|
||
زمان انتشار: ۷:۲۹ - ۱۳۹۰/۸/
ادعانامه جدیدعلیه مصدق/شاه کودتا کرد یامصدق؟ پیروز مجتهدزاده در یادداشتی برای خبر آنلاین نوشته است: اگر حقایق مربوط به رویدادهای مرداد 1332 را به درستی نشناسیم، از گرداب ماجرا آفرین فرهنگ سیاسی کینه توزی و انتقامجویی رهایی نخواهیم داشت.پیروز مجتهدزاده در مطالعه برخی واکنش ها در خبر آنلاین به نوشته هایم در باره کودتا بودن یا نبودن رویداد های 28 مرداد 1332 که در مورخه 28 مرداد 1390 در همان شبکه انتشار یافته بود، توجه شد که عنایت کافی به این حقایق نشده است که نوشته های عرضه شده در این رابطه تکرار قصه های تکراری ملال آور 50-60 سال گذشته نیست که با استفاده از همان قصه های کهنه بدان پاسخ داده شود. این نوشته ها از نگاهی علمی (انتقادی) تهیه شده است با استفاده از استدلال ها و استناداتی نو بر آنچه در مرداد 1332 گذشت و سبب وارونه نوشتن بخش هایی از تاریخ سیاسی اخیر ایران شده است: وارونه نوشتنی که عصبیت و عصبانیت و انتقامجویی را به جای بی طرفی علمی در نگاه به مسائل به فضای فرهنگ سیاسی ایران تزریق کرد و سبب این همه نگون بختی در جامعه ما شد.
این
نوشته ها حاصل بیش از چهل سال پرس و جوی شفاهی و بیش از بیست سال پژوهش
نویسنده است در اسناد دولتی داخلی و خارجی – اسناد طبقه بندی شده دولتی، نه
کتاب های نوشته شده این و آن که به عنوان اسناد تاریخی به خورد مردم داده
می شود. شعارپردازی های گسترده در لزوم دموکراتیک بودن مقام سلطنت،در عمل به صورت سرپوشی در آمد بر دیکتاتوری های حیرت انگیزی که خودش اعمال کرد،البته به دست آویز "اختیارات ویژه" که در تضاد مستقیم بود با اصل حاکمیت پارلمان در دموکراسی ها. غش کردن های مصلحتی که فقط می توانست به منظور فریب دادن ملت ایران باشد که مسلما با چنین نمایش هایی"عوام" فرض می شدند. یا اینکه با بالا گرفتن تب ماجرا های مرداد 1332، از مجلس شورای ملی خارج شده و در میدان بهارستان، خطاب به عابران حیرت زده در اشاره به پارلمان کشور می گوید: مجلس آنجا (که نمایندگان منتخب مردم نشسته اند) نیست، مجلس شما (مردم انتخاب نشده) هستید. بازهم نمونه دیگر، پس از ملی کردن نفت به شیوه ای که به اقرار و تایید همه کارشناسان معتبر از جمله مشاوران فنی درستکار خود ایشان، به زیان منافع ملی ایران تمام شد، تلاش بر این بوده است که "عوام" را با این گونه شایعات دلشاد کنند که مصدق در دادگاه بین الملل در جای نماینده بریتانیا نشست و در پاسخ به چرایی این کار گفت به تلافی اینکه آنها برای سال ها در جای مانشستند و ما حالا در این محل (بی ربط) ساعتی را به تلافی (بی معنی و محتوا) می گذرانیم....
انکدتanecdoteیا
افسانه پردازی های چندش آوری که نمی تواند جز اهانت به درایت مردمی شمرده
شود که علی الاصول می بایستی با داشتن آگاهی های لازم و تهی از شایعات،
حرمت درایت و نقش خود را در جامعه اعتلا داده و "ملت" محسوب شوند، نه
"عوام". نگاهی به متن مذاکرات مورخ 8 تیرماه 1329 مجلس شورای ملی، آن قسمت که مربوط می شود به مشاجره مستقیم و دو به دوی آقایان مصدق و رزم آرا، می تواند ما را با این روحیه ایشان آشنا سازد:
- دکتر مصدق
- پارچه پارچه بکنند، زیربار حکومت این جور اشخاص نمیرویم (به) وحدانیت حق
خون میکنیم، خون میریزیم، و کشته میشویم (باعصبانیت) اگر شما نظامی
هستید من از شما نظامیترم .میکشم. همینجا شما را میکشم. آقای سید رفیع سادات رسول طالقانی در شهادت نامه ای در روزنامه جمهوری اسلامی اقرار دارد که مصدق در حضور وی بانواب صفوی در اجرای تهدید های بالا صحبت کرد (روزنامه جمهوری اسلامی – مورخ چهارشنبه 28 دی 1373 = 16 شعبان 1415 – شماره 4533 – سال شانزدهم).و همه آگاهند که مصدق همزمان با گرفتن "اختیارات ویژه از مجلس شورای ملی، اقداماتی صریح، آشکارا و تقریبا توام با مباهات را برای منع تعقیب قانونی قاتل رزم آرا آغاز کرد. این رویداد خشونت بار به خوبی می رساند که مصدق از همان آغاز کشمکش های داخلی مربوط به مساله ملی کردن نفت دچار تعصبات و عصبانیت ها و لج بازی های شدید و انتقامجویانه بود.... آنچه برای من مهم است اصل رویداد های 60 سال پیش، یا خوب و بد بازیگران آن دوران نیست: آنچه برای من اهمیت فراوان دارد اینکه تاثیر این عصبیت ها و لج بازی ها توام با صحنه سازی ها اثر مستقیمی بر عصبانیت فضای اندیشه سیاسی زمان خود ایشان،داشته و در شکل گیری فرهنگ سیاسی نسل های بعد سخت موثر افتاده است، چنانکه خیره سری های انتقامجویانه برخی از طرفدارانش را باید مسول اصلی به قهقرا کشاندن فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی دانست.
انتقام و انتقامجویی در فرهنگ سیاسی کشور به صورت عادی در آمده است و
انتقامجویی های قبیله ای خانمان براندازی که بیش از نیم قرن به درازا کشید،
سیاست را که اساسا باید "تدبیر برای مدیریت بهینه کشور" باشد، به دعوا های
شخصی و قبیله ای برای رسیدن به قدرت بر اساس کینه توزی تبدیل کرد که ما
امروز شاهد نتایج دلخراش این وضع هستیم. این گونه بود که جامعه سیاسی کشور
دچار بلای "سیاه" و "سفید" دیدن همه چیز و همه کس شد و تزویر و شایعه
پراکنی و شعار پردازی های عوامفریبانه در چارچوب قهرمان پروری و قهرمان
پرستیجای تاریخ نویسی بی طرفانه را گرفت و فضای فکری جامعه سیاسی کشور را
مسموم کرد و جامعه سیاست زده عصبانی را از سال 1356 به سوی یک سلسله
تظاهرات انتقامجویانه مطالعه نشده به حرکت در آورد که ایران را به سوی
سرنوشتی برنامه ریزی نشده راهی نمود تا آنجا که افراد بیگانه بری از هر
گونه شایستگی اخلاقی و سیاسی دست در دست بازرگان ها و سنجابی ها و فروهرها
و .... برای استقلال و آزادی ایران فریاد می زدند.
امروز بدیهی است که چنین مطالعاتی به این نتیجه منجر می شود که راه رسیدن
به دموکراسی از مسیر اصلاح این تحریف های فرهنگی – تاریخی و بالابردن آگاهی
های تاریخی و جغرافیایی مردم می گذرد. در
این رهگذر است که خود را وادار می بینم به اندازه توانایی ام با فرهنگ
سیاسی منحطی که نسل امروز از نسل های پیشین میراث برده است،مقابله کرده و
برای روشن شدن برخی دقایق از تاریخ تحریف شده در غوفای شعارپردازی های نیم
قرن گذشته، گامی بردارم. بدیهی است که در این وادی، وقت خود را در تلاش
برای "خوب" یا "بد"جلوه دادن این و آن در گذشته ها بیهوده نخواهم کرد، چون
این کار سودی به حال کسی نخواهد داشت. ولی بر این گمان قاطع هستم که مطالعه
دوباره و دقیق ماجرا های مربوط به نهضت ملی کردن نفت و رویدادهای پس از آن
می تواند پرده ابهام از چهره بازیگران اصلی بازگشوده و می تواند به روشن
شدن بسیاری از ابهام های ناشی از شعارپردازی های نیم قرن گذشته کمک کند و
این روشنگری می تواند رستگاری دموکراتیک جامعه ایرانی را یاری دهد. نگاهی به قراردادهای موجود ما را با این حقایق آشنا می سازد که حقوق 16 درصدی ایران از درآمدهای خارجی در ماده 10 قرارداد 1901 دارسی تصریح شده بود. شرکت نفت یاد شده از آن تاریخ گسترش فراوانی پیدا کرد و شعبات پر اهمیتی در کشورهای دیگر تاسیس کرد که چشمگیرترین آن ها تاسیسات نفتی در بریتانیا و مستعمراتش مانند هندوستان و شعباتی که در کشورهای عمده نفتی عربی مانند عراق، لیبی، کویت و قطر تاسیس شده بودند. حتی امتیازنامه های مربوط به شرکت های نفتی تاسیس شده در این چهار کشور عمده سهم ایران از درآمد نفتی آن شرکت ها را مورد تایید داشت. در سال 1920، موافقت نامه ای میان مارتین آرمتیاژ اسمیت Martin Armitage Smithمستشار مالیه ایران و کمپانی امضا شد که بر اساس آن مقرر گردید شرکت نفت ایران و انگلیس 16 در صد از منافع تمام عملیات مربوط به نفت ایران در آن کمپانی ها را به دولت ایران بپردازد. در سال 1328 ارزش دارایی های شرکت در سراسر دنیا 254 میلیون پوند بود که از آن رقم بزرگ فقط حدود سی میلیون مربوط به در آمد داخل ایران می شد. به گفته دیگر ارزش دارایی های شرکت نفت ایران و انگلیس در خارج از مرزهای ایران از سه برابر ارزش دارایی های آن در داخل ایران بیشتر بود و 16 درصد در آمدهای مربوط بدان علی الاصول می بایستی به ایران برسد. نصرت الدوله (فیروز میرزا) وزیر مالیه در اوایل دهه 1330 در احقاق حقوق ایران در این راستا تلاش های خوبی را انجام داد. همین موضوع در قرارداد الحاقی 1928 و در بند دهم قرارداد 1933 رضا شاه با طرف انگلیسی در چارچوب "در آمدایران از روند دریافتی ها" مورد اشاره قرار دارد.
اگرچه بریتانیا با ترفند های حقوقی فراوان توانست از اشاره صریح به این حق
و حقوق ایران در اسناد بعد از قرارداد 1928خود داری ورزد،
قطعا نتوانست از تبدیل شدن مطالبه این حق به یک آرزوی ملی و بخش مهمی از
اهداف نهضت ملی برای ملی کردن نفت، جلوگیری کند.
برای نمونه نگاه کنید به خاطرات منوچهر فرمانفرما، از بستگان نزدیک مصدق و
از کارشناسان برجسته نفتی در آن دوران که در کتاب "خون و نفت"(ترجمه فارسی،
انتشارات ققنوس، تهران 1383) تاکید دارد که نسبت به سهم 16 درصدی ایران در
شرک های تابعه از مصدق خواست سهل انگاری نشود. وی در صفحه 8-327 همان کتاب
می نویسد: "مدیریت شرکت نفت انگلیس و ایران ... به ایران فشار آورد تا
ادعاهای خود را نسبت به شرکت های تابعه کنار بگذارد. و این مصدق بود که
سرانجام این ادعا را دور انداخت. او گفت که این کار به صلاح ملت ایران است.
در واقع او بیش از هر کس دیگری در تاریخ به زیان ایران عمل کرد".
برای
مثال، مرز های ایران و عثمانی و بعدها عراق در شط العرب، از قرارداد های
ارض روم در قرن نوزدهم و قراردادها و پروتکل های بعدی، همیشه بر کرانه های
ایرانی در نظر گرفته می شد، جز در دو مورد مربوط به پیش کرانه های خرمشهر و
آبادان که خط مرزی روی خط تالوگ رودخانه قرار داده شد. دولت های ایران همه
این قراردادها و پروتکل ها را امضا کردند ولی هرگز از خواست ملی خود در
زمینه قرار دادن خط مرزی دو طرف در امتداد خط تالوگ سراسر شط العرب دست
برنداشتند. همین که ایران احساس کرد می تواند این حقوق دیرین خود را بدست
آورد، قانونا پشت پا به همه آن قراردادها و پروتکل ها زد و بر اساس قرارداد
1975 الجزیره توانست حقوق حقه خود را تثبیت کند. اما هنگامی که یک کشور
حقوق خود را در شرکتی یا موضوع جغرافیایی با کشور دیگر ملی کند، دیگر هیچ
حق اعتراض و ادعایی را نسبت به آنچه در خارج از مرزهای خود داشته باشد،
برای خود باقی نمی گذارد.
در
مقابل،حقایق تاریخی نشان می دهد که وارد آوردن این شکست سیاسی به آن بهای
گزاف اقتصادی برای شخص مصدق این ارزش را داشت که در ایران و جهان به
"قهرمان شکست دهنده شیر پیر استعمار انگلیس" تبدیل شود. بریتانیا هم که
سرمست پیروزی اقتصادیش، ظاهرا از این شکست سیاسی سخت عصبانی بود، به کمک
ایالات متحده امریکا،جهان را وادار به تحریم ایران نمود و این تحریم در آن
دوران ضعف و شکنندگی کشور، شرایطی را پیش آورد که برای ایران راهی باقی
نگذارد جز امضای قرارداد کنسرسیوم که نفت ملی شده داخلی ما را هم در اختیار
امریکا و انگلیس گذاشت و به این ترتیب، با ملی کردن نفت به شیوه ای که مصدق
انجام داد، ایران همه چیزش را از دست داد، ولی ایشان به "قهرمان" مورد نظر
تبدیل شد.
در آن جلسه و با شنیدن آن اقرار کم نظیر، نگارنده که از همه جوانتر و کم
طاقت تر بود از ایشان پرسید: "شما چرا این حقیقت تلخ تر از زهر را برای
پنجاه سال از ملت ایران پنهان داشته و اجازه دادید تحریف های تاریخی و
انتقامجویی های قبیله ای ناشی از آن ما را گرفتار این فرهنگ سیاسی منحط
کرده و به این روز نشاند؟" پاسخ ایشان این بود که: "کلت یا کالت =cultمصدق
(مکتب قهرمان پرستی مصدقی) قوی تر از آن است که ما بتوانیم این حقایق را
برملا کنیم و از گزند آنان در امان باشیم". و نگارنده نسبت به آن شخصیت
بسیار ارزنده جسارت ورزیده و گفت: "البته در این فرهنگ سیاسی منحط ما هرکس
به فکر خویش است و هیچ کس را باکی از به خطا رفتن آینده سیاسی مردمی نیست
که "ملت" خوانده می شوند، ولی در اسارت ماجراجویی های شخصی و خانوادگی
قهرمانان سر می کنند".
شادروان دکتر فواد روحانی در صفحه 380 کتاب "زندگی سیاسی مصدق در نهضت ملی
ایران" رد پیشنهاد مشترک امریکا و انگلیس برای حل بحران نفت توسط مصدق را
یک "تاسف" قلمداد کرد و در جلسه یاد شده در بالا "یک اشتباه بزرگ" قلمداد
نمود. دکتر محمد علی موحد از پژوهش گران ارزشمند کشور که در این مورد
مطالعات فراوانی دارد، در صفحه 672 کتاب "خواب آشفته نفت" می گوید: به نظر
می رسد که موضع منفی مصدق در برابر پیشنهاد تجدید نظر شده امریکا –
بریتانیا اشتباه بود. دکتر پرویز مینا از مدیران حقوقی بلند پایه نفت ایران
در صفحه 342 کتاب "نگاهی به...." نوشته جلال متینی گفته است: "به عقیده من
بزرگترین خطایی که دولت مصدق کرد همین "رد پیشنهاد مشترک" بود و..... این مدعی پیشوایی ناسیونالیزم ایرانی که در حقوق در زمان مظفرالدین شاه قاجار دکترا گرفته بود حتی یک صفحه مطلب در معرفی علمی ناسیونالیزم خود قلمی نکرد. از نظر شخصیت سیاسی، به باور نگارنده، مصدق شگفت آور ترین پدیده در تاریخ سیاسی اخیر ایران بوده است که اجازه نمی داد هیچ کس، حتی نزدیک ترین کسان و یارانش از نیات و خواست هایش سر در آورند. ادعاهای به ظاهر دموکراسی خواهی او در زمینه "شاه باید سلطنت بکند، نه حکومت" در عمل نشان داد که فقط برای موجه ساختن مخالفت او با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی بود. چنان که ایشان حتی اشاره کوچکی به این مطالب دل انگیز در دوران دیکتاتوری بستگان قاجاریش عنوان نکرد،و کوچکترین اعتراضی از ایشان شنیده نشد . نسبت به اعمال دهشت انگیز برخی از بستگان قاجاریش مانند محمد علیشاه تحت الحمایه روس (طبق قرارداد 1828 ترکمنچای) در تعطیل کردن اولین دوره مجلس شورای ملی و به توپ بستن مجلس، بلکه بارها از ایشان شنیده شد که از احمد شاه تحت الحمایه انگلیس (بر اساس قرارداد 1919) به عنوان "شاه وطن پرست و آزاده " یاد کرد. یا اینکه ایشان آنقدر صداقت و شهامت از خود نشان نداد که در همان مجلس موسسان بگوید حال که "سلطنت" برای پهلوی می تواند آنقدر بد باشد، همان بهتر که بکلی بساطش برداشته شده و منحل گردد. فراتر، مصدق ادعای "شاه باید سلطنت کند نه حکومت" را هنگامی مطرح می کرد که شاه سلطنت کننده آنچنان از حکومت کردن بری بود که جرات جلوگیری از انتخاب "دموکراتیک" مصدق را نداشت و در برابر اشاراتی مختصر به احتمال کودتا، پا به فرار گذاشت. بازهم جالب توجه است که مصدق در ادعای "شاه باید سلطنت بکند نه حکومت" گویا بر این گمان بوده است که "حکومت" کردن از حقوق نخست وزیر یا دولتش است. و الا، اگر می دانست که حکومت در مشروطیت یا هر نظام پارلمانی دیگر،مال مردمی است که از طریق نمایندگان منتخب خود در پارلمان حکومت می کنند، قطعا دست به اقداماتی ضد مشروطه همانند گرفتن اختیارات ویژه (حق تقنینیه) از مجلس نمی زد.
به گفته
دیگر،اگر آقای نخست وزیر باور می داشت که حکومت در مشروطیت یا هر دموکراسی
پارلمانی دیگر با "مجلس شورا"ی منتخب مردم است، و دولت در راس قوه مجریه،
فقط وظایف اجرایی تصمیمات مجلسین را دارد، در آن صورت ایشان می دانست که
تعطیل کردن پارلمان فقط یک کودتا برای براندازی نظام حکومتی وقت شمرده می
شود و هیچ توجیهی را بر نمی تابد. برای فرزندان ایران واجب است که بدانند غیر از اقدام محمد علی شاه قاجار که به کمک افسران روسی مجلس شورای ملی ایران را به توپ بسته و منحل کرد، هیچ کس در هیچ جای دنیا و در هیچ زمانی از تاریخ دست به چنین اقدامی نیازیده و، در عین حال، خود را قهرمان "دموکراسی" و "ناسیونالیزم" همان کشور معرفی نکرد. حتی رضا خان به قول بی بی سی "چکمه پوش و قلدر" و به قول مصدقی ها "دیکتاتور شلاق بدست" در ایران، در جریان کودتای نظامی و یا بعد از آن، به خود اجازه چنین برخوردی را نسبت به رای مردم و منتخبین آنان در خانه ملت نداد و، دست کم صورت ظاهری را در حرمت به مجلس شورای ملی حفظ می کرد.
همچنین
شایان توجه است که غیر قانونی بودن این اقدام از نظر یاران نزدیک مصدق دور
نبود چنانکه دکتر صدیقی در این باره اشارات نه چندان صریحی دارد، در پاسخ
به پرسش های دکتر همایون کاتوزیان که در مجله فصل کتاب (صفحه 312)، سال
1370 منتشر شد: از دست خط اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به هیچ وجه اطلاع نداشتم و در هیات دولت هم دست خط اعلیحضرت همایونی مطرح نشد.
نکته
بسیار مهمی که نمی تواند در این ماجرا ها نادیده انگاشته شود همانا دشمنی
های دولت بریتانیای شکست خورده از مصدق بود که سخت در پی تلافی می کوشید
دولت او را سرنگون سازد، ولی در دنیای پس از جنگ جهان گیر دوم، دیگر توان و
امکان دخالت مستقیم در امور داخلی ایران به سبک و سیاق دوران استعمار را
نداشت. به این دلیل، چرچیل
Churchillکه
از آغاز روی کار آمدن پهلوی در ایران و آغاز سرکشی های ایرانیان در برابر
امیال یا منافع استعماری بریتانیا که آخرین مراحل آن نجات خوزستان و ملی
کردن نفت بود، بی پرده نسبت به ایران و ایرانی دشمنی می ورزید، دست به
دامان ایالات متحده شد تا در انتقامجویی وی شرکت کرده و در سرنگون ساختن
دولت مصدق یاری رسان باشد. ولی دولت حزب دموکرات که همیشه حامی و پشتیبان
مصدق و مصدقی ها در ایران بوده و هنوزهم هستند، واکنشی مثبت به خواست های
چرچیل نشان نمی داد. هنگامی که دولت جمهوری خواه به ریاست جمهوری ژنرال
آیزنهاورEisenhower
قدرت را در آن کشور به دست آورد، دستگاه های امنیتی ایالات متحده که از قبل
سخت نگران تلاش های حزب توده در اتحادی نانوشته با جبهه ملی بود، سرگرم
تهیه طرحی بود برای مقابله با آن وضع که
طرح آژاکس
Operation Ajax
نامیده می شد. عنوان رسمی این طرح "سرنگون کردن نخست وزیر ایران، مصدق -
Overthrow of Premier Mossadeq of Iran"
(نوامبر 1952- اوت 1953) بود،ولی
عوامل سی آی ای به گونه ای عامیانه از آن به عنوان "طرح کودتا" یاد می
کردند.
استفاده
دیمی یا غیر علمی از اصطلاحات عملی در همه جوامع جاری است، ولی نه به
اندازه آنچه در کشور ما که هیچ یک از اصطلاحات و مفاهیم علمی حتی در
دانشگاه های ما تبیین و تشریح نمی شود. برای مثال، در ایران دهه 1340 و
اوایل دهه 1350که دوران پدیده "ولیعهد" برای سلطنت بود، پدران میانسال به
کنایه از عنوان "ولیعهد" خود در اشاره به فرزندان ذکور اولشان استفاده می
کردند، قطعا با آگاهی از این که این استفاده یک استفاده دیمی کنایه آمیز از
آن اصطلاح یا عنوان بوده است نه بیان واقعیت. در ایالات متحده امریکا و
اروپا هم هرگاه همکاران رقیب در تشکیلاتی توانستند یکدیگر را از شغل و
مقامی سرنگون کنند، می گویند علیه آن فرد کودتا کرده اند. ولی آنان این
استفاده دیمی کنایه آمیز از اصطلاح "کودتا" را بیان واقعیت نمی پندارند و
خود و دیگران را به اشتباه نمی اندازند. اما در ایرانی که این دقت های علمی
در استفاده از مفاهیم و اصطلاحات علمی وجود ندارد، رویداد 28مرداد 1332 به
گونه ای جدی و رسمی "کودتا" با تعاریف علمی آن فرض شده است، بی آنکه توجه
شود آقای مصدق رئیس نظام حکومتی، یا "اتا" نبود که علیهش "کو" صورت گیرد.
او نخست وزیر معزولی بود که چند روزی را به گونه ای غیر قانونی به حیات
باقیمانده دولتش ادامه داد.کودتای واقعی را نخست وزیر وقت، آقای مصدق مرتکب
شد که با تعطیل کردن همه ارکان نظام حکومتی وقت، و در راس همه آنها، با
انحلال مجلس شورای ملی، عالی ترین مرجع حکومت مردمی را، در 25 مرداد 1332
واژگون نمود.
در همین رابطه، دکتر محمد علی موحد که یکی از منصفانه ترین و بی طرفانه
ترین تحقیقات را در باره مساله ملی کردن نفت و حوادث مرداد 1332در ایران
انتشار داده است، بی پرده توضیح می دهد که "شاه، حتی در آن ایام که تیرگی
روابط او ومصدق به بالاترین درجه رسیده بود، با روی کار آوردن زاهدی از راه
کودتای نظامی
مخالفت می نمود...". شایان توجه است که سپهبد زاهدی هم به اعتبار اسناد و
شهادت های یاد شده، تا آخرین لحظات از سرهنگ نصیری می خواست که ابلاغ فرمان
عزل مصدق به هیچ وجه نباید به صورتی باشد که جنبه کودتا را بخود گیرد. به
همین دلیل است که همه اسناد مکتوب و شهادت های دست اندرکاران، تایید دارند
که سرهنگ نصیری و چند تن همراهانش از گارد شاهنشاهی، در اقدامی دوستانه،
فرمان عزل مصدق را توسط نظامیان از ارتش انشعابی مصدق به ریاست ستادی سرتیپ
ریاحی که حافظ محل اقامت وی بودند، به مصدق ابلاغ کردند، ولی به دستور
ایشان، در ادامه کودتای خزنده اش،بازداشت شده و به زندان افتادند.
همراه این وارونه نویسی، دروغ و تزویر و عوامفیبی توام با خشونت و عصبانیت
های خانمان برانداز به خورد نسل های ایرانی داده شد و این فرهنگ سیاسی منحط
که در آن سیاست به معنی "دروغ" گفتن برای فریفتن "عوام" است، نصیب ما
فرزندان ایران گردید. در این وارونه نویسی تاریخ، در بزرگ جلوه دادن نقش
"کودتای سیاه امریکایی" تا آن اندازه اغراق شد که گاه حتی به صورت سناریوی
در آمد متکی بر باور دینی یهودی "آرماگدون –
Armageddon=
نبرد سپاه شیطان در جهت رساندن بشریت به آخرزمان" در آمدو این آرماگدون
سیاه امریکایی همه سیاست های جهان بشری را دگرگون کرده
و صهیونیزم را بر نسل های بشر مسلط ساخته است. شاه در این توطئه های ترور شخصیت تبدیل به یک آدمک مصنوعی خائن بالفطره شد که خداوند او را فقط برای نوکری امریکا و انگلیس خلق کرده بود. کار انگ زدن به آیت اله سید ابوالقاسم کاشانی تا آنجا بالا گرفت که نه تنها آن روحانی میهن دوست و دانا "مزدور" انگلیس" قلمداد شد که شایع کردند زیر ریش هر روحانی را بازرسی کنید نوشته است "ساخت انگلیس" و این جسارت ناجوانمردانه را تا شب انقلاب اسلامی ادامه دادند. در فردای انقلاب این شعارهای چندش آور فقط به این دلیل متوقف شد که آقایان بر این گمان شدند که ادامه آن زشت کاری ها می توانست فرصت رخنه کردن در نظام جدید را از آنان بگیرد.
سرلشکر وطن پرست فضل اله زاهدی به نوکر خارجی مبدل شد؛قوام السلطنه و برخی
از یاران مصدق که از او روی برتافتند مانند خلیل ملکی، حسین مکی، مظفر
بقایی و ده ها تن دیگر، بی مهابا خائن قلمداد شدند. آنان دروغ گویی و تحریف
تاریخ را حتی در ویکی پدیای آیت اله کاشانی
(دانشنامه اینترنتی بی طرف در گوگل امریکایی) منعکس کرده و نوشتند که ایشان
پس از مرداد 1332 نسبت به اعمال خود علیه مصدق "توبه" کردند. در همان
دانشنامه بی طرف این شایعه پردازان دکتر غلامحسین صدیقی، آن فرزند آزاده و
صدیق وطن راکه وفاداریش به مصدق تا آخرین لحظات، علیرغم انتقادات اساسی
اش نسبت به او، ناشی از پایمردی در "تعهد" همکاری با دولتی بود که متعهد به
مدیریت دموکراتیک امور و خدمت به منافع ملی وطن بود، نوکر بی اختیار و
پادوی سیاسی مصدق قلمداد کرده و به دروغ نوشتند که او دعوت شاه در سال 1357
برای تشکیل دولت را رد کرد و از شاه خواست که از ایران خارج شود؛یعنی دروغی
شاخدار که حقیقت را به توان 180 درجه وارونه می کند. امروز توجه بی طرفانه دانشگاهی ما را با این حقیقت آشنا می سازد که بروز شکاف ملی یاد شده در نیمه قرن بیستم میان ملت سازان جامعه ایرانی سبب بروز لطمات شدیدی به روند "ملت سازی" در ایران عصر مدرنیته شد: همین آشنایی می تواند برای ما آشکار سازد که چرا ملت سازی متکی بر ایرانی بودن، به جای حرکت به سوی یک هویت دموکراتیک، در مسیر کشمکش های کشور برانداز، به ورطه سقوط کشیده شد. لج بازی های خشونت آمیز، عصبانیت های دودمان برافکن، استفاده ناجوانمردانه از توطئه ترور شخصیت همه آنهایی که با "من" موافق نیستند، ملت ایران را بین دو اردوگاه متخاصم و هزاران شعبه و انشعاب در هر دو اردوگاه تقسیم کرده و به روزی نشانده است که امروز دو ایرانی حتی در خارج از کشور نمی توانند با هم وارد بحثی عادی در باره مسائل کشور و محیط خود شوند، بی آن که عدم توافق فکری منجر به دشمنی های خانمان برانداز میان آنان نشود. این خصومت ورزی های ضد فرهنگی و انتقاجویی های قبیله ای ناشی از آن در 50 - 60 سال گذشته و اصرار خارج از منطق برخی گروه ها در ادامه بی دلیل خشم ها و خشونت های کهنه و اعتبار از دست داده، فضای فرهنگ سیاسی جامعه ما را این چنین مسموم کرده و جوانان کشور را نسبت به آینده نا امید ساخته است. 1749 پیروز مجتهدزاده، صاحب دکترای جغرافیای سیاسی و مسائل ژئوپلیتیک و استاد دانشگاه است منبع: خبرآنلاين http://www.khabaronline.ir/detail/180493 تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران در جمعه ٢٦ دی ۱۳۹۰ - ١٦ ژانويه ۲۰۱۲
|