نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

مفتیان ولایت؛ توجیه گران وسیله

 

 

1- "علائم ظهور" اصطلاحی است متداول بین ایرانیان وهرگاه به حادثه ای شگفت آوروباورنکردنی روبرو میشوند آنرا به طنز؛ به نشانه ای ازعلائم ظهورتعبیرمیکنند وبرگرفته ازبعضی روایات شیعه است که خبرازظهورقریب الوقوع امام زمان میدهد وبعنوان شاخص ترین علائم آن؛  پیدایش موجودی بنام "دجال" است که ویژه گی اصلی او دروغ گوئی وفریب توده های عوام است.

آقای احمدی نژاد دردوران ریاست جمهوری خود بارها پیش آگهی قریب الوقوع ظهور امام زمان را داده است ودربعضی محافل که حضورپیدامیکند مدعی است امام زمان هم درآنجا حضوردارد ومکان ویژه ای هم برای ایشان درنظرمیگیرد. درخشش هاله نور گرداگرد سرآقای احمدی نژاد هم نیز ازآثاروعلائم ظهوراست.

  بررسی  دستاوردهای دوران تصدی ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد؛ نشان میدهد کارنامه ایشان به نمایشی از"علائم ظهور" شباهت دارد تا مدیریت  بالاترین مقام اجرائی کشور!

 واما سناریوئی که چندی است آقای احمدی نژاد درمقام رئیس جمهوری ورئیس دفترشان آقای مشائی سازکرده اند؛ تجلیل ایشان از ایران باستان ومکتب ایرانی دربرابر مکتب اسلام وبزرگداشت کورش به عنوان نماد ایرانی وایرانیت ,شگفتی وتامل کسانی ازداخل وخارج نظام را نه درقبال چنین اظهاراتی؛ بلکه از"سکوت" رهبر فعلی جمهوری اسلامی و حمایت بی دریغ وهمه جانبه ایشان ازچنین دولتی را؛ برانگیخته و قابل توجیه نمی بینند ومی پرسند آیا آقای خامنه ای با چنین افکاری که کسانی از بالاترین مقامات نظام ادعا نمایند "اسلام بدون ایران هیچ است",موافقت دارد یا خیر؟ وچگونه می توان این اظهارات را پس ازبیانات آقای خمینی بنیانگذارجمهوری اسلامی مبنی براینکه "ملی گرائی خلاف اسلام است" * وبارها موردتاکید قرار داده است؛ پذیرفت ؟! وچگونه میشود این تناقض وناسازگاری بنیادین را درساختارحقوقی وحقیقی نظام جمهوری اسلامی توضیح داد!؟ درحالیکه بدعت برآمده ازسخن بنیا ن گذارجمهوری اسلامی ایران, هنوز بصورت یک اصل تخلف ناپذیربرای مسئولین ودست اندر کاران موافق نظام درجمهوری اسلامی اعتبار دارد؟

واقعیت این است که آقای خامنه ای درقبال دست پخت خویش چاره ای جز "سکوت" ندارد وراه هرگونه مخالفت را برخود مسدودکرده  است چراکه دونوبت تقلب آشکاردرانتخابات ریاست جمهوری؛ بمنظورتحمیل آقای احمدی نژاد به عنوان بالاترین مقام اجرائی کشور به ملت ایران؛ مگرمیتوانست بدون اراده  وحمایت شخص رهبر انجام گیرد.؟ بعلاوه درجمهوری اسلامی ایران که قبای"ولی امر مسلمین جهان" برقامت آقای سید علی خامنه ای؛ مونتاژ میشود ومفتیان ولایت؛ مرعوب یا مجذوب؛ بنا برمصالح خویش دم برنمیاورند ودرجائی که "سکوت" بمثابه رکنی از ارکان فتوای مصلحتی؛ درآمده است؛ دلیلی ندارد که رهبرمعظم با ملغمه ایکه از"امام زمان وکورش" وسیله رئیس جمهوری موردحمایت خود؛ ابداع میشود مخالفت داشته باشد.

زمانی که آقای آذری قمی, درسرمقاله روزنامه رسالت مورخ 19 تیرماه سال 68, فتوای تعطیل توحید را براقتضای مصلحت صادرکرد کدامین مفتی ولایت مدار؛ لب گشود وازلاک "سکوت"بیرون آمد!؟ وحال آنکه بنظرنمیرسد کسی درتاریخ اسلام وسایرادیان توحیدی ,درتوجیه"شرک"چنین عریان سخن گفته باشد و رسالت انبیاء را انکارکرده باشد.!

البته روشن است که ادعای  آقای آذری قمی(بنیان گذارجامعه مدرسین حوزه علمیه قم) ازنظرمنطق وفلسفه عاری ازمفهوم است چرا که میتوان شرک ورزید ولی توحید را نمیتوان تعطیل کرد؛ همانگونه که میتوان درکسوت مسلمانی؛ کفرورزید ولی اسلام را نمی توان انکارکرد ومیتوان انسان ها را بی گناه کشت ولی سخن گفتن ازحذف انسانیت یا وه ای بیش نیست. ولی واقعیت این است که این نظرات غیرمسئولانه فردی وبدورازخردجمعی وازموضع آمریت فتوی؛ تمام ارزش های معنوی واخلاقی اجتماع را که برپایه توحید استوار است برباد میدهد.

  آقای خمینی  بنیانگذار جمهوری اسلامی درسخنرانی برای فرماندهان سپاه ومعلمان؛ درمردادماه سال 1360 چنین میگوید:"حفظ جان مسلمانان بالاتر ازسایرچیزها ست حفظ خود اسلام ازجان مسلمان هم بالاتراست, این حرفهای احمقانه که ازهمین گروهها القا میشود که خوب جاسوسی که خوب نیست جاسوسی فاسد خوب نیست اما برای حفظ اسلام وبرای حفظ نفوس مسلمین واجب است دروغ گفتن هم واجب است شرب خمرهم واجب است. ما الان يك امانتي دردستمان است وآن اسلام است عذرنداريم به اينكه ما بنشينيم كنار،بگوييم ديگران بروند حفظش كنند.امانت مال دیگران نیست. اين امانت، امانتي است كه خدا پیش(ما) نهاده، براي همه ما هست،نگهدارش همه ماهستیم(1)"

بطوریکه ملاحظه میشود,با توجه به ادبیات خاص آقای خمینی, ضمن اینکه اسلام را امانتی انحصاری ودرتیول "ما" برمیشمرد؛ دروغ گفتن وجاسوسی کردن را درشرایطی بمنظورحفظ اسلام وحفظ نفوس اسلام واجب میدانند که شاید درچارچوب فتاوی ونظرات ایشان درمورد احکام اولیه وثانویه؛ توجیه پذیر باشد؛ اما برای نویسنده این سطورروشن نیست که منظورایشان ازحفظ اسلام چیست؟ ومعیاروملاک ها کدام است؟؛ وجای سئوال است که فرمان کشتار جمعی زندانیان مسلمان یا غیرمسلمان اسیری که دوران محکومیت را میگذراندند؛ بمنظورحفاظت ازکدام اسلام صادرشده است ؟ وبمنظورحفاظت ازکدام اسلام  دروغ گفتن واجب میشود تا به مصدق؛  اتهام نامسلمانی زده شود(2) .همچنین این تناقض آشکاررا که ازطرفی بشارت میدهد" میزان رای ملت است" وازطرفی هشدارکه" اگرسی وپنج ملیون نفوس ایران بگویند آری؛ من میگویم نه"؛ چگونه میتوان به حفاظت ازنفوس اسلام تعبیرکرد؟! وآیا وعده "جمهوری",مشابه جمهوری فرانسه را که درنوفل شاتوخطاب به نفوس ایران داده شد و سپس چیزی با عنوان جمهوری اسلامی, اما زیرچتر"ولایت انتصابی مطلقه فقیه"  برملت تحمیل گردید؛  بمنظورحفاظت ازچه چیز؛جزحفظ نظام برساخته ایشان میشود تعبیرکرد؟ نظامی که علی رغم پوسته بسیار سختش, همچون آمیب؛ ماهیت ارتجاعی آن زیاد وبر مبنای منافع خاص  شکل عوض میکند.

 متاسفانه امروزنام "اسلام" بصورت نام مستعاروسرپوش مجهولاتی درآمده است که آدرس دقیقی ازآن بدست نمیاید.

راستی با این روش های ماکیاولیستی "فتوا ابزار"؛ چه حقانیت ومعنویتی برای ادیان الهی باقی میماند؛ وقتی  آنها را درحد ایدئولوژی های ابزاری معطوف به قدرت قرن بیستمی فروکاهیم که بنا را بر"هدف وسیله را توجیه میکند" نهادند؛ بنائی که ازخون انبوه بیگناهان رنگین شد وننگین شد؛  امروزبنای  نظام جمهوری اسلامی چه رنگی دارد؟!

امیرالمومنین علی(ع) درفرازهای پایانی خطبه صدوهفت نهج البلاغه آنجا که چشم اندازخود را( باتوجه به حوادثی که ایشان را احاطه کرده است) ازآینده اسلام چنین بیان میکند : اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شود. وشاهدیم که پیش بینی علی(ع) درجمهوری اسلامی ایران؛ بطور چشم گیری مصداق پیدا کرده است..

امروز درجمهوری اسلامی ایران نمازهای جماعت وجمعه برقرارمیشود هرروزمساجد بیشتری ساخته میشود وماذنه های بیشتری همچون قارچ تکثیرمیشود وبانک الله اکبر وشعار"لااله الالله" درسراسر میهن طنین اندازاست واز درودیواروزمین وآسمانش "اسلام" میبارد, اما اسلامی که به لطف مفتیان ولایت؛ به پوستین وارونه ملبس گشته است,توحید تعطیل شده و چنبره اختاپوس شرک برآن سایه افکنده است .

مکانیسم جانشینی آقای سید علی خامنه ای بجای آقای خمینی بنیانگذارجمهوری اسلامی برای ملت ایران همچنان درپرده ای ازابهام قرار دارد؛ همان سیستم وترفندی  که جواز"ولی امرمسلمین جهان"را برای ایشان صادرکرد,جوازصدورفتوا واستفاده ابزارگونه ازآن راهم  به ایشان الصاق کرده است؛ معهذا ویژه گی های خصلتی آقای خامنه ای؛ با بنیانگذارجمهوری اسلامی ماهیتا تفاوت کیفی واساسی دارد که خواه ناخواه درچگونگی صدورو استفاده ازفتوا هم تاثیرگذاراست..

 بطوریکه درسطور بالا ذکرشد, هدف بنیانگذارجمهوری اسلامی را؛ حفظ نظام مبتنی برولایت مطلقه فقها؛ تشکیل میداد که تا پایان عمرهم نسبت به آن صادق و وفادارباقی ماند ودرچارچوب هدف مذکور,جنم این را داشت که درحمایت وحفاظت ازارکان وکسانی که درخدمت نظامش بودند کوتاهی نکند؛ حتی پس ازبرکناری آقای منتظری از سمت قائم مقامی رهبری , اجازه نداد کسی متعرض ایشان شود وبی احترامی روا دارد؛ اما روحیات وکردارآقای خامنه ای گواه براین است که دغدغه ی اصلی ایشان حفاظت ازنظام نیست وازحفاظت خود وحاکمیت مطلقه اش فراترنمیرود؛, تکیه کلام وتاکید مستمرآقای خامنه ای برکلمه "دشمن", که اخیرا به زیور"فتنه" آراسته شده؛ بیانگرعدم اعتماد وسوء ظن به هرغیرخود می باشد؛ گویا برای ایشان اززمین وآسمان توطئه میبارد؛ ابعاد دشمن پنداری ودشمن نمائی رهبرمعظم؛ امروزازمحدوده آمریکا واسرائیل واستکبارجهانی, بسیارفراتررفته وچنان تشدید یافته که قادرنیست خصومت خودرا نسبت به یاردیرینه اش؛ هاشمی رفسنجانی رئیس نهاد تشخیص مصلحت نظام پنهان دارد؛ مانع تراشی وبحران سازی های آشکارایشان بمنظورخنثی سازی  برنامه واقدامات مثبت  رئیس جمهورپیشین, گواه همین توهم دشمن نمائی است که مباد جلوه درخشش فرزانگی وشایستگی آقای خاتمی؛ رهبرمعظم را درسایه قراردهد همان توهمی  که نسبت به موسوی ازدوران نخست وزیری تاکنون ادامه داشته وادامه یافته است؛ همچنین واهمه آقای خامنه ای ازشجاعت ومحبوبیت آیته الله منتظری وحصرطولانی ایشان, ونیزواکنش منفی وخصومت آمیز به نامه های خیرخواهانه ونصایح مشفقانه محمد نوری زاد؛ نویسنده وکارگردان سینما ونقدهای سازنده احمدقابل(3) وروانه ساختن آن دو بسلول انفرادی و...همه وهمه شواهدی است دال براینکه رهبر معظم ,علی رغم داشتن قدرت سرکوب ظاهر, ازضعف وحقارت  باطن رنج میبرد وبرای پوشاندن آن به چاپلوسان وفرومایگان ولایت مدارپناه میبرد تا درنمازهای جمعه ثناگویش باشند ودرصفحات کیهان"توهم دشمن پنداری وتوطئه شناسی اش" را تئوریزه کنند.

باری ازاین جهات  آقای خامنه ای  سنخیتی با بنیان گذارجمهوری نداشته وندارد, گوئی روان کوتوله وخود گنده بین اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریا مهر" ظل الله" است که اکنون درکالبد " آیت الله" تناسخ  یافته است؛ همان ظل اللهی که ازشکوه شخصیت والای مصدق ,به "نوکران جان نثار" و"غلامان خانه زاد"(4) تمسک می جست.(5)

   2

تجربه ی  حاکمیت سی ساله "جمهوری اسلامی ایران زیر سلطه ولایت مطلقه فقیه",نشان داده است آنجا که دین حکومتی شود, چگونه "فتوا",بصورت ابزاری درحهت حفظ حاکمیت فردی؛ درمیاید که به پشتوانه آن؛ حاکم  نه خود راملزم به مشورت وبهره گیری ازخرد جمعی میداند ونه ملرم به پذیرفتن نقد وپاسخگوئی به حکومت شوندگان وتا جائی پیش میرود که توحید وارزش های آنرا به هیچ می انگارد. چنین شیوه ای موضوع بکر وتازه ای نیست که به دوره معاصروجمهوری اسلامی ایران انحصار داشته باشد,بلکه تاریخ ادیان گواه است که با پایان یافتن رسالت هرنبی ودرغیاب وحی؛ دین واحد؛ به مذاهب متعدد(6) فرومیکاهد که ازبرداشت ها؛ سلیقه ها وتفاسیرجانبدارانه برکنار نمیماند ودررقابت بین آنها؛ ماشین تولید احادیث وروایات بی مبنا؛ ازکار بازنمیماند  وهرآینه این مذاهب درحد مانیفست حاکمیت  سقوط کند؛ رژیم هائی سرکوب نظیر: عباسیان؛ صفویه ؛ سعودی ؛فاشیستی اسرائیلی؛ طالبان و ولایت فقیهی انتصابی؛ سربرمیاورند که کرامت وآزادی انسان واعتماد جمعی درپای آنها قربانی میشود.

ازآنجا که بخش مهمی ازفرهنگ دینی بوِیژه جامعه شیعی ایران؛ را( به ویژه از دوران صفوی که بین شمشیرسلطان ودستارمفتی؛ پیمان حمایت دوجانبه بسته شد)؛ باورها واحادیث وروایات نقل شده ازرسول اکرم وپیشوایان شیعه تشکیل میدهد که متاسفانه ازآلودگی تحریف وپیرایه ها؛ برکنار نمانده است وازآنجا که به توصیه بنیانگذارفقه شیعه(امام صادق) ,بمنظوربازبینی وتشخیص سره ازناسره وحق ازناحق, تنها میزان وملاک سنجش؛ قرآن است که خدا؛ نزول آیات وحفاظت آنرا تضمین کرده است (7)؛ دربحش دوم این نوشته؛ سعی خواهد شد(با نگاه درونِ دینی) باستناد آیات قرآن کریم به برسی مواردی ازآن ها پرداخته شود. اما پیش از ورود به این بحث؛ جادارد بمنظوربازشناخت بهتراز"توحید" (پایه واساس اصول اعتقادی  دین اسلام)؛ نکاتی یادآوری شود.

 

 توحید,: بنیان ادیان توحیدی ومحوردعوت انبیاء برتوحید نهاده شده است ونماد آن کلمه اخلاص"لااله الالله"است ؛  اصول دیگردین؛ قائم براصل توحید است. طبعا براین بیان مختصرازتوحید؛  پرسشی مقدرومقدم است ,وآن اینکه درغیاب باور به وجود آفریدگار, چگونه میتوان ازیکتائی (توحید) خدا؛ بعنوان نخستتین اصل دین؛  سخن گفت؟

درکلام وحی ازبحث های کلامی,فلسفی بمنظوراثبات وجودخدا, اثری نیست ولی پروردگاردرکلام وحی نشاته های خودرا در"دوجهان بیرون(آفاق) ودرون(انفس)؛بر انسان آشکارمینماید (8). نوع انسان درهمیشه تاریخش پدیده های بیرون را(خورشید,ستاره,کوه,دریا وجانوران وگیاهان واشیاء....) را باحواس پنجگانه دریافته ونهاده های درون ( محبت, وجدان, خصومت, کنجکاوی,عشق, خشم, امید, یاس خودآگاهی, و...) را با احساس درون وحضوردروجودش؛ تصدیق کرده ومیکند؛ وازآنجهت که همگان؛ از حضوراین نهاده ها؛ احساس مشترک دارند ؛انکارآنها امکان پذیرنمیباشد ؛ یکی ازهمین نهاده ها "انگیزه کنجکاوی وجستجو" است و ازهنگامیکه جوانه های اندیشه وآگاهی درذهن شکوفا میشود, انسان را به تامل وتفکر یافتن بانی و آفریننده پدیده ها ونهاده های یاد شده وامیدارد؛ اگرچه این کنجکاوی درذهن افراد متفاوت ؛ از"خالق جهان" تصاویرگوناگون ,متفرق وحتی گاه متضاد می آفریده ومی آفریند؛ اما خود بمثابه آفتاب آمد دلیل آفتاب, گویای سرشت خداجوی انسان بوده وهست ؛ قرآن درآیات متعدد تاکید براین دارد که هرآینه از انکارورزانی که رسالت انبیارا تکذیب میکنند, پرسش شود که چه کسی جهان وخود آنها را آفریده است ؟ بدون شک پاسخ خواهند داد؛ خدا(9), بدانجهت که آن ها برای تصدیق رسالت انبیاء چه خالصانه وچه مغرضانه برهان می طلبند ولی نمیتوانند به تکذیب آنچه درونشان برآن گواه است بپردازند. تجلی همین سرشت خدا جوئی در ابراهیم؛  سبب شد که او ابتدا به ستاره وماه وخورشید بعنوان رب خود رو آورد وچون آن ها دوام نداشته وازنظرغایب میشدند؛ازآنها روگردان میشود وبه جستجو؛ همچنان وفادارمیماند تا به پروردگاری راه می برد که آفریدگارابرهیم ؛ آسمان ها وزمین است وجاودان(10).

 

 نکته دیگری که درمورد توحید, انسان را به پرسش وامیدارد, راز نهفته درآن است که ازطرفی شراره های عشق را دردل ها شعله ورمیسازد, عقول را برمی انگیزاند واستعدادها را شکوفا میکند وحماسه ها میسازد وازطرفی ارباب قدرت وسلطه را به موضع گیری وا میدارد تا آنجا که حتی ازشنیدن کلمه توحید وحشت دارند وتمام نیروهای سرکوب ازفریفتگان زروسپاه زور وبویژه اصحاب تزویررا درمقابله با آن بسیج میکنند.

پاسخ  این پرسش  درخود پیام نهفته است:

اول اینکه بنا برتاکید آیات وحی, رسولان وظیفه ای جز ابلاغ پیام آگاهی بخش توحید نداشته (11) وهیچگاه درمقام این نبوده اند که با ارباب قدرت ومعاندان توحید به جدال وستیز برخیزند؛ درواقع سازواره پیام توحید,ماهیت فرهنگی دارد و بروشنی انسان را مخاطب قرارداده تا خود؛ آگاهانه به نفی بتان وازهم گسیختن زنجیرهای جهل که آزادیش را به بند کشیده اند همت نماید چرا که انسان بگفته اقبال درغیاب آگاهی وبصیرت است که به گمراهی وغلامی دچار وبدست خویش گوهر والایش را  به پای دیو ودد میریزد:

                                         آدم از بی بصری ره گم کرد           گوهری داشت ولی نذرقبادوجم کرد

                       یعنی از خوی غلامی زسگی خوارتراست            من ندیدم که سگی پیش سگی سرخم کرد

قرآن همین معنا را درآیه شصت وچهار سوره آل عمران, درفراخوانی که ازپیروان ادیان ابراهیمی (یهود ونصارا) بمنظورهمگرائی برمبنای توحید؛ به عمل می آورد؛ به روشنی  آشکار؛ ساخته وازآنها چنین خواسته است : بیائید جزخدا را نپرستیم وچیزی را براوهمتا نشناسیم  وبعضی از ما بعضی دیگر را ارباب نگیریم" و.....بدین ترتیب قرآن به روشنی؛ بیش وپیش از اینکه به اربابان انذاردهد, به ارباب پذیران هشدار میدهد ومیخواهد که صیانت گوهرانسانی را پاس دارند وسرشت پاکشان را به خوی غلامی نیا لایند تا راه برای سلطه وحاکمیت اربابان هموارنگردد. این نکته ای است که ارباب قدرت ازآن غافل نیستند  وآنجا که ازبکارگیری سلاح زر وزور؛ برای اسارت  نوع انسان مایوس گردند؛ به سلاح  تزویر بمنظورتحمیق توده ها ومسخ باورشان به ظرفیت خود؛ رو میاورند..

تاریخ نهضت انبیاء نشان میدهد که نقش کارشناسی وکاربری تزویررا همواره روحانیان وابسته به قدرت بعهده گرفته و به تعبیر قرآن مبادرت به جا بجائی کلمات وتهی کردن معانی آنها کرده اند (12) همان نقش جادوئی تحمیق که درسیستم فرعون؛ ساحران برعهده داشته وریسمان را؛ مارجلوه میدادند.

تامل درتوحید  پرسش دیگری را در انسان برمی انگیزاند وآن اینکه چرا باید خدای یگانه را پرستش کرد؟ خدائی که درآیاتش خودرا چنین معرفی میکند: آفریدگارجهان است, بی نیازاست, ازرگ گردن به انسان نزدیکتراست, وتائید میکند که اگراورا بخوانیم؛ پاسخ میدهد درعین حال توصف نا پذیرو دوراز دسترس وبرترازخیال وقیاس وتصور است (13) ومهمتراینکه مهرو رحمتش شامل همگان میشود وازهرگناهی درمیگذرد اما هرگزگذشت اوشامل "شرک آوران" نمیشود.

 پاسخ ساده وروشن است : ازاین نظرکه با چنین خدائی؛ امکان برقراری رابطه ویژه وخصوصی وخویشاوندی  وجود ندارد وازآنجا که

 :بنیان وخاستگاه "فساد" برقربانی کردن ضابطه درپای رابطه استواراست؛ پاسخ روشن تروقابل فهم ترخواهد بود, اینجاست که نقش مفتیان  ومباشران تزویر, اهمیت خود را نمایان میسازد, مفتیانی که درمبارزه با دعوت انبیا, چون قادربه نفی خداوند یکتا نمیشوند؛ صفات آدمی را به خدا الصاق میکنند ؛ وبدین ترتیب خدائی بزک کرده و قابل توصیف ودر دسترس مفتیان,ساخته میشود: خدا ئی دارای فرزند , خدائی اهل معامله ازطریق مباشران وواسطه ها برای آمرزش گناهان وفروش کلید بهشت ؛خدائی که پایبند به ضوابط نباشد وهرجا مصلحت اقتضا کند توصیه مفتیان ولایت؛ را  ببذیرد وربا خواری, دروغ گوئی وجاسوسی را مجازشمرد وحکم تعطیل توحید را هم صادرکند و....

بدین ترتیب تکلیف مشخص است ونتیجه روشن : ترفند مفتیان نفی خدا نیست ,بلکه هدف مسخ انسان است؛ انسانی بیگانه ازخویش, انسانی تهی شده ازاستعدادها وظرفیت های ذاتی وکارساز, انسانی نا امید ازخود وآماده اسارت که آزادگی اش به تاراج رفته, خوی غلامی وچاپلوسی دراولانه میکند وبمنظورحل مشکل ونیازش به بندگی خدایان دروغین روی می آورد؛ درواقع دیگرحیات ندارد؛ وازاین جهت است که وحی تاکید میکند" خدا ورسولش را اطاعت کنید تازنده شوید"(14) و تاکید میکند خداوند هرگناهی جز" شرک" که نابود کننده انسان است را می بخشد(15))  درواقع ازآنجهت توحید پایه اصول دین است که

.باورانسان به توحید, باور به استعدادها وظرفیت های والای خود است  

 

شناخت محمد رسول خدا, به بیان قرآن؛

بمنظور گشودن راه برای ایجاد رابطه خصوصی با آفریدگارجهان,گروهی ازیهودیان؛ یکی ازرسولان بنی اسرائیل (عزیر)را؛ پسرخدا خواندند همچنانکه بعضی ازمسیحیان مسیح را پسرخدا خواندند, وبه بندگی عالمان ودیرنشینان وعیسی فرزند مریم  روی آوردند (16).

قرآن ضمن تاکید برمنزه بودن خدا ازداشتن فرزند(17) و نفی گفته آنان چنین ادعا وسخن را به یا وه حرفی که از محدوده دهانشان فراتر نمیرود توصیف میکند. و بمنظور اینکه چنین شائبه ای درمورد محمد رسول خدا, پیش نیاید وازپیامبری که برای بت شکنی آمده است؛ بت جدیدی ساخته نشود؛ برواقعیت بشری او؛ به شرحی که درسطورزیر خواهد آمد تاکید می ورزد؛ اما پیش از آن مناسب است به چند نکته توجه شود.

1- واژه قدس ومشتقات آن درقرآن به خود پروردگار, سرزمین ومکانی که خدا درآنجا پرستش میشود وپرستش فرشتگان به درگاه خدا؛ وفرشته آورنده وحی (جبرائیل) اطلاق شده است وبه هیچ وجه درمورد ابناء بشروازآنجمله انبیاء بعنوان بندگانی خاص بکار نرفته است (18).

2-.انبیاء چون دیگر انسان ها, جدا ازشناختی که قرآن ازنوع انسان بدست میدهد نمیباشند مانند این تعاریف :

که "انسان چیزی نیست جز نتیجه کوشش هایش" (19),

که "انسان مرهون دست آورد های خودش میباشد"(20)

که"انسان به درون (ضمیر) خود آگاه است ,هرچند به توجیه (کردار) خودبپردازد و.....(21).

3- قرآن منشور برابری انسان را چنین اعلام میدارد: "ای مردم ما شمارا از نری وماده ای آفریدیم و تیره تیره وقبیله قبیله قرار دادیم تا همدیگررابازشناسید, گرامی ترین شما نزد خدا"متقی"ترین شماست؛ همانا خداست دانای آگاه(22).

 دراین آیه تنها تقوا(وارستگی),عنصری است که تعیین کننده میزان گرامی بودن هرفرد نزد خدا؛ میباشد؛ و ازآنجا که کسی قادر به سنجش تقوای بندگان خدا وطبعا میزان گرامی بودنشان پیش خدا نیست؛  به هیچ عنوان جائی هم برای  برتردانستن وامتیازفرد(حتی پیامبر)ی؛ نسبت به دیگران؛  باقی نمیماند وطبعا جائی هم برای ایجاد رابطه ویژه با پروردگار؛ وجودندارد.

4-  شناخت وتصویر نا دقیق ازآنچه به "دوره جاهلیت" معروف شده است ؛ یعنی مردمی که قبل ازاسلام درسرزمین عربستان میزیسته اند؛ افرادی نادان؛ دورازخرد ومحروم ازتعقل وتدبیربوده اند وحال آنکه تحقیقات شرق شناسان نشان میدهد که نه تنها چنین برداشتی نا درست است, بلکه واژه جاهل درمورد کسانی بکارمیرفته است که نسبت به باورها وارزشهای مورد قبولشان؛ تعصب میورزیده اند وحمیت (با تشدید ی) عربی یا جاهلی به همین معناست ؛ چنین تعصبی تا قبل ازآمدن اسلام ودمیدن روح بردباری وشکیبائی  درآن جامعه؛ دارای بار مثبت بوده است , پیدایش اسلام است که موجب تمایزجامعه اسلامی ازجاهلی میشود(23)؛ در واقع مردمی که درجزیرت العرب قبل از اسلام زندگی میکرده اند همانند سایرجوامع بشری موزائیک وار ومرکب از گوناگونی ها بوده اند ازآن جمله حکما,عرفا ,روشنفکران؛ متالهیین؛علمای یهودی ونصرانی ویکتا پرستانی که همچون محمد به تهجد ورازونیازشبانه با پروردگارمیپرداخته اند؛ بوده است وچنین نبوده که محمد ازنظراجتماعی وشناختی که مردم ازاوداشته اند دارای موقعیت انحصاری واستثنائی باشد (24) ,البته شناختی که مردم ازامانت داری محمد داشتند واودرموطن خویش به صفت "امین" ممتاز شده بود وسخنش  بدون چون وچرا مورد قبول مردم قرار میگرفت می تواند عنصری باشد که دربعث اوبه رسالت؛ نقش عمده داشته است ولی به سخن قرآن: خدا داناتراست رسالتش را کجا قراردهد(25).

قرآن درشان وشناخت  پیامبرچه میگوید:

تاریخ نهضت انبیاء ازآن جمله پیامبراکرم نشان میدهد به محضی که دعوت خود را آشکارمیساخته اند با تکذیب وانکار ومخالفت های گوناگون روبرو میشده اند؛ اما جان سخت ترین موانع, سدی است که ریشه در تصوروتوهمات بخش عمده ی از توده های مردمی دارد که به اوهام دل می بندند, آنها شگفت زده میپرسند این چه رسولی است که غذا میخورد,درکوچه وبازارگام برمیدارد,وچرا فرشته ای همراه او نیامده است  وچراگنجی نصیبش نمیشود وچرا مالک باغ  وثروت نیست ؟ و ایمان آوردن به دعوتش را مشروط به داشتن کاخ جواهرات ونیز بالارفتن به آسمان میکردند تا دربازگشت نامه برای شان بیاورد ویا اراده کند آسمان برسرشان ساقط  شود وخدا وفرشتگان را به حضورشان آورد و...(26)؛

 بخش دیگری از مردم تصورمتفاوت و آلوده به اغراق دارند واگرچه پذیرفته اند که رسول بشری است همانند خودشان ولی باید ازخطا وگناه مصونباشد, علم غیب بداند ومجازباشد  که آیات قرآن را مطابق میل آنان تبدیل وتغییردهد؛ اینگونه انتظارات؛ گاه چنان عرصه را برانبیاء  تنگ میکرده است که موجب یاس آنها شده و میپرسند پس یاری خدا چه زمانی خواهد رسید؟(27)

 قرآن؛ وجود اینگونه تصورات  مردم را درآیه دوم سوره یونس  بصورت پرسش؛ تصدیق میکند"آیا مردم درشگفتند ازاینکه به مردی مثل خودشان وحی فرستادیم تا مردم را هشداردهد ومژده دهد.....؟؛ همچنین درسوره اعراف درآیه شصت وسه, همین معنا را چنین بیان میکند"آیا درشگفتید که اندرزی ازجانب پروردگار,توسط مردی همانند خودتان داده شود وهشدارتان سازد که پروا ییشه گیرید تا موردرحمت خداقرار گیرید؟"

با وجود اینکه بعثت انبیاء ودعوت آنها بمنظورابلاغ پیام توحید؛ درزمان ومکان متفاوت وبین اقوام متفاوت انجام میگرفته است؛ معهذا درانجام رسالت خود با مشکلات وانتظارات کم وبیش مشابهی ازطرف مردم نظیرآنچه درسطور بالا گفته شد روبرومیشده اند.

وحی بمنظور شناساندن چهره رسولان خدا, بدانسان که هستند وزدودن اذهان مردم؛ ازاغراق و تصورات وانتظارات واهی ازانبیاء, درقرآن بطورمستوفی ودرآیات متعدد به روشنگری پرداخته ازآنجمله تاکید براینکه تمام رسولان بشرهائی هستند مانند خود آنها وهمانند آنها غذا میخورند ودربازارها رفت وآمد میکنند ونیز تاکید میکند کسی جزخدا ازغیب آگاه نیست وازآنها خواسته است  با تدبر وتعقل سخنان رسولان را گوش فرا دهند وبدون تدبیر ازکسی؛ پیروی نکنند.

 درسطورزیرمتناسب با منظوراصلی نوشته, سعی خواهد شد به بخشی ازآیات که به شناخت روشنتری ازخاتم النبین (پیامبراسلام) راه میبرد؛ پرداخته شود. بدین منظوربه سه گروه آیات , مراجعه خواهد شد: اول آیاتی که از محمد میخواهد خود گواهی کند بشری است همسان سایرآدمیان وامتیازی بردیگران ندارد؛ دوم آیاتی که پیامبررا درجهت تصحیح روش ابلاغ پیام همواره زیر نظردارد واشتباهاتش را متذکرمیشود وسوم  آیاتی که به معرفی شا یستگی ها وویژه گی های محمد وصلاحیت رهبری واسوه بودن او( به عنوان یک بشر)دربین امت خود؛ پرداخته است:

آیات گروه اول :

الف-:درآیه (صدوده)سوره کهف و(بیست) سوره فرقان,خطاب  به پیامبر, چنین آمده است : "بگو همانا من بشری همچون شما هستم که فقط به من وحی میشود معبودشما یگانه است.".... ودرآیه(نودوچهار)سوره اسراء چنین دستور میدهد: ...".بگو پروردگارم را تصدیق میکنم , آیا من جزبشری فرستاده شده هستم؟.

ب- درآیه  (صدوهشتادوهشت)سوره اعراف خطاب به پیامبر: "بگو اختیار سود وزیان خودرا؛ مگرآنچه خدا خواهد؛ ندارم واگرغیب میدانستم  دارائی فراوان بدست میآوردم وهیچ زیانی به من نمیرسید, من جزبشارت دهنده وهشدار دهنده ایمان آورندگان نیستم,"

ودرآیه (پنجاه) سوره انعام ازپیامبرخواسته است : "بگو من نمیگویم گنج های خدا نزدمن است , غیب هم نمیدانم ونگویم که فرشته هستم,   پیروی نمیکنم جزآنچه رابه من وحی میشود...."

پ-  آیات( اول ودوم)  سوره فتح؛ خطاب به پیامبر؛جنین آغاز میشود:" ما پیروزی آشکاری را برای تومقدر کردیم تاگناه گذشته واخیرتو را ببخشد ونعمت خویش را برتو به کمال رساند وبه راهی راست هدایتت کند." ودرآیه (پانزده) سوره انعام وآیه (سیزده) سوره زمر,ازپیامبر چنین میخواهد:"بگوازاینکه پروردگارم را نافرمان باشم ازعذاب روزی بزرگ ترس دارم" .

ت- آیه (صدوچهل وچهار)سوره آل عمران : "محمد جز فرستاده ای نیست وپیش ازاورسولانی بودند؛ هرآینه اوبمیرد یا کشته شود آیا بگذشته خود بازمیگردید, واگر چنین کنید زیانی متوجه پروردگار نیست وبزودی شکر کذاران را پاداش دهیم."

 این آیه درکارزار احد؛ هنگامی نازل شد که رسول خدا مجروح ودرجائی پناه گرفته بود؛ دشمن از فرصت استفاده کرده و جنجال برپا کرد که رسول خدا کشته شده است ,کثیری از سپاه مسلمین دچاراغتشاش شده به فرارپرداختند؛ وآیه درمقام سرزنش آنها نازل ویادآورشان میشود که متکی به خود باشند واززندگی شرطی برمحورپیامبر؛ بپرهیزند.

آیات گروه دوم:

این گروه آیات که به نقد وتصحیح پیامبرمی پرازند به جهات مختلف ازاهمیت ويژه برخوردارند, درآیات گروه اول چنانکه آمد روی سخن با مردم است تا باورهای نا درست آنها راتصحیح کند و درباره وحی وآورنده آن؛ دچار توهم نشوند,  ولی درآیات گروه دوم گریبان آورنده وحی را گرفته واورا زیر سئوال برده است  ونه تنها به مواردی پرداخته که درنظرها آشکارند, بلکه آنچه را هم که درلایه های پیچیده درون پیامبرنهان است وکسی را برآن راه نیست؛ بطورشفاف برملاساخته است؛ به باورمن این ازشگفتی های قرآن است که هیچ متنی با آن قابل قیاس نیست؛ حتی اگر نظرکسانی را بپذیریم که آیات قرآن را حاصل تجربه شخصی پیامبر وبرساخته خود او میدانند؛همچنان جای سئوال است که آن کدام مولف است که درحین تالیف متنی, با صراحت ودرهمان زمان که مشغول نگارش است, به نقد کنش ومنش ونهان خود پردازد؟ آن هم متنی ماندگارکه برای همیشه روی سخن به جهانیان دارد وتجدید نظرهم درآن راه ندارد. ضمن اینکه هریک ازنقد ها؛,پیام آموزنده خاص خودرا هم برای مومنین داراست.:

الف- نفی اجباردرتبلیغ ادیان : برطبق آموزه های قرآن هدف بنیادی ادیان هدایت, رشد وتزکیه انسان است, امری که بدون اراده وانتخاب آزاد فرد میسر نمیباشد به همین جهت قرآن از طرفی هرنوع پیروی کورکورانه وتحمیلی  ایمان آورندگان؛ ازانبیاء؛ را نمی پذیرد وازطرف دیگر چیرگی ذهنی وروش های آمرانه را ازانبیاء؛  درتبلیغ دین وایمان پیروان؛  بشدت نفی میکند ؛ به همین جهت دراین بخش ازآیات  این گروه ؛ پیامبراکرم ازآن جهت که گاه درانجام رسالت خود ازمحدوده ابلاغ پیام؛ فراترمیرفته است ؛ ازیک تذکرپرملاطفت تا هشداری که اورا درردیف جاهلین قراردهد مورد نقد قرارمی گرفته است.

آیه (شش) از سوره کهف:" مباد خود را د رنگرانی از کسانی که به این حدیث  باور نمیاورند, به هلاکت اندازی"

آیه (بیست ویک وبیست ودو) سوره غاشیه " پس اندرز ده که تو همانا اندرزدهنده ای وبرآنان مسلط وچیره نمیباشی".

آیه (چهل وپنج) سوره ق " ما به آنچه میگویند آگاه تریم وتوزورگوی برآنان نیستی"

آیه (شش) سوره شورا " خداوند حاکم برآنهاست وتونگهبان آنان نیستی"

آیه (نودونه) سوره یونس" اگرپروردگارت میخواست تمام اهل زمین ایمان می آوردند, آیا تومردم را به اجباروامیداری تا ایمان آورند؟!"

آیه (پنجاه وشش)سوره قصص" چنین نیست که توهرکه را دوست داری؛ قادربه هدایتش باشی ,بلکه خداست هرکه را بخواهد هدایت میکند واو به رهیافتگان داناتراست".

آیه (سی وپنج) سوره مائده "اگرپشت کردن ایشان برتو گران است, اگر توانی نقبی درزمین بزن یا نردبانی برآسمان برافرا تا آیه ای برایشان بیاوری , اگر خدامیخواست همه را برهدایت جمع میکرد؛ پس از جاهلان مباش."

سه آیه آخرین حاوی,نکته مشترکی با مضمون"اگرخدا میخواست قادربود همه راهدایت کند",میباشد که حاوی پیام حکیمانه ای است؛ وآن اینکه شرط دگرگونی هرپدیده دراین "جهان متکثر" بویژه انسان؛ وابسته به عوامل بسیارزیاد (ازآن جمله شرایط توارثی , خانوادگی , تربیتی , معاشرتی و...) است که راهنمائی پیامبران هم فقط درحد یک عامل ونه بیشتر؛ میتواند دخیل باشد وانتظار پیامبر؛ ازاینکه کوشش او؛ منجربه دگرگونی همگان شود؛ توسط سه آیه مذکورنفی شده ویاد آورمیشود, که تنا خداوند آفریننده جهان؛ قادراست همه شرائط را برای دگرگونی پدیده ها ازآنجمله انسان؛ فراهم آورد.

ب- آیاتی که نهان های محمد را شکافته وآنجا که لازم است تذکر میدهد:

آیات (یک تا یازده) سوره عبس "چهره درهم کشید وروی برتافت, ازاینکه آن نابینا سراغش آمد, توچه میدانی, بسا که اوبه پاکی گراید, یا پند پذیرد؛ اما آنکه خودرا بی نیازمیداند,وبه او اقبال میکنی؛ اگربه پاکی نگراید؛ برتونیست, اما آنکه با سعی سراغت میاید,درحالیکه خشوع دارد؛ ازاوغفلت میکنی, هرگزچنین نکن."

.توضیح اینکه پیامبر؛ درجلسه ای با افرادی وبه امید یاری ازآنها؛ بمنظور پیشبرد پیام, مشغول مذاکره بوده است , نابینائی از راه میرسد وپرسش دارد وچون درزمان نا منا سبی آمده است  پیامبر چهره درهم کشیده وروی میگرداند ؛وحی بسرعت با آیات مذکور واکنش نشان میدهد.

 آیه (پنجاه ودو) سوره احزاب " پس ازآن دیگر هیچ زنی برتوحلال نیست ونشاید که همسرانی را جانشین همسران فعلی گردانی اگرچه زیبائی آنان ترا به شگفتی اندازد...."

 توضیح : بحث درمورد ازدواجهای مکررپیامبر, که آیا انگیزه اجتماعی,سیاسی ویا شخصی داشته است دراین نوشته مورد نظر نیست, بلکه توجه به تذکری است که وحی به پیامبردررابطه با غرائزفطری اوازآنجمله شیفتگی نسبت به زیبائی زن میدهد وقلم بطلان براوهام  کسانی  که ازرسول خدا تصور غیر بشری دارند میکشد.

آیات (بیست وسه,بیست وچهار وبیست وهشت )سوره کهف " درهیچ مورد تاکید مکن که فردا چنین خواهی کرد" " مگر آنکه خدا بخواهد وهرگاه فراموش کردی ,پروردگارت را یادکن وبگو چه بسا پروردگارم به راهی نزدیکتراز این؛ وسیله رشدم را فراهم آورد" "همانند کسانی که بامداد وشبانگاه پروردگارخویش را می خوانند وخشنودی اورا می جویند؛ شکیبا باش ودرهوای زیورزندگی دنیا, دیدگانت دنبال کسانی که دلشان از یادخدا غافل است وپیروهوای نفس وزیاده روی هستند, نباشد"

 . توضیح : جمعی ازیهودیان مکه, بمنظور بررسی صدق یا کذب رسالت پیامبر, جویای خبری درمورد ماجرای اصحاب کهف شده بودند وپیامبرهم براین امید که اگرپاسخ درستی به آنها داده شود از حمایت آنان برخوردارخواهد شد وبدین گمان که  شب هنگام به او وحی نازل میشود, پاسخ را به روزبعد موکول کرد, ولی نه آن شب ونه شب های بعد از آسمان خبری نشد ویهودیان فرصت یافتند تا علیه پیامبردرمکه ؛ تبلیغات منفی وهیاهو راه اندازند.

درسه آیه فوق به باور من؛ دونکته حکیمانه  نهفته است : اول اینکه همانطورکه درسطوربالاترهم آمد, به پیامبر متذکر میشود انتظار تحقق هرپیش آمد؛(ازآن جمله نزول وحی) تا عوامل متعددآن فراهم نشود دورازقانونمندی های این "جهان متکثر"میباشد,( بعلاوه وحی؛ شانی نیست که خواست پیامبر درآن نقش داشته باشد)؛ ودوم اینکه درآیه (بیست وهفت) همین سوره  به پیامبرتوصیه میکند امید بستن به غیرخدا راه به جائی نمیبرد.

سوره تحریم :آیه (یک) "ای پیامبر,چرا آنچه را خدا برتوحلال کرده است به خاطر خشنودی همسرانت؛ بر خود حرام می کنی وخدا  آمرزگاری است مهربان".

توضیح :درماجرای تردید پیامبر؛نسبت به ازدواح با همسرطلاق داده شده پسر خوانده اش, که درآن جامعه؛ مغایربا رسوم زمان محسوب می شد, همسران پیامبر آنرا ناشا یست میشمردند, پیامبر تصمیم به انصراف گرفت. درسوره احزاب آیه (سی وهفت) چنین آمده  است:

سوره احزاب  آیه (سی وهفت):" زمانی را به یاد آر که به کسی خدا نعمت داد وتونیز نعمت بخشیدی وگفتی همسرت را نگاه داروازخدا پروا داشته باش, تو در درونت چیزی را مخفی پنهان میداشتی که خدا آنرا آشکار کرد, تو ازمردم واهمه داشتی وحال آنکه سزاواراست که از خدا ترس داشته باشی وچون نیاززید از اوبرطرف شد اورا به نکاح تودرآوردیم تا برای مومنان درامر ازدواج با همسران پسر خواندگانشان ( پس از جدائی) گناهی نباشد ...".

پ – تذکرات دیگر: آیه (چهل وسه) سوره توبه " خدا ازتو درگذرد, چرا پیش ازآینکه افراد راستگو ودروغ پرداز,برای تو مشخص وشناخته شوند به آنها اجازه (معافیت ازجنگ)دادی.

توضیح : در جنگ ها افرادی بودند که بدون استحقاق وبه بهانه های مختلف از پیامبر اجازه میخواستند درجنگ شرکت نکنند وپیامبر هم موافقت میکرد.

سوره قیامت : آیات (شانزده,هفده,هجده ونوزده) "هنگام دریافت وحی به شتاب زبان برآن مگشای" "که جمع کردن آن وخوانا کردنش با ماست""وچون آن را خواندیم تو خواندنش را دنبال کن"" آنگاه شرح وبیانش با ماست".

توضیح : این آیات حاکی است که پیامبر نگران ازاینکه آیات وحی شده  را بطور دقیق بازگوئی نکند دچارشتاب زدگی ومشکل شده است ( نظیردانش آموزی که به هنگام جواب دادن درس خونسردی خود را ازدست میدهد) که درجا مورد تذکرقرار گرفته است ؛ گفتنی است که دراینجا, آسمان بدین ترتیب مسئولیت حفاظت همیشگی وبی نقص بودن قرآن را هم تضمین کرده است.

آیات گروه سوم :

آیه (بیست ویک) سوره احزاب: " پیامبرسرمشق نیکوئی برای شما وبرای کسی است که به خدا وروز واپسین امید داشته وخدارا فراوان یادکند"

آیه (شش) سوره احزاب:"پیامبراز ایمان آوران به خودشان سزاوارتراست وهمسرانش  مادران آنها هستند و..."

توضیح: بطوریکه ازآیات سوره احزاب پیداست؛ درشرائط جنگ وناهنجاری های اجتماعی نازل شده است ودراین آیه همانطورکه همسران پیامبررا, مادران مجازی مومنین خوانده است, بمنظورحفظ یکپارچگی پیکارکنندگان واقتدارپیامبردرمقام فرماندهی, ازمومنین خواسته است  گوش به فرمان فرمانده باشند ونه اوامر پراکنده افراد  .

آیه (پنجاه وشش) سوره احزاب:"بی گمان خدا وفرشتگانش برپیامبردرود میفرستند؛ شما مومنان نیزبراو؛درود فرستید وبه امرش؛ گردن نهید"

توضیح : تمجیدی که دربخش اول  آیه فوق ازپیامبرشده است استثنا نیست؛ وشامل سایرمومنین هم درهمین سوره؛ بشرح زیرشده است؛

آیه (چهل وسه)سوره احزاب:" او(خدا)برشما درود میفرستد همچنین فرشتگانش تا شمارا ازتاریکی ها خارج وبه سوی روشنی برآورد....."

آیه (صدوپنجاه ونه) سوره آل عمران " با رحمت الهی تونسبت به آنان(کسانی که درجنگ احد نافرمانی کردند) نرم ومهربان بودی واگر خشن وسخت دل بودی از گرد توپراکنده میشدند, پس ازآنان درگذر وبرایشا آمرزش بخواه ودر کار هم با آنان شورکن وچون تصمیم گرفتی, برخدا توکل کن, خدا توکل کنندگان را دوست دارد".

آیه (صدوچهل وسه) سوره بقره: " بدین گونه شمارا امتی میانه قرار دادیم تا نمونه برای مردم باشید وپیامبربرای شما نمونه باشد...."

بطوریکه مشاهده شد درگروه آیات مذکور اراده ای حاکم است تا مباد ازمحمد چهره ملکوتی وغیر بشری یعنی نماد شرک ساخته شود؛

اینکه هر روزدر جوامع اسلامی درشبانه روز چندین نوبت در ماذنه ها ندا سرمیدهند که معبودی جز خدا وجود ندارد ومحمد فرستاده ای بیش نیست, اینکه مسلمانان درنمازهای شب وروز, بارها شهادت میدهند که محمد بنده خدا ورسول اوست , اینکه گوش نوزاد را به محض تولد, با همین پیام ها, آشنا میکنند, اینکه توصیه میشود آخرین کلام مسلمان پیش ازمرگش شهادت به وحدانیت خدا ورسالت بنده اش, محمد؛ باشد واینکه درهرجا وهرتجمعی شهادت دادن به توحید خداوند واقراربربندگی رسولش رسمیت عام یافته است ؛اینکه محمد, خود درکنارسایرمومنین,به هنگام عبادات, به یکتائی معبود,و بندگی ورسالت محمد ازطرف خدا؛اقرارو شهادت میداد؛ همه کوششی بود که از محمد بت شکن, بت ساخته نشود. این تمهیدات موجب شد که زمینه های شرک مبتنی براغراق بخشکد وکسی ادعا نکند محمد پسرخداست ومیشود ازطریق او با آفریدگارآسمان ها وزمین ها , رابطه اختصاصی برقرارساخت .

اصرار برهمین ملاحظات بود که درصدر اسلام معاصران پیامبر, محمد را با دوچهره میشنا ختند؛ یکی محمد رسول الله ودیگرمحمدابن عبدالله ؛ به هنگام اتصال به وحی؛ محمد رسول الله  بود وسخنش مصون ازخطا و درسایرموارد محمد ابن عبدالله و بین او وسایرین فرقی نبود, گاه سخنی میگفت که مخاطبانش از اوسئوال میکردند کلام خداست یا سخن خوداو؟ ودرصورت دوم, کسی خودرا ملزم به پذیرفتن آن نمیدانست.(28)

یاد آوری ؛

دین اسلام همچون سایرادیان آسمانی به واسطه پیامبری معرفی شده است وفرق آن درقیاس با سایر ادیان این است که قرآن, کتاب مدون این دین؛ بلا تغییروبی آنکه جعل وتحریف درآن صورت گیرد از گزند حوادث ودخل وتصرف  مصون ماند؛ بدین جهت میتواند همواره مورد مطالعه ومنبع وثوق مراجعه کننده قرارگیرد, مخاطب قرآن بدون استثنا هرکس وهمه کس وحتی محمد ابن عبدالله است وچون هرگونه اجباردردین رانفی کرده است (29)کسی ( ولورسول خدا) نمیتواند وحق ندارد ازجانب خود به مردم چنین خطاب کند "دستور میدهم ای مردم ازامرخدا اطاعت کنید" ؛ محمد خاتم النبین درزمانی به پیامبری مبعوث شد که تاریخ ونقش شخصیت های تاریخی جایگاه خودرا یافته پود وامکان نداشت واقعیت محمد وپیامش, درتاریخ واذهان معاصرینش نادیده گرفته شود ونیز امکان نداشت محمد را درهاله ای نا مکتوب ازگذشته های دورافسانه ای پنهان سازند و درمقابله با او وپیامش, همانند عهد موسی, گوساله سامری علم نمایند ویا چون عیسی ابن مریم, هویتش را از محمد ابن عبدالله به محمد ابن الله تغییر دهند.

مادام که رسول خدا درقید حیات بود وملازم وحی؛ دین یکی بود وایمان آورندگان گوش به فرمان وحی , وهرآینه اختلافی پیش می آمد, وحی؛ میزان وتعیین کننده نهائی بود؛ با وفات پیامبروقطع وحی ,علی رغم حضوردومرجع پایه(کتاب خدا وسنت رسول خدا)؛ اختلاف نظرات وسلیقه ها ومنافع وعلائق شخصی وتعصبات قومی (فرهنگ جاهلی) براساس کهنه ریشه های بجا مانده ازگذشته؛ فرصت بازسازی یافت, دراین مرحله است که دین واحد به مذاهب متفرق فرومیکاهد وهرمذهب به نوبه خود باگذشت زمان به انشعابات بیشتری تقسیم میشوند(30) وهرکدام خودرا دائرومدارحق ودیگران را باطل میشمارد؛ وحال آنکه این تشطط؛ خود زائیده اختلافات سلیقه ای وبرداشت های نادرست ازدین وبویژه منافع قدرت ها وآلودگی های سیاسی است.

درجدال ومسابقه بین مذاهب,اسلام؛ منادیان شرک , برای تحمیق توده ها؛ به همگنان خود درادیان پیشین تاسی جسته وعنصر"غلو" پوشیده  به لباس تقدس را به خدمت گرفتند اما نه "غلو"ی که از محمد فرزند خدا سازند, بلکه غلودرجعل احادیث و به نقل ازپیامر؛که کسی را یارای تکذیب نباشد, زمانی نه چندان طولانی ازرحلت رسول خدا,نگذشته بود که ماشین تولید حدیث بکارافتاد وچنان شتابان که خلیفه اول ودوم کتابت آنرا منع کردند اما علی رغم این ممنوعیت تدوین وکتابت حدیث بویژه توسط شیعیان ادامه یافت واکثرا آنها ازآفت بی اعتباری برکنار نماند.

توجه به مشکل احادیث مشکوک موجب گردید: درعلوم اسلامی؛ رشته ای به نام علم رجال تاسیس گردد تا بشود درمیزان وثوق به کاتبین وراویان حدیث وتشخیص سره ازناسره به تحقیق وتصحیح احادیث؛ بپردازد؛ اما خود موجب معضلی دیگر شد ودخالت جانبدارانه شریعتمداران وابسته به قدرت؛ موجب شد جعل وازدیاد حدیث وروایت همچنان ادامه یابد؛ تعداد احادیث  تاقرن دوم هجری ازچهارصد فراتر میرود, حکیم وارسته ای چون ابوحنیفه ( یکی از چهار امام اهل سنه) که دراواسط همین قرن میزیسته است ؛ ازچهارصد حدیثی که ازرسول خدا نقل شده است؛ فقط شانزده تای آن را قابل وثوق میداند (31). روند تولید حدیث درقرن پنجم هجری بجائی میرسد که شیخ طوسی؛ ازنه هزارراوی وکاتب حدیث وروایت نام میبرد؛ وبرای درک میزان اعتباراین قبیل احادیث کافی است اشاره شود که امروز ازمجموع شانزده هزارواندی حدیث که در"الکافی" یکی ازمعتبرترین کتاب چهارگانه شیعه آورده شده است به کمتر از یک سوم آن بیشتراعتماد نیست.(32).

به هرحال دربلبشوی تولید احا دیث ؛ اززبان محمد به نقل ازخدا(33) حدیثی بدین مضمون ساخته شد:"ای محمد اگرتونبودی من جهان هستی را نمی آفریدم"! بدین ترتیب نه تنها پیوند محمد را با خدا از نسبت  پدرفرزندی فراتر برد؛ بلکه اورا برفراز کائنات ودرعرش خدا درمقامی قدسی وخالی ازرنج اختیار ومسئولیت انسان, جای داد ؛ تیشه به ریشه اصل پیام وارد آمد وپایه های شرک مبتنی برتفاخرنژادی وبرتری جوئی اشرافی دوران جاهلیت را بیش ازهمیشه استحکام بخشید.  متولیان غلوپردازشیعه, پس از چندقرن به تکمیل حدیث مذکورپرداختند "اگرتونبودی هستی را نمی آفریدم واگرعلی نبود ترا واگرفاطمه نبود شما دو را نمی آفریدم (34)؛  روشن است که دراین تغییر؛چون برای رسول خدا اولاد ذکوری باقی نمانده است؛ فاطمه دخترپیامبر؛ ازآن جهت محور قرارمیگیرد که ازمونتاژ بین رسالت نبوی وعنصر ایرانی سلطنت موروثی؛ راه بهره مندی ازمزایای نسبی سیادت وآقازادگی؛ هموارگردد. (35)؛ گفتنی است که به هرکدام ازاین احادیث شاخ وبرگ های فراوان مجهز به اغراق افزوده شده است وبخش قابل توجهی ازفرهنگ رائج مذاهب اسلام وبویژه شیعیان برمبنای چنین احادیثی شکل گرفته است ؛ آقای خمینی درکتاب ولایت فقیه میگوید" ازضروریات مذهب ما این است که کسی به مقامات معنوی ائمه علیهم السلام نمیرسد حتی ملک مقرب ونبی مرسل؛ اصولارسول اکرم (ص) وائمه (ع) ,طبق" روایاتی" که ما داریم, قبل ازاین عالم, انواری, بوده اند درظل عرش ودرانعقاد نطفه وطینت از بقیه مردم امتیاز داشته اند ومقاماتی دارند الی ماشاءالله"..؛

با چنین احادیثی چشم اندازروشن است؛ محمد؛ دیگربشری نیست چون دیگران و رسولی نیست که آمده بود تا آیات الهی را برای مردم تلاوت کند, پاکشان سازد, وکتاب وحکمت تعلیمشان دهد(36) .اکنون رئیس قبیله ای است با ابعا جهانی که خود محورقبیله  وبرتارک آن نشسته است وگرداگردش را نزدیکان وآشنایان ومقربین "خودی"ها گرفته اند؛ وواردشدن درجرگه "خودی" ها جزازطریق ایجاد رابطه امکان ندارد,هرآنکس بخواهد باتکیه براستعداها وتلاش وظرفیت ها انسانی ومبتنی برضابطه؛ راهی برای خود بگشاید برای همیشه "غیرخودی" ومرتد محسوب میشود .(37).

 

.قرآن وخلفای راشدین :

قرآن در مورد گزینش کسی که رهبری جامعه مسلمین را به عهده گیرد ساکت است وبه جمهور مسلمین واگذاشته است.

 واژه خلیفه( جانشین) درقرآن درآیه سی ام سوره بقره آمده است که مراد ازآن جانشینی انسان به جای خدا درزمین وبه احتمال قوی این تعبیرازآن جهت است که انسان تنها موجودی است که  ویژه گی آفریدن دارد؛ به هرجهت اطلاق واژه خلیفه به کسی که جانشین پیامبر باشد دقیق نمی باشد زیرا که وظیفه اصلی انبیاء؛ ابلاغ پیام وحی است که سزاوار کسی جز رسولان نمیباشد. ولی ازآنجا که محمد جدای ازشان رسالت ؛ مدیریت جامعه مسلمین را هم عهده داربوده است؛ شاید اطلاق خلیفه به کسانی که پس ازاوعهده دارزعامت مسلمین شده اند از این منظربوده است .

پس از رحلت رسول خدا ابتدا سه مذهب بوجود آمد: طرفداران ابوبکر, طرفداران سعدبن عباده خزرجی وپیروان علی, وسپس هریک انشعابات دیگرپیدا کردند؛ ولی درمیان آنها دوجریانی که نسبت به دیگران پا برجاتربودند تحت عنوان اهل سنت (تسنن) وشیعه (تشیع) دررقابت بایکدیگر بویزه درتعیین فردی که پس ازغیبت رسول خدا به زمامداری انتخاب شود به مبارزه پرداختند؛ وگفتنی است که دراین امرمهم بجای تکیه برتقوی وشایستگی های فردی که باید سکان زعامت جامعه مسلمین را بدست گیرد, میراث بجا مانده ازملاحظات خویشاوندی وقبائلی پیش ازاسلام همچنان نقش تعیین کننده داشته است؛ بدینگونه که مقام ابوبکربعنوان پدرعایشه همسررسول خدا درتصمیم گیری بیعت کنندگان نقش عمده داشته است همانگونه که مقام علی درجایگاه پسرعم وداماد پیامبر, وهمچنین عمر وعثمان که یکی بعنوان پدرزن ودیگری دامادی؛ که دودختررسول خدارا یکی پس ازدیگری؛  درکابین داشته است وبه همین جهت ذوالنورین لقب گرفته بود.

قرآن وغدیرخم:

یکی ازموارد ی که بین دومذهب سنی وشیعه همیشه مسئله سازبوده  است واقعه غدیرخم است که درسال پایانی حیات پیامبررخ داده است غ بسیاری ازمورخین هردو مذهب؛ آنرا گزارش کرده اند وهردوطرف هم تائید کرده اند که علی (ع) محورواقعه بوده است .

غدیرخم "نام ناحیه ای است درفاصله 60کیلومترازمکه و360کیلومتراز مدینه که به سبب وجود آب وچند درخت کهنسال , محل توقف واستراحت کاروانیان بوده است , رسول خدا درسال دهم هجری برای آخرین باربه زیارت مکه میرود(سه مه قبل ازرحلت) وبه همین مناسبت جمعیتی فراوانی اورا همراهی میکنند, درضمن بازگشت بطرف مدینه درغدیرخم؛ دستور توقف میدهد,حتی زوار یمن که درمراجعت ازمکه, مسیرشان درجهت مخالف بوده است بمنظورشرکت درآن گردهمائی باز میگردند. رسول خدا به ایراد خطبه مفصلی میپردازد وضمن آن چنین اعلام میکند: هرکس مرا مولای خود میداند علی هم مولای اوست؛ ودرادامه دعا میکند :خدایا دوست بدارآنکه علی را دوست دارد ودشمن بدارآنکه با اودشمنی ورزد ویاری کن آنکس که یاریش کند وخوار کن آنکس را که از یاریش خود داری کند(38)

در خطبه مذکور, کلمه "مولا" بر مبنای ترجمه وبرداشت متفاوتی  که اهل سنت وشیعیان ازآن ارائه کرده اند موجب بروزاختلافی شده است که تاکنون ادامه دارد؛ بدین شرح که اهل تسنن ازکلمه"مولا" دراین مورد "دوست" برداشت کرده اند وشیعیان "سرپرست" درادبیات عرب هردومعنا درست ودرقرآن هم به هردو معنا آمده است.

طبق گزارش بعضی منابع اهل تسنن,درهمین سفروآخرین زیارت پیامبرازخانه خدا(حجه الوداع), شکایاتی ازعلی طرح شده است, مبنی براینکه علی درماموریت به یمن(که پیش ازهمان ایام انجام گرفته بود)؛ به منظورحساب رسی بیت المال ورسیدگی به حیف ومیل ها, بگونه ای عمل کرده است که مخالفت کسانی ؛علیه او برانگیخته شده است؛ رسول خدا بمنظورفرونشاندن هیاهوئی که روشن بوده است چه قماشی به آن؛ دامن میزده اند, درحدیث غدیر,مبادرت به بیان میزان دوستی واعتماد نسبت به کارگزارخود,علی کرده است.

این گزارش میتواند به جهاتی با واقعیت سازگار باشد ازآنجهت که علی درمراحل مشابه دیگر نیز,چه قبل وچه درمدت زمامداریش, نشان داده است که نسبت به حفاظت ازبیت المال عمومی وجلوگیری ازخاصه خرجیها وریخت پاش ها,بسیاردقیق وبا کسی رودروایسی نداشته است وازآنجمله انتقادات او نسبت به زمامداری عثمان(خلیفه سوم), بیشترازهمین منظربود که مخالفان زیادی حتی کسانی درردیف طلحه وزبیروعایشه علیه او وعلیه چنان "عدالتی "همداستان شدند.

 نکته دیگری که تصدیق میکند؛ مراد رسول خدا ازکلمه "مولا" دوست؛ بوده است, مضمون دعائی است که درادامه خطبه پیامبر؛آمده است و پیامبرخواهان "دوستی" خدا با کسانی شده است  که علی را "دوست" میدارند.

واما نگاه شیعیان برحدیث غدیرکه مراد پیامبررا, ازکلمه "مولا", سرپرست تعبیرکرده اند, نگاهی مجرد نیست بلکه دررابطه با پیوند دوآیه ازسوره مائده (آیه سه وآیه شصت وهفت) میباشد و بزعم آنان, وحی بمنظود تثبیت جانشینی علی, پس ازرحلت رسول خدا, دخالت کرده است ؛  درسطورزیر, به آن پرداخته میشود.

درسوره مائده, ازاولین آیه تا پایان آیه چهارم, جدای سفارشاتی که به مومنین دروفاداری به پیمانها, به نکوکاری وتقوی, و پرهیزازستم وترس ازخدا,شده است, مابقی مضمون آیات به احکامی درتجویز یا ممانعت خوراکی ها وحتی تجویزغیرحلال آن ها درصورت اضطرار, اختصاص یافته است ونامیدن این سوره به "مائده", احتمالا به همین مناسبت است؛  در"بخشی" ازآیه سوم چنین آمده است "امروزآنان که کفرورزیدند, از دین شما نومید شدند؛ ازآنها ترس نداشته باشید و ازمن بترسید, امروزدین شمارا کامل ونعمتم را برشما تما م کردم وبرای شما دین اسلام را پسندیدم (39).

سوره مائده , ازنظرتاریخ وترتیب نزول آیات, صدودوازدهمین سوره ازیکصدوچهارده سوره؛ قرآن است که درسال های پایانی حیات رسول خدا در مدینه نازل شد ه است  فقط دو آیه آن درجریان آخرین زیارت پیامبرازخانه خدا, درمکه نزول یافته است که این بخش نوشته به آن دوآیه؛ اختصاص یافته است .

درآن زمان مکه ازنظرموقعیتی که داشته غیرازمسلمانان, پیروان ادیان ومذاهب دیگرابراهیمی واقوام مختلف نیز؛ یا درخودمکه اقامت داشته ویا برای انجام مناسک حج وقربانی ,همزمان ازاطراف وارد مکه میشدند وطبعا بخشی ازموادخوراکی را آنها درآنجا تولید میکرده اند.

 همراهان پیامبر, هم نسبت به وظایف خود درانجام مناسک حج وهم درچگونگی برخورد با دیگران وبویژه مصرف گوشت قربانی وموادخوراکی  آنها, سئوالاتی طرح وکسب تکلیف میکرده اند.

 مفسرین سنی مذهب, سبب نزول اولین آیات سوره مائده ؛ و ازآن جمله آیه سوم را؛ درپاسخ به همین سئوالات تفسیر میکنند.

 اما نظر شیعیان بگونه ای دیگراست وآن اینکه آیه سوم سوره مائده را درپیوند ومتاخربرآیه شصت وهفتم همین سوره وبمثابه فرمان جانشینی علی پس از رسول خدا تفسیرمیکنند.

 مضمون آیه شصت وهفت سوره چنین است "ای پیامبر, آنچه از پروردگارت برتونازل شده است ابلاغ کن ؛ اگرچنین نکنی رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای, خدا تورا ازمردم حفظ خواهد کرد, همانا خدا کفر ورزان را هدایت نحواهد کرد"

؛درآیات قبل وپس ازآیه مذکور, به موضوع  اهل کتاب بویژه به یهودیان و مسیحیان می پردازد ویادآورمیشود اگرآنها به تورات وانجیل مطابق آنچه ازطرف خدا نازل شده است رفتارمیکردند؛ ازنعمتهای آسمان وزمین برخوردارمیشدند؛ درضمن گوشزد میکند که بین آنها افرادی معتدل وهمچنین زشتکاروجود دارد؛ دردوآیه بعد هم منشور تساوی بین مومنین واهل کتاب را چنین اعلام میدارد:

" همانا  کسانی که ایمان آوردند وآنها که یهودی شدند وصائبان ومسیحیان, "هرکس" که به خدا وروز بازپسین ایمان آورد وعمل شایسته کند, برآنها نه بیمی روا باشد ونه اندوهی".

اهل تسنن درسبب نزول آیه شصت وهفت, چنین گفته اند که رسول خدا به علت ابلاغ آیات وحی شده, ازناحیه مخالفین؛ بویژه درزمان آن گردهمائی بزرگ؛ به آزاروقتل تهدید میشده است  وبا این آیه خداوند حفاظت پیامبر را ضمانت کرده است تا  با اطمینا ن به وظایف ورسالت خود ادامه دهد؛ تا پیش ازنزول این آیه, هرجا ایجاب میکرده است , افرادی ازرسول خدا محافظت میکرده اند که سپس لغوشد.

 همانطورکه قبلا گفته شد غالب مفسران شیعه؛ نزول این آیه را بمثابه مبتدا وپیش آگهی خبری تعبیرمیکنند که درآیه سوم سوره مائده,آمده است ؛ بزعم ایشان آن خبرمبتنی است برکامل شدن دین بمناسبت ابلاغ جانشینی بلافصل علی پس ازرسول خدا؛که درتجمع غدیرخم صورت پذیرفته است, بدین معنی که پیامبرازپیش ماموربه ابلاغ آن بوده است وچون ازاعلام آن واهمه داشته است , آیه شصت وهفت سوره مائده بدین سبب نازل شده است.

این نوشته درمقام داوری نظربین دومذهب شیعه وسنی نمیباشد؛ اما چند پرسش وجود دارد که نمیتوان نادیده گرفت.ولی پیش ازپرداختن به آن ها جای تامل است  که علی باوجود اینکه بنا یرنظر دومذهب شیعه وسنی, محوربحث مربوط به واقعه غدیراست؛ در"نهج البلاغه" (میراث گرانقدری که از اوبجا مانده است)؛ کوچکترین اشاره ای به واقعه غدیر ندارد وحال آنکه نسبت به حقانیت وشایستگی خود بعنوان زمام داری مسلمین پس ازرحلت رسول خدا؛ بارها تاکید ورزیده است (40) بدیهی است که اشاره نکردن علی به واقعه غدیردرنهج البلاغه, دلیل انکار حادثه نیست چراکه تاریخ نگاران هردومذهب به نوعی وقوع حادثه راتا ئیدکرده اند؛ فرض مقرون به واقعیت این است که درواقعه غدیر؛ امر حساس ومهمی مثل جانشینی علی به جای پیامبر؛ مطرح نبوده است, وهمچنین اگرمسئله مهم جانشینی رسول خدا, درواقعه غدیر, پیش آمده بود؛ تاریخ نگاران دومذهب , سه قرن را به سکوت برگذارنمیکردند؛! به احتمال زیاد اولین کسی که به واقعه غدیرپرداخته وآنرا ثبت ودیگران به اواستناد کرده اند, تاریخ نگا رشیعه یعقوبی میباشد که درنیمه دوم قرن سوم هجری میزیسته است (41).

سنت بیعت؛

"بیعت" ازریشه بیع که به شرط رضایت طرفین؛ معامله اعتبارمییابد, قبل ازاسلام بمنظور گزینش زعمای قبایل ونظایرآن متداول بوده است ؛ قرآن این سنت را معتبرشناخته (42), وانتخاب زعیمی را که بتواند پس ازرحلت رسول خدا امور مسلمین را سامان دهد به جمهور مردم واگذاشته است وتاریخ هم شاهد است که قاطبه مسلمین درگزینش خلفاء راشدین به  سنت "بیعت", تمسک جسته اند؛ البته بعید نیست که درشورائی که بمنظورتعیین کاندیدا؛ تشکیل شده است ؛ زدوبند هائی به نفع یا ضرر کاندیدائی انجام گرفته باشد( که این نوشته درمقام پرداختن به آن نیست,) ولی این موضوعی نیست که بتواند اصل "بیعت" را زیرسئوال قراردهد همانگونه که به شهادت تاریخ؛ علی وطرفداران علی هیچگاه با اصل بیعت مخالفت نکرده اند واعتراضی که داشته اند متوجه افراد وترکیب شورائی بوده که اصل بیطرفی را رعایت نکرده اند؛ هنگامی هم که پس ازقتل عثمان خلیفه سوم, ازعلی خواسته شد که به شیوه خلفای پیشین, امرخلافت را بعهده گیرد؛ علی به عنوان اعتراض به شیوه نا سالم  روش شورا درگزینش کاندیدا, پذیرفتن پیشنهاد را مشروط به بیعت مستقیم مردم نمود وبا هجوم واستقبال بی نظیرمردم برای بیعت بود که مسئولیت را پذیرفت (43). علی دراولین ودومین فراز, ازنامه ای که درپاسخ به اتهامات معاویه نوشته, چنین آورده است : کسانی که با ابوبکر, عمروعثمان بیعت کردند, به همان طریق با من بیعت کرده عهد وپیمان بستند؛ پس آنرا که شاهد بوده نسزد کسی دیکررا؛ اختیارکند(منظورطلحه وزبی) وآنکس که غایب بوده نسزد که آنرا نپذیرد

( منظور خودمعاویه) ومشورت حق مهاجرین وانصارمیباشد؛ وچون ایشان  برمردی اجتماع کرده وپیشوایش نامیدند, رضا وخوشنودی خدا درآن است (44) و....

جای پرسش است که چرا علی با وجوداینکه درنهج البلاغه به روشنگری ودفاع ازحق وشایستگی خود به جانشینی پیامبرپرداخته است,سخنی ازفرمان الهی (نص قرآن) مبنی برنصب خود وسیله وحی؛ به میان نمیاورد وتسلیم انتخاب بوسیله بیعت میشود؟

و چنانچه جانشینی علی به جای پیامبر؛ ازطریق وحی وآیات قرآن تعیین میشد؛ علی کسی نبود که نسبت به فرمان الهی بی اعتنا بماند وبر سکوت برگذارکند.!

به شهادت منابع شیعه وسنی درتجمع عظیم مسلمانان درغدیرخم بسیاری ازشخصیت های عمده مهاجرین وانصار,ازآن جمله سلمان فارسی, ابوذرغفاری, ام السلمه, عایشه و..همچنین ابوبکر,عمروعثمان,حضورداشتند که پس ازرحلت پیامبر؛ بترتیب؛ وبه اعتبار"بیعت" ( به حق یا ناحق) به خلافت رسیدند؛ وحضور نامبردگان درغدیرخم ؛ به عنوان واقعیت انکار نشدنی درتاریخ اسلام ثبت شده است ؛ یعنی سنت "بیعت" وکاربرد آن همچنان پس ازواقعه غدیرخم, برقرار وپا برجا مانده است .

 اکنون جای این پرسش است که اگراین باور درست باشد که علی درواقعه غدیرخم باخطابه رسول خدا وبه فرمان وحی (نص قرآن),به عنوان جانشین پیامبرمنصوب شده است دیگرچه محلی ازاعراب برای "بیعت"باقی میماند وآیا این تناقضی آشکارنیست!؟

وپرسش دیگراینکه اگر اراده پروردگار,براین تعلق گرفته است که علی بعنوان جانشین پیامبرمنصوب شود؛ چه حکمتی ایجاب کرده که فرمان, غیرمستقیم ,پیچیده وبی نام ونشان وبرخلاف شیوه روشن وحی صادرشود؟

قرآن وامامت:

کلمه امام در فارسی به پیشوا ترجمه شده است؛ در پنج آیه قرآن کلمه امام آمده است :دوآیه به شخص, دوآیه به کتاب آسمانی(تورات)؛ ویک آیه شامل هردو میشود؛ تنها آیه ای که به شخص خاصی بعنوان امام اشاره دارد و به بیان شرائط امامت پرداخته, مورد ابراهیم ودرآیه یکصد وبیست وچهار سوره بقره است,که ترجمه آیه چنین است:

"هنگامی که پروردگارش ابراهیم را با کلماتی بیازمود وآنهارا به انجام رساند؛ گفت ترا ییشوائی, برای مردم قراردادم؛ گفت وازذریه من؟ گفت عهد من به ستمگران نرسد".

درواقع مضمون آیه باتوجه به موارد دیگری که قرآن به ابراهیم پرداخته است, چنین است : هنگامی که پروردگار,ابراهیم را با پیش آمدهائی آزمایش کرد واوبخوبی ازعهده برآمد؛ پروردگارگفت ترا,برای مردم "پیشوا" قراردادم ؛ ابراهیم پرسید وآیا شامل فرزندانم میشود وپروردگار گفت شامل ستمکاران نمیشود.

آنچه ازاین آیه برمیآید: اینکه پیشوائی (امامت), به شا یستگی وداشتن توانائی حل مسائل وراه  برون رفت ازمشکلات؛  بمنظورهدایت مردم ؛مشروط شده است و تنها "ستم کاران از پیشواشدن مستثنی شده اند؛ بنابراین هرکسی که لیاقت داشته باشد وستمکارنباشد؛ ازآ ن جمله فرزندان ابراهیم  میتواند پیشوا شود ؛ بنابراین عنصرنسلی وخانوادگی دربردارنده هیچگونه امتیازی نسبت به دیگران دراحراز امامت,به حساب نمی آید.

قرآن درآیه هفتادوچهارم سوره فرقان , دربیان نمونه ای ازخواست (دعا) های مومنین,چنین میگوید: " آنها(مومنین) کسانی هستند که میگویند پروردگارا؛ همسران وفرزندان مارا روشنی بخش چشم ها ومارا "پیشوا"ی وارستگان قرارده"؛ وبدین ترتیب تصدیق میکند که پیشوائی ( امامت)؛ امری نیست که غیرقابل دسترس ومیراث ویژه یک خانواده خاص باشد ودست یابی برای هرانسان شایسته ووارسته ای که ازستم بپرهیزد امکان دارد؛ تصویری که ازامام (پیشوا) درفرهنگ شیعه ساخته شده است؛ هیچ تناسبی با آموزهای قرآن ندارد وافسانه ایست برساخته از اغراق ؛ توهم وتقدس؛ آ قای خمینی ازامام علی چنین تصویرمیساز:"

 دبسم الله الرحمن الرحيم

من عيد سعيد را به همه مسلمين و بر ملت شريف ايران ، به شما آقايان تبريك عرض مي كنم . عيدي كه در آن امامت امت ثبت شد، و پيغمبر اسلام امام را براي امامت امت نصب كرد. چه شخصي را، چه شخصيتي را! شخصيت اين مرد بزرگ كه امام امت شد،شخصيتي است كه دراسلام و قبل از اسلام و بعدها هم كسي مثل او نمي تواند سراغ كند. يك "موجودي" كه امور متضاده را در خودش جمع كرده بود. كسي كه جنگجوست اهل عبادت نمي شود. كسي كه قوه بازو مي خواهد داشته باشد اهل زهد نمي تواند باشد.كسي كه شمشير مي كشد، و اشخاصي را كه منحرف اند درو مي كند، اين نمي تواند عاطفه و اهل عاطفه ، آن طور كه اين شخص داشت، باشد. اين شخصيت بزرگ ، امور متضاده رادر خودش جمع كرده . درعين حالي كه روزها روزه ، و شب به عبادت مشغول ، و گفته شده است كه شبي هزار ركعت نماز مي خواند. و در عين حالي كه غذاي او - آن طوري كه در تاريخ ثبت شده است - از نان و سركه ، و فوقش زيت  يا نمك ، بيرون نبوده است . درعين حال قدرت بدني ، آن طور قدرت است كه - آن طوري كه در تاريخ هست - آن دري را كه از "خيبر" ايشان كنده است و چندين زراع  دور انداخته است ، چهل نفرنمي توانستند بلندش كنند. در شمشيرزني ، شمشيرهاي او اين طور بوده است كه با يك ضربه از اين طرف كه مي زده دو نيم مي كرده است ، از اين طرف مي زده كه دو نيم مي كرده . در صورتي كه آنهايي كه اين ضربه را مي خوردند "خود" آهني داشتند، زره آهني داشتند. و گاهي هم شايد، دو تا زره به تنشان مي كردند. آدمي كه با نان و سركه زندگي مي كرده ، و بسياري از روزها را روزه مي گرفته است ، و افطار را با چند لقمه نان ونمك و يا نان و سركه افطار مي كرده است ، جمع كرده است مابين آن زهد و اين قوت بازو، و اين جمع بين دو تا امر متضاد است . آدمي كه جنگجوست ، به آن طور كه جنگجويان بزرگ را، دلاوران بزرگ را، به هزيمت وامي دارد. و مي فرمايد كه اگر تمام عرب يك طرف باشند، به من هجوم كنند، من پشت نمي كنم . اين آدم در عطوفت آن طور است كه ، وقتي كه يك خلخال از پاي يك زن يهودي ربوده اند مي فرمايد كه مرگ براي انسان آسان است  - قريب به اين معنا - آدمي كه در عرفان و علم ماوراي طبيعت ،آن طور است كه نهج البلاغه حكايت مي كند از مقام عرفانش . در عين حال شمشيرمي كشد، و كفار و اخلالگران را از دم شمشير مي گذراند. ما شيعه يك همچو اعجوبه معجزه آسا هستيم . من مي گويم اگر چنانچه پيغمبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - غير از اين يك موجود تربيت نكرده بود، كافي بود برايش ؛ چنانچه پيغمبر اسلام مبعوث شده بود براي اينكه يك همچو موجودي را تحويل جامعه بدهد، اين كافي بود. يك همچو موجودي كه هيچ سراغ ندارد كسي ، و بعدها هم سراغ ندارد كسي ، امروز روز نصب اوست به امامت امت ، يك همچو موجودي امام امت است ، البته كس ديگر به پاي او نخواهد رسید."**

قرآن واهل بیت:

درقرآن سه بار" اهل البیت", تکرارشده است ؛ درمورد خانواده ابراهیم, خانواده ای که موسی را درهنگام شیرخوارگی, کفالت کرده اند وخانواده پیامبر, واصطلاحی است  که چه قبل وچه بعد ازاسلام درعربستان به خانواده اطلاق میشده ومیشود.

قرآن درسوره احزاب ,ازآیه بیست وهشت تا سی وچها؛ به همسران پیامبر, ازآن جهت که رفتاروکردارشان ازدید وداوری اجتماع دورنمیماند و بمنظوررعایت شئون پیامبر ,تذکراتی بدین شرح داده است:

دردوآیه اول, ازپیامبر,میخواهد به همسرانش بگوید: " اگرخواهان زندگی دنیا وزیورآن هستید بیائید شما را بهره مند سازم وبطریقی نیکو,رها یتان سازم واگرخواستارخدا ورسول او وخانه آخرت باشید, همانا خدا برای نکوکاران شما, پاداشی بزرگ آماده کرده است"؛ درآیات بعد مستقیما خطاب به همسران پیامبرمیگوید:" ای زنان پیامبر,هرآنکس ازشما به ناشایستی, روآرد ,عذاب او به دوبرابرافزوده شود وآن برای خدا آسان است وهرکدام از شما برای خدا ورسولش فروتن باشد وکارشایسته کند, پاداشش دوبرابر و رزق کریمانه ای برای اوآماده شده است"؛وادامه میدهد "ای زنان پیامبر؛ اگرتقوا پیشه گیرید مانند سایر زنان نخواهید بود, پس درسخن گفتن چنان نرم نباشید که بیماردلان به طمع افتند؛ به شیوه شایسته سخن گوئید"؛ درخانه های خود آرام گیرید وچون زمان جاهلیت جلوه گری نکنید, نماز برپا دارید وزکات دهید وازخدا وپیامبرش اطاعت کنید؛ خداوند اراده کرده است پلیدی را ازشما خانواده رسالت, دورکندوشمارا پاک ومنزه گرداند", وازآیات خدا وحکمت که در خانه های شما خوانده میشود یاد کنید که خداوند تیزبینی آگاه است ".

بدون شک ,هرمسلمان مخلص که به تعبیر قرآن؛ دلش بیمارنباشد, تصدیق خواهد کرد که این آیات درمورد همسران پیامبرنازل شده است,آهنگ وپیوستگی آیات وبویژه بخش پایانی آیه سی وسوم (معروف به آیه تطهیراهل بیت),جزبه رسول خدا وهمسرانش, به کسی دیگر, اطلاق نمیگردد.

حال جای سئوال است که باچه سند وبرهانی,امکان دارد بخشی را که به آیه تطهیرمعروف است,ازبقیه آیات جدا وبه خانواده دیگری مرکب از پیامبر,علی,فاطمه وحسن وحسین, الصاق کرد؟!

طرح کنندگان این نظر,پذیرفته اند که درآیات مذکورنظربه اینکه زنان پیامبرمورد خطاب هستند, ضمائری که بکاررفته است طبق ادبیات عرب, بصورت جمع مخاطب مونث آمده است اما چون درآیه سی وسوم؛ "موسوم به تطهیر", ضمیرمونث به جمع مذکر؛ تغییریافته است,نتیجه میگیرند؛ منظوراهل بیت دیگری دارد که بزعم آن ها همان پنج تن آل عبا (برساخته متولیان رسمی شیعه) است که چهارنفراز پنج نفرآن مذکرهستند. دراین استدلال؛ لا اقل این غفلت وجود دارد که تغییرضمیردرآیه تطهیر, به دلیل مذکربودن کلمه"اهل",انجام گرفته است وانگهی اهل بیت به شمول پیامبرمصداق میابد که خود نیزیک عامل مذکراست وطبق ادبیات عرب برای تغییرضمیرازمونث به مذکر, فرقی نمیکند که عامل ,یک نفر باشد یابیشتر.

قرآن و معصوم:

واژه های مشتق از مصدرعصم , درسیزده آیه ازقرآن آمده است ,درشش مورد به معنی "چنک انداختن", مانند آیه یکصدو دو, سوره آل عمران"وچنک زنید بر ریسمان خدا وپراکنده نشویدو....", 

ویک مورد درآیه دهم, سوره ممتحنه بصورت جمع "عصم به معنی زنان" آمده است, مفردآن عصمت است ودرزبان محاوره , درایران هم هنوزمعمول است.

درشش مورد به معنی "نگهدار" که یک موردآن خطاب به رسول خدا درآیه شصت وهفت؛ سوره مائده؛ با این مضمون".....وخدا نگهدارنده توازمردم است, همانا خدا کافران را هدایت نکند".آمده است .بیان این آیه روشن است که خدا نگهدارنده رسول خدا از گزند مردمی است که مانع ابلاغ پیام ورسالتش میشدند وبه هیچ گونه مفهوم برکنارماندن پیامبر ازگناه, مستفاد نمیشود که سیزده نفردیگرنیز به اعتباراوازگناه معاف باشند؛ به اعتبار.پیامبری که خودبه دستوروحی باید به مردم اعلام کند که ازعذاب آن روزبزرگ ترس دارد.وگفتنی است که آیه سی ودوم سوره یوسف (درردیف آیات گروه فوق), گواه براین است که کرامت انسان درگروانتخابی است که به اراده  خود؛ همچون یوسف,آنجا که همه شرائط برای آلوده شدن به گناه آماده است,با اراده واختیار,خود رابرکناردارد.

قرآن وشفاعت :

شفع به عدد زوج, ودو شئ که با یکدیگر" قرین" باشند معنا میشود؛ مثل دوکف دست راست وچپ ,دوچشم و... که یکی شفیع دیگری است .درقرآن واژه شفع ومشتقات آن در بیست وشش آیه آمده است ؛ ومیتوان آنرا به دودسته تقسیم کرد؛ آیاتی که به شرایط پذیرش شفاعت اشاره دارد وآیاتی که به بیفایده  بودن شفاعت , بدون رعایت شرایط وقوانین آن؛ دلالت دارد.

آیات گروه نخستین تاکید دارد براینکه جزخدا کسی نمیتواند شفاعت پذیرباشد ودیکراینکه شفاعت کردن قانونمند وبدون "اذن" خدا امکان ندارد؛ بطور مثال درآیه دویست وپنجاه وپنج سوره بقره میپرسد"...کیست که بدون اذن (اجازه) خدا نزدش شفاعت کند". درادبیات عرب کلمه "اذن" مبتنی برقید (قانون) است؛ بطور مثال اقامه نماز,باندای "اذان" یعنی هنگامی که زمانش  فرا میرسد؛ اقامه نمازمجازمیگردد.

بنا براین درک "واسطه گری" ازشفاعت که بعنوان عاملی جهت بخشیدن گناه ؛ اذهان کثیری ازشیعیان را به خود مشغول کرده است بنیادش برباد است . شفاعت آنجا مقبول درگاه خدای متعال خواهد افتاد که شفاعت خواه؛ خودرا قرین(مشابه) شفاعت گر(شفیع) نماید؛ یعنی آنکس که خواهان شفاعت حسین ابن علی است  باید دررفتار وکردار؛ به زیورحسین ابن علی آراسته گردد.

ذکراین نکته مهم است که آیه هشتاد وپنج سوره نساء؛ بردونوع شفاعت اشاره دارد؛ شفاعتی که ویژه نکوکاران است و شفاعت خواه باید خود را قرین شفاعت کننده سازد وبه صلاح گراید ودیگر شفاعت مفسدان که شفاعت خواه چون شفاعت کننده به فساد کشانده میشود ؛ درواقع آیه مذکورگواهی دیگراست براینکه  میدان تجلی شفاعت وجبران خسارت ها؛ همین جهان خاکی ومتا ثرازکردارورفتارشخص است ونه چانه زنی درپیشگاه خداوند ودرجهان دیگر,خواه سعادت وخواه شقاوت.

 برداشت های نادقیق ازمفهوم امامت؛ عصمت وشفاعت؛ موجب شکل گیری اعتقادی توهم آمیز؛ بروجود نسل ونژادی: مقدس؛ نورچشمی وعزیزکرده خدا؛ شده است که توسل وسرسپردگی به آنها؛ تنها چاره ساز تمام ناهنجاری های زندگی دردنیا ونجات ازعذاب آخرت؛میشود ؛ روشن است که این توهم؛ با گذشت قرون؛ بیشترین آسیب را به کرامت انسان وتکیه بر استعدادها وظرفیت هایش واردآورد وفرمنگ اتکائی؛ دریوزگی وچاپلوسی را دراوجایگزین میسازد.(45)

قرآن وحدیث ثقلین:

این حدیث را هردو مذهب شیعه وسنی, با دوروایت متفاوت به نقل ازرسول خدا ذکرکرده اند: که, درسال آخررسالت ,مسلمانان را به پاسداری از دومیراث ؛بدین مضمون سفارش کرده است : من شمارا درحالی ترک میکنم که دو امانت گرانسنگ  باقی میگذارم, ؛ "کتاب خدا وعترتم" به گفته شیعیان " وکتاب خدا وسنتم ", به گفته اهل سنت.

بدون شک دراین حدیث منظوراز کتاب خدا؛ قرآن است که مورد تائید راویان هر دومذهب میباشد, همچنین پذیرفته اند که منظوراز سنت رسول؛  طریقه وروش پیامبردرسامان دهی مسائل اجتماعی وعبادی مسلمانان است .

 درقرآن واژه عترت, وجود ندارد؛ درکتب لغت(منجد) به معنای فرزند وعشیره آمده است(46),ضمن اینکه جای سئوال است  که"عترت" شامل چه کسانی وتا چه شعاعی را میپوشاند؟

 اما درقرآن,یازده آیه مبنی براطاعت ازخدا وانبیاء آمده است؛ جدای ازآن درسیزده آیه  اطاعت ازخدا وپیامبراسلام به مومنین,سفارش شده است؛ و مهم اینکه آیه هشتاد سوره نساء چنین میگوید" هرکس از رسول اطاعت کند به تحقیق از خدا اطاعت کرده است" وهرانکس که نپذیرد؛ تونگهبان برایشان نیستی"؛ با چنین پشتوانه جای شک درهماهنگی وانطباق سنت رسول خدا باوحی که بمثابه تفسیرعملی آنست باقی میماند که همراه با کتاب خدا, نشان بر دوامانت گرانسنگ رسول خدا میباشد.

قرآن وخمس:

سوره انفال در مدینه ودر شرائط جنگ؛ نازل شده  است دردوآیه آن (یکم وچهل ویکم) به غنائم جنگی وچگونگی مصرف آنها پرداخته است  : در آیه یکم خطاب به پیامبرچنین آمده است "از تودر مورد بهره های جنگ پرسش میکنند؛ بگوآنها ازآن خدا وپیامبراست؛ پس ازخدا پروا داشته باشید وروابط بین خود را سامان دهید وازخدا وپیامبرش اگراز مومنان هستید فرمان برید"

ودرآیه چهل ویکم؛ خطاب به مومنین میگوید:  وبدانید اگربه خداوآنچه بربنده خود در روزفرقان ( روزتشخیص حق از باطل)وروز مقابله دوسپاه ؛نازل کردیم ایمان آوردید ؛ آنچه درجنگ بدست آرید؛ خمس آن ازآن خدا وپیامبرش وبرای نزدیکان ویتیمان وبینوایان ودرماندگان راه( بی پناهان)؛ میباشد وبدانید خدابر هر کاری تواناست.

در بخشی از آیه اول به پیکارجویانی که درجنک(بدر) شرکت داشته اند؛ توصیه میکند روابط بین خودرا اصلاح کنید وچنین برمیآید که کسانی ازآنها برسرتقسیم غنائم کشمکش داشته اند وآیه اخطارمیدهد که غنائم فقط ازآن خدا ورسول است وهشدار میدهد که صدق ایمان داشتن مومنین درچنان شرائطی. به اطاعت ازخدا ورسول.سنجیده میشود.

با چنین پیش درآمد وآزمایشی؛ وبمنظورایجاد ورسوخ ایمان دردل ها؛ بخشی ازدومین آیه تا آیه چهلم سوره انفال به ویژه گی ها وصفات مومنین واقعی وروحیه دادن به پیکار کنندگان وبیان شرائط جنگی وهشدارها وبشارت ها وپرهیزاز خیانت و.....پرداخته است وآنگاه درآیه چهل ویکم وضع تعدیل میابد وفقط خمس غنائم را به خدا ورسول ومصارف نیازمندانی که همین آیه ازآنها نام میبرد اختصاص میدهد و روشن است که سهم خدا ورسول؛ متناسب شرائط آن زمان؛درغیاب نهادهای اداری ورسمی؛ با مدیریت پیامبربه مصارف ضروری وتامین هزینه های اجتماعی میرسیده است.

یادآور میشود این نوشته ازاینکه سهمی ازهردرآمد عمومی چه ازمحل غنائم جنگی ( که امروزعملاوجودندارد) وچه منابع دیگروتحت نام خمس(47) به طبقات فرودست اجتماع اختصاص یابد؛ مخالفتی ندارد؛ بلکه انتقاد متوجه روشی است که باگذشت قرون وگذشت لااقل بیست نسل؛ هنوزجماعتی بعنوان میراث بران رسول خدا, ازحق ویژه برخوردارباشند.

 

قرآن وولایت فقیه:(48)

درقرآن از مصدر"ولی"؛ مشتقات متعدد وبا معانی متعدد,ازآنجمله به معنای"سرپرست" آمده که دراین معنا انحصاربه رابطه خدا وبندگانش مصداق دارد ونه سرپرستی انسان بردیگران. آشکار است که مفهوم "ولایت" ازنظرمدعیان تز" ولایت فقیه" ولایتی است که پدربرفرزند صغیرویا کسی برمجانین دارد..

همان گونه که درفرازپیشین گفته شد  دریازده آیه قرآن, انبیاء درمقام رسولان امین,از مردم خواسته اند که ازخداوآنها اطاعت کنند ودرشش آیه تذکر داده است که رستگاری مومنین منوط به اطاعت ازخدا ورسول میباشد؛ درسیزده آیه وحی ازمومنین خواسته است که ازخدا ورسول (منظورپیامبراسلام)اطاعت کنند ودراین سیزده آیه جمله "ازخدا ورسول اطاعت کنید" مشترک ویکسان است؛ فقط دریک مورد؛ یعنی در آیه پنجاه ونه سوره نساء؛ اطاعت ازکارگذاران جامعه به آن اضافه شده است که ترجه آن؛ چنین است :"ای آنانکه ایمان آورده اید؛ اگربه خدا وآخرت ایمان دارید؛ خدا ورسول واولیای امر"خود"را اطاعت کنید واگر برچیزی نزاع داشتید به خدا ورسولش ارجاع دهید, این بهترونکوتراست در فرجام".

همین آیه است که تبلیغات ولایت فقیه با مثله کردن آیه وترجمه نادقیق؛ به آن استناد میکنند بدین معنا که  دراکثر موارد فقط به بخش نخست آیه توجه میشود وازذکربخش دوم؛ سهوا ویا عمدا؛ غفلت میشود؛ نتیجه آنکه بر سه نکته مهم ومنظوراصلی آیه سرپوش گذاشته میشود تا حاکمیت ولایت فقیه نظر خاص خودرا به منظور تحمیق مردم به آیه تحمیل کند.

نکته اول اینکه جمله "اولیای امر"؛ جمع است وشامل تمام متصدیان امورمیشود وچرخش آن به مفرد"ولی امر" که به فرد خاصی اطلاق شود انحرافی آشکاراست؛

 نکته دوم اینکه درآیه جمله اولیای امرهمراه ضمیر"منکم" ازخود شما" آمده است؛ یعنی متصدیان امورشما تفاوت وامتیازی برشما ندارند.  وسوم ومهمتراینکه آیه تائید میکند بین شما واولیای امورامکان پیش آمدن اختلاف وجدال وجود دارد, دراین صورت آنرا به "کتاب خدا" و"روش پیامبر", به عنوان ملاک ارجاع دهید وبدین ترتیب قرآن حق انتقاد واعتراض به متصدیان را برای حکومت شوندگان به رسمیت شناخته است .

با چنین بیان روشنی ازقرآن که رفتار کارگزاران مردم باید باملاک قرآن وسنت پیامبر؛ سنجیده شود ومردم مجاز باشند ازآنها مسئولیت بخواهند وانتقاد کنند ودرصورت لزوم با او جدال کنند؛ آیا ولایت فقیه ونوع مطلقه آن؛ جز وصله ناجورچه معنائی دارد ؟!

آقای خمینی درصخیفه نور چنین میگوید:

"بعد از رسول اکرم کسی افضل از اودرهیچ معنائی نیست ونخواهد بود؛ لکن درمراتب بعدهم که باید این امت هدایت بشود؛ پیغمبراکرم که ازدنیا می خواست تشریف ببرد , تعیین جانشین وجانشین ها را تازمان غیبت کرد؛ وهمان جانشین ها تعیین امام امت راهم کردند؛ بطورکلی این امت را به خود وا نگذاشتند که متحیرباشند؛ برای آنها امام تعیین کردند ؛ رهبرتعیین کردند تا ائمه هدی سلام الله علیهم بودند, آنها بودند وبعد فقها  ؛ آنهائی که متعهدند که اسلام شناسند, آنهائی که زهد دارند؛ زاهدند؛ آنهائی که اعراض از دنیا دارند, آنهائی که توجه به زرق وبرق دنیا ندارند؛ آنهائی که دل سوزند برای ملت؛ آنهائی که ملت را مثل فرزند های خودشان میدانند؛ آنها راتعیین کردند برای پاسداری ازاین ملت.

مع الاسف اشخاصي كه اطلاع ندارند بروضعيت برنامه هاي اسلام ، گمان مي كنند كه اگر چنانچه "ولايت فقيه " درقانون اساسي بگذرد، اين اسباب ديكتاتوري مي شود. درصورتي كه ولايت فقيه هست [است ] كه جلو ديكتاتوري را مي گيرد. اگر ولايت فقيه نباشد، ديكتاتوري مي شود. آن كه جلو مي گيرد از اينكه رئيس جمهور ديكتاتوري نكند، آن كه جلو مي گيرد از اينكه رئيس ارتش ديكتاتوري نكند، رئيس ژاندارمري ديكتاتوري نكند، رئيس شهرباني ديكتاتوري نكند، نخست وزير ديكتاتوري نكند؛ آن فقيه است . آن فقيهي كه براي امت تعيين شده است ، و امام امت قرار داده شده است ، آن است كه مي خواهد اين ديكتاتوريها را بشكند و همه را به زير بيرق اسلام و حكومت قانون بياورد. اسلام ، حكومتش حكومت قانون است ؛ يعني قانون الهي ، قانون قرآن وسنت است  و حكومت ، تابع قانون است ؛ يعني خود پيغمبر هم تابع قانون ، خوداميرالمومنين هم تابع قانون ، تخلف از قانون يك قدم نمي كردند و نمي توانستند بكنند." پایان نقل قول.(49)

 

 

نتیجه وخلاصه چند نکته ازمتن.

 

باورانسان به توحید, باور به استعدادها وظرفیت های والای خود است .

 

. متاسفانه امروزنام "اسلام" بصورت نام مستعاروسرپوش مجهولاتی درآمده است که آدرس دقیقی ازآن بدست نمیاید.

راستی با این روش های ماکیاولیستی "فتوا ابزار"چه حقانیت ومعنویتی برای ادیان الهی باقی میماند؛ وقتی آنها را درحد ایدئولوژی های ابزاری معطوف به قدرت قرن بیستمی فروکاهیم که بنا را بر"هدف وسیله را توجیه میکند" نهادند؛ بنائی که ازخون انبوه بیگناهان رنگین شد وننگین شد؛  امروزبنای  نظام جمهوری اسلامی چه رنگی دارد؟!

 

تاریخ ادیان گواه است که با پایان یافتن رسالت هرنبی ودرغیاب وحی؛ دین واحد به مذاهب متعدد؛ فرومیکاهد که ازبرداشت ها؛ سلیقه ها وتفاسیرجانبدارانه برکنار نمیماند ودررقابت بین آنها؛ ماشین تولید احا دیث وروایات بی مبنا؛ ازکار بازنمیماند وهرآینه این مذاهب درحد مانیفست حاکمیت؛  سقوط کنند رژیم هائی سرکوب نظیر: عباسیان؛ صفویه ؛ سعودی ؛فاشستی اسرائیلی؛ طالبان و ولایت فقیهی انتصابی؛ سربرمیاورند که کرامت وآزادی انسان واعتماد جمعی درپای آنها قربانی میشود.

 

درصدر اسلام معاصران پیامبر, محمد را با دوچهره میشنا ختند؛ به هنگام اتصال وحی؛ محمد رسول الله بود وکلامش مصون ازخطا ودرمواقع دیگرمحمدابن عبدالله ؛ که بین او وسایرین فرقی نبود, گاه سخنی میگفت که مخاطبانش از اوسئوال میکردند کلام خداست یا سخن خوداو؟ ودرصورت دوم, کسی خودرا ملزم به پذیرفتن آن نمیدانست.

 

وگروه دوم آیاتی که گریبان محمد را گرفته واورا زیر سئوال برده است  ونه تنها به مواردی پرداخته که درنظرها آشکارند, بلکه آنچه را هم که درلایه های پیچیده درون پیامبر؛ نهان است وکسی را برآن راه نیست بطورشفاف برملاساخته است؛ به باورمن این یکی ازشگفتی های قرآن است و هیچ متنی با آن قابل قیاس نیست؛ حتی اگر نظرکسانی را بپذیریم که آیات قرآن را حاصل تجربه شخصی پیامبر وبرساخته خود او میدانند؛ همچنان جای سئوال است که آن کدام مولف است که درحین تالیف متنی, با صراحت ودرجا, به نقد کنش ومنش ونهان خود پردازد؟ آن هم متنی ماندگارکه برای همیشه روی سخن به جهانیان دارد وتجدید نظرهم درآن جا ندارد. درعین حال هریک ازنقد ها,پیام آموزنده خاص خودرا هم برای مومنین داراست.

 

بنیان وخاستگاه "فساد" برقربانی کردن ضابطه درپای رابطه استواراست؛

 

شرط دگرگونی هرپدیده دراین "جهان متکثر" بویژه انسان؛ وابسته به عوامل بسیارزیاد (ازآن جمله شرایط توارثی , خانوادگی , تربیتی , معاشرتی و...) است وراهنمائی پیامبران هم فقط درحد یک عامل ونه بیشتر؛ میتواند دخیل باشد

 

برداشت های نادقیق ازمفهوم امامت؛ عصمت وشفاعت؛ موجب شکل گیری اعتقادی توهم آمیز؛ بروجود نسل ونژادی: مقدس؛ نورچشمی وعزیزکرده خدا؛ شده است که توسل وسرسپردگی به آنها؛ تنها چاره ساز تمام ناهنجاری های زندگی دردنیا ونجات ازعذاب آخرت؛میشود ؛ روشن است که این توهم؛ با گذشت قرون؛ بیشترین آسیب را به کرامت انسان وتکیه بر استعدادها وظرفیت هایش واردآورد وفرمنگ اتکائی؛ دریوزگی وچاپلوسی را دراوجایگزین میسازد

 

فقط دریک مورد؛ یعنی در آیه پنجاه ونه سوره نساء؛ اطاعت ازکارگذاران جامعه به آن اضافه شده است که ترجمه آن؛ چنین است :"ای آنانکه ایمان آورده اید؛ اگربه خدا وآخرت ایمان دارید؛ خدا ورسول واولیای امر"خود"را اطاعت کنید واگر برچیزی نزاع داشتید به خدا ورسولش ارجاع دهید, این بهترونکوتراست در فرجام".

همین آیه است که تبلیغات ولایت فقیه؛ با مثله کردن آیه وترجمه نادقیق؛ به آن استناد میکنند بدین معنا که  دراکثر موارد فقط به بخش نخست آیه توجه میشود وازذکربخش دوم؛ سهوا ویا عمدا؛ غفلت میشود؛ نتیجه آنکه بر سه نکته مهم ومنظوراصلی آیه سرپوش گذاشته میشود تا حاکمیت ولایت فقیه نظر خاص خودرا به منظور تحمیق مردم به آیه تحمیل کند.

نکته اول اینکه جمله "اولیای امر"؛ جمع است وشامل تمام متصدیان امورمیشود وچرخش آن به مفرد"ولی امر" که به فرد خاصی اطلاق شود انحرافی آشکاراست؛.

 نکته دوم اینکه درآیه جمله اولیای امرهمراه ضمیر"منکم" ازخود شما" آمده است؛ یعنی متصدیان امورشما تفاوت وامتیازی برشما ندارند.  وسوم ومهمتراینکه آیه تائید میکند بین شما واولیای امورامکان پیش آمدن اختلاف وجدال وجود دارد, دراین صورت آنرا به "کتاب خدا" و"روش پیامبر", به عنوان ملاک ارجاع دهید وبدین ترتیب قرآن حق انتقاد واعتراض به متصدیان را برای حکومت شوندگان به رسمیت شناخته است .

با چنین بیان روشنی ازقرآن که رفتار کارگزاران مردم باید باملاک قرآن وسنت پیامبرسنجیده شود ومردم مجاز باشند ازآنها مسئولیت بخواهند؛ انتقاد کنند ودرصورت لزوم با اوبه جدال برخیزند؛آیا ولایت فقیه ونوع مطلقه آن وصله ناجوری به اسلام ؛ نیست.؟!

 

پی نوشت ومنابع:

*             صخیفه نورجلد 12صفحه  110؛ همچنین آقای خمینی درجلد 13صحیفه نورصفحه 225 ملی گرایان را لشگرهای شیطان مینامد ودرجلد 20 صفحه 236  میگوید ملت ایران ریشه ملی گرائی را خشکانیده است ؛ درصورتیکه تاریخ ایران نشان میدهد ایرانیان پس از پذیرفتن اسلام بعنوان دین؛ هیچگاه ملیت خودرا انکارنکرده اند.؛ روشن نیست که مبنای این سخنان آقای خمینی که ازطرف ملت ایران اظهار نظرکرده است چیست؟!

1-             صحیفه نور: صفحه 116 جلد 15

2-             صحیفه نور:صفحه 456 ,جلد 14؛ درتاریخ 25خرداد1360, جبهه ی ملی دراعتراض به لایحه ارتجاعی قصاص , اعلام متینک کرد, وآقای خمینی جبهه ملی را مرتد ومصدق را نا مسلمان اعلام کرد. درجلد 12 صفحه 110اظهار میدارد مصدق به ملت سیلی زده است

3-             .آقای قابل پژوهشگردینی واز شاگردان آقای منتظری درنوشته ای که درخرداد؛1384(1ژوئن 2005)درسایت بی بی سی منتشرشد: موضع آقای خامنه ای را در "محاکمه و اعدام دوست و همراه و همفکر سابق" خود شیخ حبیب‌‌الله آشوری - که به اتهام نوشتن کتاب توحيد به ارتداد متهم شد-" سکوت" معرفی کرده و اين موضع را به پرسش می گيرد و در شهادتی بی سابقه می گويد: "وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌‌ های مکررونا موفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی  شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما(خامنه ای) این بود که

4-             « مطالب کتاب توحید از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است ». شگفت انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟ یکی شایسته‌ گور باشد و دیگری شایسته رهبری نظام اسلامی."؟ وی سپس می پرسد: "آیا این خون به ناحق ریخته شده و خون صدها بی‌گناه دیگر در اعدام‌‌های سیاسی و امنیتی دادگاه‌‌های انقلاب در سال‌‌های ٦٠ تا ٦٨ ، سرنوشت خطیر امروز را رقم نزده است؟"

5-             القابی که دکتراقبال واسدالله علم, خود برگزیده بودند وبعنوان پیشوند نام وامضای خود درمکاتبات خطاب به شاه بکارمیبردند تا مراتب بندگی خود را نسبت به او ابراز دارند.

6-             پناه بردن به سفلگان وفرومایگان وحذف شایستگان وکشتن نخبگان, بیماری مزمن و محتومی است که خودکامگان را ازآن؛ چاره نیست  وشواهد آن درتاریخ ایران فراوان است؛ جهت اطلاع بیشربه کتاب "نخبه کشی" اثرعلی رصاقلی مراجعه شود.

7-             مذهب تشیع بنوبه خود به زیرشاخه های متعدد از یک امامی تا دوازده امامی تقسیم شده است که هرکدام مدعی حق مطلق میباشند؛ مذهب تسنن نیزازشاخه شاخه شدن برکنار نماند ؛ برای اطلاع بیشترودسترس به منابع  به ویکپدیا مراجعه شود.؛ برای دسترسی به منابع ویکپدیا؛ کافی است که درگوگل, موضوع مورد نظررابه فارسی تایپ کرده وواردشد.

8-             آیه 9سوره حجروآیات 17و18 سوره قیامت.

9-             آیه 53 سوره فصلت.

10-        آیه 61سوره عنکبوت و25 سوره لقمان.

11-         آیه 79سوره انعام

12-        آیات 99 سوره مائده و54 سوره نور

13-        آیات 46 سوره نساء و75 سوره بقره

14-        آیه 100 سوره انعام؛ 22 سوره انبیاء

15-        آیه 24سوره انفال

16-        آیه 48 سوره نساء

17-        آیه 30 سوره توبه

18-        سوره توحید.

19-        آیه 87  سوره بقره وآیه 1 سوره جمعه

20-        آیات 39 و40 سوره نجم

21-        آیه48 سوره مدثر

22-        آیات 14و15 سوره قیامت

23-        آیه 13 سوره حجرات

24-        فصل هشتم کتاب خدا وانسان درقرآن نوشته دکتر توشیهیکو؛ ترجمه احمد آرام .

25-        بطورنمونه میتوان ازورقه ابن نوفل؛ حکیم موحد مسیحی مذهب , پسر عم خدیجه نام برد؛ وشبی که اولین آیات به پیامبرخدا وحی شد؛ خدیجه بی درنگ به سراغ ورقه بعنوان پرسش ازصاحب نظری وارسته رفت؛ واو پس از شنیدن سخنان خدیجه؛ تصدیق کرد وبه اواطمینا داد همسرش به رسالت مبعوث شده است.

26-         آیه 124 سوره انعام.

27-        آیات 8 سوره انعام و7 شوره فرقان

28-        آیه 110 سوره یوسف

29-        شناختی که قرآن از محمد ارائه داد وروش ومنش خود محمد درزندگانی بگونه ای بود که اجازه نداد درجامعه مسلمین از پیامبر؛ تصویری فراترازیک بشرعادی ؛ ساخته شود؛ اما پس ازاو؛ علی(ع) را خدا خواندند ومذهب؛ (علی الهی) شکل گرفت ؛ همچنین اولاد علی واخلافش را درمقام امام؛ با ویژه گی  فوق انسانی ؛ قدسی و شرک آلود توصیف کردند.

30-        آیه 256 سوره بقره.

31-        درگیری های بین مذاهب اسلامی : بین شیعیان؛ سنیان؛ زیدیه ؛ شش امامی ها ؛بهائیان؛ وهابی ها؛سلفیه و.....دراین. وبا وجوداینکه همه برآمده از یک دین واحد ند؛ اتفاق نظر بین آنها کمتراست تا اختلاف .

32-         دائره المعارف تشیع؛ فصل حدیث, نشر سعید.

 

 33- حدیثی که ازطرف خدا به زبان پیامبر؛ نقل شود؛ حدیث قدسی نامیده میشود وخود محل سئوال است که چرا بصورت وحی       وهمراه آیات قرآن نازل نشده است؟!

  34- برای دسترسی به منبع هردوروایت این حدیث؛ مراجه شود به" ویکپدیا" که منابع متعددی ازشیعه و.سنی ازآنجمله بحارالانوار؛ را آورده است ( کافی است در گوگل این جمله تایپ شود: لولاک ما خلقت الافلاک) .

  35- امتیاز سیادت فامیلی درجوامع شیعه ازآن جمله ایران با عنوان سید وسادات؛ مشخص میشود واین عنوان انحصارا ازطریق   پدربه فرزند قابل انتقال است ونه مادر؛ نکته ای که راه به تناقض آشکارمیبرد اینکه درخا نواده پیامبرکه فرزند ذکوراز اوباقی نمانده بودسیادت از طریق فاطمه به حسنین منتقل شده است وعباس  از چنین امتیازی برخوردار نمیشود وحال آنکه همچون دوبرادرش فرزند علی(ع) است

36- آیات151 سوره بقره و2 سوره جمعه.

  37- فساد گسترده ای که ازدیربازدرجامعه ایران بصورت بیماری مزمن درآمده وشهروندان برای سامان یافتن اموری که حق مسلم آنهاست به پرداخت رشوه ویا برقراری رابطه های ناسالم با "خودی"ها میشوند؛ ریشه درآموزه های "تحریف یافته"ای دارد که بنام دین درطول قرون به خوردشان داده شده است.

38- درآیه 55 سوره مائده ؛ چنین آمده است :" بی گمان دوست شما خدا وپیامبر او ومومنانی هستند که به نمازمی ایستند وبا خضوع وفروتنی انفاق میکنند"بعضی  ازمفسرین شیعه وسنی؛ سبب نزول این آیه را که به" دوستی خدا" ومومنان تاکید دارد به رفتارفروتنانه وخشوع علی درهنگام انفاق نسبت میدهند؛ ودرحدیث غدیرهم کلمه "مولا" درموردعلی به دوستی معنا میشود.

39- آیه 3 سوره مائده.

40- خطبه 3 نهج البلاغه معروف به شقشقیه وخطبه73 ..

41- مراجعه شود به ویکپدیا ؛ حدیث غدیرخم.

42- آیه 10 سوره  فتح.

43- خطبه 3و53 نهجج البلاغه

**.صحیفه نور؛ جلد 11؛صفحات 21و22

44- نامه 6 نهج البلاغه؛ علی خطاب به معاویه .

45- عترت یا عشیره یا خویشاوند؛ واژه هائی هستند که محدوده شان مشخص نیست ؛ اینکه امروزکسانی در جوامع شیعی باسم  سید وسادات ؛ در توهم برتر ازدیگران بسرمیبرند ونسب نامه وشجره نامه جعل میکنند که نسبت خودرا تا بیت پیامبرکش دهند؛ از ناروشنی واژه ها ی مزبورمنشاء میگیرند.

46- درجوامع شیعی درحال حاضر؛ قرآن با چاپ نفیس وجلد مجلل زیاد چاپ میشود وهمواره صدای قرآن ازبلندگوها  به گوش میرسد اما آبشخور فرهنگ دینی غالب ورائج مردم را؛ کتبی چون مفاتیح الجنان؛ حلیته المتقین وزادالمعاد وامثا ل آنها تشکیل میدهد. گفتنی است که طبق آمار انتشاراتی ها ی ایران متجاوزاز نیم قرن است که چاپ وفروش "مفاتیح الجنان" رکورد داروبا فاصله زیاد ازسایر کتب؛ اعم ازمذهبی وغیرمذهبی؛ ازآن جمله قرآن؛ قرار دارد.

47- در سایر مذاهب اسلامی؛ خمس؛ بر خلاف شیعه جزو فروع دین مطرح نمیباشد.طبق نظرفقهای شیعه برهفت چیز خمس تعلق میگیرد: سود کسب؛ معدن ؛گنج ؛ مال حلال مخلوط به حرام ؛جواهری که وسیله غواصی ازدریا به دست میاید؛ غنیمت جنگ وهفتم زمینی که مسلمان به کافرذمی بفروشد.

48- ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه از طرف سایرمذاهب اسلامی پذیرفته نشده است.

49-  صحیفه نورجلد 11؛ صفحه 22

 

نوشته عبدالله موحد. بهمن ماه 1389

 

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليست های ايران  در روز جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۴ فوريه  ۲۰۱۱