نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com

 socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.ois-iran.com/2018/azar-1397/ois-iran-8155-Anvar_Khamaie_roznamahnega...dargozasht.html

 

 جمعه, 02 آذر 1397 08:48

 انور خامه ای روزنامه نگار، نویسنده، پژوهشگر و مبارز بنام ایران

 در سن ۱۰۲ سالگی بر اثر کهولت سن در تهران درگذشت.

 Khamehei-Anvar-1

 خانم ملیحه خامه ای یگانه فرزند زنده یاد انور خامه ای در باره زندگینامه پدرش می گوید: در ۲۹ اسفند ۱۲۹۵ به دنیا آمده است، نام مادرش عصمت اسلام خامه‌ ای است که البته نام فامیلش از ابتدا این نبوده، بعداً در زمان دادن شناسنامه در دوره رضا شاه مأمور این کار، دین و نام خانوادگی را قاطی کرده و به این صورت درآمده، او (مادر پدرم) از نوادگان فتحعلیشاه است از سمت برادر ولیعهد که بعد از ولیعهد عزیزترین فرزندان شاه بوده است به نام محمدعلی میرزا. 

 نام پدرش شیخ یحیی کاشانی است که به او پاژنام پدر مطبوعات را داده‌ اند و او (شیخ یحیی) خواهرزاده آیت‌ ا… غروی– از یاران امام خمینی در کاشان- بوده و نوه دختری ملامحمدحسین نطنزی که او هم نوه ملا احمد فاضل نراقی است و فرزند ملا محمدعلی کاشانی بوده است. خود شیخ یحیی کاشانی (پدر پدرم) کار‌های مهم بسیاری انجام داده است، از جمله از بنیانگذاران انقلاب مشروطیت بوده است و همچنین سردبیر روزنامه‌ های مجلس و حبل المتین و ایران آنزمان بوده و در آنها مقاله داشته است. فوت شیخ یحیی کاشانی ۱۸ اسفند ۱۳۰۸ می باشد که پدرم در آنزمان ۱۳ساله بوده است.

 پدرم یک برادر و دو خواهر بزرگتر از خودش داشته است و او کوچکترین فرزند مادر و پدرش بوده است. نام برادرش عزت‌ ا… بوده که نتوانست تحصیلات متوسطه را به پایان برساند و آموزگار دبستان‌ های تهران بود. نام خواهر بزرگش ملیحه بوده که پدرم به خاطر دوست داشتن زیاد او نامش را بر روی فرزند خویش نهاد. او دختری بسیار زیبا ومهربان بوده است و چون عاشق پسری شد که بسیار زشت و لات بود، بدبخت شده است و در جوانی سل گرفته و مرد، که مرگ او باعث مرگ پدرش (شیخ یحیی) شد. نام خواهر کوچکش که از پدر من بزرگتر بوده، شمسی بود. پدرم از او زیاد سخن نمی‌ گوید. او علاقه زیادی به برادرش (پدرم) داشت.

  این درباره خانواده و گذشته خانوادگی پدرم بود، اما درباره خودش. او در شش سالگی به مدرسه رفت، ولی در همان سال اول و در ماه‌‌ های اول سال بیماری کچلی گرفت و مجبور شد که در خانه بماند و از پیش خود خواندن و نوشتن و ریاضی بیاموزد، البته در خانه آنها، هم پدرش، و هم برادر و خواهرانش سواد خواندن و نوشتن داشتند و به او کمک می کردند. پس از بهبودی که به مدرسه رفت، از او ازمون گرفتند و او را در سال چهارم گذاشتند و ایشان یکسره تا سال آخر دبیرستان را خواند و پس از دیپلم دبیرستان در ۱۳۱۳، در دانشکده صنعتی در رشته مهندسی شیمی مشغول تحصیل گردید.

 در زمان دانشجویی با گروهی علیه دولت رضاشاه مبارزه می‌ کردند که معروف به «۵۳ نفر» هستند و او عضو این حزب شد و چون این گروه در سال ۱۳۱۶ خورشیدی کشف و بازداشت شدند نتوانست دوره دانشکده را پایان دهد. پیرو آن محکوم به ۶ سال زندان گردید که پس از ۵ سال زندان در مهر ۱۳۲۰ مشمول قانون عفو عمومی قرار گرفت و از زندان آزاد گردید.پس از آزادی چون موظف به تأمین زندگی خود و مادرش بود نتوانست تحصیل دانشگاهی را ادامه دهد و به کار روزنامه نگاری پرداخت افزون بر این در بهمن ماه ۱۳۲۱ از طرف وزارت پیشه و هنر برای دبیری دبیرستان صنعتی استخدام شد و دو کار را همزمان انجام میداد. در سال ۱۳۲۳ عضو حزب توده شد که رهبران آن از گروه ۵۳ نفر بودند و پس از آزادی در سال ۱۳۲۰ این حزب را تاسیس کرده بودند ولی پدرم با وجود دعوت آنها به عضویت در این حزب ،به علت نقایصی که در این حزب میدید دعوت آنها را رد کرد ولی در ۱۳۲۳ که کنگره این حزب اصلاحاتی در آن به وجود آورده بودند راضی به عضویت و فعالیت در آن شد.

 و سپس یکی از رهبران این حزب به شمار می‌رفت سردبیر و اداره کننده روزنامه رهبر– ارگان این حزب-  بوده است در مرداد ۱۳۲۵ به عنوان نماینده مطبوعات ایران در کنگره پاریس (صلح ۲۳ کشور) دعوت شد و به پاریس سفر کرد. پس از پایان این کنگره به عنوان نماینده دانشجویان ایران در کنگره بین‌المللی جوانان در پراگ شرکت کرد ......در خرداد ماه ۱۳۲۶ که از پاریس به قصد بازگشت به ایران با هواپیمای ایرباس شوروی مسافرت میکرد مدت دو هفته در مسکو توقف کرد و با اشخاص سرشناسی مانند لاهوتی خان شاعر معروف ایرانی که در آنجا پناهنده بود ملاقات کرد و دانستنی‌های مهمی را از او درباره وضع زندگی در شوروی به دست آورد. پیرو همین دانستنیها بود که پس از بازگشت به ایران (تیر ۱۳۲۶) به فکر جدا شدن از حزب توده افتاد.

 در دی ماه همان سال(۱۳۲۶)  با چند نفر دیگر از رهبران این حزب مانند خلیل ملکی، جلال آل‌احمد و فریدون توللی از این حزب انشعاب کرد و مجله اندیشه نو را با هم تاسیس کرده و انتشار دادند. متاسفانه این مجله و فعالیت گروه انشعابیون در بهمن ۱۳۲۷ به دلیل ترور شاه و محدودیتهائی که به دنبال داشت متوقف گردید. این محدودیتها تا سال ۱۳۲۹ ادامه داشت. در این دوران پدرم تنها به تدریس ریاضیات و علوم در دبیرستان‌ های تهران اشتغال داشت. 

 با پیدایش جنبش جبهه ملی و نهضت ملی کردن صنعت نفت محدودیتها از بین رفت و فعالیت سیاسی پدرم نیز از نو آغاز شد و با تنی چند از انشعابیون نخست روزنامه جهان ما و حجّار را انتشار میداد و سپس جمعیت رهایی کار و اندیشه را تاسیس کرد. این روزنامه و جمعیت همراه با آزادیخواهان دیگر با تمام نیرو از نهضت ملی کردن صنعت نفت و مبارزه با استبداد و استعمار کوشش میکردند. این دوران فعالیت نیز با کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پایان رسید و پدرم نیز برای بار دیگر بازداشت شد لیکن مدت این زندان کوتاه بود و پس از یکماه و چند روز او آزاد شد. از این هنگام به بعد او دیگر فعالیت سیاسی نداشت و زندگی خود را صرف نوشتن مقالات در نشریات و تدریس در دبیرستان‌های تهران میکرد.(بمناسبت یکصدمین سالگرد تولد انورخامه ای– از شبهای بخار- شبه انورخامه ای ،  عصر چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۵)

 انور خامه ای در بارۀ حزب توده بر عقیده بودکه : درمورد تأسيس حزب توده، تصور مي‌كنم در تاريخ ۷ مهر ماه ۱۳۲۰ بود كه عده‌اي در منزل سليمان ميرزا جمع شدند و اين حزب را تأسيس كردند.  در آن موقع من در زندان بودم، لذا آنچه مي‌گويم به نقل از افرادي است كه در آن جلسه حضور داشتند، امثال مرحوم عبدالحسين نوشين و احسان طبري. جريان به اين ترتيب بود كه آقاي ايرج اسكندري و نوشين وقتي در ۲۵ شهريور آزاد شدند، براي تشكيل حزب كمونيست با مقامات شوروي تماس گرفتند چرا كه تشكيلات ۵۳ نفر يك تشكيلات كمونيستي بود و ارتباطي هم با كميته داشت*. بنابر اين بعد از آزاد شدن، در شرايطي كه نصف مملكت در اشغال ارتش سرخ بود و شاه سابق نيز خلع و بيرون رانده شده بود و گفته مي‌شد كه آزادي در كشور هست؛ براي تشكيل حزب كمونيست با مقامات شوروي تماس گرفتند، بعد خود ايرج اسكندري گفت: « چون مقدور نبود كه به سفارت شوروي بروند به دفتر نمايندگي بازرگاني شوروي در خيابان پامنار رفتند و با آنها تماس گرفتند». در اين جريان، روستا هم كه در تبعيد بود و از ساوه آمده بود شركت داشت. به هر حال شورويها به آنها گفتند كه حق تشكيل حزب كمونيست را ندارند و بايد يك حزب به اصطلاح ملي تشكيل دهند كه علاوه بر خودشان عناصر ملي هم در آن حضور داشته باشند، مرام اين حزب هم بايد قبول قانون اساسي و سلطنت يعني حكومت مشروطه ايران باشد و مخالفت و ضديتي با نظام مشروطه نداشته باشد، در عين حال سعي كنند با فاشيسم كه هدف اصلي مبارزه متفقين با آن بود مبارزه كنند. آنها براي تشكيل حزب توده محدوديتهاي ديگري را نيز قائل شدند از جمله اينكه : در جنوب ايران تشكيلات و يا حتي اتحاديه‌اي نداشته باشند، فعاليتي بر ضد متفقين از جمله انگلستان و بعدها هم آمريكا نكنند. بدين ترتيب حزب با چنين محدوديتهايي تشكيل شد و فعاليت آن تا دو سه سال به همين منوال ادامه يافت.

حزب تحت نظارت مأموران شوروي كه در اينجا بودند اداره مي‌شد، در اين مسئله هيچ شكي نيست. در مسائل كوچك و بزرگ نظر آنها بود كه اعمال مي‌شد مثلاً همكاري با قوام‌السلطنه يا مخالفت با سيد ضياء. بدون هماهنگي و نظر مأموران شوروي كاري انجام نمي‌شد. اگر احياناً حرفي مي‌گفتند كه موافق سياست شوروي نبود، بدون اتكا به سخن گفته شده مجبور بودند عكس آن را انجام دهند. يك نمونه خيلي روشن اين بود كه مثلاً در مورد امتياز نفت، چون در مرامنامه حزب مخالفت با دادن هر گونه امتياز به كشورهاي خارجي آمده بود، با آن مخالفت كردند ولي نمي‌دانستند كه شوروي قصد دارد كه امتياز نفت را تقاضا كند، به مجرد اينكه فهميدند بلافاصله حرف خود را برگرداندند و از خواسته كافتارادزه دفاع كردند. در موارد ديگر نيز همين طور بود. بعضي‌ها كه در اين اواخر خاطراتشان را نوشته‌اند مثل آرداشس گفته‌اند كه با كميته تماس داشتيم يعني ارتباط با شوروي و اين جريانات را قبول دارند ولي مي‌خواهند بگويند كه طرف حسابشان كميته بود. همان طور كه مي‌دانيم فعاليت كميته بعد از جنگ عملاً تعطيل شد. دو سال بعد هم، در سال ۱۹۴۳ دولت شوروي رسماً كميته را منحل كرد. در آن شرايط جنگ كه آلمانها آمدند و نصف خاك شوروي را اشغال كردند و مسكو در محاصره قواي آلمان بود اين سؤال مطرح بود كه چگونه توانستند به آنجا بروند و با كميته ارتباط برقرار كنند؟ در اينجا يك آقايي به نام رستم علي اف بود كه اسمش را زياد مي‌بردند و من اول بار اسم او را از دكتر رضا شنيدم. اسكندري و ديگران نام او را در خاطراتشان آورده‌اند. آقاي احسان طبري هم از دو تا علي اف، يكي در سفارت شوروي و يكي هم در نمايندگي بازرگاني شوروي نام مي‌برد. البته اسم كوچك او را در آن وقت هيچ كس نمي‌دانست و به نام علي اف معروف بود. واقعيت اين است كه اين آقاي علي اف در سفارت شوروي يك مأموري بود كه ظاهري ديپلماتيك داشت و عضو سازمان امنيتي شوروي و حزب بود.

يعني هر دو مقام را در اينجا او برعهده داشت و كارهاي شبكه جاسوسي و شبكه حزبي را، او بود كه اداره مي‌كرد. از ديگران از جمله آقاي مكي‌نژاد كه در جلسه منزل سليمان ميرزا حضور داشت شنيدم كه مي‌گفت : « شخصي در جلسه، گوشه‌اي نشسته بود و هيچ حرفي نمي‌زد و ما بعدها فهميديم كه آن شخص علي اف بود». در آن موقع هنوز از زندان آزاد نشده بودم. در آن زمان ارتباط آنها با كميته امكان نداشت و علي اف بود كه سياست شوروي را به آنها ديكته مي‌كرد و عيناً هم خواستار انجام آن بود.

 اما در مورد سياست خارجي كشور انگليس بايد عرض شود كه : حزب توده ارتباط مستقيمي با آنها نداشت ولي بعد از تأسيس يا همزمان با آن شورويها گفتند كه شما ابتدائاً بايد يك تشكيلات و تبليغات ضدفاشيستي داشته باشيد و در اين راستا با عوامل انگلستان يا هر كس ديگري كه او هم ضدفاشيست (ضد آلمان) است همكاري كنيد، برجسته‌ترين فرد مورد نظر آنها [مصطفي] فاتح بود. فاتح از ابتداي تأسيس حزب توده با اين آقايان تماس داشت، من نمي‌دانم كه واقعاً با سليمان ميرزا هم تماس داشت يا نه؟، ولي به هر حال با ايرج اسكندري و رادمنش تماس داشت و آنچه كه خودم ديدم اين است كه بعد از شهريور ۲۰ كه ما در زندان بوديم هر هفته يك بار فاتح به ملاقات بزرگ علوي مي‌آمد و مقداري روزنامه خارجي به زبان فرانسه و انگليسي براي او مي‌آورد در حالي كه قبل از آن، آوردن هر نوع روزنامه در زندان ممنوع بود!

 آمدن فاتح به زندان نشان‌دهنده دستوري از جانب مقامات انگليسي بالاتر بود. بزرگ علوي بلافاصله بعد از آزادي از زندان به واسطه فاتح با ميدلتون آشنا شد و در حقيقت مشاور و معاون ميدلتون شد. يادم هست يك روز علوي به من و طبري گفت بياييد براي شما در شركت نفت كار پيدا كرده‌ام و به دنبال آن ما را به فاتح معرفي كرد و فاتح هم گفت كه مانعي ندارد، كار ما مطبوعاتي است، تشريف بياورند. من قبول نكردم و علتش هم اين بود كه فكر مي‌كردم ماركسيست هستم و نبايد به شركت نفت كه يك دستگاه استعماري است بروم و كار كنم، به همين دلايل، عضو حزب توده نشدم اما همزمان با آنها فعاليت مي‌كردم ولي مرحوم طبري به آنجا رفت و در نشريات انگليسي كار كرد. انگليسيها يك نشريه تبليغاتي داشتند. به اين ترتيب همكاري از اينجا شروع شد، بعد هم گفتند روزنامه‌اي درست شود و روزنامه ضد فاشيست مردم را درست كردند كه نه ايرج اسكندري و نه فاتح تمايلي به برعهده گرفتن سردبيري آن نداشتند، نهايتاً رضا روستا فردي به نام صفرعلي را پيدا كرد و فاتح هم امتياز را براي او گرفت و بدين گونه روزنامه ضدفاشيست منتشر شد. چنين همكاري‌ در ابتدا جريان داشت ولي اينكه اين اشخاص واقعاً عامل انگليسيها باشند هيچ دليلي در اين مورد ندارم. بزرگ علوي هم كه در آنجا كار مي‌كرد احتمالاً با نظر شورويها و موافقت آنها، آنجا رفته بود، نه اينكه سر خود رفته باشد. 

 از بين ۵۳ نفر، تنها كسي كه خود را صد درصد به انگليسيها فروخت و با آنها كار كرد [عباس] نراقي بود. بزرگ علوي تا زماني كه شورويها موافق بودند، آنجا بود و بعد از آن به خانه فوكس رفت و در خانه فرهنگ شوروي مشغول به كار شد. فكر مي‌كنم در بعضي مواقع كه اينها به نفع انگليس كار مي‌كردند به دستور شورويها بود، يعني انگليسيها به نوعي به شورويها تفهيم مي‌كردند تا از آنها بخواهند كه سياست انگليسيها را اعمال كنند و سرخود عمل نكنند. البته ممكن است انگليسيها هم افراد كاملتر و با نفوذتري داشتند.

حكومت استالين، در ايران، واقعاً يك سياست استعماري را پيش گرفته بود و قصد داشت آنچه را كه بعد از انقلاب اكتبر در ايران و جاهاي ديگر از دست داده بود به دست آورد. در قرارداد ۱۹۰۷ كه تقسيم شد و قسمتي از آن تحت نفوذ روسيه قرار گرفت، مي‌ خواست در اين منطقه نفت استخراج و از معادن و تمام وسايل ارتباطي آن استفاده كند. جنوب ايران هم در منطقه تحت نفوذ انگليسيها قرار گرفت. قرارداد ۱۹۱۹ هم منطقه حايل ايران را به دو منطقه شمالي و جنوبي، يكي براي شورويها و يكي انگليسيها تقسيم كرد. ما مي‌دانيم كه سياست اصلي تزارها در قالب وصيت‌نامه پطر كبير اين بود كه ابتدا اين قسمتها را بگيرند تا بعد هم به آبهاي گرم جنوب دست پيدا كنند. تا آنجا آمده بودند ولي نمي‌خواستند در همان مناطق متوقف شوند، انقلاب اكتبر كه شد وضع تغيير كرد و شوروي به ناچار بعضي از مناطق، همچون جزيره بالتيك و فنلاند و... را از دست داد، مناطق تحت نفوذ هم از بين رفت. سياست استالين در زمان جنگ دقيقاً اين بود كه حداقل مناطق تحت نفوذ را دوباره به دست آورد. آذربايجان، شمال و كردستان را تحت نفوذ خود درآورد و استخراج نفت اين مناطق را به دست گيرد. لذا در راستاي اين سياست سه مرحله را شاهد هستيم:

مرحله اول موقعي بود كه شوروي وضع وخيمي داشت و مورد هجوم آلمانيها قرار گرفته بود، قسمت اعظم تسليحاتش را از دست داده بود و در موضع ضعف و انفعال بود لذا ناگزير خود را به انگليسيها نزديك كرد تا از مهلكه نجات يابد، در اين مرحله شورويها هيچ صحبتي از سياست اصلي خود به ميان نياوردند و در حقيقت هر چه انگليسيها به آنها مي‌گفتند قبول كردند و به حزب توده هم اجازه ندادند كه از سياست استعماري و امپرياليستي انگليس و آمريكا صحبتي به ميان آورد. روزنامه‌هاي حزب توده در اين برهه از زمان شاهدي است بر اين مدعا

مرحله دوم، مرحله‌اي بود كه شوروي از مهلكه نجات پيدا كرد، خطر آلمان رفع شد و تجهيزاتي هم به دست آورد، لذا دوباره به حرف اولش برگشت و حداقل تمايل داشت كه مناطق شمالي را بگيرد. در اين مرحله دولت چرچيل ليدر بود و محافظه‌كاران بر امور مسلط بودند، دماغشان بادهايي داشت و حاضر نبودند تسليم شوند. به همين خاطر كشمكشي بين اين دو به وجود آمد كه مثلاً انگليسيها سيدضياء را با نقشه‌هايي به ايران آوردند و او را به مجلس فرستادند. شوروي هم به حزب توده دستور داد تا عليه آنها جهت‌گيري كند. بنابر اين كم‌كم حمله به انگليس و استعمار جهاني در مطبوعات حزب توده ديده مي‌شد. اين مرحله، مرحله اختلاف اين دو بود و از عجايب اين كه آمريكا طرف شورويها را بيشتر از طرف انگليسيها داشت كه دلايل و اسناد زيادي هم در اين باره هست. بالاخره در اين مرحله، كشمكش مدتي ادامه پيدا كرد و انگليسيها در زمان حزب محافظه‌كار يا احتمالاً بعد از تغيير حزب و حكومت كارگري حاضر شدند آن حداقلي كه استالين مي‌خواست  به او بدهند.

  بعد از اين مي‌بينيم كه دو مرتبه سياست شوروي (مرحله سوم) و انگليس يكي شد و با هم همنوا و همخوان شدند. نمونه‌اش همكاري حزب توده با سيدضياء در حمله به مصدق كه دوره مفصلي است. اسناد صريحي هست كه نشان مي‌دهد انگليسيها موافقت كرده بودند كه نفت شمال را به شوروي بدهند....(گفتگو با مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)

 خامه ای در مصاحبه با " ماهنامه نسیم بیدار" می گوید:  سیاست حزب، مخالفت با [ حکومت ملی دکتر مصدق] بود تا از این طریق بتواند فرمانبری خود از روس‌ها را ثابت کند تا بلکه پول بیشتری از آنها بگیرند. این در حالی‌ست که اعضای این حزب، علاقمند به مصدق بودند و حتی بعدها فاش کردند که در جریان کودتای ۲۸ مرداد منتظر این بودند تا با کوچکترین اشاره سران حزب، دست به سلاح برده و به نفع مصدق علیه اوباش به خیابان بیایند، اما از اول هم مشخص بود که رهبران توده، با فراموشی انگیزه‌های اولیه تشکیل حزب، هر آنچه که روس‌ها می‌خواستند را اولویت می‌دانستند.

  ما قراربود خادمان ملت باشیم و برای آزادی بیان و همچنین کم کردن مشکلات تلاش کنیم. اما متاسفانه حزب به جایی رسید و به جایی رساندند که به نوکری حرف گوش کن برای شوروی تبدیل شد. 

 همه میدانند که توده ایها در کل رابطه خوبی با دولت مصدق نداشتند و حتی در برهه هایی مصدق را دور زدند. مصدق ستیزی توده ایها، به حدی زیاد بود که آنها حتی با انگلیسی ها هم لابی کردند. به این شکل که با اخبار کذب سیاه نمایی میکردند و نماینده هایی هم که در مجلس به نوعی دست نشانده انگلستان بودند، روزنامه را به صحن پارلمان می بردند و از آن به عنوان سندی بر علیه مصدق استفاده می کردند. همکاری با انگلیس برای زیر سئوال بردن دولت آن هم از جانب جریانی که همه جوره با شوروی هماهنگ بود، اوج اختلاف و البته فاصله آنها با مصدق را نشان می دهد.

 مصدق بیش ازحد لیبرال بود وبه تشکلها و جریانها آزادی بیش از اندازه ای می داد. به نظر من او نباید اجازه می داد تا توده ایها به راحتی علیه دولتش جریان سازی کرده و به تخریب برنامه های دولتش اقدام کنند. در کل مصدق به حقوق بشربهای زیادی می داد و همین عامل باعث شد تا مخالفانش بتوانند کارشکنی های خود را به نتیجه برسانند» (ماهنامه نسیم بیداری شماره چهاردهم ـ اسفند ۱۳۸۹)  

 انور خامه اي در بارۀ  وضعيت اقتصاد ايران در دوران حکومت ملی دکتر مصدق بر این نظر است:

 « يكي اين كه نفوذ اقتصادي و سياسي استعمار انگليس را در ايران بيرون انداخت و منابع نفتي كه در اختيار شركت نفت انگليس بود از آنها خلع كرد و استقلال مملكت را دست كم از نظر اقتصادي تضمين كرد. دوم اينكه توانست بدون اينكه يك شاهي از محل نفت داشته باشيم، اقتصاد مملكت را از وضع بحراني كه داشت و ما هميشه كسر موازنه بازرگاني، كسر بالانس موازنه ارزي داشتيم، به صورت يك اقتصادي دربياورد كه سالم بود و تعادل در تمام زمينه ها داشت.... البته اگر جريان كودتاي ۲۸ مرداد پيش نمي آمد و همان روش سياست ادامه پيدا مي كرد، البته خيلي موثر بود و مي توانم بگويم امروز اگر تا اين مدت ادامه پيدا كرده بود، ما يك كشور صنعتي اگر نه در حد ژاپن، دست كم خيلي بهتر از كره جنوبي و امثالهم بوديم. اما چون آن وضعيت قطع شد و سياستهاي درست خلاف آن صورت گرفت، بنابراين آن وضعيت رفت، يك وضعيت ديگري پيش آمد كه منجر به انقلاب اسلامي شد.....  دكتر مصدق ضمن حفظ استقلال مملكت بدون صرف يك شاهي از محل درآمدهاي نفتي، اقتصاد مملكت را از وضع بحراني وكسري موازنه بازرگاني، به صورت اقتصادي سالم درآورد. »( مصاحبه با  رادیو فردا ء ۲۳فروردین۱۳۸۳)

 زنده یاد انورخامه ای دررابطه  محاکمه دکتر مصدق دردادگاه نظامی رژیم کودتا در خاطراتش آورده است: محاکمه  دکتر مصدق درنیمه آبان ۱۳۳۲  یعنی دوماه و نیم  پس ازکودتا در تالارآینۀ  کاخ سلطنت آباد آغاز شد. پیش  از آن بازجویی مفصلی طی دوهفته انجام گرفته وکوشیده بودند او را مرعوب سازند ولی چون به نتیجه ای نرسیدند دادستان ارتش طی ادعانامه ای اورا به خیانت متهم و به مجازات  اعدام تهدید کرد.  دادگاه آزاد  نبود ولی برای خفظ ظاهرشمارمحدود و کنترل شده ای  از نمایندگان مطبوعات  داخلی وخارجی  اجازه حضورداده بودند.  همچنین عده ای از مزدوران رژیم یا دشمنان سوکند خورده مصدق مانند ملکه اعتضادی را به  نام تماشاچی به دادگاه فرستادنده بودند.به روزنامه ها هم به همان دلیل اجازه   داده بودند جریان سانسور شده از دادگاه را جاپ  کنند. ولی  با تمام این کوششها دادگاه نتیجه ای جز رسوایی و بدنامی برای رژیم و محبوبیت وسربلندی برای مصدق و نهضت ملی نداشت، دکترمصدق ازروی همان صندلی متهمان، دادستان، دادرسان، دولت و رژیم کودتا و پشتیبانان انگلیسیئ و آمریکایی  آنها به محاکمه  کشید، اسناد خیانت آنها  را روی میز دادگاه ریخت و آنها را رسوا کرد. جریان این محاکمه که مرحوم سرهنگ بزرگمهر دو جلد تنظیم ومنتشرساخته  است یکی از اسناد درخشان مبارزه  ملت ایران در راه آزادی و استقلال  خویش است.

 دکتر مصدق  را گرچه در ۳۰ آذر ۳۲ به سه سال زندان محکوم کردند ولی او تا پایان عمردست از مبارزه برنداشت و پیکار وایستادگی اودرزندان وتبعید، سرمشق برجسته ای برای همۀ میهن پرستان است.» ( "خاطرات سیاسی" انور خامه ای ،  ص ۱۰۳۲ )

* کتاب‌ های زنده یاد انور خامه ای  به «ترتیب تاریخ انتشار اولین چاپ آنها در زیر می‌آید:

 ۱- دیالکتیک طبیعت و تاریخ، سال (۱۳۲۶)،۲ءفلسفه برای همه ۱۳۳۱، ۳ءتجدیدنظرطلبی از مارکس تا مائو به زبان فرانسه چاپ پاریس (۱۹۷۶) ،  ۴ء” ” ” به زبان فارسی ۱۳۵۶ ،۵ءپنجاه نفر و سه نفر جلد اول خاطرات سیاسی ۱۳۶۲ ، ۶ءفرصت بزرگ از دست رفته جلد دوم ” ۱۳۶۲ ،۷ء از انشعاب تا کودتا جلد سوم ” ۱۳۶۳ ، ۸ء خاطرات کنگو ۱۳۶۴ ،۹ء پیوند گسستن از مسکو ۲جلد ترجمه از انگلیسی نویسنده آرکادی شوچنکو پائیز ۱۳۶۴ ، ۱۰ء چهار چهره راجع به نیما یوشیج صادق هدایت عبدالحسین نوشین ذبیح بهروز ۱۳۶۸ ،۱۱ء پاسخ به مدعی ۱۳۶۸ ،۱۲ء از خود بیگانگی و پراکسیس ۱۳۶۹ ، ۱۳ء اقتصاد بدون نفت ۱۳۶۹ ،۱۴ءخاطرات سیاسی (سه جلد در یک جلد) ۱۳۷۲ ، ۱۵ء فروپاشی شوروی ۱۳۷۵ ،۱۶ء فرهنگ سیاست و تحول اجتماعی (گزیده مقالات) ۱۳۷۸ ،۱۷ء محنت آباد (مجموعه داستان) ۱۳۷۹ ،۱۸ء شاه کشی در ایران و جهان (جامعه شناسی و تاریخ تروریسم) ۱۳۸۱ ،۱۹ء خاطرات روزنامه نگار ۱۳۸۱ ،۲۰ء سال‌های پر آشوب ۱۳۷۸ که این کتاب ده جلدی است ولی ۴ جلد آن چاپ شده و جلد‌های ۵ و ۶ در دست چاپ است و بقیه هنوز آماده نشده است یعنی خود نویسنده آن را ننوشته است و جلد اول و دوم در سال ۱۳۷۸ و جلد سوم در سال ۱۳۷۹ و جلد چهارم در سال ۱۳۸۱ چاپ شده است.

* نشریاتی که در آنها کار کرده یا مقاله داشته است:

روزنامههای مردم، رهبر، جهان ما، حجار، اطلاعات، کیهان، مجلات فردوسی، علم و زندگی، نبرد زندگی، اندیشه نو، اطلاعات ماهانه، گزارش، جامعه سالم،آدینه، دنیای سخن، اندیشه جامعه، نگین،خواندنیها،ایران فردا، حافظ، چشمانداز ایران، کِلک و بخارا و........(به نقل از  بمناسبت یکصدمین سالگرد تولد انورخامه ای – از شبهای بخار)

یادش گرامی باد

 به نقل از سایت انقلاب اسلامی

تاريخ انتشار  در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در روزچهار شنبه ۷ آذر ۱۳۹۷ - ۲۸ نوامبر ۲۰۱۸

در این رابطه:

 ــ  مجموعه ای به مناسبت درگذشت دکتر انور خامه ای

www.ois-iran.com/2018/azar-1397/ois-iran-8156-majmouaie-dar-rabeteh-ba-dargoshte-dr.Anvar-Khamehie.html