نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

 

زندگی نامه مجاهد نستوه  آیت الله العظمی منتظری

 

زندگینامه آیت‌الله منتظری

 

آیت‌الله العظمی حسین علی منتظری در سال  1301 در نجف آباد اصفهان  به دنیا آمد، ‏پدرش حاج علی کشاورز ساده‌ای بود که در کنار کار‏ ‏روزانه‌اش با کتاب و کتابخانه دمساز، و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. منتظری از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و‏ ‏سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد، و در سن ۱۲ سالگی به‏ ‏حوزهٔ علمیهٔ اصفهان وارد شده و در سن ۱۹ سالگی اصفهان را برای ادامهٔ تحصیل ترک کرد و به قم آمد.

‏پس از رحلت آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی (در سال ۱۳۴۰ خورشیدی)‏ ‏نظر بسیاری از بزرگان و اساتید حوزهٔ علمیه متوجه چند نفر از علما از  جمله حضرات آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی،سید محمد صادق روحانی، شهاب‌الدین مرعشی نجفی و  امام خمینی گردید. از جمله منتظری و آیت الله مطهری قائل به‏ ‏اعلمیت امام خمینی بوده و زعامت وی را به صلاح اسلام و‏ ‏مسلمین تشخیص دادند.

او در جریان مبارزات انقلاب بارها دستگیر شد، ‏‏در عید نوروز سال ۱۳۴۵ به دنبال دستگیری محمد منتظری به دلیل پخش اعلامیه در حرم حضرت معصومه ساواک بی درنگ به سراغ آیت‌الله‏ ‏منتظری رفته و  او که چند ماه پیش از آن در زندان بود  را بازداشت نمود و بالاخره اعتراض علما و روحانیون حوزهٔ علمیه موجب شد‏ ‏تا او پس از هفت ماه از زندان آزاد گردد.

‏‏حسین علی منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان جهت توسعه‌بخشی‏ ‏و تداوم جریان مبارزه ضرورتاً به طور مخفیانه برای زیارت عتبات‏ ‏در عراق و ملاقات با آیت الله العظمی روح الله خمینی راهی عراق شد، اما حکومت که از این‏ ‏سفر مطلع شده بود هنگام بازگشت از عراق او را در منطقهٔ مرزی‏ ‏دستگیر و روانهٔ زندان کرد، که پس از تحمل حدود پنج ماه زندان‏ ‏آزاد گردید.

ساواک در خارج از زندان نیز همیشه او را تحت نظر داشته و در‏ ‏زمان برگزاری جشنهای تاجگذاری به عنوان راهکاری جدید تصمیم به‏ ‏تبعید وی به مسجد سلیمان گرفت، که این تبعید سه ماه به طول‏ ‏انجامید. پس از آن در مسجد سلیمان به منتظری ابلاغ کردند که نباید به قم‏ ‏برود، ولی او به قم مراجعت نمود و با وجود ممانعت شدید‏ ‏ساواک عدهٔ زیادی از علما، اساتید و طلاب حوزهٔ علمیه با او دیدار‏ ‏کردند؛ تا اینکه از ناحیهٔ ساواک او را به نجف‌آباد منتقل نموده و در‏ ‏آنجا تحت مراقبت شدید قرار دادند.

‏هنوز چند ماهی از پایان تبعید به مسجد سلیمان و انتقال به نجف‌آباد‏ ‏نگذشته بود که به دلیل ادامهٔ فعالیت‌های سیاسی ‏آیت‌الله منتظری - بویژه در خطبه‌های نماز جمعه که او آن را در‏ ‏نجف‌آباد پایه‌گذاری کرده بود - ساواک مجددا او را دستگیر و پس‏ ‏از محاکمه به سه سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به‏ ‏یک سال ونیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.

‏آیت‌الله منتظری پس از سپری کردن دوران محکومیت، در‏ ‏اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهی قم گردید؛ ولی حکومت مایل به حضور او‏ ‏در میان طلاب و علمای حوزهٔ علمیهٔ قم نبود و دوباره وی را به‏ ‏زادگاه خود تبعید نمود. او در نجف‌آباد به فعالیت‌های خود ادامه‏ ‏داده و در ضمن ایراد خطبه‌های نماز جمعه و سخنرانی‌های خود‏ ‏از حکومت شاهنشاهی انتقاد مینمود. هجوم جمعیت در روزهای جمعه از‏ ‏شهرهای دور و نزدیک به نجف‌آباد به اندازه‌ای بود که این شهر به عنوان‏ ‏دومین پایگاه انقلاب بعد از قم درآمده بود و گزارش ساواک اصفهان در‏ ‏مورد آن چنین بود: «نماز جمعهٔ منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با‏ ‏رژیم است.» مدت تبعید به نجف‌آباد مجموعاً حدود سه سال به طول‏ ‏انجامید.

‏بار دیگر رژیم حضور حسین علی منتظری در زادگاه خود را تحمل‏ ‏نکرد و او را به سه سال تبعید در طبس محکوم نمود. حضور او‏ ‏در طبس باعث اجتماع مبارزین گردید. طبق گفتهٔ مقامات امنیتی شهر‏ ‏طبس، در طول اقامت منتظری علاوه بر مردم شهر، نزدیک به پنجاه هزار‏ ‏نفر از مردم شهرهای دیگر ایران برای دیدار با او وارد طبس شدند؛‏ ‏که همین رقم بزرگ دیدارکننده موجب نگرانی ساواک و انتقال او‏ ‏از طبس پس از گذشت یک سال گردید. ‏ ‏از جمله اقدامات مهم آیت الله منتظری در طبس، نامهٔ سرگشاده به‏ ‏علما و مردم ایران در مورد اتحاد علیه «امپریالیسم و صهیونیسم‏» (آمریکا و اسرائیل) ‏بود، که خشم رژیم را برانگیخت و طبق اسناد به جای مانده از ساواک‏ ‏عدهٔ زیادی از جمله آیت‌الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای به جرم توزیع‏ ‏این اعلامیه دستگیر و یا تحت تعقیب قرار گرفتند.

‏ ‏تسلیم ناپذیری آیت الله منتظری و پافشاری وی در فعالیت‌های سیاسی چنان شد که در اواسط سال ۱۳۵۳ رژیم به تبعید مجدد‏ ‏وی تصمیم گرفت و او را از طبس به خلخال تبعید نمود. از آنجا که‏ ‏زبان مردم آن سامان آذربایجانی بود نفوذ منتظری در آغاز‏ ‏سرعت چندانی نیافت، اما اختلاف زبان نیز منجر به سکوت‏ ‏و سکون وی نشد، و بالاخره یکی از امام جماعت‌های آن شهر مسجد خود‏ ‏را در اختیار او قرار داد. این مسجد نوساز که توسط هیأت امنا اداره‏ ‏میشد، مکان مناسبی جهت بسط و گسترش اندیشه‌های اسلام‌گرائی گردید. منتظری نماز در آن مسجد را آغاز کرد و همچون‏ ‏سایر تبعیدگاه‌های خویش در بین نماز تفسیر قرآن میگفت. به تدریج‏ ‏تعداد نمازگزاران بیشتر و فضای مسجد برای تبلیغ نهضت اسلامی‏ ‏آماده‌تر میشد. مأموران رژیم از بی‌باکی غیرمنتظرهٔ تبعیدی‏ ‏به نگرانی افتاده و از راه‌های مختلف در جهت تضعیف منتظری‏ ‏کوشیدند و در نهایت پس از گذشت حدود چهار ماه او را به‏ ‏تبعیدگاه سقز منتقل نمودند.

‏در تبعیدگاه سقز - با وجود زمستانی بسیار سخت و حداقل امکانات‏ ‏شهری - آیت الله منتظری آخرین دوران تبعید خویش را گذراند.‏ ‏با وجود دوری از شاگردان و دوستان و اختلاف با مردم بومی منطقه از‏ ‏نظر مذهب و زبان، ساواک از دیدار مردم با وی دچار نگرانی شده و از‏ ‏مرکز خواستار تصمیم‌گیری در این زمینه شد؛ از طرف دیگر در ارتباط‏ ‏با برگزاری مراسم سالگرد پانزده خرداد در مدرسهٔ فیضیهٔ قم که‏ ‏ده‌ها نفر از دوستان و شاگردان او دستگیر شده و ساواک به ارتباط‏ ‏دستگیرشدگان با منتظری پی برده بود، تصمیم به بازداشت و‏ ‏انتقال او به تهران گرفت.

‏ ‏در تیرماه ۱۳۵۴ آیت‌الله منتظری را از تبعیدگاه سقز روانهٔ زندان‏ ‏نمودند. ابتدا او را به بازداشتگاه کمیتهٔ مشترک تهران بردند و فردای آن‏ ‏روز روانهٔ زندان اوین کردند. در اوین مدت شش ماه را در سلول‏ ‏انفرادی گذراند. در این بازداشتگاه‌ها با فشارهای روحی و‏ ‏جسمی روبرو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجه‌ها بود که‏ ‏شکنجه‌گر «ازغندی» به او گفته بود: «علت این که تو را از‏ ‏حوزه دور نگه میداریم و از این طرف به آن طرف میفرستیم این است که‏ ‏یک خمینی دیگر به وجود نیاید».

‏‏پس از شش ماه بلاتکلیفی در زندان اوین بالاخره در یک دادگاه‏ ‏نظامی به اتهام کمک به جنبش اسلامی و خانوادهٔ زندانیان‏ ‏سیاسی و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی، به ده سال زندان محکوم‏ ‏گردید؛ اما در زندان نیز همراه رهبرانی همچون آیت‌الله طالقانی به‏ ‏فعالیت‌های جنبش اسلامی و سیاسی ادامه داد. با اینکه در زندان از بیماریهای‏ ‏مختلف رنج میبرد، خارج بحث «خمس» و متن «اسفار» و کتاب‏ طهارت را برای زندانیان تدریس نمود و شخصیت‌های اسلامی ‏زندانی همچون آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله مهدوی کنی در مجالس‏ ‏بحث او حاضر میشدند.

‏منتظری در زندان اوین نیز نماز جمعه را اقامه نمود و بسیاری از ‏زندانیان سیاسی مسلمان از جمله آیت الله طالقانی،‏آیت الله ‏مهدوی کنی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله لاهوتی و دیگران در نماز جمعه‏ ‏حاضر میشدند؛ هرچند ساواک پس از مدتی مانع اقامهٔ آن شد.

‏‏سرانجام با اوجگیری مبارزات و‏ ‏عقب‌نشینی‌های پی درپی حکومت پهلوی، منتظری پس از گذراندن‏ ‏حدود سه سال ونیم از دوران محکومیت به همراه آیت‌الله‏ ‏طالقانی در هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و مورد استقبال‏ ‏چشمگیر مردم قرار گرفت.

‏در پیامی که امام خمینی خطاب به منتظری به‏ ‏مناسبت آزادی وی صادر کرد اینچنین آمده: «هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی‏ ‏شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سال‌ها از آزادی،‏ ‏ابتدایی‌ترین حقوق بشر محروم، و با شکنجه‌های قرون‌وسطایی با او و‏ ‏سایر علمای مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و‏ ‏ملت از سایهٔ مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. باید رجال دین و‏ ‏سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول‏ ‏بیت المال و ذخائر کشور باز باشد.»

‏‏میزان مقبولیت و محوریت منتظری در مبارزه و انقلاب تا‏ ‏آنجا بود که امام خمینی در زمان تبعید، او را به عنوان نمایندهٔ‏ ‏تام الاختیار خویش در ایران منصوب کرد و در نامه‌ای از وی‏ ‏خواست که بر جریانات بیت او در قم اشراف داشته باشد؛ و دربارهٔ او با تعابیری همچون «فقیه عالیقدر»، «مجاهد بزرگوار»،‏ ‏«حاصل عمر من»، «ذخیرهٔ انقلاب» و «برج بلند اسلام» یاد میکرد و‏ ‏حیثیت او را «واجب المراعات» دانسته و پس از پیروزی انقلاب‏ ‏بسیاری از مسائل فقهی و سیاسی مربوط به قوهٔ قضائیه و وزارتخانه‌ها‏ ‏را به او ارجاع میداد. در پائیز سال ۱۳۵۷ زمانی که آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو در پاریس به سر می‌برد، آیت‌الله منتظری به پاریس سفر کرد و در خصوص جنبش انقلاب و شکل‌گیری حکومت اسلامی در ایران با امام خمینی(ره) مشورت نموده و دستورها و نظرات رهبر انقلاب را دریافت کرد.

پس از انقلاب

بعد از پیروزی انقلاب، آیت الله منتظری ریاست خبرگان قانون اساسی را به عهده داشت و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد. وی از عوامل کلیدی در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی به شمار می‌رود.

در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری با در نظر گرفتن احتمالاتی تصمیم گرفت حسین‌علی منتظری را به عنوان قائم‌مقام روح‌الله خمینی معرفی و اعلام کند.

پس از بازداشت مهدی هاشمی،در ا وی که مهدی هاشمی را بیگناه می‌دانست به نشانه‌ٔ اعتراض درس‌های خود را تعطیل کرد.مهدی هاشمی به دلیل یک سری اتهامات مجرم شناخته شده و در سال ۱۳۶۶ اعدام شد.

این مسئله و چند مسئله دیگر باعث شد که منتظری از سمت قائم مقامی رهبری برکنار شود.

آیت‌الله منتظری اما بعد از برکناری در صحنه سیاسی کشور حضور داشت و چند موضع‌گیری او بخصوص در خصوص ولایت فقیه موجب حصر خانگی او شد.

حسین‌علی منتظری در واکنش حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) از مسئولان خواست نسبت به «اشتباهات انجام شده در رویدادهای اخیر»، از مردم عذرخواهی کنند و گفت: «با حمایت قاطع خود از حرکتهای غیر خشونت بار ملت مسلمان برای دفاع از حقوق حقه خود در چارچوب قانون متقن اساسی جمهوری اسلامی که جمهوریت را رکن اصلی نظام می‌داند، هرگونه اقدامی که منجر به ضرر غیر قابل جبران به جمهوریت نظام گردد را جایز نمی دانم. هریک از برادران و خواهران دینی ما موظف است ملت را در دستیابی به حقوق حقه خود یاری دهد. بر این اساس، هرگونه مقاومت در این راستا، به خصوص ضرب و شتم و .... ملت را مصداق بارز مخالفت با اصول اساسی اسلام مبنی بر حاکمیت ملت بر سرنوشت خود دانسته و حرام شرعی اعلام می کنم.»

منبع: میزان نیوز

 

 

توضیح سایت انقلاب اسلامی

1- در  مجلس خبرگان   ولایت  فقیه بر مردم ایران تحمیل شد ودر پیش نویس قانون اساسی و   در انتخابات نامزدها برای  مجلس خبرگان اول  از ولایت فقیه خبری نبود.

2 -   ماجرا مهدی  هاشمی  مربوط  به مک فارلین یا ایران- به  ماجرای ایران - کنترا  که به ماجرای مک‌فارلین نیز معروف است، به معامله تسلیحاتی ایران با ایالات متحده آمریکا از طریق اسرائیل، در اواسط دهه ۱۹۸۰ (دهه ۱۳۶۰) باز می‌گردد که پول فروش این تسلیحات بطور پنهانی به ضد انقلابیون نیکاراگوئه موسوم به کنترا داده می‌شد. در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ در مطبوعات  خارج کشور و  بخصوص نشریه انقلاب اسلامی  نوشت که رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی ریگان در یک ماموریت مخفیانه به همراه یک کیک و یک انجیل امضا شده توسط ریگان به تهران سفر کرده تا از طریق فروش سلاح به ایرانیان از کمک آنان برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان استفاده کند.مهدی هاشمی فاش کننده این ماجرا بود  و  این بهانه ای  شد که پرونده گذشته او را بکار  بیاندازند و  اورا اعدام نمایند.

3 -  آنچه مربوط به  اعدام های  تابستان 1367 می شود و ایستادگی  آقای منتظری  در مقابل  آقای خمینی و دفاع منتظری از زندانیان و حقوق آنها و ماجرای افشای ایران - کنترا   و...... باعث برکناری وی از  جانشینی  خمینی گردید و نامه های مکاتبه ای ایشان در ان زمان توسط  واسطه ای در فروردین 1368   از طریق ترکیه بدفتر آقای  بنی صدر ارسال شد  که آقای  بنی صدر از طریق  رسانه ها نامه ها را در اختیار سازمان های حقوق بشر ی و افکار عمومی جهان قرار داد  که در انزمان برای  اولین بار  این نامه ها منتشر شده اند و ما  خلاصه ای از خاطرات او را در ارتباط با  مکاتبات او و خمینی  رادر آنزمان در اینجا می اوریم.:

 

ماجرای اعدام‌های تابستان سال67 13به نقل از کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری

 « پس از اينكه مجاهدين خلق با پشتيباني عراق به كشور جمهوري اسلامي ايران حمله كردند عمليات مرصاد انجام گرفت و تعدادي از آنها در درگيري كشته شدند، تعدادي هم اسير شدند كه لابد محاكمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نيست………. در همان زمان بعضي تصميم گرفتند كه يك باره كلك مجاهدين را بكنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همين خاطر نامه اي از امام گرفتند كه افرادي از منافقين كه از سابق در زندانها هستند طبق تشخيص دادستان و قاضي و نماينده اطلاعات هر منطقه، با راي اكثريت آنان اگر تشخيص دادند كه آنها سرموضع هستند اعدام شوند، يعني اين سه نفر اگر دو نفر از آنها نظرشان اين بود كه فلان فرد سرموضع است ولو اينكه به يك سال يا دو سال يا پنج سال يا بيشتر محكوم شده بايد اعدام ميشد، اين نامه منسوب به امام تاريخ ندارد; اما اين نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط يكي از قضات به دست من رسيد و آن قاضي بسيار ناراحت بود، من نامه را مطالعه كردم خيلي نامه تندي بود كه در عكس العمل عمليات مجاهدين خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنيده شد كه به خط حاج احمد آقاست….. البته چون اين نامه براي همه قضات فرستاده شده بود اشكال ندارد كه براي شما هم بخوانم تا واقعيت قضايا آن گونه كه اتفاق افتاده روشن شود، متن اين نامه به اين شكل است :

 

 بسم الله الرحمن الرحيم

از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روي حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهاي كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهاني و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداي تشكيل نظام جمهوري اسلامي تاكنون، كساني كه در زندانهاي سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاري كرده و ميكنند محارب و محكوم به اعدام ميباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راي اكثريت آقايان حجه الاسلام نيري دامت افاضاته ( قاضي شرع) و جناب آقاي اشراقي ( دادستان تهران) و نماينده اي از وزارت اطلاعات ميباشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاي مراكز استان كشور راي اكثريت آقايان قاضي شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع ميباشد، رحم بر محاربين ساده انديشي است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ناپذير نظام اسلامي است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابي خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقاياني كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعي كنند “اشداء علي الكفار” باشند. ترديد در مسائل قضائي اسلام انقلابي ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا ميباشد. والسلام

روح الله الموسوي الخميني

  اين نامه تاريخ هم ندارد اما در پشت آن آقاي حاج احمد آقا نوشته است:

  پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي

پس از عرض سلام، آيت الله موسوي اردبيلي در مورد حكم اخير حضرتعالي درباره منافقين ابهاماتي داشته اند كه تلفني در سه سئوال مطرح كردند:

1 -  آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولي تغيير موضع نداده اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمه هم نشده اند محكوم به اعدامند؟

2 -  آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده اند ولي بر سرموضع نفاق ميباشند محكوم به اعدام ميباشند؟

3 -  در مورد رسيدگي به وضع منافقين آيا پرونده هاي منافقيني كه در شهرستانهائي كه خود استقلال قضائي دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود ميتوانند مستقلا عمل كنند؟

 

 

 زير اين نامه نوشته شده :

 

بسمه تعالي

در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگي به وضع پرونده ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است .

روح الله الموسوي الخميني

 

بعد من به آيت الله موسوي اردبيلي كه آن زمان رئيس شوراي عالي قضايي بودند پيغام دادم: “مگر قاضيهاي شما اينها را به پنج يا ده سال زندان محكوم نكرده اند! مگر شما مسئول نبودي ! آن وقت تلفني به احمد آقا ميگويي كه اينها را مثلا در كاشان اعدام كنند يا در اصفهان؟! شما خودت ميرفتي با امام صحبت ميكردي كه كسي كه مثلا مدتي در زندان است و به پنج سال زندان محكوم شده و روحش هم از عمليات منافقين خبردار نبوده چطور ما او را اعدام كنيم ؟! مگر اينكه جرم تازه اي مرتكب شده باشد كه بر اساس آن جرم او را محاكمه كنيم “.

بالاخره مدتي ملاقاتهاي زندانيان را تعطيل كردند و بر حسب گفته متصديان با استناد به اين نامه حدود دو هزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر زنداني -ترديد از من است – از زن و مرد را در كشور اعدام كردند، حتي افرادي كه نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، طرف را ميآوردند به او ميگفتند بگو غلط كردم، او هم به شخصيتش برمي خورد نمي گفت، ميگفتند پس تو سرموضع هستي و او را اعدام ميكردند! در همين قم يكي از مسئولين قضايي آمد پيش من و از مسئول اطلاعات قم گله ميكرد كه ميگويد تندتند اينها را بكشيم از شرشان راحت شويم، من ميگويم آخر پرونده هاي اينها را بررسي كنيم يك تجديد نظري در حكم اينها بكنيم، ميگويد حكم اينها را امام صادر كرده ما فقط بايد تشخيص موضوع بدهيم، به بعضي افراد ميگويند تو سر موضعي؟! او هم نمي داند كه قضيه از چه قرار است ميگويد بله، فوري او را ميبرند اعدام ميكنند.

بالاخره من تصميم گرفتم يك نامه به امام بنويسم، اتفاقا آقاي آسيد هادي هاشمي و آقاي قاضي خرم آبادي اينجا بودند با آنها مشورت كردم، گفتند اين كار را نكنيد چون امام از دست منافقين پس از جريان مرصاد عصباني هستند و اگر شما يك چيزي بنويسيد ايشان ناراحت ميشوند، آنها بلند شدند رفتند ولي من همين طور ناراحت بودم، نماز ظهر و عصر را خواندم، فكر ميكردم كه بالاخره به من ميگويند قائم مقام رهبري، من در اين انقلاب سهيم بوده ام، اگر يك نفر بي گناه در اين جمهوري اسلامي كشته شود من هم مسئولم، بالاخره با قرآن مجيد استخاره كردم اين آيه شريفه آمد: “و هدوا الي الطيب من القولو هدوا الي صراط الحميد “به گفتار نيكو هدايت شدند و هدايت شدند به راه پسنديده “، پس از اين بود كه نشستم اين نامه را نوشتم :

 

 مورخه ‏67/5/9

بسم الله الرحمن الرحيم

محضر مبارك آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي

پس از عرض سلام و تحيت، به عرض ميرساند راجع به دستور اخير حضرتعالي مبني بر اعدام منافقين موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخير را ملت و جامعه پذيرا است و ظاهرا اثر سوئي ندارد ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها

اولا در شرايط فعلي حمل بر كينه توزي و انتقام جوئي ميشود

و ثانيا خانواده هاي بسياري را كه نوعا متدين و انقلابي ميباشند ناراحت و داغدار ميكند و آنان جدا زده ميشوند.

و ثالثا بسياري از آنان سرموضع نيستند ولي بعضي از مسئولين تند با آنان معامله سرموضع ميكنند.

و رابعا در شرايط فعلي كه با فشارها و حملات اخير صدام و منافقين، ما در دنيا چهره مظلوم به خود گرفته ايم و بسياري از رسانه ها و شخصيتها از ما دفاع ميكنند، صلاح نظام و حضرتعالي نيست كه يكدفعه تبليغات عليه ما شروع شود.

و خامسا افرادي كه به وسيله دادگاهها با موازيني در سابق محكوم به كمتر از اعدام شده اند اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازه اي بي اعتنائي به همه موازين قضايي و احكام قضات است و عكس العمل خوب ندارد.

و سادسا مسئولين قضائي و دادستاني و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبيلي نيستند و اشتباهات و تاثر از جو بسيار و فراوان است و با حكم اخير حضرتعالي بسابي گناهاني و يا كم گناهاني هم اعدام ميشوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است .

و سابعا ما تا حال از كشتنها و خشونتها نتيجه اي نگرفته ايم جز اينكه تبليغات را عليه خود زياد كرده ايم و جاذبه منافقين و ضد انقلاب را بيشتر نموده ايم، بجاست مدتي با رحمت و عطوفت برخورد شود كه قطعا براي بسياري جاذبه خواهد داشت .

و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار داريد اقلا دستور دهيد ملاك اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار; و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عكس العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود و بعضي از قضات متدين بسيار ناراحت بودند، و بجاست اين حديث شريف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): “ادرئوا الحدود عن المسلمين ما استطعتم فان كان له مخرج فخلوا سبيله فان الامام ان يخطي في العفو خير من ان يخطي في العقو به “. والسلام عليكم و ادام الله ظلكم

‏16 ذي الحجه 1408 – ‏67/5/9 ‏

حسينعلي منتظري

 

 

و منظور من از زنان بچه دار زنان آبستن نبود -كه احمد آقا در رنجنامه اش سوژه و معركه عليه من گرفته – بلكه منظور زناني بود كه داراي چند بچه بودند و با كشتن آنها بچه هاي آنها بي‌سرپرست ميشدند، و بالاخره اين نامه را نوشتم و دو نسخه از آن فتوكپي گرفتم، نسخه اصل را فرستادم براي امام و يك نسخه را هم براي شوراي عالي قضايي، چون شوراي عالي قضايي مسئوليت اين قضيه را به عهده داشت و ميبايست ميرفتند با امام صحبت ميكردند; بعد كه نامه ها را فرستادم به آقاي سيد هادي تلفن زدم و گفتم : “من نامه اي نوشتم و خدمت امام فرستادم، شما به آقاي محمدعلي انصاري در دفتر امام تلفن بزنيد كه آن نامه را بگيرند بدهند خدمت امام “، ايشان گفت : “مگر بنا نشد شما چيزي ننويسيد؟” گفتم : “بالاخره من نوشتم و فرستادم “. حالا اينكه ميگويند بيت ايشان بخصوص آقاي سيد هادي در اين قضيه نقش داشته حرف بي اساسي است چون بيت من با نامه نوشتن من مخالف هم بودند.

چند روز بعد هم يكي از قضات خوزستان به نام حجه الاسلام آقاي محمد حسين احمدي پسر آيت الله آقاي آشيخ علي اصغر احمدي شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود ميگفت : “در آنجا تندتند دارند اعدام ميكنند، به يك شكلي نظر اكثريت درست ميكنند، خوب تشخيص نمي دهند، اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانيان “، من عين مطالب ايشان را نيز در نامه اي بدين شكل براي امام منعكس كردم :

 

 

 

مورخه ‏67/5/13

بسم الله الرحمن الرحيم

محضر مبارك آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي

پس از سلام و تحيت، پيرو نامه مورخه ‏67/5/9 براي رفع مسئوليت شرعي از خود به عرض ميرسانم سه روز قبل قاضي شرع يكي از استانهاي كشور كه مرد مورد اعتمادي ميباشد با ناراحتي از نحوه اجراي فرمان حضرتعالي به قم آمده بود و ميگفت : مسئول اطلاعات يا دادستان – ترديد از من است – از يكي از زندانيان براي تشخيص اينكه سرموضع است يا نه پرسيد: تو حاضري سازمان منافقين را محكوم كني ؟ گفت آري، پرسيد حاضري مصاحبه كني ؟ گفت آري، پرسيد حاضري براي جنگ عراق به جبهه بروي ؟ گفت آري، پرسيد حاضري روي مين بروي ؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند! وانگهي از من تازه مسلمان نبايد تا اين حد انتظار داشت، گفت معلوم ميشود تو هنوز سر موضعي و با او معامله سرموضع انجام داد و اين قاضي شرع ميگفت من هر چه اصرار كردم پس ملاك اتفاق آراء باشد نه اكثريت، پذيرفته نشد و نقش اساسي را همه جا مسئول اطلاعات دارد و ديگران عملا تحت تاثير ميباشند. حضرتعالي ملاحظه فرماييد كه چه كساني با چه ديدي مسئول اجراي فرمان مهم حضرتعالي كه به دماء هزاران نفر مربوط است ميباشند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

‏67/5/13 – حسينعلي منتظري

 

 

اين نامه دوم من راجع به اين موضوع بود; بعد من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه ميدهند، اول محرم شد من آقاي نيري كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نماينده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه داريد، آقاي نيري گفت : “ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده ايم، دويست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر چه بفرماييد و…!” من بسيار ناراحت شدم و رئوس مطالبي را كه يادداشت كرده بودم در اين جلسه با آنها صحبت كردم و بعد يك نسخه از آن را به آنها دادم كه براي شما ميخوانم، و اين همان چيزهايي است كه حاج احمد آقا در رنجنامه روي قسمتهايي از آن معركه گرفته است، در صورتي كه اين نامه نيست بلكه يادداشت است :

 

 

 مورخه ‏67/5/24

بسمه تعالي

1. من بيش از همه شما از منافقين ضربه خورده ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جويي باشد من بيشتر بايد دنبال كنم ; ولي من مصلحت انقلاب و اسلام و كشور و حيثيت ولايت فقيه و حكومت اسلام را در نظر ميگيرم، من قضاوت آيندگان و تاريخ را در نظر ميگيرم .

2. اين گونه قتل عام بدون محاكمه، آن هم نسبت به زنداني و اسير قطعا در درازمدت به نفع آنهاست و دنيا ما را محكوم ميكند و آنان را بيشتر به مبارزه مسلحانه تشويق ميكند، مبارزه با فكر و ايده از طريق كشتن غلط است .

3. روش پيغمبر (ص) را با دشمنان خود در فتح مكه و جنگ هوازن ببينيد به چه نحو بوده است ; پيامبر با عفو و گذشت برخورد كرد و از خدا لقب “رحمه للعالمين ” گرفت .

روش اميرالمومنين (ع) با اهل جمل را پس از شكست آنان ملاحظه كنيد.

4. بسياري از افراد سرموضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سرموضع كشانده و الاقابل انعطاف بودند.

5. مجرد اينكه اگر آنان را آزاد كنيم به منافقين ملحق ميشوند موجب صدق عنوان محارب و باغي بر آنان نمي شود، اميرالمومنين (ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنايت انجام نداد با اينكه خودش فرمود او قاتل من است .

6. مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغي نمي كند، و ارتداد سران فرضا موجب حكم به ارتداد سمپاتها نمي شود.

7. قضاوت و حكم بايد در جو سالم و خالي از احساسات باشد “لايقضي القاضي و هو غضبان ” الان با شعارها و تحريكات جو اجتماعي ما ناسالم است، ما از جنايت منافقين در غرب ناراحتيم به جان اسرا و زندانيان سابق افتاده ايم، وانگهي اعدام آنان بدون فعاليت جديد زير سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهاي سابق است، كسي را كه به كمتر از اعدام محكوم كرده ايد به چه ملاك اعدام ميكنيد؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع كرده ايد فردا در جواب خانواده ها چه خواهيد گفت ؟

8. من بيش از همه به فكر حيثيت حضرت امام و چهره ولايت فقيه ميباشم و نمي دانم موضوع را به چه نحوي به ايشان رسانده اند، اين همه ما در فقه بحث احتياط در دماء و اموال كرده ايم همه غلط بود؟

9. من چندين نفر از قضات عاقل و متدين را ديدم كه ناراحت بودند و از نحوه اجرا شكايت داشتند و ميگفتند تندروي ميشود، و نمونه هاي زيادي را ذكر ميكردند كه بي جهت حكم اعدام اجرا شده است .

10. در خاتمه مجاهدين خلق اشخاص نيستند يك سنخ فكر و برداشت است يك نحو منطق است، و منطق غلط را بايد با منطق صحيح جواب داد، با كشتن حل نمي شود بلكه ترويج ميشود، ان شاء الله موفق باشيد.

ح -م

 

 

حاج احمد آقا در رنجنامه روي بند دهم خيلي معركه گرفته كه چرا گفته اي كار منافقين يك نحو منطق است، در صورتي كه كساني كه فريب شعارهاي منافقين را خورده اند و فرضا چند اعلاميه پخش كرده اند با كساني كه در عمليات مرصاد شركت داشتند فرق دارند، و اصل آن هم يادداشت است نه نامه رسمي .

بالاخره اين مطالب را من برايشان خواندم بعد يك نسخه از آن را هم به آنها دادم و شفاهي به آنها گفتم : “الان دهه محرم است، يك مقدار دست نگه داريد”، بعد به آنها گفتم : “اگر امام هم اصرار دارند شما يك عده از آنها را كه در زندان شيطنت ميكنند و تبليغ و فعاليت دارند مجددا با روش صحيح بازجويي كنيد و آنها را درست محاكمه كنيد و پس از محاكمه اگر محكوم به اعدام شدند اعدامشان كنيد، در اين صورت لااقل كسي نمي گويد كسي را كه به پنج سال زندان محكوم شده است جمهوري اسلامي اعدام كرده است “; و طبيعي بود كه اين مسائل به آقاي ري شهري و احمد آقا منتقل ميشد و آنها از اين برخوردها و بازخواستهاي من ناراحت بودند. بالاخره در آن جريان طبق گزارشهايي كه به من دادند حدود دو هزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام كردند.

يادم هست آقاي اسلامي كه دادستان انقلاب فارس بود يك پرونده اي را آورده بود پيش من مربوط به دختري كه ميخواسته اند او را اعدام كنند، ميگفت من با اعدام او مخالف بودم اما با اكثريت آراء او را اعدام كردند، در اين پرونده دختر قبل از اعدامش وصيت كرده بود و خطاب به پدر و مادرش گفته بود: طوري نيست اين پيش آمدها هست شما نسبت به انقلاب بدبين نباشيد قرآن و نهج البلاغه را بخوانيد و…، كه خود آقاي اسلامي از اعدام شدن او خيلي متاثر بود. حجه الاسلام آقاي حسينعلي انصاري كه نماينده من در زندانها بود ميگفت شش يا هفت برادر بودند كه اينها نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، خيلي هم متعبد بودند،مي گفتند ما با منافقين هم مخالف شده‌ايم، اما به اينها ميگويند بايد مصاحبه كنيد،اينها ميگويند ما حاضر نيستيم مصاحبه كنيم ما حاضريم چيزي بنويسيم ولي مصاحبه تلويزيوني نمي كنيم اين براي ما شكست است، و اينها را به اين بهانه گفتند كه سر موضع هستند و پنج يا شش نفر آنان را اعدام كردند و فقط يك نفر از آنان را كه فلج شده بود باقي گذاشتند; به اين شكل كار ميشد. بالاخره اين جريان گذشت بعد از مدتي يك نامه ديگري از امام گرفتند براي افراد غيرمذهبي كه در زندان بودند، در آن زمان حدود پانصد نفر غيرمذهبي و كمونيست در زندان بودند، هدف آنها اين بود كه با اين نامه كلك آنها را هم بكنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند، اتفاقا اين نامه به دست آقاي خامنه‌اي رسيده بود، آن زمان ايشان رئيس جمهور بود، به دنبال مراجعه خانواده هاي آنان ايشان با متصديان صحبت كرده بود كه اين چه كاري است كه ميخواهيد بكنيد دست نگه داريد، بعد ايشان آمد قم پيش من با عصبانيت گفت : “از امام يك چنين نامه اي گرفته اند و ميخواهند اينها را تندتند اعدام كنند”، گفتم : “چطور شما الان براي كمونيستها به اين فكر افتاده ايد؟ چرا راجع به نامه ايشان در رابطه با اعدام منافقين چيزي نگفتيد؟” گفتند: “مگر امام براي مذهبيها هم چيزي نوشته؟!” گفتم: “پس شما كجاي قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن آن نامه به دست من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما كه رئيس جمهور اين مملكت هستيد چطور خبر نداريد؟!” حالا من نمي دانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبتها را ميكرد.

 

بسمه تعالي

حضرت آيت الله العظمي آقاي منتظري دامت بركاته

پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:

نامه دوم جنابعالي موجب تعجب شد، شما فرد مذكور را بگوئيد بيايد تهران تا مسائلش را بگويد و مطمئن باشيد و باشد كه مساله محرمانه ميماند. شما كه ميدانيد من نمي خواهم سرسوزني به بي گناهي ظلم شود ولي ديد شما در مورد ضد انقلاب و بخصوص منافقين را قبول ندارم . مسئوليت شرعي حكم مورد بحث با من است جنابعالي نگران نباشيد. خداوند شر منافقين را از سر همه كوتاه فرمايد.

‏67/5/15 ارادتمند، احمد خميني

 

بالاخره آقاي شيخ محمد حسين احمدي به جماران رفت ولي موفق به زيارت امام نشد و لذا مطالب خود را به صورت نامه اي به امام نوشت و به احمد آقا سپرد كه به اطلاع امام برساند و البته حسب قرائن چه بسا مانند خيلي ديگر از نامه ها به امام نرسيده باشد. بعد از چندي كه قضاياي بركناري پيش آمد و رنجنامه احمد آقا منتشر شد مانند بقيه موارد مندرج در آن مطلبي سراپا كذب هم در مورد ملاقات آقاي احمدي آورده بود كه ايشان عليرغم شرايط بد آن موقع تكذيبيه اي خطاب به احمد آقا نوشت و بالصراحه حرفهاي او را رد كرد.

  

درمورد اصالت نامه:

 واقع امر اين است كه با توجه به شناختي كه من از مرحوم امام دارم و سالهاي زياد با ايشان معاشر بوده ام به هيچ وجه نمي توانم قاطعانه بگويم كه اين نامه از ايشان است، من سالها با ايشان محشور بوده ام و ايشان فردي با تقوا و عارف بودند و در اين گونه مسائل احتياط ميكردند و حاضر نبودند به كسي ظلم شود; بعد از پيروزي انقلاب هم ايشان در سخنراني هاي خود نسبت به رعايت حقوق زندانيان تاكيد داشتند و حتي پس از حادثه هفتم تير كه طبعا اوضاع خيلي داغ بود ايشان در سخنراني خود نسبت به حقوق زندانيان تاكيد ميكردند كه مبادا مسئولان به فكر انتقام از آنها باشند; اما اينكه چه شد اين اواخر اين نامه ازايشان منتشر شد يا اينكه اصلا نامه به خط خود ايشان است يا نه، من قضاوت نمي كنم و اين مساله براي من هم تعجب و مبهم است .

البته بايد توجه كنيم كه مرحوم امام هم يك انسان جايز الخطا بودند و اين اواخر با آن كهولت سن و بيماريهاي مختلف به طور كلي از مردم منزوي شده بودند و بعضيها هم هر طور كه ميخواستند به ايشان گزارش ميدادند. اساسا اين سيستم اداره كشور كه همه قدرت در يك نفر خلاصه شود -هر چند آن فرد با تقواترين افراد باشد- روش صحيحي نيست و منجر به اشتباهات بزرگ ميشود. من فكر ميكنم اگر بر فرض اين نامه را امام شخصا نوشته باشند يقينا گزارشهاي غلط و خلاف واقع از ناحيه افراد خاص در صدور آن موثر بوده است .

 

 

آثار و تالیفات

* نهاىة الاصول (تقرير درس اصول آيت‌الله ‏بروجردى)

* البدرالزاهر فى صلاة الجمعة و المسافر (تقرير درس فقه‏ آيت‌الله بروجردى)

* دراسات فى ولاىة الفقيه و فقه الدولة الاسلامىة در چهار جلد. اين كتاب توسط برخى شاگردان او به فارسى ترجمه شده و ترجمه ‏ ‏فارسى آن با نام «مبانى فقهى حكومت اسلامى »منتشر گرديده است، ‏و دو جلد آن هم به اردو ترجمه و چاپ شده است؛ همچنين خلاصه اين‏ ‏اثر تحت عنوان «نظام الحكم فى الاسلام » در يك جلد به چاپ‏ ‏رسيده است.

1 -  كتاب الزكوة در چهار جلد

2 -  كتاب الخمس و الانفال

3 -  كتاب الحدود

4 -  دراسات فى المكاسب المحرمة در سه جلد

5 -  التعليقة على العروة الوثقى

6 -  مباحث فقهى الصلوة، الغصب، الاجارة و الوصىة (تقرير‏ ‏درسهاى آيت‌الله بروجردى)

7 -  مباحث استصحاب، تعادل و تراجيح (تقرير درسهاى‏ آيت‌الله خمينى)

8 -  درسهايى از نهج البلاغه در ده جلد كه سه جلد آن تاكنون چاپ‏ ‏شده است

9 -  درسهايى از اصول كافى

10-  مناظره مسلمان و بهايى

11 -  شرح خطبه فاطمه زهرا(س ) به زبان فارسى و‏ ‏اردو

12 -  از آغاز تا انجام (در گفتگوى دو دانشجو) به زبان فارسى و‏ ‏عربى

13 -  رساله توضيح المسائل به زبانهاى فارسى و عربى و اردو

14 -  رساله استفتائات در دو جلد

15 -  استفتائات مسائل ضمان

16 -  رساله حقوق

17 -  احكام پزشكى

18 -  معارف و احكام نوجوان

19 -  معارف و احكام بانوان

20 -  احكام و مناسك حج

21 -  اسلام، دين فطرت

22 -  كتاب خاطرات در دو جلد

23 -  كتاب ديدگاهها در دو جلد

24 -  كتاب خاطرات

25 -  كتاب واقعيت‌ها و قضاوت‌ها

26 -  مجموعه سخنرانى ها، پيام ها، مصاحبه ها، خطبه‌هاى نمازجمعه ‏ ‏تهران و قم ، كه تاكنون ده جلد آن منتشر شده است.

27 -  مجموعه عظيمى از سخنرانى ها كه در ديدار با مردم و به‏ ‏مناسبت هاى مختلف ايراد شده است.