مستند مصدق ، نفت و کودتا (فیلم)
اين كودتا همچنين
خاستگاه يك دوران سركوب سياسي
بود. بلافاصله
پس از وقوع كودتا، نظاميان مصدق و نزديكترين دوستان وي در
كابينه را
به همراه 1200
تن از فعالان حزبتوده دستگير نمودند
كودتا همان
لكه ننگ انگلستان
را بر دامن
امريكا نشاند، يعني شناختهشدن بهعنوان يك قدرت استعمارگر؛
تصويري كه
موجب عدم
اعتماد عميق در روابط ميان ايران و ايالاتمتحده گرديد.
مقدمات كودتا
اميدهاي
بريتانيا براي به
راه انداختن
كودتا با انتخاب آيزنهاور به رياستجمهوري در نوامبر 1952
تقويت
شد.
دولت جديد،
برخلاف دولت پيشين امريكا، واهمه چنداني براي سرنگونساختن
حكومت
كشورهاي ديگر
از خود نشان نميداد و از همراهي با شركتهاي نفتي نيز ابا
نداشت. يك
عامل شخصي نيز
دولت جديد را به بحران ايران ربط ميداد، چون جان فاستر دالس،
وزير
خارجه و آلن
دالس، رئيس سيا از قديم جزو اعضاي يك دفتر وكالت بودند كه دفاع
از
منافع شركت
نفت ايران و انگليس را در ايالاتمتحده برعهده داشت.
نخست، وزير
خارجه امريكا
با آنتوني ايدن، وزير خارجه دولت چرچيل براي بحث درباره مسئله
ايران
ملاقات كرد.
يك هفته بعد MI-6
همين موضوع را
با رئيس بخش خاورميانه سيا مورد بحث
قرار داد.
آيزنهاور،
اندكي پس از انتخاب خود به رياست جمهوري، ايدن را به كاخ
سفيد دعوت كرد
تا براي حل معضل بهدنبال راههاي ابتكارآميزتري بگردند.
مطابق
سند ويلبر،
نتيجه اين ملاقات چراغ سبزي بود براي سيا و
MI-6 جهت به
راه انداختن
جنگ.انگليسيها طرحي را باعنوان عمليات چكمه
(Boot) ارائه
كردند.
امريكا نيز
پروژهاي را
كه از سال 1948 و با هدف مقابله با حزبتوده روي آن كار كرده
بودند در
جلسه معرفي
نمودند.
از ادغام اين
دو طرح، نقشه عمليات موسوم به آژاكس
(Ajax)
بهوجود آمد.
آنها نخست
مركز عمليات خود را در لندن قرار دادند و سپس بهدليل
امكان ارتباط
آسانتر با انگلستان و ايران، اين مركز به قبرس منتقل شد.
نقشه
نهايي در اول
ژوئيه به تأييد چرچيل و در 11 ژوئيه به امضاي آيزنهاور رسيد.
كرميت
روزولت كه
فارسي بلد نبود و با ايران نيز آشنايي كمي داشت، بهعنوان رهبر
عمليات
محلي برگزيده
شد.
او ميتوانست
بدون شناختهشدن به ايران سفر كند؛ بهعنوان يك
امريكايي
بهراحتي به سفارت آن كشور دسترسي داشت و بهعنوان نوه تئودور
روزولت و
برادرزاده
فرانكلين روزولت ميتوانست بهعنوان نماينده رئيسجمهور امريكا
با شاه
صحبت كند.
انگليسيها به
سهم خود امكانات ارزشمندي را در اختيار كل عمليات
گذاشتند.
اولاً، آنها
از نيروهاي كارآزمودهاي برخوردار بودند كه با ايران
آشنايي كامل
داشتند. اين افراد عبارت بودند از لين پيمن
(Lane Peyman)،
ديپلمات
گوشهگير و
مسئول ميز ايران در وزارت خارجه انگلستان از اواخر دهه 1930.
در سال
1952، شاه از
اين موضوع ابراز نارضايتي كرد كه پيمن در سال 1941 شخصاً طراحي
عمليات
بركناري پدر
وي از سلطنت را برعهده داشت.
عوامل ديگر
عبارت بودند از نورمن
داربي شاير
(Norman Darbyshire)،
يكي از جاسوسان قديمي
MI-6 و مسلط
به زبان فارسي
كه بيشتر مدت
زمان جنگ جهاني دوم را در ايران حضور داشت؛ سرهنگ جفري ويلر
(Geaffrey Willer)
كه از دهه 1920 مرتب
به ايران سفر كرده بود و در مذاكرات اخير نفتي نيز نقش
مترجم را ايفا
كرده بود؛ رابين زانر
(Robin Zahner)،
وابسته خبري و متخصص عرفان
اسلامي كه
بعدها به مقام استادي دانشگاه آكسفورد در زمينه مذاهب و
اخلاق شرقي
رسيد؛ و البته
خانم پروفسور لمبتون در لندن كه همچنان بر ضرورت سرنگونكردن
مصدق
اصرار
ميورزيد.
وودهاوس
(Woodehouse)
رئيس عمليات
MI-6 در تهران
متخصص مسائل
ايران نبود،
اما از جنگهاي داخلي يونان تجربيات بسياري آموخته بود.
دوم
آنكه،
انگليسيها يك شبكه غيررسمي را در داخل نيروهاي مسلح اداره
ميكردند.
از
زمان جنگ دوم،
اين شبكه از ميان افسران محافظهكار كه عمدتاً به خانوادههاي
اشرافي
تعلق داشتند،
تشكيل شد. اين افراد عبارت بودند از: ژنرال حسن عرفا، ژنرال
[سرهنگ]
تيمور بختيار، سرهنگ
هدايتالله گيلانشاه و از همه مهمتر، سرهنگ حسن اخوي كه
سالها رئيس
اداره اطلاعات ارتش بود.
اين شبكه،
عمدتاً از طريق سرهنگ اخوي،
اعضاي خود را
به ردههاي بالاتر ارتقا ميداد، چپگراها را از پستهاي حساس
كنار
ميزد و مسائل
نظامي را خصوصاً در رابطه با گرايشهاي سياسي ديگر افسران مطلع
مينمود. بدين
ترتيب، MI-6
مجموعه
اطلاعات كاملي از وضعيت نظاميان را گردآوري كرده
بود كه سيا
اصلاً از آن بيبهره بود.
براساس گزارش
ويلبر، قسمت اعظم تمهيدات سيا
و
MI-6 در لندن
شامل مطالعه اين پروندهها ميشد.
درس روشني كه
ويلبر از كل
عمليات گرفت
آن بود كه اگر سيا بخواهد كودتاهاي مشابهي را در ديگر نقاط
جهان تدارك
ببيند، نخست
بايد شمهاي از زندگي نظاميان محل كودتا را گردآوري نمايد.
به گفته
وي، سيا بايد
اطلاعات تفصيلي شخصي، ولو اطلاعات پيش پا افتاده نظاميان را در
اختيار
داشته باشد تا
دقيقاً بداند كه افسر مربوطه كيست، چه چيزي موجب خشنودي وي
ميشود،
دوستان وي چه
كساني هستند و امثال آن.
سوم آنكه،
انگليسيها دوستاني در ردههاي
بالاي دولت
ايران داشتند: ارنست پرون
(Ernst Perron)
دوست دوران كودكي شاه
در سوئيس (پرون
در كاخ سلطنتي اقامت دائم داشت)؛ سليمان بهبودي، رئيس تشريفات
دربار؛ شاپور
ريپورتر
(Shapour Reporter)،
يك زرتشتي اهل دهلي كه در تهران بهعنوان مشاور سفارت
هندوستان كار
ميكرد و خبرنگار ويژه تايمز لندن بود و درضمن به ملكه ثريا
بهطور
خصوصي درس
انگليسي ميداد (اندكي پس از كودتا وي از دربار انگلستان مقام
شواليه
گرفت)؛
آيتالله محمد بهبهاني، فرزند روحاني مشهور كه انقلاب 1905 را
رهبري كرده
بود و از همه
برجستهتر، سيدضياطباطبايي، رهبر حزب اراده ملي كه علناً از
انگلستان
طرفداري
ميكرد.
سيدضيا فعاليت
خود را در سال 1919 بهعنوان يك روزنامهنگار
طرفدار
انگلستان آغاز كرد، در كودتاي 1921 شركت نمود و مدت كوتاهي پيش
از آنكه به
دستور رضاشاه
تبعيد شود، بهعنوان نخستوزيري رسيد.
از سال 1941،
سفارت انگلستان
اغلب وي را
براي تصدي پست نخستوزيري معرفي ميكرد، ولي شاه از
جاهطلبيهاي وي
ميترسيد.
با اين حال،
تا سال 1953 شاه با وي ملاقاتهاي هفتگي ترتيب ميداد تا
مراتب ارادت
خود را به انگليسيها ابراز كند.
چهارم آنكه،
انگليسيها عواملي هم
داشتند كه
اگرچه نقش آنها چندان مشهود نبود، اما از جايگاه حساسي
برخوردار بودند.
اين عوامل
عبارت بودند از برخي روساي قبايل بختياري، بويراحمدي،
ذوالفقاري، خمسه،
مقدم و قبايل
عرب (بختياريها بهتنهايي ميتوانستند 10هزار مرد مسلح را
وارد صحنه
كنند.) ديگر
عوامل انگلستان عبارت بودند از سردبيران سه روزنامه پرسروصداي
"داد"،
"آتش" و
"فرمان" و برادران رشيديان كه واردكننده كالاهاي انگليسي و
تأمينكننده
بودجه حزب
اراده ملي بودند.
(سفارت
انگلستان از آنها بهعنوان دوستان وفادار و
حقيقي ياد
ميكرد كه همواره بهدنبال كسب فرصتهاي تجاري بودند.) برادران
رشيديان
نيز به نوبه
خود رابطهاي خوبي در بازار داشتند؛ افرادي همچون شعبان جعفري
معروف به
شعبان بيمخ،
خطرناكترين رهبر دستههاي اوباش؛ و كسبه قديمي در اصناف
قصابان،
نانوايان و
قنادها و همچنين روحانيون ميان پايه وابسته به گروه محافظهكار
مجاهدين
اسلام و گروه
فداييان اسلام.
طبق تخمين
وودهاوس، برادران رشيديان هر ماه دستكم
دههزار پوند
خرج اين روحانيون، سياستمداران و سردبيران روزنامهها
ميكردند.
دست آخر
اينكه، ژنرال زاهدي، وزير سابق كشور دولت مصدق از اكتبر 1951
به انگليسيها
چراغ سبز نشان داده بود.
زاهدي خود را
بهعنوان بهترين نامزد
رهبري كودتا
شناساند كه از حمايت افراد زيادي در ارتش برخوردار بود.
اگرچه
ادعاهاي وي تا
حدود زيادي توخالي از آب درآمد، اما در عين حال تعدادي از
نظاميان كه
در زمان جنگ
بهدليل ارتباط با آلمان نازي در حبس بودند از او طرفداري
ميكردند.
او در سازمان
افسران بازنشسته نيز متحداني داشت كه اكثريت اعضاي آن
بهتازگي از
ارتش پاكسازي شده بودند.
با اين حال،
قدرت اصلي زاهدي در ميان شاخه
مذهبي
جبههملي نهفته بود: آيتالله ابوالقاسم كاشاني، روحاني برجسته
جنبش مليگراي
ايران (كاشاني
و زاهدي در زمان جنگ در يك اردوگاه اسير بودند)؛ سيدشمسالدين
قناتآبادي
رهبر مجاهدين اسلام و سه نماينده سخنور مجلس يعني مظفر بقايي،
حسين مكي
و ابوالحسن
حائريزاده.
در سال 1952،
رابطه ميان شاخههاي سكولار و مذهبي
جبههملي
بهدليل اختلاف بر سر چند موضوع تيره شد: تفسير قوانين قرآني،
حق رأي
بانوان،
ماليات بازاريان، فروش مشروبات الكلي و تعيين متصديان برخي
پستهاي عالي،
خصوصاً
وزارتخانههاي دادگستري و آموزش و پرورش.
بدينترتيب،
سفارت انگلستان
تماسهاي خود
را از طريق زاهدي و سيدضيا و برادران رشيديان با اين افراد حفظ
كرد.
در ماه مي
1952، زانر چنين گزارش داد:
"مذاكره با
دفاع همهجانبه پرون از
سياست
هوشمندانه شاه به پايان رسيد. او ادعا نمود كه شاه توانسته
كاشاني، مكي و
بقايي را از
مصدق جدا كند و به يمن اين سياست شاه، جبههملي عملاً موجوديت
خود را
از دست داده
است.
من با اين
عقيده مخالفت نكردم، ولي بايد در سوابق، نظر خود را
چنين بيان كنم
كه جداشدن كاشاني و مكي دلايل ديگري داشت و زمينه اين دلايل را
برادران
رشيديان فراهم نمودند."
ازسوي ديگر،
امريكاييها نيز سهم خود را به
كودتا پرداخت
نمودند.
مهمترين
آورده آنها ساختمان سفارتخانه بود.
پس از
اكتبر 1952 ـ
يعني زماني كه مصدق با استناد به مداخلات انگلستان در امور
ايران،
روابط
ديپلماتيك با لندن را قطع كرد ـ اهميت ويژهاي پيدا نمود.
طبق محاسبه
وزارت خارجه
انگلستان، تعداد پرسنل برخوردار از وضعيت ديپلماتيك در سفارت
ايالاتمتحده
به 59 تن ميرسيد، درحاليكه اين رقم در مورد سفارت شوروي 21
نفر،
سفارت فرانسه
9 نفر و سفارت خود آن كشور پيش از تعطيلي 21 نفر بود.
روشن بود كه
افراد سيا در
سفارتخانه با عناوين معمول وابسته فرهنگي، مطبوعاتي، امور كار
و تجاري
حضور دارند.
امريكاييها همچنين 123 مشاور نظامي در ارتش و ژاندارمري
داشتند. اين
نيروها كه از
سال 1942 مأموريت خود را در ايران آغاز كردند، تحت رهبري ژنرال
رابرت
مككلور
(Mc Clure)
متخصص جنگهاي رواني بودند كه بهتازگي از كره به ايران اعزام
شده بودند.
اين افراد با افسران عملياتي بهطور روزانه ارتباط برقرار
ميكردند و
خصوصاً با
فرماندهان رستههاي تانك در تماس بودند.
از سال 1946،
پنتاگون بهطور
منظم شروع به
صدور تانك به ايران كرد. فقط در سال 1952، 42 تانك شرمن به
ايران صادر
و حدود 300
افسر ايراني براي آموزشهاي مربوطه به امريكا اعزام شدند.
سفارت
امريكا در سال
1952 با خوشحالي گزارش كرد كه حتي افسران دستچين شده توسط
دولت مصدق
نيز به
مستشاران امريكايي دوستي و وفاداري نشان دادهاند. مككلور و
همكارانش در
مراحل تدارك
كودتا با افسران كليدي ارتش ـ حتي ژنرال تقي رياحي رئيس ستاد
مشترك و
مورد اعتماد
مصدق ـ تماس گرفتند
يرواند
آبراهاميان(Ervand
Abrahamian)
مجله
علم و جامعه،
(Science and
Society)
نيويورك، تابستان 2001
كودتاي 28
مرداد 1332
در ايران
قسمت اول
قسمت دوم
از سالهای
میانهی دهه ۲۰
شمسی، محمد مصدق مباررهای را علیه
امپراتوری
بریتانیا و نفوذش در ایران آغاز کرد. مصدق نفت ایران را که بیش
از ۴۰
سال
در انحصار
شرکت برتانیایی
(BP) بود به
انحصار دولت ایران درآورد. مصدق ملی کردن نفت
را گامی نخست
برای ایجاد ایرانی ازاد و مستقل میدانست.... مستند دیدنی یک
ساعته
دربارهی یکی
از رویدادهای مهم تاریخ معاصر ایران ساخته «مازیار بهاری» برای
تلویزیون
«بیبیسی»
منبع: سايت
صدای مردم
http://www.sedayemardom.net/articles_detail_yadman.php?aid=212
|