نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

سه شنبه 18 فروردین 1388 [2009.04.07

انتخابات هست اما انتخابی در کار نيست

يوسفی اشکوری در مصاحبه با روز

حسين محمدي
Mohammadi1363@gmail.com

به نقل از سايت روز

آقاي اشکوري، سال گذشته شما به دلايلي از کشور خارج شديد. درباره علت خروج خود از ايران ‏مي گوييد؟در خارج از کشور مشغول چه کاري هستيد و آيا خروج شما از ايران براي هميشه است يا قصد ‏بازگشت مجدد به ايران را داريد؟

‏ من توسط "انجمن جهاني قلم" براي يک سفر مطالعاتي و پژوهشي به ايتاليا دعوت شدم و از مهرماه سال ‏گذشته در شهر "کيوسي" ( ‏chiusi‏ ) زندگي مي کنم. اين شهر کوچک قديمي و فرهنگي از شهرهاي ايالت ‏توسکاني ايتاليا است. دليل پذيرفتن اين دعوت نيز اين بود که برايم امکاني براي استراحت و آرامش و انجام ‏کارهاي پژوهشي در دست تحقيقات فراهم مي آورد. کاري که در دست تحقيق و تأليف دارم تدوين "تاريخ ‏ايران پس از اسلام" است که به شکل قرن به قرن و با سرفصل هاي مشخص نوشته مي شود و هر قرن در ‏يک جلد خواهد بود. اما جلد نخست آن به عنوان ديباچه اختصاص به ايران پيش از اسلام دارد. اين کتاب که ‏دستنوشته اش بيش از هزار صفحه خواهد شد، در دست نگارش است و اکنون به نگارش دوم آن مشغول هستم ‏و کمتر از نيمي از آن را نوشته ام و فکر مي کنم تا يايان سال طول خواهد کشيد. کار تحقيق اين کتاب را از ‏دوران زندان آغاز کردم و اکنون حدود شش سال است که روي اين جلد کار مي کنم. البته دعوت من براي ‏دوسال بوده ولي به دلايلي تا پايان يک سال در ايتاليا خواهم ماند و اواخر پائيز امسال به وطن باز خواهم ‏گشت. يعني فعلا در نظر ندارم از سال دوم براي اقامت در ايتاليا استفاده کنم. ‏


در سال هاي اخيربه عقيده برخي تحليل گران، ايران وضعيتي بحراني را در عرصه هاي گوناگون ‏تجربه کرده است. آيا شما نيز چنين عقيده اي داريد؟ اگر پاسخ مثبت است، علت يا علل اين وضع را در چه ‏مي دانيد؟

نمي دانم تعبير "وضعيت بحراني" براي ايران در چند سال اخير درست و کاملا منطبق با تعريف واژه ‏‏"بحران" است يا نه، اما آنچه مسلم است و جاي ترديد ندارد اين است که در چهار سال اخير "دولت جمهوري ‏اسلامي ايران" در روابط بين الملل و در اوضاع سياسي و به وِيژه اقتصادي و فرهنگي داخلي دچار مشکلات ‏و گرفتاريهاي بي سابقه اي بوده و اکنون در شرايط بسيار بدي به سر مي برد. دليل محسوس و روشن و قابل ‏مشاهدة اين وضعيت نامساعد هم قطعا سياست ها و رفتار هاي نادرست و نا سنجيده دولت فعلي و شخص ‏رئيس دولت است اما در واقع اين مشکلات در موانع و بن بست هاي حقوقي و ساختار حقيقي مديريت کلان ‏کشور در طول اين سه دهه ريشه دارد. از ين رو در طول هشت ساله دوران دولت اصلاح طلب خاتمي نيز، ‏که دولتي با کفايت تردر قدرت بود، باز نه تنها مشکلات کشور حل نشد بلکه از جهات ديگر دچار بحرانها و ‏ناکامي ها بود. مي توان با صراحت بيشتر گفت تا ساختار حقيقي و حقوقي جمهوري اسلامي به گونه فعلي ‏است نمي توان به حل اساسي مشکلات کشور اميدوار بود. به ويژه در سياست خارجي که دولت در آن نقشي ‏اثرگذار ندارد، مشکلات چندان جدي و مهم است که من تصور نمي کنم به اين زودي گرهي از کلاف سردرگم ‏آن گشوده شود. اکنون که دولت اوباما سياست مصالحه و مذاکره را در پيش گرفته و توپ را در زمين ايران ‏انداخته است، هيچ نشاني از انعطاف و سياست بهبود روابط با جهان از سوي مسؤلان ايران مشاهده نمي شود. ‏به همين دليل احتمال دارد کاري که، به هردليل، در زمان بوش جنگجو اتفاق نيفتاد در زمان اوباماي اهل ‏مذاکره و صلح طلب رخ دهد. ‏


براساس تجربه ساليان گذشته، معمولا در سال هاي منتهي به انتخابات، آزادي هاي سياسي – ‏اجتماعي بيشتر مي شد، اما امسال برخلاف سال هاي گذشته،شاهد دستگيري و بازداشت فعالان سياسي، ‏دانشجويي و زنان بوده ايم. دليل تغيير رفتار دولت نهم در سال انتخابات را چطور ارزيابي مي ‏کنيد؟

فکر مي کنم دو دليل موجب اين وضعيت شده است. يکي ناکامي هاي آشکار دولت فعلي در حل مشکلات ‏کشور و حتي ناکامي در تحقق همان شعارها و وعده هاي انتخاباتي آقاي احمدي نژاد ، و ديگر، عزم رئيس ‏دولت براي انتخاب مجدد و بالاخره خروج از صندوق آرا در خرداد ماه امسال است. روشن است دولتي که از ‏توفيق کافي در امر مدريت کشور برخوددار است از حمايت مردمي نيز اطمينان دارد و براي انتخاب شدن ‏مجدد نيازي به اين همه ترفند و يا سرکوب نمي بيند. گرچه انتخاب شدن در جمهوري اسلامي براي رياست ‏جمهوري و يا مجلس، اساسا به عواملي ديگر بر مي گردد که ارتباط زيادي به صلاحيت ها و يا مديريت ‏درست افراد ندارد. از اين رو آقاي احمدي نژاد نبايد خيلي به اموري چون محبوبيت و مقبوليت و يا کارنامه ‏موفق در اداره کشور اهميت بدهد؛ ايشان بايد نگران نظر و رأي تصميم گيران اصلي کشور باشد، اگر اراده ‏فائقه بر انتخاب مجدد وي باشد، بي گمان چنين خواهد شد، همان گونه که در دفعه قبل چنين شد. اما گويا هنوز ‏ايشان و دوستانش يا به رأي آن تصميم سازان اطمينان ندارند و يا از کسب حداقل آراي مردم نيز ناتوانند. ‏


اصولا نوع رفتار و واکنش نيروهاي مخالف دولت نهم را – اعم از احزاب و جنبشهاي مختلف ‏اجتماعي – تا چه حد بر تغيير رفتار دولت موثر مي بينيد؟ آيا اين نيروها تاکنون قادر بوده اند اثر مثبتي بر ‏رفتار دولت بگذارند؟

روشن است که در يک دولت و نظام دموکرات، رأي و نظر مردم و به ويژه موافقت و يا مخالفت نهادهاي ‏مدني در تغيير رفتار دولت و دولتمردان اثرگذار است اما در ايران نمي توان انتظار داشت که چنين باشد. در ‏ايران، طبق قانون اساسي و نيز ديدگاه ايدئولوژيک مسؤلان عالي و داني نظام، "انتخابات" هست اما ‏‏"انتخاب"ي در کار نيست، مردم آراي خود را به صندوق هاي اخذ آرا مي ريزند اما در نهايت به يکي از ‏همان افراد دست چين شده و کاملا و يا در حد لازم مورد تأييد رأي خواهند داد. اين تازه در حالتي است که از ‏قبل يکي به طور مشخص براي خروج پيروزمندانه از صندوق آرا در نظر گرفته نشده باشد. اما دولت احمدي ‏نژاد نشان داده است که "دولت ويژه" است و به هيچ معيار متعارفي مقيد و متعهد نيست و حتي به نظر مي ‏رسد عالما و عامدا تلاش مي کند بافته هاي پيشين مديران نظام را به چالش بکشد و همه چيز را نابود کند. در ‏اين زمينه اين دولت انصافا "انقلابي" عمل مي کند. جنبشهاي اعتراضي نيز تاکنون نتوانسته در تغيير رفتار ‏اين دولت چندان مؤثر باشد؛ اما نمي توان انکار کرد که اگر مقاومت قابل توجه و گسترده نهادهاي مدني ايران ‏نبود، وضعيت از اين هم بسيار بدتر بود و احتمالا تصميمات مخربتري گرفته مي شد. ‏


در سال منتهي به انتخابات، عموما تمامي بحث ها، معطوف به امر انتخابات مي شود. انتخابات ‏آتي رياست جمهوري را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

گرچه نمي توان انکار کرد که انتخابات و اينکه رئيس جمور چه کسي باشد مهم است و نمي توان نسبت به آن ‏بي تفاوت بود، و اين واقعيت را خاتمي و دولت وي و نيز مجلس ششم نشان داد، اما اين نيز واقعيتي تلخ است ‏که انتخابات در ايران به يک دور باطل رسيده و به يک بازي و سرگرمي ملال آور بي مزه اي تبديل شده ‏است. ازاين رو براي من مسأله انتخابات فعلا اهميت زيادي ندارد و براي بحث و صرف وقت و نيرو، ‏آمادگي و انگيزه ندارم.‏

يکي از بحث ها و چالش هاي مهم انتخاباتي در سالي که گذشت، نحور حضور و سپس انصراف ‏آقاي خاتمي از کانديداتوري در انتخابات بود. نحوه حضور و انصراف ايشان را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ شما ‏تا چه حد به اين امر معتقد بوديد که حضور آقاي خاتمي، باعث ايجاد تفاوت معني داري در انتخابات مي ‏شود؟

ترديدي نيست که آقاي خاتمي مسؤول ترين و محبوب ترين سياستمدار جمهوري اسلامي است و در داخل و ‏خارج از کشور از اعتبار و منزلت سياسي و انساني و اخلاقي زيادي برخود دار است و به واقع ايشان از ‏سرمايه هاي ارزشمند ايران و نيرو هاي دموکراسي خواه کشور است، اما اين نيز راست است که ساختار ‏حقيقي و حقوقي جمهوري اسلامي به گونه اي است که شخصيتي چون خاتمي نه با آن سازگاري دارد و نه مي ‏تواند، حداقل در شرايط فعلي، گامي قابل توجه در اصلاح امور بر دارد. وي با حضور خود مي توانست ‏امتيازاتي بزرگ به اقتدار گرايان بدهد اما تقريبا هيچ امتيازي نستاند. اما در مورد ورود و خروج ايشان به ‏عرصه انتخابات، صميمانه بگويم که نه از دلايل آمدنشان چيزي دستگيرم شد و نه از دلايل خروج زود هنگام ‏و ناموجه ايشان چيزي در خور فهميدم. ‏


برخي معتقدند انصراف آقاي خاتمي، حرکتي اخلاقي بوده است. آيا با اين مساله موافقت ‏داريد؟

از آنجا که خاتمي شخصيتي است اخلاقي و در ذکر دليل انصرافشان نيز به اين نکته اشاره شده بود، تفسير ‏اخلاقي از چرايي انصراف وي از کانديداتوري مقبول و پذيرفتني است اما اين دليل به هيچ وجه براي توجيه ‏انصرافشان مقبول نيست و حداقل کفايت نمي کند. گرچه من از جهات مختلف (از جمله به خاطر حفظ سلامت ‏شخصيت شخص خاتمي) از انصراف ايشان راضي هستم اما به نظر من ايشان حال که آمده بود مي بايست تا ‏پايان راه مي ماند و، حتي در صورت انتخاب نشدن، چه بسا همين ماندن و مقاومت و مداومت به رشد و ‏استواري جامعه مدني کمک مي¬کرد.‏


اصولا فارغ از مسايل اخلاقي و در بعد سياسي، تا چه حد انصراف آقاي خاتمي به نفع آقاي ‏موسوي را در چارچوب هاي اصلاح طلبانه ارزيابي مي کنيد.‏

‏ من (و البته امثال من ) از دوران رياست موسوي بر رياست قوه مجريه خاطره خوشي نداريم و در کارنامه ‏ايشان دفاع از آزادي و دموکراسي و قانون مشاهده نمي کنيم و در اين سالهاي سخت و پر حادثه نيز هيچ ‏حمايتي از ايشان در دفاع از حقوق تضييع شده مردم نديده ايم، از اين رو نمي توان ايشان را با معيارهاي ‏شناخته شده اصلاح طلبي در شمار مدافعان و به ويژه سخنگويان اين جريان (حتي با معيارهاي خاتمي و جبهه ‏مشارکت) قرار داد و خود ايشان هم صريحا اتهام اصلاح طلبي را از خود دور و تکليف همه را روشن کرده ‏اند. در اين ميان نمي دانم چرا خاتمي ايشان رابه کانديداتوري تشويق مي کردند و آن سخن شگفت را گفتند که ‏‏"يا من يا موسوي". در عين حال جاي انکار ندارد که ايشان با توجه به سوابق و لواحق شان، در اين آشفته ‏بازار سياست و مهندسي انتخاباتي و در مقام مقايسه با احمدي نژاد و حتي اصول گرايان ديگر، به طيف نا ‏متجانس اصلاح طلبان نزديکتر است و اگر شانسي براي انتخاب شدن داشته باشد (که به نظر من ندارد)، طبعا ‏براي اصلاح طلبان مفيدتر خواهد بود. البته در اين حالت ايشان براي بخشي از اصول گرايان که خود را ‏‏"اصول گراي اصلاح طلب" مي خوانند، نيز مطلوب خواهد بود و چه بسا از وي حمايت علني نيز بکنند.‏

اصولا شما آقاي موسوي را در رده اصلاح طلبان ارزيابي مي کنيد؟ آيا ايشان قادر به نمايندگي ‏کردن خواست هاي اقشار دموکراسي خواه و طرفداران حقوق بشر هستند؟

گفتم که موسوي را نمي توان از جنس اصلاح طلباني چون خاتمي و مشارکت و تحکيم و ملي – مذهبي و ‏شماري از اين دست دانست، و به همين دليل در شرايط فعلي نه ايشان مي تواند اين طيف گسترده را نمايندگي ‏کند و نه مي تواند اجماع اينان را به دست آورد. البته بايد منتظر ماند و در آينده نزديک مواضع سياسي و ‏فرهنگي و اقتصادي ايشان را ديد و شنيد که قطعا در مقبوليت و يا عدم مقبوليت وي مؤثر خواهد بود. به ويژه ‏اصلاح طلباني که در نظر دارند از ايشان حمايت کنند، لازم است با گفتگوي روشن وشفاف و همراه با ‏تعهدات آشکار به تصميم گيري برسند و تحت شرايطي دقيق از او حمايت کنند. ‏

حضور آقاي کروبي در انتخابات با حرف وحديث هاي گوناگون همراه بوده است. عده اي اين عمل ‏را باعث عدم شکل گيري اجماع در ميان اصلاح طلبان مي دانند و برخي ديگر اصولا آقاي کروبي را ناديده ‏مي گيرند. تحليل شما از حضور آقاي کروبي چيست؟ آيا ايشان واجد شرايط لازم براي نمايندگي خواست هاي ‏آزادي خواهانه هستند؟‏

جدا از هر بحث و گفتگويي در مورد آقاي کروبي، در شرايط فعلي، من ايشان را بر موسوي ترجيح مي دهم و ‏معتقدم که ايشان براي اثرگذاري در ساخت قدرت و مجموعه حاکميت، مناسب تر است. حداقل اين است که تا ‏اين لحظه آقاي موسوي خود را در طيف اصلاح طلبي تعريف نکرده و حتي از آن تبرّي مي جويد اما آقاي ‏کروبي خود را در اين مجموعه مي داند و از آن تبري نمي جويد و طيف قابل توجهي از اصلاح طلبان را با ‏خود دارد. از سوي ديگر، کروبي نشان داده است که در مواردي اهل ريسک و خطر کردن است و هرجا که ‏صلاح بداند و احساس وظيفه کند، اقدام مي کند و براي تحقق خواسته اش مداومت و مقاومت دارد. ايشان با ‏استفاده از موقعيت ويژه اش و از طريق ريش سفيدي و کدخدا منشي، گاه کاري مي کند که از ديگران بر نمي ‏آيد. بعيد مي دانم که آقاي موسوي اهل اين کارها و اقدامات باشد.‏
توجه داشته باشيد که من از حالت ايده أل در نظام دموکراتيک و يا اصلاح طلبي مطلوب صحبت نمي کنم، ‏صحبت در شرايط فعلي و مقايسه کانديداها در ساختار حقيقي و حقوقي نظام جمهوري اسلامي است. مهم آن ‏است که ما آقاي کروبي را مي شناسيم و از نقاط و ضعف وي کم و بيش آگاهيم و مي دانيم که ايشان در طول ‏اين سالها در مواردي از حقوق زندانيان سياسي و مطبوعاتي دفاع کرده و به هرحال به شيوه اصلاح طلبي ‏خود وفادار بوده است. ‏


از جمله نام هاي مطرح در انتخابات، آقاي نوري بوده اند. آيا اصولا شما با مطرح شدن نام آقاي ‏نوري موافق بوديد يا خير؟ حضور ايشان تا چه مي توانست بر صحنه انتخابات اثر بگذارد؟

من با مطرح شدن آقاي نوري براي کانديداتوري رياست جمهوري در شرايط کنوني موافق نيستم و خود ايشان ‏نيز برهمين نظر است. نوري از جهات مختلف با ديگران کاملا متفاوت است و افکار و سلايق ايشان به گونه ‏اي است که در حاکميت کنوني جمهوري اسلامي نه مي تواند در انتخابات مشارکت کند و نه مي گذارند ‏انتخاب شود و نه در صورت انتخاب شدن مي تواند وظايف قانوني خود را انجام دهد. به هر حال هنوز زمان ‏آقاي نوري فرانرسيده است و در صورت مساعد شدن شرايط، ايشان از سرمايه هاي پرارزش جريان اصلاح ‏طلبي در ايران است.‏


برخي اصلاح طلبان معتقدند مطرح شدن نام آقاي نوري، محملي بوده است برا ي توجيه تحريم ‏انتخابات. نظر شما چيست؟

گرچه دوستاني که در پي آقاي نوري بودند و هستند چنين نظري را تکذيب مي کنند اما فکر مي کنم در نهايت ‏همين مي¬شد. زيرا وقتي ايشان رد صلاحيت مي شد، که ترديدي در آن نيست، حاميان ايشان چه مي کردند؟ ‏بعيد مي دانم از کانديداي ديگر حمايت مي کردند. به ويژه که طبق گزارش ها خود نوري هم کانديدا شدن خود ‏را مشروط به اين کرده بود که در صورت ردصلاحيت، انتخابات تحريم شود. به هرحال اگر نظر حاميان ‏آقاي نوري اين است که کانديداي خود را به کاخ رياست جمهوري بفرستند و تغييراتي در ساخت قدرت انجام ‏شود، تا اطلاع ثانوي، نوري نه آمادگي چنين کاري را دارد و نه چنين امکاني در عمل وجود دارد اما اگر ‏منظور تقويت جامعه مدني و جنبش دموکراسي خواهي در ايران است، در صورتي که ايشان رهبري پر ‏مخاطره آن را قبول کنند، بسيار مناسب است.‏


سوال آخر درباره نظر خود شما درباره انتخابات است. آيا خود شما در انتخابات شرکت ميکنيد؟ ‏آگر آري، به کدام کانديدا راي ميدهيد؟ چرا؟

اگر صادقانه سخن بگويم، بايد بگويم که تا اين لحظه تمايلي به رأي دادن ندارم، اما اگر بنا باشد امروز رأي ‏بدهم، به دلايلي که گفتم، به آقاي کروبي رأي مي دهم. اما هنوز زمان زيادي براي بررسي و تصميم گيري ‏درست مانده است. من مدتهاست که از شرکت در انتخابات احساس فريب خوردگي مي کنم اما گويا راهي جز ‏اين نمانده است که اين قدر فريب بخوريم تا فريب دهندگان را از کار خود پشيمان کرده و از ميدان به در کنيم ‏و در تحقق آزادي و دموکراسي و تأمين حقوق بشر و توسعه کشور کامياب شويم. ‏