نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

عمویی: کودتای ۲۸ مرداد، دموکراتيسم دوره مصدق را نابود کرد

درگیری های پراکنده در تهران در جریان وقایع روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. (عکس: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران)

۱۳۸۹/۰۵/۲۸

بهروز کارونی

در تحولات سياسی دهه های بيستم و سی ام خورشيدی، حزب توده ايران يکی از بازيگران فعال در آن دوره بود. اين حزب که در دهم مهر ماه سال ۱۳۲۰ خورشيدی تاسيس شد، در دوره حکومت محمد مصدق،‌ ابتدا به مخالفت شديد با او و از مقطع تظاهرات ۳۰ تير ۱۳۳۱ خورشيدی به حمايت از وی پرداخت.

در  گفت و گو با محمد علی عمويی، که در آن هنگام از اعضای اصلی سازمان افسری حزب توده ايران بود و چند سال پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بازداشت شد و حدود ۲۵ سال زندانی بود، به بررسی رویداد ۲۸ مرداد و پيامدهای آن پرداخته ايم.  

رادیو فردا: آقای عمويی! به نظر شما، ۲۸ مرداد۱۳۳۲ يک کودتا بود يا يک قيام ملی؟

سوال شما را شوخی می بينم. ديگر بعد از اين آثار و عوارضی که بر اين کودتای فجيع گذشت، آيا هنوز هم جای ترديد است که سوال شود کودتا بود يا قيام ملی؟

خوب، کسانی که به نان و آب و گلی رسيدند، قاعدتا بايستی اين کودتا را قيام ملی تلقی کنند. اما به گمان من، يکی از حوادث بسيار بسيار تاريک و سرنوشت ساز، از لحاظ تزريق عقب ماندگی به جامعه و مردم ايران را می شود کودتای ۲۸ مرداد دانست.

در مقابل کسانی که این رویداد را قیام ملی می دانند شما چه دلایلی دارید که نشان دهد عنوان لفظ «کودتا» برای واقعه ۲۸ مرداد ۳۲ برازنده است؟

يکی، شکل کار است و ديگری، آثار و عواقبی که مترصد بر اين کار بود. اولا اينکه شبانه، فرمانی را از طرف شاه برای دکتر مصدق بردند که بر خلاف روال معمول بود. روال ابلاغ فرامين درباری اين چنين نبود. شب ۲۵ مرداد، نصيری فرمان عزل دکتر مصدق  را به در خانه او برد و توسط افسران محافظ مصدق بازداشت شد.
 

محمد علی عمویی، از اعضای اصلی سازمان افسری حزب توده ايران تا زمان وقایع روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود.

اقدام غير قانونی يک عده نظامی که به در خانه نخست وزير مملکت رفته بودند،‌ در حالی بود که اين کار، مقررات و حساب و کتابی دارد؛ طبعا بايستی وقت بگيرند و در طول روز و ساعت کاری برای ملاقات بروند. و الا هيچ دليلی ندارد که با يک مشت سرباز مسلح و تانک در خانه نخست وزير بروند.

البته آن کودتا به علت هوشياری هايی که قبلا در اين زمينه انجام گرفته بود و هشداری که حزب ما (حزب توده ايران) به دکتر مصدق داده بود و آمادگی مقابله با آن وجود داشت، خنثی شد.

کارهايی که برای موفقيت توطئه کودتا انجام گرفت، کارهای پنهانی و مخفيانه افسرانی که سابقه خدمت شان نشان دهنده اين است که هرگز ملی نبودند و با آن تدارک وسيعی که توسط عوامل آمريکا و انگلستان تهيه ديده شده بود، آن پايگاهی که در قبرس تعيين کرده بودند، آن مخفيگاه که برای سرلشکر زاهدی تدارک ديده بودند، و با آن پا در ميانی هايی که اردشير زاهدی کرد، همه اينها نشانگر کودتا بود.

چگونه ممکن است اين دلايل و اين همه قراين که نشانگر يک توطئه وسيع توسط ارتش است را کودتا نناميد؟ فکر می کنم کسانی که نام مسخره «قيام ملی» را به اين رويداد می دهند، لابد بر اين باورند آن حرکت اوباشانی که شعبان جعفری، ملقب به شعبان بی مخ، در راسش قرار داشت و کسانی را که از محله های بد نام وارد کار شدند، مانند پری آژدان قزی، کسانی بودند که قيام ملی کرده اند.

شکل اتفاق به گونه ای بود که به اعتقاد من، به کار بردن کلمه «قيام» خيلی خيلی مايه تاسف است.

با توجه به اينکه شما در آن هنگام، عضو سازمان افسران حزب توده ايران بوديد، نقش اين حزب سياسی را در تحولات آن زمان چگونه ارزيابی می کنيد؟

واقعيت اين است، زمانی که آقای دکتر مصدق ماموريت تشکيل کابينه را بر عهده گرفت و کابينه اش را تشکيل داد، حزب توده ايران با توجه به ترکيب کابينه که کسانی مثل سرلشکر زاهدی  وزير آن بود، به هيچ وجه خوشبين نبود.

حزب توده ايران از همان موقع در روزنامه خود، منش ملی گرايان را نقد می کرد. کابينه دکتر مصدق در آن زمان ترکيب نامتجانسی داشت؛ سابقه و گذشته دکتر مصدق نشان می داد که او فردی صد درصد ملی و علاقه مند به سرنوشت مملکت و مردم است. اما از آن طرف کسانی مثل مظفر بقايی، مکی، حائری زاده و زهری سردمداری می کردند. اينها چهره های فعال و بسيار مطرح بودند. آن چنان که حتی مکی، سرباز فداکار نام گرفته و بقايی چهره شاخص جبهه ملی شده بود.

به طور کلی، حزب به قضيه خوشبين نبود و اعتقاد داشت که يک گرايش  آمريکايی در اين کابينه وجود دارد. اما با توجه به مذاکرات هيات های گوناگون با کابينه مصدق برای حل مساله نفت که او تسليم آنها نشد و روی اصل ملی کردن نفت و دفاع از منافع اساسی ملت ايران پايداری کرد، آرام آرام در درون جبهه ملی جرياناتی شکل گرفت که منجر به ناراحتی شخص دکتر مصدق شد و اعلام استعفا کرد.

 شاه و دربار کار خودشان را می کردند. تعداد زيادی از مجلسی ها از عوامل دربار بودند. در درون جبهه ملی نيز عناصری چون بقايی، مکی، زهری و غيره پيدا  شده بودند که عملکرد اينها در اين ايام به قدری ضد مصدق و ضد ملی بود که جمال امامی که در واقع چاقو کش مجلس بود را با کارهايشان تحت الشعاع خود قرار داده بود.

مصدق گفت که کنار می رود. اين ماجرا در ۲۵ تير سال ۱۳۳۱ رخ داد و شاه هم که منتظر چنين چيزی بود، بلافاصله او را برکنار کرد و قوام السلطنه را با عنوان حضرت اشرف به عنوان نخست وزير انتخاب کرد.

به نظر من، اگر قرار باشد که بخواهيم لفظ «قيام ملی» را در يک مورد تاريخی به کار ببريم، بايد آن را درباره اتفاقات پس از کنار رفتن دکتر مصدق به کار ببريم.

واکنش مردم در آن روز نشاندهنده يک قيام به تمام معنا بود. تمام محلات، که  من خودم شاهد زنده آن شرايط بودم، شلوغ بود. ايران تا آن زمان به خودش چنين قيامی نديده بود. همه، از ملی گراها گرفته تا مذهبی های مترقی با تمام توان حضور داشتند. تمام خيابان های تهران در اشغال مردم بود و وضع آن چنان بود که بين نيروهای نظامی که از پادگان های باغ شاه و لشکر دو زرهی برای سرکوب بيرون آمده بودند، تظاهراتی رخ داد که بلافاصله گزارش آن به دربار رسيد و فهميدند که ممکن است حتی ارتش به مردم بپيوندد.

به اين ترتيب بود که نيروهای نظامی را به پادگان ها برگرداندند و مردم چنان موقعيت ممتازی پيدا کردند که در خيابان ها، نيروی پليس حضور نداشت. مردم سر چهار راه ها امر ترافيک را سر و سامان می دادند و اجازه عبور و مرور به واحدها و به وسايط نقليه می دادند.

شادی و شعف مردم با شعار «زنده باد دکتر محمد مصدق نخست وزير قانونی ايران» همه گير بود و حزب توده ايران در شماره مخصوص «به سوی آينده» که چاپ کرد، دقيقا از مصدق به عنوان شخصيت ملی و نخست وزير قانونی ايران نام برد. در حالی که تا آن موقع چنين عنوانی به او نداده بود.

به هر حال، شاه چاره ای نداشت جز اينکه مصدق را مجددا به نخست وزيری تعيين کند. خواه ناخواه عوارضی که قيام سال ۳۱ به بار می آورد، تحکيم موقعيت حکومت ملی و الزام کشورهای خارجی نيازمند به نفت ايران برای پذيرش اصل ملی شدن نفت ايران بود.

نه تنها حزب توده ايران، بلکه همه احزاب ديگر هم حضورداشتند. شما ببينيد حتی پان ايرانيست ها و سومکايی ها هم بودند. در حکومتی مثل حکومت دکتر مصدق، سياست امری عمومی بود و همگان متناسب با نحوه تفکر، ايدئولوژی، فعاليت تشکيلاتی شان حضور موثری داشتند. با اين وصف،‌ بعد از ۲۸ مرداد روند اوضاع به چه شکلی بود؟

 

دستگيری ها و سرکوب ها و اعدام ها آغاز شد. بهترين فرزندان مملکت را به پای جوخه اعدام بردند. بيشترين لطمه را حزب توده ايران ديد. ملی گراها هم ضربه ديدند و روند تحکيم موقعيت امپرياليست ها، اعم از انگلستان يا آمريکا، و بازگشت سفارت انگليس جزء اولين دست آوردهای کودتای ۲۸ مرداد بود.

پس از آن هم که امضای قرارداد کنسرسيوم نفت، اولين تسليم منافع ملی ايران به غارت گران جهانی بود. به طور کلی، هم در عرصه سياست، هم در عرصه اقتصاد، هم در عرصه فرهنگ و در هر عرصه ای، کودتای ۲۸ مرداد گام وحشتناکی به عقب از نقطه نظر سرنوشت ملت ايران بود.

لطماتی که ايران پس از اين کودتا خورد، يکی دوتا نيست. برای مثال، به واسطه کودتای ۲۸مرداد، دموکراتيسمی که توسط دولت آقای دکتر مصدق فراهم آمده بود، نابود شد.

اين دموکراتيسم، بستری بود که به دو دليل اساسی می توانست لذت برخورداری ملت ايران را از دموکراسی بوجود بياورد؛ يکی اين بود که در درون جبهه ملی ناخالص ها کنار رفتند و خالص ها؛ آنهايی که واقعا با دکتر مصدق صادقانه همراه بودند، باقی ماندند. کسانی از نوع اللهيار صالح، دکتر فاطمی، مهندس رضوی و  نريمان.

نکته دوم، تصحيح سياسی حزب توده ايران در نگرش خودش نسبت حکومت دکتر مصدق و عناصر سالم جبهه ملی بود. برای حزب خيلی فرق بود بين آقای دکتر شايگان و حسين مکی و وقتی که حالا بعد از ۳۰ تير سال ۳۱، ‌امثال مکی، اپوزسيون حکومت شدند و عناصر سالم جبهه ملی در اطراف دکتر مصدق باقی ماندند، حزب توده ايران هم با بازبينی صحيحی که در سياست خودش کرد، شرايطی را فراهم کرد که اگر اين کودتا رخ  نمی داد، روز به روز نزديکی اين دو نيروی اساسی جامعه ايران بسيار زياد می شد و به گمان من راه تعالی می يافت.

اثرات آتی که در سياست ايران پيش آمد، قابل توجه بود. سياستی که هر گونه تشکل سياسی را از بين می برد و هيچ تريبونی جز تريبون نيروهای دست ساخته دربار امکان نداشت.

در اين ميان، دوستان مذهبی ما به تعداد مساجدی که در شهرستان ها و تهران داشتند، تريبون داشتند والبته آن موقع، آقايان منبری ها همه از اعلاحضرت، جان نثار و اين چيزها سخن می گفتند. شما نگاهی به خاطرات آقای فلسفی واعظ بکنيد که اشاره می کند برای تعيين و تکليف واعظان، به خدمت آقای بروجردی می روند و می پرسند ما از سر منبر عليه کمونيست ها بگوييم يا عليه شاه،‌ که ايشان  توصيه می کنند شما با شاه کاری نداشته باشيد،‌ زيرا خطر عمده کمونيست ها و حزب توده است.
 

نقش اتحاد شوروی را در آن زمان چگونه ارزيابی می کنيد؟ برخی معتقدند که مرگ استالين اين فرصت را برای آمريکا فراهم کرد تا زمانی که رهبران اتحاد شوروی درگير مسايل سياسی داخلی بودند، در ايران دست به کودتا بزند. برخی نيز بر اين باورند  که اصولا اتحاد شوروی برای وقوع اين کودتا، چراغ سبز نشان داد. به اعتقاد شما، کدام يک از اين تحليل ها به واقعيت نزديک تر است؟

من با نظر آن مفسرينی که اتحاد شوروی را درگير خلاء قدرت و نفوذ استالين تلقی می کنند، موافقم. مسئله چراغ سبز نشان دادن از طرف شوروی مطرح نيست. چه سودی نصيب اتحاد  شوروی می شد که مثلا شاه برگردد؟

به گمان من، اتحاد شوروی پس از درگذشت استالين بيشتر درگير مشکلات درونی اش بود و مسلما نمی توانست اقدام معينی در مخالفت با کودتا يا در دفاع از حکومت مصدق بکند. به خصوص که در داخل کشور، دکتر مصدق از حکومت خودش با توجه به حمايت گسترده ای که مردم ايران از کابينه او داشتند، دفاع نکرد. وقتی که هندرسون تهديد کرد که آمريکايی های ساکن در ايران، در معرض خطر هستند و ما دولت ايران را مسئول می دانيم، دکتر مصدق بلافاصله دستور داد که نيروی انتظامی هرگونه تظاهراتی را سرکوب کند و از آن طرف هم به کليه روسای احزاب ملی دستور داد همه به خانه هايشان بروند و حق ندارند تظاهرات کنند.

وقتی دولتی، خودش از خودش دفاع نکند، يک کشور ديگر چگونه می تواند اين کار را بکند؟ شما مقايسه کنيد اين موضوع را با اين موضوع که دکتر مصدق در دادگاه مردانه در مقابل دادستان بی شرم دادگاه ايستاد و رسوايش کرد و شجاعت بی نظيری از خود نشان داد.

انسان واقعا تاسف می خورد که  چنين مرد صحيح العمل، شجاع و جسور، چرا  در روز ۲۷ مرداد حرف هندرسون را پذيرفت و دستور داد که احزاب به خانه هايشان برگردند و فعاليت نکنند.

منبع: سايت راديوفردا

http://www.radiofarda.com/content/f6_Iran_28Mordad_Amooei_TudehParty/2131941.html