نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

«  تحریف تاریخ ، دروغ و برچسب بجای  گفتگوی سیاسی و دیدگاهی »

کند وکاوی در کتاب نیمهء پنهان، دربارهء شریعتمداری و حزب خلق مسلمان

بخش هشتم

یا

بخش پایانی

 حسين منتظرحقيقی

نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ، مورخ الدولهء محترم ، آقای اصغر حیدری ، فصل دوم از جلد دوم کتاب خود دربارهء حزب خلق مسلمان و آیة الله شریعتمداری  را به « انحلال حزب خلق مسلمان »  اختصاص داده است . این مورخ محترم ، اساس استدلال خود برای انحلال حزب را بر پایهء اظهارات  بی اساس آقای سید هادی خسروشاهی  ، شخصی که به عنوان عامل نفوذی و جاسوس  « حزب  جمهوری اسلامی »  در حزب خلق مسلمان شناخته و ازاین حزب اخراج گردیده است از یک سو « فشار های مردمی» بر بانی و حامی حزب ( یعنی آیة الله شریعتمداری ) از دیگر سو ، عنوان کرده است. بررسی صحت گفتار عامل نفوذی در حزب ، بررسی ماهیت « فشار های مردمی » و همسوئی اقدامات عامل نفوذی با سیاست حکام جدید در مورد  سیستم تحزب در نظام جمهوری اسلامی ایران ، موضوع بررسی بخش هشتم از این سری مقالات(1) می باشد .

نویسندهء کتاب نیمهء پنهان در صفحهء 143 از جلد دوم کتاب خود ( جلد سی و ششم  از انتشارات دفتر پژوهشهای مؤسسهء کیهان در ایران) چنین می گوید « ... هیئت مؤسسین با توجه به نفوذ و قدرت مرجعی که بانی و حامی حزب بود و برای رسیدن به آمال خود با کمک آمریکائی ها و عناصر وابسته به آنها پیش  می رفت و هرگونه صلاح اندیشی و دعوت به ( صراط مستقیم ) را بی پاسخ گذاشته ، آشکارا به سوی گمراهان ره می سپرد ، یگانه راهی که  فراروی خویش دیدند استعفای دسته جمعی بود . در حقیقت این استعفا ، پایه های حزب خلق مسلمان را به لرزه در آورده و شمارش معکوس انحلال و نابودی حزب آغاز گشت ... »  ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )

او اضافه می کند : «... استعفای هیئت مؤسسین به گفتهء آقای  سید هادی خسروشاهی – از اعضای مؤسسان اولیه حزب – بعد از آن صورت گرفت که تنی چند از آنان از جمله خود آقای خسروشاهی نزد آیة الله شریعتمداری رفتند و در مورد خلافکاری های حزب با او صحبت نمودند ، اما وی دلائل و پیشنهادات ایشان را قبول نکرد و هیئت مؤسسین در اعتراض به این امر استعفا نمودند....» (2)

بر اساس افاضات مورخ الدولهء محترم ، هنگامی که هیئت مؤسسین حزب به نفوذ و قدرت و استقلال رأی مرجع تقلیدی مانند آیة الله شریعتمداری  پی بردند و دریافتند که نمی توانند وی را تحت تأثیر تمایلات خود قرار دهند  ، یگانه راهی که فرا روی خود دیدند ، استعفای دسته جمعی بود و بنا بر گفته سید هادی خسروشاهی ، مؤسسین حزب « ... 10 نفر از شخصیت هائی که طبق دستخط حضرت آیة الله شریعتمداری مد ظله « مورد اعتماد » ایشان بوده اند...» می باشند. (3) البته واضح است که این اعتماد نتیجهء  سالیان دراز مراوده با آیة الله شریعتمداری  بوده است . حال با توجه به سخنان آقای اصغر حیدری ، افراد هیئت مؤسس  باید  آنقدر « خرفت  و کودن » !! بوده باشند که دراین سالیان دراز در نیافته بودند که  آیة الله شریعتمداری « آمالی » ، ( چه آمالی؟ ) را دنبال می کرده که مورد حمایت اینان نبوده و برای دست یافتن به این ( آمال ) ، دست کمک به سوی هر قدرتی حتی ( آمریکائی ها و عناصر وابسته به آنها )!! دراز می کند !!!

جالب این است ،  افراد هیئت مؤسسین حزب  که طی سالیان دراز تماس های مستمر با آیة الله شریعتمداری ، به آمال و ارتباطات پنهانی ایشان پی نبرده بودند ، ظرف مدت کوتاه دو و یا سه ماهه ،  بنا بر گفتهء حضرات !! اصغر حیدری و خسروشاهی ، به صورت دسته جمعی به همهء حقایق پی برده اند و چون هیچ کاری از دستشان بر نمی آمده ، تنها راه خلاصی خود از مخمصهء حزب خلق مسلمان را در « استعفای دسته جمعی » می یابند . جل الخالق !

 این داستانها فقط می تواند ازتراوشات  مغز های علیل افرادی همچون آقایان اصغر حیدری ، سید هادی خسروشاهی و دیگرانی مانند اینان باشد و الا کدام عقل سلیمی می پذیرد که آیة الله شریعتمداری در پی « آمالی » «  این چنینی »  و « روابطی آنچنانی تر »  باشد  و در مدت زمان طولانی تماس این افراد با ایشان مشخص نشده ، تا اینکه  پس ازدو و یا سه  ماه کش و واکش ، ناگهان  بر این حضرات  روشن شده باشد و حضرت! سید هادی خسروشاهی تحت تأثیر این انکشاف  ،در حالی که مرجعیت مورد گفتگوی ایشان یعنی آیة الله شریعتمداری  دلائل ایشان را در مورد انحرافات حزب ، موجه تشخیص نمی دهند ، در نامهء سرگشادهء خود  در تاریخ 18.5.1358  در روزنامهء کیهان ( 4) ، عقده گشائی  نموده  و به اصطلاح  دلائل انحراف حزب از اصول و خط مشی اولیه را فریاد نماید!!

 تازه  ، این در حالی است  که در اوج همان کش و واکش ها ، آیة الله خمینی  از اعضای شورای انقلاب می خواهد که پیش نویس قانون اساسی ای را که شورای انقلاب  تهیه کرده است ، برای اظهار نظر آقایان مراجع تقلید از جمله آیة الله شریعتمداری بفرستند ، همین فردی که به دنبال آمال های آنچنانی ، دست کمک به سوی هر قدرتی حتی ( امریکائی ها و عناصر وابسته به آنها ) دراز می کرده است !! ( 5)

تلاش افراد  نفوذی ای مانند سید هادی خسروشاهی در حزب خلق مسلمان به این منظور که حزب را در راستای سرکوب و پایمال کردن حقوق شهروندی و آزادی های طبیعی و قانونی مردم ایران قرار دهد  ، ناکام می ماند . همچنین که تلاش او برای جعل امضای برخی از اعضای هیئت مؤسس حزب به  منظور این که با تصمیم  حزب  مبنی بر عدم شرکت حزب در انتخابات مجلس خبرگان و راهپیمائی علیه شکستن قلم ها و دوختن دهن ها  مخالفت کرده ، جلوی آنرا سد نماید ، بصورت رسوائی در پروندهء مأموریت های آن دروغگو ثبت می گردد . انتشاراین نامه های جعلی  در جراید حکومتی که فقط با همکاری عناصری از حاکمیت جدید میسر بود و خوشبختانه  با تکذیب آن افراد مواجه شد  بصورتی بود که روسیاهی آن برای امثال خسروشاهی ها باقی ماند . و در نهایت ،تلاش این افراد همراه با کوشش رژیم در راستای  « تاریخ سازی هائی »  که برای تحریف و  وارونه جلوه دادن ادامهء  مبارزات مردم ایران برای  آزادی بیان ، قلم ، اجتماعات  و  تحزب و تعبیر کردن آن به « غائله » که  انجام آنرا به  دست  قلم بمزد هائی همچون اصغر حیدری  و سید حمید روحانی و برخی دیگر از مورخ الدوله های جمهوری اسلامی سپرده اند ، مجموعا" انحراف سیاست های  حکومت جمهوری اسلامی ایران از هدف های مبارزات چندین دهه ای مردم ایران علیه استبداد ، خود کامگی و سلطهء کشور های  بیگانه  از یکسو و سیستم «  نظام تحزب  » در جمهوری اسلامی  ایران از دیگر سو  را به نمایش می گذارد .

آقای اصغرحیدری ، پژوهشگرو نویسنده کتاب نیمهء پنهان ، در صفحهء 144  از جلد سی و ششم  می نویسد :« باید توجه داشت که استعفای دسته جمعی هیئت مؤسسین هر حزبی در واقع به مفهوم انحلال حزب است ، اما « عجیب » است که حزب خلق مسلمان با وجود چنین رویدادی  به حیات خویش ادامه داد و به هرج و مرج و غائله آفرینی مبادرت نمود!»

اما عجیب تر این است که این پژوهشگر که به سبک و  شیوهء رایج درجمهوری اسلامی و بنا بر سفارش مقامات حکومتی ، پژوهش می کند از این حجة الاسلام دروغگو ، که ظاهرا" سوگند یاد کرده است هیچ سخن راستی بر زبان نیاورد، نمی خواهد تا استعفا نامهء دسته جمعی اعضای مؤسسین حزب را برای ثبت در تاریخ ، در اختیار او قرار دهد ، همچنان که از او نمی خواهد رونوشت نامه ای که حکایت از توافق دسته جمعی هیئت مؤسسین حزب  خلق مسلمان برای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان  را که نزد سید هادی خسروشاهی است ، در اختیاراو قرار دهد.

نویسندهء محترم کتاب نیمهء پنهان  ، در برابر اظهارات این  جعال دروغگوی ساکن حوزهء علمیه قم  ، آقای سید هادی خسروشاهی که می گوید : « ...امیدوارم که به زودی اسناد کودتای سلطه جویانه گروهی از سرمایه داران وطنی را که با همکاری عناصر چپ نمای قلابی در حزب رخ داده است ، منتشر سازم...» ،  فقط به این زیر نویس بسنده می کند که : « .. متأسفانه تاکنون وعدهء مذکور تحقق نیافته است ! امید آنکه ایشان نسبت به چاپ خاطرات و اسناد خود در این باره اقدام فرمایند... » (صفحهء 144  ، نیمهء پنهان ، جلد سی و ششم )

و باز عجیب تر اینست که این پژوهشگر محترم از آنجا که قصد روشنگری نداشته ، می خواهد سهم خود را در توطئه علیه آزادیخوا هان ، تمام و کمال به انجام برساند ، تکذیب نامه های حزب و برخی از افراد هیأت مؤسسین حزب را که در نشریه خلق مسلمان به چاپ رسیده است ، نا دیده می گیرد.

در نشریهء خلق مسلمان مورخ 20 مرداد ماه 1358 دو نامه اما ، با متنی واحد  که از سوی حزب  خلق مسلمان ، برای روزنامه های سراسری کیهان و اطلاعات  ارسال گردیده ، چاپ شده است . متن این نامه ها چنین است :

« بسمه تعالی ،  روزنامه اطلاعات  ، خواهشمند است طبق قانون مطبوعات متن زیر را در اولین شماره  روزنامه ، اقدام به درج فرمائید. چون در صفحه اول شماره 15920 /11.5.1358 آن روزنامه اعلام شده است که بگفته هیئت مؤسس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ، حزب در انتخابات شرکت می کند و در متن خبر اشاره شده که آقایان سید هادی خسروشاهی – کریم انصارین – دکتر علمیه – سید غلامرضا سعیدی و محمد فیروز آبادی  به نمایندگی از طرف هیئت مؤسس حزب طی یک اطلاعیه به آن روزنامه اطلاع داده اند که حزب در انتخابات شرکت می کند . لازم است برای اثبات صحت ادعای خود دائر بر دریافت چنین اطلاعیه ای ، متن آنرا عینا" در اولین شمارهء روزنامه برای روشن شدن اذهان عموم ، بطور خوانا کلیشه فرمائید و یک فتوکپی اطلاعیه ممهور به مهر روزنامهء اطلاعات را نیز به نماینده حزب که حامل این نامه می باشد با اخذ رسید تحویل نمائید. بدیهی است که این امر تا حصول نتیجه نهائی تعقیب خواهد گردید. »

همانطور که اشاره رفت ، مشابه همین متن ، برای روزنامهء کیهان ارسال گردیده ، زیرا آن روزنامه نیز اطلاعیه جعلی حزب خلق مسلمان  را در کیهان شمارهء 10773/11.5.1358 چاپ نموده است اما  نه روزنامهء کیهان و نه روز نامهء اطلاعات ، لابد براساس رسالت انقلابی !!! ای که داشتند ، نه متن در خواست حزب را چاپ کرده  و نه پاسخ شفاهی به این درخواست دادند !.

علاوه بر نامه های حزب به روزنامه های کیهان و اطلاعات  ، تکذیب نامهء  دو نفر از آقایانی که  بنا به ادعای آن روزنامه ها ،از طریق آن « جعال » و دروغگوی ساکن حوزهء علمیه قم ، حجة الاسلام سید هادی خسروشاهی ،  مبنی بر عدم شرکت حزب خلق مسلمان در انتخابات مجلس  خبرگان ، که آنرا  امضاء کرده اند ، در همان صفحه به چاپ رسیده است. 

آقای سید غلامرضا سعیدی عضو هیأت مؤسسین حزب  و یکی از به اصطلاح امضاء کنندگان آن نامه ، چنین نوشته است :

« بسمه تعالی ، توضیح ، بطوریکه باینجانب اطلاع میدهند در روزنامهء کیهان مورخ پنجشنبه 11 مرداد ماه جاری خبری درج شده دایر بر اینکه در آن روز بدفتر کیهان مراجعه نموده و بعنوان عضو حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان اظهار کرده ام که در انتخابات شرکت خواهیم کرد در صورتیکه اینجانب در آن روز ( پنجشنبه) در قریه نوراد شهرستان بیرجند اقامت داشته ام !!! بهرحال ضمن تکذیب این خبر مجعول از مدیر محترم روزنامهء کیهان تقاضا دارم جعل کنندگان این خبر را توبیخ فرمایند. 14 مردادماه 1358 – نوراد – شهرستان بیرجند – سید غلامرضا سعیدی »

و در اطلاعیهء دیگری که امضای سید صادق فیروز آبادی را در ذیل خود دارد ، چنین می خوانیم:

« بنام خدا ، اطلاعیه ، ضمن تشکر از جرائد و احزاب تذکر مسائل زیر را ضروری میدانیم. فعالیت های سیاسی اینجانب با شروع فعالیت های مرحوم آقای دکتر مصدق برای تشکیل جبههء ملی آغاز شد و خشت اول بنای جبههء ملی در منزل اینجانب با شرکت ایشان و مرحوم والد ، گذاشته شد و سپس تشکیل نهضت آزادی ، همانگونه که در روزنامه اطلاعات درج گردیده بود در منزل بنده انجام گردید.

اینجانب در فعالیت های سیاسی  ، همواره سعی داشتم در جهت حفظ وحدت اسلامی گام بردارم اگر چه در این راه متحمل صدمات  زیادی گردیده ام ولی بخاطر تحقق هدف خویش همواره این رنج ها  را با تمام وجود پذیرا گردیده و هرگز از هدف خویش انحراف حاصل نکرده و نخواهم کرد و بدین منظور اکنون سعی دارم در ادامه راه خویش با کلیه احزابی که با آنان رفت و آمد دارم در جهت هدف فوق همکاری نمایم تا خدای  نخواسته وضعی که در سابق بین آقای دکتر مصدق و حضرت آیت الله کاشانی پیش آمد ، دیگر تکرار نشود.

با توجه به مسائل فوق ، علیرغم تمام فعالیت های سیاسی ، اینجانب اعلام می کنم در هیچ یک از احزاب تاکنون دارای هیچ نوع سمت رسمی از قبیل عضو هیئت مؤسس یا عضو شورای اجرائی و غیره نبوده و نیستم و اگر در روزنامه ها از آقای محمد فیروز ابادی بعنوان عضو هیئت مؤسس یک حزب نامبرده شده است اعلام می کنم ایشان اخوی اینجانب بوده که در حدود دوسال قبل فوت شده است. امیدوارم کلیهء احزاب و افراد در راه حفظ وحدت اسلامی کوشا بوده و در این راه تلاش نمایند. سید صادق فیروز آبادی ، 13.5.1358 » ( تأکید از حسین منتظر حقیقی است )

این نامه ها و تکذیب نامه هائی که به روزنامه های منتشر شده در بهار آزادی!! ایران ارسال گردید هیچگاه درج نگردید و نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ، آقای اصغر حیدری نیز که خود را پژوهشگر می داند ، نه تنها نخواسته است آنها را در نشریهء حزب ببیند  ، بلکه همچنین  نخواسته است به این جعل و تقلب بزرگ حجة الاسلام سید هادی خسروشاهی که نام یک فرد متوفی را بجای یکی از اعضای هیأت مؤسس حزب قالب می کند ، توجه نماید .چرا ؟ برای اینکه هم این پژوهشگر و هم آن به اصطلاح روحانی جعال و درغگو به دنبال یک هدف و آنهم جلوگیری از ایجاد سیستم واقعی تحزب در ایران و هم وارونه  نشان دادن و تحریف  تاریخ  می باشند.

نویسندهء کتاب نیمهء پنهان اما هنگامی که به نامهء سرگشادهء سید هادی خسروشاهی دست می یابد ، گویا گرفتار حالتی می شود که  به اصطلاح با « دمش گردو می شکند » و آنقدر این خوشحالی هوش و حواس از او می رباید که دیگر متوجهء پریشان گوئی های این حجة الاسلام دروغگو نمی شود .

آقای اصغری  قسمت هائی از نامهء سرگشادهء این جعال و دروغگوی ساکن حوزهء علمیه قم ، مندرج  در روزنامهء کیهان مورخه 18.5.1358 را  که سند تاریخی انحلال حزب به شمار می آورد، چنین نقل می کند :

« .. در مصاحبه دو روز قبل آقای علیزاده ، دبیر سابق حزب و شخصی به نام حسین منتظر حقیقی  مطالبی به شکل وارونه مطرح شده است که نا گزیرم توضیح کوتاه زیر را به اطلاع عموم برسانم و امیدوارم که به زودی اسناد کودتای سلطه جویانه گروهی از سرمایه داران وطنی را که با همکاری عناصر چپ نمای قلابی در حزب رخ داده است ، منتشر سازم...» ( تأکید از حسین منتظر حقیقی است ) که ظاهرا"  گذشت سی و یک  سال از آن حوادث ، فرصت کافی ای برای انتشار این اسناد نبوده است !!

و باز نویسندهء کتاب درادامه ، از آن نامه ، می آورد «...هنوز این توطئه پایان نگرفته بود که موضوع دعوت از احزاب و سازمان  های ملی و اسلامی برای یک گردهمائی ( علیرغم تصریح آیة الله العظمی آقای شریعتمداری و بدون اطلاع هیئت مؤسسین ) به یک جریان کاملا" انحرافی و ضد انقلابی یعنی راهپیمائی با همکاری گروه های چپ قلابی و راست وابسته ، تبدیل گردید ( که روزنامهء  آیندگان نیز به تبلیغ آن می پرداخت )

...هیئت مؤسسین که عالی ترین مقام تصمیم گیرنده حزب بودند از ماهیت چنین راهپیمائی آگاهی نداشتند و آن را عملی ضد انقلابی می دانستند و روی همین اصل طی یک جلسه فوق العاده ، به اتفاق آراء لغو آن راهپیمائی را اعلام داشتند « اصل تکذیب نامه به امضای آقای علیزاده و اینجانب موجود است » در همان جلسه که تصمیم به لغو راهپمائی گرفته شد ، آقای منتظر حقیقی که آلت اجرای این توطئه بود و در نزد رفقای چپ و همفکران سرمایه دار خود شرمنده بود پس از توبیخ شدید حضرت آقای صدر بلاغی کنار گذاشته شد و ایشان برای حفظ احترام ، استعفای کتبی خود را نوشت و مرخص گردید ، ولی به علت روابط دیرینه با عنصر معلوم الحالی که به موقع با اسناد و مدارک معرفی خواهد شد، پس از دو هفته و بدون تصویب هیئت مؤسسین ، همراه یک رفیق چپ نما ( که چند مقاله در آیندگان علیه جمهوری اسلامی نوشته بود ) به حزب باز گشت . ....

این عمل ، یعنی دخالت عناصر مشکوک در تصمیم گیری ها ، باعث گردید که از آن تاریخ به بعد اعضای هیئت مؤسس به عنوان اعتراض در جلسات حزب شرکت نکنند...» ( تأکید ها از حسین منتظر حقیقی است )

من ترجیح می دهم قبل از اینکه  پریشان گوئی های بیشتری از این حجة الاسلام دروغگوی ساکن حوزهء علمیه قم  را نقل کنم تا با واکاوی های آنها ، مغز علیل و ترشحات ضد انسانی و ضد آزادی او را بنمایش بگذارم  ، تأمل بیشتری بر روی مطالب فوق داشته باشم ، تأملی که تاریخ پژوه  دارالخلیفهء  حاج حسین شریعتمداری ، در مؤسسه کیهان ایران ،آقای اصغر حیدری باید  عهده دار آن  می بود.

این حضرت در ابتدای افشاگری !! خود علیه فعالین حزب ،از جمله  حسین منتظر حقیقی ، وی را « شخصی » معرفی می کند که گوئی عابری بوده و از پیاده روی های  مقابل حزب عبور می کرده و حالا « سری » هم به داخل حزب زده است . اما هنگامی که اخراج خود از حزب و هیئت مؤسسین آن را ، از زبان این شخص ناشناس ، آنهم در دوران حکومت معممین ، مزه مزه می کند ، بتدریج سنگینی خیانتی را که مأمور آن بوده است ، بیشتراحساس می کند  و شاید همین مسأله باشد که در ادامهء به اصطلاح  افشاگری  خود!! ، رشته فکری از کف او خارج می گردد و فراموش می کند که حسین منتظر حقیقی را « شخصی » ناشناس معرفی کرده ، یکباره می گوید « ... آقای منتظر حقیقی که آلت اجرای این توطئه بود و در نزد رفقای چپ و همفکران سرمایه دار خود شرمنده بود پس از توبیخ شدید حضرت آقای صدر بلاغی کنار گذاشته شد و ایشان برای حفظ احترام ، استعفای کتبی خود را نوشت و مرخص گردید ،...» ، بدون اینکه به این سؤال پاسخ دهد که اگر حسین منتظر حقیقی «شخصی » ناشناس و بدون هیچگونه مسؤلیتی بوده است ؟ ، اخراج او چه نیازی به استعفای کتبی ، آنهم در برابر هیئت مؤسسین حزب داشته است؟ !!

پریشان گوئی این مدرس و نویسندهء دروغگو و جعال ساکن حوزهء علمیه ء قم به اینجا پایان نمی پذیرد و قبل از اینکه به اصطلاح ،  انحلال حزب را اعلام کند می گوید :«... تماس او از سوی حزب خلق مسلمان با حجج اسلام اقایان سید عبدالکریم موسوی ، دکتر محمد حسین بهشتی و دکتر محمد جواد باهنر که جملگی از مسؤلین حزب جمهوری اسلامی بودند ، بمنظور « ائتلاف » و نه « ادغام » دوحزب خلق مسلمان و جمهوری اسلامی  ، اقدامی بوده است که...مورد پسند عناصر فرصت طلب و منتظرالوکاله ای چون آقای علیزاده و آقای حسین منتظر حقیقی که مانند زمان طاغوت ، هم اکنون نیز در چند حزب  و گروه و انجمن عضو هستند ! و احیانا" عامل بعضی گروه ها در حزب خلق مسلمان می باشند ، قرار نگرفته و به بدگوئی و یاوه سرائی پرداخت ...»

آقای خسروشاهی در نوشته خود نمی گوید که:

 اولا" کدام نهاد حزبی از خلق مسلمان ، چنین مأموریتی را به عهده ایشان گذارده است که با مسؤلین حزب جمهوری اسلامی ، د ربارهء ائتلاف و نه  ادغام این دو حزب با یکدیگر ، وارد گفتگو شوند !

 ثانیا" ایشان بصورت شرمگینانه معترفند که  در دوران طاغوت ،آزادی احزاب ، گروه ها و انجمن ها  وجود داشته و هر کسی می توانسته است در یکی و یا چند ین حزب و گروه عضویت یافته و فعالیت نماید و بر طبق نظرایشان می توان نتیجه گرفت که  ظاهرا" مردم ایران اشتباه می کردند که شاه و دستگاه سرکوب او را متهم به نقض حقوق شهروندی از جمله جلوگیری از فعالیت افراد در احزاب و گروه ها و انجمن ها  ، می کردند.

ثالثا"  آقای خسروشاهی در این بخش از نوشتهء خود که با الهام از باورهای  خود !! برچسب زنی را مجاز دانسته ،همچنان ادامه داده ، می گوید آقایان علیزاده و حسین منتظر حقیقی  « .. احیانا" عامل بعضی گروه ها در حزب خلق مسلمان می باشند..»  و برای این ادعای خود نیازی به  ارائهء دلیل و مدرک نمی بیند زیرا در جمهوری اسلامی رسم بر این است که کسانی که با دست زدن به تجارت دستمال ابریشمی ، خود را به کانون های قدرت نزدیک می نمایند ، در برابر اتهام زدن به دیگران و هرگونه مفاسد دیگری ، از یک سپر دفاعی قوی برخوردار و از پیامد های قانونی آن مصون خواهند بود و نیازی به ارائه مدرک و دلیل ندارند .

این پریشان گوئی ها به این مسأله باز می گردد که آقای سید هادی خسروشاهی می بایستی  قبل از اقدام به جاسوسی ،  به پیامد کاری که تصمیم انجام آنرا گرفته بود  بیشتر می اندیشید تا مجبور نگردد برای توجیه این اقدام نا پستد با دست زدن به کارها و سخنان نسنجیده  دیگر، پرونده خویش را قطور تر نماید.

 او در ادامهء عقده گشائی های خود در برابر روزنامهء کیهان  ، حسین منتظر حقیقی را که بنا به درخواست مرحوم حجة الاسلام  لاهوتی ، که آشنائی آنها با یکدیگر، از زندانهای دوران شاه بوده است ، از روز های بعد از 22 بهمن ماه 1357 ، برای مدت سه ماه مسؤلیت حفاظت ازامکانات «  پادگان  باغشاه سابق»  و « حر»  کنونی را بعهده داشته  است چنین معرفی می کند :

 « آقای حسین منتظر حقیقی که سلاح های باغشاه سابق را به عنوان عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ! و بدون اطلاع حجت الاسلام لاهوتی در اختیار دیگران قرار می دهد باید پاسخگوی این عمل ضد انقلابی و ضد اسلامی خود باشد که به موقع هم باز خواست خواهد شد! » .

 او در این فراز از نامهء عقده گشایانه خود دو اتهام  جدید را مطرح ساخته است. اول اینکه وی ظاهرا" از نقش سپاه پاسداران برای سرکوب آزادیخواهان ، از همان اوان تشکیلش مطلع بوده و با همسان قرار دادن آن با ساواک زمان شاه  ، خواسته است به خوانندگان خود چنین القا کند ، همانطوریکه  مردم آزاده کشور به یک ساواکی با نظر مساعد نگاه نمی کنند ، به یک عضو سپاه پاسداران نیز با همان معیار ها ، نظر می افکنند و تصویر خوبی از او نخواهند داشت .

صرفنظر از نیت این به اصطلاح روحانی ، من با صراحت می گویم که  هیچگاه ، حتی برای چند ثانیه و یا  چند دقیقه هم عضو سپاه پاسداران نبوده ام .همانطور که برای چند ثانیه و یا چند دقیقه ، آیة الله خمینی را نه مرجع تقلید خود و نه رهبر سیاسی خود می دانسته ام . آقای خسروشاهی با این سخنان ، بنا بر مثل معروف  فقط « عرض خود می برد و زحمت ما می دارد ».

دوم اینکه  ایشان گفته اند که :

 « آقای حسین منتظر حقیقی که سلاح های باغشاه سابق را.... بدون اطلاع حجت الاسلام لاهوتی در اختیار دیگران قرار می دهد...»

من ( حسین منتظر حقیقی ) ، در همان زمان که روزنامه های کیهان! و اطلاعات! ، این اتهاماتی را  که آقای سید هادی خسروشاهی مطرح کرده و آنها نیز آنها را منتشر ساختند علاوه از تماس های تلفنی که  با مسؤلین آن روزنامه ها مبنی بر درج  تکذیب  این اتهامات داشتم که به هیچ وجه اجابت نشد ، نامه ای برای انتشار درآن  روزنامه ها نوشتم  و همهء اتهامات ایشان را تکذیب کردم ، که متأسفانه از درج آن خودداری کردند.

این نامه را ما در نشریه  خلق مسلمان  ، یکشنبه 28 مرداد1358 زیر عنوان « پاسخی که در روزنامه ها هرگز درج نشد » ، انتشار دادیم که متن کامل آن ،  در ذیل این نوشته ـ بخش پانويس ـ قابل دسترسی است .(6)

علاوه از مطالب فوق ، من نمی دانم معیار های آقای حجة الاسلام دروغگو و جعال مقیم حوزه علمیه قم ، برای  ارزش گذاری های چپ ، سرمایه داری ، انقلابی  و یا اسلامی ، کدام ها هستند و اکنون اصراری هم به دانستن آنها ندارم . زیرا امروزه کاملا" مشخص شده است که چه گروه ها و افرادی در کشوربا به سینه زدن سنگ انقلاب و اسلام و آزادیخواهی و با داشتن قدرت حکومتی و یا با حمایت های حکومتی ، تمامی ارزش های آزادیخواهی ، انقلابی ، قانونی و شهروندی را زیر پا گذاشته و می گذارند.

آقای خسروشاهی در ادامهء عقده گشائی خود نزد روزنامهء کیهان بالاخره خود را به نقطهء اصلی مأموریت خویش می رساند . او که ازتلاش برای « این همانی » کردن دوحزب خلق مسلمان و حزب جمهوری اسلامی ،طرفی نبست، او که  بنا به درک بسیار غلط از سیستم حزبی در جامعهء باز نتوانست از فعالیت های حزب در راستای حقوق شهروندی و منافع و مصالح ملی  جلوگیری نماید و پس از آنکه نقش تخریبی او بر ملا گردید ، تنها گزینه ای که برایش باقی می ماند  ، گزینه ء  تعطیل و یا انحلال حزب خلق مسلمان بود.

او با تکیه به استعفانامه های جعلی و با کمک نیروهای ضد آزادی که از همان آغاز در جابجای حاکمیت و از جمله در روزنامه های کیهان و اطلاعات جا خوش کردند  چنین می گوید :

« ... ولی در اینجا این نکته را برای آگاهی خلق مسلمان ایران اعلام می دارم که طبق اساسنامه تصویب شده حزب که به چاپ هم رسیده است ، عالی ترین مقام تصمیم گیری حزب ، فقط هیئت مؤسسین است و آنها هستند که حق دارند مادام العمر دربارهء سرنوشت حزب و حتی انحلال آن تصمیم بگیرند و همین گروه بودند که « مورد اعتماد » مقام مرجعیت بودند و اکنون با توجه به استعفای رسمی و عملی نه نفر از ده نفر مؤسس حزب ، در مقابل جریان کودتای ارتجاعی راست با همکاری چپ قلابی ، باید گردانندگان فعلی حزب از مقام مرجعیت خود تأئید کتبی بیاورند و گرنه انحلال عملی حزب با استعفای آقایان .... اعلام می گردد... »  

اما هنگامی که آیة الله شریعتمداری  در گفتگو با صدا و سیمای جمهوری اسلامی در خراسان ، دربارهء استعفای گروهی ازمؤسسین حزب خلق مسلمان سخن گفت ، همهء این تلاشها نقش بر آب شد :

«... این استعفا را هم باید اعلام کنند و غیر از یکی دو نفر  ، استعفای باقی  اگر هم باشد  ، اعلام نشده است و رسمیت پیدا نکرده . البته استعفای دسته جمعی  هم اگر باشد در حزب تأثیری ندارد برای اینکه حزبی که 2 تا 3 ملیون عضو دارد و آن اعضا فعال ، می توانند رئیس جدید برای حزب انتخاب کنند و من چون گروهی از آقایان مؤسسین را می شناختم که مردمان خوبی هستند تأئید می کردم و می کنم...»

( نشریهء حلق مسلمان ، دورهء جدید ، شمارهء 2 ، یکشنبه 28 مرداد ماه 1358)

اظهارات آیة الله شریعتمداری تیر خلاصی بود که بر نقشه ها و شخصیت روحانی نمائی همچون سید هادی خسروشاهی شلیک شد زیرا او گفته بود که تمامی اعضای مؤسسین حزب استعفا کرده اند که به وسیلهء این مرجع تقلید « رد » شد . او گفته بود که گردانندگان جدید باید از سوی مرجعیت مورد تأئید قرار گیرند که این امر اتفاق افتاد .

بنا بر آنچه که در بالا آورده شد ،  سیاست گردانندگان حزب جمهوری اسلامی  در همسو کردن حزب خلق مسلمان با سیاست های ضد مردمی خود و سرکوب آزادی هائی که جزء لاینفک مطالبات جنبش آزادیخواهانه و استقلال طلبانهء مردم ایران در چندین دهه بود ،  با شکست قطعی مواجه گردید . اما

این پایان تلاش آن گروه  برای « مقابله » با « سیستم  تحزب  » در « جامعهء باز » ی که جزء مطالبات مردم ایران قرار داشت  و هزینه های زیادی برای آن پرداخت کرده بودند،  نبود.

حکام جدید با شیوه های دیگری نیز آشنائی داشتند که از دو عنصر « احساسا ت مذهبیون قشری» و « اعتمادی »  که هنوز در میان مردم داشتند، بهره می گرفت . این شیوه ها را که نویسندهء کتاب نیمهء پنهان از آن به عنوان  « فشارهای مردمی » نام می برد ، هم  در دوران  رژیم  پهلوی و هم بعد از 22 بهمن ماه 1357  و  اتفاقا" در هر دو زمان،  همسو با قدرت حکومتی  ، مورد سوء استفاده  این گروه قرار گرفت .

در دوران حکومت محمد رضا پهلوی ، مرکزی بنام حسینیه ارشاد در جاده قدیم شمیران و یا خیابان شریعتی در بعد از 22 بهمن ماه 1357 ، باهمت برخی  از « افراد خیر »  بنا گردید. دست اندر کاران این مرکز تصمیم گرفتند که این حسینیه  را  به محلی برای پخش جهان بینی توحیدی تبدیل نمایند.  مسؤلین این مرکز معمولا" کسانی را برای این سخنرانی در نظر می گرفتند که بتوانند با نگاهی « نو » به فلسفهء دین و نقش آن در زندگی روزمرهء انسانها  ، جهان بینی توحیدی را به جامعه ، بخصوص نسل جوان که بیشتر احساس نیاز می کرد ، عرضه نمایند.

کسانی که  برای این منظور در نظر گرفته می شدند الزاما" از میان معممین نبودند. کسانی همچون مرحومان استاد محمد تقی شریعتی  ، مهندس مهدی بازرگان ، دکتر علی شریعتی ، دکتر کاظم سامی ، دکتر یدالله سحابی  ، مهندس عزت الله سحابی و فخرالین حجازی و از میان زندگان غیر معمم ، تا آنجا که بخاطر دارم دکتر حبیب الله پیمان  جزء سخنرانان این مرکز بودند.

اما معممینی که آنها نیز در این مرکز تبلیغی ، سخنرانی می کردند ، افرادی همچون مرحومان حاج سید مرتضی شبستری ، سید صدرالدین بلاغی ، دکتر سید حسین بهشتی ، دکتر جواد با هنر ، استاد مرتضی مطهری ، و از میان زندگان باز تا آنجا که بخاطر دارم آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی  بودند.

از میان سخنرانان متعدد این مرکز  کسی که بیش از بقیه  توانست مخاطبینی  برای خود بخصوص از میان نسل جوان را بیابد که علاقمندانه پیگیر آموزش هایش باشند ، مرحوم دکتر علی شریعتی بود .

مرحوم  دکترعلی شریعتی که قصد داشت  جوانان را با آموزش های اسلامی  آشنا سازد ، ناعلاج  می بایستی  ضمن بیان وجوه افتراق و یا اشتراک میان اسلام اولیه و اسلام تاریخی و امروزی  وهمچنین  دلائل آنها ، به بحث  و گفتگو بپردازد .

گذر از این دالان  طولانی 1400 ساله تاریخ اسلام ، او را مجبور می ساخت  تا در بارهء کسانی  نیز گفتگو کند که ناقلین اسلام به نسلهای بعدی و در جوامع مختلف  بوده اند و طبیعتا" خواسته و یا نا خواسته ،  پای کسانی به عنوان « روحانیون »  که در این راه خود را صاحب « حق » می دانستند ، بمیان کشیده می شد.

در تحقیقات مرحوم شریعتی اما از آنجا که برخلاف نظر بسیاری از روحانیون ، روحانیون همیشه بی تقصیر نبودند  و نتنها بی تقصیر نبودند بلکه در فاصله گرفتن بخش های زیادی ازقشر های مختلف  جوامع بشری از آموزه های اسلامی ، نیز مستقیما" مقصر بوده اند، مورد کنکاش قرار می گرفت .ضمنا" توجه به این نکته که آن مرحوم و پدر بزرگوارش ، استاد محمد تقی شریعتی و افرادی مانند مهندس بازرگان وو..برای بحث دربارهء آموزه های توحیدی و اسلامی ، با اینکه لباس خاصی که مبلغین دینی از آن استفاده می کردند ، به تن نداشتند بیان کنندهء این مطلب بود که برای کسب دانش ،حتی دانش دین ،  نه الزاما" به نوعی پوشش مخصوص نیازی هست و نه کسب آن  تابعی از زمان و مکان می باشد. 

تحقیقات آکادمیک مرحوم دکتر علی شریعتی  و آموزش آنها  به دانشجویانش ، معممینی که دستار بر سر و قبا و لباده بر تن را  ، دکانی برای دین فروشی در اختیار داشته و چه پر فروش ،  به فروختن دین  مشغول بودند ، خوش نیامد و از آنجا که  پای استدلالشان هم قادر به تحمل استدلالهای عقلی نبود ، چوب تکفیر خود  را علیه او ،  با این بهانه که او اسلام منهای روحانیت را تبلیغ می کند ، بلند کردند.

 معممینی که قبلا" از آنها نام بردم به استثنای مرحومان حاج سید مرتضی شبستری و سید صدرالدین بلاغی که تا پایان در حسینیهء ارشاد ماندند ، بقیه آنها  برای تحت فشار قرار دادن مسؤلین حسینیه ارشاد ،  به این منظور که از ادامهء تدریس مرحوم دکتر علی شریعتی جلوگیری نمایند، سخنرانی در حسینیه ارشاد را تحریم کرده ، به انحاء مختلف کوشش می کردند که هم مردم کمتری به حسینیه آمد و رفت داشته باشند و هم سخنرانهای دیگر، از قبول سخنرانی در آنجا خودداری نمایند.

این گروه از معممین ضمنا" از دیگر معممین می خواستند که از آنها به این عنوان که از جامعهء روحانیت دفاع می کنند  ، حمایت نمایند. برای این منظور  معممین و پیشنماز های مساجد مختلف تهران و شهرستانها  را تشویق  می کردند تا در گروه های سی نفره و یا کمتر و بیشترنزد مراجع تقلید آن زمان و یا شخصیت های با نفوذ در حوزه های علمیه رفته ، از آنها نیز بخواهند که برای جلوگیری از ادامهء تدریس مرحوم دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد ، مسؤلین آن حسینیه را زیر فشار قرار دهند که البته در بعضی موارد موفق و در بعضی موارد نیز، تیر آنها به سنگ اصابت می کرد.

ازجمله اینکه یکبار یک گروه  سی و دو و یا سی و سه نفره از پیشنماز های مساجد تهران  برای همین منظور به شهر قم سفر کرده ، نزد آیة الله  شریعتمداری  رفتند . در این دیدار ، از آیة الله شریعتمداری خواستند  که ایشان نیز دریک اظهار نظر « فتواگونه» ، شرکت مردم بطور عام  و جوانان بطور خاص، در درسهای دکتر علی شریعتی و به تبع آن حضور در این مرکز که در آن زمان و  به زعم همین روحانیون  به مرکز « فسق » تبدیل شده بود ، تحریم نمایند. پس از اینکه این خواست از سوی پیشنماز های تهران مطرح شد ، مرحوم آیة الله شریعتمداری پاسخی به این مضمون می دهند که «  هرگاه شما روحانیون توانستید مرکزی را بوجود آورده که بین سه و یا چهار هزار جوان ، داوطلبانه به آنجا مراجعه کرده ، با علوم اسلامی آشنائی پیداکنند  ، بیائید به من خبر دهید تا  من حسینیهء ارشاد را تحریم نمایم.»   و به این ترتیب ، این حضرات دست از پا دراز تر به تهران باز گشتند . آیة الله شریعتمداری علاوه از اینکه با مخالفین سیاست های تبلیغی  مسؤلین حسینیهء ارشاد ، همراهی نکرد طبق اطلاع دقیقی  که من (حسین منتظر حقیقی ) شخصا" دارم ، حمایت  شفاهی خود از مسؤلین حسینیه ارشاد و سیاست ها ی تبلیعی آنان را به اطلاع آنها رساند.

جالب اینجاست  ، زمانی که این رو حانیون ، حسینیه ارشاد را تحریم کرده بودند ، همزمان بود با  زمانی  که سازمان اطلاعات و امنیت شاه ،« ساواک»،  نیز به دنبال بهانه برای فشار و حتی تعطیل حسینیه ارشاد بود. به عبارت دیگر یک همسوئی و توافق نا نوشته  و یا نوشته ( خدا می داند ) میان کسانی که خود را برای جانشینی نظام شاهنشاهی آماده می کردند با نظام  شاهنشاهی ، بر علیه حسینیهء ارشاد بوجود آمده بود که اگر روحانیون موفق به تعطیل حسینیهء ارشاد نمی شدند ، ساواک حتما" به این عمل دست می زد.

نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ، این نوع همسوئی را زیر عنوان « فشار های مردمی » طبقه بندی می کند، زیرا هنگامی که کل کانون های قدرت در نظام جدید در پی حذف یک اندیشهء دمکرات از دین ، که مرجع تقلیدی مانند آیة الله شریعتمداری حامل آن بود  شخصی که اگر از همهء علمای زمان خودش ، به فقه و فلسفهء توحید، آگاه تر نبود حتما" از افراد انگشت شمار و بالای آنها بشمار می رفت ،  عده ای را تحریک و سازماندهی کردن علیه آن مرجع تقلید که علیرغم مقامش ، فریادش به هیچ کجای این نظام مقدس ! الهی ! و دینی! نمی رسد ، کار مشکلی نیست . هنگامی که چنین شرائطی در این نظام مقدس ! الهی ! اسلامی  علیه یک مرجع تقلید وجود دارد ، طبیعی است که تاجران دستمال های ابریشمی برای نزدیک شدن به کانون های قدرت  در جهت حذف این اندیشه و حامل آن ، با یکدیگر به رقابت بپردازند ، تا شاید به نان و آب بیشتری دست یابند . این رقابت های کثیف همراه با عناوین مختلف اعلامیه با نامهای متفاوت ، که عمدتا" از یک و یا دو مرکز صادر می گردید ،به زعم آقای اصغرحيدری ، نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ، نامش  « فشار های مردمی »  است که نمونه های آن در دوران حکومت ولایت فقیه و یا ولایت مطلقهء فقیه ، یکی و دو تا نیست .

آنچه را تا کنون گفتم به اصطلاح فشار های مردمی علیه مرحوم آیة الله شریعتمداری بود ولی نمونهء دیگر ازآن قبیل  « فشار های مردمی » که مورد نظر پژوهشگر سیاسی مسائل ایران در دارالخلافة آقای حسین شریعتمداری ، یعنی همین آقای اصغر حیدری است ، در مورد مرحوم آیة الله حسینعلی منتظری و مسأله ای به نام  « سید مهدی هاشمی » از نزدیکان آن  مرحوم است که بخشی از آنرا در اینجا نقل می کنم  که خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل:

«از متن کامل خاطرات آیة الله حسینعلی منتظری ، به همراه پیوست ها ، اتحاد ناشران ایرانی ، صفحهء 337

س: حضرتعالی در یکی از نامه های خود خطاب به آقای ریشهری نوشته اید: « بر حسب اطلاع از بعضی منابع موثق مسائل مهمتری پشت این صحنه وجود دارد و محتمل است جنابعالی وجه المصالحه شده باشید ( پیوست شماره 148 ) » ، به نظر  حضرتعالی آن مسائل پشت پرده  چه چیز هائی بوده است ؟

ج: همین مطالبی که عرض کردم ، هدف اصلی من بودم نه سید مهدی ، شاید هدف اصلی تثبیت موقعیت احمد اقا بود ، هدف اصلی تعقیب کنندگان داستان سید مهدی لوث کردن دامن بزرگان بود نه پاک کردن دامن بزرگان ، هدف اصلی " ولایت بر فقیه " بود نه " ولایت فقیه " یکی از کارهائی که آقایان کردند این بود که گفتند امام فرموده " فلانی اگر می خواهد یکنفر را بفرستد برود در جریان پرونده باشد که به این افرادی که بازداشت شده اند ظلمی صورت نگیرد " من به آقای کروبی گفتم شما از طرف من بروید در جریان باشید ، ولی آقای کروبی نرفت ، شاید احمد آقا اجازه نداده بود در این مسأله وارد شود .»(7)

با این وصف ، نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ، جناب آقای اصغری لیست بلند بالائی ازاعلامیه و بیانیه و طومار که با نام  بخش های مختلف جامعهء ملی ایران ، در ایران و خارج از آن  تهیه کرده است که جملگی  به اصطلاح ، خواهان  فاصله گرفتن حضرت آیة الله از حزب و انحلال حزب خلق مسلمان شده اند و در این مبالغه تا آنجا پیش رفته و  مدعی شده است ،  کارکنان دارالتبلیغ اسلامی قم که مؤسسه ای وابسته به آیة الله شریعتمداری بوده ،  طی نامه ای سرگشاده ... چنین نوشته:

« ...حضرت آیة الله ! ما کارکنان دارالتبلیغ  مصرانه از شما می خواهیم عدم وابستگی و ارتباط خود را به حزب خلق مسلمان به طور رسمی و قاطعانه برای ملت ایران و خصوصا" مردم غیور آذربایجان اعلام کنید تا تکلیف مردمی که به تبع از شما به این حزب روی آورده اند ، روشن شود .( روزنامهء جمهوری اسلامی ، مورخه 25 /9 / 58 ص 5 به نقل از کتاب  نیمهء پنهان ، جلد سی و ششم ، صفحهء 152 )

این نمونه ای از فشار های مردمی !! است .آیا خوانندهء محترم  می تواند قبول کند ، در شرائطی که دستگاه های قضائی کشور از حقوق شهروندان خود دفاع می نماید ، کار کنان مؤسسه ای که به آیة الله شریعتمداری تعلق دارد ، بدون حمایت کانون های قدرت ، چنین درخواست هائی را مطرح نمایند؟ که اسم آنرا « فشار های مردمی » بگذاریم؟

نویسندهء کتاب ، نیمی از صفحهء 152 و تمامی صفحهء 153 از کتاب خود را به اسامی سازمانها و جمعیت هائی که طی اعلامیه ، طومار و ...  خواستار انحلال حزب خلق مسلمان شده اند ، اختصاص داده است . دقت در آن لیست ،  ساختگی بودن آنها ، که  بمنظور ایجاد فضای کاذب برای اهداف کانون های تازه بقدرت رسیده را فراهم  می نماید ، کاملا" نمایان می گردد. مثلا" جزء  درخواست کنندگان با نامهای : بازاریان ارومیه ، جوانان پیرو خط امام ارومیه ، ستاد جهادسازندگی ارومیه ،جامعهء اصناف مسلمان و مبارز ارومیه ، انجمن اسلامی ادارهء دارائی و امور اقتصادی ارومیه ، اتحادیه های انجمن های اسلامی مساجد ارومیه ، انجمن اسلامی ارومیه ، انجمن اسلامی دانشگاه ارومیه  برخورد می کنیم که چنان ساختگی بودن آن آشکار است که انسان را بفکر فرو می برد که اگرمساجد ارومیه که معمولا" محل اجتماع مسلمانان و نمازگزاران است دارای انجمن اسلامی  بوده  ، لابد بخشی از نمازگزاران آن مساجد  جزء انجمن های اسلامی  و جزئی از آنها در آن انجمن ها عضویت ندارند . این انجمن ها که  در چند  اتحادیه متشکل شده اند مجموعا" ، بنام اتحادیه های انجمن های اسلامی مساجد ارومیه  خود را معرفی کرده اند ولی بخشی از آنانی که در این انجمن های اسلامی مشارکت ندارند لابد جزء انجمن اسلامی زرتشتیان مساجد ارومیه!!  و یا انجمن اسلامی کلیمیان مساجدارومیه!! و.. هستند که امضای آنها از قلم افتاده و در این لیست دیده نمی شود.

بنا براین « فشار های مردمی » مورد نظر حکام جدید و قلم بمزدهای آنان ، هیچ چیزی جزاعمال فشار و سرکوب  بوسیلهء همین ذوب شدگان در ولایت نیست که با حمایت کامل کانون های قدرت ، که امروزه مردم ما آنها را  با نامهای  لباسهای شخصی ها  و موتور سوار ها  می شناسند که  به جان مردم می افتند ، به خانهء مردم و مراجع می ریزند وضمن تخریب منازل ، هر آنچه را که می خواهند از  وسائل منزل  و انسان هائی که در آن منازل زندگی می کنند می ربایند و به مکانهای نا معلوم می برند . فشار های مردمی یعنی همین راهپیمائی های به اصطلاح خود جوشی که با استفاده از وسائل نقلیهء عمومی و توزیع ساندویچ و کوفت و زهر مار ، از هر گوشه ای ، عده ای را گوسفند وار جمع کرده  به خیابانها می آورند و نیروهای نظامی و امنیتی در هر جنایتی ، آنها را مورد حمایت قرار می دهند. فشار های مردمی یعنی اینکه کسانی که می خواهند به جان مردمی که  جویا حق و حقوق شهروندی خود هستند ، بیفتند ، بزنند ، بگیرند ، تجاوز بکنند ،  بکشند و یا با ماشین از روی اندام آنها عبور بکنند  و از مصونیت کامل هم برخوردارباشند . فشار های مردمی یعنی اینکه اگر کسانی خواستند از در و دیوار منازل آیات عظام منتظری و صانعی بالا بروند و حسینیه ها  را تخریب کنند ، کتابخانه ها  را بهم بریزند ، تحت حمایت نیروهای انتظامی و امنییتی از هر پیگرد  قانونی  در امان باشند  . فشار های مردمی یعنی اینکه کسانی در مقابل منزل کروبی  و همسرش که به زندان آنها  تبدیل شده است  ، اجتماع کنند و آسایش را از زندانی و سایر همسایگانش سلب نمایند  و نیروهای انتظامی از آنان مراقبت نمایند که گزندی به آنان وارد نگردد.وو...

 این عبارات اگر در ماه های اول پس از 22 بهمن ماه 1357 برای بسیاری از مردم  قابل درک نبود  ، اکنون پس از گذشت سی و دو سال  از آن تاریخ ، کیست که نداند که فشار های مردمی یعنی اقدام  آن نیروهای ذوب شده در ولایت  که مشتی سفلگانند و  برای پول و مقام ، در پناه حمایت  همهء کانون هائی که باید حافظ امنیت ملت باشند که نیستند ، هر آنچه که می خواهند  با تمام توان انجام دهند و  همهء وجوه انسانیت را زیر پا  بگذارند ، حقایق را وارونه جلوه دهند ،  باور های مردم را همراه با زندگیشان از آنان بستانند ، قانون را زیر پا بگذارند و ... اکنون ماهیت فشار های مردمی برای اکثریت ملت ایران روشن شده است. کسانی که اکنون می خواهند اعمال جنایتکارانهء این گروه ها را به حساب فشار های مردمی بگذارند ، باید از شرمندگی جان تهی کنند.

با توجه به آنچه که در بالا به آنها اشاره کردم ، توقف فعالیت های حزب خلق مسلمان  نه با دسیسه های عواملی مانند سید هادی خسروشاهی که به خاطر یک لقمه نان و اندکی مقام ، تلاشهای مذبوحانه را انجام داد ، میسر شد و نه با آنچه که نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ،آنها را « فشارهای  مردمی » نامیده است ، بلکه تعطیلی حزب خلق مسلمان در کنار جلوگیری از فعالیت سایر احزاب و تشکل های سیاسی ، نشانی از تفکر حکام جدید دربارهء « نظام تحزب » در کشور می باشد و عملیات خرابکارانهء سید هادی خسروشاهی  و فشار های  ابداعی مردمی آقای اصغر حیدری ، بهانه هائی در دستان حاکمین جدید بودند  برای جلوگیری از بوجود آمدن یک نظام حزبی پویا ،  در جامعهء رها شده از زیر سلطهء نظام استبدادی  و وابسته .

حاکمین جدید اما از آنجا  که  به کسب و حفظ  قدرت می اندیشیدند  و نه به استقراریک  روابط دمکراتیک و نظام حقوقی مردم سالار ، بخوبی می دانستند که جامعهء متحول آنروز پذیرای اندیشه های استبدادی آنها نخواهد  بود  بنا براین سعی می کردند اهداف غیر دمکراتیک و غیر مردمی خود را در ورای مطالبات مردمی و از طریق مکانیزم  فشار های مردمی که در بالا توضیح داده شد مخفی نمایند .  

این سیاست در سی و دو سال گذشته همچنان ادامه دارد . برای ادامهء این سیاست  سرمایه های عظیمی از بیت المال را صرف کرده و می کنند . نیروی عظیم انسانی از ظرفیت جامعه را که باید صرف پیشرفت جامعه گردد ، می پرورانند تا هر زمان و در هر مکان که لازم افتد در برابر مردمی که در پی مطالبات  قانونی و حقوقی خود هستند  ، به جان آنها بیندازند.

اما ، حکام جدید آیا ،  توانسته اند با  توسل به ابزار هائی  از قبیل فشار های مردمی ، تحریف تاریخ ، بر چسب و دروغ ، چهره استبدادی ، غیر مردمی خود را نشان ندهند ؟ نه ، آیا توانسته اند پایه های قدرت خود را گسترش داده و محکم نمایند ؟ نه ،  جلوگیری از یک جلسه  ای که عده ای قصد خواندن دعای کمیل را دارند ، جلوگیری از یک تشییع جنازه و برگزاری یک مجلس ترحیم ،  بمعنی گسترش محبوبیت مردمی حکومت است و یا نشانهء ترس و بی پایگی آن ؟

در اینجا مطالب خود را به  پایان می برم اما لازم است به این نکته اشاره نمایم  که من  در دوازده مقاله ای که  چهار بخش آن زیر عنوان « منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی و سخنی با آقای مهدی کروبی »(8) و هشت بخش  آن زیر عنوان « تحر یف تاریخ ، دروغ و برچسب بجای  گفتگوی سیاسی و دیدگاهی – کند و کاوی در کتاب نیمهء پنهان ، در بارهء شریعتمداری و حزب خلق مسلمان  » انتشار یافته  است کوشش کردم بطور اختصار به تحلیل حوادثی بپردازم که بخشی از تاریخ مبارزات مردم کشورمان برای استقرار آزادی و روابط دموکراتیک در جامعهء استبداد زده کشورمان می باشد. طبیعی است که در این باره ، سخن های زیادی  می توان گفت  که امیدوارم دیگر هموطنانی که هم شایستگی بیشتری نسبت به من دارند و هم اطلاعات گسترده تر، در پرتو افکندن به زوایای تاریک و یا تحریف شدهء تاریخمان ، همچنان تلاش نمایند.

همچنان باید اعلام نمایم که هر نوع انتقاد و یا تذکری با هدف ، گذشته چراغ راه آینده ، که به جنبش آزادیخواهی  کشورمان یاری رساند را در کمال تواضع پذیراهستم . 

و باز لازم است همین جا یاد آور شوم ، از آنجا که  مباحث محوری من در این نوشته ها ، برخی از جنبه های تفکر و اندیشه های حضرت آیة الله العظمی سید کاظم شریعتمداری و حزب خلق مسلمان بود و از آنجا که  افراد دیگری در رابطه با آن مرحوم و حزب خلق مسلمان  بوده اند و طبیعتا" می توانند از دید گاه خود به این مقوله ها بپردازند و از آنجا که هر یک از آن افراد  ، طی سه دههء گذشته  جایگاه و گرایش های سیاسی متفاوتی را اختیار کرده اند ، بنابراین دیدگاه های مطرح شده در این نوشته ها ، دیدگاه های شخصی من ( حسین منتظر حقیقی ) ، بدون هیچ همکاری و همسوئی با آنان ، می باشد.

 

حسین منتظر حقیقی

23.06.2011  برابر با 2.4.1390

Fm-jmi@gmx.net

 

پانویس ها :

1 –

در بخش اول این نوشته ، به دوموضوع کتاب«نيمه پنهان» اشاره کردم. یکی مهاجرت آیة الله شریعتمداری در زمانی که فرقهء دمکرات آذربایجان در تبریز شکل گرفت و دوم مسافرت محمد رضا شاه به تبریز و باز دید او از مدرسهء طالبیه و گفتگوی وی با حجج اسلام آن سامان از جمله مرحوم آیة الله شریعتمداری.

hoss http://www.ois-iran.com/2011/dey-1389/ois-iran-5378-tahrife_tarikh-in_montazerehaghighi.htm

در بخش دوم  به بررسی مواردی  از حوادث سالهای بعد از وقایع انجمن های ایالتی و ولایتی  پرداختم  که  حذف یک اندیشه دموکراتیک و جایگزینی اندیشهء باز سازی شدهء حکومت فردی و استبدادی و طبیعتا" در قالب واژه های دینی را هدف قرار داده است.

http://www.ois-iran.com/2011/dey-1389/ois-iran-5394-tahrife_tarikh_hossin_montazerehaghighi.htm

بخش سوم نوشتهء خود را که در ادامهء بخش دوم و در راستای نشان دادن چگونگی حذف یک اندیشهء دموکراتیک آنهم با هر شیوه ای  از جمله تهمت و برچسب  بود ، با فرازی از کتاب « نا گفته ها ، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی ، پاریس – پائیز 1978 - 1357 » ، یکی از مشاوران نزدیک آیة الله خمینی ، آغاز کرده  وسپس به متن کتاب نیمهء پنهان باز گشتم . زیرا این فراز از کتاب مرحوم حاج مهدی عراقی ، بیانگر تفکر « همه با من » آیة الله خمینی و عدم پایبندی ایشان  به رعایت اصول کار جمعی است که با  اقدامات غیر بهداشتی همراه می گردد.

http://www.ois-iran.com/2011/bahman-1389/ois-iran-5424-tahrife_tarikh_3-hossin_montazerehaghighi.htm

بخش چهارم نوشته خود را به برداشت حضرات از احزاب سیاسی ایران وبطور مشخص حزب خلق مسلمان ایران که موضوع نوشتهء مورخ الدولهء محترم آقای اصغر حیدری در کتاب نیمهء پنهان می باشد ، اختصاص دادم . امید من آنست که این بررسی در کنار بررسی های دیگری که در این عرصه  بوسیله ء محققین با شرف و پایبند به اصول امانتداری تهیه شده  و یا می شود در اختیار آزادیخواهان ، پژوهشگران و وطن دوستان ایرانی و مسلمان قرار گرفته ، نقاب کریه استبداد دینی  حاکم را هر چه بیشتر کنار زده ، نسل های طالب آزادی و اخلاق را ازگرفتار شدن در چنبرهء دروغ و تزویر این دکانداران و فروشندگان متاع دین ، بر حذر دارد.

http://www.ois-iran.com/2011/esfand-1389/ois-iran-5444-montazare_haghighi-4.htm

بخش پنجم این نوشتار به موضوع تشکیل حزب خلق مسلمان و عریان ساختن تفکرات به شدن سخیف و نادرست ، ریاکانه و عوامفریبانهء از کلمات « مردم » « وحدت »« ائتلاف ، نه وحدت » که در نهایت بمنظور پیشگیری از بوجود آمدن « نظام حزبی »  در ایران  ابراز می گردید و بالاخره اختلاف نگرش حزب خلق مسلمان و حزب جمهوری اسلامی ایران در بارهء واژه های فوق و حرکت حزبی بر مبنای « خرد جمعی » ونه « اطاعت » پرداخت. زیرا نویسنده را عقیده بر این است که آنچه بزرگترین حرکت اجتماعی قرن بیستم  ، که در ایران به وقوع پیوست به بیراهه و یا کوره راه های امروزی کشانده ، چیزی جز برخورد های ریاکانه و مزورانه با واژه ها ی فوق وچگونگی تلقی از « خرد جمعی » نیست و طبیعتا" خروج از این کوره راه ها و بازگشت به راه اصلی جنبش های مطالباتی  نهضت ملی ایران در چندین دهه گذشته و از جمله جنبش انقلابی مردم ایران که منتهی به 22 بهمن ماه 1357 گردید جزبا فاصله گرفتن از آن گفتمان ریاکارانه، راهی دیگر وجود نخواهد داشت . این امر به خصوص باید مورد توجه « رهبران ، همراهان و پویندگان جنبش راه  سبز امید  » که برای «اصلاح و تغییر» به میدان آمده اند ، قرار گیرد.

http://www.ois-iran.com/2011/farwardin-1390/ois-iran-5566-montazer_haghighi-5.htm

 بخش ششم از این سلسله مقالات  ، به مقوله  های « طرح پیش نویس قانون اساسی » و چگونگی تصویب آن در « مجلس خبرگانی » که به جای « مجلس مؤسسان » برای تدوین قانون اساسی  نشست و عملکرد حزب خلق مسلمان ، در این باره ، پرداخته است . مسأله ای که باعث گردید تا « نیت های پنهانی  و اعلام نشده » ای که حکومتگران جدید عرصهء سیاسی ایران  داشتند ، آشکار گردد ، برای آن ، هزینهء های گزاف سیاسی و اجتماعی پرداخته  و «  اعتبار و موقعیت دینی و مذهبی »  خود را  در میان بیشماری از مردم  جوامع  دینی و مذهبی ، چه  در ایران و چه در دیگر کشور های جهان اسلام ،  به عنوان «  حکومتگرانی پایبند به اصول اخلاقی و دینی » ،  در برابر « علامت سؤالی » بزرگ قرار دهند .

 http://www.ois-iran.com/2011/ordibehesht-1390/ois-iran-5575-montazer_haghighi-6.htm

بخش هفتم بررسی خود از کتاب نیمهء پنهان ، نوشتهء آقای اصغر حیدری ، در بارهء شریعتمداری و حزب خلق مسلمان  در ادامهء بحثی است که در بخش ششم  به آن پرداخته  ، با توجه به این نکته که اگر در بخش ششم ،  بیشتر به « شکل » و « قالب » ها  مانند «  مجلس مؤسسان » و یا « مجلس خبرگان »  و «  استانی کردن انتخابات  » به منظور دور نگاه داشتن «  مردم »  از انتخاب «  معتمدین شناخته شده خویش  »  توجه شده بود ، در این بخش نگاه عمیق تری به  تشریح فضای سیاسی حاکم ، در زمان برگزاری انتخابات مجلس خبرگان ،  « محتوای »  قانون اساسی  مصوب مجلس خبرگان و به رفراندم گذاردن آن ، انداخته است .

2 –

کتاب نیمهء پنهان ، جلد سی و ششم ، صفحهء 142 و 143 ، نوشتهء اصغر حیدری ، به نقل از

مصاحبه با سید حسین موسوی تبریزی ، شمارهء بازیابی  626 ، در مرکز اسناد انقلاب اسلامی

3 –

کتاب نیمه پنهان ، جلد سی و ششم  ، نوشتهء اصغر حیدری ، صفحهء 145

4 –

کتاب نیمهءپنهان ، جلد سی و ششم ، نوشتهء اصغر حیدری ، صفحهء 144

5 –

آقای مهندس عزت الله سحابی ، از اعضای شورای انقلاب ، در مورد چگونگی ارائه متن پیش نویس قانون اساسی به امام (ره) و دریافت نقطه نظرات ایشان می گوید : « نسخه متن پیش نویس ، پس از تکمیل و تنقیح در شورای انقلاب  ، برای مرحوم امام فرستاده شده و ایشان پس از وصول فرمودند که برای سایر آقایان مراجع هم فرستاده شود ، که چنین عمل شد و پس از چند روزنظرات آقایان مراجع آن روز ، آیات گلپایگانی ، مرعشی نجفی و شریعتمداری به شورای انقلاب رسید . اما از سوی دفتر امام  ، از شورای انقلاب خواسته شد که یک دو نفر از آقایان اعضا ، برای شنیدن نظرات ایشان به قم بروند . بر اساس حکم شورا ، مرحوم بهشتی و آقای بنی صدر به قم رفتند و پس از برگشت ، نسخه پیش نویس شخصی ایشان را آوردند ، در حاشیه نسخه ایشان ، شش مورد اشکال یادداشت کرده بودند.

آقایان منتخب شورای انقلاب ، گزارش دادند که در مورد ایرادات ششگانه ، صحبت شد و در سه مورد ، ایشان قانع شدند و سه مورد دیگر را فرمودند که تکلیف اینها را مجلس خبرگان ، روشن نماید . اما نکته جالب اینکه نه در ایرادات ایشان و نه در انتقادات سه مرجع دیگر از مراجع محترم ، اشاره ای به اینکه این پیش نویس ، فاقد ولایت فقیه است نشده بود .» ( مجله ایران فردا – شماره 58 – صفحه 46 ، نقل از صفحات 356 و 357  کتاب کارنامه و خاطرات ، سالهای 1357 و 1358 ، هاشمی رفسنجانی )

 6 –

پاسخی که در روزنامه ها هرگز درج نشد

پیرو نامه ای که توسط  آقای سید هادی خسروشاهی در روزنامه های اطلاعات و کیهان به چاپ رسانید ، صمن اظهار مطالبی دربارهء حزب خلق مسلمان ، مسائلی شخصی راجع به اینجانب مطرح کرده اند که برای روشن شدن اذهان عمومی اقدام به توضیح می گردد.

آقای سید هادی خسروشاهی ، یکی از اعضای هیأت مؤسس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان بودند ولی پس از مدتی بلحاظ اینکه حرکات  ، طرز تفکر و اربتاط ایشان در شأن و مقام و سازگار با خط  مشی  سیاسی حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان نبوده ، طبق تصمیم مقامات تصمیم گیرندهء حزبی اخراج شده اند .

اینکه عمل و تصمیم حزب منطقی بوده یا نه ، مربوط  به حزب و شخص ایشان می باشد که به نظر نمی رسد که مسئله مکتوم بماند ولی تعجب اینجاست ، ایشان که خود را یک روحانی متعهد میداند ، ایشان که خود را یک مسلمان می داند  ، ایشان که خود را فدائی اصول اسلامی می داند چطور در جریان اختلافاتشان با حزب ، یکباره مسائل را تغییر جهت داده و از مسائل کلی مثل هدفهای اسلامی -  خط مشی وحدت مسلمین – انقلاب اسلامی ایران ، به مسائل کاملا" شخصی می پردازد؟

در اینجا چند سؤال مطرح است : اولا" چرا ایشان که به ادعای خود یک مسلمان مسؤل هستند ، تخلفات اینجانب را تاکنون پنهان نگاه داشته و با هیچ مقام و مرجع صلاحیتداری  مطرح نکرده اند و به محض اینکه بنا به دستور حزبی ، اخراج ایشان از حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان توسط اینجانب ، در مصاحبهء مطبوعاتی ، اخیرا" اعلام گردید ، شروع به یاوه گوئی کرده اند. ثانیا" ایشان مطرح کرده اند که من سلاح های پادگان باغشاه سابق را بدون اطلاع حجت الاسلام ، آقای لاهوتی به افراد داده ام. چطور این مسأله را تاکنون نزد ایشان مطرح نکرده اند  تا به عنوان یک شخص مسؤل ، بنده را تحت تعقیب قانونی قرار دهند ؟ و یا اینکه چرا تاکنون به مراجع قضائی مراجعه نکرده اند تا اینکه حد اقل موضوع از مجرای قانونی مورد پیگرد قانونی قرار گیرد و یکباره مثل اینکه از طریق مکاشفه برای ایشان کشف شده است ، به طرح مسائل واهی می پردازند ؟

من از آقای خسروشاهی سؤال می کنم ، منظور از طرح این مسأله بدینصورت در جرائد چیست؟ اگر طرح یک جرم است که راهش این نیست و مرجع اعلام جرم را عوضی گرفته اند  و اگر مشوب کردن ذهن خواننده نسبت به شخص اینجانب است که خواننده خود قاضی است و می تواند مطالب را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و نتیجه بگیرد  و اگر طرح مسائل بدینصورت  فقط بخاطر این است که اذهان از تخلفات  حزبی و جعل امضاء اعضا ء مؤسس حزب جمهوری اسلامی  خلق مسلمان ( طبق مدارک موجود چاپ شده در روزنامهء خلق مسلمان ) توسط ایشان منحرف گردد ، در اینصورت مطمئنا" اشتباه کرده اند  و برای پوشاندن چند اشتباه ، دچار اشتباه بزرگتری شده اند . ایشان مطمئن باشند ، اگر

در این مملکت قانونی هست و اگر مرجع قضائی وجود دارد ، از طریق قضائی  ، بوسیلهء اینجانب تحت تعقیب  قرار خواهند گرفت و مطمئن باشند که علیه ایشان اعلام جرم خواهد شد  تا در این مسیر ، گناه هر یک در پیش ملت مسلمان و انقلابی ایران روشن شود.

حسین منتظر حقیقی

21/5/1358

 

7-

·   مطالعهء صفحات 601 تا 610 از جلد یک کتاب خاطرات  حضرت آيت العظمی حسين علی منتظری  در اینترنت ، که  در لینک زیرقابل دسترسی است ، بخوانندگان گرامی  توصیه می کنم:

http://www.amontazeri.com/farsi/khaterat/html/0546.htm

 

8 -

منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی و سخنی با آقای مهدی کروبی

 http://www.ois-iran.com/2010/aban-1389/ois-iran-5326-manabe_wa_shiwahe_tarikhnegari-montazerhaghighi.htm

http://www.ois-iran.com/2010/aban-1389/ois-iran-5336-manabe_wa_shiwae_tarikhnegari-hossin_montazerhaghighi.htm

http://www.ois-iran.com/2010/azar-1389/ois-iran-5342-manabe_wa_shiwae_tarikhnegari-hossin_montazerhaghighi-3.htm

http://www.ois-iran.com/2010/azar-1389/ois-iran-5359-manabe_wa_shiwae_tarikhnegari-hossin_montazerhaghighi-4.htm

 

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران در  پنجشنبه ۲ تير ۱۳۹۰ - ۲۳ ژوين ۲۰۱۱