نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

به بهانه تبرئه سه دانشجوی پلی تکنیک

مجتبی نجفی

خبر تبرئه سه دانشجوی پلی تکنیکی از اتهامات وارده مسرت بخش و البته عبرت آموز است.مسرت بخش از آن جهت که این حکم می تواند آغازی باشد بر آزادی دوستان و پایانی بر رنج و اندوه مادران و . پدرانشان.پایانی بر تشویش و دل نگرانی دوستانشان و شاید آغاز مسیری دیگر گونه از گذشته برای رهایی یافتگان از بند.اما عبرت اموزاست از آن جهت که این فرصت برای آنها و همرهانشان فراهم شود تا نسبت به گذشته اندکی بیشتر تامل کنند و از این تجربه گرانبها به گونه ای شایسته استفاده کنند .به هر حال زمان می گذرد و عرصه پر از سنگلاخ سیاست ایران همچنان زندانی معرفی می کند.همچنان چشمان مادرانی به یاد فرزندانشان گریان است و فرزندانی هستند که امروز در دیوارهایی سنگین و بلند در تنهایی منحصر به فرد زندان غرق در خود و گذشته خویش شده اند.و در این بازشناسی و خود یابی باید پاسخگوی پرسشهای بازجویانی باشند که تنها مسائل را از جنبه امنیتی آن  می نگرند.اما آزادی این سه دوست آخرین خبر ازادی نخواهد بود همچنانکه بازداشت دانشجویان چپ آخرین بازداشت نخواهد بود.اما تاریخ آزادیخواهی ایران سراسر از این داستانهاست که بعضا  غرور آفرین  هستند.از زمانی که تحول خواهان ایرانی سعی کرده اند قدرت را مهار و قانون را حاکم کنند ؛ شاهد فداکاریها و جانبازیهای بزرگی بوده ایم که حس خویشاوندی با انسان و قرابت با همنوع منشا تراوش آنها بوده است.و شاید هم به اعتقاد عده ای خودخواهی و میل به معروفیت و  مسائلی از این قبیل.ویا اندیشه های نژادپرستانه و...اما فرض من بر این است که تلاشهای نیروهای آزادیخواه در بیشتر از صد سال نشات گرفته از حس خویشاوندی به همنوع است.از امیر کبیر و قائم مقام گرفته تا مدرس ومصدق تا شریعتی و بازرگان همه وهمه در کنار سایر آزادیخواهان از هر نحله فکری که به تمامیت ارضی و حفظ حقوق انسانی قائل بوده اند؛ برای رهایی ملت از بند خودکامگی رنج کشیده اند.در دوره هایی پیروزیهایی نصیب آزادیخواهان شده است و البته شکستهای بزرگی که اکنون نیز تاثیر آنها در حیات سیاسی اجتماعی ایران مشخص است.این شکستها آنقدر سهمگین بوده اند  که از پیروزی ها تنها خاطره ای باقی مانده است و بس.عقبگردهای وحشتناک  چنان بر فضای روند تاریخی حوادث جنبش آزادیخواهی ما سایه افکنده که برخی را به این باور رسانده که استبداد در بستر روحی وفکری ایرانی ریشه دوانده و ملت ایران محکوم به پذیرش این جبر تاریخی هستند.است. کسانی با اشاره به سرنوشت غرب  مدت زمان چند صاله را برای تحقق مردمسالاری در ایران محتمل دانسته اند؛تا از این مسیر سرپوشی بر اشتباهاتشان بیابند.اکنون در دورانی که روشنفکران ایرانی به نظاره گرانی صرف تبدیل شده اند خرده حرکتهای دانشجویی، اندک تحرک کارگری و اندک تلاش فرهنگیان و زنان آخرین تیرهای ترکش جامعه مدنی نحیفی است که می توانست پروار شود اما بسان تجربه های قبلی نه تنها پروار نشد که رو به احتضار رفت..و اینجاست که دانشجویان  که سوار بر کشتی بی کشتیبان سیاست شده اند قربانیان شکستهای پی در پی روشنفکرانی شده اند که هنوز در پی اثبات این نکته اند: دین با دموکراسی سازگار لست یا خیر. سنت با مدرنیته سازش دارد یا خیرو...اما آنها هیچگاه بدرستی پاسخ نداده اند که چرا با گذشت 150 سال از جنبش آزادیخواهی ایران همچنان دموکراسی کالایی نایاب است که عواقب آنرا جامعه ای تحمل می کند که روز به روز در فقر و فساد روزافزون غوطه ور می شود.به همان میزان که روشنفکران امروز ما به دام انتزاعی گری و خیالبافیهای ذهنی خود گرفتار شده اند این واقعیتهای بیرحم جامعه بر متن مردم تحمیل می شود.اگر عده ای همچنان به دنبال معجزه بزرگی به نام دموکراسی از صندوقهای رای  هستند برخی دیگر در انتظار گشایش اقتصادی هستند تا از مسیر آن  توسعه را به چنگ آرند و به طرز اجتناب پذیری به دموکراسی دست یابند.اما اینکه از دل محافل قدرتمند سیاسی و مافیاهای بزرگ اقتصادی چگونه می توان به توسعه دست یافت خود پرسش بی پاسخی است که گاه به گاه مطرح می شود.چالشهای جامعه ایران بسیار سنگین تر از آن هستند که این دوستان تصور می کنند.چالشهایی که می تواند در آینده نه چندان دور تبعات سنگینی را به ملت ایران تحمیل کند.ارتش دموکراسیخواهی ایران ارتشی از هم گسیخته است که با ضربات متعدد حریف به فرو پاشی رسیده و دستگیری پی در پی فعالان اجتماعی اعم از دانشجو، کارگرو فرهنگی آخرین بقایای نیروهای این ارتش هستند که دفاعی خود جوش را از خود ارائه می دهند؛ دفاعی که  در آن از استراتژی خبری نیست و سازماندهی و ارتباط منسجم با سایر قوا فاقد معنی هستند.

برهه فعلی سیاست ایران، برهه ای پیچیده است .شاید دوران تعلیق استراتژی گویاتر ین واژه برای این دوره است.اما دوران تعلیق هم قواعد خاص خود را دارد.دوران تعلیق به معنی نظاره کردن وقایع و به انتظار گشایش خودبخودی فضا نیست .صحیح است که باید از فضاهای بدست آمده به نحو احسن استفاده کرد اما بدون ارده گرایی جرکتی حاصل نمی شود.متاسفانه تاریخ معاصر ما بیشتر از آنکه تاریخ شعف و شادمانی از پیروزی های بدست امده باشد صحنه حسرتها و افسوسهایی  است که هر از گاهی از سوی روشنفکران ایرانی ابراز می شوند .روشنفکرانی که در تاریخ صد سال اخیر پاسداران خوبی برای فتوحا تشان نبوده اند.اکنون نیز وضعیت بغرنج تر از گذشته است .اگر دیروز اصل بر خویشاوندی انسان و نوع دوستی بهانه ای برای حرکت بود امروز اصل خودخواهی و افراط در منطق هزینه و فایده  یکی از موانع  شکل گیری جنبش اجتماعی هدفمند و اصولی است.اگر دیروز آزادیخواهی در ایران موتور محرکه داشت و همه بر مبنای اصولی با یکدیگر اشتراک داشتند اما امروز کدام حق کدام باطل کدام ارزش کدام مبنا نخستین پرسشی است که ذهن افراد را به خود مشغول می کند. اگر دیروز صحبت از تعهد اجتماعی معنایی خاص داشت امروز صحبت از تعهد اجتماعی گویی خبطی بزرگ است که انسان را به دنیای جنون و دیوانگی رهنمون می کند.زمانی که به بهانه اسطوره زدایی الگوها می میرند با بحران الگو مواجه می شویم .زمانی که تحت تاثیر کنشهای رقیب واکنشی می شویم اصالت کنش رنگ می بازد.احساس بر این است که دنیای مجازی بر دنیای واقعیت غالب شده است. گفتمان روشنفکری حاکم بر دوره ما اجزای متفاوتی دارد اما این گفتمان حاکم اکنون باید با صداقت شکست خود را اعلام کند. از دل گفتمان روشنفکری غالب در چند سال اخیر در بسیاری از موارد بی اصولی و. بی مبنایی رشد کرده است این در حالی است که.بحرانهاای کشور به سرعت هر چه تمامتر عمق می گیرند. باید در دورانی جدیدی که دیر یا زود فراخواهد رسید از دو رویکرد اجتناب شود: گفتمانی که بروندادش فقدان عمل و انتزاعی گری است و گفتمانی که نتیجه آن عملگرایی بدون مبنای مستحکم نظری ، تدبیر وتامل است .واکنش طبیعی بی عملی وانتزاعی گری عملگرایی جنون وار است.این بی عملی باید شکسته شود و بایدهای جدیدی لازم است طرح شوند.اما در کنار این بایدها مدل تحققی مورد نیاز است.نمی توان در دنیای انتزاعی غرق شد و نقش صرف انذار دهندگی را پذیرفت. روشنفکر ایرانی در کنار نقشه کشی باید  مهندسی را نیز بیاموزد. دنیای انتزاعی روشنفکران ایران سرخوردگی را نصیب فعالان اجتماعی می کند .البته نمی توان میزان تاثیرگذاری  و امکانات روشنفکران را با دیده ای یکسان نگریست و چه بسا بند های اعمال شده بر بخشی از آنها بسیار سنگین تر باشد اما متاسفانه باید اذعان کنیم که اکثر آنها نسبت به فعالان جوانی که به تازگی دوران دانشگاه را سپری می کنند دید تشکیلاتی ندارند.

به هر صورت بازداشتها ی فعالان اجتماعی ادامه دارد و ادامه خواهد یافت اما داعیه داران تحول طلبی در ایران چه نیروهای اصلاح طلب درون حاکمیت و چه نیروهای تحول طلب بیرون از حاکمیت باید از خود بپرسند جوانانی که با شور جوانیشان هزینه دادند زندان را تحمل کردند اکنون کجا هستند.روشنفکران ما باید آگاه شوند که دوران تعلیق به معنای تعطیلی نیست و باید با نگاهی عینی تر و واقعی تر از گذشته به میدان بازی نظر کنند .داعیه داران روشنفکری ایران مجبورند به این پرسش پاسخ دهند چرا نواندیشی در ایران به دموکراسی وآزادی منتهی نمی شود.دانشجویان چپ نیز آزاد خواهند شد جمعی دیگر نیز به زندان می روند اما بدون راهبرد مناسب اینها همه تلفاتی است که بر دربندان و خانواده هایشان وارد می شود .