مقاله زیر اخرین مطلبی است که در سایت
میزان نیوز به قلم محمد جواد اکبرین منتشر شده بود
با امید به آزادی ایشان و دیگر زندانیان
عقیدتی
default.asp?aid=193
نویسنده : محمد جواد اکبرین
مشهور است که
حرکت امام حسين (ع) و عدم بيعت او با حاکميّت را يک «انقلاب»
عليه حکومت باطل ميدانند و شجاعت و مظلوميّت او را در مقاومت
برای تشکيل دولت حق ميستايند؛
امّا چنين تحليلی
از عاشورا جامع و واقع بنيانه نيست.
اگر حکومت يزيد،
حکومت باطل بود حکومت معاويه نيز چنين بود پس چرا امام حسن
مجتبي(ع) به صلح با معاويه رضايت داد و يا چرا پس از حسينبن
علي(ع) هيچ يک از امامان شيعه، حاضر به جنگ با حکومتهای باطل
نشدند و برای تشکيل حکومت تلاش نکردند در حالی که مبانی کلامی
شيعه، هيچ امامی را در شجاعت و انجام تکليف الهی بر ديگری
ترجيح نميدهد؟
به نظر ميرسد
ويژگی و امتياز مقاومت امامحسين (ع) در برابر بيعت با حکومت
که به قيمت ورود به جنگی نابرابر و شهادت او و يارانش و اسارت
خانوادههايشان انجاميد، در شرايطی نهفته است که هيچ يک از
امامان شيعه غير از حسينبن علی در آن قرار نگرفتند.
بيعت با يزيد،
معنايی داشت که ميتوانست حقيقت و هويّت اسلام را برای هميشه
مسخ و تحريف کند و آن «به رسميّت شناختن حکومت ظلم ـ و نه فقط
باطل ـ به نام اسلام » بود.
اين وضعيّت اگر
چه در سيرۀ أموی و اززمان سلطنت معاويه آغاز شده بود امّا در
دوران يزيد، چنان رسميّت يافته و نهادينه شده بود که ديگر
تشخيص ميان حکومت اسلامی و حکومت استبدادی غير ممکن مينمود:
1ـ
در سال 60 هجري، رأس هرم اسلام چنان وارونه شده بود که سکوت و
تسليم در برابر استبداد و ظلم حاکميّت، عمل به شعائر اسلامی و
تکليف الهی و فضيلت تلقّی ميشد؛ زيرا در طول نيم قرن پس از
رحلت رسول خدا، به اندازۀ کافی «آگاهی کاذب» توليد شده و
احاديث جعلی اختراع شده و باور شده بود.
از جمله، در
حديثی منسوب به پيامبر خدا آمده است که «در برابر حاکم، مطيع و
شنوا باش، اگر چه بر پشتت [شلاّق] بزند و مال و داراييات را
بگيرد»1 و در حديث ديگری منسوب به پيامبر اسلام، به نقل از امّ
سلمه ـ همسر پيامبر ـ آوردهاند که: «تا هنگامی که حاکم، نماز
ميخواند بر او خروج نکنيد حتّی اگر ظالم و فاسد باشد»2
شگفتا که کسی با
راويان حديث از تناقض اين احاديث با قرآن سخن نگفت که «بر
ظالمان و ستمگران تکيه و اعتماد نکنيد ـ امورتان را به آنها
نسپاريد ـ که آتش عذاب آنها شما را نيز فرا خواهد گرفت ... »3
در حالی که خطاب و بيان فراگير اين آيه، شامل همۀ حاکمان ستمگر
ميشود (چه مسلمان و چه کافر) و انبوهی از احاديث صحيح ، تصريح
کردهاند که هر حديثي، مخالف قرآن باشد دروغ است وآيات مختلف
قران نيز نسبت به دروغ بستن به خداوند و عقاب آن هشدار
دادهاند.4
گويا از اين دست
احاديث مجعول، کافی بود تا مردم ولايت «يزيد» را با همۀ
بيعدالتيهای آشکارش بپذيرند و حسينبن علی را «خارجي»
بخوانند و تنها گذاردن او را عملی شرعی و اسلامی تلقّی کنند تا
آنجا که «شمر بن ذيالجوشن» در پاسخ به اعتراض نسبت به جنايات
کربلا ـ در حالی که مشغول انجام عبادت در مسجد بود ـ گفت:
«حاکمان ما از ما خواستند که با حسين و يارانش چنين کنيم و اگر
اطاعت نميکرديم در پيشگاه خداوند، از کفّار و اشقياء ميشديم
... »5
حقيقت
قرآن، چنان فراموش شده بود که گويا کسی به ياد نياورد اين آيات
را که: «اهل جهنّم ميگويند ما از بزرگان اميران مان اطاعت
کرديم و آنان ما را گمراه کردند»6 آنچه در «ولايت أموي» اتّفاق
افتاد تنها مسخ اسلام نبود که مسخ «انسان» نيز بود، زيرا چگونه
فطرت آدمی و عقل خدادادياش «ستمگری و فساد» را حتّی در لباس
اسلام و معارف دينی به رسميّت ميشناسد و آن را ميپذيرد.
2ـ
تبليغ «مسلک جبر»
از جمله تلاشهای به ثمر رسيده در توليد آگاهی کاذب بود و
توانستند با سوء استفاده از مفهوم قسمت و مشيّت، جبّاريت و
خودکامگی خود را توجيه کنند. مفتيان و خطيبان و واعظان نيز در
بهترين صورت، به ظلم و فساد بنياميّه معترض بودند امّا تعرّض
به حکومت و شکستن حرمت آن را جائز نميدانستند و هنگامی که
مردم از کثرت اعدامها و زندانها و شکنجهها و تجاوزها و
بيعدالتيها شکايت ميکردند.
از آنها
ميخواستند تا بر ظلم حاکم، صبر و شکيبايی ورزند زيرا خداوند
خواسته (قسمت بوده) که آنها حاکمان ما باشند.7
معاويه
نيز پس از انکه، يزيد را به وليعهدی خود نصب کرد در پاسخ به
سؤال ـ يا ترديد ـ کسی که پرسيده بود چرا فرزندش را ـ عليرغم
ضعفهای آشکارش ـ به وليعهدی منصوب کرده است، گفت: «نصب يزيد،
قسمت و خواست خدا بود و بندگان خدا در برابر قسمت و خواست او
از خود اختيار ندارند»8
3ـ
از جمله
پديدههايی که در سال 60 هجری به نام اسلام رسميّت يافته و به
باور عمومی تبديل شده بود ممنوعيّت مخالفت با حاکميّت و عقاب و
شکنجه دگرانديشان بود در حالی که قرآن کريم، شيوۀ مواجهه با
آراء و نظرات ديگران را با تعبير عميق «جدال احسن» بيان نمود9
و پيامبر گرامی اسلام، هرگز کسی را به دليل مخالفت با حکومت
خويش، مجازات نکرد امّا اوضاع چنان وارونه شد که اظهار نظر
مخالف با حکومت اسلامی جرم محسوب ميشد و عقابهای سنگينی به
دنبال داشت.
روزی يکی از
صاحبنظران برجسته عراقی به نام «احنفبن قيس» به همراه جمعی
در محضر معاويه، حاضر بود و در حالی که همگان دربارۀ مطلبی
گفتگو ميکردند او ساکت بود.
سکوت صاحبنظری
چون احنف، توجه معاويه را جلب کرد و گفت: «تو هم چيزی بگو!»
احنف بن قيس پاسخ داد: «اگر دروغ بگويم از خدا ميترسم و اگر
راست بگويم از تو!»10
اين همه، اشارات
کوتاهی برای فهم اين معنای بلند بود که نه حماسۀ حسيني، تلاشی
برای اسقاط حکومت باطل بدون پشتيبانی مردم بود که اگر ميان جنگ
و بيعت،مخيّرش نميکردند به مدينه باز ميگشت و نه اگر بيعت
ميکرد پيمان و صلحی مانند ساير پيمانها بود ...
بيعت امام حسين
با يزيد، رضايت به صورتی وارونه و هويّتی مسخ شده به نام اسلام
بود. تخدير مردم و عقل ستيزی به نام دين و نيز مشروعيّت بخشيدن
به حکومت جبّارانه به نام اسلام، حتّی اگر يک چند نسل ادامه
يابد، سرانجام خستگيها و آزردگيها و کينهها و نفرتها و
اعتراضهای پنهان و آشکار به انفجار خشم عليه ظلم تبديل ميشود
و حسين بن علی (ع) روزی را ميديد که خشم عمومی عليه ولايت
مطلقهی اموي، به خشم عليه اصل اسلام تبديل شود و نه تنها
امويان که اسلام را نيز برای هميشه بسوزاند. پس بيعت نکرد تا
آنان که شکوه و فريب حکومت اسلامی أموي، چشم و قلب و عقلشان
را کور کرده بود، پيکر حقيقت را قطعه قطعه و رأس عدالت و آزادی
را بر بالای نيزه ببينند تا به ياد بياورند که چيزی را فراموش
کردهاند و تا آيندگان شان بپرسند چرا فرزند پيامبر را به
اتّهام مخالفت با خليفۀ پيامبر نيزه آجين کردهاند؟! اين همان
داغی است که هر سال تازه ميشود و همان پرسشی است که پس از 14
قرن، باز هم بايد تکرار شود.
پينوشت
1ـ صحيحۀ مسلم/ ج 6 / ص 20/
چاپ دارالخلافۀ العلّيه
2ـ الجامع الأحکام القرآن/
قرطبی / بخش اوّل در تفسير سورۀ بقره ـ آيه 30
3ـ سورۀ هود / آيه 113
4ـ انعام / 144 ـ آل عمران /
78 – زمر / 60
5ـ تاريخ ابن عساکر / ج 6 / ص
338
6ـ احزاب / آيات 66 تا 68
7ـ تاريخ طبری / ج 4/ ص 80
8ـ الإمامه و السّياسۀ / ابن
قتيبه / ج 1 / ص 205
9ـ نحل / 125
10ـ طبقات / ابن سعد / ج 7 / ص