نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

مصدق همچنان در احمد آباد اسیر دروغ گویی عمال انگلیس و آمریکاست

ای مرگ بر آن کسانی که به جای خدمت، خیانت به وطن را پیشه خود قرار می دهند. دکتر محمد مصدق

 

به قول همه محقّقان معتبر : شاه تا آخرین لحظه، اقدامی جدّی در اجرای طرح کودتا علیه مصدّق انجام نداد علی میر فطروس یکی از نوشته های خود تحت عنوان آسیب شناسی یک شکست را با این عنوان آغاز کرده است
قبل از هر توضیحی از میر فطروس می خواهم تا اسامی این شاهدان معتبر را با ذکر سمت هایشان اعلام کند.
اما در پاسخ به این دروغ گویی که باید جایزه دروغ گو ترین مرد قرن را برایش در نظر گرفت در زیر توضیحاتی معتبر و با ارائه اسناد تاریخی می آورم باشد تا اینها اندکی شرف داشته باشند و برای چاپلوسی عده ای تاریخ کشورشان را به فروش نگذارند.
ایشان اعلام کرده اند محمد رضا پهلوی هیچ نقشی در کودتا 28 مرداد نداشته است که خود دروغی بزرگ و قابل توجه است .
در زیر بخشی از کتاب خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق را می آورم که به قسمت دوم این کتاب،فصل دوم (علل سقوط دولت من) می پردازد:

اینک که در کنج این ده نه با کسی حشر دارم که بتوانم مدرکی تحصیل کنم و تحصیل برایم گران تمام شود، نه بی مدرک می توانم مطلبی اظهار نمایم به نقل از مفاد بعضی از خاطرات ایدن وزیر خارجه انگلیس که در پاریس طبع شده است می پردازم و نظر به اینکه ترجمه ی من از این خاطرات تحت اللفظی نیست آنها را با ذکر صفحات نقل می کنم تا چنانچه هموطنان عزیزم بخواهند اطلاعاتی بیشتر تحصیل کنند رجوع به اصل کنند و از آن استفاده نمایند.
بخشی از فصل اول همان کتاب زیر عنوان ( وقایعی که سبب شد من کار کنم)
علل سقوط دولت من
ایدن (وزیر خارجه وقت انگلستان)خاطرات خود را بدین طریق شروع می کند:( روزی که من متصدی وزارت خارجه شدم آبادان از دست رفته بود و نفوذ ما در خاورمیانه به تنزل گذاتشه بود. در مصر هم پیش بینی تحولاتی می شد (پس از مراجعت از آمریکا یکی از نمایندگان از مجلس به من گفت برای چه مقصود به مصر رفته ایم که آن روز من جوابی ندادم و به سکوت گذراندم و بعد معلوم شد که علت رفتن ما به مصر چه بوده است )که لازم بود مطالعه کنم تا بدانم از چه طریق خود را مقابل وضعیات قرار دهم و من یقین داشتم که قبل از هر چیز باید خود را متوجه کار نفت نمایم که منشا این اختلاف بود.)
و باز می گوید :(برای ما ناگوار بود که از ترس کمونیسم به هر قیمتی که تمام شود با مصدق کنار بیاییم و من هیچ وقت نمی خواستم قبول کنم اگر مصدق را قبول نکنیم ایران کمونیست خواهد شد.)
برای پیشرفت مقصود روز 14 نوامبر 1951 در پاریس با آچسن وزیر خارجه آمریکا وارد مذاکره شدم و اقامتم در آنجا ده روز طول کشید و در ظرف این مدت پنج جلسه تشکیل شد که هریمن( همان شخصیتی امریکایی است که بعد از ملی شدن صنعت نفت به طهران آمد و من از راجع به شناسایی ملی شدن صنعت نفت ایران از طرف دولت انگلیس بسیار استفاده کردم.)نیز در جلسات ما شرکت می کرد و روزهای اول این مذاکرات هنوز مصدق در آمریکا بود و نظریات ما با دولت امریکا فرق بسار داشت و موضوع مذاکرات این بود که مصدق را کمک بکنند و یک دولت ثابت در ایران برقرار نماید یا کمک نکند و او را به حال خود گذارد. عقیده دولت امریکا این بود اگر به او کمک نکنند وضعیت ایران متزلزل خواهد شد . در صورتی که من مخالف این نظریه بودم و می گفتم غیر از دولت مصدق و کمونیسم شخص ثالثی هم هست( شخص ثالث همان نوکر استعمار است که در قرون اخیر و به ضرر ملت های فقیر از این نوکرها استفاده شده است.) و چنانچه دولت دیگری روی کار بیاید ما می توانیم قراردادهایی با آن منعقد کنیم که موجب ارضای ما شود . ایرانیان همیشه خوب بوده اند و باز باید همانطور خوب بشوند.
در هفتم نوامبر که ما مشغول مذاکره بودیم دو نفر ازمشاورین من از لندن وارد پاریش شدند و موافقت نامه ی چرچیل و دولت انگلیس را که من قبل ازحرکت از لندن اظهار کرده بودم به من تسلیم کردند و این نظریات مربوط به شرکت آمریکا در نفت ایران بود که نمایندگان آن دولت نمی خواستند از این پیش آمد استفاده کنند و از قبول آن خودداری می کردند و هریمن می گفت اگر پیشنهاد در تابستان سال قبل( از تابستان سال قبل مقصود ایامی است که مجلس پانزدهم خاتمه نیافته بود و جبهه ی ملی تشکیل نشده بود و مجلس مزبور قرارداد(گس - گلشاییان) را تصویب ننمود.) شده بود و در روحیه ایرانیان تاثیر می نمود -گرچه از این مذاکرات که تا چهارده نوامبر طول کشید نتیجه ای بدست نرسید و شرکت آمریکا در کار نفت محرز نگردید ولی من از اینکه بتوانم آمریکا را متقاعد کنم دولت دیگری در ایران تشکیل شود که نه مصدق باشد نه کمونیسم مایوس نبودم. عقیده سفیر آمریکا هم در انگلیس این بود که می گفت آنجا منافع انگلیس در خطر است دولت امریکا باید از تحمیل نظریات خود صرفنظر کند.
پوشیده نماند که از همین مذاکرات ایدن نتایجی گرفت و دست خالی مراجعت نکرد بدین قرار :
1) تغییر ( گریدی) سفر آمریکا در ایران که شخص بی نظر و بی طرفی بود انتصاب هندرسن مامور سابق آمریکا در هندوستان بجای او که در انجام وظیفه بی نظر نبود یکی از نتایج مهم این کنفرانس به شمار می آید و ایدن در این کتاب همه جا از او قدردانی کرده و مخصوصا در یکی از خاطرات این طور اظهار نظر کرده است:( روابط انگلیس و آمریکا به واسطه ی نمایندگی هندرسن در ایران روز به روز بهتر می شد و او شخص لایقی بود که اجازه نداد هیچ وقت مصدق از اختلاف بین امریکا و انگلیس استفاده ای بکند. از و کمال تشکر را داریم . چنانچه هندرسن در ایران نبود قرارداد 1954 اینبار نفت طبق نظریات ما انجام نمی شد.
2) دیگر از نتایج این دو وزیر خارجه این بود : دولت آمریکا بیش از یک میلیارد کمک به دولت ایران نمود و نسبت بدولت من هیچ مساعدتی ننمود و همان ایام که نمایندگان دولتین در پاریس مشغول مذاکره بودند من در واشنگتن از دولت امریکا وامی به بملغ صد میلیون دلار درخواست نمودم که با هر سودی تعیین کنند پرداخته شود و از خواستن وام نظرم این بود که از کارگران نفت که بیکار شده بودند در امور دیگری استفاده شود و آنان اجرتی در مقابل کار بگیرند. جوابی که به درخواست من داده شد این بود موضوع مورد مطالعه قرار خواهد گرفتم این مطالعه آنقدر طول کشید تا دولت امریکا در کار نفت شرکت نمود بعد به من این جواب رسید : تا کار نفت انگلیس تمام نشود آمریکا از هرگونه کمک و مساعدتی معذور است.
ایدن ادامه می دهد و می گوید ( مراجعت به لندن خواستم یک مطالعه ای در صحت عقیده خود بکنم وروی این نظر با سفیر ایران که یکی از دوستان بود مشورتی کردم. نظریاتم را تصدیق نمود و گفت وضعیت مصدق مثل سابق نیست و قول داد شخصا هر قدر می تواند به ما کمک نماید.(نظر به اینکه وزیر خارجه انگلیس اسم سفیر را نبرده از ذکر نامش خودداری می کنم)
هفته ی اول سال 1952 باز خبری از ایران به من رسید که موجب تقویت روح من گردید و آن گزارشی بود که قونسول انگلیس داده بود ، یعنی همان کسی که مصدق احضار او را از ما خواسته بود و گزارش او موافق بود با نظریات سفیر ایران در لندن که تنفر مردم ایران از ما روی حقیقت نیست و ساختگی است.
نویسنده خاطرات می خواهد تحت لفافه این را بگوید اگر ملت ایران به حق خود عارف بود و احساساتی که ابراز می کرد از روی حقیقت بود ما نمی توانستیم کاری به ضرر آن ملت صورت بدهیم. در صورتی که من هر وقت صحبتی راجع به ملی شدن صنعت نفت به میان بنمایند به نمایندگان دول ذینفع گفته ام در آن روز که قرارداد دارسی به امضا رسید وجود نفت در ایران محرز نبود و بحریه انگلیس هم احتیاجات خود را به وسیله زغال سنگ رفع می کرد و اکنون که متجاوز از آن در امور سوق الجیشی استفاده می کند چطور ممکن است ملت ایران راضی شود باز یک شرکت خارجی نفت را استخراج کند و برای سو استفاده ای که می کند مملکت را از آزادی و استقلال محروم نماید که وزیر خارجه انگلیس در یکی از خاطرات خود آن را بدین مضمون آورده است:( در یکی از ملاقات به یادداشت ترومن - چرچیل مصدق گفته بود ایرانیان خر نیستند که باز بگذارند مدت ها آنان را افسار کنند.)
این قسمت از خاطرات را من تکذیب نمی کنم چونکه ممکن است حین مذاکرات عصبانی شده باشم و یک چنین کلمات دور از نزاکت به هندرسن گفته باشم، ولی تاسف من این جاست بجای اینکه شاهنشاه با آمال و آرزوی ملت خود که آزادی ملت خود که آزادی و استقلال مملکت بود موافقت کنند و با دولتی که صنعت نفت را ملی کرده بود همراهی و مساعدت فرمایند آن را از طریق کودتا ساقط کند و ملت ایران را طوری در مضیقه گذارند و از آن سلب آزادی نمایند که قادر نشود به قرارداد امینی - پیچ کوچکترین اعتراضی بنماید و هر ملتی از آن فهمیده تر تر هم که باشد چطور می تواند در دو جبهه جنگ اعتراض نماید که یک داخلی است و دیگری خارجی.
ایدن و آچسن دو وزیر خارجه انگلیس و آمریکا ساکت ننشستند و از کنفرانس آتلانتیک شمالی که سه ماه بعد در لیسبون تشکیل گردید و هر دو در آن عضویت داشتند استفاده نمودند و در روز بیست فوریه1951 مذاکرات خود را در خصوص نفت ایران از سر گرفتند وقدر مسلم این است که دولت انگلیس پیشنهاد کرده بود دولت امریکا در کار استخراج نفت شرکت کند و شخص دیگری جانشین من بشود تا بتواند قانون امتیاز نفت را از مجلس بگذراند.
پس ازاین کنفرانس عمال ایرانی و فداکار انگلیس در ایران شروع به کار کردند و هر کدام به نحوی نقشه ی سقوط دولت من را طرح می نمودند وباهندرسن سفیر آمریکا و یکی از عمال بسیار موثر سیاست انگلیس در ایران مذاکره می نمودند و سفر مرا تحت نظم قرار میداد و می نگریست تا آنچه کوچکترین تماسی با مامورین شوروی پیدا کنم آن را به دولت خود گزارش دهد و سقوط دولتم را فراهم نماید که در آن مدت فقط شیلات بحر خزر که قرارداد آن در بهمن 1331 منقضی می شد مذاکره کرد و تقاضا نمود شیلات کماکان دست مامورین دولت شوروی باشد تا بعد قراردادی در این باب داده شود و به محض اینکه گفتم دولتی که امتیاز نفت جنوب را قبل از انقضای مدت ملی کرد و کارمندان انگلیسی شرکت نفت را از ایران خارج نمود چطور می تواند قرارداد منقضی شده ی شیلات را ابقا نماید و آن را کماکان در دست عمال شوروی بگذارد.
آیا می دانید سفیر شوروی در جواب من چه گفت؟ او گفت صحیح می فرمایید ما نمی بایست از شما چنین تقاضایی کرده باشیم و عذر خواست و رفت و در روز انقضا هم شیلات بتصرف دولت در آمد و تصرف شیلات بدست من کار دول غرب را سهل کرد و مدارای با دولت من شاید از این نظر بود که این کار بدست من تمام شود و به همین جهت بود که دولت شوروی از تحویل طلای ایران به دولت من خودداری کرد.
کار شیلات که به آخر رسید نقشه سیاست خارجی به موقع به اجرا در آمد و می خواستند که من طوری از بین بروم که نتوانند آ را به سیاست بیگانه نسبت دهند . چونکه استالین هنوز حیات داشت و نمیخواست دولت را از طریق کودتا ساقط نمایند.
این بود که برای از بین بردن شخص من عده ای از دربار و علما و افسران و بعضی از اعضای جبهه ی ملی با هم توحید مساعی کردند و توطئه روز نه اسفند را پیش آوردند.
و مقصود از این توطئه این بود عده ای رجاله به این عنوان که من می خواستم شاه را از مملکت خارج کنم درب کاخ جمع شوند و موقع خروج من از کاخ مرا از بین ببرند و چنانچه این کار صورت می گرفت علما روز نه اسفند که به کاخ آمده بودند به جنازه ام نماز بگذاردند و چون وزیر دفاع ملی بودم به امر شاهنشاه آن را روی توپ قرار میدادند وبا احترامات کامل به خاک می سپردند و عده ای از غوغاگران مقابل درب کاخ را هم که مرتکب این جنایت شده بودند به اشد مجازات می رسانیدند تا هیچ فردی گمان نبرد این واقعه در اجرای یک سیاست خارجی صورت گرفته است و آن وقت بود که من می شدم به تما معنا یک مرد ملی که نه شیعه با من مخالف بود نه سنی.
گرچه جریان واقعه ی روز نه اسفند در بخش دوم ( لایحه ی دیوان کشور) به تفضیل آمده با این حال دو چیز سبب می شود که بازنسبت به این واقعه در این جا مطلبی بگویم : یکی مربوط به به رلی است که هندرسن در آن روز بازی کرد و دیگری مربوط است به آن قسمت از فصل پنجم ( کتاب ماموریت برای وطنم ) که شاهنشاه فرموده اند ( روز شنبه نه اسفند مصدق به من توصیه کرد موقتا از کشور خارج شوم)
(1)رل هندرسن
در لایحه ی دیوان کشور چیزی از این بابت ننوشته ام چونکه ترس داشتم با وسایلی که هندرسن در این مملکت داشت در آن دیوان اعمال نفوذ کند و محکوم شوم و اکنون به شرح واقعه میپردازم:
ساعت هشت روز نه اسفند آقای حسین علاء نخست وزیر دربار به خانه ای من آمد و راجع به حرکت شاه که سری بود ولی مجریان نقشه از آن اطلاع داشتند و صبح همان روز به اجرای آن مبادرت کردند با من مذاکره کرد و چنین قرار شد که ساعت یک و نیم بعد از ظهر من برای ناهار به کاخ بروم و ساعت دو ونیم هم وزرا حضور به هم برسانند که موقع حرکت شاهنشاه تشریفاتی به عمل آورند.
از این مذاکرات چیزی نگذشته که ساعت ده همان روز آقای علاء وزیر دربار مرا به پای تلفن خواست و اظهار نمود اعلیحضرت می خواهند با شما تلفنی فرمایشاتی بفرمایند که بلافاصله گوشی بدست شاهنشاه رسید و فرمودند به جای ساعت یک و نیم ظهر شرفیاب شوم که در همین جا مذاکرات قطع شد و از اینکه موضوع مهم نبود و شاهنشاه مرا به اصغای فرمایشات خواستند بسیار تعجب کردم . چنانچه آقای علاء یا هرکس دیگر آن را ابلاغ می نموداطاعت می کردم ولی بعد از ختم غائله دریافتم که موضوع اهمیت داشت و به همین جهت خواستند شخصا فرمایشات تا موجب هیچ گونه سو تفاهم نشود.
و اهمیت در این بود اگر ساعت یک ونیم بعد از ظهر می رفتم چون جمعیت برای از بین بردن من مقابل کاخ جمع شده بود از خانه خارج نمی شدم تا جمیعت را نتفرق کنند و موقع تشرف علیا حضرت ملکه ثریا حضور داشتند که پیشخدمت پاکتی آورد وبه من داد و دیدم تلفن چی خانه ی خودم نوشته بود برای یک کار فوری سفیر آمریکا می خواهد با من ملاقات کند که به نظر شاه رسانیدم و از این پیش آمد خواستم این استفاده را بکنم که در حرکت عجله نفرمایند ، شاید ملاقات من با سفیر سبب شود فسخ عزیمت فرمایند.
نامه را که ملاحظه فرمودند اهمیتی به آن ندادند و حتی نخواستند یک کلام در این باب فرمایشی بفرمایند و غیر از ملاقات با هندرسن هیچ چیز سبب نمی شد که من قبل از حرکت شاه از کاخ خارج گردم ، چونکه طبق مذاکراتی که با وزیر دربار شده بود می بایست هیئت دولت در کاخ باشند و در موقع تشریف فرمایی مراسمی بعمل آورند. اگر شاهنشاه حرکت می فرمودند مقابل درب کاخ کسی نمی ماند تا بتوانند نقشه را اجرا کنند. چنانچه از این مسافرت منصرف می شدند باز تا جمیعت در آنجا بود من از کاخ خارج نمی گردیدم.
برای ملاقات با سفیر حرکت کردم که هنوزبه درب کاخ نرسیده بودم که صدای جمیعت درخیابان مرا متوجه نمود که از ان در نباید خارج شوم و از در دیگری به خانه مراجعت نمایم.
هندرسن هم که به اتفاق آقای علی پاشا صالح آمد هیچ مطلبی نداشت که ملاقات فوری با من را ایجاب کرده باشد. چند کلامی گفت و رفت.
(2) فرمایشات شاهنشاه در فصل پنجم کتاب ( ماموریت برای وطنم)
(روز شنبه نه اسفند 1331 مصدق به من توصیه کرد موقتا از کشور خارج شوم. برای آنکه وی را در اجرای سیاستی که در پیش گرفته بود آزادی عمل بدهم و تا حدی از حیل و دسایس وی دور باشم با این پیشنهاد موافقت کردم.)
و اکنون به عرض جواب مبادرت می کنم که روز نه اسفند تا ظهر خانه بودم و ظهرشرفیاب شدم تا در موقع حرکت به اتفاق وزیران تشریفاتی به عمل آورم و ساعت یک ونیم بعد از ظهرهم که برای ملاقات با سفیر آمریکا ازکاخ خارج می شدم علما روز نه اسفند به این عنوان که می خواهند از حرکت شاه جلوگیری کنند وارد عمارت شدند و آنها رابه اطاق انتظار هدایت کردند و جمعیتی هم که می بایست مرا از بین ببرند همان وقت درب کاخ جمع شده بودند و منتظر خروج من از کاخ بودند.
خبر تشریف فرمایی شاهنشاه عصر روز سه شنبه پنجم اسفند با تلفن دربار و به قید استتار به آقای دکتر عبدالله منظمی نماینده مجلس که با جمعی از نمایندگان دیگر از دربار به خانه ی من آمده بودند داده شد که از محل تلفن به جلسه آمدند و بر سبیل نجوی آقای دکتر سنجابی را از این مسافرت مطلع نمودند و بعد چیزی نگذشت که سایر حضار به قید استتار از آن اطلاع پیدا کردند.
و باز می فرمایند ( مصدق پیشنهاد کرد که این نقشه مسافرت مخفی بماند و اظهار داشت به فاطمی وزیر خارجه دشتور خواهد داد شخصا گذرنامه وسایر اسناد مسافرت من و همسرم و همراهانم را صادر کند)
که عرض می کنم راجع به این قسمت هم حتی یک کلام من حضور شاهنشاه عرض نکرده ام و مذاکرات راجع به گذرنامه صبح شنبه نهم اسفند که اقای حسین علاء وزیر دربار برای همین کار به خانه ی من آمده بودند صورت گرفت و دستور گرفتن سناسنامه ی ملتزمین را هم خود ایشان دادند. چنانچه من می خواستم شاهنشاه از این مملکت به خارج تشریف ببرند همان روز سی ام تیر آن را عملی می کردم.
توضیح آنکه در روز بیست وشش تیر که استعفای خود را به پیشگاه شاهانه دادم قبل از اینکه از حضورشان مرخص شوم فرمودند به من قول دهید اگر اتفاقی روی داد با من همراهی کنید که بلا تامل عرض کردم در مجلس پنجم من برای اعلیحضرت شاه فقید قسم یاد نکردم ولی در مجلس چهاردهم برای شاهنشاه قسم یاد نمودم و خود را مرهون الطاف شاهانه می دانم . گرچه استخلاص من از زندان بیرجند به همت موسیو پرن از اتباع سوئیس که با شاهنشاه از زمان تحصیلاتشان در آن مملکت سابقه داشت صورت گرفت با این حال هر وقت که فرصتی به دستم آمد و مخصوصا در جلسات رسمی مجلس وفاداری خود را نسبت به شاهنشاه ابراز نموده ام و پس از سی تیر هم که وزیر دفاع ملی شدم برای اطمینان خاط و رفع نگرانی آنچه لازم بود در پشت قرآنی نوشته توسط آقای سپهبد مرتضی ایزد پناه اهدا نموده ام و جای بسی تاسف است که نخواستند با من مساعدت فرمایند تا ثابت کنم هیچ نظری غیر از یک شاه وطنپرست و آزادی طلب نداشته ام ، و چون این فرمایشات تمام نظیر همان صنعت نفت است که ملی شده ونمایندگان مجلس است که ملت آنها را انتخاب کرده اند و روز نه اسفند است که روز ملت نامگذاری شده زائد می دانم بیش از این قلم فرسایی کنم.
نسل حاضر از این وقایع خوب مطلع است ، نسلهای بعد هم از صفحات تاریخ پی به درک حقایق می برند و تاریخ را نمی شود تحریف کرد.
و نیز می فرمایند ( جالب توجه این بود که مصدق با التهاب مخصوص به خود توصیه می کرد با هواپیما از این ایران خارج نشوم ، زیرا می دانست مردم ایران مخالف این تصمیم خواهند بود در فرودگاه ازدحام خواهند کرد و مانع پرواز من می شوند، از این رو به من پیشنهاد کرد تا مرز عراق و بیروت به طور نا شناس مسافرت کنم . با این پیشنهاد موافقت کردم.)
در این باب هم حتی یک کلام عرض نکرده ام چونکه مورد نداشت در اموری که از مختصات مقام سلطنت است من دخالت کنم. این بیاناتی است که روز چهارشنبه ششم اسفند که من شرفیاب شدم خود شاه فرموده اند. اکنون فرض کنیم که این پیشنهاد را من داده ام . اگر غیبت شاهنشاه به صلاح جامعه بود می بایست بی سر و صدا تشریف برده باشند. ملت ایران هم که بعد اطلاع حاصل می نمود عکس العملی نداشت چونکه کاری در صلاح جامعه صورت گرفته بود و چنانچه در صلاح جامعه نبود ومن می خواستم شاهنشاه را از اعمال نیات خیری که نسبت به مملکت داشتند باز بدارم چه شد که در همان روز مردم را از حیل و دسایس من مطلع نفرمودند و چرا همان روز وزیر دربار طی یک اطلاعیه ملت ایران را زا فکر پلید مستحضر ننمود و مرا درافکار جامعه محکوم نساخت و چه چیز سبب شد که خود را برای مسافرتی که خلاف مصالح مملکت بود حاضر کنند وباز چه شد گزارشی که عصر همان روز نه اسفند من در جلسه ی خصوصی مجلس نمایندگان دادم و مصاحبه ای که روز یازدهم اسفند آقای دکتر سید علی شایگان با علیحضرت همایونی نمود و همچنین بیانیه ای که در جرائد روز هفده فروردین 1332 طهران این جانب منتشر کردم 12تکذیب نشد و اکنون پس از چند سال آن را در یک کتابی فاش و آنچه را خود فرموده اند به من نسبت داده اند.
ضمن وقایع روز نهم اسفند نویسنده خاطرات اسمی از کاشانی برده و می نویسد ( او نخواست مصدق درمبارزات غالب شود و از این نظر روز بیست و هشت فوریه( نه اسفند) میتینگی بر له شاه تشکیل داد و مردم عوام هم تحت راهنمایی افسران بازنشسته مصدق را از خانه خارج کردند که مجبور شد با پیژاما فرار کند و فقط قوای تامینیه و احساسات توده ای سبب شد که مصدق نجات پیدا نماید)
اکنون این سوال پیش می آید چه چیز سبب شد که کاشانی و چند نفر از اعضای جبهه ی ملی نخواستند تا من در این مبارزه غالب شوم وچرا هر وقت ملت ابراز احساساتی نمود نویسنده ی خاطرات و دربار شاهنشاهی آن رابه یک عده از افراد حزب توده نسبت دادند و مخالفین خود را مستظهر به آن عقیده و بقیه ی مردم را ایران را جز اموات حساب کرده اند.
شاهنشاه و ایدن از نظر بقای حکومت فردی و استعمار با تسلط با تسلط فکری حزب توده در ایران متفقند واز این روی بر خلاف حق و حقیقت نظری جز این ندارند که هر کس در مصالح مملکت اظهاری بکند او را به حزب توده منتسب کنند و به مجازات برسانند تا هیچ کس را این قدرت نباشد که از منافع مملکت و آزادی دفاع کند و از هریک از سیاست های استعماری انتقاد نماید.
نظر به اینکه توطئه ی روز نه اسفند به نتیجه نرسید و فوت استالین که در 16 اسفند روی داد موقع را برای سقوط دولت من مساعد کرده بود در 20 مارس 1953 ( اول فروردین 1332) ایدن سفری به آمریکا نمود که نه روز طول کشید وبا رئیس جمهوری ودالس وزیر خارجه وارد مذاکره گردید . آیزنهاور از جریان امور در ایران اظهار عدم رضایت کرده و گفته بود به واسطه ی حمایتی که هندرسن از شاه می کند روابط او با مصدق خوب نیست و ممکن است عذر او را بخواهد و قطع رابطه با ایران قابل تحمل نیست و باید به هر قیمتی که تمام شود از آن احتراز نمود.( ممکن است خوانندگان ایراد کنند با عملیاتی که هندرسن در ایران می نمود چرا من عذر او را نخواستم که در این باب می گویم برکناری او از کار ایران دست من ولی انتصاب دیگری به جای او بسته به نظر جناب آقای ایدن وزیر خارجه انگلیس بود و به طور حتم کسی را مثل او و یا بدتر از او می فرستادند و من دیگر نمی توانستم بدون ذکر دلیل انفصال او را هم از دولت آمریکا بخواهم.)
این بیان رئیس جمهوری دلیل قاطعی است که از وقایع روز نه اسفند و اعتراض من به هندرسن کاملا مسبوق و مطلع بوده است و اکنون برای اطلاع و استحضار هموطنان عزیزم به شرح واقعه می پردازم.
بعد از ظهر دهم اسفند هندرسن به واسطه ی آقای علی پاشا صالح با تلفن به من گفت دیروز که از خانه ی شما رفتم به دربار تلفن کردم معترض خانه ی شما نشوند وچون می دانستم در این توطئه دخالت داشته است گفتم شما چرا از حدود خودتان خارج می شوید ودرکار این مملکت دخالت می کنید. او در جواب گفت دخالتی نکرده ام . گفتم همین تلفنی که شما دیروز به دربار کرده اید آیا جز دخالت چیز دیگری است که چون جوابی نداشت سکوت اختیار کرد و مذاکرات قطع شد.
ایدن می گوید آمریکا از این ترس داشت که مصدق به روس های متمایل شود . من گفتم سیاست مصدق این است دول بزرگ را به هم بیاندازد و استفاده کند وبالاخره خوش وقت شدم که نظریاتمان با هم نزدیک شده بود و چون در ایران وضعیت روشن نبود( البته برای سیاست انگلیس مسخص نبود) به نظر من اینطور رسید که بهتر است شخص دیگری قائم مقام مصدق شود تا اینکه سعی کنیم او را خریداری نماییم ودر اخرین مذاکرات با این نظریه و نیز روی مذاکرات بیست فوریه ( اول اسفند) موافقت حاصل شد( به ظن قوی مذاکرات مربوط به شرکت نفت امریکا در کار نفت و برکناری من از مقام نخست وزیری بوده است) ومن به نخست وزیر انگلیس تلگراف کردم که به دولت آمریکا گفتم به واسطه ی فشار سیاست آن دولت ما به کرات شرایط خود را تغییر داده ایم که به یک نتیجه برسیم و من از جریان دو سال اخیر اینطور استنباط کرده ام اگر یک مدتی وضعیت خود را تغییر ندهیم زودتر بتوانیم به مقصود برسیم.
در ماه آوریل ماهی که اطلاع داشتم دولت مصدق ضعیف شده چون تحت عمل قرار گرفته بودم نتوانستم در امور دخالت کنم.سپس ادامه می هد و می گوید مخالفین مصدق از عدم کمک و مساعدت آیزنهاور به دولت او استفاده نمودند و دولت را استیضاح کردند.که در جلسه حاضرنشد و امتناع کرد و برای تعیین تکلیف خود به رفراندوم متسل گردید ، چنانچه ملت با دولت او موافق است رای به دولت بدهد والا رای با بقای مجلس و نتیجه این شد که اکثریت کثیری به نفع دولت رای داد و چون مصدق خود را قوی تصور می کرد درخواست انحلال مجلس را از شاه نمود ولی شب بعد یک کودتای شاهانه ( من هر چه قدر خواستم دادگاه را متقاعد کنم که جوش و خروش مردم در نتیجه ی کودتای شاهانه بود متقاعد نشدند چون که مامور بودند مرا محکوم کنند) برای انتصاب زاهدی به مقام نخست وزیری شروع شد که به علت سو تشکیلات نقشه کشف گردید و به نتیجه نرسید و شاه با طیاره عازم بغداد گردید.دکتر مصدق هم بلافاصله انحلال مجلس را اعلام نمود و نمایشات ضد سلطنت شروع شد و قشون مامور گردید با شاه کمک کند. مصدق هم که نمی خواست ضد تسلط کمونیست ها در آید روز هجده اوت(27 مرداد)بقوای شهربانی امر نمود اعلانات توده ای را زا بین ببرند و در تمام سال 1953 هر یک از پیشرفت های دولت او سبب می شد که وسعت تکیه گاه دولتش کم شود.
(تکیه گاه من نه آرتش بود نه کمونیسم. من به یک عهده مردم فهمیده و وطن پرست متکی بودم که کودتا آن را به نفع استعمار خنثی نمود )
مبارزه بر علیه شاه موجب عدم رضایت قشون شده بود و عملیات ضد کمونیست هم سبب گردیده بود کمونیست ها علیه مصدق بشوند و نتیجه این بشود که نمایشات بر له شاه در 19 اوت(28مرداد) با هیچ یک از دو دسته که نمی توانستند با مصدق کمک کنند تصادف نکند و شب آن روز مصدق و وزرایش مجبور به اختفا گردند و ژنرال زاهدی شاه را دعوت کند و از یک استقبال با وجد و نشاطی در طهران مستفیض گرداند.
(خبر سقوط مصدق وقتی به من رسید که در کشتی و در بحر مدیترانه بودم و دوره ی نقاهتم رابا خانم و پسرم در آنجا می گذرانیدم و در آن شب خواب راحتی کردم)
ایدن پس از شش ماه استراحت مجددا از 5 اکتبر 1953 (13 مهر ماه 1332) شروع به کار نمود و خاطراتش مربوط به تنظیم قرارداد کنسرسیوم و مساعدتهایی است که بعضی از هموطنان برای گذاشتن این قرارداد با انگلیس نموده اند که چون مربوط به ایام تصدی من نیست از نقل آنها خودداری می کنم.
و باز درسیزده آبان 1333 که متصدی مقام نخست وزیری شده بود در پارلمان انگلیس بیاناتی راجع به من نمود که در آخر بخش دوم خواهد آمد.
این بود خلاصه ای از خاطرات وزیر امور خارجه انگلیس و شخص موثر در سیاست ایران و مخالف من که نقل گردید و تمام حاکی از این که من در تمام مدت زمام داری خود با هیچ یک از دول بیگانه موثر در سیاست ایران خواه دولتین آمریکا و انگلیس، خواه دولت شوروی سازشی نداشته و مصالح مملکت و وطنم را به هر چیزی حتی به جان ترجیح داده ام و آنچه گفته و کرده ام تمام در منافع ملت ایران بوده و آنچه هم در این مملکت علیه من صورت گرفت طبق نظریاتی بود که سیاست خارجی ترسیم نمود و به امر بعضی از هموطنانم اجرا گردید.
نظر به اینکه وزیر خارجه انگلیس قبل از کودتای مرداد دچار کسالت شده بود و استراحت می کرد باید دید که نقشه های به دست چه اشخاصی ترسیم شده بود و چطور اجرا گردید که چون خاطراتی در این باب نوشته نشده و چنانچه باشد من از ان بی خبرم به نقل دو مدرک استناد می کنم : یکی مربوط به چکی است که ادوارد دونالی رئیس حسابداری اصل چهار در ایران صادر کرده و دیگری مربوط به جلسه سری است که در پایگاه آلپ سویس تشکیل گردیده بود.
1) ادوراد دونالی چکی به مبلغ 390 هزار دلار صادر و تسلیم بانک برنامه کرده بود و بانک مزبور هم آن را به ریال تسعیر نموده چکی به شماره ی 53145 و تاریخ موخر(مقصود از تاریخ موخر این بود که برسانند چک مزبور بعد از وقایع 28 مرداد صادر شده و در اجرای سیاست خارجی اثری نداشته است)یعنی 31 مرداد به مبلغ32/643/500ریال به عهده ی بانک کلی ایران و در وجه خود ادوراد دونالی صادر کرده بود که به مصرف کودتای روز28 مرداد رسید ومدرک آن را در جلسه ی19 مرداد اردیبهشت 1333 در دادگاه تجدید نظر نظامی ارائه دادم و در خواست نمودم تحقیقات کنند تا معلوم شود وجه مزبور را ادوارد دونالی به چه اشخاصی داده است که مورد قبول واقع نشد و دادگاه به این عنوان که محاکمه برای رسیدگی به کیفر خواست دادستان آرتش تشکیل شده از رسیدگی امتناع نمود و عملی بر خلاف وجدان و قانون و مصالح مملکت مرتکب گردید ، چون که دادستان آرتش حکم اعدام مرا از این جهت خواسته بود که مسبب پیش آمد روزهای آخر مرداد بوده ام.
چنانچه رسیدگی شده بود ثابت می گردید آنچه در روزهای مزبور صورت گرفت نتیجه ی کودتای شاهانه و تشریف فرمایی شاهنشاه به خارج از کشور بوده است(اعتقاد قطعی من این است که سرنگون کردن دستگاه مصدق کار مردم عادی کشور من بود که در دلشان بارقه ی مشیت یزدانی می درخشید. نقل از فصل سوم کتاب ماموریت برای وطنم) و اشخاص وطنپرست روی اصل دفاع قانونی که یکی از حقوق طبیعی نو بشر است از وطن خود دفاع کرده اند و کودتای 28 مرداد نتیجه ی آن وجوهی بود که بین اشخاص موثر پست و خائن علمائ، از روسای کلانتری ها، از افسران و غارتگران تقسیم شده بود.
(2) مدرک دیگر من روزنامه فیگارو فرانسوی است که در شماره ی20 سپتامبر 1955( 28 شهریور 1334) راجع به کودتای مرداد مطالبی درج کرده و در جریان واقعه و مسببین آن را معرفی کرده است که ترجمه آن عینا در این جا نقل می شود.
در آن ایام که ژان فوستر دالس وزیر خارجه ی آمریکا مصدق را گرم در سیاست کرده بود آلن دالس رئیس انتلیژان سرویس مرکزی آمریکا زمینه سقوط آن پیرمرد لجباز را فرهم می کرد و مصدق هم همان الفاظ و عباراتی که همیشه به کار می برد تکرار می نمود.
در 11 اوت 1953 (20مرداد 1332) الن دالس جلسه ی محرمانه ای در یکی از پایگاه های آلپ سوئیس با شرکت دوشخص عالی مقام تشکیل داد: یکی لوی هندرسن سفیر کبیر آمریکا در ایران که بنا به مصلحت چندی از ایران غیبت کرده بود و دیگری شاهزاده خانم اشرف خواهر دوقلوی شاه که او هم به واسطه ی سو تفاهمی که با شاه داشت از ایران خارج شده بود و در سوئیس اقامت گزیده بود و جای شخص چهارمی که ژنرال ( نرمان شوارتسکف) یکی از شخصیت های عالی انتلیژان سرویس آمریکاست در این جلسه خالی بود که حضور و غیابش فرق نداشت ، چونکه چند روز قبل از تشکیل این جلسه راجع به این موضوع بحث مفصلی با آلن دالس کرده و دالس حضار را از نظریات او مستحضر نموده بود. شوارتسکف در سیاست ایران بسیار وارد بود از سال 1942 تا 1948 سمت مشاور شخص پادشاه ایران را عهده دار شده بود و او کسی است که پلیس ایران را آلت دست دربار کرده و دوستی او با ژنرال زاهدی رئیس پلیس ایران از همان تاریخ شروع گردیده بود و به همین چهت هم روزی که در هفته ی دوم ماه اوت ( بین 16 و23مرداد) به طهران آمد هیچ کس از ورود شوارتسکف تعجب ننمود چونکه او برای دیدار دوستان آمده وسلامی به دوستان کرده بود و نتیجه مسافرتش این شد شاه که تا آن زمان خواهی نخواهی با مصدق را می رفت یک مرتبه او را رها نمود و عزل کرد و ژنرال زاهدی دوست وفادار شوارتسکف را به جای او نصب نمود.
این بود خلاصه ای از مندجات روزنامه ی فیگارو که عکس این قسمت از روزنامه در آخر کتاب در دسترس خوانندگان قرار خواهد گرفت(در اوراق موجود عکس آن روزنامه نبود تا به چاپ برسد و دسترسی هم فعلا به آن روزنامه نیست ). اگر عکس تهیه شد در چاپهای دیگر بر کتاب افزوده خواهد شد
و در همان ایام بود که والا حضرت اشرف پهلوی ناگهان به طهران آمدند و پس از یک توقف کوتاه و مشورت با شاه مراجعت و در این جلسه شرکت نمودند.
اکنون مصاحبه ی اعلیحضرت همایون شاهنشاه با مخبر روزنامه ی مصری ( المصور) را که حاکی است شاهنشاه از مذاکرات جلسه پایگاه آلپ قبلا اطلاع داشته اند عینا نقل می کنم :
نقشه ای که کشیده بودیم کاملا مطالعه شده بود و احتمالات مختلفه را نیز پیش بینی کرده بودیم و میدانستیم در مقابل نقشه های معکوس چه کنیم. وقتی که مصدق فرمان عزل خود را رد کرد و موضوع را به صورت انقلاب جلوه گر ساخت و خواست از نفوذی که به دست آورده است کمال سو استفاده را بکند هواپیمای من آماده ی پرواز فوری از کشورم بود و من می خواستم این کار را بکنم تا مصدق و جماعت تصورکنند که دور کاملا دست آنها افتاده است و معارضی ندارند وبه آنچه می خواستند رسیده اند و چون من از کشور پرواز کردم این ها همین اشتباه را کردند
( قبل از این مصاحبه مردم چنین تصور می کردند که شاه از مملکت فرار کرده است و چه خوب شده که این مصاحبه صورت گرفت تا همه دانستند قصد فرار در کار نبود و مقصود از این مسافرت این بود که به اجرای نقشه ی سیاست خارجی کمک کنند و کمتر دیده شده است که پادشاهی ملت خود را اغفال کند)

این بود فرمایشات شاهنشاه به مخبر روزنامه ی مصری ( المصور)و تا 25 مرداد شب که دست خط عزل من رسید در هیچ یک از احزاب توده وسایرین هیچ گونه خلاف نظم دیده نشده بود. شهر آرام بود و امور جریان طبیعی خود را طی می کرد و خروج شاهنشاه از مملکت به فرار تلقی شده بود سبب شد که در روز 26 مرداد شهر آرامش خود را از دست بدهد ، و هنوز از خاطرها نرفته است در آن روز که ناصر الدین شاه درشاه عبدالعظیم به قتل رسید برای جلوگیری از هرج ومرج و عواقب شاه میری میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدر العظم جسد شاه را طوری از شهرری به طهران منتقل نمود که هیچ کس گمان نکند شاه مرده و موجب هرج ومرج شود و جان ومال عده ای در نتیجه این واقعه از بین برود.
از ترسیم این نقشه هم که به نظر شوارتسکف تنظیم شده بود مقصود گرفتن نتیجه ای عکس آن بود ، یعنی از فرار شاه عده ای غوغا کنند و از هریک از احزاب برای تعیین قائم مقام شاه صدایی بلند شود تا بتوانند آن را بهانه برای کودتا قرار دهند و دولت را ساقط نمایند.
هندرسن سفیر آمریکا هم که برای ترسیم نقشه های گوناگون و سقوط دولت من به خارج رفته بود 26 مرداد به طهران مراجعت نمود و عصر روز 27 از این نظر که برساند داخل در توطئه نیست از من دیدن نمود و ضمن مذاکرات گفت روز قبل که وارد طهران شدم حین عبور به مجسمه شاه فقید برخورد و دیدم که به آن توهین شده است ومن با این کار مخالفم ، که هر چه او گفت من گوش کردم و از اظهار نظر هر گونه سخنی که موجب تشدید اختلاف دربار با من بشود خودداری نمودم . ولی اکنون که در حدود هشت سال از آن می گذرد ومن در این قلعه بی جهت و بی دلیل محبوسم و از تمام آزادی های فردی محرومم و خواهان که هر چه زودتر عمرم به سر آید و از این زندگی خلاص شوم چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که درجریان امور این مملکت نبوده اند نکنم.
وقایع روزهای اخیر مرداد مبتنی بر دوعلت بود : که یکی جنبه سیاسی داشت و دیگری جنبه حقوقی :

جنبه سیاسی از این نظر که اعلیحضرت در تمام طول سلطنت خود از افراد سلب آزادی نمود و حق انتخاب نمایندگان مجلس را که در مملکت مشروطه حق طبیعی و مسلم مردم است از آنان سلب کرد و قرارداد نفت دارسی را سی و دوسال تمدید نمود و میلیونها از این کار سو استفاده فرمود و چه خوب بود که آن پادشاه حیات داشت و قانون از کجا آورده ای را جلوی ایشان می گذاشتند تا معلوم شود آن ثروت هنگفت از چه ممری تحصیل نمود.

جنبه حقوقی از این نظر که ملکی را به زور در یکی از نقاط وبا ثمن بخس مالک می شد و بعد به جان ومال دیگر مالکین مجاور ابقا نمی فرمود بدین طریق در ظرف بیست سال پنج هزار رقبه تملیک نمود و کسی ندید آن پادشاه که خود بانی ثبت اسناد بود راجع به یکی از این املاک اعلان ثبت دهند و حق اعتراض را از مردم سلب نکنند تا هر کس سخنی داشت بگوید و حقانیت خود را به اثبات رساند.
خلاصه اینکه از دولت دیکتاتوری مردم تنفر داشتند ولی از ترس جرات نمی کردند اظهاری بکنند و بعد که نسیم آزادی دمید چون دست مردم به شاه نمی رسید غیظ و غضب خود را نسبت به مجسمه ها ابراز می کردند واین کار منحصر به روزهای آخر مرداد نبود و سابقه داشت چندی قبل از مرداد هم مردم می خواستند نسبت به یکی از مجسمه ها که در وسط شهر واقع شده بود توهین کنند که ناچار شدم عده ای نظامی را برای حفاظت از آن بگمارم. چنانچه مجسمه نبود دیگر وسائلی نبود که مردم کینه ی خود را اظهار نمایند. مجسمه ای هم که برای گرفتن کار یا سو استفاده از بیت المال بر پا کنند عاقبتی از این بهتر ندارد، و دوام آن مجسمه ای دارد که مردم بعد از حیات کسی و در ازای خدمات او به مملکت بر پا نمایند.
نظر به اینکه گزارش رسید حزب توده اوراقی به دیوار ها الصاق کرده دستور دادم تمام را پاره کنند و از بین ببرند. این کار شد و دیگر خلاف نظمی مشاهده نشد که آن را بهانه برای کودتا قرار دهند. ولی از این نظر که تصمیم برکناری من از کار و انتصاب سرلشکر زاهدی در جلسه پایگاه آلپ گرفته شده بود صبح روز مرداد نقشه ی کودتا به موقع اجرا رسید و معلوم نشد که از من چه خلافی سر زده بود که تسلیم دادگاه نظامی شدم
(عصر مرداد که به اتفاق جمعی از خانه فرار کردم شب را در بکی از خانه های مجاور متعلق به یکی از تجار که درشمیران اقامت گزیده وخالی بود بیتوته نمودیم و صبح روز بعد عده ای متفرق شدند و به محل هایی که در نظر گرفته بودند رفتند. آقایان دکتر شایگان ، دکتر صدیقی و مهندس معظمی و من به خانه ی مهندس معظمی که بیش از چند قدم فاصله نداشت رفتیم و نظر به قرابت سببی آقای مهندس شریف امامی از صاحبخانه دیدن نمود و قرار شد که از توقف ما در آنجا سر لشکر زاهدی را مطلع نماید)
واکنون قریب هشت سال از آن می گذرد که سه سال در زندان لشکر 2 زرهی بسر برده ام و به احمد آباد تبعید شده و در این قلعه محبوسم وای کاش هندرسن برای من تامین جانی نخواسته بود ، چونکه چندی بعد از 28 مرداد به کسی گفته بود تلگراف او به شاهنشاه سبب شده که من از بین نروم .

و میر فطروس تاریخ را از نو با سلیقه ی خود می نویسد...
باید به این موضوع توجه داشت که حتی اگر نوشته های محمد رضا پهلوی در کتاب ماموریتی برای وطنم صحیح باشد وی تا چه حد در تصمیم گیری های ضعیف و بی ثبات بوده است . مطمئنا دکتر مصدق با درک وضعیت وی و عدم تسلطش بر فضای سیاسی مقدمات خروج چنین شاه مفلوکی را از کشور فراهم کرده است . پس با در نظر گرفتن چه راست چه دروغ بودن نوشته های پهلوی باز هم دکتر مصدق از این بی دادگاه سربلند بیرون می آید . جناب میر فطروس بهتر است من بعد بیش از این قلم فرسایی ننموده و سلیقه های خودتان را با تاریخ ترکیب ننمایید. نگارنده دلیلی نمی بیند که اندیشه های شاه دوست شما را سرکوب کند و دلیلی هم ندارد دلیل این خوش خدمتی ها را بداند اما نیک میداند این روزها برخی برای به دست آوردن موقعیت هایی شرف شان را هم به فروش گذاشته اند .

در این روزها که مردم ایران وضعیتی بهتر از دوران کودتای سیاه مرداد ندارند بهتر است به جای نبش قبر تاریخ به فقر و فلاکت مردمی بپردازید که بسیار نیازمند کمک هستند و ازنگارش این گونه سخنان پوچ و بی مدرک دست بردارید .

نگارنده تنها با اعتراض به روند جعل سازی اسناد تاریخی توسط شما دست به این نگارش زده است و سعی نموده است به شما تفهیم کند تاریخ را نمی شود تحریف کرد .
زنده باد مصدق بزرگ /زنده باد آزادی

آرسام آزاد
08/21/07

در صورتی که علاقمند بودید به این منابع سر بزنید

کودتا در کودتا - کرمیت روزولت، ترجمه ی علی اسلامی

دور کامل نفت - آنتونی ایدن

جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران و کودتای 28 مرداد1332- سرهنگ غلامرضا نجاتی
اسرار کودتا - اسناد سی آی ای منتشره در نیویورک تایمز

خاطرات و تالمات مصدق - دکتر محمد مصدق l

منبع: بلوگ پست آرسام آزاد

http://arsamazad.blogspot.com/2007/08/blog-post_2399.html