نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

تحکيم وحدت؛ ضعف ها و راهکارها

مجتبی نجفی (دبيراسبق انجمن اسلامی دانشگاه علامه)

 

"اینجا انجمن اسلامی است. خار چشم استبداد". جمله یی که روی دیوار انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده ی ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی به چشم می خورد. انجمنی که مدیریت دانشگاه دفترش را پلمپ کرد و اعضای انجمن هر یک با حکم تعلیق و محرومیت از تحصیل مواجه شد ند. انتخابات آزاد به دشواری برگزار شده بود و دانشگاه، مهر بطلان بر این انتخابات زده بود. اکنون انجمن منتخب دانشگاه که تقریباً تمامی اعضای آن با محرومیت از تحصیل مواجه شده اند، شکل گرفته است. کار صعب است و دشوار. دانشجویانی که به تازگی با محیط دانشگاه خو گرفته‏اند ناگهان با احکامی سنگین روبرو شده‏اند. از آن سو دانشگاه امیرکبیر نیز دوره یی از بحران را طی کرد و بسیاری از اعضای انجمن به اتهام انتشار نشریه ی منافی با اعتقادات اسلامی در زندان به سر می برند یا به قید وثیقه آزاد شده اند. در حالی که این نوشته را تحریر می کنم، اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم و جمعی از اعضای ادوار تحکیم وحدت نیز به جرم اقدام علیه امنیت ملی در زندان به سر می برند. پرسش اینجاست که آیا دوران انجمن های اسلامی به سر آمده است؟ آیا روند انحلال انجمن ها یا استحاله ی آنها ، آخرین مراحل تکمیل را می گذراند؟ شاخص فعالیت دفتر تحکیم وحدت در سالهای اخیر، معیار ارزیابی عملکرد جنبش دانشجویی نیز بوده است. این پرسش نیز مطرح است که انحلال یا استحاله ی دفتر تحکیم وحدت به معنای انقباض جنبش دانشجویی در ایران است؟ این ها همه پرسش هایی مهم هستند که بدون ارجاع به گذشته و نقد آن و تبیین وضیعت فعلی انجمنهای اسلامی و تحولات اخیر صورت گرفته در محیط دانشگاه میسر نیست. این نوشته بر آن است تا ضمن تشریح وضعیت فعلی با رجوع به گذشته به ارائه ی راه حل هایی هرچند محدود ، متناسب با بینش و سواد اندک نگارنده اقدام کند. در این میان شناسایی بحران موجود، تشخیص علل آن، ترسیم حرکت آتی احیا شده و ارائه ی پیشنهادات عملی، امری اجتناب ناپذیر است.

ابتدا باید به بخش اول بپردازیم که آیا انجمنهای اسلامی با بحران مواجه شده اند یا برعکس، مسیری نوین برای فعالیتی با سرشتی متفاوت از گذشته هموار شده است؟ نشانه های بحران کدامند؟ شاخصه های مهم آن چه هستند؟ و یا پرسش هایی از این قبیل.

بنده در سال 83 و در آخرین روزهای کناره گیری خود از انجمن های اسلامی در یک نوشتار انتقادی به سه شاخصه ی اصلی که فقدان یا وجود بحران در انجمن های اسلامی را مشخص می کنند، اشاره کردم: ا-عدم انسجام تشکیلاتی 2-ضعف در مبانی تئوریک 3-فقدان پایگاه اجتماعی.

حرکت جدید انجمن های اسلامی بعد از انتخابات دوره ی دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی با محوریت شعار "دوری از قدرت" آغاز شد. تحولات رخ داده در بیش از دو دهه پس از انقلاب اسلامی،ترسیم گر کارکرد چرخشی انجمن های اسلامی شده بود. نهادهایی که در اوائل انقلاب بعنوان بازوی اجرایی حکومت در تحولات انقلاب فرهنگی و ایجاد نظم و انضباط یکنواخت در محیط دانشگاهی با استفاده از اعمال زور بر اساتید و دانشجویان دگر اندیش بودند، در دهه ی هفتاد با گرایش به جناحی دیگر از حاکمیت و نقد برخی رویه های گذشته در دوم خرداد 76 بعنوان یکی از حامیان خاتمی در زمره ی گروههای اصلاح طلبی قرار گرفتند که مخالف هر گونه ظهوری از حاکمیت یکدست شدند. دیری نپایید که رشد لایه های میانی اعضای انجمن اسلامی باعث شد در کنار سنتی هایی که به خط امام وفادار بودند، نیروهایی با گرایش های سکولار و یا متمایل به نهضت آزادی و نیروهای ملی مذهبی نیز در عرصه ی تحولات دانشگاهی رشد کنند. مدت زمانی اندک لازم بود تا از بطن انجمن های اسلامی شاهد حضور نیروهای رادیکال که رویه ی اصلاح طلبان و حتی مشارکتی هایی را که لقب اصلاح طلبان پیشرو را برای خود انتخاب کرده بودند، در معرض انتقادهای شدید قرار دهند که از خلال آن ابتدا "عبور از خاتمی" مطرح شد و پس از انشعاب صورت گرفته در دفتر تحکیم وحدت در قالب دو طیف علامه و شیراز، بحث محوری "دوری از قدرت" بعنوان خط مشی نوین فعالان تحکیمی مطرح شد. یعنی اگر بخواهیم که قالب حرکتی انجمن های اسلامی را از بدو انقلاب تا کنون بررسی کنیم، متوجه می شویم که چرخشی 180 درجه یی در میان اکثریت اعضای انجمن های پدیدار شده است. از انجمنی مدافع تمام عیار به انجمنی حامی بخشی از حاکمیت که خود را اصلاح طلب می نامید، و از آن جا به انجمنی منتقد تمام عیار قدرت.

نمی توان منکر شد به رغم اعتقاد اقلیت دفتر تحکیم و پافشاری بر حمایت از اصلاح طلبان در هر صورت ممکن، اکثریت قابل توجه انجمنی ها ورود به ساختار قدرت را راهکاری شکست خورده و دارای نواقص متعدد می دانستند. حال بر مبنای خط مشی "دوری از قدرت" می خواهیم بررسی کنیم که طی چند سال گذشته، دفتر تحکیم با بحران گریبانگیر بوده یا توانسته است نسبت به گذشته تحولی اساسی در فعالیت خویش ایجاد کند؟ بنده در برابر منتقدانی که شکوه و ابهت تحکیم دهه های 60 و 70 را به رخ می کشند و این که جلسات با شکوهش با استقبال طیف عظیمی از از دانشجویان برگزار می شد، و ادعا می کنند که تحکیم فعلی روند منفی را آغاز کرده است و دستاوردهای سالهای گذشته را به باد داده است، به نوعی موضع دارم. از سویی با کسانی که سعی می کنند بر نقصهای فعلی تحکیم سرپوش بگذارند و با نفی گذشته این تشکل از ضعف های اساسی این دوره چشم پوشی کنند نیز مخالف هستم. حرکت "دوری از قدرت" چنانچه ابعاد مختلف آن به درستی تببین می شد و با ارائه ی راهکارهایی کاربردی این خط مشی با قدرت بیشتری دنبال می شد، می توانست اکنون بعنوان یک مدل مشخص برای یک حرکت اجتماعی-دانشجویی ترسیم گردد. هرچند که به اعتقاد بنده همین شعار "دوری از قدرت" خود یک دستاورد مهم در طول سالهای اخیر بوده است. این که مجموعه ای با حمایت حاکمیت یا بخشی از حاکمیت در عرصه ی سیاسی کشور حضوری پررنگ داشته باشد و یا با حمایت های مالی اشخاص و گروههای متنفذ اصلاح طلب و وصل به بخشی از قدرت، مجموعه یی از شعارها را مطرح کند، فی نفسه هنر بزرگی نیست.  شعار "دوری از قدرت" چنانچه کاربردی عملی می یافت، حرکت به سوی اجتماعی شدن و به نوعی بازگشت به دانشگاه و دانشجویان بعنوان منبع مشروعیت و قدرت بود. شاید شعار "دوری از قدرت"  را به نوعی بتوان ورود به بخشی از عرصه ی عمومی تعبیر کرد. این شعار، به این معنی است که گروههای دانشجویی باید ضمن حفظ تعامل خود با گروههای سیاسی، پایگاه اجتماعی خود را از صنف دانشجویان و نه از گروههای سیاسی اخذ کنند؛ و در واقع به نوعی بازگشت به درون دانشگاه و ارتباط منطقی با بیرون از دانشگاه بود. فعالان انجمن اسلامی که این شعار را انتخاب کرده بودند، می بایست اکنون به خود بقبولانند که به جای این که آرزوی فرماندار شدن، معاون استاندار بودن و ... را در سر داشته باشند، می بایست کارویژه ی اجتماعی خود را بعنوان عنصری فعال در عرصه ی اندیشه، حرکت های اجتماعی، حضور در عرصه ی عمومی با تعریف نسبت خود با قدرت تببین کنند. بر این مبنا فعال دانشجویی تحکیمی پس از سپری شدن دوران دانشجویی می بایست به نیرویی آگاه، تیزبین، منتقد همراه با تحلیل قوی که نشأت گرفته از مطالعات تئوریک، مشاهدات اجتماعی و تحلیل های متناسب با شرایط زمانی و مکانی مورد نظر می بود، تبدیل شود. منظور این است که چنانچه شرایط برای شکل گیری چنین نیروهایی در مقطع زمانی طرح شعار دوری از قدرت فراهم می شد، و چنانچه دفتر تحکیم وحدت، حضور فعال در عرصه ی عمومی و دانشگاه را به اثبات می رساند، امروز ما هرگز از بحران سخن نمی گفتیم. هر چند که سخن از بحران دلیل بر این نیست تا رویه های سابق  نقد نگردند. تعامل با برخی اصلاح طلبان ضمن اتخاذ رویکرد انتقادی لازم است اما حفظ استقلال از آنها و اجتناب از عملکرد حزبی برای گروهی دانشجویی از ضروریات اساسی است. نگارنده بر این باور است که مبنای حرکت ما و طرح شعار "دوری از قدرت" خود نشانگر این است که در هر صورت تحکیم فعلی هر چند از بعد سخت افزاری لاغرتر و نحیف تر شده باشد، اما از بعد نرم افزاری جلوتر از دوره های قبلی است. نیک می دانیم که بنای انجمن های اسلامی در قبل از انقلاب اسلامی، خود بر پایه ی استقلال از حاکمیت و با اتخاذ راهکار امکان آفرینی بوده است و شاید بتوان به نوعی شعار "دوری از قدرت" را در راستای حرکت امکان آفرینی انجمن های اسلامی قبل از انقلاب توضیح داد. همه می دانیم که تا چند سال پیش به هر صورت یکی از منابع مالی انجمن های اسلامی، بودجه های بیت رهبری بوده است و این امر نشان از وابستگی مالی تحکیم سالهای گذشته به و حتی در دوران اصلاحات به نظام بوده است. اما به هر ترتیب دوری از قدرت، مسیر را تغییر داد، و خود این تغییر، یک پیروزی بود. پیروزی برای دانشجویانی که حفظ استقلال از حاکمیت و کارکرد انتقادی جنبش دانشجویی را بعنوان خرده جنبشی اجتماعی ترجیح می دادند و پیروزی برای فعالان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی صادقی که به حضور در عرصه ی عمومی بعنوان یگانه راه ایجاد جنبش اجتماعی اصولی، هدفمند و خردگرا با شور آرمانخواهانه اعتقاد داشتند. اما در این پیروزی شکستی تلخ نهفته بود زیرا دفتر تحکیم برغم تعیین مسیر حیاتی اش استراتژی مناسبی در اختیار نداشت. ابعاد نظری دوری از قدرت به درستی در میان اعضای اتحادیه تبیین نگردید. خوانش های متفاوت  از این شعار بوجود امد.  تشکیلات مقتدری که بتواند با انسجام دهی به مباحث از خلال آنها راهکاری جامع را ارائه دهد وجود نداشت و پایگاه اجتماعی جذب نشده بود تا صدای فعالان تحکیمی را بشنود و بنیادین و اصولی از آن ها حمایت کند. فقدان مبانی محکم تئوریک، عدم انسجام تشکیلاتی، و فقدان پایگاه اجتماعی، نشانه هایی واضح از بحرانی است که دفتر تحکیم را رو به احتضار برده است:

 برخی از فعالان سیاسی-اجتماعی اعتقاد دارند که انجمنی ها به کتابخوانی وقعی نمی نهند، اطلاعات خود را بر مبنای ژورنالیسم و یا سایتها استوار کرده اند، بدون تحلیل خط عبور را در پیش گرفته اند، چشم انداز فعالیت هایشان مشخص نیست و گرفتار روزمرگی شده اند (بحران تئوریک).

شایع است که انجمنی هیأتی کار می کنند، یعنی به اصول تشکیلاتی احترام نمی گذارند، جلسات، برنامه ها، ... با تأخیر فراوان برگزار می شود، توان برگزاری نشست های داخلی را از دست داده اند، بین اعضای بدنه با راس بدنه ارتباطی نیست، گفتارها و کردارهایشان با شعارهایشان در تناقض است... (بحران تشکیلاتی)

برخی ناظران بیرونی بر این اعتقادند سخن انجمنی ها را دانشجویان نمی فهمند، مراسم هایشان کلیشه یی و با جمعیتی اندک است، برخی آنها را دانشجویان بیگانه با علم و درس و در پی شعارهای سطحی می دانند.... (فقدان پایگاه اجتماعی)

این سه محور، شاخصه های اصلی بحران موجود در دفتر تحکیم وحدت است. بحرانی که این اتحادیه را اکنون به احتضار برده است. عده یی از مرگ تحکیم سخن می گویند و برخی دیگر از پویایی نوین این مجموعه. هر دو تحلیل اشتباه است. تحکیم رو به احتضار است اما نمرده است، همچنان پتانسیل پویایی دارد اما هرگز پویا نشده است.

در بخش بعدی به تشخیص علل بحران خواهیم پرداخت.

 

علل بحران

در قسمت اول، نشانه ها و شاخصه های بحران را ذکر کردیم. ضمن صحه گذاشتن بر شعار دوری از قدرت از عدم تبیین صحیح این شعار و تناقض گفتار و کردار تحکیمی ها سخن گفتیم و در سه بعد نظری، تشکیلاتی و پایگاه اجتماعی بحران اخیر را شناسایی کردیم. حال نوبت بررسی علل است. چه شد که فرجام تشکیلات به سمت و سویی منتهی شد که عده یی از مرگ آن، عده یی از احتضار آن سخن می گویند؟ علل، بیرونی و درونی است.

علل بیرونی: دوره ی فعلی تاریخ ایران از روابط پیچیده یی برخوردار است. از سویی جامعه ی ایران در امتداد حرکت صدساله ی خود برای نیل به حاکمیت قانون و مهار قدرت همچنان در انتظار استقرار دولتی مدرن، جامعه یی نو است و از سوی دیگر نیروهای مخالف پیشرفت با استفاده از ابزارهای  موجود، در برابر تغییر وضع موجود همچنان مقاومت می کنند. طبیعی است که حفظ قدرت و منافع اقتصادی و موقعیت اجتماعی، مدافعان وضع موجود را به مخالفان سرسخت هر گونه تغییر تبدیل کند. جامعه یی که از یک سو از فقدان نهادهای مدنی و سرخوردگی جنبش اجتماعی، شکست حرکت های اصلاح طلبانه ی درون حکومتی، فقدان اپوزیسیون قدرتمند و منسجم، تشتت در گفتمان روشنفکری در رنج است و از سوی دیگر تشنه ی پیشرفت و توسعه است.توسعه روزافزون کشورهای رقیب در نیل به رفاه، امنیت و آزادی، بالا رفتن معیارهای توسعه، عدم بهره گیری از ظرفیت بومی و ملی، ... همه باعث شده اند تا ملت ایران در حسرت جامعه یی ایده آل باقی بماند. شکست دوم خرداد و اصلاحات درون حاکمیتی و ورود احمدی نژاد که عامل گفتمان پوپولیستی در عرصه ی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور بود، شرایط را بیش از پیش بغرنج کرده است؛ که فقدان استرانژی مشخص و راهگشا نیز بر وخامت اوضاع افزوده است. سرگردانی میان گزینه ی دخالت خارجی یا تشکیل جنبش اجتماعی برای تحقق مطالبات عمیق و فراگیر ملی باعث شده است نیروهای اجتماعی-سیاسی با نوعی ابهام و سردرگمی مواجه شوند. به هر صورت حاکمیت هراسان از احتمال دخالت خارجی یا تلاش بیگانگان در جهت راه اندازی انقلابی مخملی و یا در هراس از تشکیل جنبش اجتماعی حامل مطالبات مردمی، هر گزینه ی محتمل را با اتهام وصل به خارج سرکوب می کند و در برابر خرده جنبش اجتماعی با استفاده از تمامی ابزار و امکانات خویش می ایستد. یقیناً یکی از سنگرهای آزادیخواهی ملت ایران در طول سالیان دراز جنبش ملی ایرانیان، دانشگاه بوده است و سرکوب دانشگاه به معنای از کار انداختن یکی از نیروهای مهم و تأثیرگذار جنبش اجتماعی ایران است. از این زاویه ی تحلیل برخورد با دانشجویان فعال از طریق مکانیسم های امنیتی راهکاری مورد انتظار از سوی حاکمیت است. دستگیری، تهدیدات امنیتی، موانع بوروکراتیک بر سر راه فعالیت دانشجویان و اخیراً اتهام براندازی نرم، موضوعی عجیب و غریب نیست. در هر صورت طالبان حفظ وضع موجود در برابر مدافعان تغییر وضع موجود می ایستند و این تقابل در کشوری در حال توسعه که منطق هزینه-فایده بر اساس عقلانیت ابزاری راهگشا نیست، امری طبیعی است.  نمی توان از اهمیت سرکوبها و مانعهای بیرونی ایجاد شده از سوی حاکمیت و تلاش برای ایجاد رعب و وحشت از طریق اعمال فجایعی چون 18 تیر 78، خرداد82 و فاجعه ی سرکوب گسترده ی دانشگاهیان در کوی (78) و خوابگاه طرشت علامه (82) ، اخراج استادان و محرومیت از تحصیل فعالان دانشجویی تحکیم وحدت به سادگی گذشت؛ اما عقلانی نیست که اصالت را برای عامل بیرونی قائل شویم. به هر حال باید پذیرفت که ایران کشوری جهان سومی است که حقوق شهروندی و حق ابراز عقیده و آزادی فعالیت سیاسی و اجتماعی و حفظ استقلال افراد و گروهها از حاکمیت به رسمیت شناخته نشده است و هزینه برای فعالان سیاسی-دانشجویی اجتناب ناپذیر است.

عوامل درونی: این که چرا این بحران شکل گرفت را باید به طور عمده در علتهای درونی موجود در تحکیم وحدت دانست. نمی توان انکار کرد که بخشی از ضعفهای فعالان دانشجویی متأثر از فضای اجتماعی نیز می باشد. به هر صورت سکوت حاکم بر جامعه پس از شکست اصلاحات، سکوتی معنادار است که تحلیل های متفاوتی در این باره موجود است. عده یی در ورای این سکوت، خشمی انقلابی را نهفته می دانند که نه تنها جایی برای وقوع انقلابهای آرام باقی نمی گذارد، بلکه باید در انتظار انقلابی سرخ نشست. و جمعی دیگر با اشاره به دلسردی نیروهای اجتماعی، دخالت خارجی را یگانه راه رهایی از بن بست موجود می دانند. در میان این دو گروه، ایده ی سومی هم وجود دارد که همچنان به شکل گیری جنبش اجتماعی بومی برای تحقق مطالبات دموکراتیک معتقد است. فعالان تحکیمی و ادوار تحکیم نیز در میان این مجموعه از تحلیل ها سرگردان هستند.

 

عوامل درونی

فقدان تعامل سازنده میان روشنفکران ،فعالان سیاسی و دانشجویان:

در طول تاریخ جنبش دانشجویی همواره میان فعالان سیاسی-اجتماعی روشنفکران و دانشجویان پیوندهایی برقرار بوده است.همگرایی ها و واگرایی های متعددی در این زمینه مشاهده شده است.اما انچه که اینجا حائز اهمیت است این است که روابط مبتنی بر اصولی پایدار میان دانشجویان فعال در چند سال اخیر و روشنفکران و فعالان سیاسی برقرار نبوده است.برخی گروههای سیاسی (بویژه درون حاکمیتی)همچنان انتظار دارند دانشجویان یاران وفادار همیشگی آنها باشند و در هر وضعیتی چه مطلوب وچه بغرنج از راهکارهای آنها حمایت کنند.گروههای سیاسی که به حضور در قدرت به عنوان یگانه راه موجود می اندیشند دانشجویان را به کجروی وانحراف متهم میکنند و حتی برخی از انها شکست در انتخابات ها را  به رویکرد تحریمی فعالان تحکیمی ارتباط می دهند.آنها همچنان دانشجویان را واسطه ای میان خود و توده های مردم می دانند تا در مبارزات انتخاباتی یاریگرشان باشند و در مواقع بحرانی ابزاری کارامد برای مقابله با جناح رقیب باشند.سخنان شکوری راد در نفی خط مشی تحکیم و انتقادهای اساسی ایشان در مورد انحراف این تشکل دانشجویی نمونه های بارز از این نوع تفکر است ویا رویکرد برخی از اصلاح طلبان موسوم به پیشرو نسبت به تحکیم در طول سالیان اخیر از وجود چنین بینشی خبر می دهد.این نگرش ابزارگرایانه مبتنی بر دیدگاه قدرت محور است که اصالتی برای دیگر تفکرات موجود درمیان فعالان سیاسی خارج از حاکمیت و برخی روشنفکرانی که سوای آنها میاندیشند قائل نیست.ضعف عمده چنین بینشی عدم درک صحیح پیچیدگیهای اخیر روابط و مناسبات دانشجویان و فقدان تحلیل جامع نسبت به اوضاع اجتماعی ایران است.این نگرش اصالتی برای جنبش اجتماعی قائل نیست رویه ای که با خط مشی "چانه زنی از بالا وفشار از پایین"در طول هشت سال دوران اصلاحات نشان داد که به به مقدمات تشکیل جنبش اجتماعی قلبا اعتقادی ندارد و بالطبع جنبش دانشجویی را نیز  در زمره خرده جنبشهای اجتماعی محسوب نمی کنند و نگاه سیاسی از جنبه ابزارگرایانه به انجمنهای اسلامی دارند.چالش تحریم وشرکت درانتخابات ریاست جمهوری نهم اثباتی بر مدعای ماست.برخی جریانهای خارج از حاکمیت نیز تحلیلی جامع نسبت به نوع فعالیت جنبش دانشجویی ندارند و همچنان انتظار دارند که فعالان دانشجویی در مقام اپوزیسیون حرفه ای نقش خود را ایفا کنند.هر چند که باید به وجود برخی نیروهای خارج از حاکمیت اشاره کرد که دیدی واقع بینانه نسبت به مجموعه دفتر تحکیم وحدت دارند که متاسفانه رفت و آمد فراوان  به زندان باعث گسست ارتباطی میان انها و نیروهای فعال تحکیمی شده است.عده ای دیگر نیز با نفی بومی اندیشی به ارائه راهکارهای انتزاعی می پردازند. مطمئنا معضل بحرانهای عمیق اجتماعی، جامعه درحال فروپاشی ،فقدان اپوزیسونی کارامد و منسجم،عدم تعین نیروهای اجتماعی در قالب جمعیتها و گروهها...با ارائه مانیفستی ساده حل نمی شود.از سوی دیگر باید اعتراف کرد بسیاری از روشنفکران سکولار نیز از درک واقعیتهای اجتماعی به دلیل فقدان مدل عینی در تحلیل شرایط عاجز هستند و بالطبع نمی توانند حامل راهکارهای اصیل و سازنده و گفتمانی تاثیرگذار و موج افرین در میان دانشجویان باشند.اما در این میان در سالهای اخیر برخی برخی از نظریه پردازان مطرح در عرصه روشنفکری دینی ناخواسته اب به آسیاب دشمن ریختند.روشنفکرانی همچون دکتر سروش با طرح مبحث ایدئولوژی زدایی گفتمانی را در میان فعالان دانشجویی شکل دادند که از لحاظ کارکردی تبعات منفی به بارآورد.فقدان ایدئولوژی به نوعی به لجام گسیختکی فکری، عدم تحمل مصائب در راه هدف و حاکمیت عقلانیت ابزاری منجر شد.همچنان شاهد هستیم که فعالان دانشجویی به دلیل فقدان شور ،پس از شکستهای متوالی اصلاح طلبان یا به ورطه رادیکالیسم سطحی گرا گرفتار شدندیا با دلسردی در حوزه خصوصی خویش فرورفتند.قائلان به این ایده  بدون توجه به واقعیتهای سیاسی اجتماعی جامعه ایران مقدمات حرکتی را فراهم کردند که باعث دلسردی و سرخوردگی در فضای دانشجویی شد.چنانچه در این جملات تاملی صورت گیرد منظور نگارنده بهتر درک می شود:"دوران انقلابی گری ومقاومت به پایان رسیده است""نظر هرکسی محترم است جای بحث ندارد""دین در عرصه خصوصی جای دارد جایگاه اجتماعی ندارد""ملیت امری مبتذل و پیش پا افتاده است باید جهانی فکر کرد""فعالیت سیاسی باید با سیستم هزینه و فایده منطبق گردد"اینها جملاتی هستند که بنده در طول دوران دانشجویی خود بارها از زبان بسیاری شنیده ام.منظور این است که لجام گسیختگی فکری به ایدئولوژی فعالان دانشجویی تبدیل شد که با ابزار نفی ایدئولوژی در دام ایدئولوژی خطرناکی افتادند.به عبارتی عبور و نفی گذشته بدون رویکرد انتقادی صورت گرفت"آنچه را که می توان گسست در انباشت روشنفکری وحرکت در خلا توصیف کرد.منظور این نیست که باید در اندیشه های روشنفکران گذشته متوقف شد اما بدون دید انتقادی عبور به معنای گرفتارشدن در ورطه خلا است وبه نوعی به بحران هویت منتهی میشود.ای کاش قائلان به ایئولوژی زدایی به سنگلاخ های موجود درعرصه سیاسی اجتماعی ایران توجه می کردند و درک می کردند که نمی توان با گل و شیرینی در برابر مجموعه ای منسجم از افرادی یکدست و مجهز به ابزارهای قدرت که به شدت از وضع موجود دفاع می کنند ایستادگی کرد.با اعمال خشونت نیز چنین مهمی میسر نیست زیرا ضمن مطرود بودن خشونت چنین کارکردی را نیز نمی توان در دوره فعلی برای جنبش دانشجویی متصور شد بلکه می بایست به ارمان و نیروی ایمان و استراتژی مبتنی بر ارمانگرایی و واقع گرایی توامان مجهز می شدیم که با هر تلنگری د ر ورطه نا امیدی،رعب و وحشت گرفتار نمی شدیم.حاکمیت عقلانیت ابزاری در هر مجموعه ای مبانی اخلاقی مورد نیاز را سست می کند.به خصوص هنگامی که حرکت در قالب جنبش اجتماعی صورت می گیرد همدلی میان افراد یک مجموعه و تحکیم مبانی اخلاقی و اجتناب ازبازی های  سیاسی در ترسیم حرکتی سرشار از شور ونشاط موثر است.با کمال تاسف فعالان تحکیم وحدت متاثر از گفتمان ایدئولوژی زدایی وحرکت مصلحت گرایانه اصلاح طلبان درون حکومتی گرفتار تناقضی ویرانگر شدند.از سویی خود را نماینده دانشجویان و مطالبات انها می پنداشتند واز سوی دیگر در رفتار با مدیریت دانشگاه و ارتباط با فعالان سیاسی خود را بازیگری ماهر وتیزبین می دانستند.واژه" دورزدن"اصطلاحی معروف است که نشان از تیزبینی سیاسی و مهارت در کنترل رقبا و مخالفین دارد که ورد زبان فعالان تحکیمی شده بود.تحکیم به جای برخورد منفعلانه با گفتمانهای  روشنفکرانه باید رویکرد نقادانه نسبت به جریانهای روشنفکری اعمال می کرد و به جای گیر افتادن در دام خطر گسست می بایست به انباشت و نقد تجربه های روشنفکری متوسل می شد.فقدان این تعامل سازنده از سوی طرفین، بسیاری از فعالان تحکیمی را در خلائی گرفتار کردکه اثرات ان همچنان در دانشجویان مشهود است.گویی هر که ضد مذهبی تر باشد پیشروتر است, هر که با ملی گرایی بیشتر فاصله بگیرد مدرن تر است و هرکه بی مبنا و بی اصول تر باشد زرنگ تر است در حالی که جذب پایگاه دانشجویی و ارتباط سازنده با دانشجویان  خود نیازمند ارائه راهکاری همراه با حفظ مبانی اخلاقی است.سر درگمی فکری دانشجویان انها را به سمت تحلیلهای فضایی سوق می دهدکه با واقعیات اجتماعی ایران بیگانه هستند.حال اینکه در این نقیصه روشنفکران نقش بیشتری داشته اند یا دانشجویان جای بحث دیگری است هرچه هست فقدان تعامل سازنده و انتقادی می تواند به عنوان یکی از علل این بحران قلمداد شود.نقطه ضعفی که از لجام گسیختگی فکری و نگاه ابزارگرایانه به مقوله سیاست به جای اتخاذ دیدگاهی جنبشی نشات می گرفت.گفتمان روشنفکری حاکم بر دوره اصلاحات تامیزان زیادی از عدالت اجتماعی، فاصله طبقاتی، گسترش فقر،فسادو فحشاوبحرانهای اجتماعی فاصله گرفته بودو دفتر تحکیم به جای توجه به نقیصه ای که قطع ارتباط با توده های مردم را باعث شده بودموضعی منفعلانه را اتخاذ کرد و در سطح شعارهای سیاسی سطحی باقی ماند. به عنوان یکی از اعضای سابق این مجموعه اعتراف می کنم که ضمن پرداختن به موضوعی همچون زندانیان سیاسی می بایست به بحران زنان و دختران فراری، حاشیه نشینی و فاصله طبقاتی نیز پرداخته می شد اما گفتمان غالب  روشنفکری ان دوره به نقد جدی فعالان تحکیمی نیاز ضروری داشت اما نه تنها نقدی صورت نگرفت بلکه همچون اصول خدشه ناپذیر تلقی شدند.

تشکیلات هیئتی:انجمنهای اسلامی  به فعالیت در دقیقه 90عادت کرده اند.فقدان سیاستگذاری مشخص  وعدم ارتباط مناسب میان راس و بدنه،عدم انتقال تجربه ،ناکارامدی در برنامه ها،فقدان دید جامع راهبردی نسبت به فعالیت دانشجویی بخشی از ویژگیهایی هستند که صفت هیئتی را به یک تشکیلات نسبت می دهند.یکی از وخیم ترین تبعات تشکیلات هیئتی ناتوانی در پرورش نیروهای زبده انسانی است که نسبت به شرایط سیاسی،اجتماعی،فرهنگی ...کشور تحلیل کاربردی متناسب با شرایط زمانی مکانی را داشته باشند.بحران تشکیلات بحران تئوریک و فقدان پایگاه اجتماعی در گستره ای وسیع تر به یکدیگر وابسته هستند.شکی نیست که تشکیلات منسجم نیازمند ارائه نظریه راهبردی است و عمل دانشجویی بدون مبانی نظری مستحکم فاقد تاثیرگذاری است.تشکیلات منسجم و نظریه مبتنی بر واقعیات به مدل زیستی منجر می شوند که حاصل آن جذب پایگاه اجتماعی قابل قبول است.البته لازم به یاداوری است که این پایگاه اجتماعی را نباید با معیار کمی مشخص کرد. مهم، معیار کیفی است و در اینجا نیز معیار کیفی به بروندادهای هر مجموعه و حضور آنها در عرصه ی اجتماعی-سیاسی مربوط می شود. دفتر تحکیم وحدت به علت فقدان تشکیلات کارآمد از ارائه ی استراتژی مناسب عاجز ماند و تنها به هدف گذاری اکتفا کرد و همه می دانیم که  راحت ترین کار هدف گذاری است. اما ظریف ترین و پیچیده ترین عمل نیز اتخاذ استراتژی مناسب است. نسبت افراد و مجموعه در تشکیلات هیأتی ، مبتنی بر عاطفه و ارادت است؛ فعالیتهای فکری و افراد علاقه مند به این حوزه جنبه ی تزئینی دارد. تشکیلات هیأتی، واکنش گرا و متأثر از فعالیت احزاب سیاسی است. به این معنی که علاقه یی به پی گیری ملاحظات راهبردی که به ارائه ی الگویی کارآمد برای فعالیت منجر شود در این تشکیلات وجود ندارد. در تشکیلات هیأتی معیار فعالیت کمی است و نیل به نتیجه ی فوری در اولویت قرار دارد. بر خلاف تشکیلات کارآمد و منسجم که زمینه را برای فعالیت و آموزش نیروهای تحلیل گر فراهم می کند، تشکیلات هیأتی به تربیت نیروها در فضایی حباب گونه گرایش دارد که به جای حضور فعال اجتماعی، نیروهایش در فضاهای مجازی رسانه یی سیر می کنند و نقطه نظرات آنها بر اساس اطلاعات ژورنالیستی است. تشکیلات کارآمد و منسجم دانشجویی به نیروهای فعال و تیزبین با مبانی محکم نظری گرایش دارد در حالی که تشکیلات هیأتی، اولویت را برای پرورش بازیگر صرف سیاسی قائل می شود. در تشکیلات هیأتی وظایف و مسؤولیتهای بدنه مشخص نیست و به حضوری کمی آنها بیشتر از کیفیت و تأثیرگذاری اعضا اهمیت داده می شود. در  تشکیلات هیئتی رأس مجموعه تبلور عینی مجموعه است و فرهنگ مجموعه در قالب منش رأس مجموعه شکل می گیرد. هویت مجموعه را هویت فرد یا افرادی معدود تعیین می کند و این عامل باعث می شود که به جای تعیین روابط از پایین به بالا، روابط از بالا به پایین شکل بگیرد؛ به این معنی که حضور کیفی بدنه امری فاقد معنا می شود.در تشکیلات هیئتی از پتانسیل های موجود در مجموعه به نحو احسن استفاده نمی شود. تعیین روابط از بالا به پایین به علت محدودیت های فکری اعضای تأثیرگذار، باعث می شود استفاده از ابزارهای مورد نیاز یک تشکیلات پویا به فراموشی سپرده شود. در مجموع می توان گفت تشکیلات هیأتی، تشکیلاتی کدخدا محور است. زیرا روشها سنتی هستند هر چند که اهداف مدرن باشند. در این گونه تشکیلات اصلاً بحث استراتژی مطرح نمی شود و طرح های ارائه شده فی البداهه و بدون تأمل پیشینی است. همان گونه که گفته شد، سنگین ترین پیامد این تشکیلات، عدم توفیق در کادرسازی است. رأس مجموعه در قالب روزمرگی سیاسی فرو می رود و بدنه نیز بعد از تجربه یی ناموفق، در وادی سرخوردگی گرفتار می شود.

فقدان مبانی نظری محکم: از علل درونی عدم توجه به مبانی نظری متناسب با واقعیت درونی یک مجموعه است.  در دفتر تحکیم وحدت همانگونه که عنوان شد، فاصله گرفتن از فرهنگ مطالعه، نوعی سطحی گرایی در شعار و عمل را باعث شد. البته مطالعه مورد نظر نگارنده صرفاً مجموعه یی از مباحث نظری ارائه شده در کتابها نیست. هر چند این گونه مباحث نیازی ضروری است اما کمال آن مشاهدات اجتماعی گسترده است تا از خلال آن ، تحلیلی جامع از شرایط جامعه ارائه شود. نگاه سیاسی محور به فعالیت دانشجویی در تشکیلات دفتر تحکیم وحدت باعث شد کارکرد جنبش دانشجویی بعنوان نیرویی مدنی فراموش شود. البته این نگاه به این معنی نیست که دفتر تحکیم پیرو جریانات سیاسی کشور در چند سال اخیر بوده است؛ بلکه به این معنا است  که فقدان تحلیل جامع باعث شد فعالیت های دفتر تحکیم در دام روزمرگی های سیاسی گرفتار شوند و نسبت به اولویت های اساسی خود غفلت ورزند. در این جا به مثالی اشاره می کنیم. بعد از حمله ی آمریکا به عراق، برخی سراسیمه گمان می کردند که راهکار صدور دموکراسی با استفاده از ابزار زور که مبتنی بر تحلیل "جنگ بدون کشته" بود، آسان ترین و سهل الوصول ترین راهکار موجود برای رسیدن به دموکراسی است. اما امار حوادث عراق میزان تلفات مردم عراق را در  سوء قصدهای تروریستی در چند سال اخیر پانصد هزار تا یک ملیون نفر پیش بینی می کند، این جنگ با ایجاد فضای حیاتی برای تروریسم بین المللی در این منطقه از جهان بر این تصور مهر بطلان زد. ضمن این که قائلان به این نظریه از میزان بنیادگرایی مقامات آمریکایی طی حمله به عراق به شدت ناآگاه بودند. فقدان مبانی نظری در این مورد به همراه ضعفهایی که در تشکیلات هیأتی بر شمردیم این واقعیت اساسی را کتمان کرده بود که دموکراسی پایدار مبتنی بر جنبش اجتماعی فراگیر است. همین تحلیل ساده انگارانه سبب شده بود عده یی به جای اصالت دادن به نیروهای داخلی،به وقایع خارجی و بحرانهای بین المللی گریبانگیر نظام  دل خوش کنند. این رویکرد نیز به نوعی به فقدان مبانی نظری مرتبط است. زیرا شرایط جامعه ی ایران مطمئناً متفاوت با دیگر جوامع است. نیل به دموکراسی در ایران از خلال جنبش اجتماعی می گذرد که بر مطالبات اصیل ملی ایرانیان تکیه کند. همچنانکه دکتر همایون کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی ایران توضیح می دهد، ملی بودن به معنای دموکرات بودن و استقلال طلبی است. شکی نیست مستبدی که بر نفی استیلای خارجی تکیه کند، در نظر ما ملی نیست. و دموکراسی خواهی که دموکراسی را به قیمت نفی استقلال ملی مطالبه کند نیز ملی نیست. زمانی در دفتر تحکیم وحدت نفی استیلای خارجی واستبداد داخلی به طور همزمان، محال به نظر می رسید اما آنچه که اهمیت دارد این است که شرایط اجتماعی ایران باید ما را به این نکته واقف کند که توسعه ی پایدار جامعه در گرو حضور همزمان دموکراسی و استقلال ملی است. فقدان این انسجام فکری باعث می شود زمانی خوش بینانه به انتظار کالایی وارداتی به نام دموکراسی  بنشینیم و زمانی به علت نا امیدی از ارسال این کالا در یأس و دلسردی و نا امیدی از فعالیت اجتماعی-سیاسی گرفتار شویم. اما آنچه مهم است، این است که دموکراسی پایدار پدیده یی نشأت گرفته از روابط درونی یک جامعه است که چارچوب این روابط را نیروهای فعال اجتماعی دموکراسی خواه در جامعه به عنوان رابط بین روشنفکران و توده های مردمی تعیین می کنند. مسیر دموکراسی در ایران مسیری آکنده از سنگلاخها و دشواری هاست و نیازمند زمان است. و البته فراهم کردن مقدمات جنبش اجتماعی برای نیل به این هدف ضرورتی انکارناپذیر است . جنبشی با چارچوبی مشخص و راهکارهای گام به گام با دوری از برخوردهای سطحی و کلیشه یی با مفاهیم. تکوین این جنبش پس از شکست دوم خرداد با دشواریهای فراوانی روبروست. زیرا از یک سو راهکار حضور در ساختار قدرت بنا به دلایلی متقن شکست خورده است؛ و این موضوع به نوبه ی خود نوعی از دلسردی و ناامیدی و یا بهتر بگوییم بحران انگیزه را به بار آورده است. شکل گیری راهکار جدید، نیازمند دوره یی از صبر و انتظار فعالانه است که این امر به نوبه ی خود مستلزم صرف زمان مناسب است. اتخاذ راهکار جدید مستلزم تعامل روشنفکران و فعالان اجتماعی-سیاسی است. چگونگی شکل گیری این جنبش بنا به دلایلی از جمله فقدان اپوزیسیون کارآمد در جامعه با ابهام هایی روبرو است اما عقل سلیم حکم می کند که یگانه راه نیل به دموکراسی در جامعه در گرو شکل گیری این جنبش است. اکنون دفتر تحکیم وحدت باید به شناسایی پتانسیل های موجود خود اقدام کند. دفتر تحکیم وحدت به طور خاص و جنبش دانشجویی به طور عام باید در این زمینه اندیشه کنند که جنبش دانشجویی در کمک به تکوین چنین جنبشی و یا حداقل مقدمات آن چه نقشی را می تواند ایفا کند. و این امر مهم بدون این شناخت غیرممکن است. و این شناخت نیز میسر نمی شود مگربعد نظری در هر مجموعه یی به غنا دست یابد. دفتر تحکیم چه بسا پذیرفته باشد که تغییر ساختار نظام سیاسی نه در توان جنبش دانشجویی است و نه وظیفه ی دانشگاه است. اما تبیین نظری این جنبش اجتماعی در تعامل با روشنفکران متعهد امری ممکن است. جنبش دانشجویی ضمن تبیین واقع بینانه ی وضعیت خود می بایست با توجه به توان خویش نقش خود را در این مسیر مشخص کند. استحکام مبانی نظری به این معنی است که باید نسبت یک مجموعه با مقوله هایی همچون دین، قدرت، اجتماع، سیاست، ملیت، آزادی، عدالت، رادیکالیسم، ... تعریف شود.

فقدان پایگاه اجتماعی: "باید به دانشگاه بازگشت" این جمله یی است که بارها تکرار شده است. تکرار این جمله بیانگر یک نیاز است. نیازی که بازگشت به پایگاه اجتماعی و صنفی را ضروری می کند. دفتر تحکیم وحدت باید به جای این که جایگاه خویش را در رسانه ها، احزاب و جریانها تعریف کند، در محیط دانشگاه و دانشجویان تعریف کند. بازگشت به دانشگاه به معنای تاکید بر مسائل صنفی در تمامی ابعاد آن است. مسلماً مجموعه یی که شعار دوری از قدرت را مطرح می کند، باید به الزامات آن نیز تن دهد. طرح شعار دوری از قدرت به معنای انتخاب رویکرد انتقادی نسبت به حاکمیت و استقلال از احزاب و جریانهای سیاسی پوزیسیون و اپوزیسیون است. مسلماً عمل کردن به این شعار خود مستلزم راهکارهایی است . زیرا مجموعه یی که تا چند سال پیش حداقل بخشی از حمایت حاکمیت را همراه خود داشت اکنون باید تبعات استقلال خود را بپردازد. برخورد حاکمیت با انجمن های اسلامی و رویکرد انتقادی برخی احزاب و جریانهای سیاسی خود از جمله پیامد های این استقلال است. هرچند که در سالهای اخیر ابعاد دوری از قدرت به درستی تبیین نشد، اما مسلم است که تنها پشتوانه ی عمل کردن به این شعار، پشتوانه ی صنفی است. هر جریان، گروه و یا حزب سیاسی می بایست اعتبار و پشتوانه ی خود را از گروههای حامی خویش کسب کند. فقدان پایگاه اجتماعی در سالیان اخیر، بنا به هر دلیلی باعث شده است که دانشجویان تحکیمی در سردرگمی بنیادینی فرو روند. شاید برخی این نقطه ضعف را معلول شرایط سیاسی-اجتماعی نا امید کننده در جامعه و به تبع آن در دانشگاه بدانند. اما به دور از انصاف است که برای این عامل اصالت قائل شویم. منظور از پایگاه دانشجویی به این معنی نیست که صددرصد دانشجویان از این تشکل حمایت کنند، بلکه تشخیص میزان حمایت دانشگاهی امری کیفی است. در این جا بنده چندین پرسش را مطرح می کنم تا ابعاد این موضوع مشخص شود.

قبل از انقلاب، برونداد های انجمن اسلامی، چریک ها، روزنامه نگاران، تئوریسین ها، فعالان سیاسی-اجتماعی و ... بود. بعد از انقلاب بروندادهای انجمن اسلامی،تا اواخر دوره ی اصلاحات و قبل از طرح شعار دوری از قدرت، مدیران دولتی، فرمانداران، بخشداران و... بوده است. میزان کیفیت این دو نوع برونداد متفاوت است. شاید از لحاظ کمی، طیف دوم مخاطبان فراوانی را در محیط دانشگاه جذب کرده باشد و یا با استفاده از ابزارها و امکانات حکومتی در برگزاری مراسم های پرشکوه و پر طمطراق، در عزل و نصب روسای دانشگاه ها... موفقیتهایی را کسب کرده باشد. اما به نظر نگارنده، کیفیت نیروهای طیف اول نسبت به گروه دوم به مراتب بیشتر بوده است. نیروهایی که در تکوین انقلاب 57 نیز نقش مهمی را بر عهده داشته اند. پایگاه اجتماعی به معنای میزان توانایی در کادر سازی و جذب افراد در لایه های متفاوت تشکیلاتی است تا بتوانند از عرصه ی فعالیت دانشجویی بعنوان گذرگاهی جهت ورود به دنیای روشنفکری و حضور مؤثر در عرصه ی سیاسی و اجتماعی به نحو احسن استفاده کنند . برخی از قائلان به حضور در ساختار قدرت، با یادآوری جلسات پرشکوه تحکیم در دهه ی هفتاد، از آن دوره بعنوان عصر طلایی یاد می کنند اما لازم به یادآوری است که مؤثرترین حرکت های انجمن های اسلامی قبل از انقلاب صورت گرفته است. و از آن نیز بگذریم، شعار دوری از قدرت نیز نقطه ی عطفی در تاریخ انجمن های اسلامی است و چنانچه به درستی عملی می شد، می توانست در ادامه ی مسیر حرکت انجمنهای اسلامی قبل از انقلاب قلمداد شود. اما افسوس که این مرحله، آنچنان که مورد انتظار بود به پویایی دست نیافت. دوری از قدرت می توانست در صورت عملی شدن به مدل زیست مورد نیاز برای یک حرکت دانشجویی- اجتماعی تبدیل شود . اما بنا بر دلایل ذکر شده این امر به توفیق مورد نظر دست نیافت  هر چند که دستاوردهای  آن دوره را از تحکیم اوائل انقلاب و دهه ی هفتاد بیشتر می دانم. اما چرا و چگونه دوری از قدرت عملی نشد. دلایل مختلفی را در مباحث قبلی ذکر کردیم. فقدان تعامل سازنده با روشنفکران ،تشکیلات هیأتی، فقدان مبانی نظری محکم، و بعد از آن نیز فقدان پایگاه اجتماعی را ذکر کردیم. شاید خواننده منظور از «پایگاه اجتماعی» را مطالبه کند. بنده با طرح چندین پرسش، منظور خود را بیان می کنم تا با نظر کسانی که به اصالت دادن به دلسردی حاکم بر فضای دانشگاه و جامعه قائل هستند، با توجه به معیار کیفی در تعیین میزان پایگاه اجتماعی، مخالفت کنم.

-دفتر تحکیم وحدت، در طول چند سال گذشته تا چه میزان از ابزارهای متفاوت استفاده ی بهینه کرده است؟ تا چه میزان در هنر، سینما، ادبیات، تئاتر، موسیقی برای ارتباط هر چه بیشتر با دانشجویان بهره جسته است؟

- دفتر تحکیم وحدت تا چه میزان مطالبات اصناف و نیروهای اجتماعی را در محیط دانشگاه مطرح کرده است؟ آیا ما نسبت به کارگران، پرستاران، فرهنگیان و غیره حق مطلب را ادا کرده ایم؟
- هنگامی که برگزاری مراسم های سیاسی با استقبال اندک دانشجویان روبرو می شد،این تشکل تا چه میزان رویدادهای اجتماعی حساسیت زا را در محیط دانشگاه مطرح کرده است؟ آیا در مجموعه ی انجمن های اسلامی نسبت به مقوله هایی همچون بحران های اجتماعی، از قبیل فقر، اعتیاد، دختران فراری، کودکان کار، حاشیه نشینی، وضعیت عدالت اجتماعی و ... سهل انگاری نشده است؟

- دفتر تحکیم وحدت زمانی که روش های سنتی در طرح موضوعات سیاسی و فکری به بن بست رسیده بود، تا چه میزانی به تشکیل گروههای مطالعاتی، کنفرانس های دانشجویی، محافل فکری و ... اقدام کرده است؟

حمایت از حقوق بشر، از وظائف دانشگاه بوده و خواهد بود. اما پرسش اینجاست: آیا حقوق بشر از دید فعالان تحکیمی، به حمایت از زندانیان سیاسی-عقیدتی محدود می شود؟ آیا کودکی که مظلومانه تحت شرایط اجتماعی خاص مجبور به کار کردن است یا دختری که به علت شرایط ویژه و بحران های فکری و دلایلی دیگر از خانه می گریزد و نه آینده یی دارد و نه گذشته یی، بخشی از حقوق بشر نیست؟ آیا بررسی وضعیت حاشیه نشین ها و انسانهایی که قربانی اعتیاد، فقر و خشونت می شوند، مصداقهایی از نقض حقوق بشر نبودند؟ این سووال مطرح می شود: آیا انجمن های اسلامی، حتی نسبت به حقوق بشر، دیدی تک بعدی نداشته اند؟ اگر پاسخ به پرسش های مطرح شده مثبت بودند، امروز از بحرانی به عنوان فقدان پایگاه اجتماعی سخن نمی گفتیم.

در قسمت اول از بحران دفتر تحکیم سخن گفتیم و در قسمت دوم ابعاد بحران و علل آن را بررسی کردیم. در قسمت سوم، مدل ایده آلی نگارنده ارائه می شود. مدل ایده آلی به این معنی است که انجمن های اسلامی پویا و کارآمد چه ویژگی هایی دارند.

 

دفتر تحکیم، تشکلی شناسنامه دار و پر سابقه، آکنده از نقاط مثبت و منفی در طول سالیان اخیر است. البته بنده یادآوری می کنم که از لفظ دفتر تحکیم، صرفاً به خاطر شهرت اسمی آن استفاده می کنم. اعتقاد دارم که پیشینه ی تحکیم به چندین دهه قبل از انقلاب می رسد و البته بسیار خوشحالم که شرایط سنی من طوری است که در سالهای اولیه ی انقلاب در این انجمن های حضور نداشتم، و از این بابت خداوند را سپاسگزارم. امروز برخی منتقدین انجمن های اسلامی آرزومندند که تحکیم به سالهای اولیه ی انقلاب بازگردد و با افتخار از آن دوره و چند سال پس از آن بعنوان دوره ی طلایی تحکیم یاد می کنند. از این آرزومندان هم در جناح محافظه کار حضور دارند و هم اصلاح طلب. اما لازم است به این دوستان یادآوری کنیم که انجمن های اسلامی فعلی با تمامی ضعفهایشان، چه از آن دوره که تحکیم بازوی اجرایی سیاست های حاکمیت تلقی می شد و چه از دوره یی که ابزار بخشی از حاکمیت تلقی می شد، عبور کرده اند و حداقل در جستجوی استقلال خویش می باشند. این خود دستاوردی بزرگ و غیرقابل انکار است و نقد ضعفهای فعلی به معنای تایید گذشته نیست. انجمن هاس اسلامی ایده آل نگارنده، متشکل از افرادی است که به فعالیت دانشجویی بعنوان دوره یی مهم برای تکوین شخصیت سیاسی-اجتماعی نظر دارند، نسبت به اوضاع و شرایط جامعه حساس هستند، از مبانی و اصول مشخص مبتنی بر آزادی برخوردار هستند، با مطالعه (چه در عرصه ی نظری چه مطالعات اجتماعی) عجین هستند، نسبت به بحرانهای اجتماعی، حساسیت ویژه دارند، علاوه بر شعور، شور دارند، به اخلاق فردی-تشکیلاتی پایبند هستند، نسبت به مقوله ی سیاسی-اجتماعی دیدی تفننی ندارند، مبتنی بر اطلاعات درست تجزیه و تحلیل می کنند، نسبت به رعایت اصول تشکیلاتی متعهد هستند، فعالیت دانشجویی را عرصه ی بازی های سیاسی نمی دانند، نسبت خود را با مقوله هایی همچون دین، آزادی، قدرت، دموکراسی، جامعه و ... تعیین کرده اند، به تشکیل گروههای مطالعاتی و فکری اهتمام می ورزند، در همان زمان که آرمانگرا هستند واقع بین نیز می باشند. در برخورد با روشنفکران، احزاب و جریانات سیاسی، مستقل و مؤدب و همراه با تعامل و رویکرد انتقادی هستند. انجمن های مورد نظر من به معنای واقعی در عرصه های اجتماعی حضور دارند. اگر این مدل ایده آل عملی شود، تصاحب دفترهای انجمن اسلامی از سوی حاکمیت، خللی در روند حرکتی شان ایجاد نمی کند. زیرا تصاحب امکانات مادی در بعد سخت افزاری قرار می گیرد اما نیروهای نرم افزاری را نمی توانند از بین ببرند. زیرا اگر انجمن را بگیرند، انجمنی ها زنده اند، تیزبین، فعال و هوشمندانه در عرصه ی دانشگاه و جامعه حضور دارند.

 

راهکارها

با تبیین بحران، تشخیص علل آن، و ارائه ی مدل ایده آل، نوبت به راهکارهای می رسد. هر چند که به اعتقاد این جانب، راهکار واقعی در تعامل جدی همراه با نقد فراگیر نسبت به اوضاع فعلی عملی می شود. اولین راهکار مد نظر، فراهم کردن مقدمات گفتمان انتقادی در خود مجموعه ی تحکیم است. نقد زمانی مؤثر و کارا واقع می شود که از جنبه ی فردی خارج می شود و صورتی کلی و فراگیر به خود می گیرد. چنانچه این نقدهای در قالب یک گفتمان انتقادی ارائه شوند، می توان امیدوار بود که ابعاد وضعیت موجود به درستی شناسایی شود. و شناخت صحیح از وضعیت موجود، نخستین گام در راه اصلاح یک مجموعه است.

دومین راهکار، حفظ نیروهای فعلی است. مسلماً تحمیل هزینه های فراوان از سوی حاکمیت در قالب تعلیق ها  و بازداشت ها به همراه فقدان استراتژی مناسب، باعث ریزش نیروها می شود. حفظ نیروهای فعلی مستلزم کار روانی ویژه یی است که به نوعی با کنش ارتباطی میان اعضای یک مجموعه در رأس و بدنه ی مرتبط است. برگزاری جلسات منظم، دوستانه و فکری می تواند در پیوند اعضا با یکدیگر مؤثر واقع شود. تحلیل هفتگی شرایط دانشگاه و اجتماع، برگزاری گروههای مطالعاتی و ... در حفظ نیروها مفید است.

سومین راهکار، تعریف روش جدید فعالیت و تبیین آن است.تاکید بر کیفی سازی در مقابل کمی سازی رویکردی تعیین کننده است. مطمئناً تقویت نیروهای آگاه تیز بین با سازمان دهی مناسب امری ممکن است. تشکیل محافل فکری با تعریف کار ویژه ها و ارتباط ارگانیک میان این محافل هر چند کاری صعب و دشوار است اما می تواند موجب پویایی روند حاکم بر انجمنها شود.

چالش فکری در مجموعه انجمنهای اسلامی می تواند به باز تعریف بسیاری از مفاهیم کلیدی منجر شود. بقاء رادیکالسیم، نوع تعامل با گروه های سیاسی اجتماعی و محافل روشنکری ، تعیین نسبت با دین دموکراسی ملیت و ... نیازمند خوانشی نوین است. مسائل صنفی باید در اولویت قرار گیرد. این مسائل به موضوعهایی همچون تغذیه، خوابگاه ،.... محدود نمی شوند بلکه ساختار آموزشی، چگونگی مدیریت دانشگاه، جایگاه تشکل ها ، .... را در بر می گیرد.باید از محوریت فضای رسانه ای که به رشد حباب گونه اعضا منجر می شود به شدت اجتناب شود. حضور فعال در عرصه دانشگاه و طرح مباحث بنیادین علاوه بر ارائه کار فکری مستلزم مشاهده ی اجتماعی است. از تکثر در شعار می بایست پرهیز شود. میزان ارتباط گیری اعضای مجموعه باید اصلاح شود . پیوند با بحرانهای اجتماعی جهت درک صحیح واقعیات موجود جامعه ضرورت دارد. به منظور کاهش فشار ها برفعالان تحکیم استفاده از تمامی ابزار ها و پتانسیل های موجود موثر است. مطمئناً تلاش برای رفع تعلیقهای دانشجویان به گستره ی وسیع تری از همکاری میان نیروهای تحول طلب جامعه دانشجویان نیاز دارد. هسته های مرکزی جهت تدوین راهکارهای لازم متناسب با شرایط ویژه نیازمند طرح ریزی است. فقدان سیاست گذاری از سوی اعضای شورای مرکزی تحکیم به عنوان معضلی مهم مطرح است. شورای مرکزی تحکیم باید راهبردی تر از گذشته اندیشه کند. برقراری ارتباط هر چه بیشتر با فعالان اجتماعی در تمامی حوزه ها می تواند فعالیتهای انجمن را از حالت تک بعدی خارج کند. مسلماً درک صحیح مطالبات گروههای مختلف جامعه نیازمند تعامل و ارتباطی سازنده است. دانشجویان می توانند زمینه ساز چنین تعاملی باشند. پرهیز از احساس گرایی ها بدون مبانی عقلانی و سطحی گرایی رادیکال نما در فضای فعلی اصلی خدشه ناپذیر است . در تحکیم هیچ گاه کمیته های آموزش، اجتماعی... جایگاه مشخصی را کسب نکرده اند و علت آن رویکردی سیاسی محور نسبت به موضوعات است. حاکمیت در پی آن است تا انجمن هاس اسلامی را در مدلی همچون جامعه ی اسلامی دانشجویان حفظ کند تا از هزینه ی انحلال قطعی آنها فرار کند. این جاست که حضور فعال انجمنی ها در محیط دانشگاه می تواند مقدمات شکست این طرح را فراهم کند. باید از دیدگاه سخت افزاری نسبت به وجود انجمنی ها اجتناب کنیم. اتاق انجمن یک نماد است اما تصرف آن به معنای اضمحلال نیست. حرکت انجمنی ها در خط مشی عقلانی می تواند به حضور مستمر آنها در محیط اجتماع و دانشگاه منجر شود. ارتباط گیری با انجمنهای علمی و شوراهای صنفی نیز در این راستا توجیه می شود. این راهکارهای انتزاعی نیستند و می توانند به ارائه ی مدل زیست مطلوب یک انجمن منتهی شوند. البته نگارنده بر این اعتقاد هست که انجمن ها نمرده اند اما کتمان نمی کنم که رو به احتضار هستند. با اتخاذ رویه ی فعلی استحاله ی آنها بعید نیست. تحول در منش انجمن ضرورتی انکار ناپذیر است.  رفت و آمد در سلولهای زندان بیلان کاری قابل قبولی نیست. زندانها و محرومیت ها در کشورهای جهان سوم اجتناب ناپذیر هستند و از آنها گزیری نیست. اما اصالت فعالیت به مطالعات فکری و حرکت های اجتماعی است. هر کنش اجتماعی-سیاسی نیازمند درک شرایط است. فرورفتن در بحثهای تکراری انتخابات ثابت شده است که اتلاف وقت است. هرچند که اعتقاد دارم نباید نسبت به این مسأله بی تفاوت بود اما از این که محور مباحث و فعالیت های نیز قرار بگیرد باید به شدت اجتناب کرد. به هر حال وضعیت انجمن های اسلامی قصه ی جالبی است که خود نمونه یی از وضعیت نهادهای مدنی در جامعه است .شکست انجمن ها یا موفقیت آنها حامل تجربه های گرانبهایی است. کسانی که از شکست ها درس نمی گیرند به تکرار آن ها محکوم هستند. بنده با احترام به تمامی کسانی که به خاطر اوضاع کشور به حضور در عرصه ی دانشگاه احساس مسؤولیت می کنند انتقادات خود را مطرح کرده ام. جنس این انتقادات از جنس قدرت نیست، بلکه آزادی محور است. انتقاد های برخی دوستان اصلاح طلب ، حول حضور یا عدم حضور در انتخابات ها است. منطق این نقدها، قدرت طلبی است. اما منطق نقدهای ما آزادی خواهی است. امیدواریم که دیر یا زود، نهال دموکراسی در کشور ایران ریشه بگیرد. البته ما دموکراسی را از آن جهت خواستاریم که بتوانیم زمینه ی رشد جامعه را در تمامی ابعاد فراهم کنیم و از این طریق به تحکیم مبانی اخلاقی در جامعه همت گماریم، سرافرازی مردم این کشور از مسیر مدلی بومی می گذرد. تاریخ صد سال اخیر به ما نشان داده است که فرجام هر اندیشه ی بیگانه با فرهنگ این کشور جز شکست نیست. ما برای نیل به آزادی نیازمند ارائه ی چنین مدلی هستیم و دستیابی به هدف نه با حمله ی خارجی میسر است نه با راهکارهای شکست خورده ی تک بعدی. حضور در عرصه ی عمومی و آگاه کردن نیروهای اجتماعی به حقوق و رسالت خویش جهت تکوین جنبش اجتماعی کارآمد و معقول، اجتناب ناپذیر است و دانشگاه در تبیین ابعاد چنین جنبشی نقشی تأثرگذار دارد. به این امید که انجمن های اسلامی بتوانند در جهت چنین خواسته ای گام بردارند و از سطحی گرایی و مدگرایی پرهیز کنند و با نیروی امید از افتادن در دام دلسردی یا حرکات بدون اصول و مبنا پرهیز کنند.

به امید آن روز

مجتبی نجفی (دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه علامه)