نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

چالش روابط ايران و آمريكا،

 خطرات و تهديد ها و وظايف ملي ما

نهضت آزادی ايران

 

در چند ماه گذشته، تنش ميان دولت‌هاي ايران و ايالات متحده‌ي امريكا شدت گرفته و بارها شاهد سخنان تهديد‌آميز و اتهامات گسترده‌اي بوده‌ايم كه روساي جمهور محافظه‌كار دو كشور در سطح رسانه‌هاي داخلي و بين‌المللي عليه يكديگر به كار مي‌برده‌اند. اين امر از افزايش تشنجات بين دو كشور و ورود دو دولت به سطحي ديگر از روابط نامطلوب سياسي حكايت دارد. بديهي است كه اين درگيري‌ها اسباب نگراني عميق هر دو ملت، به ويژه‌ فرهيختگان و فعالان سياسي خواستار دمكراسي و صلح، را در هر دو كشور فراهم كرده است.

براي ورود به بحث و بررسي بحران كنوني ميان ايران و امريكا و آسيب‌شناسي روابط ديپلماتيك دو كشور يادشده، بي‌فايده نخواهد بود اگر به پيشينه‌ي اين روابط و اسباب و عللي كه به سردي
 و خصمانه‌ بودن روابط دامن زده است، بپردازيم :

1- روابط ايران و آمريكا، در طول نزديك به 30 سال پس از انقلاب اسلامي سال 1357 دچار تيرگي و تلاطم بي‌سابقه‌اي شده است، چه ريشه‌هاي آن به سال‌هاي پيش از انقلاب و در دوران استبداد سلطنتي، يعني از زمان كودتاي نظامي 28 مرداد 1332 با مديريت مستقيم مالي و اجرايي سازمان مركزي اطلاعات امريكا ـ سيا ـ برمي‌گردد كه نه تنها به سرنگوني دولت ملي دكتر محمد مصدق كه به تداوم و تعميق استبداد، نقض حاكميت ملي، به تعويق افتادن روند دمكراسي در ايران، سركوب آزادي‌خواهان و حبس، شكنجه شدن و اعدام بهترين فرزندان اين مرز و بوم منجر شد، در نهايت، احساس نااميدي و شكست غرور ملي در ملت ايران را براي ساليان متمادي فراهم آورد. اما، در سال‌هاي پس از انقلاب نيز رويدادهاي متعدد، مانند گروگانگيري، حمله نظامي عراق به ايران و جانبداري سياسي و حمايت نظامي دولت امريكا از ارتش مهاجم و حكومت مستبد
صدام حسين، آثار منفي عميق و پايداري را در روابط دو كشور بر جاي گذاشته است.

اگر چه روابط ميان دو كشور سيري يكنواخت نداشته و فراز و نشيب‌ها، همگرايي‌ها و واگرايي‌هايي را تجربه كرده است، با روي كار آمدن دولت جديد در آمريكا، روابط ميان دو كشور بيش از هر زمان ديگر خصمانه و ستيزه‌جويانه شده است. در بروز اين وضعيت، نيروهايي در آمريكا و ايران نقش مهمي داشته‌اند. در آمريكا، محافظه‌كاران جديد، لابي اسرائيل و صهيونيست ها و بخشي از نظاميان آمريكا در پيدايي و اعمال چنين سياست‌هايي نقش تعيين كننده‌اي داشته‌اند. در ايران نيز، جرياني كه با نگرش نظامي ـ امنيتي زمام امور دولت را در دست گرفته است نه تنها در مهار كردن دامنه‌ي تشنجات هيچ‌گونه علاقه‌مندي از خود نشان نمي‌دهد كه در برخي موارد بر اين آتش مي‌دمد.

از زماني كه بوش پسر به رياست جمهوري آمريكا انتخاب شد و به رغم همكاري ايران با آمريكا در افغانستان، در جهت از ميان برداشتن طالبان، ايران را، به همراه كره شمالي و عراق، از اعضاي
 " محور شرارت " خواند، تا به امروز، كه در يك نبرد رسانه‌اي تمام عيار، جهان را به تحميل
" جنگ سوم جهاني " از سوي دولتمردان ايراني تهديد مي‌كند، جوي از نگراني و التهاب نه تنها ايران و خاورميانه بلكه سراسر گيتي را فرا گرفته است. با احساس چنين خطراتي است كه امروز جنبش ضد جنگ در بسياري از كشورهاي جهان فعال شده است.

مردم ايران، بيش از هر كشور ديگر نگران يك جنگ احتمالي عليه كشورشان هستند و حق هم دارند كه نگران باشند، زيرا نيروهاي نظامي آمريكا و متحدانش در كشورهاي همسايه‌ي ما، بويژه عراق و افغانستان، مستقرند. آمريكا در كشورهاي آسياي مركزي، در قفقاز و در كشورهاي عرب حوزه‌ي جنوب خليج فارس (عربستان، قطر، كويت، بحرين و...) پايگاه‌هاي نظامي دارد و حجم عظيمي از پيشرفته‌ترين تجهيزات و سلاح‌هاي جنگي آمريكا در خليج فارس، درياي عمان و اقيانوس هند مستقر شده‌اند. تمركز بي‌سابقه‌ي چنين حجمي از تجهيزات نظامي به خودي خود مي‌تواند موجب ناآرامي و احساس خطر و ناامني بشود. بنابراين، ملت ايران به‌حق نگران تهديدهاي احتمالي و پيامدهاي وحشتناك جنگ بر ساختارهاي سياسي و اقتصادي كشور، ازجمله و به خصوص بر تماميت ارضي كشور، مي‌باشد.

2- در سال‌هاي اخير، دولت‌هاي غربي به طور عام و آمريكا به طور خاص چهار مساله يا ايراد اساسي زير را عليه ايران به‌ طور مرتب مطرح كرده‌اند: تلاش براي دستيابي به سلاح‌هاي كشتار جمعي و ازجمله سلاح‌هاي هسته اي، حمايت از تروريست ها، مخالفت با روند صلح خاورميانه و، بالاخره، نقض مستمر حقوق بشر. در حال حاضر، غني سازي اورانيوم در ايران مهم‌ترين محور بحران بين المللي عليه ايران محسوب مي‌شود. آمريكا موفق شده است كه اجماع نظر جهانيان را در مورد پرونده هسته‌اي ايران و توقف غني سازي اورانيوم كسب كند. اگر چه كشورهاي غربي و اعضاي گروه 1+5 ، بويژه چين و روسيه، با نظر آمريكا درباره تصويب قطعنامه‌هاي شديد عليه ايران موافق نيستند، در ضرورت توقف غني سازي اورانيوم در ايران با آمريكا و اروپا متفق القولند. در صورتي كه ايران همچنان از اجراي قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد و توقف غني سازي اورانيوم خودداري نمايد، كشورهاي عضو گروه 1+5
 و اعضاي ديگر شوراي امنيت به تدريج و خواه و ناخواه مواضعشان را در راستاي نظر آمريكا و به ضرر ايران تغيير خواهند داد. درآن صورت، دو پيامد احتمالي قابل پيش بيني است : در مرحله اول تحريم فروش فراورده‌هاي نفتي ـ شامل گازوئيل و بنزين ـ به ايران، و در مرحله دوم، در صورت ادامه سياست‌هاي فعلي ايران، تحريم صدور نفت ايران مورد نظر قرار خواهد گرفت. اگر چه اين مساله قابل طرح است كه، با توجه به وضعيت بازار نفت در جهان، تصويب چنين تحريمي موجب بالا رفتن آني و قابل توجه قيمت نفت خواهد شد و كشورهاي عمده‌ي خريدار نفت خاورميانه، از جمله اروپا، ژاپن و چين، به علت هزينه‌هايي كه از اين بابت به آنها تحميل خواهد شد، با آن موافق نيستند، در همين دوران معاصر ما شاهد تحريم فروش نفت عراق در زمان حكومت صدام بوده‌ايم. پيش از آن هم، در جنگ رمضان (1967)ميان اسرائيل و مصر، كشورهاي عربي، از جمله عربستان سعودي و كويت، صدور نفتشان را به كلي قطع كردند. بنابراين، غير قابل تصور را بايد تصور و ارزيابي كرد كه قطع سهم نفت ايران از بازارهاي جهاني غير ممكن نيست و خريداران نفت پيش از اين نيز از تجربه‌ي چنين وضعيتي، در صورتي كه منافع بيشتري را در دراز مدت نصيب ايشان مي‌كرده است، حذر نكرده‌اند. از سوي ديگر، بايد به پيامدهاي اين گونه تحريمها براي كشوري كه 80% بودجه سالانه‌‌اش را از طريق فروش نفت تامين مي‌كند و به ورود گسترده‌ي فرآورده‌هاي نفتي نيازمند است توجه داشت و يادآوري كرد كه در صورت اجراي چنين تحريم‌هايي چه بلايي بر سر ملت ايران، بويژه اقشار كم ‌درآمد، اقتصاد كشور، كه عميقا به درآمد نفت وابسته است و اين وابستگي در دوره رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد به مراتب شديدتر شده است، خواهد آمد. در ارزيابي پيامدهاي چنان تحريم هايي، همراهي كشورهاي عرب نفت‌خيز منطقه با آمريكا و شوراي امنيت را نبايد ناديده گرفت، به خصوص آن كه دولت آمريكا در جلب نظر كشورهاي عربي عليه ايران موفق بوده است، به گونه‌اي كه چندي پيش، پادشاه عربستان در سفري به چين به مقامات آن كشور اطمينان داد كه در صورت تحريم فروش نفت ايران، عربستان سعودي نيازهاي نفتي چين را تامين خواهد كرد. سياست راهبردي دولت آمريكا عليه ايران، برخلاف عملكردش در افغانستان، عراق يا ليبي و كره شمالي، يك جانبه نيست. دولت آمريكا مي‌كوشد كه كشورهاي ديگر را در اقدام‌هاي تنبيهي عليه ايران، در زير پوشش قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد، همراه سازد. شايد به همين علت است كه رسيدگي به پرونده هسته‌اي و صدور قطعنامه‌هاي جدي‌تر عليه ايران زمان بر شده و به درازا كشيده شده است.

در صورت ادامه وضعيت كنوني و موفقيت آمريكا در صدور قطعنامه‌اي داير بر تحريم صدور نفت ايران، احتمال اقدام نظامي آمريكا عليه ايران به شدت افزايش خواهد يافت. دولت آمريكا احتمالاً، به بهانه اجراي مفاد قطعنامه‌‌ي سازمان ملل از نيروهاي نظاميش در درياي عمان ـ در ورودي تنگه هرمز ـ براي مهار كردن و بازرسي كشتي‌ها، به مقصد ايران يا از مبدا ايران، استفاده خواهد كرد. در آن صورت، خطر درگيري نظاميان دو كشور بسيار جدي خواهد بود. اما تا پيش از تصويب چنان قطعنامه‌اي احتمال درگيري نظامي ضعيف است.

از سوي ديگر، نمي‌توان و نبايد احتمال حمله نظامي ـ موشكي اسرائيل را به مراكز معيني در ايران از نظر دور داشت. بيانات رئيس جمهوري ايران در مورد محو اسرائيل از روي كره‌ي زمين و تشكيك درباره وقوع يا ابعاد هولوكاست به وسيله آلمان هيتلري، به رغم تعديل و توجيه بعدي اين سخنان ـ كه نمي‌توانست آثار آن را خنثي يا كمرنگ كند ـ فرصتي بسيار مناسب و بهانه‌اي بسيار جدي به دست رهبران افراطي و فرصت‌طلب حاكم در اسرائيل داده است كه جنگ تبليغاتي شديدي را عليه ايران به راه اندازند و افكار عمومي ملتهاي آمريكا و اروپا را آن‌چنان آماده سازند كه اگر اسرائيل در يك شرايط ويژه سياسي بين المللي به مراكزي در ايران حمله موشكي كند، با اعتراض جدي و اثربخشي روبرو نشود. بي ترديد، ايران هم واكنش مناسبي نشان خواهد داد، اما حاصل آن همان چيزي خواهد بود كه اسرائيل خواهان آن است وآن كشاندن دولت آمريكا به درگيري نظامي با ايران است. بديهي است كه امريكا در منازعه‌ي ميان ايران و اسراييل هيچ‌گاه متحد استراتژيك خود در منطقه را تنها نخواهد گذاشت و از اين كودكي كه هزينه‌ي تولد نامشروع و پرورشش را پرداخته است به هر طريق حمايت خواهد كرد. تصور احتمال بروز و پيامدهاي چنان جنگي در كشورمان نبايد خيلي دشوار باشد. اسرائيل نه تنها مخالف هر نوع بهبود روابط ايران و آمريكا است، بلكه همراه با محافظه‌كاران جديد و جناح‌هاي جنگ طلب حاكم در امريكا، خواهان حمله‌ي نظامي آمريكا به ايران به هر بهانه‌اي مي‌باشد. اما سياست آمريكا عليه ايران محدود و منحصر به يك جنگ احتمالي نيست، بلكه، بايد ابعاد اقتصادي، سياسي و رواني آن را نيز از نظر دور نداشت.

نمونه چنين ابعادي تحريم‌هاي اقتصادي اخير است. شرايط و مناسبات سياسي ـ اقتصادي كنوني جهان به گونه‌اي است كه بسياري از كشورها، حتي ناخواسته از سياست تحريم اقتصادي و مالي آمريكا عليه ايران حمايت مي‌كنند. آثار نامطلوب اين تحريم ها بر اقتصادِ نه چندان سالم ايران از هم اكنون روشن و آشكار است. و اما، حماسه‌سرايي‌هاي جنگ محور و نظامي آمريكا عليه ايران دو بعد دارد. يك بعد آن بي ترديد از مقوله " جنگ رواني " است اما محدود كردن آن به " جنگ رواني " و ناديده گرفتن احتمال بروز جنگ واقعي، گرچه با احتمال ضعيف، غفلتي است كه مي‌تواند به يك فاجعه‌ي ترسناك ختم شود. در ارزيابي احتمال حمله نظامي آمريكا و بروز جنگ ميان دو كشور بايد به چند نكته توجه داشت:

نكته اول اين است كه امروزه نيروها و نهادهاي قدرتمندي در دولت و كنگره‌ي آمريكا فعالند كه به شدت جنگ عليه ايران را تبليغ و در راستاي آن تحريك و توصيه مي‌كنند و حتي تدارك مي‌بينند. سه گروه عمده‌ي اين جناح عبارتند از صهيونيست‌ها و لابي اسرائيل، محافظه‌كاران جديد
 ( نئوكان‌ها ) و بخشي از ميليتاريست‌هاي آمريكا. اگر چه در حال حاضر برخي از جمهوري‌خواهان يا دموكرات‌ها با سياست جنگ محورانه‌ي بوش مخالفت مي‌كنند، اخبار حكايت از آن دارد كه از نظر مقابله با خطر ايران هسته‌‌اي اختلاف و وجه تمايز اساسي و جدي ميان دموكرات‌ها و جمهوري خواهان وجود ندارد.

نكته دوم اين كه بنابر يك گفته مشهود، در سياست بايد هر پديده غير قابل تصور را تصور كرد و آنگاه درباره‌ي واكنش‌هاي ضروري و ممكن نسبت به آن به مطالعه و تدارك پرداخت.

حمله نظامي آمريكا يا اسرائيل به ايران ممكن است براي بسياري غير قابل تصور باشد. اما تصور آن به تصميم‌سازان سياسي و دولتمردان ايراني امكان مي‌دهد كه جوانب امر را بررسي و واكنش‌هاي مناسب را پيش‌بيني كنند.

نكته سوم اين كه تجربه جنگ‌هاي گذشته، به خصوص در قرن بيستم، حاكي از آن است كه جنگ هنگامي به وقوع مي‌پيوندد كه دو طرف تخاصم و درگيري نتوانند ميان اراده واقعي براي جنگ و بلوف و تهديد را از يكديگر تميز دهند. در جنگ رواني، طرفين درگيري از شيوه‌هاي تهديد و بلوف استفاده مي‌كنند، اما ممكن است كه يك طرف بلوف را تهديد واقعي ارزيابي كند و به جاي اقدامات سياسي ـ ديپلماتيك پيشگيرانه، در شروع جنگ پيشقدم شود يا، برعكس، تهديد واقعي را بلوف تصور كند و با خوش خيالي و ساده‌انديشي از اقدامات پيشگيرانه‌ي ديپلماتيك، اقتصادي و نظامي ممكن غفلت ورزد. معمولاً، هر جنگي كه قابل پيش بيني باشد قابل پيشگيري نيز هست. به عنوان مثال، مردم آمريكا به شدت از سياست ها و عملكرد جنگ‌طلبانه و خشونت‌آميز دولت بوش در مورد عراق و افغانستان ناراحتند و ناخشنودي و اعتراض در همه جا موج مي‌زند. بر اين اساس، زمينه براي مخالفت مردم آمريكا با حمله به ايران، به رغم امكانات تبليغاتي گسترده‌ي سه گروه صاحب نفوذ ياد شده در بالا، بسيار زياد است. اما استفاده از اين زمينه و بستر به درايت، خردمندي و فرزانگي دولتمردان ايران، فهم ساختارهاي فكري ـ ذهني مردم امريكا و توانايي آنان در استفاده ازاين شرايط بستگي دارد. متاسفانه، اظهارنظرها و سياست‌هاي دولت ايران تاكنون به سود گروه‌هاي سه‌گانه‌ي پيش‌گفته بوده است.

3- دولتمردان ايران، درست يا نادرست، پيوسته از " توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي " و خطر انواع براندازي‌ها ـ از نوع نرم و آرام و قانوني يا انقلاب مخملي، نارنجي و غيره، كه هيچ محمل سياسي و توجيه حقوقي و قانوني ندارد ـ صحبت مي‌كنند و هر انتقاد يا اقدام غير موافقي از جانب هر گروه صنفي يا سياسي را با برچسب " براندازي " سركوب مي‌كنند، اما از يك نكته‌ي اساسي غافلند و آن اين‌كه درد آنان از خودشان و دواي دردشان هم در درون خودشان است. آنان خود موجبات سقوط يا براندازي‌شان را در حال تدارك هستند و از آن غافلند.

در تقابل‌هاي بين المللي، درگيري و تعارض و تخاصم ميان گروه‌ها پديده‌ي جديدي نيست و سابقه‌اي برابر عمر بشر دارد. اما در دوران جديد، يكي از راه‌هاي فلج ساختن و نابودي هر كشوري، تحميل وضعيت ناامني واقعي يا ذهني به آن كشور و ايجاد شرايطي است كه دولتمردان، به بهانه خطرات تهديد كننده مستمر خارجي، نتوانند برنامه‌هاي كلان توسعه سياسي و اقتصادي در سطح ملي را به اجرا در آورند. چنين شرايطي را مي‌توان " صلح مسلح " ناميد. صلح مسلح پديده دوران جنگ سرد است كه به شوروي سابق تحميل شد. اتحاد جماهير شوروي سابق، بدون پرده پوشي و به طور علني و شفاف، هدف يا آرمانش را "محو امپرياليسم" و "به‌گور سپردن سرمايه‌داري" اعلام كرده بود و از هر فرصتي براي پيشبرد هدفش استفاده مي‌كرد. آمريكا و متحدانش در غرب براي مقابله با چنين خطري، استراتژي نظامي بازدارنده را مطرح و پيگيري كردند. در نتيجه، يك رقابت تسليحاتي بي‌سابقه و خطرناك ميان دو بلوك شرق و غرب پديد آمد. اما آن رقابت نامتعادل بود. زيرا در حالي كه منابع اقتصادي آمريكا تداوم چنان مسابقه‌اي را براي آمريكا امكان پذير ساخته بود، صرف هزينه‌هاي عظيم نظامي در شوروي موجب شد كه دولت شوروي نتواند خدمات اقتصادي مورد نياز مردم را تامين كند. تهديد‌هاي خارجي نيز بهانه‌اي براي تشديد ديكتاتوري و سركوب هر نوع انتقاد و اعتراض گرديد. نتيجه آن شد كه صلح مسلح شوروي را از درون و بدون بر اندازي نرم و قانوني يا انقلاب مخملي و نارنجي متلاشي كرد. هنگامي كه تهديدهاي دروني يا بيروني، اعم از واقعي يا ذهني و خيالي، موجب ادامه وضعيت فوق العاده در كشور مي‌گردد، نخستين و مهم‌ترين پيامد آن توسعه‌نيافتگي، عدم تامين نياز‌هاي مردم و فقدان خدمات ضروري به مردم است. در چنان وضعيتي، شكاف دولت ـ ملت روز به روز عميق ترمي‌شود، موقعيت كشوربه تدريج به " وضعيت شكننده " مي‌رسد و به علت فقدان توسعه‌ي سياسي و سركوب مطالبات و جنبش‌هاي مدني و سياسي، مردم نسبت به حاكميت احساس بدگماني و نااميدي كرده، از هرگونه حمايت و همكاري سر باز مي‌زنند.

بديهي است كه راه مقابله با اين خطر تشديد سركوبي نيست، بلكه اعتماد و اتكا به صاحبان اصلي اين سرزمين و باز كردن فضاي سياسي كشور براي تشويق و حضور فعال تمام نيروهاي سياسي و فكري است.

متاسفانه، برخي از نهادها و نيروهاي دولت ايران در خلاف اين جهت عمل مي‌كنند. يعني از يك سو، تهديدها را جدي و خطرناك توصيف مي‌كنند و از سوي ديگر، به همان بهانه،‌ وضعيت فوق العاده ايجاد كرده، به محدود كردن هر چه بيشتر آزادي‌هاي اساسي مردم و امنيتي كردن محيط و فضاي سياسي ـ فرهنگي كشور پرداخته‌اند. اگر در پاكستان، ژنرال مشرف صريحاً وضعيت فوق العاده اعلام كرده است، در ايران اين نهادها و جريان‌ها، بدون اعلام وضعيت فوق‌العاده، به محدود كردن آزادي‌هاي قانوني مردم، تشديد فشار بر فعالان سياسي، احزاب، زنان،كارگران، معلمان، دانشجويان، حقوق‌دانان، روزنامه نگاران، نويسندگان و صاحبان هنر پرداخته‌اند، به‌طوري كه فضاي سياسي كشورمان بيش از هر زمان امنيتي شده است. برخي از اين نهادها ناكامي دولت در اجراي برنامه‌هايش، تشديد مشكلات اقتصادي مردم و عميق تر شدن شكاف ميان دولت و ملت را خطرهايي جدي براي اقتدارشان مي‌بينند، اما به‌جاي اصلاح اوضاع از داخل، دامن زدن به بحران‌هاي بين‌المللي و تنش‌زايي را به عنوان راه نجات خود انتخاب كرده‌اند. از سوي ديگر، برخي از نهادها و دولت‌مردان، با آن كه تهديد‌هاي احتمالي را جدي مي‌دانند و درباره آنها هشدار مي‌دهند، منفعل بوده، گام جدي و موثري در راه بهبود مناسبات سياسي در درون كشور بر نمي‌دارند.

نهضت آزادي ايران با درك و اعلام وضعيت بحراني و توجه به خطرات و تهديدهايي كه كشورمان با آن‌ها روبرو است، به حاكمان و تصميم سازان جمهوري اسلامي ايران توصيه مي‌كند كه :

خطر ها و تهديدها را در ابعاد نظامي، سياسي يا اقتصادي، جدي بگيرند. نوع و چگونگي اين تهديدها هم قابل پيش بيني هم قابل پيشگيري است.

سياست‌هاي راهبردي ايران بايد بر اساس پيشگيري از وقوع خطرات احتمالي باشد. براي پيش‌گيري از اين تهديدها و خطرات، توصيه‌هاي ما به شرح زير است :

2-1- در روابط بين المللي، دولتمردان ايران از هرگونه سخنان و شعارهاي تحريك آميز و تنش‌زا خودداري كنند. در چنين شرايط حساس، خويشتن‌داري يك ضرورت اجتناب ناپذير است. دولتمردان ايران حق ندارند كه، با رفتارها يا گفتارهاي تحريك آميز، دشمنان را به سوي واكنش‌هاي مخرب عليه كشور و ملت ايران ـ كه در نهايت، بايد تمامي هزينه‌ها را پرداخت كند ـ سوق دهند. كاربرد فرزانگي در سياست خارجي، علي الاصول، كاهش تهديد ها و نه تشديد آنها است.

2-2- در شرايط بحراني و در برابر تهديدهاي خارجي، تدبير سياسي حكم مي‌كند كه نه تنها در جبهه‌ي داخلي آتش‌بس داده شود، تا آرامش و انسجام به وجود آيد، بلكه تماميت‌خواهان يك بار براي هميشه به دمكراسي و حاكميت ملت تن در دهند. براي پديد آمدن آرامش و انسجام، ضرورت دارد كه نهادها و مقامات امنيتي و حكومتي فشار بر گروه‌ها، احزاب، قشرها، اصناف و... را متوقف سازند. اعلام شعار "اتحاد ملي و انسجام اسلامي" اگر چه در هر شرايطي يك هدف مطلوب است اما اولاً اين شعار بدون تأمين پيش نيازهاي آن تحقق پيدا نمي‌كند، ثانياً در شرايط اضطراري و تهديدها، ضرورت تحقق آن بيش از هر زمان ديگر است. رفتارهاي سياسي غير قانوني آشكار و اعمال محدوديت‌هاي مستمر بر جامعه مدني، احزاب و مطبوعات نقض غرض است. اتحاد ملي با شعار "همه با هم" ميسر است، نه با شعار
 "همه با من". نبايد فراموش شود كه در هر جنگي، روحيه رزمندگان در جبهه مقدم جنگ با روحيه مردم پشت جبهه ارتباط مستقيم دارد. بديهي است كه اين توصيه به معناي همراهي مردم با دولت در آغاز كردن جنگ با امريكا يا اسراييل يا فراهم كردن زمينه حمله آنها به ايران نبايد ارزيابي شود، چرا كه اولا با توجه به عدم توازن قوا ميان دو طرف، بازنده‌ي جنگ از هم‌اكنون مشخص است و شركت در چنين جنگي هيچ حجت عقلي يا شرعي ندارد و دوم اين كه ما مصرانه تاكيد مي‌كنيم كه در شرايط كنوني ـ كه امكان پيش‌گيري به آساني وجود دارد، به هر نحوي بايد از بروز جنگ پرهيز شود.

از سوي ديگر، نهضت آزادي ايران بر اين باور اصولي است كه استقرار حاكميت ملت يا مردم‌سالاري (دمكراسي) يگانه راه‌حلي است كه مي‌تواند در حل بحران‌ها و معضلات كنوني، از جمله پيش‌گيري از جنگ، موثر واقع شود. آناني كه به حق ملت ايران در تعيين سرنوشت خود باور ندارند و دمكراسي برايشان متعفن است، مسلماً عزم و توانايي حل بحران‌هاي ملي و گام‌نهادن در مسير منافع ملي را نخواهند داشت.

 در حال حاضر، روابط ملت- دولت در ايران بيش از هر زمان دچار تنش و تلاطم است و اكثر مردم به شدت ناراضي هستند. در چنين شرايطي، توجه و اقدام جدي براي بهبود وضعيت در داخل ايران بايد اولويت نخست داشته باشد.

نهضت آزادي ايران همچنين از همه شخصيت‌ها، احزاب و گروه‌هاي ملي، ملي ـ مذهبي و روشنفكران عرفي، كه به ميهن عزيزمان علاقه‌مند و به تماميت ارضي آن متعهد هستند دعوت مي‌كند كه عليه تهديدهاي خارجي و جنگ احتمالي موضع بگيرند و اعتراض نمايند. تهديد‌هاي خارجي دو پيامد قطعي و محتمل دارد. تشديد تهديدها به نيروها و نهادهاي سركوبگر، كه مخالف حقوق ملت هستند، بهانه مي‌دهد كه آخرين بقاياي دموكراسي را در ايران از بين ببرند. تهديدهاي خارجي و واكنش‌هاي كنوني به آنها به ضرر فرايند دموكراسي در ايران است. از طرف ديگر، هزينه‌ها و پيامدهاي اقتصادي و انساني اين تهديدها به مردم كشورمان تحميل مي‌شود. به موجب آمار رسمي بانك مركزي، خط فقر براي يك خانواده‌ي متوسط شهري به درآمد ماهانه شش ميليون ريال رسيده است. ادامه و تشديد تهديدهاي خارجي، فقر را عميق‌تر و گسترده‌تر خواهد ساخت و بروز هر نوع درگيري به گسترش غيرقابل پيش‌بيني ابعاد فشارهاي اقتصادي خواهد انجاميد و بالاخره، خطرات و تهديدهاي موجود و درگيري‌هاي محتمل نظامي تماميت ارضي كشورمان را به مخاطره خواهد انداخت.

نهضت آزادي ايران، به عنوان حزبي ملي و اسلامي كه به استقلال، آباداني، حاكميت ملي و سربلندي ايران علاقه‌مند است و از سوي ديگر، صلح و امنيت را مواهبي الهي و دستاوردهايي عقلاني ـ كه تمامي مردم جهان بايد از آنها برخوردار باشند ـ مي‌داند، با يادآوري حوادث تلخي كه بويژه در سده‌ي گذشته طي جنگ‌هاي خانمان‌سوز جهاني يا منطقه‌اي به جهان تحميل شد، خاطر نشان مي‌سازد كه رفتارهاي كنوني حاكمان ايران و آمريكا در راستاي منافع ملي دراز مدت دو كشور ارزيابي نمي‌شود و از اين رو، ضمن توصيه و دعوت طرفين به شكيبايي و عقلانيت، به
ملت شريف ايران، بويژه فعالان عرصه‌هاي سياسي و اجتماعي، اعلام مي‌كند كه اگر چه جنگ يك خطر احتمالي است، وظيفه و رسالت ملي و ديني ما ايجاب مي‌كند كه براي پيشگيري آن موضع بگيريم و به سياستهاي جنگ‌طلبانه اعتراض كرده، پيام صلح خواهي ملت ايران را به گوش جهانيان برسانيم.

نهضت آزادي ايران