته باشد. بعد از ماجرای آذربایجان جذب و در بعضی موارد خرید وكلای حزب دمكرات به شاه امكان داده بود تا قوام را ساقط نماید ولی هیچ معلوم نبود این بار فرصت چنین كاری را پیدا كند. به احتمال قوی شاه فكر كرده بود كه خطر نخست وزیری مصدق با مجلس از خطر نخست وزیری قوام بدون مجلس كمتر است.

کابینه قوام السلطنه با وزیران توده ای

برخورد با نیروهای انتظامی كه از ابتدای بحران شروع شده بود در سی تیر دربار و هیئت حاكمه را وادار به عقب نشینی كامل كرد. باید توجه داشت كه هیچكدام از دو طرف دعوا نمیخواست خشونت اوج بگیرد چون هر دو نگران بودند كه حزب توده از موقعیت سؤاستفاده كند. تهمت شركت این حزب در وقایع سی تیر، مثل باقی مواردی كه مربوط به نقشش در دوران حكومت مصدق میشود سه منبع دارد. یكی تبلیغات دشمنان خارجی مصدق كه مضمون را كوك كردند و تا بیست و هشت مرداد از آن استفاده نمودند تا ثابت كنند كه او با كمونیست ها همراه است. دیگر طرفداران دربار كه میخواستند (و هنوز هم میخواهند) بگویند كه مصدق از خود طرفدار نداشت و تظاهرات خیابانی كار توده ای ها بوده. سوم خود توده ای ها كه هر دروغی دیگران راجع به قدرتشان بافته اند به ریش گرفته اند و بعد هم با دستگاه تبلیغاتی خود بزرگترش كرده اند، به هر صورت دروغ پروری هم برادر دروغ بافی است. منتها از آنجا كه این حزب حتی یك دانه اعلامیه هم به طرفداری از مصدق نداده بود ناچار شد ادعا كند كه اعضایش به طور پراكنده و به ابتكار خود در قیامی كه وی را به قدرت بازگرداند شركت كرده اند، آنهم در حزبی كه سرمایهٌ اصلیش شبكه و انضباط سازمانی بود و بدون اینها هیچ كاری از آن برنمی آمد. در بارهٌ واكنش توده ای ها بهترین منبع خاطرات انور خامه ای است كه هم بسیاری از توده ای ها را شخصاً میشناخت و هم آن دو سه روز را در خیابان بود كه ببیند كه چه میكند.

نكتهٌ اصلی در بارهٌ قیام سی تیر این است كه مصدق استعفا نداد كه قدرت را وابگذارد، داد تا دوباره بیشتر قدرت بگیرد. خود او سالها بعد طی نگارش خاطراتش متذكر این نكته شد كه زمان این كار را درست انتخاب نكرده بوده و اگر قیام پیش نمیامد و قدرت دوباره با سرعت به دست او بازنمیگشت امكان این بود كه ماجرای نفت از طرف دولت جایگزین لوث شود و همه چیز به باد برود. اینكه سخنی بیش از این از مانور سیاسی اش نرانده باعث شده تا برخی از او تصویری بسیار ساده و ابتدایی بسازند و كنش ها و واكنشهایش را به حد نوعی سختگیری عقیدتی و احساسی یكپارچه منظور كنند. این تصویر از حقیقتی عاری نیست ولی بسیار ناقص و نارساست.