تحلیلی از نقش نیروهای ملی در همهپرسی انقلاب
سفید
با نگرشی به سخنرانی محمدرضا پهلوی در ۴ بهمن ماه ۱۳۴۱ در قم.
سخنان محمدرضا پهلوی ۴ بهمن ماه ۱۳۴۱ در میدان آستانه
قم در حالی ایراد شد که دو روز به رفراندوم / همهپرسی انقلاب سفید باقی
نمانده بود. اینکه ایشان شهر قم را برای نطق آتشین خود انتخاب کردند، جای
پرسش است! اما نگریستن به محتویات سخنان، به خوبی میتوان انگیزه ایشان را
متوجه شد.
1 – مهمترین انگیزه اصلی ایشان در این سخنرانی، ایجاد رعب و وحشت در بین
احزاب، سازمانها، نیروهای سیاسی، اجتماعی و به نوعی اعلام جنگ است. سخنان
خشونتگرایانه و جنگطلبانهی محمدرضاپهلوی، تنها یک سخنرانی صرف نبود،
بلکه این سخنان از رادیو، نشریات و دیگر ارکان رسانهای حکومتی برای ایجاد
رعب و وحشت، پیش از همهپرسی برای افرادی که به طور فردی رأی میدهند و
سازمانهایی که در صدد تحریم همهپرسی بودند، محسوب میشد. بنابراین این
سخنان خشونتگرایانه صرفاً یک سخنرانی نبود، بلکه خشونت را علناً به سطح
اجتماع آورد و به عبارتی تئوریزه کرد. آنجا که میگوید: «اگر از خواب غفلت
بیدار نشوند، صاعقهای چون مشت عدالت بر سر آنها در هر لباسی که باشند فرو
کوفته خواهد شد که شاید به این زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود».
2 – همچنانکه در متن آمده، سخنان حاوی صبغه دینی و شرعی است. برای تحمیل
سخنان خود حتی از «رویای صالحه» نیز بهره میگیرد و از خوابی میگوید که
حضرت حجت را با هالهای از نور دیده! کار را به آنجا میرساند که هیچکس
مانند وی به خداوند و ائمه اطهار (ع) نزدیک نیست و کسی غیر از آن نمیتواند
چونین ادعایی کند! حتی در مسند یک مجتهد قرار میگیرد و از قطعی بودن نسبت
لوایح ششگانه با «احکام اسلامی» سخن میگوید. خارج از ابعاد خودکامگی و
خودخواهی، به لحاظ تاریخی مرحوم آیتالله بروجردی در چندین نوبت با ایده
اصلاحات ارضی مخالفت کردند. حتی دولت و هیأت حاکمه را نیز تهدید کرد.
اینکه شاه در نطق خود میگوید؛ در گذشته با آن مخالفت میشد و این مخالفت
موجب تأخیر در اجرای آن شد، منظور مخالفت آیتالله بروجردی بود که مانع از
اجرای برنامه اصلاحات ارضی شد. پس از درگذشت آیتالله بروجردی (فروردین
1340 خورشیدی)، شاه فرصت را مغتم شمرد، بدون هیچ صلاح و مشورتی با علماء
(چنانکه پیشتر صورت میگرفت)، در مسند یک مجتهدِ حاکم ظاهر میشود و سخن
از سبقه دینی، شرعی، روحانی خود و صبغه دینی و شرعی لوایح ششگانه میگوید.
به عبارتی شاه در صدد نسقکشی در قم است که بانگ مخالفتی بر نیاید.
3- به کاربردن برخی کلمات دور از نزاکت اخلاقی، بازتاب ذهن و زبان سطحی
ایشان است. کسی که عامل سه قوای بیگانه برای براندازی دولت ملی دکتر محمد
مصدق میشود. نمیتواند مبادی آداب باشد و جز زبان تهدید و خشونت نمیتواند
سخن بگوید. همینطور که خود ایشان تأکید بر خاستگاه الهی خود میکردند،
حداقل خود حرمت صَحنی که مقابل آن قرار داشتند، نگه نداشتند! اکنون این متن
مهمی است برای شناخت دورهای از تاریخ و شخصیتی که رفته رفته ارکان حاکمیت
در میل و اراده شخص وی خلاصه میشد. خارج از منم منمهای مکرر، کلمات رکیکی
به کار میبرند که به خوبی بیانگر شخصیت ایشان است. جملات و کلماتی مانند:
مغزشان تکان نمیخورد! عقبمانده، بیش از هشت دفعه از کلمه «نفهم» بهره
گرفتند که در ادامه با بدترین کلمات دیگر مخالفان را تحقیر میکند، بیش از
پنجبار واژگان کثیف و کثافت، پَست، شپشهای افسرده! قشری، عناصر فرومایه،
مارهای افسرده، زندگی ننگین، مفتخور، اجنبیپرست، خائن و ....
4 – برخلاف تصور و برداشت عمومی، سخنرانی ایشان محدود به تهدید روحانیت
نیست. از قضا بخش مهم سخنرانی، اعلان جنگ با جریانهای ملی به ویژه «جبهه
ملی ایران» است. بیش از چهل سال، همواره تصور اینگونه بود که با توجه به
محل سخنرانی، خطاب پادشاه محدود به علماء است. در حالیکه بخش مهم سخنان
وی، ستیز با جبهه ملی ایران است. نکته جالب توجه این است که ایشان به طور
عمد یا سهو، جبهه ملی ایران را در زمره «ارتجاع سیاه» قلمداد میکند! در
جایی میگوید اتفاقاً منظور نظر من از ارتجاع سیاه اینان هستند: «کسانیکه
غیر از این میکنند یعنی به دروغ دم از وطنپرستی میزنند [جبهه ملی]، ولی
در عمل به این مملکت پشتپا میزنند، کسانی که ماسکهای دیگری به صورت
دارند، آنها که به دروغ صحبت از آزادیخواهی میکنند. منظور من از ارتجاع
سیاه آنها هستند.». اینکه وی جبهه ملی ایران و دیگر جریانهای ملی را به
بدترین شکل تخریب میکند. با عصبانیت تمام به آنان هتاکی، فحاشی و دشنام
میدهد؛ یک علت دارد و دو دلیل؛ علت آن کینهای است که از جبهه ملی ایران و
شخص دکتر محمد مصدق همواره داشت. دو دلیل دیگر، اینکه جبهه ملی دوم ایران،
در آن هنگام، به عنوان سازمان سیاسی مشروطهخواه، طرفدار حاکمیت ملت،
استقلالطلب و آزادیخواهی محسوب میشد که توانست خود را به عنوان بدیل
سیاسی معرفی کند؛ به رغم اختلافات درون سازمانی که البته از ابتدای سال
1342 بیشتر شد، جبهه ملی ایران، جریانی بود که توانست آن پشتوانه مردمی
دوره دولت ملی را احیاء کند و دوباره به عنوان یک سازمان مردمی و فراگیر
جریانساز باشد. اما دلیل دیگری که به ویژه در این سخنرانی پادشاه را نسبت
به جبهه ملی ایران عصبانی و تندخود کرده است؛ باز کردن دست شاه در بیانیه
سوم بهمن جبهه ملی ایران با عنوان «اصلاحات آری – دیکتاتوری نه»، است. در
این بیانیه شاه به طور رسمی و صریح مورد خطاب قرار گرفته میشود، که با
کنار نهادن قانون اساسی مشروطیت، راه را برای تثبیت استبداد خود باز کرده
است. در این بیانیه به درستی گفته شده، این همهپرسی هیچ مبنای حقوقی،
قانونی و دموکراتیکی ندارد و صرفاً میخواهد پایه ظاهراً مردمی به آن بدهد.
پادشاه نه تنها در این سخنرانی حساب خود را با جبهه ملی ایران صاف میکند،
بلکه در عمل تور اختناق را با دستگیری صدوپنجاه هموند، بر روی جبهه ملی
ایران قرار میدهد. ضمن اینکه دیگر جریانهای ملی به ویژه سران نهضت آزادی
ایران محکومیتهای طولانی را هم متحمل میشوند.
5 – به طور کلی ماهیت نظام سلطنت در ایران، بر مبنای چند دستگاه استوار شده
بود؛ یکی از مهمترین آن، دستگاه روحانیت بود. هم ماهیت نظام سلطنت چونین
تعریف شده بود و هم نظام سلطنت به واسطه اینکه هیچگاه بر مبنای حاکمیت
مردمی استوار نبود، برای مشروعیتبخشی، نیازمند به یک نظام روحانی و دینی
بود. به طور کلاسیک سلطنت در ایران ضمن اینکه به طور ژنتیک از پادشاهی به
پادشاه دیگری میرسد، حامل فَرِّ ایزدی و موهبتی الهی است. این بخش
متافیزیک ماجرا است. اما به طور واقعی، نیازمند دستگاه روحانیتی بود که این
امر الهی را تفسیر و تأیید کند. بنابراین دستگاه سلطنت در ایران، چه پیش از
مشروطه و چه در دوره پهلوی، دور از یک نظام تئوکراتیک نبوده است.
در این سخنرانی پادشاه چون به طور کلی با طرح لوایح ششگانه، قانون اساسی
مشروطیت را زیر پا نهاده، مجبور است از هر ترفندی برای مشروعیتبخشی و
پایداری انقلاب سفید خود، بهره بگیرد. او به دلایل مختلف و وارد شدن در یک
استبداد مطلق تمام عیار، کاملاً کانون قدرت را متمرکز در خود میکند، از
سویی با اصلاحات ارضی «بزرگ مالکان» را به عنوان رکنی از نظام پادشاهی حذف
میکند (گرچه در نهادهای دیگر آن را بازتولید میکند) و از همه مهمتر رکن
مهم قدرت یعنی دستگاه روحانیت را تضعیف و حتی تخریب میکند. طولی هم نکشید
که بخشهایی از روحانیت در نوروز سال بعد (1342 خورشیدی)، با وی مقابله
میکند و از قضا همین اصلاحات ارضی و انقلاب سفید را دستمایه مقابله خود
میکند.
گرچه او لزومی به مشروعیتبخشی رسمی از سوی دستگاه روحانیت نمیبیند، چون
اساساً خود را در جایگاهی میبیند که با ابزار ارتش و پشتوانه محکم آمریکا،
میتواند به قدرت خود تدوام دهد، اما با توجه به نداشتن مبنای قانونی،
نظری، مردمی و ... در لوایح ششگاه (انقلاب سفید)، در صدد مشروعیتتراشی آن
هم به گونه فردی برای کردار و در واقع با استفاده از ابزار مذهب سعی بر
توجیه کردن بیان خود است. گفتنی اینکه برداشت او از مذهب، چنانکه در
گفتار و دیگر مواضع او بر میآید، برداشتی «خرافی» است! بنابراین نه تنها
نظام پهلوی سکولار نبود که بدترین نوع نظام تئوکراسی مبتنی بر جبر، قهر،
خرافه را ترویج میکرد. گفتنی اینکه تضاد با روحانیت از سوی شاه از نتایج
محتوم استبداد سلطنتی وی بود. اما همانطور که گفته شد، خاستگاه الهی،
روحانی و شرعی نظام خود را نه از بیان روحانیت، بلکه بر آن چیزی که خود فکر
میکرد، استوار ساخته بود.
6 – یکی از روشهای استبداد، گریز از «حاکمیت ملی» (حاکمیت مردم بر سرنوشت
خود) و تن دادن به روشهای «دماگوژی» (عوامفریبی) و پوپولیسم (عوامگرایی)
است. در موضوع انقلاب سفید و پیشتر اصلاحات ارضی، از طریق فریب، ایجاد رعب
و وحشت در میان طبقات خاص، به ویژه کشاورزان، کارگران، بانوان و...
برنامههایی چون کنگره، کارناوال، راهپیمایی راه میانداختند. که عمدتاً
این جمیعتسازی با استفاده از اتوبوس برای حمل افراد روستانشین و شهرنشین
دیگر شهرها، دادن امتیاز، استفاده از کارمندان و کارگران دولتی و... بود.
البته برای مردمی نشان دادن هیأت حاکمه و مردمی نشان دادن انقلاب سفید، خود
به شهرها و روستاها میرفتند که بیشتر جنبه نمایشی و قدرتنمایی داشت. در
جایی از همین سخنرانی میگوید: «میدانم هیچ عملی بیشتر از این کارهایی که
امروز ما انجام میدهیم و منجمله رهاکردن رعیت اسیر بدبخت سابق ایران، از
زنجیر اسارت و مالک کردن ۱۵ میلیون جمعیت این مملکت در زمینی که در آن کار
میکنند، بیشتر مورد پسند خدا و ائمه اطهار نخواهد بود. هیچ چیزی
خداپسندانهتر از عدالت اجتماعی و رفع ظلم نیست.»
7 – ابزار زبانی دیگر استبداد «تخریب» است. همانگونه که از معنای تخریب
پیدا است، تخریب چیزی جز، تباهی، ویرانی و ... در پی ندارد. استبداد
نیازمند بقای خود و حذف دیگران است، نیازمند تخریب هر جریان، سازمان، صنف و
... است. با تخریب، نظام استبدادی در جامعه ایجاد بحران میکند و از این
طریق بقای خود را در کوتاه مدت تضمین میکند. در حالیکه عملاً و در بلند
مدت، تخریبها و بحرانها به زیان خود تمام میشود و نتیجه آن خود فرد
مستبد را در بر میگیرد. در این سخنرانی شاه گرچه با اقتدار و پوشش نظامی،
قطار کردن چند ارتشی پیرامون خود، به تخریب جریانها، اصناف و سازمانهای
سیاسی میپردازد. اما پانزده سال بعد، نه تنها خود تباه شد که نظام سلطنت
پهلوی و اساس نظام پادشاهی در ایران از ایران رفت و البته واقعیت تلخ تاریخ
است که همین نوع زبانی که او برای تخریب به کار گرفت شوربختانه بعدها برخی
از همان زبان برای تخریب وی بهره گرفتند!
ضمن اینکه «تخریب» عملی غیر اخلاقی و غیر دموکراتیکی است. شاه مملکت در 26
شهریور 1320 خورشیدی در تالار مجلس شورای ملی سوگند خورده بود که طبق قانون
اساسی تنها سلطنت نماید و هَمّ خود را مصروف حدود مملکت و حقوق ملت کند:
«من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلام الله مجید و به آن چه نزد خدا
محترم است قسم یاد میکنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده
حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم قانون اساسی مشروطیت ایران
را نگهبان و برطبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری
اثنی عشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال خداوند عز شانه را
حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم و
از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ایران توفیق میطلبم و از ارواح طیبه
اولیای اسلام استمداد میکنم.»
درحالیکه در همین سخنرانی (قم) تمامی گزارههای سوگند خود را به طاق نسیان
میکوبد، نه تنها از حدود سلطنت پا فراتر میگذارد، بلکه یک تنه در نقش
مجلس شورای ملی و مؤسسان قانونگذاری میکند، هیچ حقوقی برای ملت در نظر
نمیگیرد و حتی با تخریب و هتاکی حقوق شهروندان را زیر پا میگذارد.
خشنترین حربه قدرت این است که شخص مستبد و سلطان، از جایگاه قانونی خود
برای حذف و تخریب مخالف بهره بگیرد. این است که ایشان در این سخنرانی از
ابتدا تا انتها تخریب میکند. حتی نشانههای سیاست «مشت آهنین» خود را
پنهان نمیکند و با فریاد میگوید: «این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی
خود اگر از خواب غفلت بیدار نشوند، صاعقهای چون مشت عدالت بر سر آنها در
هر لباسی که باشند فرو کوفته خواهد شد که شاید به این زندگی ننگین و
کثافتشان خاتمه داده شود.»
8 – روش دیگر استبداد توسل به دروغ است. در سال 1325 خورشیدی جبهه ملی
ایران به وجود نیامده بود که ایشان، پای ائتلاف اینان با پیشهوری را وسط
میکشد. منظور وی «حزب ایران» است که بعدها در اَبان 1328 از احزاب مهم
جبهه ملی ایران محسوب میشدند. نخست اینکه در ائتلاف صورت گرفته، پای
پیشهوری به میان نبود که به یاد او شراب نوش کنند. اساساً زبان تخریبگر
به مسائلی متوسل میشود که برای برخی از افراد جامعه حساس است و آن «نوشیدن
شراب – آنهم به یاد پیشهوری!». از همه مهمتر ایشان که میگوید در زمان
جنگ، یعنی از 21 آذر 1325 تا ...، آنها به یاد پیشهوری شراب نوشیدند.
اساساً خود ائتلاف حزب ایران و حزب توده، به پنج ماه نرسید و پیش از 21 آذر
25 (پیش از جنگ) این ائتلاف، پایان یافت. از همه مهمتر اینکه در زمان
ائتلاف، یعنی خرداد و تیرماه 1325 سران حزب توده و حزب ایران در کابینه
ائتلافی قوام شرکت کردهاند که خود شاه آن دولت را طبق قانون توشیح کرد.
دروغها زیاد است؛ اما یک نمونه بارز، آنجا که ایشان میگوید: «حالا جمع
شده و بیانیه صادر کردهاند و گفتهاند که ایران احتیاج به ارتش ندارد».
اینجا اشاره است به بیانیه دوم بهمن 1342 «اصلاحات آری – دیکتاتوری نه».
درست است در بیانیه اشاره به ارتش شده، اما اینکه نیازی به ارتش نداریم
دروغ محض است. در بخشی از بیانیه آمده است: « پادشاهی که ارتش مملکت را
ابزار شخصی تبدیل نموده و دستگاههای انتظامی را به صورت عوامل بیاراده و
مطیع درآورده و سازمان امنیت را بر کلیه شئون مردم بیرحمانه مسلط گردانیده
است، اکنون با اجرای رفراندوم و توسل به مسئلة اصلاحات ارضی و حقوق زارع
میخواهد، حکومت خلاف قانون خود را جنبه ملی و مردمپسند بدهد.» اما آنچه
که شاه حتی به نقل از بیانیه جبهه ملی ایران، بیمناک است. گفتن این نکته
که جبهه ملی ایران در بیانیه گفته است؛ برای ایجاد جوی آزاد، دموکرات و ...
باید سازمان امنیت و اطلاعات (ساواک) برداشته شود. « تا هنگامی که مأموران
پلیس و سازمان امنیت تمام شئون مردم را در شهرها و روستاها زیر نظر دارند و
امنیت واقعی را از افراد و آحاد کشور سلب کردهاند و همه فعالیتهای مختلف
را از کلی و جزئی تنظیم و رهبری میکنند و به جای ارباب و مالک سایه
مأموران سازمان امنیت و ژاندارم به چشم میخورد، چگونه میتوان از فسخ عملی
رزیم ارباب و رعیتی دم زد؟ برای فسخ واقعی نظام ارباب و رعیتی در دهات و از
میان برداشتن ترتیب حاکم و محکومی در شهرها باید سازمان امنیت و اطلاعات
کشور منحل شود و کلیه حقوق و آزادیهای سیاسی و اجتماعی مردم در شهر و
روستا اعاده گردد.».
همچنین شاه در ادامه الگوی جبهه ملی ایران و یا شاید نهضت آزادی ایران
الگوی مصر میداند. در حالیکه در هیچکدام از دو بیانیه جبهه ملی و نهضت
آزاد ایران، تنها بازگشت به اصول قانون اساسی اشاره شده و هیچ اشارهای به
مصر نشده است. این هم از همان دست دروغپردازیهای همایونی برای تخریب و
ترور افراد حقیقی و حقوقی بود.
9 – در پایان آنچه که در این گفتار دیده میشود، گفتاری مستبدانه، تحکمی و
قدرتطلبانه است. که نمونهها آن را میتوان در سخنرانیهای هیتلر،
موسولینی، تن و لحن گفتار و عصبانیت در گفتار، تهدیدهای پیاپی وی ضمن
روانشناختی، نشان از عمق استبداد نهفته در نظام پهلوی دارد. جای بسی
شوربختی و شگفتی است که پس از چهل سال، برخی خود را میان دو نظام قدیم و
جدید ببینند! خارج از این موضوع، چون سخن از استبداد شد، این دوره یعنی از
زمان همهپرسی انقلاب سفید (بهمن 1341 خورشیدی) نظام پهلوی از پایههای
استبدادی خود را تثبیت میکند. سیاست مشت آهنین و سرکوب را در داخل تشدید
میکند و سیاست وابسته خود به غرب به ویژه پس از ترور کندی (نوامبر سال
1963 میلادی و آذر 1342 خورشیدی) را بیشتر میکند. در واقع استبداد سلطنتی
وارد عصر جدیدی از سلطهگرایی میرسد.
تحریریه هواداران جبهه ملی ایران و پویندگان راه مصدق
سخنرانی شاه به مناسبت انقلاب سفید در قم:
اگر از خواب بیدار نشوند، مشت عدالت بر سر آنها در هر لباسی که باشند فرو
کوفته خواهد شد.
امروز باز فرصت دیگری به دست آمده است که ما بتوانیم
اسناد مالکیت را به یک عده دیگر از هموطنان خود از رعایای سابق و دهقانهای
امروز تسلیم بکنیم.
به جهات و عللی لازم میدانم که امروز یک قدری از گذشته خودم صحبت کنم و آن
چیزی است که در کتابی که دو - سه سالی قبل منتشر شده [کتاب مأموریتی برای
وطنم] طرح کردهام و آن گذشته احساسات پاک بیآلایش یک جوان شش - هفت ساله
است که اعتقادات شدید دینی و روحانی داشته و دارد. این مطلب را برای شما
تجزیه کرده و امروز بار دیگر برای شما تکرار میکنم. شاید شش و هفتاد سال
بیشتر نداشتم که دچار مرض حصبه شدم حالم خیلی خطرناک بود، خیلی اطباء و
پزشکان معالج مأیوس بودند، ولی یک شب در عالم خواب دیدم که در مقابل حضرت
امیرالمؤمنین نشستم و حضرت روی زانوانش ذالفقاری قرار داشت و در پیش وی
کاسهای بود که فرمودند از این کاسه بنوش! فردا خوب میشوی. اتفاقاً همان
شب عرق کردم و حالم بهبود گذشت.
تجربه بعد از یکسال و یا شش ماه بعد از آن بود. یک روز در یک گوشه سرازیر
که سنگفرش بود و سرازیری آن کند بود. پایین میرفتم و لَلهی [دایه] نیز
داشتم که همراهم بود. یک مرتبه به نظرم آمد که فاصله چند قدمی یک شخص
روحانی ولی روحانی که از دور سرش نوری به نظر میرسید. از سمت مقابل به
بالا میآمد. بعد با هم تلاقی کردیم و گذشتیم و من آن را شناختم و برگشتم و
به لَله خود گفتم فلانی! حضرت حجت را دیدی. گفت چی! تکرار کردم حضرت حجت
را! او گفت من کسی را ندیدم ولی من آن شخص را دیده بودم. بعدها آن را برای
دیگران گفتم.
در شش – هفت سالگی اصولاً کسی از این حرفها از خود نمیسازد. آن روز نه
افکار امروز را داشتم و نه در مورد اقدامتی که انجام میدهم فکری کرده
بودم. شش ماه دیگر واقعه دیگری رخ داد. به توافق خانواده خود به زیارت
امامزاده داود در شمال تهران میرفتیم. من روی زین اسب در جلوی سرهنگ امیر
ارسلانخان نشسته بودم. یک مرتبه پای من و سرهنگ لرزید. و از روی اسب روی
سنگ فرود آمدم و بعد بیهوش شدم، وقتی بهوش آمدم هیچگونه آثار جراحی در من
نبود. از من پرسیدند چه شد. گفتم حضرت در وسط هوا و زمین من را نجات داد.
به خدا و ائمه اطهار نزدیکم. اینها حقایقی است که در کتابم ذکر شد. امروز
به شما میگویم که هیچ کس به تجربه و عمل نمیتواند ادعا داشته باشد بیش از
من به خداوند و ائمه اطهار نزدیک است. در عمل هر چه بود در راه خدا انجام
دادم. هر حرم مقدسی بود تعمیر کردم. هر شب قبل از خواب با خدا رازو نیاز
کردم و دعا کردم .
میدانم هیچ عملی بیشتر از این کارهایی که امروز ما انجام میدهیم و منجمله
رهاکردن رعیت اسیر بدبخت سابق ایران، از زنجیر اسارت و مالک کردن ۱۵ میلیون
جمعیت این مملکت در زمینی که در آن کار میکنند، بیشتر مورد پسند خدا و
ائمه اطهار نخواهد بود. هیچ چیزی خداپسندانهتر از عدالت اجتماعی و رفع ظلم
نیست.
البته در این مورد همیشه در راه ما سنگهایی بوده است. افراد قشری و نفهمی
بودهاند که هیچوقت مغز آنان تکان نخورده و نمیتواند تکان بخورد، برای
اینکه متأسفانه قابل تکان خوردن نیستند. به هر زمانی و در هر موقعی به یک
طریقی توانسته بودند، تا اندازهای اجرای این افکار و این نیات را به تأخیر
بیاندازند، ولی این تأخیر دیگر جایز نیست. ما در بین سایر ملل دنیا زندگی
میکنیم و نمیتوانیم یک دیوار بلند دور خودمان بکشیم و بگوییم که ما با
دنیا کاری نداریم و فقط با خودمان زندگی میکنیم و در کثافت خودمان غوطهور
خواهیم بود. یکی دو هفته است می بینیم و میشنویم عدهای مثل مارهای
افسرده در حرکت هستند و چون اینها در کثافت خودشان غوطهور هستند باید گفت
مثل شپشهای افسردهای هستند که کم کم اشعه آفتاب به آنها میخورد. مثل
اینکه بدبختها فکر میکنند موقع خزیدن در کثافت خودشان دو مرتبه رسیده
است. این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خود اگر از خواب غفلت بیدار
نشوند، صاعقهای چون مشت عدالت بر سر آنها در هر لباسی که باشند فرو کوفته
خواهد شد که شاید به این زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود.
این دیگر قابل دوام نیست. ما امروز مقرراتی داریم که از هر مقررات دیگر
ممالک آزاد دنیا اگر جلوتر نباشد عقبتر نیست. این عدالت اجتماعی مورد پسند
خداوند است، مورد پسند رسول خدا است. اگر کسی بتواند بگوید که خداوند و
رسول او غیر از این عدالت و مساوات چیزی گفتهاند، من خوشوقت میشوم که
بشنوم، ولی گمان میکنم که تا آخر عمر چنین چیزی نشنوم.
در کنگره دهقانان موقعی که لوایح ششگانه را میشمردم و توضیح میدادم گفتم
که در راه جلوگیری از اصلاحات ایران مسلماً ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ از
پای نخواهند نشست و تمام سعی خود را به کار خواهند برد که مانع این اصلاحات
بشوند، البته هر کدامی به یک عللی. ارتجاع سیاه اصلاً نمیفهمد، زیرا از
هزار سال پیش یا بیشتر فکرش تکان نخورده و در جاهای دیگر هم شاید به همین
طریق باشد. شاید بیشتر اینان فکر میکنند که زندگی فقط این است که از یک
جایی ولو به ظلم باشد، به زور باشد، به بطالت باشد، به بیکاری باشد، یک
چیزی به او برسد و او یک غذایی بخورد و شب سر به بالین بگذارد و فردا دو
مرتبه همین زندگی تکرار بشود. حالا مگر او متوجه است که جامعه امروزه
مقرراتی دارد، تمدن امروزه شرایطی دارد که مهمترین آنها عدالت است، رفع ظلم
است، تساوی حقوق است، موضوع کار کردن است، زحمت کشیدن است. امروز در دنیا
مفتخوری از بین رفته، ولی برای او چه فرقی میکند؟ به او یک چیزی برسد ولو
سایرین همه از فلاکت، بدبختی و گرسنگی و بمیرند، این به حال او فرقی
نمیکند، ولی هیچ مقرراتی برخلاف طبیعت، برخلاف انسانیت، برخلاف تمدن قابل
دوام نیست.
خوشبختی ما این است که مذهب ما مذهب اسلام که مترقیترین مذاهب جهان است.
اسلام مذهبی ابدی است و چیزی که ابدی است مسلماً باید با طبیعت و ترقی دنیا
سازگار باشد و این را در احکام اسلام دیدیم. هر کس که غیر از این فکر
میکند مسلماً نفع شخصی خود را در نظر میگیرد. این مذهبی ابدی راهنمای ما
در عدالت و مساوات است. مذهب اسلام کار را مقدس شمرده است و همه را تشویق
به کار کرده است. این چه نوع احترام به مذهب است که عده ای استثمار کنند.
این طور نمیشود که یک عدهای را استثمار بکنند و دست به هیچ چیز نزنند و
فقط منتظر باشند که دیگران تمام زحمت را بکشند و آخر سال به او یک چیزی
یعنی تقریباً هر چه دارند بدهند و او خوش باشد و آنهای دیگر بدبخت! همین
طور است راجع به تمام طبقات مملکت امروز بیشتر صحبت ما راجع به دهقانان است
برای اینکه اینها اکثریت عظیم مملکت را تشکیل میدهند، ولی بدیهی است که
تمام طبقات مملکت باید از مواهب عدالت، از مواهب تمدن امروز جهان برخوردار
بشوند و برای تمام آنها فکر مناسب شده است. کما اینکه قسمتی از آن را شما
در این لوایح ششگانه میبینید. کارگر ایرانی، کارگر زحمتکش و شریف ایرانی
هم حقوقش در آنجا کاملاً رعایت شده است و به زندگی بهتری خواهد رسید. وقتی
دهقان ایرانی و کارگر ایرانی یعنی اکثریت مردم این مملکت به زندگی بهتری
رسیدند دیگران نیز از آن برکات استفاده خواهند کرد. اصناف، دکانداران،
زحمتکشان، بازرگانان و تمام افراد دیگر مملکت از این اساس که اساس صحیح
اقتصادی مملکت را تشکیل میدهد، کمال بهره را خواهند برد.
و اما چه کسان دیگری مخالفند؟ صحبت از ارتجاع سیاه کردیم و کسان نفهمی که
قابل درک مطالب و عقاید نیستند. اینها بدبختند و ما دلمان به آنها میسوزد
و ما انشاءالله ایرانی میسازیم آباد، ایرانی آزاد، ایرانی مرفه، این اشخاص
در حدود قوانین باز هم خواهند توانست زندگی مرفهی بکنند، ولی دل من برای
آنها میسوزد که چرا نمیفهمند. ارتجاع سیاه کسان نفهمی که درک ندارند و بد
نیت هستند ما دلمان برای آنان میسود، انشالله ایران آباد و آزاد درست
خواهد شد. و اینها هم در حدود قانون میتوانند به زندگی خود ادامه دهند.
ولی دلم میسود که چرا نمیفهمند!؟
اما مخربین سرخ، تکلیف آنها روشن است. من اتفاقاً نسبت به آنها کینهام
کمتر از این اشخاص نفهم است. چرا؟ برای اینکه آنها علنی میگویند که «من
خائنم و میخواهم مملکتم را تحویل دیگران بدهم». خوب! تکلیف همه روشن است.
آدم با یک آدم پست و خائن تکلیفش روشن است. این دیگر دروغ نیست، این دیگر
تزویر نیست. علناً میگوید. ولی کسانیکه غیر از این میکنند یعنی به دروغ دم
از وطنپرستی میزنند [جبهه ملی]، ولی در عمل به این مملکت پشتپا میزنند،
کسانی که ماسکهای دیگری به صورت دارند، آنها که به دروغ صحبت از
آزادیخواهی میکنند. منظور من از ارتجاع سیاه آنها هستند.
آنها چه میگویند؟ ببینیم اینها در این بیست سال چه کردهاند؟ از موقعی که
من به سلطنت رسیدهام من چه کردهام و اینها چه کردهاند؟ در تمام مدت جنگ
یک کلمه صدا از اینها درنیامد. اینها در موقع وقایع آذربایجان کجا بودند؟
بگویند کجا بودند؟ اینها بودند که با پیشهوری ائتلاف کردند. پریروز در
تهران در بین یک جمعیت محدود مضحکی، اینها که آن روز به سلامتی پیشهوری
شراب خوردند، رفته بودند بین چند بازاری و مردم را تشویق میکردند که بروند
در مسجد شلوغ بکنند. در موقع پیشهوری با او ائتلاف کردند و در خانههایشان
خزیدند و قائم شدند. اینان کارشان چیست؟ کارگشائی، کارچاقکنی، دزدی و
تقسیم منافع و ادعای وطنپرستی هم دارند!
ولی من و ملت ایران به پیشباز حوادث رفتیم. من و آن دهقان بیچاره
آذربایجانی که زحمت میکشید قیام کردیم، او در خود آذربایجان و من هم از
تهران به همراه ملت ایران. اینها کجا بودند؟ کسانی که تمام زندگی کثیف
سیاسی سابقشان روی اجنبیپرستی و گرفتن دستور از خارجی بود امروز ادعای
وطنپرستی میکنند. این یعنی چه؟ البته چنین کسی نمیخواهد مملکت آباد
بشود، زیرا در مملکتی که آباد شد، مردمی که غنی و مرفه شدند فقط به منافع
ایران نگاه میکنند و دیگر حاضر نیستند که هیچ چیز غیر از منافع خودشان را
قبول بکنند. آنهایی که گوشت و پوست و استخوانشان متعلق به دیگران است،
البته ناراحتند و حالا جمع شده و بیانیه صادر کردهاند و گفتهاند که ایران
احتیاج به ارتش ندارد!
از طرف دیگری سرمشق را حکومت مصر تعیین کردهاند. حکومت مصری که تمام
اعمالش برخلاف ایران است. میگوید که خلیج فارس، خلیج فارس نیست بلکه خلیج
عربی است. سعی میکند همه جا را بهم بزند برای اینکه اموال سایرین را تصاحب
بکند، و ایدهآلش از بین بردن ارتش ایران است. آن وقت نمونه ایدهآلی اینها
حکومت مصر است، حکومت مصر غیر از اسلحهای که میخرد و تا به حال شاید هزار
میلیون دلار اسلحه خریده، سالی سه برابر ایران خرج بودجه نظامی خود میکند.
چطور ما ارتشمان منحل بشود، ولی او این قدر خرج ارتش خود بکند؟ به گفته
اینها ما که در این مملکت ۱۵ میلیون افراد را آزاد کردیم، یعنی زارعین
ایران را دهقان کردیم و صاحب زمین کردیم. ما که به کارگر و سایرین این
امکانات را دادیم، ما که در قانون انتخابات وسایل تقلب را تا جاییکه ممکن
بود برطرف کردیم، حکومتمان مخالف آزادی است، ولی عبدالناصر مصری که ۱۵ هزار
زندانی سیاسی در محبسهایش بسر میبرند و در مملکتش اصلا نه انتخاباتی هست
و نه مجلسی، ایدهآل این حضرات است. در آنجا آزادی است و اینجا مملکت
غیرآزاد!
اینها البته مخالف این اصلاحات هستند، برای اینکه در یک مملکت آزاد، در یک
مملکت آباد، جایی که همه مرفه و آسوده باشند، دیگر اینها کی را بتوانند
اغوا کنند؟ به کی بتوانند دروغ بگویند؟ از کی بتوانند استفاده تبلیغاتی
بکنند؟ کی را بتوانند تشویق به مخالفت و خدای نخواسته احیاناً به ضدیت با
دولت خودش بکنند؟ من اینها را صد برابر خائنتر از حزب توده میدانم.
مقصودم از توده خائن، حزب کمونیست توده خائن ایران است. این ماسک برداشته
شد و این جواب را شما امروز در اینجا دادید و پس فردا در سرتاسر ایران
خواهید داد،
من اطمینان دارم که راهی که ما میرویم راه خدا است، راه عدالت است، راه
انصاف است، راه تمدن است. هر چه فکر میکنم میبینم بهتر از این راهی برای
خدمت به خداوند نیست، همان خداییکه تا به حال اینطور مرا نگه داشته و
امروز هم نگاه خواهد داشت.
در مقابل این اعمالی که مورد پسند شما مردم ایران و مورد اعجاب، تقدیر و
تحسین تمام دنیا است. این اقداماتی که مسلماً مورد پسند خداوند و ائمه
اطهار اوست، من و شما ملت ایران به جلو خواهیم رفت و هیچ مانعی نمیتواند
در مقابل این پیشرفت ملی و این پیشرفت صحیح مقاومت بکند. مملکت ایران مملکت
آزادگان خواهد بود، مملکتی مترقی و مرفه خواهد بود. انشاءالله برای همه ما
عمری باقی باشد که در آتیه نزدیکی تمام اینها را به چشممان ببینیم. کسانی
که از این فرصتی که باز ما به آنها میدهیم که بمانند و علیرغم افکار
ناشایست و پوسیده خودشان از این مواهب هم استفاده بکنند و در رفاه و آسایش
بسر برند، با وجود این بزرگواری اگر بازهم از این گذشت ما استفاده نکنند،
مسلماً جامعه آنها را از خود دور خواهد کرد. یا باید خودشان را با این
جامعه جدید و مترقی تطبیق بدهند، یا برای خودشان فکر دیگری بکنند.
باز هم امیدوارم خداوند آنها را هدایت بکند. به هر صورت بیایید در این مکان
مقدس دست دعا به درگاه الهی ببریم و استغاثه بکنیم که:
خداوندا! ما را در تمام افعال و اعمال و افکار خود هدایت بفرما و چیزی غیر
از خیر هموطنان و سعادت و سلامت آنها به فکر ما راه مده، و در اجرای هر چه
از دست ما ملت کهنسال، ما ملت متمدن و ما ملت مسلمان بر میآید که در راه
خیر و در راه خداوند بتوانیم انجام بدهیم ما را کامیاب بفرما.
تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار
راه مصدق در روز
شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷
-
۲۶ ژانويه ۲۰۱۹
درهمین رابطه:
ــ
بیانیه ۶ بهمن
کمیته انتشارات جبهه ملی ایران
ـ تهران،
درباره
انقلاب سفید و همهپرسی انقلاب سفید
۶
بهمن
۱۳۴۱
بانضمام:
اعلامیه جبهه ملی ایران در باره همه پرسی انقلاب سفید ۶ بهمن ١٣۴١ معروف
به اصلاحات آری ـ دیکتاتوری نه ــ
تاریخ اعلامیه ٣ بهمن ١٣۴١
بصورت فایل «پی دی اف»
ـ
www.ois-iran.com/2019/bahman-1397/ois-iran-8216-bayaniyahe-darbarahe-engelabe-sefide-shah.pdf
بصورت فایل «ورد»
ـ
www.ois-iran.com/2019/bahman-1397/ois-iran-8217-elamiyahe-jebheyemelli-darbarahe-engelabe-sefide.shah.htm