پرونده دولت مصدق و كودتای 28 مرداد به روایت همایون
كاتوزیان
تاریخ انتشار:
٢٦ مرداد ١٣٨٩، ١٣:٥٧
ـ
کد خبر: ١٣٠٤١
پارلماننیوز:
ماجرای دولت ملی مصدق هر چند كه سالیان دور به مدد كودتا از پای درآمد اما
بدون
تعارف هنوز روایت روزهای مصدق به پایان نرسیده است و تاریخ نیز بزرگراهی
بزرگ را
نشان میدهد كه در آن ملی شدن صنعت نفت ایران را حك كردهاند. ما نیز به
همین سبب و
به مناسبت فرا رسیدن سالروز كودتای 28 مرداد با همایون كاتوزیان، تاریخدان،
اندیشمند و استاد دانشگاه آكسفورد به گفتوگو نشستهایم. او یكبار دیگر در
این
گفتوگو با ما به نیم قرن پیش آمده است و فارغ از استعمارگری كشورهای غربی،
عدم
برخورد قانونی با آشوبگران حزب كمونیست توده و راستهای افراطی از سوی مصدق
را یكی
از دلایل ناكامی دولت ملی وی میداند. كاتوزیان میگوید:« مصدق اگر در
برابر
قانونشكنی و تهمت و افتراء و فحش و فضیحت و آشوبگری تودهایها و عناصر
دستراستی
قانون را اجراء میكرد و از سوی دیگر اگر دعوای نفت را به بهترین شیوه ممكن
حل
میكرد ممكن نبود نهضت ملی به آن ترتیب سركوب شود». متن این گفتوگو در
ادامه آمده
است.
ملی شدن صنعت نفت هر چند كه نقطه عطفی در تاریخ ایران محسوب
میشود، اما از سوی دیگر گروهی از صاحبنظران بر این باورند كه این اتفاق
معبر
دولتی شدن نفت و شكلگیری دولتهای رانتیر را بعد از وقایع 28 مرداد باز
كرد. نظر
شما در این باره چیست؟ آیا ملی شدن صنعت نقطه آغاز استبداد نفتی بود؟
تا زمانی كه نفت ملی شد، نفت جنوب ایران در دست «شركت نفت ایران و
انگلیس» بود. بهره مالكانهای كه این شركت به دولت ایران میداد جزء كوچكی
از
درآمدش بود، چنانكه مالیاتی كه شركت مزبور به دولت انگلیس میپرداخت به
مراتب از
عواید ایران كه صاحب چاههای نفت بود كمتر بود.
اما هدف از ملی كردن نفت
فقط بالا بردن درآمد نفتی ایران نبود بلكه ـ حتی مهمتر از آن ـ كوتاه
كردن دست
شركت مزبور از دخالت در امور سیاسی ایران و نیز حكومت ضمنی آن در استان
خوزستان
بود.
در هر حال معنای ملی كردن این بود كه نفت ایران از تصاحب و تسلط شركت
سابق بیرون آید و متعلق به ایران شود. آیا كسانی كه ملی كردن نفت را
زیانبخش
میدانند بر آن سرند كه همان بهتر بود كه نفت ایران در دست شركت سابق
بماند؟ و گرنه
باید به جای ملی كردن چه كار میكردند. از همه اینها گذشته پیش از ملی
كردن هم
عواید نفت به دولت پرداخت میشد و هنوز هم در همه جا میشود.
از این گذشته
اصطلاحات و مقولات «دولت رانتیر» و «استبداد نفتی» را بنده در كتاب اقتصاد
سیاسی
ایران كه در سال 57ـ1356 نوشتم ـ یعنی در بحبوحه انقلاب ـ مطرح كردم كه
البته
سالهای دراز كوچكترین توجهی به آن نشد و وقتی هم كه شد كمتر كسی یادی از
بنده
كرد. اما بعداً تبدیل به الفاظی شدند كه غالبا خارج از متن و بدون توجه به
چارچوب
تئوریك و تاریخی آن «پرانده» میشدند و گویا هنوز هم میشوند.
نفت و عواید
نفت به خودی خود نه فقط زیان نمیرسانند بلكه سودمند نیز هستند. موضوع این
است كه
دولتی كه این درآمد را به دست میآورد با آن چه میكند. ملی كردن نفت و
درآمد حاصل
از آن دولت را «رانتیر» نمیكند بلكه این ماهیت دولت و جامعه و نوع
بهرهگیری از آن
است كه آن نتیجه را میدهد. نروژ درآمد زیادی از فروش نفت به دست میآورد
كه به
خزانه دولت میرود ولی نروژ دولت رانتیر نیست.
دو نكته دیگر را بگویم: یكی
این كه درآمد ایران از نفت تا اواسط دهه چهل 1340 یعنی در حدود پانزده سال
بعد از
ملی شدن چندان بود كه سبب استبداد نفتی شود و در هر حال دولتی كه پس از
بیست و هشت
مرداد 1332 بر سر كار آمد دولتی دیكتاتوری بود نه استبدادی؛ و بنده به كرات
در
كتابها و مقالهها و مصاحبههایم تفاوت اساسی این دو نوع رژیم را روشن
كردهام. به
طور خیلی خلاصه دیكتاتوری حكومت اقلیت است كه طبقات مستقل بالا پشتیبان و
پایگاه آن
هستند و مقید و مشروط به قوانینی است كه نمیتواند هر روز به اراده خود
تغییر دهد.
حال آن كه استبداد، حكومت فردی و خودسرانهای است كه نه طبقات بالا در آن
سهمی
دارند و نه ـ در نتیجه ـ مقید به قانونی خارج از اراده خویش است.
از 1332 تا ده
سال بعد كه «انقلاب سفید» آغاز شد حكومت دیكتاتوری بود و پایگاههای اصلی
آن نیز
هیات حاكمه سیاسی (عمدتا زمینداران) و هیات حاكمه مذهبی بود. اما از آن
پس، این
طبقات سهم خود را در قدرت سیاسی از دست دادند و در نتیجه دیگر پایگاههای
طبقاتی
دولت در شمار نمیآمدند.
اگر دولت طبقات جدیدی ـ مثلا سرمایهداری شهری و
روستایی ـ را جانشین آنان میكرد آنگاه باز هم پایگاه اجتماعی داشت، اما
به همان
شكل دیكتاتوری میماند و به حكومت فردی، خودسرانه، یا استبدادی بدل نمیشد.
اینگونه بود كه استبداد تاریخی ایران دوباره به صحنه حكومت بازگشت و درآمد
فزاینده
نفت از اواسط دهه چهل آن را تسهیل و تحكیم كرد و به استبداد نفتی تبدیل شد.
و گرنه
نفس درآمد نفت هیچ صفت سیاسی ندارد و الزاما سبب ایجاد حكومت استبدادی
نمیشود.
در دوران مرحوم مصدق و در اوج رویارویی اقتصادی دول غربی با ایران،
مسوولان دولتی توانستند برای نخستین بار ارزش افزوده اقتصاد ایران را بدون
احتساب
نفت افزایش دهند. با این وجود اما گروهی بر این باورند كه یكی از دلایل
شكلگیری
كودتای 28 مرداد سختیها و فشارهای اقتصادی بود كه در دوران مصدق به مردم
ایران
وارد شد. این نظریه تا چه حد قابل دفاع است؟
اشاره شما به سیاست
«اقتصاد
بدون نفت» است كه پس از آنكه شركتهای نفتی، نفت ایران را تحریم كردند در
پیش گرفته شد. چنانكه بنده (مثلا در كتاب مصدق و مبارزه برای قدرت) به
تفصیل شرح
دادهام، روشهایی كه برای اداره «اقتصاد بدون نفت» به كار برده شد معقول و
واقعبینانه بودند و به اصطلاح زیان حاصل از آن را به حداقل رساندند. اما
این درست
است كه در هر حال اقتصاد بدون نفت (یعنی در واقع از دست رفتن درآمد نفت كه
منبع
اصلی ارز خارجی نیز بود) از نظر رفاه اقتصادی و غیره نتیجهاش منفی بود، و
اگرچه
دلیل اصلی سرخوردگیهای مراحل نهایی حكومت ملی نبود، بیشك در آن تاثیر
داشت. برای
اجتناب از این، اولا اگر دولت، میانجیگری بانك جهانی را پذیرفته بود اصلا
لزومی به
سیاست «اقتصاد بدون نفت» به وجود نمیآمد و بعد از آن هم اگر دولت به
بهترین شیوه
ممكن در آن زمان دعوای نفت با انگلیس را حل كرده بود، مساله تمام میشد.
جنش ملی شدن صنعت نفت اگرچه پایانی بر استعمار انگلیس و قدرتهای بزرگ
در كشور ما بود ولی از این فرصت تاریخی در جهت استبداد سیاسی استفاده شد.
به عبارتی
جنبش ملی شدن صنعت نفت پس از حدود یك سال ماه عسل خوش برای ایران، به
استبداد سیاه
منتهی شد. در این فرآیند به زعم شما مقصران اصلی چه كسانی هستند، نخبگان،
ساختار
سلطنتی، نیروهای بیگانه و یا حاملان نهضت؟
یكی از بزرگترین موانع،
رفتار حزب توده بود كه حزبی منظم، نیرومند و فعال بود و پشتش نیز به كوه
احد شوروی.
در یك سال اول حكومت مصدق، مطبوعات و نشریات حزب توده بدترین تهمتها را به
او و
نهضت ملی زدند و آنها را جاسوس انگلیس، نوكر آمریكا و غیره خواندند. به
عنوان یك
مثال روزنامه فكاهیشان چلنگر در شعری نوشت:
چرا هر جا كه یك جاسوس باشد
به خان پیشوا مانوس باشد
تو پیشوا نیستی جانا، بلایی
تو میكروب سلی؛
مالاریایی
....
كه البته منظور از پیشوا، مصدق بود. در سال دوم، پس از
جریان سیام تیر نیز، اگرچه بر اثر فشار اعضاء خود اینگونه حملات را كنار
گذاشتند
اما تا آخر از حكومت مصدق پشتیبانی نكردند و حتی وقتی مصدق در دی ـ بهمن
1331 شركت
شیلات (ماهیگیری) شمال را كه قراردادش با شوروی به پایان رسیده بود ملی
كرد،
روزنامه مردم (ارگان كمیته مركزی آن حزب) نوشت كه «به دستور اربابانش» این
كار را
كرده است.
سیاستمداران محافظهكار نیز طبعا از حكومت مصدق راضی نبودند ولی
بیشترشان تا نیمههای راه با او آمدند. در نظر داشته باشید كه نهضت ملی نه
در مجلس
شانزدهم و نه هفدهم اكثریت نداشت و اگر خیلی از نمایندگان محافظهكار به
دولت رای
اعتماد نمیدادند ساقط میشد. اما البته آن دولت، دولت دلخواه آنها نبود،
بلكه
دولتی بود كه
سرلشگر زاهدی پس از 28 مرداد تشكیل داد. شاه هم كه (شاید باورتان
نشود) از سویی یقین داشت كه مصدق و جبهه ملی و غیره همه نوكران انگلیساند
و اصلا
به دستور انگلیس نفت را ملی كردهاند؛ و از سوی دیگر از سیاست «شاه باید
سلطنت كند
نه حكومت» مصدق سخت خشمگین و آزردهخاطر بود. اما هیچ فرد یا جریان اجتماعی
صرفا به
خاطر مخالفت دیگران شكست نمیخورد، بلكه كارهایی كه خودش میكند و نمیكند
نیز در
آن تاثیر دارد. مصدق اولا اگر در برابر قانونشكنی و تهمت و افتراء و فحش و
فضیحت و
آشوبگری تودهایها و عناصر دستراستی (كه در ماههای آماده شدن برای كودتا
عنان
بیشترشان در دست قدرتهای خارجی بود) قانون را اجراء میكرد و آنها را طبق
قوانین
موجود وادار به رفتار مدنی و قانونی میكرد، و ثانیا اگر دعوای نفت را به
بهترین
شیوه ممكن در آن زمان حل میكرد ممكن نبود نهضت ملی به آن ترتیب سركوب شود.
برخی صاحبنظران تاریخی مسامحهكاری دولت مصدق در برخورد با ساختار
استبدادی حاكم، همچنین رویكرد غیرمذهبی مصدق را عامل شكست جنبش میدانند.
به نظر
شما كدام عامل موثرتر بود؟
در ادامه نكات بالا باید توجه داشت كه در آن
زمان نه استبداد، بلكه روی دیگر سكهاش كه آشوب و هرج و مرج باشد مخل و
مانع پیشرفت
ـ چه رسد به پیروزی ـ بود و چنانكه گفتم آن را میشد با اجرای قانون فرو
نشاند.
اما درباره مذهب، اولا نه مصدق و نه آیتالله كاشانی كه رهبر مذهبی نهضت
ملی بود قول نداده بودند یا حتی میل نداشتند كه حكومت اسلامی بر سر كار
آورند. این
برنامه گروه فعالین فدائیان اسلام بود كه در نتیجه هم مصدق و هم كاشانی را
تا آخر
كار یكجا میكوبیدند، به ویژه آنكه درست در اوائل نخستوزیری مصدق، مرحوم
كاشانی
با صدور اعلامیهای گفت كه كسانی كه میگویند باید خانمها را از ادارات
اخراج كرد
یا حجاب را اجباری كرد (و جز آن) یا نادان یا جاسوس انگلیساند.
مصدق به
گفته مكرر خودش، به ویژه در مجلس، مسلمان بود و گاه حتی در مبارزاتش از
تراژدی
شهادت حضرت سیدالشهدا مدد میگرفت. اختلافاتی كه بعدا بین او و كاشانی پدید
آمد
(اگر
شرحی را كه در كتابهایم در این زمینه دادهام باور نمیكنید میتوانید به
اسناد و مدارك آن دوران رجوع كنید) ابداً ارتباطی با مذهب نداشت بلكه یك
اختلاف
شخصی و تا اندازهای سیاسی بود كه در آن دكتر بقایی، حسین مكی و ابوالحسین
حایریزاده و بعضی دیگر ـ كه هیچكدامشان خواهان حكومت اسلامی نبودند ـ
سهیم بودند.
آیا به زعم حضرتعالی جنبش ملی شدن صنعت نفت میتوانست به پارادایم توسعه
در ایران بدل شود؟
البته اگر نهضت ملی (پارهای بر اثر اشتباهات خودش)
شكست نمیخورد ممكن بود با بهرهگیری از درآمد نفت زمینه را برای توسعه
سیاسی و
اقتصادی فراهم آورد، ولی به قول ملكالشعراء بهار: دریغ از راه دور و رنج
بسیار.
تاریخ انتشار: ٢٦ مرداد ١٣٨٩
ساعت: ١٣:٥٧
کد خبر: ١٣٠٤١
منبع: سايت پارلمان نيوز
http://parlemannews.com/?n=13041
|