نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

موضوع "باند" و نا روائی ها به بهترین مبارزین جبهه ملی ایران

اخیرآ بدنبال نامه پراکنی های اغلب بی نزاکت درون جبهه ملی ایران که متآسفانه بخارج از جبهه هم رسوخ یافته است نامه ای از آقای جمال درودی، از قدیمی های جبهه ملی که بصورت ای میل برای جبهه ایها فرستاده شده بود، بدستم رسید که شرح و مطالبی درباره "باند" نوشته بودند. من در این نوشته کوشش کرده ام که نشان دهم آنچه به ناروا با برچسب "باند" معرفی میکنند گروهی از شایسته ترین مبارزین نهضت ملی ایران میباشند وجبهه ملی ایران از حضور ایشان در سازمان بسیار بهره مند بوده . ونیز به ریشه یابی برخی موضوعات مطروحه  پرداخته ام.

واژه "باند"[1] در فرهنگ سیاسی ما از طریق فرهنگ سیاسی خارج از ایران راه یافته است. "باند به گروه و دسته ای اطلاق میشود که بخشی از جمع بزرگتری هستند و در مورد یا مواردی همفکری و همکاری بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند و بمنافع گروهی خود بیش از منافع جمع اهمیت میدهند. در باند معنی خود محوری و عدم توجه به منافع جمع مستتر است. وقتی از گروهی بعنوان باند سخن گفته میشود تعریف ایشان نیست بلکه  نوعی بیان عدم اعتماد بآن گروه را هم نشان میدهد.

من تحقیق علمی روی این واژه نکرده ام ولی با استفاده ازخاطرات ذهنی مشاهده میکنم که این وآژه در فرهنگ چپ رسوخ داشته و شاید ریشه یافته و در عین حال این واژه در خارج از جریان سیاسی هم راه یافته است : در بخش سیاسی، بانداستالین در میان بلشویکها، باند بریا بعد از مرگ استالین، ... در ایران باند کامبخش و کیانوری بسیار جلو تر از عنوان بردن باند ملکی و یا خنجی که آقای درودی در نامه شان اشاره مینمایند. ویا در بخش اجتماعی نظیر، باند بسیاری از وزرای وزارتخانه ها، باند هویدا، باند ابتهاج در سازمان برنامه، باند تیمور بختیار پس از سقوط او در سازمان امنیت،....همه جا معنی خوشنامی از آن بگوش نمیخورد. "باند بازی" که مشتق از این واژه است کاملآ معنی رفتاری بدون توجه به منافع جمعی و ناستوده را دارد. آقای درودی، از قدیمی های جبهه ملی ایران، مینویسند عنوان این واژه "توهین" نیست، در حالیکه همانطور که اشاره کردم این واژه "بار" خود محوری و فارغ بودن از منافع و مصالح جمع بزرگتر را باخود دارد. و خود بخود حامل بی اعتمادی بگروه که صفتی خوار و خفیف کنند است میباشد. و بعنوان توهین یا خوار وخفیف کردن آن گروه بکار برده میشود.   بگذریم که تنها مثالی که فرهنگ معین برای این واژه میآورد، باند دزد هاست! "باند" آنطور که آقای درودی عنوان نموده اند"زائده" ای آویخته بسازمان نیست بلکه جزئی از آن سازمان است، گروههای فکری مختلف در یک سازمان، بخصوص جبهه ملی ایران که جبهه است و سازمانهای مختلف حزبی در آن عضویت دارند با تمام مشخصاتی که ایشان در تعریف یک "باند" توصیف میکنند، منهای فارغ بودن از منافع جمع، اگر درهمه موارد معتبر باشد، را با شدت بیشتر یا کمتری دارا هستند. با توصیف های آقای درودی، تمام دورهم بودن ها، با هم الفت دوستی داشتن ها، تبدیل به یک کانون خانوادگی شدنها، در تمام احزاب جبهه ملی وجود داشته و دارد. آنها هم بصورت یک خانواده با هم عمل میکنند. این یک روند طبیعی در میان گروههائی است که در کنار هم زندگی میکنند.

در هم فرو ریختن نیروی سوم، یا حزب زحمتکشان ملت ایران ( نیروی سوم)، برای مصدقی ها و نیروهای پیشروی مملکت یک فاجعه بود. و آن یک پایه اش بر اختلافات شخصی بود، که در میان گروهها و احزاب ایران رایج بوده و هست و یکی هم اختلاف نظر در استراتژی مبارزه پس از سقوط دولت ملی دکتر مصدق و برپائی حکومت کودتا در میان ایشان بود. من لازم میدانم چند کلامی در این مورد بنویسم، چون حملات علیه دکتر خنجی و دوستان او از این زمان آغاز میشود و در جبهه ملی دوم ، سالهای 39 تا 43 شدت می یابد. آقای خلیل ملکی در روز سوم بعد از کودتا خود را بدولت معرفی کرد و او را همراه جمعی بیشتر توده ای در قلعه بفلک الافلاک در خرم اباد زندانی کردند. و پس از ازادی از زندان هم مجالس نیمه علنی، یعنی دولت میدانست و جلوگیری نمیکرد ولی فقط جمع دوستان در آن شرکت داشتند را هفتگی ترتیب میداد. من بدلیل سابقه حزبی و علاقه فراوان به خلیل ملکی و دوستی نزدیک با یکی از فعالین ایشان در این جلسات شرکت داشتم و از بحث های مختلف اجتماعی و تاریخی که انجام میگرفت بهره مند بودم. این حرکت منتهی به تشکیل جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران شد. ایشان نشریات علنی "نبرد جامعه" را بعنوان "علم وجامعه" بیرون میدادند. صحبت ملکی بعد از 28 مرداد تا بآخر این بود که ما "اپوزسیون سازنده" باید داشته باشیم، و اینکه تز "جناح صالح هیآت حاکمه و جناح فاسد هیآت حاکمه" را مطرح میکرد ، بعبارتی کوشش داشت که "اصلاح طلبان" آنزمان را بسازد. ملکی شخصیت محترم و با ارزشی در تاریخ نهضت ملی ایران بشمار میرود، تآسیس و رشد "نیروی سوم" تا بآن حد که پایه عمده مبارزه با حزب توده در آنزمان باشد، از شاهکار ها و خدمات برجسته خلیل ملکی به نهضت ملی ایران است که با کمک سایر روشنفکران بیدار آنزمان شکل گرفت. دکتر خنجی در تحلیل روند کار ملکی بعد از 28 مرداد میگفت که ملکی در مبارزه با حزب توده آنقدر عقب رفت تا از آنسوی بام افتاد. پس از 28 مرداد تنها ملکی و دوستان معدود او دنبال "اپوزسیون سازنده" را گرفتند و بهیچ جائی نرسیدند[2]. در مقابل این راه "اصلاح طلبانه" و بشکلی کنار آمدن با دستگاه، عمده مبارزین بدنبال ادامه مبارزه روبرو با کودتا رفتند و با همت آیت الله زنجانی نهضت مقاومت ملی ایران را ساختند که دو سال بمبارزه ادامه داد و با کوشش به شکل دادن به اعتراضات وسیع مردم بلافاصله بعد از 28 مرداد، نهضت ملی را وارد فصل تازه ای از در ادامه مبارزات مردم نمود. دعوت نهضت مقاومت ملی در17 آبان، تنها سه ماه پس از کودتا، در اعتراض بمحاکمه کشیدن مصدق بود که بدستگیری جمع کثیری از مردم در خیابانها و تبعید دسته جمعی ایشان به آبادان و جزیره خارک منجر شد. یا پشتیبانی از مبارزات دانشگاه که به 16 آذر کشید، همه این حرکات بلافاصله پس از کودتا آغاز میشود و نهضت مقاومت ملی رهبری این حرکات را بعهده دارد. گروهی خود را به دولت کودتا معرفی نکردند و مخفی شدند و درعمل راه اینگونه مبارزه را پیش گرفتند، ازجمله دکتر سنجابی، مهندس حسیبی، دکترشاپور بختیار و البته دکتر حسین فاطمی ووو. دکتر محمد علی خنجی یکی از این جمع بود که سردبیری روزنامه ارگان نهضت مقاومت ملی را بعهده داشت. خنجی پس از تلاشی این سازمان مانند برخی دیگر ازشخصیت های دیگر این سازمان نظیر میرمحمد صادقی، دکتر شاپور بختیار ووو دستگیر و بزندان افتاد.

درسالهای 39 تا 43، دکتر محمد علی خنجی و دکتر مسعو حجازی  جبهه ملی دوم را از نظر تشکیلاتی ساختند.  توده ایها و یا در آنزمان نیرو های چپ منشعب از حزب توده  کوشش داشتند تا  بدون اعتقاد بمبارزه در چارچوب جبهه ملی ایران در میان ایشان باشند و سازمانهای با ایده های خود را بسازند. و خنجی و حجازی در برابر این حرکت ایستاده بودند و این گروه یکی از سازماندهندگان عمده حملات بدکتر خنجی و مسعود حجازی گردید. اتهامات خنجی و حجازی مختلف بود از جمله ایشان متهم بودند که از پذیرفته شدن خلیل ملکی به جبهه ملی ایران جلوگیری کرده اند در حالیکه دکتر سنجابی در کتاب خاطراتش سه نفر از هیآت اجرئی را برای این جلوگیری نام میبرد، آقایان کشاورز صدر، دکتر شاپور بختیار و باپا فشاری بیشتر مهندس بازرگان. لذا با حضور رهبران پر قدرتی در آنزمان در جبهه ملی ایران دکتر خنجی و یا دکتر مسعود حجازی به تنهائی قدرتی نداشتند که چنین کاری را انجام دهند. انحلال حزب سوسیالیست که دکتر خنجی بکمک دوستانش تآسیس کرده بود، با این تز که استقرار آزادی ایران به پنجاه سال مبارزه نیاز دارد و این مبارزه یک مبارزه جبهه ای میتواند باشد و در این شرایط احزاب نمی توانند رشد نمایند، مهمترین عامل حملات به خنجی و حجازی شد و عنوان کردن "باند" اگر چه جلو تر بکار رفته بود در این زمان شدت گرفت و بطور وسیعی در میان افراد جبهه تبلیغ گردید. احزاب چهارگانه جبهه ملی که تنها از آنها حزب ایران، حزب مردم ایران و حزب ملت ایران باقی مانده بودند، در این زمان فرصت رشدی نیافتند و افرادشان بسیار اندک ماند. مثالی بزنم تشکیلات جبهه ملی دانشگاه تهران که من یکی از فعالین ان بودم، بالغ بر 3000 عضو رسمی در میان آنزمان 14000 دانشجوی دانشگاه تهران را داشت و از این عده شاید 100 یا 150 نفر عضو احزاب جبهه ملی ایران بودند. فعالین حزبی در ابتدای تجدید حیات جبهه ملی، سی تیر 1339، در صف مقدم بودند و سازماندهی میکردند و هماهنگی سازمانی با ایشان بود و بسیار با لیاقت عمل کردند. ولی بمحض آنکه دانشگاه در مهر ماه باز شد و تشکیلات انتخابی شد آنها در اقلیت ماندند و تنها افرادی از ایشان که مبارز و محبوب بودند در ارگانهای بالای تشکیلات باقی ماندند. شخصیت هائی مانند، الهیار صالح، دکتر سنجابی، دکتر بختیار، داریوش فروهر و بسیاری دیگر احتیاجی به عنوان وابستگی حزبی خود برای شناسائی مردم از ایشانرا نداشتند.

از نظر گروه حزبی ها "جبهه" تنها معنی ش تشکیلاتی بفرم جبهه مقاومت فرانسه، یعنی همکاری مجموعه ای از احزاب بود و در مملکتی که حزب رشد نکرده بود، با قبول این قاعده، تکلیف مبارزین تنها این میشد که در انتظار ظهور احزابی نیرومند در کشور باقی بمانند. هرکسی که رهبری حزبی ها به تنهائی، منظور تتمه احزابی که بعد از 28 مرداد باقی مانده بود را بر جبهه ملی ایران نادرست میدانست و دنبال قدرت گیری سازمان جبهه ملی ایران بشباهت جبهه الجزایر یا فلسطین در بعد ها میشد نامش جزء "باند" میرفت. من ازافراد این باند که آقای درودی هفده نفر ایشانرا نام برده اند تنها دکتر مسعود حجازی را زمانی که در نیروی سوم سخنگوی حوزه ما بود میشناختم و دکتر خنجی را در جبهه ملی دوم شناختم و احترام فراوانی برایشان داشتم و دارم و بسیار از ایشان یاد گرفتم. و آقای سمندری  که مسؤل حوزه بانکها بود، و من سخنگوی آن حوزه بودم، را میشناختم. اسامی دیگری را که آقای درودی نوشته اند نامشانرا میشنیدم ولی هرگر ایشان را ندیدم ولی چون من و بسیاری مانند من از دوستان، از این نوع جبهه ملی حمایت میکردیم، ما را "باند" میخواندند.     

اینکه تشکیلات حزبی خوب است و برای پیشبرد دمکراسی لازم است، تردیدی نیست و باید در هر زمانی که میسر است بساختن آن پرداخت. ولی اگر اجازه و شرایط رشد احزاب پیدا نشود، مبارزه را تا برقراری احزاب نمیتوان معلق نگهداشت. اینکه جبهه ملی ایران حزب است یا جبهه، باید پرسید، آیا جبهه آزادیبخش الجزایر یا جبهه آزادیبخش فلسطین، حزب بود یا جبهه؟ اینها تشکیلاتی بودند یا هستند که بفرم غربی حزب یا جبهه شکل نگرفته اند بلکه عقب افتادگی اجتماعی بدلیل استعمار و در ایران استبداد این فرم را خوب یا بد برایشان میسر ساخته است.

در زمان فعالیت جبهه ملی دوم بهمت دکتر خنجی و مسعود حجازی 150 خانه تعلیماتی در تهران فعالیت داشت و سخنگویانی[3] تعلیم میگرفتند و بحوزه ها ی جبهه ملی فرستاده میشدند. تشکیلات سازمان از دانشگاه گرفته  تا در میان اصاف ، بازاریان، کارگران، معلمین ، اداری ها، ورزشکاران ووو فعالیت داشت. متییگ صد هزارنفری میدان جلالیه را این تشکیلات سازماندهی کرده بود. رهبران بزرگ جبهه ملی مانند الهیار صالح و دکتر کریم سنجانی خود حزب ایرانی بودند و کسی در داخل یا خارج از جبهه از جمع جبهه ای ها در مقابل رشد حزبی ها نبود. حالاچطور شد که احزاب رشدی نکردند؟ در حالیکه جبهه ملی رشد بسیار چشمگیری نمود؟ احزاب باد کنک نیستند که با دمیدن بتوان آنها را بزرگ نمود، لابد شرایط رشدشان در آنزمان فراهم نبود و شرایط رشد جبهه فراهم بود. از معما هائی که اتهام زنندگان "باند" باید پاسخ بدهند آنستکه چطور این بزعم ایشان "باند"، یا در حقیقت این افراد فعال و شایسته جبهه ملی ایران، که آقای درودی ایشانرا عامل "جلو گیری از توسعه و گسترش جبهه ملی" اعلام میکند، مورد حمایت بیدریغ رهبرانی چون الهیار صالح، دکترکریم سنجابی ( هر دو از رهبران حزب ایران)، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر مهدی اذر و بسیاری دیگر بودند؟!

آقای درودی مینویسد "باند خنجی" باعث بروز اختلافات در درون جبهه ملی شد تا جائی که دکتر مصدق به نوشتن آن نامه ها شد "از ما بهتران" و در تتیجه جبهه ملی از فعالیت باز ماند." با این ادعا معلوم نکره اند که چرا پاسخ نامه دکتر مصدق را آقای الهیار صالح نوشت؟ و چطور همه در جبهه ملی دوم باحترام مصدق کنار رفتند که در مقابل مصدق نایستند؟ و جبهه ملی سوم با گروههائی که در پیش از آن زمان، حضور دیگری را در جبهه ملی غیرقابل قبول میدانستند: نهضت آزادیها، چپ های منشعب از حزب توده و خلیل ملکی، تشکیل شد، که راه بجائی نبرد. دکتر مصدق در حبس خانگی تنها از طریق یکی دو نفر با دنیای خارج در ارتباط بود و اخباری که باو میرسید خود بخود میتوانست محدود یا بالاجبار با تمایل و رنگ جناح خاصی باشد. بدون پاسخ باین سؤالات، بهم پاشی سازمان را به دکتر خنجی و دکتر حجازی نسبت دادن با آنهمه فداکاری ایشان و آنهمه راندمان و نتیجه مثبت کار ایشان نهایت بی انصافی است.

آقای درودی در دنباله نامه خویش مینویسد سپس "اعضای باند پس از آن هریک به مسائل شخصی خود پرداختند. و از مسائل سیاسی مدت 14 سال بدور بودند."، منظورشان سالهای پس از شکست جبهه ملی دوم و سوم است، باید پرسید چه کسی در این مدت میتوانست فعالیت علنی داشته باشد که آنها نداشتند؟ همه اجبارآ برای ادامه زندگی دنبال کار شخصی میباید بروند. دکتر خنجی متاسفانه دو سه سال بعد از این تاریخ زود و جوان در گذشت. ولی بقیه  دور هم بودند و گوش بزنگ موقعیت زمان مبارزه، مثل افراد و مبارزین دیگر. در آنزمان بجز فعالیت چریکی مبارزه دیگری، آنهم علنی وجود نداشت که ایرادی بزعم ایشان به افراد "باند" باشد.

مسآله اینستکه در سازمانهای بزرگ همیشه این جدالهای درونی وجود داشته است و دارد. بقول دکتر سوکارنو قهرمان و رهبر نهضت آزادیبخش آندونزی، مبارزات بیرونی سازمانهای سیاسی سبب رشد سازمان و مبازرات درون سازمانی سبب افت سازمانها میشوند. این مبارزات در جبهه ملی اول در زمان دکتر مصدق هم بود، بسیاری در ابتدای کار جدا شند، کاشانی و بقائی و مکی هم در ذهن همه مانده است. در جبهه ملی دوم هم جدا شدن نهضت آزادی و اتهام "باند" بستن بفعالینی وو وجود داشتند ولی این دعوا ها باین اندازه از ادب و نزاکت و حرمت مبارزاتی تهی نبودند، و در خارج از جبهه چنین بی پروا و بی توجه به مسؤلیت سیاسی و سازمانی و شآن و موقعیت جبهه انتشار نمی یافتند. شاید شرایط سخت مبارزه بخصوص برای جبهه ملی ایران در این زمان بربرخی جوانان ما چنین اثرات نامطلوبی را باقی گذارده است.

بهرحال باید بیاندیشیم که فردائی هست و ما در برابر ملت مسؤلیم و وظیفه ها داریم. بلید حرمت مبارزه را بیشتر پاس داریم.

بامید پیروزی مردم ما.

محسن قائم مقام

28 ماه مه 2011

 


-          [1] - واژه فرانسه است (Bande ) و معنی گروه و دسته را در کنار معانی دیگر مانند نوار و رشته  را دارد (فرهنگ معین).  

-          2- دوستان ملکی، که افرادی با علاقه و میهن دوست وبسیاری از ایشان افرادی فرهیخته بودند، اغلب آنطور که درفرهنگ اجتماعی ایران متداول است، بصورت مراد و مریدی در باره ملکی نوشتند. از جمله دوست دانشوری که بیش از 500 صفحه کتابی بعنوان" خاطرات سیاسی خلیل ملکی" بیرون داد که مقدمه اش چندین برابراصل مطلب بود و یک کلام از "اپوزسیون سازند"، یا " تز "جناح صالح هیآت حاکمه و جناه فاسد هیآت حاکمه" که در هر جلسه ملکی آنرا بزبان میآورد، ذکری نکرد، گوئی عنوان این تز ها از مقام خلیل ملکی میکاهد، که خود توهینی به ملکی محسوب میشود، چون ملکی خودش هیچگاه از ادامه طرح تز هایش کنار نرفت. تنها در طرح نظریات نادرست خلیل ملکی در مورد اشتباهات مصدق که به 28 مرداد منجر شد کوشیدند و امروزه اسناد منتشره از بایگانی وزارتخانه های خارجه انگلیس  و امریکا همه  در نهایت در تآیید نظرات و عملکرد های سیاسی مصدق در جریان نفت و رفراندم است.[2]

-          3- کمسیون تعلیمات زیر نظر هیآت اجرائیه تشکیل شده بود و درآن بسیاری از شناخته شدگان حزبی و غیر حزبی عضویت داشتند، برای مثال، دکتر خنجی، دکتر حجازی، داریوش فروهر، دکتر جلالی موسوی،.. بعد کلاس هائی را این گروه با برنامه ای معین اداره میکردند و از این کلاسها برای حوزه های مختلف سخنگو فرستاده میشد.[3]

 

 تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران در روز يکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۵ ژوين ۲۰۱۱