ی
|
||
عبور مصدق از مصدق/ نقد آزادیخواهانه بر دکتر محمد مصدق چه تفاوتی با نقد محافظهکارانه دارد و چرا و چگونه مصدق به خودکشی سیاسی دست زد؟ ـ محمد قوچانی، سردبیر روزنامه سازندگی ـ [*] ـ منتشر شده در شماره ۳۲۳ روز جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷
نسبت مرحوم دکتر محمد مصدق با لیبرالیسم نسبتی پارادوکسیکال است: از یکسو اصولگرایان و بنیادگرایان و چپگرایان سنتی (مذهبی و غیرمذهبی) مصدق را به علت محافظهکاری سیاسی و سکولاریسم عقیدتی و فاصلهگذاری با انقلابیگری و دلبستن به سلطنت مشروطه و امید داشتن به ایالات متحده، لیبرال میدانند و از دیگر سو ملیگرایان و چپگرایان مدرن (مذهبی و غیرمذهبی) او را به سبب مردمگرایی سیاسی و مبارزه با امپریالیسم و دل کندن از پارلمانتاریسم و قدم نهادن به خیابان به جای کاخ و پارلمان، رادیکال میخوانند. در سالهای اخیر گروهی از روشنفکران لیبرال (بهخصوص در میان اقتصاددانان) هم پدیدار شدهاند که مصدق را به سبب پوپولیسم به دور از لیبرالیسم میدانند و به همین سبب از مصدقیون ناسزا میشنوند. اما ما از کدام مصدق سخن میگوییم؟ ١ ـ مرحوم دکتر محمد مصدق در درجهی اول ناسیونالیست بود. ناسیونالیسم ایرانی البته پیش از مصدق هم وجود داشت و به نوعی رضاخان پهلوی روایت اقتدارگرایانه و باستانگرایانه و عوامگرایانهی ناسیونالیسم ایرانی را به راهنمایی روشنفکرانی مانند محمدعلی فروغی و علیاکبر خان داور نمایندگی میکرد. اما مصدق این ناسیونالیسم خشن را نرم ساخت و تفسیری دموکراتیک (مرد مسالارانه به جای عوا مگرایانه) از آن ارائه کرد و در برابر رضاخان که ناسیونالیسمش تحت سلط هی بیگانه بود (و این خود تناقضی بزرگ در اندیشهی ناسیونالیسم پهلوی بود) ناسیونالیسم مصدق ستیهنده، مستقل و حتی انقلابی بود. مصدق با ملی کردن صنعت نفت ایران پرچمدار استقلالخواهی در خاورمیانه و نماد ملیگرایی نوین ایرانی شد و از این جهت یکی از مقدمات بدیهی لیبرالیسم را که میهندوستی و استقلال میهن است فراهم ساخت. ذکر این نکته ضروری است که به نظر ما لیبرالیسم یا آزادیخواهی سیاسی برخلاف لیبرتارینیسم نه بر رهایی فرد از هر چیز که بر آزادی انسان از استبداد تاکید دارد و نهادهایی چون خانواده در برابر دولت، دولت ملی در برابر دولتهای دیگر و نهاد دولت در برابر نهادهای پیشادولت (مانند قبیله و فرقه و…) ضامن این آزادی فردی است نه محدودکننده آن و از این نظر میهندوستی یا ناسیونالیسم مقدمه ضروری آزادیخواهی یا لیبرالیسم است ولو آنکه این لیبرالیسم را لیبرالیسم محافظهکار بنامیم. از سوی دیگر مصدق برخلاف پهلوی ملیگرایی را با نژادپرستی، آریاگرایی و راسیسم یکی نمیدانست. ملیگرایی مصدق، مدنی بود و به تعبیری ملیگرایی به معنای خواست حکومت ملی یا دموکراسی بود. در عصر مصدق دموکراسی را به درستی به جای مرد مسالاری به حکومت ملی مبتنی بر نظریه حاکمیت ملی ترجمه میکردند و به این معنا مصدق را میتوان لیبرال خواند چراکه از حکومت انتخابی، موقتی، پاسخگو و غیروراثتی حمایت میکرد. ٢ ـ مرحوم دکتر محمد مصدق در عین حال مشروطهخواه هم بود و این نزدیکی او به لیبرالیسم را فزونتر میسازد. مصدق به عنوان یک حقوقدان اهمیت نهاد قانون را میفهمید و تا پایان عمر از مشروطهخواهی یعنی حاکمیت قانون در مقام نظر دست بر نداشت. مشروطهخواهی مصدق به حدی بود که پس از ماجرای توطئه نهم اسفندماه ۱۳۳۱ علیه نخستوزیر مشروطه هنگامی که از محمدرضا پهلوی ناامید شد با حُزن میگفت من سوگند وفاداری به پدرت را نخورده بودم اما سلطنت تو را به رسمیت شناخته بودم به شرط آنکه در حکومت دخالت نکنی! همین باور حقوقی مصدق گرچه مانع از تکامل مشروطهخواهی او از سلطنت پارلمانی به جمهوریت پارلمانی شد اما نشان داد که با در نظر گرفتن کهنسالی مصدق میتوان در وجود شریف او جلوهای از وفای به عهد مردان و زنان صدر مشروطیت را مشاهده کرد. مصدق به این معنا هم لیبرال بود. به اصلاحات تدریجی و گام به گام باور داشت و هیجانزده نمیشد. درک مصدق از مشروطه او را مرد قانون ساخته بود و بدون شک محمد مصدق یکی از آخرین نشانههای نهاد کهنسال وزارت در تاریخ سیاست ایران است که از عهد بزرگمهر حکیم تا امیرکبیر و از امیرکبیر تا محمد مصدق این نهاد را در برابر خیرهسریهای نهاد سلطنت پناهگاه امن سیاست و ملیت ایران ساخته بود. اصرار مصدق بر در اختیار گرفتن وزارت دفاع و خلع سلاح پادشاه نقطه عطف مشروطهخواهی مصدق بود. او وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی بدل کرد و ابزار سلطهی سلطان را از او گرفت و شاه را خلع سلاح کرد. هیچ کس اهمیت این کار بزرگ مصدق در گذار از ارتش شاهنشاهی به ارتش ملی را برجسته نساخته است و هنوز درک اینکه «دولت بدون تفنگ دولت نیست» سخت است. اما مصدق پروژه مشروطیت را در این عرصه به پایان رساند و نشان داد که تنها راه تحمل یک پادشاه موروثی نمایشی بودنش است و بس. محمدرضا پهلوی البته چون پدرش دیکتاتوری نظامی بود، دوباره پس از کودتا وزارت دفاع ملی را وزارت جنگ و ارتش ملی را ارتش شاهنشاهی نامید و همه مخالفان خود را نه در محکمههای دادگستری که در دادگاههای نظامی محاکمه کرد. اما دیکتاتوری نظامی پهلوی به جنبش مسلحانه ضدسلطنتی بدل شد و تروریسم رودرروی فاشیسم قرار گرفت. این مصدق که شاه را بیسلاح میخواست را هم میتوان لیبرال نامید. ٣ ـ مرحوم مصدق در تقویت جامعه مدنی ایران نقش مهمی داشت. عصر مصدق عصر آزادیهای سیاسی بود. احزاب سیاسی آنقدر آزاد بودند که آنارشیسم سیاسی پیش از لیبرالیسم سیاسی گویای نام و نشان آن عصر است. با وجود این در جامعه استبدادزده ایران مصدق خاطرهی شیرینی است که در آن رئیس دولت نه از کسی شکایت میکرد و نه خیابانی را به نام خود مزین میکرد. مصدق پایهگذار ارتش ملی، استقلال کانون وکلای دادگستری، اقتصاد بدون نفت، قرضه ملی و بسیاری از چیزهای دیگری بود که هویت و شخصیت ملی ایرانیان را تقویت میکرد. شرکت ملی نفت ایران خاطره زیبای عصر اوست و خلعید از شرکت نفت ایران و انگلیس شاهکار نمادین دوران او. ۴ ـ اما این همهی مصدق نیست. مصدق در مقام رئیس دولت ملی درک نادرستی از اقتصاد سیاسی داشت. مصدق از بقایای مالکان سنتی ایران بود که ثروت و شفقت را با هم آمیخته بودند اما فضیلت اخلاقی مصدق سبب نمیشود که ضعفهای فکری او را نادیده بگیریم. بیگمان مصدق، کمونیست نبود و به مالکیت عمومی باور نداشت اما در عمل با ملی کردن و بهتر بگوییم دولتی کردن صنعت نفت ایران دولت و حکومتی را که خلع سلاح کرده بود به سلاح سهمگینتری مجهز ساخت: اسلحه نفت. مرحوم مصدق البته در خلع ید از استعمار انگلیس چارهای جز دولتی کردن صنعت نفت در کوتاه مدت نداشت اما مصدقیونی که خود را پیرو راه ناتمام مصدق میدانند سعی دارند شرایط بحرانی و کوتاهمدت مصدق را به عصر ما تعمیم دهند و ملی کردن صنعت نفت را نمادی از عمومی کردن ثروت نشان دهند. ورود نفت به بودجه عمومی دولت و حکومت و استغنای دولتها از مالیات در میانمدت دولت ایران را از اتکا به شهروندان به اتکا به سربازان هدایت کرد و به آن ماهیتی فاشیستی داد. استقلال حکومت از ملت در تعارض آشکار با حکومت ملی به عنوان نمایش سیاسی مصدق بود. بدیهی است که نمیتوان علت وجود استبداد در ایران را محدود به صنعت نفت کرد چه پیش از ملی شدن نفت هم استبدادی دیرپا در ایران وجود داشت اما نفت استبداد را به توتالیتاریسم بدل ساخت. دولت توتالیتر دولتی توسعهگرا اما اقتدارگراست که در مقام پدر، جامعه را ادب میکند. چارهکار البته روشن است و به احتمال زیاد کودتا به مصدق مجال اجرای این اندیشه را نداد که نفت را از دست استعمار به دست ملت و بهتر بگوییم بازار ایران بدهد. در سال ۱۳۸۸ مهدی کروبی نامزد اصلاحطلب انتخابات ریاستجمهوری ایران با نظریهپردازی دکتر مسعود نیلی اقتصاددان آزادیخواه طرحی را ارائه کرد که براساس آن شرکت ملی نفت ایران به عنوان یک شرکت سهامی عام همهی شهروندان ایرانی شناخته میشد و در واقع نفت دوباره و این بار واقعا ملی میشد و بودجه عمومی کشور را از درآمد نفت بدل میکرد و پول نفت به سرمایه ملی منتقل میشد و به جای حیف و میل و پولپاشی مانند دولت محمود احمدینژاد، در پرداخت یارانهی مستقیم پول نفت به صندوق سرمایهگذاری توسعه ملی ایران مستقل میشد. ما نمیدانیم مصدق در نهایت با نفت چه میکرد و هرچند گمان میکنیم که مرام مصدق نسبتی با اقتصاد دولتی نداشت اما فرض میکنیم تجربه مصدق ناتمام بود. اتمام فکر مصدق اما این نبود و نیست که نفت دولتی شود. ۵ ـ مصدق در مقام رهبر نهضت ملی هم درک نادرستی از امر سیاسی داشت. مصدق در مقام رهبری جبهه ملی به دولت و قدرت رسید اما جایگاه رهبری خود را حفظ نکرد. با سران نهضت ملی به خصوص مرحوم آیتالله کاشانی به اختلاف خورد و توان خود را تضعیف کرد. کاشانی البته خالی از خطا نبود اما به عنوان سیاستمداری محافظهکار متحد مصدق بود و به هیچ وجه نسبتی با بنیادگرایی نداشت. کاشانی هم مشروطهخواه بود و مانند فدائیان اسلام در پی تاسیس یک تئوکراسی نبود. حرمت شریعت و مشروطیت را با هم نگه میداشت. مصدق از قدرت دینی آیتالله بروجردی هم غفلت کرد و مرجعیت را از دست داد. در عرصه سیاست هم مصدق به تدریج از اندیشه حکومت قانون فاصله گرفت و با از دست دادن نخبگان سیاسی به سوی مردمسالاری بلکه عوامسالاری پیش رفت. مصدق به علت زودرنجی و خصلتهای روانشناختی خویش از فساد سیاسی خشمگین شد و پارلمان را انکار و منحل کرد و به جای تلاش برای کادرسازی سیاسی به فردگرایی منفی روی آورد. انحلال مجلس و حضور او در خیابان به منزلهی اعلام پایان سیاست و اعلان جنگ بود و در نبود یک ارتش ملی، کودتا علیه مصدق موفق شد. در چنین جنگ نابرابری مصدق فاقد یک تشکیلات سیاسی مستحکم و رجال سیاسی جایگزین بود. انحلال پارلمان ظاهر حقوقی کودتا را با عزل نخستوزیرِ مستقل از مجلس فراهم ساخت و عملیات آژاکس زیر این ظاهرسازی حقوقی نهان شد. ۶ـ در چنین موقعیتی مرحوم مصدق که دیگر متحدان مشروطهخواه و مشروعهخواه خود را از دست داده بود با دوستان جمهوریخواه خویش هم متحد نشد. جمهوری مصدقی احتمالا جمهوری ضعیفی میشد اما از مشروطهی مصدقی بهتر بود چراکه تناقض نداشت. مصدق خطای مدرس و سپس فروغی در مخالفت با جمهوریت را تکرار کرد و با انفعال خود مقدمات کودتا را فراهم ساخت. ملت ایران هیچ فرصتی را بهتر از روزهای قبل از روی کار آمدن پهلوی اول و سقوط رضاشاه و سپس فرار محمدرضاشاه برای گذار به جمهوریت نداشته است که در غیاب سلطان احمدشاه و محمدرضاشاه میتوانست دندان فاسد سلطنت را برای همیشه دور بریزد اما مدرسها و مصدقها و فروغیها غفلت کردند. ٧ ـ آنچه منتقدان سنتی مرحوم دکتر محمد مصدق میگفتند را میتوان در دو محور خلاصه کرد: اول سلطنتطلبی مصدق و دوم سکولارمآبی مصدق. مصدق متجاهر به بیدینی نبود اما به دینداری هم تفوه نمیکرد و این در جامعه دینی ایران یک نقطه ضعف است و به همین علت به خصوص پس از سوءاستفاده چپگرایان از نام مصدق در برابر رهبر انقلاب اسلامی ایران، نظام جمهوری اسلامی با مصدق فاصله گرفت. میراثدار مصدق سیاستمدار قدرتطلبی به نام ابوالحسن بنیصدر شد که با وجود اشتهار به لیبرالیسم هیچ نشانی از لیبرالیسم نداشت و مغز متفکر اقتصاد دولتی و غربستیزی بود. با وجود این هم به علت فرصتطلبی بنیصدر و هم به علت اغراض سیاسی مخالفانش بنیصدر رهرو راه مصدق خوانده شد. اما راه بنیصدرها از راه مصدقها جداست و آنچه منتقدان مدرن مرحوم دکتر محمد مصدق میگویند به معنای انکار مصدق نیست. مصدق سیاستمداری ملی بود که سلامت اخلاقی و اداری او هنوز الگوی سیاستمداران ما باید باشد. اما در راه آزادی اشتباهاتی استراتژیک انجام داد که غیرقابل کتمان است و نباید تکرار شود. تکرار مصدق تکرار میهندوستی است و نه تکرار هر آنچه او در آن دوران کوتاه وزارت انجام داد. تجربه مصدق در برخورد با پارلمان، روابط خارجی، نفت، نیروهای سیاسی و مذهبی باید عمیقا آسیبشناسی شود. مصدق میتوانست با تحمل و تدبیر مانع از کودتا علیه خود شود و با گذار از مشروطیت سلطنتی به جمهوری در گذار ایران به سوی دموکراسی گامی بلند بردارد. مصدق میتوانست حتی در صورت بقای نظام سلطنت، شاه را مهار کند و با تداوم اتحاد با روحانیت میانهرو چه در مجلس، چه در حوزه، مانع از تندروی در نیروهای مذهبی شود. مصدق میتوانست با حمایت نهاد بازار که در برابر تحریم غرب متحد دولت بود بورژوازی ایران را پشتوانه خویش قرار دهد. اما مصدق نخواست یا نتوانست به همه مختصات یک قهرمان پیروز دست یابد و کامیابی خویش را در شکست دید و همانطور که در خاطراتش یک تجربه شکستخوردهی خودکشی داشت با یک خودکشی سیاسی، رستگاری تاریخی را برای خویش خرید. جامعه ایران هم که همواره طرفدار قربانی است الگوی خود را در قهرمانان ناکام میجوید نه کامروایان! مرحوم مصدق که از تاکتیک تمارض به عنوان تکنیکی سیاسی در مصاف با دشمنان ایران بهره میبرد در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ با آمیزهای از تبختر و خشم و افسردگی سیاسی تن به تقدیر داد و نتوانست ماموریت تاریخی خود را در گذار جامعه ایران از دیکتاتوری به دموکراسی را به انجام رساند و در نهایت با یک خودکشی سیاسی مانند اسلاف و اخلاف خویش به جای پیروزی سیاسی به پیروزی تاریخی دست یافت. او که از نیرنگ انگلیس، ناجوانمردی آمریکا، خباثت روسیه، بیوفایی ملیگرایان، بیصبری اسلامگرایان و تندروی چپگرایان خسته شده بود، نهضت ملی را بدون رهبری رها کرد و تن به مشیت سیاسی سپرد. ما از مصدق عبور نکردیم. مصدق خود از مصدق عبور کرد آن زمان که از لیبرالیسم به سوی پوپولیسم عبور کرد. مرحوم خلیل ملکی به او گفته بود راهی که میرود به جهنم است هرچند که یاران مصدق با او تا جهنم هم آمدند.[*] اما وفای عهد آنان؛ (صدیقیها و ملکیها و بازرگانها و…) کافی نبود. فرصت از دست رفته بود. آنچه از او بر جا ماند پول هنگفت نفت زیر پای دیکتاتوری پهلوی، تضعیف تاریخی نهاد وزارت به عنوان سنگری در برابر سلطنت و جامع های سرخورده در برابر حکومت بود که تنها دلخوشیاش دوران طلایی مصدق بود. اینها شاید برای آن پیرمرد شریف بس باشد اما برای ملت ایران کافی نیست، ما مصدق را دوست داریم بدون آنکه مصدقی باشیم مصدق زمانه بودن بر مصدقی بودن برتری دارد: بگذار که هزاران هزار مصدق بشکفد به نقل از سایت سازندگی
تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در روزپنجشنبه ۱ فروردين ١٣٩٨ - ۲۱ مارس ۲۰۱۹
درهمبن رابطه: ــ بگذار که هزاران هزار مصدق بشکفد ــ حمیدرضا عابدیان [نوشته ای که در نقد اظهارات آقای محمد قوچانی تحریرشده است.] ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ [*] ـ توضیح هیئت تحریریه نشریه اینترنتی جنبش سوسیالیستی درباره اظهاراتی مبنی بر :« مرحوم خلیل ملکی به او [دکترمصدق] گفته بود راهی که میرود به جهنم است هرچند که یاران مصدق با او تا جهنم هم آمدند.»، موضوعی که آقای دکتر محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب «خاطرات سیاسی خلیل ملکی» متذکر شده است .آقای دکتر کاتوزیان همچنین درهمان کتاب، ذکر کرده که در رابطه با آن موضوع مشخص، شخصاً با خلیل ملکی گفت و گوئی نداشته است. در واقع ، آن مطلبی که در کتاب «خاطرات خلیل ملکی» منتشر شده است به نقل ازاظهارات خلیل ملکی نمی باشد.مرحوم داریوش فروهر درباره مطلبی که دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان در باره نشست مشترک خلیل ملکی، دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر با دکتر مصدق درباره «رفراندوم» در کتاب «خاطرات خلیل ملکی» نوشته است، اعتراض کرده و آن اظهارات را «یک دروغ محض» نامیده است.
به
خاطرروشن شدن این موضوع که مخالفت و اعتراض
زنده یاد داریوش فروهر به آقای دکتر محمد علی همایون کاتوزیان ــ استاد
دانشگاه آکسفورد انگليس، در رابطه با چه مسانل سیاسی بوده است. در زير به
نقل مطالب چاپ شده در صفحه ١٠٣ مقدمه کتاب «خاطرات سياسی خليل ملکی» که
آقای دکتر همايون کاتوزيان تحرير کرده است می پردازم. «در آن زمان، آقای ملکی که از مخالفت من [دکتر سنجابی] و داریوش فروهر با بستن مجلس باخبر بود، به من تلفن زد و پیشنهاد کرد که ما سه تن [سنجابی، ملکی و فروهر] به عنوان نمایندگان احزاب هوادار نهضت ملی [«ایران»، «نیروی سوم» و «ملت ایران»] به دیدار دکتر مصدق رویم واز جانب این احزاب با بستن مجلس مخالفت کنیم.ما هم پذیرفتیم و هر سه تن متفقاً به ملاقات دکتر مصدق شتافتیم. در این ملاقات، ما [سنجابی و فروهر] میدان را به ملکی سپردیم که از جانب ما نیز دلایل مخالفت با بستن مجلس را عرضه سازد و دکتر مصدق را از تصمیم خود منصرف کند.اما مصدق این نظر را نپذیرفت و دلایل خود برای بستن مجلس تأکید کرد. بالاخره " آقای ملکی، با همان تندی خاصی که در او سراغ دارید، از جا برخاست و گفت: آقای دکتر مصدق، این راهی که شما میروید به جهنم است، ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد. در اینجا، ما نیز برخاستیم و هر سه نفر پس از خداحافظی با مصدق مجلس را ترک کردیم."(٣۶)» در رابطه با جملاتی که از «خاطرات سیاسی خلیل ملکی» نقل شد، زنده یاد داریوش فروهر، بیان کرده اند: «...آقای همایون کاتوزیان خاطراتی نوشته است به عنوان خاطرت خلیل ملکی. بخش کوچکی از این کتاب، گفته ها و خاطرات خلیل ملکی است، یا نقل آنچه که در دادگاه نظامی در دفاع از خودش گفته یا نوشتارهایی داشته و بخشی از آن حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است. در این کتاب که چندین سال پیش هم نشر یافته، و من به تازگی بهش توجه کردم، نوشته شده است. بعد از این که رفراندم را رد کرده و از کارهای نادرست مصدق آنرا تلقی کرده، گفته است، که داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی و خلیل ملکی از دکتر مصدق اجازه گرفتند و به پیش دکتر مصدق برای مخالفت با رفراندم، رفتند و در آنجا هم، سخنگویی خودشان را به آقای خلیل ملکی سپردند. این از نظر من، یک دروغ محض است. شاید در پیش تر به مناسبتهای دیگر هم گفتم. واپسین باری که جمعی من، دکتر سنجابی، خلیلی ملکی و چند تن از سرکردگان جامعه بازرگانان و پیشه وران بازار تهران که یادم میاد نامشان را بردم، به اضافه محمد نخشب و فرماندار نظامی، با دکتر مصدق دیداری داشتیم، در هفته آخر تیر و بر سر موضوع برگزاری تظاهر بر میدان بهارستان. ما نظر داشتیم که نیروهای ملی در میدان بهارستان گردهمایی داشته باشند ولی حزب توده به میدان فوزیه آن هنگام که در قبل هم اجازه داده شده بود که آنها، سازمانهای وابسته به حزب توده بودند، باشد. بگذریم. و بعد دیگر، هیچ دیداری پیرامون رفراندم با دیگران پیش آقای دکتر مصدق نداشتیم... همینطوری که گفتم، هم همه پرسی را درست می دانستم و هم تصمیم گیری دکتر مصدق را بهنگام می دانستم زیرا ممکن بود در یک توطئه و استیضاحی که طرح شده بود، به او رای عدم اعتماد بدهند و این خیلی روشن است که در این چنین صورت، ظاهر قانونی برکناری مصدق هم از سوی پادشاه و هم از سوی بیگانگان که پادشاه را به برکناری برانگیخته بودند، خیلی به سودشان بود. دیگر نیازی به آن کودتا و آن افتضاحی که همچنان بیخ ریش عمو سام و انگلستان بسته است، باقی نمی ماند.» ـ داریوش فروهر. برای کسب اطلاعات بیشتر در آنمورد مشخص، توجه خوانندگان محترم را به محتوی نوشته ای در دوبخش، که لینک آن دو بخش در زیر درج شده اند، می نمائیم. ــ درباره اعتراض داريوش فروهر به دکترمحمدعلی همايون کاتوزيان و مطالبی چند در نقد آن نوشته ، «ناظران میگویند ... روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق.» ـ ـ بخش اول ـ دکتر منصور بيات زاده ــ دفاع از ارزشهای محوری «نهضت ملی ايران، برای دکتر مصدق ارجحيت بيشتری داشت تا حفظ مقام نخست وزيری ــ بخش دوم نوشته ی: درباره اعتراض داريوش فروهر به دکترمحمدعلی همايون کاتوزيان ــ دکتر منصور بيات زاده
|