نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

سیزده آبان و اتفاق شومی که تسخیر لانه ی جاسوی نام گرفت.

دکتر محمد علی مهرآسا 

 

این مقاله در تاریخ 11 نوامبر نوشته شد و برای سایتهای اینترنتی فرستاده شد که متاسفانه از چاپ ان خودداری کردند. چرا...؟ نمیدانم. 

حادثه ای که در سیزده آبان ماه 1358 خورشیدی توسط گروهی جوان نابخرد، بی تجربه و متعصب به نام دانشجویان خط امام درتهران به وقوع پیوست، یعنی حمله به سفارت امریکا و گروگانگرفتن دیپلماتها و کارمندان آن سفارتخانه و در اسارت نگه داشتن آنان به مدت 444 روز، سهمی تاریک و متعفن برای دیپلوماسی ایران در تاریخ روابط بین ملتها به وجودآورد. اگر به دقت نظرشود، مقابله ای بود با دولت موقت و تیری به قلب دولت بازرگان. هرچند دولت بازرگان منتصب امام بود و هر لحظه خمینی می توانست دولت را ساقط کند، اما با توجه به دو بار استعفای بازرگان و عدم پذیرش از سوی امام، باید گفت تندروهای اسلامی و آرزومندان حکومت برای قبضه کردن قدرت شتابشان بیشتر از آن بود که امام درک کند.

من آن زمان فرماندار شهر مریوان درغرب کشوربودم. روز سیزدهم که خبرش را همراه استعفای دولت شنیدم، فوراً بساطم را جمع کرده به سوی تهران حرکت کردم. دو لت مستعفی شد، اوضاع آشفته گشت، خردمندان و دلسوزان اندوهگین و جوانان انقلابی خودباخته ازاین ماجرای شرم آور، و بالاخره بزرگان قوم، ناطقه شان خشکیده و دربهت و حیرت و حتا ترس مچاله شده بودند. نخستین ضربه ای بود که انقلاب ازبچه های خود میخورد... البته چند ماه پیش محمد منتظری معروف به محمد رینگو دسته گلی به آب داده و مقداری اسلحه را بی مجوز به سوی لیبی پرواز داده و فضای فرودگاه را به هم ریخته بود که چون جنبه ی داخلی داشت واکنشی بیش از دو سه روز نیافت. اما تسخیرسفارت امریکا همانند انفجار بمب اتمی در یکی از شهرهای بزرگ جهان، هیاهو و تقبیح راه انداخت. تمام 15 عضو سازمان ملل بی استثنا آن را محکوم کرده تقاضای رهائی ی اسیران را کردند. اما خمینی به شورای امنیّت و قطعنامه اش وقعی نگذاشت و گروگانها همچنان در بند ماندند.

سفارتخانه ی هر کشور دردیگر ممالک، چه از نظر قوانین بین الملل و چه از جنبه ی عرف و اخلاق، محلی امن و مصون از تعرض بوده و هست. اگر کسی این حریم را بشکند و به آن یورش برد، یا دیوانه است یا وحشی. حتا زمانی که دو کشور به هم اعلان جنگ میدهند، سفارتخانه های ان دو دولت، مصون از تعرض بوده و تنها ممکن است به تعطیل بینجامند. اگر میان کارکنان یک سفارتخانه کس یا کسانی به جاسوسی متهم و یا شناخته شوند، باید به آنان اخطار شود که به میهن خود بازگردند؛ و دستگیری و جلب آنان مطلقاً از وظائف کشور میزبان نیست...

تاریخ ملل، به ویژه در کشور ایران، گواهی داده است که دربسیاری ازمقاطع زمانی، هرگاه فرد و یا افرادی توسط حکومت میهن خود مورد تعقیب بوده و بیم آزار آنان می رفته است، به طریقی خود را به یکی از سفارتخانه رسانده و خویشتن را در پناه حمایت سفارت که درواقع نماینده آن کشور و دولت بوده است، قرار داده و از مرگ و تعقیب رهیده اند. درهنگام انقلاب مشروطه نیز، آزادیخواهان به سفارت بریتانیا پناهنده شده، روزهای متوالی درمحوطه ی سفارت خیمه و چادر زده و با تأسیس آشپزخانه اتراق کرده، زیر حمایت دولت فخیمه به مبارزه با استبداد قاجار ادامه دادند.

فزون براینها، مأموران یک سفارت، درواقع میهمانان ملت میزبان محسوب میشوند و احترام میهمان درمیان تمام ملل جهان جائی والا دارد. مخصوصاً ایرانیان که همواره به میهمان نوازی  و رعایت اداب شهره بوده اند، با حمله به سفارت و گروگان گرفتن اعضای سفارت، استثنائی ترین کار را در صحنه ی جهان نمایش دادند.

یورش به سفارت امریکا با آن وضع هراس آور و بالارفتن از دیوار سفارتخانه، شکستن در و پیکر، گروگان گرفتن دیپلومات و کارمند درآن مقطع زمانی را، میتوان به ارضای جهل جوانی و تعصب دینی درمشتی جوان ناآگاه توجیه کرد؛ اما برای عمل آقای خمینی درتأیید این بی پرنسیپی، هیچ وجهی نمی توان جست. همگان، حتا خود دانشجویان- طبق اقرارشان درروزنامه اعتماد مورخ 12 آبان امسال- توقع داشتند آیت الله خمینی این عمل را ناموجه بداند و دستور خروج دانشجویان ازساختمان سفارت را صادرکند. یعنی درواقع دانشجویان طبق اقرارهای خودشان درسالهای بعد، تنها به نمادین بودن اقدام راضی و خوشنود بودند و انتظار نداشتند که کارشان چنین عمقی پیداکند. اما بدبختانه، نه تنها چنین نشد، بل آقای خمینی بدون توجه به مضرات کار و عواقب آن، این حادثه را انقلاب دوم نامید و عمل دانشجویان را ستود؛ و حتا برای سرپرستی آنان و انجام اعمال بعدی، آیت الله موسوی خوینی ها را به نیابت از سوی خود مأمور عملیّاتی کرد که نامش را فاش کردن اسرار لانه ی جاسوسی نهادند. هنگامی که یکی از خبرنگاران از خمینی پرسید با این گروگانها چه می خواهید بکنید؟ پاسخ داد آنان را محاکمه خواهیم کرد؛ که نشان از ضعف اطلاعات دیپلوماتیک و عدم آگاهی اش نسبت به اصول روابط بین المللی بود. دیدیم که سرانجام ترس از ریگان و یا معاملات پنهانی ی از هرسو زیانبار، باعث شد که گروگانها را با شتاب آزاد کنند.

از زمان اشغال سفارتخانه، ماه ها این دانشجویان به جای درس و فحص، کارشان کنار هم نهادن تکه پاره های کاغذها و نامه های سفارت بود که توسط ماشین به صورت نوار درآمده بودند. آنان با زحمت و مرارت این نامه ها را که نود درسدش عادی و برطبق عرف دیپلوماتیک صادر و رد و بدل شده بودند، به گونه ای آماده و سرهم کردند تا هرکس را که درخط آنان نیست به لجن بکشند و مخصوصاً ملیگرایان و میهن پرستانی را که به حکومت دینی معتقد نبوده و انقلاب را اسلامی نمی دانستند، به خیانت به کشور و حتا جاسوسی متهم کنند. امروز پس ازگذشت 28 سال از آن واقعه، خانم معصومه ابتکار یکی از دانشجویان حمله کننده ی آن روز ادعاکرده است که منظور مبارزه با بازرگان نبود، اما من یقین دارم که هدف بزرگ در آن واقعه، برداشتن نخستین قدمها ازسوی تندروهای مذهبی برای تصاحب قدرت بود. مبارزه با امریکا و بازپس گرفتن شاه بیمار و بستری برتخت بیمارستان، درمرحله ی دوم قرارداشت. بی تردید، حزب توده نیز پس از اتمام کار به لطایف الحیل خودرا درون ماجرا انداخت و دربسیاری از تهمت زنیها به افراد و ملیّون دخالت داشت و مرتب هیزم در این اجاق می نهاد. آنچه درمورد مهندس عباس امیرانتظام و آقای میناچی وزیر فرهنگ وهنر وقت و دیگر مسئولان منتشر شد، چیزی جز مکاتبه های رسمی معاون نخست وزیر، و وزیر یک کشور با سفارتخانه ای دیگر نبود و کلاً درجهت جریان عادی امور کشور دورمیزد.

آقای خمینی که از مسائل و روابط بین الملل اطلاعی نداشت و قدرت را به آسانی تصاحب کرده و بهترین نوع فرمانروائی را حکومت سراسر خونریزی علی میدانست و حکومتی شبیه به حکومت علی را در دستور کار داشت، به عواقب و وخامت وضع نمی اندیشید. او اصولاً مضرات کار و حتا فنای کشور و مردم برایش مطرح و مسئله نبود. برای اوانجام درست مراسم تاسوعا عاشورا، درخشش تظاهرات اسلامی و تبلیغ مرام و سخنان معصومین بر هرمیهن و ملتی ارجح بود. او جمله ی مشهورش را در همین زمان بیان فرمود و گفت:«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند...» سد البته امریکا علیرغم کار زیانبار پرزیدنت کارتر در حمله به طبس و مرگ چند خلبان هلیکوپتر و تفنگدار امریکائی، هیچ غلطی نکرد، مگر بالاکشیدن 14 میلیارد دلار ذخیره ی ارزی ایران در امریکا، دستور به صدام حسین برای حمله به ایران و گرفتار کردن ایران و ایرانیان دریک جنگ خانمانسوز هشت ساله با یک میلیون کشته و معلول و هزاران میلیارد دلار خسارت، حمله به سکوهای نفتی ما، ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران با حدود 350 سرنشین و دیگر غلطهائی که تنها از چشم آیت الله خمینی پنهان ماند!

گفتنی در مورد این عمل مضر که به انقلاب دوم موسوم شد و مضراتش سر به فلک کشید، زیاد است و از حوصله بیرون. اما چیزی که نمی توان نادیده گرفت، نارواگوئی ی خانم معصومه ابتکار، از دانشجویان حمله کننده و مترجم گروه خط امام و معاون رئیس جمهور خاتمی در بعدهاست. هنگامی که خبرنگار روزنامه اعتماد ازاو پرسیده است آن سخنها درمورد آقای امیر انتظام درست بود؟ پاسخ داده است، بله اسنادش موجود است!... کدام اسناد...؟

خانم ابتکار! شما که درآن زمان انگلیسی میدانستید و اکنون هم به بلوغ کامل رسیده اید، چگونه نمیدانستید که نوشتن کلماتی مانند«آقای عزیز» در مکاتبات انگلیسی امری پیش پا افتاده است و نباید آن را به صمیمیّت بین امیرانتظام و سفیر تعبیر فرمود؟ این خانم که معاون آقای خاتمی رئیس جمهوری بوده است، در مصاحبه اش با اعتماد، نشان می دهد که با گذشت 28 سال عمر و سفید شدن گیس نیز یا نتوانسته است واقعگرا شود؛ یا حقایق را میداند و کتمان می فرماید.

امیر انتظام تنها جرمش این بود که می خواست مجلس خبرگان را برچیند تا آن قانون اساسی منحوس با ولایت فقیهش به ملت تحمیل نشود. اما شما و گروه شما در فکر قبضه کردن قدرت توسط فناتیکهائی شبیه خود بودید و علیه او توطئه کردید.

درضمن، روابط  میان رژیم گذشته و دولتهای جمهوریخواه امریکا، امری روشن و بدیهی بود و بین شاه و حزب جمهوریخواه ایالات متحده، همواره یگانگی وجود داشت؛ و شاه سابق که با کمک کودتای جمهوریخواهان به قدرت مطلق رسیده بود، همیشه خودرا مدیون و مرهون آنها میدانست؛ و بی شک اسنادی هم دراین رابطه درسفارت وجود داشت... اما اینها هیچ ربطی به کسانی که در حکومت موقت سر کارآمدند و مسئول بودند نداشت؛ و آنچه که به عنوان سند درمورد آنان منتشر گردید، مشتی اباطیل بود که یا از روی ناآگاهی پخش شد و یا به نیّت ترور شخصیّت، و محاکمه و طرد شخصیّتهای مطرح، ساخته و پرداخته گشت و همه توطئه بود. از آنجمله:

دانشجویان خط امام که سرکردگانشان عبارت بودند از: معصومه ابتکار- عباس عبدی- محسن میردامادی- ایراهیم اصغرزاده- حبیب الله بیطرف- سعید حجاریان رضا سیف الهی و رحیم باطنی، علیه دریادار «علوی» فرمانده وقت نیروی دریائی که افسری نزیه و شریف بود، اسنادی منتشر کردند براین مبنا که علوی با سفارت امریکا نامه نگاری کرده و رابطه داشته است، پس جاسوس است... و متن نامه ها را نیز انتشاردادند. دریادار علوی دستگیر و محاکمه شد. نگارنده خود جریان دادگاه او را که از تلویزیون پخش میشد دیدم و دنبال کردم. دادستان انقلاب به عنوان جاسوس برایش حکم اعدام تقاضاکرده بود. دریکی از جلسات هنگامی که به دفاع برخاست، ضمن معرفی خود به عنوان سید، گفت: ناوگان دریائی ایران و سلاحها و الات و ادواتی که ما داریم همه امریکائی است. ما نیازمند تعمیر آنها و داشتن قطعات یدکی بودیم. این نامه ها را من نوشته ام و تقاضا کرده ام که این قطعات را به ما بفروشند. کجای این کار گناه و جرم و یا جاسوسی است؟... با وجود این او را به هفت سال زندان محکوم کردند. اما اهمیّت موضوع در این بود که جانشین او به عنوان فرمانده نیروی دریائی، فردی شده بود به نام «ناخدا افضلی» که عضو بلند پایه حزب توده بود...

 نگارنده هنگامی که استاندار کردستان بودم و جنگ ایران و عراق ادامه داشت، دربعضی جلسات هیئت دولت آقای بنی صدر که برای رسیدگی به امور جنگ تشکیل میشد شرکت داشتم، ناخدا افضلی را در جلسات می دیدم. آقای بنی صدر از او درمورد نقش نیروی دریائی می پرسید و او پاسخ می داد و...

ناخدا افضلی افسری شجاع و پاک و بسیار مهربان بود که متاسفانه دردادم حزب توده گرفتارشده و عضو حزب توده شده بود. به هنگامی که دیگر گروه ها توسط آقای خمینی قلع و قمع شدند و نوبت به حزب توده که همه را لو داده بود رسید، او را نیز همراه سران حزب و دیگر افسران توده ای گرفتند و ضمن اقرارگرفتن تلویزیونی ازاو که به جاسوسی برای شوروی اعتراف کرد، گفت من اسرار نیروی دریائی را به حزب میدادم و سران حزب این اسناد را به شوروی رد میکردند. متاسفانه درحالی که سران حزب مثل کیانوری و طبری آزاد شدند، ناخذا افضلی را همراه با چند افسر دیگر محاکمه و اعدام کردند؛ و به سبب همان آشنائیها که با او داشتم، مرگش برایم گرانبار بود.

اما زیبائی موضوع و گیرائی ی تئاتر در این بود که پس از محاکمات افسران وابسته به حزب توده و از آنجمله ناخدا افضلی و اقرارش به جاسوسی و سپس اعدام او، دریادار علوی را از زندان آزاد کردند. یعنی دستگاه متوجه شد که او بی گناه بوده و تنها قربانی ی توطئه ای شده است که حزب توده به وسیله ی دانشجویان پیرو خط امام برایش تدارک دیده بود. به این ترتیب که برای گماشتن ناخدا افضلی عضو حزب توده به فرماندهی نیروی دریائی، طبق توطئه ی حزب و دانشجویان خط امام و نشان دادن آن نامه ها، دریادار«علوی» فرمانده نیرو را متهم به جاسوسی کرده و ازکار برکنار و محاکمه میکنند... معلوم است تنها افسر ارشدی که در نیروی دریائی مانده و درجه ی سرهنگی دارد یعنی ناخدا افضلی که معاون بوده است، جانشین او میشود که عضو رسمی حزب توده است.

این دسیسه ها چنان ماهرانه و درست و محکم طراحی شده بودند که هیچکس جز کارگزاران موضوع، پی به مقصود نبردند. نقشه ها بی برخورد با مانع اجرا شدند و اسرار نیروی دریائی و رمز اسلحه های امریکائی در اختیار شوروی قرارگرفت. گذشته از استعداد و کاردانی افضلی، دستگیری و اعدامش نشان داد که کدام دستها و محافل درکار بوده اند تا دریادار علوی را متهم به جاسوی برای امریکا کرده و به بند کشند و یکی از اعضای حزب توده را به جایش بگمارند. افضلی افسری لایق و شجاع بود. اما متاسفانه دردام حزب توده افتاد و مانند ده ها مورد دیگر، قربانی خیانتهای این حزب شد. 

این وقایع نیز همه پیامدهای همان گروگانگیری بود که خمینی عقیده داشت و گفته بود بی غلط انجام شد؛ ولی می بینیم که ایران هنوز در زیانباریهای این حادثه دست و پا میزند.

کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا  6-11-2007