منشور کوروش کبیر و اعلامیه حقوق
بشر
دکتر دادخواه
به نقل از سايت سرزمين جاويد
بيگمان تاريخ منبع انسجام
هويت و خودباوري هر ملت است. جوامع بشري با دريافت چگونه
زيستن مردان و زنان نامدار و تأثيرگذار پيش از خود، به
اتكاء و اعتماد به نفس دست مييابند.
اين خوداتكايي انگيزهاي
ميشود كه همبستگي جمعي و پيوستگي فرهنگي ايشان را تضمين
كند. پس ميبايست كارهاي ارزشمند و اعلام و اظهارات جاندار
و ماندگار پشتيبان را به دقت و حكمت بررسي كنيم تا بتوانيم
از بين غلو و اغراق و سره و ناسره، واقعيتها را بيابيم.
تمدن سفر ميكند و بار
حكمتآميز خويش را در سرزمينهاي متعددي فرو ميگذارد اما
تنها گروهي از مردم ويژه، خود را ميراثدار آن تمدن و
حقوقبانان ارزشهاي ساخته و پرداخته شده آن ميدانند.
كردارها و رخدادهايي كه در طول تاريخ بروز و ظهور كرده است
همانند منارهاي نورافشاني هستند كه اعضاء جامعه را در
راهي همسان منظم ميكند و در پاسخ اين پرسش كه ما در
كدامين جايگاه تاريخ نشستهايم و كدام مسئووليت را به عهده
داشتهايم و اكنون چه رسالتي در مقابل تاريخ داريم جوابگو
هستند.
اينكه ميبينيم تمدن كهن به
اسطوره و افسانه راه پيدا ميكند و شخصيتهاي تاريخي شكل
قهرمانان اسطورهاي را مييابند بدين علت است كه تمايل و
تمناي انسانها به خوب مطلق و بايد محض گرايش دارد. با اين
همه بايد اعلام كرد كه در تمدن كهن ايران زمين ويژگيهاي
منحصر به فردي وجود دارد كه در تمدنهاي همسايه و همسان وي
از اين ارزشهاي والا و گراني گاههاي ارجمند شكل و شمايلي
نميبينيم.
اگر همزمان با تمدن پارسي،
تمدن يوناني و رومي را نيز ميبينيم اما مقايسه اين دو در
يك بررسي دقيق و صحيح نشان ميدهد كه تا چه مايه و پايه
اين سه تمدن با هم تفاوت دارند به ويژه در موضع نگرش حقوق
بشر، تعصب، خودخواهي، تبعيض و خودبر تربيني كه در تمدن
رومي و يوناني به چشم ميخورد در تمدن پارسي وجود ندارد.
بايد اعلام داشت اكنون در
نيمه اول قرن بيست و يكم هنوز هم سخن كوروش شنيدني است و
نقل او گفتني و حسرت انجام فرمان و دستورش كشيدني.
بيسبب نيست كه ميبينيم
پروردهشدگان اين زمينه فكري و مكتب انسان گرايي هر روز
مورد غصب دروغين تاريخي واقع ميشوند. امارات ميگويد
بوعليسينا متعلق به آن ديار است و تركيه ملاي رومي را كه
صراحتاً به علي و رستم عشق ميورزد، از آن خود ميداند
و...
البته در دورههاي دير، واماندگان فرهنگي
ناچار بودند كه به چنگيزخان مغول افتخار كنند و يا اشراف
عربان در عصر بنياميه ضحاك ماردوش را كه منفور تمدن و
تفكر ماست از زمره افتخارات خود بدانند. جالب است اكنون
حكومت چند دهساله قطر اعلام ميدارد كه بيروني و خوارزمي
از آن اوست! با اين همه بايد گفت اين خيزابها و تندآبها
ميآيد و ميرود اما واقعيتهاي تاريخي تغيير نمييابد.
اكنون بايد اعلام داشت براي
ارتباط نسل حاضر و پيوند ذهني جوانان امروز با ميراث
فرهنگي ارزشمند گذشته و تاريخ پربار همراه با جهاني شدن
ملاك و معيارهاي پيشين را يادآور شد و در بررسي و نقد
موشكافانه آنها را به بررسي نشست.
تحقيق حاضر از سر اين انديشه
است تا نشان دهد خزانه كجا بوده و منبع از چه سرچشمه اي
آغاز شده است؟
رگ رگ است اين آب
شيرين، آب شور
در خـــلايق ميرود تـا نفــخ و صــور
براي آنكه دچار عجب و خودبيني
نشويم بيشتر در اين قال و مقال و تلاش و انكار از منبع
بيگانه استفاده كرديم. بدين سبب كه مسلم است دوست جزء مهر
و صفا و عشق و وفا چيزي نميبيند لذا در اينجا اگر من از
مشيرالدوله پيرنيا سخن گويم و تاريخ ايران باستان او را
ملاك قرار دهم البته ارجمند است، اما اگر مستقيم گويم كه
مورخ يوناني هرودوت چه ميگويد ارجمند و اعتبار آن بيشتر
است.
براين مبنا نخست پيشينه
اسطورهاي دادگري و دادخواهي و دادباني ايرانيان را تورق
ميكنيم، سپس به تاريخ برميگرديم و آنگاه منشور كبير را
ميخوانيم و سپس با عبور از بيش از دو هزار و ششصد سال به
اعلاميه جهاني حقوق بشر ميرسيم تا بتوان به عنوان تحقيق
حقوقي در موضع نگرش انسان از موازين جهاني به معيارهاي
موثق دست يافت و سخن حق گفت و برمبناي يك روش علمي كه بايد
قبل از تحقيق هيچ پيش داوري نداشته باشيم و پس از آن به
معيار و ملاك خود معتقد و مومن بود به يك نتيجه قابل ارائه
در همه زمينها و زمانها برسيم.
در اسطوره ايران زمين
ايرانيان ترك، كرد، بلوچ، عرب به رستم علاقهمندند و
داستانهاي او را در شبهاي سرد برگرد شعلههاي گرم
ميخواندند و راويان طنين افكن آن حماسهها را يادآور
ميشدند. يكي از ارجمندترين نقل قولها داستان رستم و
اسفنديار است. رستم به عنوان سمبل نيكي، رادي، پاكي و
پاكبازي به اسفنديار كه رويينتن است و در پيمصاف و جدال
با وي از گذشتههاي خويش ميگويد.
اسفنديار اعلام ميدارد كه
مرد خداست و پيرو دين بهي و معتقد به عدل و انصاف.
رستم بر او بازگو ميكند كه
اينها همه ادعاست، اما من در تحمل اين سانم و فردوسي گفته
او را بدين نحو تفسير كرده است :
كــه گــيـتي ســراسـر بـسـي
گــشـتـهام
بـسي بـيـدادگـــر شـاه را كـشــتـهام
پس ارزش شاه به عدالت است و
قدرت هنگامي ارزشمند و مقدس است كه در راه عدالت به كار
گرفته شود.
فارغ از اين بينش اسطورهاي
ما ميدانيم كه در سلسله حكومتگران نخستين پيشداديان
اولين حكومت گراني هستند كه فلسفه حاكميت، حكومت و
فرمانروايي را با نام خويش اعلام و اظهار ميكنند و بدين
سبب خود را پيشدادي خواندهاند كه گفتهاند پيش از هر كار
و بيش از هر كار بايد به عدالت پرداخت.
هخامنشيها هم بر اين معتقد
بودند چنانچه ميتوانيم بگوئيم نخستين مفهوم قانون
بينالمللي از ناحيه هخامنشيان اعلام شده است كه گفتهاند
:
"
باشد كه توانمندان و قدرتمندان، ضعيفان را نيازارند
".
از ياد نبريم اين همه بر
ميگردد به يك تفكر منطقي، كه آن تفكر منطقي حاكي از رعايت
سه اصل است. سه اصل اساسي كه ميتوان در يك نگرش كلي گفت
محتواي حكمت رعايت انسان و بايدها و نبايدهاي برخورد با او
رعايت كرامتش در اين سه اصل بروز و ظهور ميكند. اين سه
اصل را ما قبل از آن كه در هزار و نهصد و چهل و هشت در
اعلاميه جهاني حقوق بشر ببينيم، در فرمان حقوق بشر كوروش
به روشني ملاحظه ميشود.
او ميگويد : دين و آيين و
رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم، محترم خواهم شمرد
و نخواهم گذشت كه حكام و زيردستان من، دين و آئين و رسوم
ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر امور
تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
اكنون به اعلاميه برگرديم در
ماه اول اعلاميه ميخوانيم :
تمام افراد بشر آزاد و با شان
و حقوق برابر به دنيا ميآيند همه از موهبت عقل و وجدان
برخوردارند و بايد نسبت به يكديگر با روحيه برادرانه رفتار
كنند.
دو
ديگر مسالهاي كه پس از اعتبار و اعتنا به آزادي انسان
مطرح شده است حقوق و آزاديهاي متبادر بر آن است كه كوروش
اعلام ميدارد : « من امروز اعلام ميكنم كه هر كس آزاد
است هر ديني را كه ميل دارد، بپرستد و در هر نقطهاي كه
ميل دارد سكونت كند، مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غصب
نمايد.»
اكنون جا دارد كه به ماده 2
اعلاميه كه حدود پنجاه سال پيش اعلام و تصويب شده است
نظاره افكنيم:
« هركس، بدون هيچگونه تمايز
به ويژه از حيثنژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، نظرسياسي يا هر
نظر ديگر و همچنين منشاء ملي يا اجتماعي، ثروت، ولادت يا
هر وضعيت ديگر از تمام حقوق و آزاديهاي مذكور در اعلاميه
حاضر برخوردار است.
به علاوه هيچ تبعيضي نبايد
اعمال شود كه مبتني بر وضع سياسي، قضاي يا بينالمللي كشور
يا سرزميني باشد كه شخص به آن تعلق دارد، خواه مستقل تحت
قيومت يا غير مختار باشد يا تحت هر گونه محدوديت ديگري از
حيث حاكميت.»
سه ديگر، اصل اساسي كه در
حقوق بشر مورد توجه و عنايت است بر اين مبنا تعريف و تفسير
شده كه نظام دلخواه و تشكيلات بينالمللي تنها زماني مطلوب
و مورد تائيد جوامع انساني است كه عهدهدار تامين و عملي
گردانيدن حقوق و آزاديهاي مقرر در اين اعلاميه باشد و در
اين خصوص پاي فشرده است كه هر انساني حق دارد كه برقراري
چنين نظامي را خواستار گردد.
ماده 28 اعلاميه ميگويد :"
هر كس حق برخورداري از نظمي اجتماعي و بينالمللي را دارد
كه در آن حقوق آزاديهاي مذكور در اعلاميه حاضر به طور
كامل قابل تحقق باشد."
حال توجه كنيد كه كوروش در فرمان خود اعلام
ميدارد :"من
تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم
نخواهم گذاشت كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع
شد، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و
ستمگر را مجازات خواهم كرد.
من تا روزي كه پادشاه هستم،نخواهم گذاشت
مال غيرمنقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر
بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال، تصرف نمايد."
اكنون بايد به چند نكته توجه
داست، يكي اينكه وسعت سازمان اداري امپراتوري هخامنشي كه
بيش از دو قرن يكپارچگي خود را حفظ كرده و به گونهاي بوده
كه به اقتضاي فصول سال به يكي از چهار پايتخت خود نقل مكان
ميكردهاند، شوش و بابل در پاييز و زمستان و هگمتانه (همدان
كنوني) كه دو هزار متر بالاتر از سطح دريا قرار دارد در
تابستان و پارسه يا تخت جمشيد براي مناسبتهاي خاص و
جشنهاي آييني همچون نوروز مورد استفاده قرار ميگرفت،
بيست و هشت كشور تحت حمايت شاهان هخامنشي بودند كه در نقوش
سنگي بناهاي تخت جمشيد به صورت نمادين به تصوير كشيده
شدهاند. اين كشورها در بيست نقطه مالياتي يا استان
ميزيستند كه يونانيان به آنان ساتراپي، ميگفتند، ساتراپا
فرمانرواياني غيرنظامي بودند كه براي اداره ساتراپا خود از
يك فرمانده نظامي و خزانهدار استفاده ميكردند.
از موضع نگرش
كشورداري،معماري، محيطزيست اقدامات آنان سرمشق تمدنهاي
ديگر قرار گرفت، در اينجا بجا ميدانم يادآور شوم، نخستين
فرمان حفظ محيطزيست بوسيله كمبوجيه صادر گرديده است. وي
هنگاميكه از تركيه عبور ميكند (به قصد مصر) متوجه ميشود
كه در خطهاي جنگل روبه ويراني است، سي نفر از لشكريان
خود را مجزا ميسازد و به آنان دستور ميدهد كه به ترميم
جنگل بپردازند و عليرغم آنكه هيچ اعتبار نظامي يا سياسي
براي وي نداشته است، صرفاً از منظر نگرش حفظ محيطزيست
بدين اقدام دست يا زيده است.
يا كوروش نخستين كسي است كه
مبادرت به ساختن چهار باغ كرده بگونهاي كه پروفسور ديويد
استروناخ، استاد دانشگاه كاليفرنياي بر كلي اعلام كرده
است :
كوروش دستور داد ابتدا دو
مستطيل بزرگ ايجاد كنند و با تقسيم آن دو يك باغ بزرگ چهار
بخشي يا به اصطلاح چهار باغ بوجود آورند.
طرح يا نقشه معماري چهار باغ
را بايد از مهمترين دستاوردهاي ايران در زمينه طراحي فضاي
سبز دانست كه در سراسر جهان در حكم مدل و الگو پذيرفته شده
است.
به نظر پروفسور استروناح، اين
همان الگويي است كه طي قرون حفظ شده و حتي به هند و
اسپانيا نيز رسيده است.
گزنفون مورخ معروف يوناني دربارة تأثير
كوروش بر جهان پس از خود ميگويد :
كوروش همه فرمانروايان قبل و
بعد خود را تحت اشعاع عظمت خويش قرار داده است.
بيگمان كوروش از معدود
رهبراني است كه جذبه و عظمت انساني آنها به تاريخ سايه
افكنده است. او در سال 559 پيش از ميلاد، مادها و پارسا را
متحد ساخت و نخستين امپراتوري جهاني را پايهگذاري كرد.
كوروش در سال 534 پيش از
ميلاد در نوروز كه اعتدال بهاريست، در پاسارگاد اعلاميه
خود را كه در جهت برقراري صلح و آرامش براي همه ملل مجاز
دانستن همگان به برخورداري از آزادي ديني و آداب و رسوم و
مالكيت، حكومتي فراگير و چند مليتي را بنيانگذارد. نه فقط
ملل گوناگون را از درياي اژه در غرب تا هند كش در شرق او
را بزرگ ميدانستند، بلكه مردمان قرون بعد نيز با
گراميداشت دستاوردهاي ارزنده اين امپراتوري عظيم ياد او را
جاودانه ساختند.
به قول ريچارد فراي :
«اگر بخواهيم دستاوردهاي ايران عصر هخامنشي
را ارزيابي كنيم، بيترديد مفهوم حكومت جهاني واحد، يعني
ادغام ملتها و فرهنگهاي گوناگون جهاني، مهمترين ميراث آن
قلمداد ميشود.»
در ابتداي سخن گفتم كه بر سر
آن نيستم از محقق ايراني و پژوهشگري خودي جهت و دليل و
استناد بياورم، زيرا بر اين باورم كه وقتي بيگانه به حقيقت
و عظمت موضوعي اذعان و اقرار ميكند، حاكي از عظمت،
گستردگي و غيرقابل انكار بودن موضوع است.
تعريف دوست از يار امر بديهي
و طبيعي است، اما ستايش بيگانه موضوعي تامل برانگيز و
نكتهآموز است. در دانشگاه كمبريج تاريخ همه ملل صاحبنام
را به گونهاي آوردهاند، من قسمتي از اظهارنظر كمبريج را
كه روايت تاريخ ايران است بدون هيچ كم و كاست نقل ميكنم :
"كانونهايي
در دنيا وجود دارد كه از نظر فرهنگ انساني داراي شخصيتي
كامل و هويتي ممتاز و به خوبي قابل تميز و تفكيك از
ديگراناند و از طرف ديگر آنچنان قوي و قدرتمند و داراي
پيوستگي اجتماعي در طول قرون و اعصار بودهاند كه همچنان
زنده و پويا باقي ماندهاند و مطمئناًَ ايران يكي از اين
كانونهاست.
تاريخ اصلي نشانگر آنست كه از نخستين طلوع
انساني در پهنه گيتي حفظ حقوق بشر در زمره نخستين
دغدغههاي فكري و دل مشغوليهاي خردمندان بوده است."
اما انصاف را فارغ از هر دوستي و دشمني و
بر مبناي خرد و معيار منطق و تكيه به اسناد و دلايل چه كسي
نخستين گام را برداشت؟ كدام حكومتگري
بانگ برآورد كه هيچ گونه سلطنت خود را به هيچ ملت تحميل
نخواهم كرد و به اين نكته پاي فشرد كه هر ملت آزاد است كه
مرا به سلطنت قبول كند يا ننمايد و حقوق جاري زمانه خود را
مورد توجه قرار نداد بلكه حقوقباني، يعني دفاع از حق و
مقابله با ستم را وظيفه خويش دانست. داوري منصفانه حكومت
قانون، پذيرش انتقاد، گريز از ستم و خشونت و فرو ريختن
ديوار سوء تفاهم بين ملتها، جلوههاي انكار ناپذير فرمان
كوروش كبير در سال 534 پيش از ميلاد است؛ اوست كه بازهم
حقوق را بر اخلاق پيوند ميدهد و در پايان منشور خود اعلام
ميدارد: از مزدا خواهم كه مرا در اجراي تعهداتي كه نسبت
به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه عهده گرفتم
موفق گرداند، پس برآمدگان به اين تمدن انسانگرا بايد با
اعتماد و تكيه به اين پشتوانه استوار كه توانسته با همين
ابزار سه چهارم جهان به قانون و داد فرمانروايي كند، نقش
گذشته خويش بازيابيم و موضع خود تازه گردانيم.
اگر در موضع ارزيابي به
نگرشهايي متفاوتي كه حكومت گران بر حكومت شوندگان داشتند،
برآئيم، ميبينيم كه در زماني رابطه حكومت شونده و حكومت
كننده رابطه گله و شبان بود؛ در روزگار فئوداليسم كه
دروازة ورود سرمايهداري است، تمثيل گله و شبان كمكم رنگ
باخت، و شكل ديگري از نگرش انسان به انسان بوجود آمد كه
انسان به عنوان برده و بنده در نهايت ناباوري مورد تمسخر
قرار گرفت، تا اينكه پس از جنگ خانمان سوز جهاني دوم و
تشكيل سازمان ملل متحد در سال 1945 بالاخره خردمندان جهان
براي تعيين سطح، كف و حداقل حقوق، مبادي، مباني و اصولي را
طي 30 ماده اعلام كردهاند كه به عنوان اعلاميه در سال
1948 به مردم جهان ارائه شد. ناگزيرم اعلام كنم در همين
موضع، فرمان كوروش كبير امر اعلامي و اجرايي است كه در
نقطه مقابل اعلاميه است. براين مبنا بايد اعلام داشت فرمان
كوروش در آن دورهاي دير فراتر و تأثيرگذارتر از يك اعلاميه
بوده است.
چــو ايـران نــبـاشـد تـن
مــن مـبـاد
بـديـن بـوم و بـر زنـده يـك تـن
مــبـاد
ضميمة اول
متن منشور
كوروش كبير نخستين اعلاميه حقوق بشر
اينك كه به ياري مزدا، تاج
سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به
سرگذاشتهام، اعلام ميكنم : كه تا روزي كه من زنده هستم و
مزدا توفيق سلطنت را به من ميدهد، دين و آئين و رسوم
ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم، محترم خواهم شمرد و
نخواهم گذاشت كه حكام و زيردستان من، دين و آيين و رسوم
ملتهايي كه من پادشان آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد
تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
من از امروز تاج سلطنت را به
سر نهادهام تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را
به من ميدهد، هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم
كرد و هر ملت آزاد است، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا
ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشان خود بداند، من براي
سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد. من تا روزي كه
پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم، نخواهم
گذاشت، كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد، من
حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را
مجازات خواهم كرد.
من تا روزي كه پادشاه هستم،
نخواهم گذاشت مال غيرمنقول يا منقول ديگري را به زو يا به
نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال، تصرف
نمايد.
من تا روزي كه زنده هستم
نخواهم گذاشت كه شخصي ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون
پرداخت مزد وي را بكار وادارد.
من امروز اعلام ميكنم كه هر
كس آزاد است كه هر ديني را كه ميل دارد بپرستد و در هر
نقطه كه ميل دارد سكونت كند، مشروط بر اينكه در آنجا حق
كسي را غضب ننمايد. و هر شغلي را كه ميل دارد پيش بگيرد و
مال خود را به هر نحو كه مايل است به مصرف برساند، مشروط
بر اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند.
من اعلام ميكنم كه هر كس
مسئول اعمال خود ميباشد و هيچكس را نبايد به مناسب
تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده مجازات كرد.
مجازات برادر گناهكار و برعكس
به كلي ممنوع است و اگر يك فرد از خانواده يا طايفهاي
مرتكب تقصير ميشود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.
من تا روزي كه به ياري مزدا
سلطنت ميكنم، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان
غلام و كنيز بفروشند و حكام و زيردستان من مكلف هستند كه
در حوزه حكومت و ماموريت خود، مانع از فروش و خريد مردان و
زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند و رسم بردگي بايد به كلي از
جهان برافتد و از مزدا خواهانم كه مرا در راه اجراي
تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك
اربعه عهده گرفتهام، موفق گرداند.
ضميمة دوم
اعلاميه
جهاني حقوق بشر
ماده 1
تمام
افراد بشر آزاد و با شان و حقوق برابر به دنيا ميآيند.
همه از موهبت عقل و وجدان برخوردارند و بايد نسبت به
يكديگر با روحيه برادرانه رفتار كنند.
ماده 2
هر كس، بدون هيچگونه تمايز،
به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، نظر سياسي يا
هر نظر ديگر، و همچنين منشا ملي يا اجتماعي، ثروت، ولادت
يا هر وضعيت ديگر از تمام حقوق و آزاديهاي مذكور در
اعلاميه حاضر برخوردار است. به علاوه، هيچ تبعيضي نبايد
اعمال شود كه مبتني بر وضع سياسي، قضايي يا بينالمللي
كشور يا سرزميني باشد كه شخص به آن تعلق دارد، خواه [اين
كشور يا سرزمين] مستقل، تحت قيمومت يا غير خودمختار باشد
يا تحت هر گونه محدوديت ديگري از حيث حاكميت [ملي]
ماده 3
هر كس حق حيات، آزادي و
امنيت شخصي دارد.
ماده 4
هيچ كس را نبايد در بيگاري
بردگي نگه داشت؛ بردهداري و داد و ستد برده در همه
شكلهاي آن بايد ممنوع باشد.
ماده 5
هيچ كس را نبايد تحت شكنجه يا
رفتار يا كيفر ظالمانه، غيرانساني يا تحقيرآميز قرارداد.
ماده 6
هر كس حق دارد همه جا به
عنوان شخص در برابر قانون به رسميت شناخته شود.
ماده 7
همه
در برابر قانون مساوي هستند و حق دارند بدون هيچ تبعيضي از
حمايت يكسان قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل
هر تبعيضي كه ناقض اعلاميه حاضر باشد و در مقابل هر تحريكي
كه به منظور چنين تبعيضي صورت گيرد از حمايت يكسان قانون
برخوردار شوند.
ماده 8
هر كس در برابر اعمال ناقض آن
حقوق بنيادي كه قانون اساسي يا قانون [هاي عادي] به او
اعطا كرده است، حق دادخواهي موثر از محاكم صالحه ملي را
دارد.
ماده 9
هيچ كس را نبايد خودسرانه
توقيف، حبس يا تبعيد كرد.
ماده 10
هر كس در تعيين حقوق و تكاليف
خويش و هر گونه اتهام جزائي كه به او وارد شود حق دارد با
مساوات كامل از دادرسي منصفانه و علني در دادگاه مستقل و
بيطرف برخوردار شود.
ماده 11
(1)
هركس كه به ارتكاب جرمي متهم شود، حق دارد كه بيگناه فرض
شود، مگر آنكه طبق قانون در دادگاهي علني، كه در آن كليه
ضمانتهاي لازم براي دفاع او در اختيارش باشد، مجرم شناخته
شود.
(2)
هيچكس به خاطر انجام يا عدم انجام عملي كه
در هنگام ارتكاب، به موجب قانون ملي يا بينالمللي، جرم
محسوب نميشده است نبايد مجرم شناخته شود. همچنين كيفري
شديدتر از آنچه در موقع ارتكاب جرم براي آن مقرر بوده است
نبايد اعمال شود.
ماده 12
هيچ كس نبايد در معرض مداخله
خودسرانه در زندگي خصوصي، خانواده، خانه يا مكاتبات خود،
يا در معرض تعرض به حيثيت و آبروي خود قرار گيرد. هركس در
مقابل چنين مداخلهها يا تعرضهايي حق برخورداري از حمايت
قانون را دارد.
ماده 13
(1)
هركس در محدوده مرزهاي هر كشور حق آزادي رفت و آمد و اوقات
را دارد.
(2)
هركس حق ترك هر كشور، از جمله كشور خود، و بازگشت به كشور
خود را دارد.
ماده 14
(1)
هركس كه تحت تعقيب باشد حق طلب پناهندگي و برخورداري از
پناهندگي در كشورهاي ديگر را دارد.
(2)
در صورتي كه تعقيب واقعاص ناشي از جرمهاي
غيرسياسي يا ناشي از اعمال مغاير مقاصد و اصول [سازمان]
ملل متحد باشد، اين حق قابل استناد نيست.
ماده 15
(1)
هر كس حق برخورداري از تابعيت [مليت ] دارد.
(2)
هيچكس را نبايد خودسرانه از تابعيت [مليت] يا از حق تغيير
تابعيت [مليت] محروم كرد.
ماده 16
(1)
هر مرد و زن بالغي حق دارد بدون هيچ
محدوديتي از حيثنژاد، مليت [تابعيت] يا دين، ازدواج كند و
تشكيل خانواده بدهد.
مرد و زن در ازدواج، در مدت
زناشويي و در فسخ آن، از حقوق مساوي برخوردارند.
(2)
ازدواج بايد صرفاً با توافق آزادانه و كامل
زن و مرد انجام شود.
(3)
خانواده واحد گروهي طبيعي و اساسي جامعه است و حق
برخورداري از حمايت جامعه و دولت را دارد.
ماده 17
(1)
هر كس، به تنهايي و نيز به اتفاق ديگران، حق مالكيت دارد.
(2)
هيچكس را نبايد خودسرانه از حق مالكيتش محروم كرد.
ماده 18
هركس حق آزادي فكر، وجدان و
دين دارد؛ اين حق شامل آزادي تغيير دين اعتقاد، و همچنين
شامل آزادي اظهار دين يا اعتقاد در تعاليم، اعمال، عبادات
و شعاير، چه به تنهايي و چه به اتفاق ديگران و در جمع يا
خلوت است.
ماده 19
هركس
حق آزادي عقيده و بيان دارد؛ اين حق شامل آزادي در داشتن
عقايد بدون مداخله و مزاحمت و آزادي در طلب و كسب و نشر
اطلاعات و افكار از طريق هر رسانهاي و بدون ملاحظات مرزي
است.
ماده 20
(1)
هركس حق آزادي تجمع و تشكل مسالمتآميز را دارد.
(2)
هيچ كس را نميتوان مجبور به تعلق به تشكلي كرد.
ماده 21
(1)
هر كس حق دارد كه در حكومت كشور خود، خواه به طور مستقيم و
خواه به واسطه نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شوند، شركت
جويد.
(2)
هر كس حق دسترسي مساوي به خدمات عمومي را
در كشور خود دارد.
(3)
اساس قدرت حكومت، اراده مردم است؛ اين اراده بايد در
انتخابات ادواري و سالمي ابراز شود كه بايد با حق راي
همگاني و مساوي و نيز با راي مخفي يا روشهاي رايگيري
آزاد نظير آن، برگزار شود.
ماده 22
هر كس، به عنوان عضوي از
جامعه، حق امنيت اجتماعي دارد و مجاز است از طريق مساعي
ملي و همكاري بينالمللي و مطابق با تشكيلات و منابع هر
كشور، حقوق اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را كه لازمه شان و
رشد آزادانه شخصيت اوست محقق كند.
ماده 23
1)
هر كس حق كار كردن، انتخاب آزادانه شغل،
برخورداري از شرايط منصفانه و رضايت بخش كار و حمايت در
برابر بيكاري را دارد.
2)
هركس، بدون هيچ تبعيضي، حق برخورداري از دستمزد مساوي در
مقابل كار مساوي را دارد.
3)
هر كس كه كار ميكند حق برخورداري از دستمزدي منصفانه و
رضايتبخش را دارد كه زندگي خود او و خانوادهاش را به
نحوي كه شايستهشان انساني است تامين كند و در صورت لزوم
با ديگر طرق حمايت اجتماعي تكميل شود.
4)
هر كس براي حمايت از منافع خود حق تشكيل اتحاديههاي صنفي
و عضويت در آنها را دارد.
ماده 24
هر كس حق استراحت و فراغت،
از جمله تحديد معقول ساعات كار و برخورداري از تعطيلات
ادواري با دريافت دستمزد را دارد.
ماده 25
(1)هر
كس حق برخورداري از استاندارد زندگي كافي براي تندرستي و
رفاه خود و خانوادهاش از جمله خوراك، پوشاك، مسكن و
مراقبتهاي پزشكي و خدمات اجتماعي لازم را دارد، و در
مواقع بيكاري، بيماري، نقص عضو، بيوگي، پيري يا ساير موارد
عدم معاش در شرايط خارج از اختيار خود، حق برخورداري از
تامين را دارد.
(2)
مادران و كودكان حق برخورداري از كمك و مراقبت ويژه را
دارند. همه كودكان اعم از آنكه ثمره ازدواج باشند يا
نباشند، بايد از حمايت اجتماعي يكسان بهرهمند شوند.
ماده 26
(1)
هر كس حق تحصيل دارد، تحصيل دست كم در مقاطع ابتدايي و
پايه، بايد رايگان باشد. تحصيل ابتدايي بايد اجباري باشد.
آموزش فني و حرفهاي بايد در دسترس عموم قرار گيرد و آموزش
عالي بايد براساس استحقاق، به يكسان در دسترس همه باشد.
(2)
تحصيل بايد معطوف به رشد كامل شخصيت انسان و تقويت احترام
به حقوق بشر و آزاديهاي اساسي باشد. بايد تفاهم، مدارا و
دوستي ميان همه ملتها و گروههاي نژادي يا ديني را ارتقاء
دهد، و فعاليتهاي (سازمان) ملل متحد براي حفظ صلح را
تسريع كند.
(3)
والدين در انتخاب نوع آموزشي كه بايد به فرزندانشان داده
شود حق تقدم دارند.
ماده 27
(1)
هركس آزاد ادامه حق مشاركت در زندگي فرهنگي جامعه،
بهرهمندي از هنر و سهيم شدن در پيشرفت علمي و فوايد آن را
دارد.
(2)
هر كس حق حفاظت از منافع معنوي و مادي هر محصول علمي، ادبي
يا هنري را كه خود پديد آورندهاش باشد دارد.
ماده 28
هر كس حق برخورداري از نظمي
اجتماعي و بينالمللي را دارد كه در آن حقوق و آزاديهاي
مذكور در اعلاميه حاضر به طور كامل قابل تحقق باشد.
ماده 29
(1)
وظايف هر كس فقط در قبال جامعهاي است كه در آن رشد
آزادانه و كامل شخصيت او ممكن باشد.
(2)
هر كس در اعمال حقوق و آزاديهاي خود بايد
فقط تابع محدوديتهاي باشد كه توسط انون صرفاً به منظور
تامين شناسايي و احترام لازم به حقوق و آزاديهاي ديگران و
برآورده كردن مقتضيات عادلانه اخلاق، نظم عمومي و رفاه
همگاني در جامعهاي دموكراتيك مقرر ميشود.
(3)
اين حقوق و آزاديها را در هيچ موردي نبايد مغاير با مقاصد
و اصول (سازمان) ملل متحد اعمال كرد.
ماده 30
مفاد اعلاميه حاضر را نبايد
طوري تفسير كرد كه براي دولتي يا گروهي يا فردي متضمن حقي
شود كه به موجب آن بتواند وارد فعاليتي شود يا به اقدامي
دست بزند كه معطوف به پايمال كردن هر يك از حقوق و
آزاديهاي مذكور در اعلاميه حاضر باشد.
سرزمین جاوید
امیر پریزاد
|